
نشریهٔ جهان اشراقی
«و نصیب من از دنیا این سخن گفتن آمد...» عنصرالمعالی
مدیر مسئول: محمّد امین مرئی
سردبیر: سارا کسرینیا
صفحهی اینستاگرام:
http://instagram.com/sharghulmelal
ارتباط با نشریه:
مدیر مسئول: محمّد امین مرئی
سردبیر: سارا کسرینیا
صفحهی اینستاگرام:
http://instagram.com/sharghulmelal
ارتباط با نشریه:
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаApr 21, 2021
TGlistке кошулган дата
Mar 19, 2025"نشریهٔ جهان اشراقی" тобундагы акыркы жазуулар
22.04.202508:24
▪️هیچ فلسفهٔ بزرگی بدون اندیشهٔ سیاسی نیست
حتّی فلسفهٔ حکمای بزرگ مابعدالطبیعی [حتّی فلسفهٔ فلوطین]؛ و البته اسپینوزا که تا جایی پیش رفت که نقشی فعّال و از لحاظ روحی و فکری مؤثر بر عهده گرفت. اندیشههای سیاسی بزرگ فیلسوفان از افلاطون تا کانت و هگل تا کرکهگور و نیچه گسترش مییابد. هر فلسفهای در نمود سیاسی خود نشان میدهد که چیست. این امر تصادفی و جنبی نیست، بلکه اهمیّت محوری دارد… [پس از ظهور نازیسم] سیاست مرا عمیقاً تکان داد… از آن پس از هر فیلسوف دربارهٔ اندیشه و کردار سیاسی وی پرسش میکنم.
کارل یاسپرس، زندگینامهٔ فلسفی من، عزتالله فولادوند، ص. ۱۲۰.
@Jahan_Eshraghi
حتّی فلسفهٔ حکمای بزرگ مابعدالطبیعی [حتّی فلسفهٔ فلوطین]؛ و البته اسپینوزا که تا جایی پیش رفت که نقشی فعّال و از لحاظ روحی و فکری مؤثر بر عهده گرفت. اندیشههای سیاسی بزرگ فیلسوفان از افلاطون تا کانت و هگل تا کرکهگور و نیچه گسترش مییابد. هر فلسفهای در نمود سیاسی خود نشان میدهد که چیست. این امر تصادفی و جنبی نیست، بلکه اهمیّت محوری دارد… [پس از ظهور نازیسم] سیاست مرا عمیقاً تکان داد… از آن پس از هر فیلسوف دربارهٔ اندیشه و کردار سیاسی وی پرسش میکنم.
کارل یاسپرس، زندگینامهٔ فلسفی من، عزتالله فولادوند، ص. ۱۲۰.
@Jahan_Eshraghi
19.04.202508:31
▪️آسبادھای ايران، نخستين ماشين تاريخ
موريس دوما مورّخ فرانسوی تاريخ تکنيک و نویسندهٔ کتاب «تاريخ عمومی تکنيک»، در توصيف آسبادھا، آنها را نخستين ماشینهای تاريخ بشر میداند، ابداعی که با ھمهٔ اھميّتی که در تاريخ تحوّل اجتماعی اروپا دارد، مورّخين غربی متّفقالقولاند که نخستين بار در ايران پديد آمده است. آسبادھای ايران در نواری از جريان بادھای تابستانی گستردهاند که از منطقهٔ خواف در خراسان رضوی و ھرات در خراسان تاريخی آغاز میشود و در سيستان پايان مییابد. اين آسبادھا با محور چرخش عمودی خود گونهای منحصربهفرد از آسبادھا را پديد آوردهاند که در آن اھميّت کالبدی و نقش معماری در بھرهوری سازوکار فنّی آس، اھميّتی تعیینکننده مییابد. در اینگونه از آسبادھا، چرخ باد کاملاً در بدنهٔ آسباد محصور است و تنھا بازشو/بازشوھايی (نی باد) را بر روی جريان باد گشوده است که باد را بهسمت پروانه و چرخ باد ھدايت میکند. بر اساس شواھد تاريخی و مقایسهٔ متون و نوشتهھا و ھمينطور با مطالعهٔ نظام پيدايش آسبادھا از آسيابھای ايرانی-ھندی، آسيابھای نودانهای، تنورهای، اين آسبادھا در قرن دوّم ميلادی در خراسان و سيستان پديد آمدهاند و در دورهھای مختلف فرازوفرود جامعهٔ ايرانی و نظام کشاورزی خراسان و سيستان بزرگ تکامل و تحوّل یافتهاند. آسبادھای باقیمانده در ايران متعلّق به دورهھای متفاوتی از اواخر صفويه تا اوايل و اواسط دوران قاجار ھستند. نگارنده از نخستين بار که در سال ۱۳۷۹ آخرين بازماندهھای رهاشدهٔ گونهٔ آسبادھای سيستان را در منطقهٔ حوضدار در دشت لوتک مشاھده کرده است تاکنون در کار مستندسازی، مطالعه و مرمت آنها بوده است.
شکل چون راهبرد معماری ايرانی
#کامبیز_گوهرعشقی
ماهنامهٔ فرهنگی و ادبی #رخ_نگار
شمارهٔ #ششم و #هفتم
بخش #هیکل_معنا
#معماری
ادامهٔ یادداشت را میتوانید در شمارهٔ ششم و هفتم ماهنامه مطالعه بفرمایید.
@Jahan_Eshraghi
موريس دوما مورّخ فرانسوی تاريخ تکنيک و نویسندهٔ کتاب «تاريخ عمومی تکنيک»، در توصيف آسبادھا، آنها را نخستين ماشینهای تاريخ بشر میداند، ابداعی که با ھمهٔ اھميّتی که در تاريخ تحوّل اجتماعی اروپا دارد، مورّخين غربی متّفقالقولاند که نخستين بار در ايران پديد آمده است. آسبادھای ايران در نواری از جريان بادھای تابستانی گستردهاند که از منطقهٔ خواف در خراسان رضوی و ھرات در خراسان تاريخی آغاز میشود و در سيستان پايان مییابد. اين آسبادھا با محور چرخش عمودی خود گونهای منحصربهفرد از آسبادھا را پديد آوردهاند که در آن اھميّت کالبدی و نقش معماری در بھرهوری سازوکار فنّی آس، اھميّتی تعیینکننده مییابد. در اینگونه از آسبادھا، چرخ باد کاملاً در بدنهٔ آسباد محصور است و تنھا بازشو/بازشوھايی (نی باد) را بر روی جريان باد گشوده است که باد را بهسمت پروانه و چرخ باد ھدايت میکند. بر اساس شواھد تاريخی و مقایسهٔ متون و نوشتهھا و ھمينطور با مطالعهٔ نظام پيدايش آسبادھا از آسيابھای ايرانی-ھندی، آسيابھای نودانهای، تنورهای، اين آسبادھا در قرن دوّم ميلادی در خراسان و سيستان پديد آمدهاند و در دورهھای مختلف فرازوفرود جامعهٔ ايرانی و نظام کشاورزی خراسان و سيستان بزرگ تکامل و تحوّل یافتهاند. آسبادھای باقیمانده در ايران متعلّق به دورهھای متفاوتی از اواخر صفويه تا اوايل و اواسط دوران قاجار ھستند. نگارنده از نخستين بار که در سال ۱۳۷۹ آخرين بازماندهھای رهاشدهٔ گونهٔ آسبادھای سيستان را در منطقهٔ حوضدار در دشت لوتک مشاھده کرده است تاکنون در کار مستندسازی، مطالعه و مرمت آنها بوده است.
شکل چون راهبرد معماری ايرانی
#کامبیز_گوهرعشقی
ماهنامهٔ فرهنگی و ادبی #رخ_نگار
شمارهٔ #ششم و #هفتم
بخش #هیکل_معنا
#معماری
ادامهٔ یادداشت را میتوانید در شمارهٔ ششم و هفتم ماهنامه مطالعه بفرمایید.
@Jahan_Eshraghi
16.04.202522:01
▪️تجارت بهمنزلهٔ روح مملكت
تجارت بهمنزلهٔ روح مملکت، و مايهٔ حيات و بقاى حيات هيئت اجتماعيهٔ بشريه است. افسوس كه اين روح مملكت بهواسطهٔ بىعلمى در تمام مملكت ايران از حسّ و حركت افتاده است. معنى تجارت آن نيست كه فقط تاجر متاع داخله را به خارجه يا متاع خارجه را به داخله حمل نمايد و دلّالى اجانب را اختيار نموده؛ به جزيى منفعت قناعت كند. و يا آنكه تفنگ آلمانى و جوهر فرنگى را براى جزيى منفعت بهطور قاچاق به دزدان مملكت بفروشد؛ بلكه تاجر كسى است كه بهواسطهٔ تجارت خود، بتواند ثروت مِلَل خارجه را به داخلهٔ مملكت خود جلب نمايد و وسيلهٔ ازدياد صادرات مملكت گردد.
سعادت، محمّدحسين، تاريخ بوشهر، بهتصحيح و تحقيق عبدالرسول خيرانديش و عمادالدّين شيخالحكمايى، تهران: انتشارات ميراث مكتوب، ۱۳۹۰، ص ۳۵
@IRAN_HISTORY2500
@Jahan_Eshraghi
تجارت بهمنزلهٔ روح مملکت، و مايهٔ حيات و بقاى حيات هيئت اجتماعيهٔ بشريه است. افسوس كه اين روح مملكت بهواسطهٔ بىعلمى در تمام مملكت ايران از حسّ و حركت افتاده است. معنى تجارت آن نيست كه فقط تاجر متاع داخله را به خارجه يا متاع خارجه را به داخله حمل نمايد و دلّالى اجانب را اختيار نموده؛ به جزيى منفعت قناعت كند. و يا آنكه تفنگ آلمانى و جوهر فرنگى را براى جزيى منفعت بهطور قاچاق به دزدان مملكت بفروشد؛ بلكه تاجر كسى است كه بهواسطهٔ تجارت خود، بتواند ثروت مِلَل خارجه را به داخلهٔ مملكت خود جلب نمايد و وسيلهٔ ازدياد صادرات مملكت گردد.
سعادت، محمّدحسين، تاريخ بوشهر، بهتصحيح و تحقيق عبدالرسول خيرانديش و عمادالدّين شيخالحكمايى، تهران: انتشارات ميراث مكتوب، ۱۳۹۰، ص ۳۵
@IRAN_HISTORY2500
@Jahan_Eshraghi
08.04.202508:11
▪️سلطان ملّت شیعه نیستم، نیستم، نیستم
بیتردید عصبانیّت شاه بسی تشدید میشد که میدید مجبور است نه فقط در مورد عدم مداخله در ولایتِ دستنشاندهٔ خود در هرات، بلکه دربارهٔ امور صرف داخلی مملکتش هم به نمایندگان خارجی تعهّد بسپارد. این تعهّدات آنجا که مربوط به کوتاهیِ زمانِ سفر او یا تسریع در مراجعتش به پایتخت میشد، به زبان بسیار حقارتباری روی کاغذ میآمد. در پسِ لحنِ آرامِ دستخطِ شاه خشمی سرکوفته وجود داشت، و این صدر اعظم بود که سنگینیِ غضبِ همایونی را بر دوش میکشید. در دستخطی خصوصی به نوری، شاه به تلخی از رفتار عثمانی شکایت کرد و سپس، ظاهراً عصبانی از اینکه اجازه دادهاند برادر تبعیدیاش، عباسمیرزا، به تحتالحمایگی انگلیس در آید، دامنهٔ انتقاد خود را بسط میدهد:
«نه قولشان نه فعلشان نه عهدشان اعتبار دارد. اینها چه قسم مخلوقی هستند؟ لا اله الا الله. این عجمِ پدرسوختهٔ بیصاحب یهودی نمیدانم چه قدر باید در دنیا زجر بکشد. اینها کی آسوده میشوند؟ ده سال پیش از این [عثمانی ها] بالمره قتل و غارت کردند، به مرور بدعت گذاشتند، از هر راهی اذیّت کردند رنجاندند، تخفیف به شریعت دادند. حالا این نوع پول اعانت کفر میخواهند. والله صاحب شریعت در آخرت از شما و من مؤاخذه میکند، يقيناً مؤاخذه خواهد کرد. سی هزار مخلوق شیعه در آن ولایت (بغداد) این قدر رنجاندهاند، خدا را خوش نمیآید. این زندگی چه مصرف دارد؟ بر پدر ِملاحظه لعنت! سلطان ملّت شیعه نیستم نیستم نیستم، والسلام.»
ناتوانی شاه در ایفایِ نقشِ «سلطانِ ملّتِ شیعه» و «حامیِ شریعت» در سرزمینهای ماورای حوزهٔ حاکمیتش مایهٔ دلتنگی او بود. نهتنها دولتهای مسیحی در قفقازیه منضم به روسیه و در افغانستان زیر نفوذ انگلستان، بلکه سلطان سنی عثمانی و مأمورانِ ترک او در عراق نیز در صدد سلبِ حاکمیّتِ برونمرزی شاه بودند. این حسّ مسئولیّتِ مذهبی و ممانعت از انجامِ وظیفهٔ سنّتیاش شاه را برمیآشفت. دردِ جانکاهِ خوگرفتن به شرایط جدید را میتوان از خلالِ شکوههای ناصرالدّين شنید. توسعهطلبی اروپاییان در شمال و جنوب ایران و منازعاتِ شیعه و سنّی در شرق و غرب به مقابله با «سلطانِ شیعیان» برخاسته و حاکمیّتش را در حیطهٔ ملکش موردِ پرسش قرار داده بودند.
قبلهٔ عالم، عبّاس امانت، ترجمهٔ حسن کامشاد، تهران، نشر کارنامه، ۱۳۸۳، صص ۳۲۰-۳۲۱.
@Jahan_Eshraghi
بیتردید عصبانیّت شاه بسی تشدید میشد که میدید مجبور است نه فقط در مورد عدم مداخله در ولایتِ دستنشاندهٔ خود در هرات، بلکه دربارهٔ امور صرف داخلی مملکتش هم به نمایندگان خارجی تعهّد بسپارد. این تعهّدات آنجا که مربوط به کوتاهیِ زمانِ سفر او یا تسریع در مراجعتش به پایتخت میشد، به زبان بسیار حقارتباری روی کاغذ میآمد. در پسِ لحنِ آرامِ دستخطِ شاه خشمی سرکوفته وجود داشت، و این صدر اعظم بود که سنگینیِ غضبِ همایونی را بر دوش میکشید. در دستخطی خصوصی به نوری، شاه به تلخی از رفتار عثمانی شکایت کرد و سپس، ظاهراً عصبانی از اینکه اجازه دادهاند برادر تبعیدیاش، عباسمیرزا، به تحتالحمایگی انگلیس در آید، دامنهٔ انتقاد خود را بسط میدهد:
«نه قولشان نه فعلشان نه عهدشان اعتبار دارد. اینها چه قسم مخلوقی هستند؟ لا اله الا الله. این عجمِ پدرسوختهٔ بیصاحب یهودی نمیدانم چه قدر باید در دنیا زجر بکشد. اینها کی آسوده میشوند؟ ده سال پیش از این [عثمانی ها] بالمره قتل و غارت کردند، به مرور بدعت گذاشتند، از هر راهی اذیّت کردند رنجاندند، تخفیف به شریعت دادند. حالا این نوع پول اعانت کفر میخواهند. والله صاحب شریعت در آخرت از شما و من مؤاخذه میکند، يقيناً مؤاخذه خواهد کرد. سی هزار مخلوق شیعه در آن ولایت (بغداد) این قدر رنجاندهاند، خدا را خوش نمیآید. این زندگی چه مصرف دارد؟ بر پدر ِملاحظه لعنت! سلطان ملّت شیعه نیستم نیستم نیستم، والسلام.»
ناتوانی شاه در ایفایِ نقشِ «سلطانِ ملّتِ شیعه» و «حامیِ شریعت» در سرزمینهای ماورای حوزهٔ حاکمیتش مایهٔ دلتنگی او بود. نهتنها دولتهای مسیحی در قفقازیه منضم به روسیه و در افغانستان زیر نفوذ انگلستان، بلکه سلطان سنی عثمانی و مأمورانِ ترک او در عراق نیز در صدد سلبِ حاکمیّتِ برونمرزی شاه بودند. این حسّ مسئولیّتِ مذهبی و ممانعت از انجامِ وظیفهٔ سنّتیاش شاه را برمیآشفت. دردِ جانکاهِ خوگرفتن به شرایط جدید را میتوان از خلالِ شکوههای ناصرالدّين شنید. توسعهطلبی اروپاییان در شمال و جنوب ایران و منازعاتِ شیعه و سنّی در شرق و غرب به مقابله با «سلطانِ شیعیان» برخاسته و حاکمیّتش را در حیطهٔ ملکش موردِ پرسش قرار داده بودند.
قبلهٔ عالم، عبّاس امانت، ترجمهٔ حسن کامشاد، تهران، نشر کارنامه، ۱۳۸۳، صص ۳۲۰-۳۲۱.
@Jahan_Eshraghi
01.04.202515:53
▪️«روسيه میگوید ايران را دوست دارم، ولی در عمل تمام ابواب تجارت عالم را بر ما مسدود میکند. نمیخواهم روسیه را مقصر کنم، ولى همسایهٔ شمالى باید اقرار كند در روابط با ما، به هیچ اصلى معتقد نیست. شايد این برای اینست که در روسیه، اعتقاد به اصول از موهومات به شمار میرود!»
علیاکبر داور، ۱۳۰۲، کافه اندیشه: @cafe_andishe95
@Jahan_Eshraghi
علیاکبر داور، ۱۳۰۲، کافه اندیشه: @cafe_andishe95
@Jahan_Eshraghi


31.03.202522:34
▪️شاهکار بهیادماندنی زبیگنف پرایزنر در سکانسی از فیلم آبی، محصول ۱۹۹۳ اثر کیشلوفسکی
دستان تو و زبان تو شاهدانی منافقاند.
خدا مرکز فرار حلقه است.
نه عزّت مینهد و نه خوار میدارد. کاری بهتر میکند:
فراموش میکند!
(سکّهٔ آهنین، بورخس، ترجمهٔ احمد میرعلایی)
#موسیقی
@Jahan_Eshraghi
دستان تو و زبان تو شاهدانی منافقاند.
خدا مرکز فرار حلقه است.
نه عزّت مینهد و نه خوار میدارد. کاری بهتر میکند:
فراموش میکند!
(سکّهٔ آهنین، بورخس، ترجمهٔ احمد میرعلایی)
#موسیقی
@Jahan_Eshraghi


30.03.202517:26
▪️صدچندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است
طوطیای با زاغ در قفس کردند و از قُبحِ مشاهدهٔ او مُجاهده میبرد و میگفت: این چه طَلعتِ مَکروه است و هَیْأتِ مَمقوت و مَنظرِ ملعون و شمایلِ ناموزون؟ یا غُرابَالْبَیْنِ، یا لَیْتَ بَیْنی و بَیْنَکَ بُعْدَ المَشْرِقَیْنِ.
عَلیالصَّباح به رویِ تو هر که برخیزد
صباحِ روزِ سلامت بر او مَسا باشد
بد اختری چو تو در صحبتِ تو بایستی
ولی چنین که تویی، در جهان کجا باشد؟
عجب آن که غُراب از مجاورتِ طوطی هم به جان آمده بود و ملول شده، لاحولکنان از گردشِ گیتی همینالید و دستهایِ تَغابُن بر یکدگر همی مالید که: این چه بختِ نگون است و طالعِ دُون و ایّامِ بوقلمون! لایق قدرِ من آنستی که با زاغی به دیوارِ باغی بر خرامان همی رفتمی.
پارسا را بس این قدر زندان
که بود هم طویلهٔ رندان
بلی، تا چه کردم که روزگارم به عقوبتِ آن در سِلکِ صحبتِ چنین ابلهی، خودرٲی، ناجنس، خیره درای، به چنین بند بلا مبتلا گردانیده است؟
کس نیاید به پایِ دیواری
که بر آن صورتت نگار کنند
گر تو را در بهشت باشد جای
دیگران دوزخ اختیار کنند
این ضربالمثل بدان آوردم تا بدانی که صدچندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
زاهدی در سَماعِ رندان بود
زآن میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما، تُرُش منشین
که تو هم در میانِ ما تلخی
جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته
تو هیزمِ خشک در میانی رَسْتَه
چون باد مخالف و چو سرما ناخوش
چون برف نشستهایّ و چون یخ بسته
شیخ اجل سعدی، گلستان، بابِ پنجُم، در عشق و جوانی
@Jahan_Eshraghi
طوطیای با زاغ در قفس کردند و از قُبحِ مشاهدهٔ او مُجاهده میبرد و میگفت: این چه طَلعتِ مَکروه است و هَیْأتِ مَمقوت و مَنظرِ ملعون و شمایلِ ناموزون؟ یا غُرابَالْبَیْنِ، یا لَیْتَ بَیْنی و بَیْنَکَ بُعْدَ المَشْرِقَیْنِ.
عَلیالصَّباح به رویِ تو هر که برخیزد
صباحِ روزِ سلامت بر او مَسا باشد
بد اختری چو تو در صحبتِ تو بایستی
ولی چنین که تویی، در جهان کجا باشد؟
عجب آن که غُراب از مجاورتِ طوطی هم به جان آمده بود و ملول شده، لاحولکنان از گردشِ گیتی همینالید و دستهایِ تَغابُن بر یکدگر همی مالید که: این چه بختِ نگون است و طالعِ دُون و ایّامِ بوقلمون! لایق قدرِ من آنستی که با زاغی به دیوارِ باغی بر خرامان همی رفتمی.
پارسا را بس این قدر زندان
که بود هم طویلهٔ رندان
بلی، تا چه کردم که روزگارم به عقوبتِ آن در سِلکِ صحبتِ چنین ابلهی، خودرٲی، ناجنس، خیره درای، به چنین بند بلا مبتلا گردانیده است؟
کس نیاید به پایِ دیواری
که بر آن صورتت نگار کنند
گر تو را در بهشت باشد جای
دیگران دوزخ اختیار کنند
این ضربالمثل بدان آوردم تا بدانی که صدچندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
زاهدی در سَماعِ رندان بود
زآن میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما، تُرُش منشین
که تو هم در میانِ ما تلخی
جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته
تو هیزمِ خشک در میانی رَسْتَه
چون باد مخالف و چو سرما ناخوش
چون برف نشستهایّ و چون یخ بسته
شیخ اجل سعدی، گلستان، بابِ پنجُم، در عشق و جوانی
@Jahan_Eshraghi
30.03.202507:36
▪️دکتر جواد طباطبایی تبریزی:
«ما یک ملّت هستیم ..»
جواد طباطبایی:
من حس میکنم این کشور [یعنی ایران] در خطر جدّیست. اغلب وحشت میکنم از آن افقِ نه چندان روشنی که در مقابلِ ماست.
این نظام (جمهوریاسلامی) به آن ایرانِ طبیعی دست زده، انقلابِ فرهنگی به نظامِ فرهنگیِ کشور ما دست زده؛ و چون دست زده، برگرداندنش به آن نظامِ طبیعی - به آن هیئتِ طبیعی - مشکلساز است.
ما کشوری هستیم که کاملاً متمایز است با تمام کشورهایی که در دور و بَر ما هستند؛ ما هیچ ربطی به اینها نداریم.
حرفِ من این است که ما یک کشور هستیم، [ولی بطور مثال] عراق یک کشور نیست. ما یک ملّت شدهایم، چه بخواهیم و چه نخواهیم. این حرفِ جعلی کنونی، [مثلِ] قومیتها و ... اگر چه [شاید] زبان همدیگر را حتّی تا مدّتها نفهمیدیم؛ [بطور مثال] پدربزرگِ من با پدربزرگِ یک بچهٔ بلوچِ کنونی، اینها [شاید] زبانِ همدیگر را نفهمیدند، امّا اینها خودشان را جزء یک ملّت میدانستند. ما یک ملّت هستیم...
پینوشت:
برشهایی از یک گفتگو در سال ۱۳۹۳ خورشیدی، تهیهشده توسط رسانهٔ سیما فکر
برگرفته از کانال ایراندل
#ویدئو
@Jahan_Eshraghi
«ما یک ملّت هستیم ..»
جواد طباطبایی:
من حس میکنم این کشور [یعنی ایران] در خطر جدّیست. اغلب وحشت میکنم از آن افقِ نه چندان روشنی که در مقابلِ ماست.
این نظام (جمهوریاسلامی) به آن ایرانِ طبیعی دست زده، انقلابِ فرهنگی به نظامِ فرهنگیِ کشور ما دست زده؛ و چون دست زده، برگرداندنش به آن نظامِ طبیعی - به آن هیئتِ طبیعی - مشکلساز است.
ما کشوری هستیم که کاملاً متمایز است با تمام کشورهایی که در دور و بَر ما هستند؛ ما هیچ ربطی به اینها نداریم.
حرفِ من این است که ما یک کشور هستیم، [ولی بطور مثال] عراق یک کشور نیست. ما یک ملّت شدهایم، چه بخواهیم و چه نخواهیم. این حرفِ جعلی کنونی، [مثلِ] قومیتها و ... اگر چه [شاید] زبان همدیگر را حتّی تا مدّتها نفهمیدیم؛ [بطور مثال] پدربزرگِ من با پدربزرگِ یک بچهٔ بلوچِ کنونی، اینها [شاید] زبانِ همدیگر را نفهمیدند، امّا اینها خودشان را جزء یک ملّت میدانستند. ما یک ملّت هستیم...
پینوشت:
برشهایی از یک گفتگو در سال ۱۳۹۳ خورشیدی، تهیهشده توسط رسانهٔ سیما فکر
برگرفته از کانال ایراندل
#ویدئو
@Jahan_Eshraghi
25.03.202520:43
و تو،
ای روحِ نا آرام،
در کجای تنم غنودهای؟
#موسیقی
@Jahan_Eshraghi
ای روحِ نا آرام،
در کجای تنم غنودهای؟
#موسیقی
@Jahan_Eshraghi
25.03.202510:19
▪️سری دوّم آلبومهای کاخ گلستان
#تصویر
@Jahan_Eshraghi
#تصویر
@Jahan_Eshraghi
24.03.202515:12
شریفرازی که خود این دوره را لمس کرده است این وضعیّت را چنین توضیح میدهد:
«بطوری فشار میآوردند و تعقیب نمودند که وصف نتوان کرد. همه روزه دور مدرسه فیضیه را گرفته و نمیگذاشتند یک نفر عمامه بهسر بیرون آید. هر کس بود فوراً به دست پلیس داده، جلب نظمیه و آگاهی نموده یا زندانی و یا لباس را گرفته و عمامه را ربوده و عبا را به غنیمت برده و التزام گرفته و رها مینمودند و قناعت به این اندازه هم نکردند. قدم میان فیضیه گذاشته و از اطاقها و حجرات، طلاب را چون اسیران رومی کشانکشان به شهربانی برده و توهینها و تحقیرها و جسارات بیاندازه مینمودند... طلاب به فرمان غیبی علیکم بالفرار، اوّل طلوع فجر با هزاران ترس و بیم از مدرسه و شهر خارج و سر به بیابان گذارده، پناه به مسجد جمکران، شاه ابراهیم، کوه خضر و باغات اطراف شهر میبردند تا پاسی از شب گذشته خائفا به مدارس و حجرات برمیگشتند و شب را به صبح رسانیده و اوّل روز باز به صحرا میگریختند.»
اسلام سیاسی در ایران، سیّد محمّدعلی حسینیزاده، دانشگاه مفید، ۱۳۹۵، صص ۱۱۹-۱۲۰.
@Jahan_Eshraghi
«بطوری فشار میآوردند و تعقیب نمودند که وصف نتوان کرد. همه روزه دور مدرسه فیضیه را گرفته و نمیگذاشتند یک نفر عمامه بهسر بیرون آید. هر کس بود فوراً به دست پلیس داده، جلب نظمیه و آگاهی نموده یا زندانی و یا لباس را گرفته و عمامه را ربوده و عبا را به غنیمت برده و التزام گرفته و رها مینمودند و قناعت به این اندازه هم نکردند. قدم میان فیضیه گذاشته و از اطاقها و حجرات، طلاب را چون اسیران رومی کشانکشان به شهربانی برده و توهینها و تحقیرها و جسارات بیاندازه مینمودند... طلاب به فرمان غیبی علیکم بالفرار، اوّل طلوع فجر با هزاران ترس و بیم از مدرسه و شهر خارج و سر به بیابان گذارده، پناه به مسجد جمکران، شاه ابراهیم، کوه خضر و باغات اطراف شهر میبردند تا پاسی از شب گذشته خائفا به مدارس و حجرات برمیگشتند و شب را به صبح رسانیده و اوّل روز باز به صحرا میگریختند.»
اسلام سیاسی در ایران، سیّد محمّدعلی حسینیزاده، دانشگاه مفید، ۱۳۹۵، صص ۱۱۹-۱۲۰.
@Jahan_Eshraghi
22.03.202502:55
▪️و فایدهٔ كتب و حكايات و سيرِ گذشته این است که آن را بتدریج برخوانند و آنچه بباید و بکار آید بردارند
و غرض در آوردن حکایات آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر تا هر کس که خرد دارد و همّتی، با آن خرد یار شود؛ و از روزگار مساعدت یابد و پادشاهیِ وی را برکشد، حیلت سازد، تا بتکلیف و تدريج وترتیب، جاهِ خویش را زیادت کند؛ و طبعِ خویش را بر آن خو ندهد که آن درجه که فلان یافته است، دشوار است بدان رسیدن که کند و کاهل شود؛ یا فلان علم که فلان کس داند، بدان چون توان رسید؟ بلکه همّت برگمارد تا بدان درجه و بدان علم برسد که بزرگعیبی باشد مردی را که خدای عزوّجل، بیپرورش داده باشد همّتی بلند و فهمی تیز و وی تواند که درجهای بتواند یافت یا علمی بتواند آموخت و تن را بدان ننهد و بعجز باز گردد و سخت نیکو گفته است در این باب یکی از بزرگان، شعر
وَ لَمْ أَرَ في عُيُوبِ النَّاسِ شَيْئاً
كَنَقْصِ الْقَادِرِينَ عَلَى التَّمَامِ
و فایدهٔ كتب و حكايات و سيرِ گذشته این است که آن را بتدریج برخوانند و آنچه بباید و بکار آید بردارند، وَاللهُ وَلِيُّ التَّوفيق.
تاریخ بیهقی، تصنیف خواجه ابوالفضل محمّد بن حسین بیهقی دبیر. بهکوشش دکتر خلیل خطیبرهبر. جلد نخست، تهران: مهتاب. ۱۳۸۱. ص ۳۰.
@Jahan_Eshraghi
و غرض در آوردن حکایات آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر تا هر کس که خرد دارد و همّتی، با آن خرد یار شود؛ و از روزگار مساعدت یابد و پادشاهیِ وی را برکشد، حیلت سازد، تا بتکلیف و تدريج وترتیب، جاهِ خویش را زیادت کند؛ و طبعِ خویش را بر آن خو ندهد که آن درجه که فلان یافته است، دشوار است بدان رسیدن که کند و کاهل شود؛ یا فلان علم که فلان کس داند، بدان چون توان رسید؟ بلکه همّت برگمارد تا بدان درجه و بدان علم برسد که بزرگعیبی باشد مردی را که خدای عزوّجل، بیپرورش داده باشد همّتی بلند و فهمی تیز و وی تواند که درجهای بتواند یافت یا علمی بتواند آموخت و تن را بدان ننهد و بعجز باز گردد و سخت نیکو گفته است در این باب یکی از بزرگان، شعر
وَ لَمْ أَرَ في عُيُوبِ النَّاسِ شَيْئاً
كَنَقْصِ الْقَادِرِينَ عَلَى التَّمَامِ
و فایدهٔ كتب و حكايات و سيرِ گذشته این است که آن را بتدریج برخوانند و آنچه بباید و بکار آید بردارند، وَاللهُ وَلِيُّ التَّوفيق.
تاریخ بیهقی، تصنیف خواجه ابوالفضل محمّد بن حسین بیهقی دبیر. بهکوشش دکتر خلیل خطیبرهبر. جلد نخست، تهران: مهتاب. ۱۳۸۱. ص ۳۰.
@Jahan_Eshraghi
21.03.202513:18
▪️حضور بسیار باشکوه ایرانیان در لحظۀ تحویل سال ۱۴۰۴ خورشیدی در شهر پارسه، پاسارگاد و آرامگاه حکیم فردوسی، حافظ و سعدی شیرازی و ...
ایران برای ما منتهای شادی، و سرحدِّ رنج و اندوه است...
روح پاک تو تنیده در تمام جانم ای وطن
واژهواژه عشق تو شکفته بر زبانم ای وطن
از خزر به سمت وسعت خلیج تا همیشه فارس
حک شده به لوح خاک تو نشان سرزمین پارس
ای صدای رسای بودنم، یک نفس از تو دل نمیکنم
ای پناه دریا و آسمان، وارث هویّت من ایران
@Jahan_Eshraghi
ایران برای ما منتهای شادی، و سرحدِّ رنج و اندوه است...
روح پاک تو تنیده در تمام جانم ای وطن
واژهواژه عشق تو شکفته بر زبانم ای وطن
از خزر به سمت وسعت خلیج تا همیشه فارس
حک شده به لوح خاک تو نشان سرزمین پارس
ای صدای رسای بودنم، یک نفس از تو دل نمیکنم
ای پناه دریا و آسمان، وارث هویّت من ایران
@Jahan_Eshraghi


21.03.202508:19
▪️نیایش نوروزی
(گردانیده آلمانی)
ای نیرومندترین،
پیروزترین،
فرّهمندترین،
نیکترین،
سودمندترین و درمانبخشترین؛
ستیهندگی را، ستیهندگی همهٔ دشمنان را در هم شکن.
جهان ما را نو کن، مردان ایرانی را دلیری ببخشای، بدخواهان ایران را ناتوان بگردان، ایرانیان را آشتی و نیکی ببخشای و به خوبی و کامیابی برسان.
برگرفته از بهرامیشت.
*《Nowruz-Gebet》*
*O der Mächtigste*
*Der Siegreichste*
*Der Erleuchtetste*
*Der beste*
*Das wohltuendste und therapeutischste*
*Brich die Sturheit, die Sturheit aller Feinde,*
*Erneuere unsere Welt,*
*Macht den iranischen Männern Mut*
*Irans Übelwollende außer Gefecht setzen*
*Gib den Iranern Frieden und Güte*
*Mögen Sie Gutes und Wohlstand erreichen.*
„Entnommen aus Bahram yasht. Avesta.
*Möge Nowruz Jamshidi ein glückverheißendes Fest sein!*
30. März 1403
نیایش نوروزی
امروز پس از انتشار در دژنپشت به مهر یکی از دوستان باشنده آلمان به زبان آلمانی گردانده شد.
با سپاس از این دوست، انتشار داده میشود، تا مگر دیگران هم بهری از نیایش کهن ایرانیان را بشناسند و بشناسانند. با امید اینکه ایراندوستان همّت کنند و کتاب پاک ایرانیان را از نو به زبانهای اروپایی برگردانند.
۳۰ اسفند ۱۴۰۳
محمود فاضلی بیرجندی
@dejnepesht4000
@Jahan_Eshraghi
(گردانیده آلمانی)
ای نیرومندترین،
پیروزترین،
فرّهمندترین،
نیکترین،
سودمندترین و درمانبخشترین؛
ستیهندگی را، ستیهندگی همهٔ دشمنان را در هم شکن.
جهان ما را نو کن، مردان ایرانی را دلیری ببخشای، بدخواهان ایران را ناتوان بگردان، ایرانیان را آشتی و نیکی ببخشای و به خوبی و کامیابی برسان.
برگرفته از بهرامیشت.
*《Nowruz-Gebet》*
*O der Mächtigste*
*Der Siegreichste*
*Der Erleuchtetste*
*Der beste*
*Das wohltuendste und therapeutischste*
*Brich die Sturheit, die Sturheit aller Feinde,*
*Erneuere unsere Welt,*
*Macht den iranischen Männern Mut*
*Irans Übelwollende außer Gefecht setzen*
*Gib den Iranern Frieden und Güte*
*Mögen Sie Gutes und Wohlstand erreichen.*
„Entnommen aus Bahram yasht. Avesta.
*Möge Nowruz Jamshidi ein glückverheißendes Fest sein!*
30. März 1403
نیایش نوروزی
امروز پس از انتشار در دژنپشت به مهر یکی از دوستان باشنده آلمان به زبان آلمانی گردانده شد.
با سپاس از این دوست، انتشار داده میشود، تا مگر دیگران هم بهری از نیایش کهن ایرانیان را بشناسند و بشناسانند. با امید اینکه ایراندوستان همّت کنند و کتاب پاک ایرانیان را از نو به زبانهای اروپایی برگردانند.
۳۰ اسفند ۱۴۰۳
محمود فاضلی بیرجندی
@dejnepesht4000
@Jahan_Eshraghi
20.03.202517:29
▪️نغمهٔ نوروزی
▪️غلامحسین بنان
#موسیقی
@Jahan_Eshraghi
▪️غلامحسین بنان
#موسیقی
@Jahan_Eshraghi
Рекорддор
22.04.202523:59
1.1KКатталгандар22.03.202523:59
200Цитация индекси28.02.202516:15
3751 посттун көрүүлөрү28.02.202516:15
3751 жарнама посттун көрүүлөрү23.03.202523:59
33.33%ER28.02.202516:15
37.35%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.