Реальна Війна
Реальна Війна
NOTMEME Agent News
NOTMEME Agent News
І.ШО? | Новини
І.ШО? | Новини
Реальна Війна
Реальна Війна
NOTMEME Agent News
NOTMEME Agent News
І.ШО? | Новини
І.ШО? | Новини
𝒗𝒆𝒍𝒍𝒊𝒄𝒉𝒐𝒓 avatar

𝒗𝒆𝒍𝒍𝒊𝒄𝒉𝒐𝒓

ɪғ ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ ᴡᴀs ᴀ ᴘʀᴏᴍɪsᴇ
ᴡᴏᴜʟᴅ ʏᴏᴜ ʙʀᴇᴀᴋ ɪᴛ ɪғ ʏᴏᴜʀᴇ ʜᴏɴᴇsᴛ ✰
https://t.me/HarfChatBot?start=8490ec8c77cb
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаFeb 26, 2025
TGlistке кошулган дата
Mar 07, 2025

"𝒗𝒆𝒍𝒍𝒊𝒄𝒉𝒐𝒓" тобундагы акыркы жазуулар

خیلی قشنگه میتونم کل روزو باهاش گریه کنم
قبلا خیلی سم بودم😭
وگر نه اصلا ادمی نیستم بخوام از این گوهه ها بخورم
فوقش خیلی بخوام ناراحت باشم
روزی بود که خواهرم شکلات هامو خورده بود
یجوری برا خودم اون موقع ها سناریو نوشتم انگاری از کی خیانت دیدم
....
خیلی عجیب
خیلی یهویی ته نوت های گوشیم چیزای عجیبی میبینم
Кайра бөлүшүлгөн:
𝓚𝓲𝓶 𝓒𝓸𝓽𝓽𝓸𝓷 avatar
𝓚𝓲𝓶 𝓒𝓸𝓽𝓽𝓸𝓷
پست جدید رو فور کنین +این پیام بر اساس وایبتون بهتون بگم اگر چنلتون یک شغل بود چه شغلی بود
Кайра бөлүшүлгөн:
𝓚𝓲𝓶 𝓒𝓸𝓽𝓽𝓸𝓷 avatar
𝓚𝓲𝓶 𝓒𝓸𝓽𝓽𝓸𝓷
بارون می‌بارید. خیابونای سئول خالی‌تر از همیشه بودن. یه چراغ نئون قرمز، سایه‌ی کسی رو روی آسفالت خیس انداخته بود. بکهیون آروم قدم برمی‌داشت. چاقوی باریکش هنوز از خون گرم بود. لبخند محوی زد، انگار که این فقط یه بازیه.

"می‌دونی مشکل چیه؟" زیر لب زمزمه کرد و به جسدی که کنارش افتاده بود، نگاهی انداخت.
"همیشه فکر می‌کنین می‌تونین فرار کنین..."

چشمای مرد هنوز باز بودن، اما دیگه توشون نوری نبود. بکهیون خم شد، نوک انگشتش رو به لبش کشید، بعد روی خون سرخ رد انداخت. یه قدم عقب رفت، کتش رو مرتب کرد، و توی تاریکی گم شد.

ولی شب هنوز تموم نشده بود.
Photography for a particular person under the rain

Рекорддор

09.03.202523:59
28Катталгандар
07.03.202523:59
0Цитация индекси
14.02.202508:35
61 посттун көрүүлөрү
07.04.202523:09
01 жарнама посттун көрүүлөрү
09.03.202523:59
33.33%ER
14.03.202508:36
22.22%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
MAR '25MAR '25MAR '25MAR '25APR '25

𝒗𝒆𝒍𝒍𝒊𝒄𝒉𝒐𝒓 популярдуу жазуулары

Кайра бөлүшүлгөн:
𝓚𝓲𝓶 𝓒𝓸𝓽𝓽𝓸𝓷 avatar
𝓚𝓲𝓶 𝓒𝓸𝓽𝓽𝓸𝓷
08.03.202517:28
پست جدید رو فور کنین +این پیام بر اساس وایبتون بهتون بگم اگر چنلتون یک شغل بود چه شغلی بود
14.03.202500:42
خیلی قشنگه میتونم کل روزو باهاش گریه کنم
08.03.202521:28
قبلا خیلی سم بودم😭
08.03.202521:27
وگر نه اصلا ادمی نیستم بخوام از این گوهه ها بخورم
08.03.202521:27
فوقش خیلی بخوام ناراحت باشم
روزی بود که خواهرم شکلات هامو خورده بود
08.03.202521:26
یجوری برا خودم اون موقع ها سناریو نوشتم انگاری از کی خیانت دیدم
08.03.202521:26
....
08.03.202521:26
خیلی عجیب
08.03.202521:26
خیلی یهویی ته نوت های گوشیم چیزای عجیبی میبینم
Кайра бөлүшүлгөн:
𝓚𝓲𝓶 𝓒𝓸𝓽𝓽𝓸𝓷 avatar
𝓚𝓲𝓶 𝓒𝓸𝓽𝓽𝓸𝓷
بارون می‌بارید. خیابونای سئول خالی‌تر از همیشه بودن. یه چراغ نئون قرمز، سایه‌ی کسی رو روی آسفالت خیس انداخته بود. بکهیون آروم قدم برمی‌داشت. چاقوی باریکش هنوز از خون گرم بود. لبخند محوی زد، انگار که این فقط یه بازیه.

"می‌دونی مشکل چیه؟" زیر لب زمزمه کرد و به جسدی که کنارش افتاده بود، نگاهی انداخت.
"همیشه فکر می‌کنین می‌تونین فرار کنین..."

چشمای مرد هنوز باز بودن، اما دیگه توشون نوری نبود. بکهیون خم شد، نوک انگشتش رو به لبش کشید، بعد روی خون سرخ رد انداخت. یه قدم عقب رفت، کتش رو مرتب کرد، و توی تاریکی گم شد.

ولی شب هنوز تموم نشده بود.
08.03.202515:24
08.03.202515:23
Photography for a particular person under the rain
07.03.202522:13
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.