Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
نباید می‌ماندیم avatar
نباید می‌ماندیم
نباید می‌ماندیم avatar
نباید می‌ماندیم
20.04.202521:09
_
18.04.202516:45
تو ایران (یا شاید هم جهان) برای اینکه به "مرجع فکری" تبدیل بشی، برخلاف قدیم، دیگه راه زیادی نداری. از بلاگر روزمره، تا آرایشگر و ورزشکار، همه جلوی دوربین در حال نصیحت‌ کردن و نشان دادن راه‌وچاه زندگی‌ان.
18.04.202509:03
حتی فکر می‌کنم (مطمئن نیستم) که حلقه‌ی اتصال اگزیستانسیالیسم و سوسیالیسم همین مفهوم "دلهره‌ی اگزیستانسیاله". دقیقا نقطه‌ایه که این دوتا به هم می‌رسند.
نیچه: ما از بودن در دامان طبیعت لذت می‌بریم. بیشتر بخاطر اینکه او نظری درباره‌ی ما ندارد (انسانی، بسیار انسانی). کامو هم در یادداشت‌هایش نوشته بود که دلهره‌ی انسان "قضاوت شدن" است. حیوانات و کودکان را دوست داریم، چون داوری نمی‌کنند.

@nabayad_m
14.04.202506:51
_
13.04.202516:50
فیلمی که هیچوقت نفهمیدم چرا اینهمه‌ی تحسین می‌شه؟ فیلم مشهور "نبرد الجزایر" از مردم الجزایر تصویری از یک مشت "تروریستِ بی‌کله‌ی جنون‌زده" می‌سازه که اصلا معلوم نیست چرا "تا این حد شدید" خون جلو چشماشونو گرفته. من که نتونستم با الجزایری‌های فیلم همدلی پیدا کنم و گمان نمی‌کنم فیلمساز چنین چیزی رو می‌خواست. مبارزان الجزایر در کافه‌ی اروپایی‌ها بمب‌گذاری می‌کنند، با آگاهی از این واقعیت که اونجا کودکان فرانسوی هم هستند. یا در جایی دیگر، مردم غیرنظامی اروپایی رو به رگبار می‌بندند و بعد عجیب‌تر اینکه فیلمساز بی‌طرف هم نیست و دلش با همین مبارزین الجزایریِ تروریستِ مظلومه (که هيچوقت هم به سعادت نرسیدند)! بهتر بود نشون بده چه چیزی چنین نفرت و خشمی رو در دل الجزایری‌ها کاشت؟ اما دستکم من در اين مورد چیز خاصی ندیدم. اکشن خوب، دوربین و موسیقی درخشان این فیلم کاری نمی‌کنن که این پرسش‌های اساسی رو بی‌خیال بشم: اينجا واقعا چه خبره؟ فیلم "خودبسنده" نیست و احتمالا باید از وقایع اون سال‌های الجزایر اطلاعاتی خارج از فیلم داشته باشید!

البته خوانشی دیگه هم می‌تونیم داشته باشیم: فیلمساز اساسا می‌خواد بگه این وضعیت "قهرمان‌ساز" نیست و خبری از قهرمانی نیست، همه‌چیز لجن‌در‌لجنه. در‌این‌صورت معلوم نیست چرا با دوربین و موسیقیش این‌همه با الجزایری‌ها همدله. فیلم گویا می‌خواد "خشونت در جواب خشونت" رو نمایش بده اما یادش می‌ره اون خشونت اول رو هم به حد کافی عریان کنه. نهایتا خروجی این اثر رو چیزی ندیدم جز "توجیه تروریسم".


The Battle of Algiers 1966
#معین_دهاز
#فیلم
قابل توجه دوستانی که "به" رو بِ می‌نویسند. بخش‌هایی از بحران هکسره رو همین یه صفحه حل می‌کنه. فارسی اول دبستان.
18.04.202516:32
بنظر میاد آخوندها دیگه اون جایگاه سابق رو در اجتماع ندارند و مرجعیت فکریشون رو از دست دادن و جاشون رو کیا گرفتن؟ روانشناس‌ها، شبه‌روانشناس‌‌ها، مربیانِ یوگا، خودیاری، خودسازی، خودکوفتی و غیره.
18.04.202509:02
"دلهره‌ی اگزیستانسیال" یکی از مفاهیم اساسی و مهم اگزیستانسیالیسمه، که اگر بد فهمیده بشه، شَر می‌شه. از طرفی، ممکنه با سوءاستفاده ازش، به چیزی خطرناک تبدیلش کنند. می‌تونه مقدمه‌ای باشه بر اینکه عده‌ای آزادی رو از انسان بگیرند.

@nabayad_m
15.04.202517:23

آدم گاهی دلش می‌خواهد به دیگران بفهماند که حالش چقدر بد است اما این کار را نمی‌کند. چون ديگران همه‌چیز را نمی‌توانند درک کنند. درک هم بکنند، اغلب کاری نمی‌کنند و تحمل این آخری از همه سخت‌تر است.


#معین_دهاز
@nabayad_m
14.04.202506:50
از یوسا حتی اگر فقط همون "چرا ادبیات؟" رو هم بخونید، لطف بزرگی در حق خودتون می‌کنید.
12.04.202517:22
کمی درباره‌ی خودش و آثارش.
19.04.202519:50
حتی در مصاحبت با خدا ناخرسندی برانگیخته می‌شود؛ چنانکه طغیان فرشتگان، شهادت می‌دهد. ظاهرا در هر سطحی از خلقت، برتری هیچکسی را نبخشید‌ه‌اند _ امیل چوران، دردسر متولد شدن
18.04.202509:54
کوروساوا در جهانی شدن سینما و فرهنگ ژاپن موثر بود. بخصوص از فیلم راشومون به بعد. میازاکی هم چنین کاری کرد. بااینکه "ژاپنی بودن" خودشون رو حفظ کردن، اما به "بیانی جهانی" رسیدند، طوری که یک ایرانی یا سوئدی رو هم جذب خودشون کردند. رسیدن به چنین چیزهایی دشواره حقیقتا. از طرفی، مقایسه‌ی نوابغی مثل کوروساوا با دیگران دیوانگیه. می‌شه ازشون در حد توانمون یاد بگیریم.
18.04.202508:26
ضمن عرض خسته نباشید، بهتر این بود که ایده‌های "ایرانی" رو "جهانی" کنند، نه اینکه "جهانی" رو "ایرانی" کنند. فکر می‌کنم "اد-شیرن" هدر رفت. ژاپنی‌ها فرهنگ و نگاه ژاپنی رو جهانی کردند (با انیمه و...). یعنی جهان خودشون رو وسیع‌تر کردن، طوری که مورد توجه و درک یک خارجی هم باشه. بنظرم _ اگرچه عجولانه است _ موزیک و ویدئوی اثر جدید ادشیرن این خصیصه رو نداره و بیشتر می‌تونه برای یک ایرونی (و نه حتی ایرانی) جالب باشه. هرچند حسن نیت سازندگانش رو درک می‌کنم.
15.04.202509:31
یکی از خطاهای رایج اینه که به هر "بی‌حوصلگی" و "بی‌انرژی بودن" می‌گن "افسردگی". درحالی‌که افسردگی نوعی "اختلال روانیه" و نه صرفا یک حال بد موقت. بی‌حوصلگی می‌تونه یکی از نشونه‌هاش باشه اما افسردگی علائم زیادی داره و مهمتر اینکه: علائم باید پایدار باشن. برای چند هفته یا بیشتر. درباره خود علائم، شدت و میزان پایداری، نظرهای تخصصی متفاوتی هست. اگر حس می‌کنی که احوال بدت داره زندگیت رو مختل می‌کنه و کیفیتش رو پائین میاره، بهتره برای "تشخیص" به متخصص مراجعه کنید. بی‌حوصلگی مهمونه، افسردگی ساکن!

@nabayad_m
14.04.202506:49
متاسفانه ماریو بارگاس یوسا درگذشت.
12.04.202517:20
در سالروز درگذشت شاهرخ مِسکوب عزیز هستیم. بیست‌ سال از مرگ این نویسنده‌ی خوب گذشت.
19.04.202519:44
میل به مناجات ربطی به ايمان ندارد. این میل از یک نومیدی خاص سرچشمه می‌گیرد _ امیل چوران، دردسرِ متولد شدن
18.04.202509:35
"دلهره اگزیستانسیال" رو خیلی ساده بگم:

بشر با هر کاری که می‌کنه _ و حتی نمی‌کنه _ بر خودش و دیگران تاثیر می‌ذاره. یعنی آزادی‌های ما، بدون مسئولیت نیستند. چون هر انتخاب، درواقع تولید نوعی "سرمشق یا الگو" برای دیگرانه. چه بخوام چه نخوام. مثلا کسی که ازدواج می‌کنه، خواسته یا ناخواسته داره این پیام رو هم صادر می‌کنه که "ازدواج، انتخابی خوب و ممکن است." و این، بر نگاه، تصمیم‌ها و زندگی دیگران تاثیر می‌ذاره. این وضعیت باعث نوعی اضطراب یا دلهره می‌شه: ما همین که "وجود داریم" بر دیگران مؤثریم! برای همین بهش می‌گن "دلهره وجودی" یا دلهره‌ی اگزیستانسیال.

افرادی مثل سارتر (که می‌گفت "هر کاری، سرمشقی است") به واسطه‌ی همین مفهوم "دلهره اگزیستانسیال" معتقد بودند "پس انسان‌ها نسبت به يکديگر مسئول‌اند و هر کاری که من می‌کنم بر تمام مردم مؤثر است و غیره". و بنظرم، نوعی مقدمه‌پردازیِ محترمانه بود برای اینکه آزادی رو از انسان بگیرند‌!


#معین_دهاز
@nabayad_m
17.04.202507:38
به نظر می‌رسه یک موج روشنفکرمآبانه یا فلسفی‌نما، یا با پوسته‌ای روانشناسانه راه افتاده که هر لذتی رو که سریع و ساده به‌ دست میاد، مشکوک و بد می‌دونه. من ادعاهای این موج رو نه کاملا انکار می‌کنم، نه می‌تونم بپذیرم. عمیقا شک‌برانگیزه. لذت یه لیوان قهوه، یه آهنگ، یه پرسه زدن بی‌دلیل، یا حتی پیامی محبت‌آمیز یا تحسین گرفتن‌ در شبکه‌های اجتماعی و غیره رو تحقیر می‌کنن. همه اینا می‌شن "دوپامین‌های بی‌ارزش و فریبنده". انگار لذت فقط وقتی اصیله که با زجر کشیدن و پاره شدن یا کار طاقت‌فرسا و حیاتی و سترگ به‌دست بیاد.

انسان رو "لذت‌طلب" معرفی می‌کنند و این لذت‌طلبی رو هم اساسا و اخلاقا مشکوک و حتی شرم‌آور می‌دونن و به‌طورپنهان انگار با خود لذت مشکلی دارن و نوعی اخلاق ریاضت‌کشانه قدیمی‌ رو (در لباس علم یا فلسفه) بازتولید می‌کنن. گویا ارزشی در رنج و سختی و عذاب هست. به رنج‌پرستی رسیدن و هیچ بعید نیست اتفاقا یک‌جور لذت در همین دردطلبی‌شون باشه.

در دنیایی زندگی می‌کنیم که خستگی، اضطراب و فشار روانیش زیاده و منِ ایرانی روزگار بدتری هم دارم. همین لذت‌های کوچک هستن که می‌تونن روزم رو نجات بدن. و متاسفانه یا خوشبختانه برخلاف ادعای این جماعت، این "لذت‌های کوچک" با من کاری نمی‌کنند که واقعیت دردبار زندگی و جهان رو از یاد ببرم.

از طرفی انگار شکلی از وسواس فکری و فرهنگی هم در کاره. نوعی «عظمت‌طلبی» گنگ. انگار فقط وقتی یه کار بزرگ راه انداختی، یا کوه کندی، حق داری احساس رضایت و شادی کنی. از بقیه‌ی لحظه‌ها اگر بخوای لذت ببری، بهت می‌گن که "داری خودتو گول می‌زنی ای انسان ساده‌لوح، یا تو معتاد دوپامینی!"


#معین_دهاز
@nabayad_m
14.04.202511:28
از دیشب سکانسی از "پايتخت" رو بازنشر می‌کنند، که واقعا خوب نوشته و اجرا شده. ‌این‌ سکانس نشان‌دهنده‌ی یک تضاد عاطفی و روانیه. تعاملات درون خانواده‌ها، گاهی چنان پیچیده‌اند که معلوم نیست باید به چه کسی حق داد؟ انگار همه گناه‌کارند و همه بی‌گناهند.
‌‌‌
فرزند به خانواده‌ش معترضه. بخاطر رفتارهای مخرب خانواده، انتقاد داره و به‌علت خشمِ قابل‌درک، کنترلی بر کلماتش نداره. انتقاد رو با بی‌رحمی و حتی بد‌زبانی مطرح می‌کنه. اعضای خانواده در پاسخ، با احساسی کردن فضا و توسل به گذشته و بازی با عواطف، سعی می‌کنن اون اعتراض رو منحرف کنن. نوعی واکنش دفاعیه، که به جای پاسخ منطقی و مستدل، به احساسات و گریه پناه می‌برند و چیزی رو مطرح می‌کنن که ارتباط مستقیمی با انتقاد امروز نداره. این کار سوءاستفاده از عواطفه و خانواده قصد داره با القای "احساس گناه" فرزند رو خاموش یا سرکوب یا وادار به عقب‌نشینی کنه. بنابراین موضوع اصلی اعتراض، رها می‌شه و حتی ممکنه بیننده‌ی سریال هم تحت تاثیر این "بازی روانی" قرار بگیره. متاسفانه چنین واکنش‌هایی رو بین خانواده‌های ایرانی، زیاد می‌بینیم.
‌‌‌‌
این زد‌-و-خوردِ کلامی، نه‌تنها مشکل رو حل نمی‌کنه، چاله رو عمیقتر می‌کنه. همه‌چیز پيچيده‌تر می‌شه و زخم تازه‌ای به زخم‌های قبل اضافه‌ می‌شه‌. فضای گفتگو رو مسموم می‌کنه و خروجی چنین بحثی اینه که "من دیگه حرفم رو نمی‌زنم!".
‌‌
به‌گمانم در چنین موقعیتی یکی از طرف‌ها باید با کنترل خشم و میلش، "سکوت" کنه و بذاره کمی بگذره. بهتر بود خانواده به این فکر کنه که چه انتقادی از طرف فرزند داره مطرح می‌شه؟ و چرا این‌قدر با خشم مطرح می‌شه؟ اما در عمل، فضا به‌حدی زخم‌زننده است که هیچ‌کدوم از طرف‌ها نمی‌تونن آروم بمونن و کار به برخورد فیزیکی می‌رسه.


#معین_دهاز
@nabayad_m
13.04.202519:05
مرا آن توانایی هست
که تو را
همچون پیامبری بی‌اُمّت ستاینده‌ای باشم
_ علی قلیچ‌‌خانی
12.04.202510:11
آدم دوست داره تشویق بشه. زحمتش دیده بشه. تحسین بگیره، یه "دمتگرم" بشنوه. وقتی کلی کار "خوب" می‌کنه اما این‌ها رو نمی‌شنوه، شاید مأیوس بشه. سخت‌ترين نوع بی‌عدالتی "بی‌عدالتی عاطفیه". همه‌ی انواع بی‌عدالتی‌ها، تهش به همین می‌رسند.


#معین_دهاز
@nabayad_m
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 188
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.