Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
صد سال تنهایی avatar

صد سال تنهایی

مشتی کلمات سرگردان در قالب روزانه‌نویسی.
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаDec 10, 2019
TGlistке кошулган дата
Mar 19, 2025
Тиркелген топ

Рекорддор

15.05.202523:59
1.5KКатталгандар
19.03.202523:59
0Цитация индекси
13.04.202505:54
3601 посттун көрүүлөрү
17.05.202510:13
01 жарнама посттун көрүүлөрү
13.05.202507:38
8.91%ER
13.05.202505:54
23.56%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
APR '25MAY '25

صد سال تنهایی популярдуу жазуулары

16.05.202515:02
.

چند سال پیش من توسط خانم نیکی کریمی بلاک شدم...! دلیلش هم انتقادی بود که در صفحه ایشان به دلیل ترجمه کتابی از ( حنیف قریشی ) نویسنده مشهور انگلیسی نوشته بودم... در آن کامنت من زیر پست خانم کریمی نوشته بودم که ای کاش جامعه نحیف ترجمه و نشر و ادبیات را به حال خودش بگذاريد. برای کتاب خوان جماعت گاهی نام مترجم بسیار مهم است. مثلا اسم سروش حبیبی، محمد قاضی، نجف دریابندری یا آبتین گلکار روی جلد هر کتابی کافیست تا خواننده با خیال راحت آن را بخرد، اما وقتی کتابی نه به خاطر سواد و فنّ ترجمه‌ شما بلکه به خاطر گل رویتان پرفروش می‌شود، کمکی به بازار نشر نیست بلکه یک جور کاغذ فروشیِ گران است. من مطمئنم کسی که به خاطر اسم شما کتاب را می‌خرد نه طرفدار حنیف قریشی است نه یک کتاب خوان واقعی است... همین حرف‌ها کافی بود که خانم کریمی من را بلاک کند و لابد کامنتم را هم پاک کرده تا خدایی ناکرده خدشه‌ای به شهرت و محبوبیت شان وارد نشود...

حالا چند سال از آن اتفاق دراماتیک ( بلاک شدن توسط نیکی کریمی ) می‌گذرد که در واپسین روزهای نمایشگاه کتاب تهران اتفاقی افتاده که احساس می‌کنم باز به ساحتِ کتاب توهین شده و باید چتد جمله درباره آن بنویسم، به امید آنکه این‌بار توسط بهنوش طباطبایی بلاک شوم، خدا را چه دیدی... بهنوش طباطباییِ بازیگر و نرگس آبیار کارگردان رفته‌اند به شعبه نشرِ وزینِ خوارزمی تا سووشون سیمین دانشور را امضا کنند. این کار مرا به یاد حضور مانکن‌ها و مدل‌های جذاب در اکسپو‌های خودرو و خط شروع مسابقات ماشین سواری یا چیر لیدرهای مسابقات بوکس و بسکتبال می‌اندازد. راستش من برای کتاب یک شأن ویژه قائلم... فکر می‌کنم کتاب و بازار کتاب باید از شامورتی بازی دور بمانَد. باید راه‌های هنرمندانه‌تر و قشنگ‌تری برای افزایش فروش یافت.‌ استفاده ابزاری از بازیگر خوشگل برای فروش کتاب و اعتبار دادن به این کار با حضور کارگردانی که سریالی مقتبس از سووشون ساخته، به نظر من اوج کج سلیقگی و کاسِب مسلکیِ حضرات تصمیم‌گیر در موسسه خوارزمی است... خلاصه اینکه دعا می‌کنم خداوندِ ایران زمین، کشورمان را از قحطی و دروغ و منفعت‌طلبی و سلبریتی‌های محتاج به دوپامین و دیده شدن مصون بدارد‌...

#رسول‌_اسدزاده
14.05.202509:50
09.05.202506:01
حالا کم‌کم بدنم را عادت داده‌ام که هرچند خسته و خواب‌آلود شش صبح بیدار شوم. تا هفت به بطالتی که نیاز دارم بگذرانم و نیم ساعت اول راه را پیاده گز کنم. و در تمام مسیری که توی آفتاب راه می‌روم و عرق می‌کنم رنج روز تازه و پر مشقت را به شگفتی ‌قصه‌ای که می‌خوانم ببخشم.
سال قبل که در انتشارات کار می‌کردم غرق شدن در جهان آنچه در کتاب‌ها می‌گذرد‌ زیاد اشکالی نداشت. حتی گوش دادن به کتاب‌های صوتی هنگام کار، اشکالی نداشت. این جای جدیدی که دارم کار می‌کنم، جهان تازه‌ای دارد. می‌تواند جذاب باشد. البته که بسیار پیچیده است. کارهایی می‌کنم که هرگز نکرده‌ام. و از آن‌جا که صداقت غیرضروری‌ای دارم به همکارانم می‌گویم‌: آه تا به حال این کار را نکرده‌ام اما سعی‌ام را می‌کنم. بعد شروع می‌کنم. در کار گاهی ناکامم‌ که همان دم خودم را بیکار تصور می‌کنم ایستاده در درگاه محل کار. رو به جهانی که باید دوباره بروم برای خودم از زیر سنگ پول در بیاورم. و گاهی هم کامیابم. در لحظات کامیابی وقتی خیالم از ماندن راحت می‌شود، به چه چیزی فکر می‌کنم؟ به آدم‌های کتابی که دارم می‌خوانم.
بدون اغراق‌ و بدون تلاش برای نمایش چیزی، آنچه من را سر پا نگه می‌دارد و جان تازه‌ای به من می‌بخشد‌، چیزهایی است که می‌خوانم‌. چیزهایی است که می‌بینم. من هیچ ابایی‌ ندارم بگویم هدفم از خواندن دوام آوردن است. چرا که اگر جز این بگویم آلوده به نمایشی کاذب شده‌ام‌‌. اما از دل این شیوه‌ی تاب‌آوری می‌شود هزاران بار زیست. هزاران بار زیستن و مردن را شاهد بود. و هرچقدر فکر می‌کنم دلیل بهتری برای دوام‌آوردن نمی‌یابم.
نه برای تبلیغ نمایشگاه کتاب بلکه برای رونق کتابفروشی‌های مهجور شهر، سری به آن‌ها بزنید. اگر آثار کلاسیک جهان را خوانده‌اید، کتاب‌های تازه نشر را بخوانید. در اینستاگرام دنبال‌کننده تازه‌های نشر باشید. کتاب‌های جدیدی که دارند چاپ می‌شوند، بی‌نظیرند. بی‌نظیرند. نشر بیدگل‌‌ مخصوصا. و البته کتاب‌های بزرگسال نشر افق. (از تازه‌های دیگر نشرها خبر ندارم) بخوانید بچه‌ها. گاهی فکر می‌کنم یک گروه کتابخوانی تاسیس کنم. اما من انزوا را در خواندن دوست دارم. و بعد از خواندن فکر می‌کنم. اما حرف زدن از آن افکار برایم سخت است. خلاصه سخن کوتاه کنم، بگردید سلیقه‌ خودتان را پیدا کنید و تازه‌های نشر را بخرید و بخوانید. که اگر گران هم باشد می‌ارزد.
10.05.202518:26
شمار شب‌هایی که خواب پدرم را ندیده‌ام از دستم در رفته. به‌نظر می‌رسد محتوای خواب‌هایم برآیندی از افکار روزانه‌ام است. مدت‌هاست او را از یاد برده‌ام. پس در خواب هم او را نمی‌بینم.
البته به جز ماه پیش که ناگهان تصویری از او در زمانی که تلاش بی‌وقفه‌ای می‌کرد تا ظالم و نفرت‌انگیز باشد پیش چشم‌هایم در بیداری حاضر شد و همان‌دم یادم آمد مدت‌هاست خواب او را در هیچ شمایلی مظلوم، دوست‌داشتنی و ترحم‌انگیز یا ظالم و نفرت‌انگیز ندیده‌ام‌.
اما چند شب پیش که با رفیقم یک جگرکی مدرن در میدان هروی پیدا کردیم، وقتی رفیقم رفته بود دست‌هایش را بشوید پدرم را همان جا روبرویم «حس» کردم. بوی هر نوع کباب او را برابرم مجسم می‌کند. ایستاده کنار دیوار. تکیه داده روی دست‌های پشت سرش، خیره به من نگاه می‌کند. انگار گناهی مرتکب شده‌ام‌‌: زیستنم گناه است.
11.05.202506:38
زندگی با بهره هوشی پایین سخت است. سال سی و چهارم زندگی است اما هنوز هم سختی زیادی می‌کشم تا چیزی کوچک را بفهمم.
11.05.202515:17
یادم نبود مترو‌ی این ساعت در آرامش نیست. دور از جمعیت گوشه‌ای نشسته‌ام. و به آمد و شد مردم و قطارها نگاه می‌کنم. قیافه‌هایمان شبیه هم است. انگار همه خسته‌‌اند. همه روز سختی داشته‌اند و همه در کار و حرفه‌شان‌ گیج و گم بوده‌اند.
02.05.202515:50
کار خانه روحم را جلا می‌دهد این اواخر. بشور و بساب و برق انداختن منظورم است. اصلا دلم نمی‌خواهد روزهای تعطیل نگاهم به سیستم بیفتد. سیستم‌زده شده‌ام. همه‌ش می‌خواهم دستم به چیزی بند باشد. رخت شستنی‌. برق انداختن اپنی‌. پاک کردن شیشه‌ای. پختن دو پیاله برنجی با شوید و کمی مرغ آبپز در پیازی. یا خواندن کتابی.
امروز آشپزخانه‌ی خانه‌ی دور دست را تمیز می‌کنم. عمیق نمی‌شود تمیزش کرد. ولی کمال‌چه‌گرایی؟ گفتم تمیز کردن چربی بالای گاز و مرتب کردن کشو‌ها را بگذار برای هفته‌ی بعد.
دارم فکر می‌کنم در آینده‌ای نه چندان دور برگردم به همین آشیانه. حتی به قیمت رفت و آمد هر روزه به تهران.
10.05.202505:04
برای بیرون دادن کوچک‌ترین صدایی از حلقم، چند هزار کالری خرج می‌کنم. آیا راهی هست که از جامعه و ارتباط با مردم گریخت و آن را به کم‌ترین حد ممکن رساند؟ نه.
02.05.202519:04
مادرم در یک سینی روحی گوجه‌های توی حیاط را خشک می‌کرد. به‌نظرم بیهوده‌ترین کار دنیا می‌آمد. چون گاهی تکه‌های گوجه خشک شده می‌چسبید به سینی و شستن آن سینی کار من بود.
حالا فکر می‌کنم چه بد که حوصله این کارها را ندارم. طعم خوبی داشت. یک ترشی طبیعی و بامزه. توی بیشتر غذاها هم می‌شد ریخت. یادش بخیر.
01.05.202510:32
از سرکار برگشتم و قسمت اول از فصل جدید سرگذشت ندیمه رو پخش کردم. چند دقیقه که ازش گذشت دیدم توان روانی برای تماشای این سریال رو ندارم.
11.05.202507:31
دوستان عزیزم این را برای خود را لوس کنی نگفتم. چرا که اگر در این فضا هم خودم را به واسطه‌ی اعتراف به ناتوانی‌هایم مورد توجه قرار دهم، بغل‌دستی‌هایم را در دنیای واقعی کلافه و عصبانی می‌کنم. احساس می‌کنم بغل‌دستی از شدت اشتباه رفتن مکررم در مسیر دوست دارد سرم را بکَند.
قبلا فکر می‌کردم این به دلیل است که من در شغلم مسیر آکادمیک طی نکردم حالا می‌فهمم داستان ریشه‌دار‌تر است. یک چیزهایی را هرچند کوچک و خرد سخت و خیلی سخت می‌فهمم.
02.05.202510:14
سلام دوستان، کمک شما هرچقدر هم کوچیک می‌تونه تبدیل بشه به یک جلد کتاب بیشتر در کتابخونه‌ی مدرسه‌ی ما. پس از خرید کتاب‌ها فاکتور و رسیدش رو همین‌جا می‌ذارم برای اطلاع دوستان.

شماره کارت:
5859831114924417
در صورت تمایل برای ارسال کتاب مناسب سن بچه‌ها در شخصی پیام بدین تا آدرس پستی بفرستم خدمتتون.
@fereshte_alijani
02.05.202510:14
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.