
Реальний Київ | Украина

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Nairaland Pulse | News

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Nairaland Pulse | News

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

حوری
زن، خانواده، محیط زیست
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаOct 16, 2020
TGlistке кошулган дата
Nov 19, 2024Тиркелген топ
حوری گفتگوی دو طرفه
10
Рекорддор
18.01.202523:59
1.3KКатталгандар19.02.202508:10
500Цитация индекси21.03.202511:09
2.3K1 посттун көрүүлөрү21.03.202511:09
2.3K1 жарнама посттун көрүүлөрү20.03.202509:11
22.92%ER20.03.202523:59
143.50%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
18.05.202515:02
فقط به سفر مجازی برویم؛تا وقتی همه عمیقا احترام به محیط زیست را نیاموختند نشان مکانهای زیبا را ندهید
اینجا سوئیس نیست. اینجا ایران ماست.
نام منطقه روی فیلم دیده نمیشود. چرا؟
چون هنوز مردمان خوب ما، آموزش حفظ محیط زیست ندیدهاند. اگر متوجه شوند این مکان زیبای جغرافیایی با چهرهایسبز و رودی زیبا در پای کوه وجود دارد، خودشان را به فوریت به آنجا میرسانند و در چشم به هم زدنی همه سبزهها و گلها و آبها و محیط زیست را خراب یا نابود میکنند. مثل باغ نرگس وحشی کازرون که دیدیم چگونه ریز و درشت به نرگسها حملهور شده بودند و گلها را میچیدند و بوتهها را زیر پا له میکردند. چه حرصی داشتند.
من از همه مردم درخواست دارم که نشانی جاهای زیبا را ندهید تا کی؟ تا وقتی که همه یاد بگیرند که نباید ته سیگار و آدامس جویده شده را در محیط جغرافیایی پرت کنند.
تا وقتی که ندانند نباید پلاستیکها و ظروف یکبار مصرف را در محیط بیندازند.
تا وقتی که ندانند قدر درختان و آب و چمن چیست و روی چمن پایکوبی کنند و در جنگل آفورد سواری و..
هر وقت همه عمیقا احترام به محیط زیست را آموختند، آنگاه میتوان نشان مکان را داد.
✍خدیجه گلین مقدم
@hooreechanel 🌹
اینجا سوئیس نیست. اینجا ایران ماست.
نام منطقه روی فیلم دیده نمیشود. چرا؟
چون هنوز مردمان خوب ما، آموزش حفظ محیط زیست ندیدهاند. اگر متوجه شوند این مکان زیبای جغرافیایی با چهرهایسبز و رودی زیبا در پای کوه وجود دارد، خودشان را به فوریت به آنجا میرسانند و در چشم به هم زدنی همه سبزهها و گلها و آبها و محیط زیست را خراب یا نابود میکنند. مثل باغ نرگس وحشی کازرون که دیدیم چگونه ریز و درشت به نرگسها حملهور شده بودند و گلها را میچیدند و بوتهها را زیر پا له میکردند. چه حرصی داشتند.
من از همه مردم درخواست دارم که نشانی جاهای زیبا را ندهید تا کی؟ تا وقتی که همه یاد بگیرند که نباید ته سیگار و آدامس جویده شده را در محیط جغرافیایی پرت کنند.
تا وقتی که ندانند نباید پلاستیکها و ظروف یکبار مصرف را در محیط بیندازند.
تا وقتی که ندانند قدر درختان و آب و چمن چیست و روی چمن پایکوبی کنند و در جنگل آفورد سواری و..
هر وقت همه عمیقا احترام به محیط زیست را آموختند، آنگاه میتوان نشان مکان را داد.
✍خدیجه گلین مقدم
@hooreechanel 🌹
25.04.202509:31
♻️آخرین سال تدریس
✍️ ارسالی یک معلم
🟠 در آخرین سال خدمت در آموزش و پرورش هستم و سنوات خدمتم ۳۳ سال را نشان میدهد. اکنون احساس میکنم هنر تعلیم و تربیت و به ویژه کلاسداری و تدریس در این سالهای اخیر، کار بسیار سخت و دشواری شده است.
🟠 دانشآموزان مقاطع مختلف، بنا به اظهارات و تجربیات همکاران، رفتارهای هیجانی و تقابلی در امر آموزش و مقولهٔ تربیت دارند.
🟠 در مورد تربیت، سربسته و به اصطلاح قدیمیها میتوان گفت: چشم و گوششان باز شده و تعلیم و تربیت بچهها را تا حدود زیادی تحت تأثیر خود قرار داده است.
🟠 از این گذشته، چه در متوسطهٔ اول و چه در متوسطهٔ دوم، در مدارس دولتی، برخی دانشآموزان با ابتداییترین آداب و قوانین کلاس درس و آموزش آشنا نیستند؛ اعم از نحوهٔ نشستن روی میز و صندلی، اجازه گرفتن، نحوهٔ سؤال پرسیدن در حین تدریس یا پایان تدریس، حرمت و احترام بزرگترها، نپریدن در حرف دیگران، خوراکی خوردن، دستشویی رفتن، نحوهٔ آزمون دادن و قوانین مربوط به امتحان و ... .
🟠 متأسفانه اخیراً با برخی رفتارها در کلاس درس مواجه هستیم که نام اختلال رفتاری، نام مناسبتری برایشان است. سطح بیادبی و بیتفاوتی به درس به جاهایی رسیده که برخی دانشآموزان هر نوع توهین و دهنکجی را به دبیر و مجموعهٔ آموزش میکنند.
🟠 هنگام برپا گفتن برای معلم، از جایشان بلند نمیشوند، نگاه تمسخرآمیز به همکاران ما دارند. در بعضی مناطق که تمکن مالی بهتری دارند، این نگاه تحقیرآمیز به دبیران ما بیشتر است. دانشآموزان از پولی که به مدرسه دادهاند با افتخار صحبت میکنند و خود را مالک کلاس درس و مدرسه میدانند و موقع تدریس، آگاهانه و بدون واهمه با کنار دستی خودشان صحبت میکنند، خوراکی میخورند و این رفتار با کلاس درس و معلم، عامدانه و تقابلی است. میگویند: «پولش را دادهایم!» و هلمنمبارز میطلبند!
🟠 و دقیقاً میدانند که هیچ قانونی از مدرسه و عوامل مدرسه حمایت نمیکند و متوجه شدهاند که مدرسه و معلم کاملاً خلع سلاح هستند. وقتی زنگ هم میخورد، انگار زندانیان یک ندامتگاه آزاد شدند! و معلم زیر دست و پا میماند.
🟠 در یکی از مدارس دخترانه، دانشآموزانی که در شاخهٔ نظری تحصیل میکنند و علیرغم چند درس تجدیدی، بدون مردودی به سال پایانی رسیدهاند (چون در آن نزدیکی هنرستانی نیست، در شاخهٔ نظری پذیرفته شدهاند)، آشکارا میگویند که هیچ علاقهای به درس و کلاس و مدرسه ندارند و عینِ ۳۰ نفرشان با صدای بلند، چشمدرچشم مدیر و معلم میگویند: «ما نمیخواهیم درس بخوانیم! و چون در خانه افسرده میشویم، برای فرار از خانه بهناچار به مدرسه میآییم!» مسئولان مدرسه همهٔ راهکارها را امتحان کردهاند و اکنون در فقدان حمایت اداری و قانونی، هیچ راهکاری برای برخورد ندارند. اینها عامدانه مانع آموزش هستند و الگوی بدی برای بقیهٔ بچهها هستند و چیزهایی که نمیتوان گفت... .
🟠 دانشآموزان، شمارهٔ تلفن مدرسه را در گوشی پدر و مادرشان بلاک کردهاند و مدیر مدرسه بعدها متوجه شده که چرا والدین جواب تماسهای او را نمیدهند!
🟠 دانشآموزان متوجه جایگاه ضعیف اجتماعی معلم شدهاند و هر توهین و بیادبی را در کلاس درس مرتکب میشوند. خیالشان هم راحت است، چون در هر شرایطی معلم حق ندارد او را از کلاس اخراج کند. همکار ما دانشآموز بسیار گستاخ و بیادب را از کلاس اخراج کرده. والدین مدعی هستند که روحیهٔ بچهٔ آنها جلوی همکلاسیها آسیب دیده، تحقیر شده و دبیر مربوطه باید پاسخگو باشد.
🟠 دیگر در کلاس درس نمیتوانیم در مورد ارزش علم و دانش صحبت کنیم. دانشآموز گستاخ میگوید: «آقا، یکی چیزی میگویم، ناراحت نشوید! اگر علم خوب بود، معلمها با پراید به مدرسه نمیآمدند! آقا اجازه، دایی من رانندهٔ یک کامیون است؛ یک بار را جابهجا میکند، در یک روز ۶۰ میلیون درآمدش هست!»
🟠 در آخرین سال خدمتم، معلم را شمعی در باد میبینم! موافق تنبیه فیزیکی نیستم، اما معتقدم که دستگاه باید بداند و هشیار باشد. ترکهٔ نازک اناری که از دست مهربان مدرسه حذف شد، ممکن است در آینده منجر به آسیبهای اجتماعی فراوانی شود.
🟠 حال شاید این نظر من بهخاطر سن و سال بازنشستگی باشد، یا بهخاطر حقوقی که همان روزهای اول عید، ملاقه به تهدیگ خورده و این فروردینی که حسابی کش میآید و تمام نمیشود.
@Citizens_Rights
@hooreechannel 🌹
✍️ ارسالی یک معلم
🟠 در آخرین سال خدمت در آموزش و پرورش هستم و سنوات خدمتم ۳۳ سال را نشان میدهد. اکنون احساس میکنم هنر تعلیم و تربیت و به ویژه کلاسداری و تدریس در این سالهای اخیر، کار بسیار سخت و دشواری شده است.
🟠 دانشآموزان مقاطع مختلف، بنا به اظهارات و تجربیات همکاران، رفتارهای هیجانی و تقابلی در امر آموزش و مقولهٔ تربیت دارند.
🟠 در مورد تربیت، سربسته و به اصطلاح قدیمیها میتوان گفت: چشم و گوششان باز شده و تعلیم و تربیت بچهها را تا حدود زیادی تحت تأثیر خود قرار داده است.
🟠 از این گذشته، چه در متوسطهٔ اول و چه در متوسطهٔ دوم، در مدارس دولتی، برخی دانشآموزان با ابتداییترین آداب و قوانین کلاس درس و آموزش آشنا نیستند؛ اعم از نحوهٔ نشستن روی میز و صندلی، اجازه گرفتن، نحوهٔ سؤال پرسیدن در حین تدریس یا پایان تدریس، حرمت و احترام بزرگترها، نپریدن در حرف دیگران، خوراکی خوردن، دستشویی رفتن، نحوهٔ آزمون دادن و قوانین مربوط به امتحان و ... .
🟠 متأسفانه اخیراً با برخی رفتارها در کلاس درس مواجه هستیم که نام اختلال رفتاری، نام مناسبتری برایشان است. سطح بیادبی و بیتفاوتی به درس به جاهایی رسیده که برخی دانشآموزان هر نوع توهین و دهنکجی را به دبیر و مجموعهٔ آموزش میکنند.
🟠 هنگام برپا گفتن برای معلم، از جایشان بلند نمیشوند، نگاه تمسخرآمیز به همکاران ما دارند. در بعضی مناطق که تمکن مالی بهتری دارند، این نگاه تحقیرآمیز به دبیران ما بیشتر است. دانشآموزان از پولی که به مدرسه دادهاند با افتخار صحبت میکنند و خود را مالک کلاس درس و مدرسه میدانند و موقع تدریس، آگاهانه و بدون واهمه با کنار دستی خودشان صحبت میکنند، خوراکی میخورند و این رفتار با کلاس درس و معلم، عامدانه و تقابلی است. میگویند: «پولش را دادهایم!» و هلمنمبارز میطلبند!
🟠 و دقیقاً میدانند که هیچ قانونی از مدرسه و عوامل مدرسه حمایت نمیکند و متوجه شدهاند که مدرسه و معلم کاملاً خلع سلاح هستند. وقتی زنگ هم میخورد، انگار زندانیان یک ندامتگاه آزاد شدند! و معلم زیر دست و پا میماند.
🟠 در یکی از مدارس دخترانه، دانشآموزانی که در شاخهٔ نظری تحصیل میکنند و علیرغم چند درس تجدیدی، بدون مردودی به سال پایانی رسیدهاند (چون در آن نزدیکی هنرستانی نیست، در شاخهٔ نظری پذیرفته شدهاند)، آشکارا میگویند که هیچ علاقهای به درس و کلاس و مدرسه ندارند و عینِ ۳۰ نفرشان با صدای بلند، چشمدرچشم مدیر و معلم میگویند: «ما نمیخواهیم درس بخوانیم! و چون در خانه افسرده میشویم، برای فرار از خانه بهناچار به مدرسه میآییم!» مسئولان مدرسه همهٔ راهکارها را امتحان کردهاند و اکنون در فقدان حمایت اداری و قانونی، هیچ راهکاری برای برخورد ندارند. اینها عامدانه مانع آموزش هستند و الگوی بدی برای بقیهٔ بچهها هستند و چیزهایی که نمیتوان گفت... .
🟠 دانشآموزان، شمارهٔ تلفن مدرسه را در گوشی پدر و مادرشان بلاک کردهاند و مدیر مدرسه بعدها متوجه شده که چرا والدین جواب تماسهای او را نمیدهند!
🟠 دانشآموزان متوجه جایگاه ضعیف اجتماعی معلم شدهاند و هر توهین و بیادبی را در کلاس درس مرتکب میشوند. خیالشان هم راحت است، چون در هر شرایطی معلم حق ندارد او را از کلاس اخراج کند. همکار ما دانشآموز بسیار گستاخ و بیادب را از کلاس اخراج کرده. والدین مدعی هستند که روحیهٔ بچهٔ آنها جلوی همکلاسیها آسیب دیده، تحقیر شده و دبیر مربوطه باید پاسخگو باشد.
🟠 دیگر در کلاس درس نمیتوانیم در مورد ارزش علم و دانش صحبت کنیم. دانشآموز گستاخ میگوید: «آقا، یکی چیزی میگویم، ناراحت نشوید! اگر علم خوب بود، معلمها با پراید به مدرسه نمیآمدند! آقا اجازه، دایی من رانندهٔ یک کامیون است؛ یک بار را جابهجا میکند، در یک روز ۶۰ میلیون درآمدش هست!»
🟠 در آخرین سال خدمتم، معلم را شمعی در باد میبینم! موافق تنبیه فیزیکی نیستم، اما معتقدم که دستگاه باید بداند و هشیار باشد. ترکهٔ نازک اناری که از دست مهربان مدرسه حذف شد، ممکن است در آینده منجر به آسیبهای اجتماعی فراوانی شود.
🟠 حال شاید این نظر من بهخاطر سن و سال بازنشستگی باشد، یا بهخاطر حقوقی که همان روزهای اول عید، ملاقه به تهدیگ خورده و این فروردینی که حسابی کش میآید و تمام نمیشود.
@Citizens_Rights
@hooreechannel 🌹


09.05.202515:15
🔺ما مدرسه نرفتیم، چیزی هم یاد نگرفتیم
یه ساختمون بود ١٠٠٠ تا پسر رو ریخته بودن توش چند ساعت در روز ببینند کدومشون شانسی میتونه خودشو نجات بده!
کاش این چیزا رو هم از چینیا یاد می گرفتیم!
https://t.me/Hrman11
hooreechanel 🌹
یه ساختمون بود ١٠٠٠ تا پسر رو ریخته بودن توش چند ساعت در روز ببینند کدومشون شانسی میتونه خودشو نجات بده!
کاش این چیزا رو هم از چینیا یاد می گرفتیم!
https://t.me/Hrman11
hooreechanel 🌹
24.04.202514:35
ابداع های مذهبی
ضمن عرض تسلیت شهادت امام جعفر صادق(ع) پیشوای علم و عقلانیت، امروز در دو محله شمال تهران، دیدم که دسته عزاداری کمشمار و غالبا سالخورده برای شهادت امام صادق راه افتاده بود و به فهرست سوگواری های ابداعی در دوره جمهوری اسلامی افزوده شد.
تا اینجا که این حق شهروندان است که پیرو هر مذهبی هستند بتوانند آزادانه مراسم و مناسک خود را اجرا کنند به شرط اینکه تبعیضی وجود نداشته باشد سخنی نیست و من نیز همدل هستم اما این پرسش برایم به وجود آمد که وقتی در ۱۳ قرن گذشته بجز سوگواری های عاشورایی، چنین دستههای عزاداری برای شهادت ائمه(ع) وجود نداشته آیا شیعیان غیرت و حمیت مذهبی نداشتند؟ یا علما نمیفهمیدند و امروز ناگهان عده ای ضرورت آن را کشف کردند؟
یاد سخن آیت الله شبیر زنجانی از مراجع تقلید شیعه افتادم که هشدار میدادند "ازدیاد و افراط در عزاداری های مذهبی، مردم را از دین بیزار میکند" آنهم در فضای سنگین دین گریزی هیستریک ناشی عملکرد حکومت مذهبی.
اصلاً چرا ابن نوآوری ها معکوس نمی شود و برای مثال به عنوان بزرگداشت شان به مناسبت ولادت، کارناوال شادی راه نمیاندازند؟
✍عماد الدین باقی
@hooreechannel 🌹
ضمن عرض تسلیت شهادت امام جعفر صادق(ع) پیشوای علم و عقلانیت، امروز در دو محله شمال تهران، دیدم که دسته عزاداری کمشمار و غالبا سالخورده برای شهادت امام صادق راه افتاده بود و به فهرست سوگواری های ابداعی در دوره جمهوری اسلامی افزوده شد.
تا اینجا که این حق شهروندان است که پیرو هر مذهبی هستند بتوانند آزادانه مراسم و مناسک خود را اجرا کنند به شرط اینکه تبعیضی وجود نداشته باشد سخنی نیست و من نیز همدل هستم اما این پرسش برایم به وجود آمد که وقتی در ۱۳ قرن گذشته بجز سوگواری های عاشورایی، چنین دستههای عزاداری برای شهادت ائمه(ع) وجود نداشته آیا شیعیان غیرت و حمیت مذهبی نداشتند؟ یا علما نمیفهمیدند و امروز ناگهان عده ای ضرورت آن را کشف کردند؟
یاد سخن آیت الله شبیر زنجانی از مراجع تقلید شیعه افتادم که هشدار میدادند "ازدیاد و افراط در عزاداری های مذهبی، مردم را از دین بیزار میکند" آنهم در فضای سنگین دین گریزی هیستریک ناشی عملکرد حکومت مذهبی.
اصلاً چرا ابن نوآوری ها معکوس نمی شود و برای مثال به عنوان بزرگداشت شان به مناسبت ولادت، کارناوال شادی راه نمیاندازند؟
✍عماد الدین باقی
@hooreechannel 🌹
17.05.202505:35
توجیه نهجالبلاغهای
امیدوار بودن در ایران خیلی سخت است ولی از سوی دیگر محکوم به امیدیم و باید این وضع را تحمل کنیم شاید محکوم به رفتار افسانه سیزیف هستیم که سنگی را بالای کوه ببریم ولی تا رسیدن به قله دوباره به پایین سقوط میکند.
شخصا اگر امید نداشته باشم میمیرم، حتی اگر به لحاظ جسمی هم نفس بکشم؛ ارزشی ندارد. هر وقت میآییم قدری شاد و امیدوار شویم خبر ناامیدکننده بعدی را باید هضم یا تحمل کنیم.
۱۲۰،۰۰۰ مراسم برای آقای رییسی میخواهند بگیرند کسانی که قادر نیستند ۱۲۰ خط مثبت و مستدل در وصف دوره مدیریت او بنویسند. ولی این هم برای من مهم نیست ۱۲۰،۰۰۰،۰۰۰ مراسم هم بگیرند اگر از جیب مبارک و شخصی خودشان باشد به من ربطی ندارد ولی بعید میدانم حاضر شوند ۱۲ مراسم از جیب خود بگیرند.
حالا این جماعت را کاری ندارم جماعتی که شعار عدالت هم میدهند. ولی آقای پزشکیان حتما توجیهی عقلی و شرعی و قانونی و اخلاقی برای این اتلاف منابع از جیب ملت دارند ان را اعلان نمایند. وفاق خوبه نه از جیب فقرا.
اقای پزشکیان آیا شما خودتان حاضرید هزار تومان برای برگزاری چنین مراسمی کمک کنید؟
ایشان راه افتاده و دستان خود را برای مدرسه سازی مناطق محروم بسوی دیگران و مردم باز کرده که اقدام پسندیدهای است، ولی بفرمایند این بودجه کلان که صرف چنین مراسمی میشود سودش به جیب چه کسانی میرود؟ کدام کودک فقیر از ان بهرهمند میشود؟ به نظرم خشکه به آنان بدهند بهتره که ملت را خشمگین و پر از نفرت کنند.
همه اینها یک طرف این برنامهها به زیان آن مرحوم هم هست. البته این به ما ربطی ندارد هنگامی که متولیان امر چنین دغدغهای ندارند به ما چه ربطی دارد؟
حداقل انتظار میرفت که پس از تبلیغات ویرانگر ترامپ، تاییدیه آن را با این کارها صادر نکنید. من فقط، ماندهام این برنامه از کدام ذهنهای خلاق و ضد حکومتی بیرون میآید. جالبه بعدش هم مثل عجوزهها میگویند بیگانگان علیه ما تبلیغ میکنند.
به دلایلی نمیخواستم در این مورد چیزی بنویسم ولی هر چه فکر کردم دیدم پا گذاشتن روی وجدان حرفهای خیلی بدتر از مردن و سختتر از ناامید شدن است.
✍عباس عبدی
hooreechanel 🌹
امیدوار بودن در ایران خیلی سخت است ولی از سوی دیگر محکوم به امیدیم و باید این وضع را تحمل کنیم شاید محکوم به رفتار افسانه سیزیف هستیم که سنگی را بالای کوه ببریم ولی تا رسیدن به قله دوباره به پایین سقوط میکند.
شخصا اگر امید نداشته باشم میمیرم، حتی اگر به لحاظ جسمی هم نفس بکشم؛ ارزشی ندارد. هر وقت میآییم قدری شاد و امیدوار شویم خبر ناامیدکننده بعدی را باید هضم یا تحمل کنیم.
۱۲۰،۰۰۰ مراسم برای آقای رییسی میخواهند بگیرند کسانی که قادر نیستند ۱۲۰ خط مثبت و مستدل در وصف دوره مدیریت او بنویسند. ولی این هم برای من مهم نیست ۱۲۰،۰۰۰،۰۰۰ مراسم هم بگیرند اگر از جیب مبارک و شخصی خودشان باشد به من ربطی ندارد ولی بعید میدانم حاضر شوند ۱۲ مراسم از جیب خود بگیرند.
حالا این جماعت را کاری ندارم جماعتی که شعار عدالت هم میدهند. ولی آقای پزشکیان حتما توجیهی عقلی و شرعی و قانونی و اخلاقی برای این اتلاف منابع از جیب ملت دارند ان را اعلان نمایند. وفاق خوبه نه از جیب فقرا.
اقای پزشکیان آیا شما خودتان حاضرید هزار تومان برای برگزاری چنین مراسمی کمک کنید؟
ایشان راه افتاده و دستان خود را برای مدرسه سازی مناطق محروم بسوی دیگران و مردم باز کرده که اقدام پسندیدهای است، ولی بفرمایند این بودجه کلان که صرف چنین مراسمی میشود سودش به جیب چه کسانی میرود؟ کدام کودک فقیر از ان بهرهمند میشود؟ به نظرم خشکه به آنان بدهند بهتره که ملت را خشمگین و پر از نفرت کنند.
همه اینها یک طرف این برنامهها به زیان آن مرحوم هم هست. البته این به ما ربطی ندارد هنگامی که متولیان امر چنین دغدغهای ندارند به ما چه ربطی دارد؟
حداقل انتظار میرفت که پس از تبلیغات ویرانگر ترامپ، تاییدیه آن را با این کارها صادر نکنید. من فقط، ماندهام این برنامه از کدام ذهنهای خلاق و ضد حکومتی بیرون میآید. جالبه بعدش هم مثل عجوزهها میگویند بیگانگان علیه ما تبلیغ میکنند.
به دلایلی نمیخواستم در این مورد چیزی بنویسم ولی هر چه فکر کردم دیدم پا گذاشتن روی وجدان حرفهای خیلی بدتر از مردن و سختتر از ناامید شدن است.
✍عباس عبدی
hooreechanel 🌹
06.05.202514:54
روابط امروزی نسبت به گذشته بسیار شکننده تر شده است.
شاید در گذشته این تعداد جدایی را شاهد نبودیم
اما جامعه امروز جدایی تبدیل به چیزی عادی شده است.
دلایل شکننده بودن روابط امروزی
۱- آماده نیستیم
معمولا ما آماده سازش، فداکاری و دوست داشتن بدون قید و شرط نیستیم. بلد نیستیم صبر کنیم و می خواهیم همه چیز را یکجا داشته باشیم. اجازه نمی دهیم احساساتمان رشد کنند. بیشتر اوقات برای خود یک محدوده زمانی تعیین می کنیم تا چیزی را احساس یا دوست داشته باشیم.
۲- عشق را با دیگر احساسات گیج می کنیم
ما معمولا به دنبال کسی هستیم که با ما به سینما بیاید بیرون برویم نه کسی که درکمان کند و در مواقع غم و اندوه حمایتمان کند. ما دوست نداریم زندگی کسل کننده ای داشته باشیم به همین دلیل به دنبال همدمی شاد هستیم که زندگی مان را تبدیل به یک ماجراجویی کند.
اما همیشه آماده تغییر نیستیم، که ناگزیر پس از یک دوره معین از رابطه عاشقانه و دوجانبه سر می رسد.
۳- اسیر یک عادت می شویم
پس از مدتی دیگر برای عشق زمان و فضا نداریم. چون سرمان گرم دنبال کردن منافع مادی است.
۴- منتظر یک نتیجه آنی نشسته ایم
وقتی عاشق می شویم، معمولا می خواهیم از همان ابتدا روابطمان بالغ باشد. اما این بلوغ و درک متقابل تنها پس از گذراندن چند سال در کنار هم اتفاق می افتد. امروزه بیشتر مردم فکر می کنند هیچ چیز در این دنیا نیست که ارزش وقت و صبرشان را داشته باشد، حتی عشق.
۵- ترجیح می دهیم قدرتمان را به هدر بدهیم
بسیاری از ما ترجیح می دهیم یک ساعت را با صد نوع آدم مختلف بگذرانیم تا یک روز را با یک شخص. امروزه بیشتر افراد این گزینه را که تنها با دیگران آشنا شوند ولی کسی را نشناسند ترجیح می دهند. حریص شده ایم و همه چیز را یکجا می خواهیم.
۶- وابسته به تکنولوژی شده ایم
تکنولوژی برای ما نزدیکی به ارمغان آورده. آنقدر نزدیکیم که گاهی نفس کشیدن برایمان دشوار می شود. تکست، پیغام های صوتی، چت ها و تماس های ویدئویی جای ارتباط های رو در رو را گرفته اند. دیگر مجبور نیستیم با هم وقت بگذرانیم. بدون تماس با یکدیگر هم کلی اطلاعات از هم داریم.
۷- نمی توانیم برای طولانی مدت یکجا بمانیم
فکر می کنیم رابطه معنایی ندارد و حتی فکر یکجا با یکی ماندن هم باعث ترسمان می شود. دیگر زندگی مان را به یک نفر اختصاص نمی دهیم و از چیزهای دائمی اجتناب می کنیم.
8- بیشتر روی روش های منطقی تکیه داریم
از نسل جدید کمتر کسی را می توان پیدا کرد که با تمام وجود عشق بورزد و به مشکلات مربوط به زمان و فاصله چیره شود.
9- از خیلی چیزها می ترسیم
از روابط جدید، نا امیدی، آسیب های احساسی و دل شکستگی می ترسیم و به همین دلیل است که دیگران را به قلبمان راه نمی دهیم. دور خودمان دیوار کشیده ایم و گاهی این دیوار بیش از حد ضخیم و بلند است تا اجازه دهد قدم بیرون بگذاریم و زندگی را همانطور که هست ببینیم.
۱۱- دیگر قدردان روابط نیستیم
اینکه اجازه دهیم کسی که دوستمان دارد برود برایمان هیچ کاری ندارد. نسبت به افرادی که اطرافمان هستند بسیار نا امید هستیم.
https://t.me/Hrman11
hooreechanel 🌹
شاید در گذشته این تعداد جدایی را شاهد نبودیم
اما جامعه امروز جدایی تبدیل به چیزی عادی شده است.
دلایل شکننده بودن روابط امروزی
۱- آماده نیستیم
معمولا ما آماده سازش، فداکاری و دوست داشتن بدون قید و شرط نیستیم. بلد نیستیم صبر کنیم و می خواهیم همه چیز را یکجا داشته باشیم. اجازه نمی دهیم احساساتمان رشد کنند. بیشتر اوقات برای خود یک محدوده زمانی تعیین می کنیم تا چیزی را احساس یا دوست داشته باشیم.
۲- عشق را با دیگر احساسات گیج می کنیم
ما معمولا به دنبال کسی هستیم که با ما به سینما بیاید بیرون برویم نه کسی که درکمان کند و در مواقع غم و اندوه حمایتمان کند. ما دوست نداریم زندگی کسل کننده ای داشته باشیم به همین دلیل به دنبال همدمی شاد هستیم که زندگی مان را تبدیل به یک ماجراجویی کند.
اما همیشه آماده تغییر نیستیم، که ناگزیر پس از یک دوره معین از رابطه عاشقانه و دوجانبه سر می رسد.
۳- اسیر یک عادت می شویم
پس از مدتی دیگر برای عشق زمان و فضا نداریم. چون سرمان گرم دنبال کردن منافع مادی است.
۴- منتظر یک نتیجه آنی نشسته ایم
وقتی عاشق می شویم، معمولا می خواهیم از همان ابتدا روابطمان بالغ باشد. اما این بلوغ و درک متقابل تنها پس از گذراندن چند سال در کنار هم اتفاق می افتد. امروزه بیشتر مردم فکر می کنند هیچ چیز در این دنیا نیست که ارزش وقت و صبرشان را داشته باشد، حتی عشق.
۵- ترجیح می دهیم قدرتمان را به هدر بدهیم
بسیاری از ما ترجیح می دهیم یک ساعت را با صد نوع آدم مختلف بگذرانیم تا یک روز را با یک شخص. امروزه بیشتر افراد این گزینه را که تنها با دیگران آشنا شوند ولی کسی را نشناسند ترجیح می دهند. حریص شده ایم و همه چیز را یکجا می خواهیم.
۶- وابسته به تکنولوژی شده ایم
تکنولوژی برای ما نزدیکی به ارمغان آورده. آنقدر نزدیکیم که گاهی نفس کشیدن برایمان دشوار می شود. تکست، پیغام های صوتی، چت ها و تماس های ویدئویی جای ارتباط های رو در رو را گرفته اند. دیگر مجبور نیستیم با هم وقت بگذرانیم. بدون تماس با یکدیگر هم کلی اطلاعات از هم داریم.
۷- نمی توانیم برای طولانی مدت یکجا بمانیم
فکر می کنیم رابطه معنایی ندارد و حتی فکر یکجا با یکی ماندن هم باعث ترسمان می شود. دیگر زندگی مان را به یک نفر اختصاص نمی دهیم و از چیزهای دائمی اجتناب می کنیم.
8- بیشتر روی روش های منطقی تکیه داریم
از نسل جدید کمتر کسی را می توان پیدا کرد که با تمام وجود عشق بورزد و به مشکلات مربوط به زمان و فاصله چیره شود.
9- از خیلی چیزها می ترسیم
از روابط جدید، نا امیدی، آسیب های احساسی و دل شکستگی می ترسیم و به همین دلیل است که دیگران را به قلبمان راه نمی دهیم. دور خودمان دیوار کشیده ایم و گاهی این دیوار بیش از حد ضخیم و بلند است تا اجازه دهد قدم بیرون بگذاریم و زندگی را همانطور که هست ببینیم.
۱۱- دیگر قدردان روابط نیستیم
اینکه اجازه دهیم کسی که دوستمان دارد برود برایمان هیچ کاری ندارد. نسبت به افرادی که اطرافمان هستند بسیار نا امید هستیم.
https://t.me/Hrman11
hooreechanel 🌹
09.05.202505:32
از شجونی تا ترامپ؛
داستان مضحکه دشمنان ایران!
حرفی که به نقل از دونالد ترامپ دربارهی تغییر نام خلیج فارس منتشر شده بازتابی چنان قابل اعتنا در میان مردم داشته که غرورآفرین است؛ نام خلیج فارس سالهاست که به نمادی از ایستادگی و سرزندگی ملتی شده است که از تاریخی خونبار دارد اما هویت فرهنگی خویش را علیرغم ویرانگریهای اعراب و مغولها از دست نداد.
اگر امروز هویت ملی ایرانیان قابل تهدید نیست اما بد نیست سالهای نه چندان دوری را به یاد بیاوریم که ملیگرایی نه تنها مذموم بود، که چنین عنوانی به عنوان ناسزا به کار میرفت. یادگارها و خاطرات بسیاری به جا مانده است از سالهای اول انقلاب و دهههای شصت و هفتاد که هرچه نماد و نشانهای از ایرانیت داشت، تقابل با اسلامیت تفسیر میشد، و همین بود راز مقابلهی عجیب و شدید با جشنهایی چون چهارشنبهسوری و نوروز و سیزدهبدر، و فردوسیستیزی و... آنچه یادآوریاش هم خوشایند نیست.
در این میان گاه تندرویها علیه ملیگرایی به گفتار و رفتارهایی میانجامید که امروز مرور آنها از طرفی مضحک است و از طرف دیگر پندآموز، که چطور تعصب میتواند چشم فهم و منطق را چنان کور کند که عقلانیتی باقی نماند. در بحبوحهی همان سالهای اول بعد از انقلاب و تف و لعنت به ملیگرایی، صادق خلخالی کتابی دربارهی «کورش کبیر» نوشت که طنز جاندار مرحوم سعیدی سیرجانی رسوایش کرد؛ اینکه خلخالی جایی خوانده بود که کورش در ابتدای جوانی راهزنی میکرده، او حتی معنی «راهزنی» را نفهمیده بود و آن را «راه ِ زنی» خوانده بود و از آن انحراف اخلاقی کورش را درآورده بود!
از آن بدتر ماجرایی بود که در مجلس و پیرامون نام ایرانخودرو شکل گرفت! در آن زمان اعلام شده بود که نامی تازه برای شرکت ایرانناسیونال پیشنهاد شود. نام ایرانخودرو برگزیده شده و به پیشنهاد دهنده جایزهای داده شد و همین داستان، باعث اعتراض و فریاد جعفر شجونی نماینده کرج شد که «ایرانخودرو ملیگرایی است. من نام اسلامخودرو را پیشنهاد میکنم که اسلامی است، جایزه را به من بدهید!»
همین نمونهها کافی است که یاداوری شود ما از چه سالها و فشار چه جریانهای متعصب و افراد مدعی گذشتهایم و ایرانی بودنمان را با اصرار و افتخار حفظ کردهایم. حالا هم داستان ملت ایران با حرفهای احمقانهی ترامپ، با تقابلهای سیاسی ایران و آمریکا تفاوتی عمیق دارد.
نام خلیجفارس را مردمی حفظ خواهند کرد که در طول تاریخ کورش و شاهنامه و ایران و ایرانیبودن را حفظ کردهاند... و روزگاری میرسد که ادعای ترامپ هم مثل کتاب خلخالی و نطق شجونی باعث عبرت و خنده میشود.
✍محمدحسین روانبخش
hooreechanel 🌹
داستان مضحکه دشمنان ایران!
حرفی که به نقل از دونالد ترامپ دربارهی تغییر نام خلیج فارس منتشر شده بازتابی چنان قابل اعتنا در میان مردم داشته که غرورآفرین است؛ نام خلیج فارس سالهاست که به نمادی از ایستادگی و سرزندگی ملتی شده است که از تاریخی خونبار دارد اما هویت فرهنگی خویش را علیرغم ویرانگریهای اعراب و مغولها از دست نداد.
اگر امروز هویت ملی ایرانیان قابل تهدید نیست اما بد نیست سالهای نه چندان دوری را به یاد بیاوریم که ملیگرایی نه تنها مذموم بود، که چنین عنوانی به عنوان ناسزا به کار میرفت. یادگارها و خاطرات بسیاری به جا مانده است از سالهای اول انقلاب و دهههای شصت و هفتاد که هرچه نماد و نشانهای از ایرانیت داشت، تقابل با اسلامیت تفسیر میشد، و همین بود راز مقابلهی عجیب و شدید با جشنهایی چون چهارشنبهسوری و نوروز و سیزدهبدر، و فردوسیستیزی و... آنچه یادآوریاش هم خوشایند نیست.
در این میان گاه تندرویها علیه ملیگرایی به گفتار و رفتارهایی میانجامید که امروز مرور آنها از طرفی مضحک است و از طرف دیگر پندآموز، که چطور تعصب میتواند چشم فهم و منطق را چنان کور کند که عقلانیتی باقی نماند. در بحبوحهی همان سالهای اول بعد از انقلاب و تف و لعنت به ملیگرایی، صادق خلخالی کتابی دربارهی «کورش کبیر» نوشت که طنز جاندار مرحوم سعیدی سیرجانی رسوایش کرد؛ اینکه خلخالی جایی خوانده بود که کورش در ابتدای جوانی راهزنی میکرده، او حتی معنی «راهزنی» را نفهمیده بود و آن را «راه ِ زنی» خوانده بود و از آن انحراف اخلاقی کورش را درآورده بود!
از آن بدتر ماجرایی بود که در مجلس و پیرامون نام ایرانخودرو شکل گرفت! در آن زمان اعلام شده بود که نامی تازه برای شرکت ایرانناسیونال پیشنهاد شود. نام ایرانخودرو برگزیده شده و به پیشنهاد دهنده جایزهای داده شد و همین داستان، باعث اعتراض و فریاد جعفر شجونی نماینده کرج شد که «ایرانخودرو ملیگرایی است. من نام اسلامخودرو را پیشنهاد میکنم که اسلامی است، جایزه را به من بدهید!»
همین نمونهها کافی است که یاداوری شود ما از چه سالها و فشار چه جریانهای متعصب و افراد مدعی گذشتهایم و ایرانی بودنمان را با اصرار و افتخار حفظ کردهایم. حالا هم داستان ملت ایران با حرفهای احمقانهی ترامپ، با تقابلهای سیاسی ایران و آمریکا تفاوتی عمیق دارد.
نام خلیجفارس را مردمی حفظ خواهند کرد که در طول تاریخ کورش و شاهنامه و ایران و ایرانیبودن را حفظ کردهاند... و روزگاری میرسد که ادعای ترامپ هم مثل کتاب خلخالی و نطق شجونی باعث عبرت و خنده میشود.
✍محمدحسین روانبخش
hooreechanel 🌹
14.05.202514:36
تاریکی ۱۴۰۴؛
فقط بیبرقی نیست
نوشتنم نیمهکاره میماند؛ خاموشی آمده. نه در کوهستانی دورافتاده، بلکه در قلب پایتخت. لابد در حاشیهها، در خانههایی که همیشه سهمشان اندک بوده، تاریکی سنگینتر است.آن هم در بهار؛ پیش از گرمای خرداد.
چه خفتبار است که از دل بزرگترین منابع انرژی جهان، باید به شمع پناه ببرم. در سکوت حاصل از خاموشی، حتی زمزمهی همیشگی یخچالها و کولرها نیز به خاموشی فرو میرود. زندگی فرومیریزد در گرما و تاریکی.
گریهام میگیرد از این همه ذلت. نه از خاموشی، از معنای آن. از این پسرفتِ بیپایان. کشوری با ثروت طبیعی، اما تهی از مدیریت، تهی از صداقت، تهی از تدبیر. قرار بود صادرکنندهی برق باشیم، نه پناهبرنده به نور زرد شمع.
این خاموشیها فقط خاموشی نیست. علامت است؛ نشانهایست از فروپاشی تدریجی. تاریکیای در جان حکمرانی، در ذهن تصمیمگیران.
خود بیبرقی نیست که ذلهام میکند؛ معنای این بیبرقی است که دیوانهام میکند. چه تصویری مضحکتر از آنکه در سال ۱۴۰۴ ــ همان سالی که قرار بود بر اساس «سند چشمانداز» اول منطقه باشیم ــ برق در پایتخت کشور قطع میشود؟
۱۴۰۴؛ سالی که قرار بود «اول منطقه» باشیم! چه شوخی تلخیست که درست در سال موعود، برق تهران به وقت تقویم خاموش میشود!
سند چشمانداز، رویای ملی، حالا به تمسخر ایستاده؛ سند چشمانداز را برعکس خواندهایم. پایتخت بیبرق شده. چه هجویهی ناخواستهای بر آن رویاها: اولشدن در علم، اقتصاد، زیرساخت، فناوری، و در رفاه. چهل سال گذشت؛ اما گویی نه برای ساختن، بلکه برای دورزدن مشکلات، عقبانداختن بحرانها، و فراموشکردن چشماندازها.
آینده را نه ساختیم که سوزاندیم. نه پیشرفت که واگشت؛ نه اقتدار که سرگردانی.
و میگویند بعد از برق، نوبت آب است. شاید اینبار کولرها که کار نمیکنند هیچ، شیرها هم دیگر نچکند. شاید گاز هم در زمستان نباشد.
سقوطی بیصدا در راه است.
فروریختنی آرام، بیهیاهو. همانند خاموشیهای برنامهریزیشده.
حس آشنایی است؛ یادآور دههی شصت.
شبهایی با شمع و چراغنفتی، با بوی نفت و سکوت کودکان خوابآلود، با کابوس حملهی هوایی و خبرهای جبهه. اما آن روزها جنگ بود، دشمن بود، تحریمهای تازهنفس، و هنوز امیدی به ساختن داشتیم. حالا اما… چهار دههی گذشته. امروز، ما وارث بزرگترین منابع انرژی جهان؛ نفت، گاز، آفتاب، باد، و هنوز نمیتوانیم خانههایمان را روشن نگه داریم. اینبار فقط یک واژه میماند: شرم.
این یک خاموشی ساده نیست. این یک هشدار است. یک علامت سرافکندگیست.
این خاموشیها فقط قطع برق نیست. نشانهی تاریکی عمیقتری است. تاریکی در مدیریت، در برنامهریزی، در امید، در صداقت با مردم. نشانی از تاریکیای که در تاروپود ساختار نفوذ کرده. و این همه، گریه دارد. نه از درد فیزیکی، بلکه از زخمی که بر امید این مردم نشسته است.
برای کشوری با اینهمه ثروت طبیعی، برای مردمی با اینهمه صبر، این وضعیت فقط نشانهی شکست فنی نیست. نشانهی یک انحطاط حکمرانیست. تاریکیای که نه با شمع روشن میشود، نه با وعده.
✍حسین عبده تبریزی
hooreechanel 🌹
فقط بیبرقی نیست
نوشتنم نیمهکاره میماند؛ خاموشی آمده. نه در کوهستانی دورافتاده، بلکه در قلب پایتخت. لابد در حاشیهها، در خانههایی که همیشه سهمشان اندک بوده، تاریکی سنگینتر است.آن هم در بهار؛ پیش از گرمای خرداد.
چه خفتبار است که از دل بزرگترین منابع انرژی جهان، باید به شمع پناه ببرم. در سکوت حاصل از خاموشی، حتی زمزمهی همیشگی یخچالها و کولرها نیز به خاموشی فرو میرود. زندگی فرومیریزد در گرما و تاریکی.
گریهام میگیرد از این همه ذلت. نه از خاموشی، از معنای آن. از این پسرفتِ بیپایان. کشوری با ثروت طبیعی، اما تهی از مدیریت، تهی از صداقت، تهی از تدبیر. قرار بود صادرکنندهی برق باشیم، نه پناهبرنده به نور زرد شمع.
این خاموشیها فقط خاموشی نیست. علامت است؛ نشانهایست از فروپاشی تدریجی. تاریکیای در جان حکمرانی، در ذهن تصمیمگیران.
خود بیبرقی نیست که ذلهام میکند؛ معنای این بیبرقی است که دیوانهام میکند. چه تصویری مضحکتر از آنکه در سال ۱۴۰۴ ــ همان سالی که قرار بود بر اساس «سند چشمانداز» اول منطقه باشیم ــ برق در پایتخت کشور قطع میشود؟
۱۴۰۴؛ سالی که قرار بود «اول منطقه» باشیم! چه شوخی تلخیست که درست در سال موعود، برق تهران به وقت تقویم خاموش میشود!
سند چشمانداز، رویای ملی، حالا به تمسخر ایستاده؛ سند چشمانداز را برعکس خواندهایم. پایتخت بیبرق شده. چه هجویهی ناخواستهای بر آن رویاها: اولشدن در علم، اقتصاد، زیرساخت، فناوری، و در رفاه. چهل سال گذشت؛ اما گویی نه برای ساختن، بلکه برای دورزدن مشکلات، عقبانداختن بحرانها، و فراموشکردن چشماندازها.
آینده را نه ساختیم که سوزاندیم. نه پیشرفت که واگشت؛ نه اقتدار که سرگردانی.
و میگویند بعد از برق، نوبت آب است. شاید اینبار کولرها که کار نمیکنند هیچ، شیرها هم دیگر نچکند. شاید گاز هم در زمستان نباشد.
سقوطی بیصدا در راه است.
فروریختنی آرام، بیهیاهو. همانند خاموشیهای برنامهریزیشده.
حس آشنایی است؛ یادآور دههی شصت.
شبهایی با شمع و چراغنفتی، با بوی نفت و سکوت کودکان خوابآلود، با کابوس حملهی هوایی و خبرهای جبهه. اما آن روزها جنگ بود، دشمن بود، تحریمهای تازهنفس، و هنوز امیدی به ساختن داشتیم. حالا اما… چهار دههی گذشته. امروز، ما وارث بزرگترین منابع انرژی جهان؛ نفت، گاز، آفتاب، باد، و هنوز نمیتوانیم خانههایمان را روشن نگه داریم. اینبار فقط یک واژه میماند: شرم.
این یک خاموشی ساده نیست. این یک هشدار است. یک علامت سرافکندگیست.
این خاموشیها فقط قطع برق نیست. نشانهی تاریکی عمیقتری است. تاریکی در مدیریت، در برنامهریزی، در امید، در صداقت با مردم. نشانی از تاریکیای که در تاروپود ساختار نفوذ کرده. و این همه، گریه دارد. نه از درد فیزیکی، بلکه از زخمی که بر امید این مردم نشسته است.
برای کشوری با اینهمه ثروت طبیعی، برای مردمی با اینهمه صبر، این وضعیت فقط نشانهی شکست فنی نیست. نشانهی یک انحطاط حکمرانیست. تاریکیای که نه با شمع روشن میشود، نه با وعده.
✍حسین عبده تبریزی
hooreechanel 🌹
17.05.202509:54
♻️به مناسب زادروز دخترم
دخترم در زادروز بیست و یک سالگیت بیست و یک نهال تقدیمت می کنم. امیدوارم تو و تمامدختران این سرزمین از این نهالها، درختانی سرسبز بار آورید تا طراوت و شادابی فراروی آینده تو و تمام دختران ایران باشد.
۱- دوستانی برگزین که از آنها بیاموزی ؛
۲- معیار خوب و بد زندگی را بر اساس کتابهای فرزانگان تعیین کن.
۳- خودت را دوست بدار ؛
۴- غرور مانع یادگیری است از آن بپرهیز . از پرسیدن و مباحثه شرم نداشته باش .
۵ - کم رویی ، مانع پیشرفت است تغییر را آغاز کن . زیرا عادت کردن مانع تغییر است.
۶- هر جا کسی را در دانش و علم و زندگی برتر یافتی احترامش کن .
۷- مثبت بیندیش خوش بین باش خوش فکری را تمرین کن .
۸ - زبان خارجه را کامل بیاموز
۹- خود را به تکنولوژی روز دنیا آشنا کن اما اسیر ترفندهای آن نشو .
۱۰ -در استفاده مدام از تلفن همراه به ویژه وقتی در جمع هستی و یا با کسی در حال گفتگو هستی پرهیز کن .
۱۱ - اساتید خود را دوست بدار و مادرت را بیشتر ، که اول معلم توست .
۱۲ - اتاقت را به بهترین شیوه بیارای آنگونه که دوست داری .
۱۳- هدف گذاری داشته باش اهداف بلند مدت و کوتاه مدت و برنامه های روزانه و ماهانه ات را برای آن برنامه ریزی کن.
۱۴- تو را آموخته ایم که مستقل باشی. بنابراین آویزان کسی مباش .
۱۵ - محبت را گدایی مکن و در محبت به دیگران ، دریغ نکن .
۱۶ - همه را دوست بدار اگر چه دشمنت باشند .
۱۷ - یکبار در این دنیا زندگی می کنی به تکرار مگذران . پیوسته در آراستگی جان و تن کوشا باش .
۱۸- روزهای خوب می روند و دیگر نمی آیند نکند از آن غافل شوی فرصت را غنیمت شمار .
۱۹- بدنت را دوست بدار برایش وقت بگذار و تا می توانی برای سلامتی خودت بکوش که تنها یار تو در دوران پیریست.
۲۰ - ذهنت را از آلودگی های محیطی و اخبار منفی و القائات رسانه ای مصون بدار در تخلیه زباله فکری تردید نکن .
۲۱- خواندن کتاب و ورزش روزانه به زندگی ات سامان می دهد. سلامت روان تو بستگی به مقدار زمانی است که برای مطالعه و ورزش اختصاص می دهی
جان پدر. دوستت دارم
❤️ شاد زی، آنگونه که می خواهی 🍀
به زی، آنگونه که می خواهم ❤️
✍ح-درویشی ۱۴۰۴/۰۲/۲۶
https://t.me/darvishane49
hooreechanel 🌹
دخترم در زادروز بیست و یک سالگیت بیست و یک نهال تقدیمت می کنم. امیدوارم تو و تمامدختران این سرزمین از این نهالها، درختانی سرسبز بار آورید تا طراوت و شادابی فراروی آینده تو و تمام دختران ایران باشد.
۱- دوستانی برگزین که از آنها بیاموزی ؛
۲- معیار خوب و بد زندگی را بر اساس کتابهای فرزانگان تعیین کن.
۳- خودت را دوست بدار ؛
۴- غرور مانع یادگیری است از آن بپرهیز . از پرسیدن و مباحثه شرم نداشته باش .
۵ - کم رویی ، مانع پیشرفت است تغییر را آغاز کن . زیرا عادت کردن مانع تغییر است.
۶- هر جا کسی را در دانش و علم و زندگی برتر یافتی احترامش کن .
۷- مثبت بیندیش خوش بین باش خوش فکری را تمرین کن .
۸ - زبان خارجه را کامل بیاموز
۹- خود را به تکنولوژی روز دنیا آشنا کن اما اسیر ترفندهای آن نشو .
۱۰ -در استفاده مدام از تلفن همراه به ویژه وقتی در جمع هستی و یا با کسی در حال گفتگو هستی پرهیز کن .
۱۱ - اساتید خود را دوست بدار و مادرت را بیشتر ، که اول معلم توست .
۱۲ - اتاقت را به بهترین شیوه بیارای آنگونه که دوست داری .
۱۳- هدف گذاری داشته باش اهداف بلند مدت و کوتاه مدت و برنامه های روزانه و ماهانه ات را برای آن برنامه ریزی کن.
۱۴- تو را آموخته ایم که مستقل باشی. بنابراین آویزان کسی مباش .
۱۵ - محبت را گدایی مکن و در محبت به دیگران ، دریغ نکن .
۱۶ - همه را دوست بدار اگر چه دشمنت باشند .
۱۷ - یکبار در این دنیا زندگی می کنی به تکرار مگذران . پیوسته در آراستگی جان و تن کوشا باش .
۱۸- روزهای خوب می روند و دیگر نمی آیند نکند از آن غافل شوی فرصت را غنیمت شمار .
۱۹- بدنت را دوست بدار برایش وقت بگذار و تا می توانی برای سلامتی خودت بکوش که تنها یار تو در دوران پیریست.
۲۰ - ذهنت را از آلودگی های محیطی و اخبار منفی و القائات رسانه ای مصون بدار در تخلیه زباله فکری تردید نکن .
۲۱- خواندن کتاب و ورزش روزانه به زندگی ات سامان می دهد. سلامت روان تو بستگی به مقدار زمانی است که برای مطالعه و ورزش اختصاص می دهی
جان پدر. دوستت دارم
❤️ شاد زی، آنگونه که می خواهی 🍀
به زی، آنگونه که می خواهم ❤️
✍ح-درویشی ۱۴۰۴/۰۲/۲۶
https://t.me/darvishane49
hooreechanel 🌹
07.05.202505:34
♻️روزهای خوب نمی آیند ، می روند
بسیاری از بیماری های جسمی و روانی به دلیل انباشته شدن خواسته ها ، برآورده نشدن آرزوها و عدم تخلیه به موقع آنهاست.
انباشته شدن زباله های فکری و زوائد خوراکی ، کلید پیدا و پنهان آلزایمر فکری است .
انسان امروز خواه ناخواه در فضای شهری و ماشینی گرفتار است و معمولا این فضای حاکم بر جوامع امروزی است که آدمی را پایش ، کنترل و روش زیست را دیکته می کند .
شاید بارها و بارها حسرت زندگی و آرامش مردم دهه سی و چهل و پنجاه را خورده باشیم و بیشتر آنرا به اوضاع سیاسی و اقتصادی گره زده باشیم اما راز آرامش و زندگی خوشایند نیمه نخست سده چهاردهم در ارتباط تنگاتنگی بود که مردم با یکدیگر داشتند .
وضع اقتصادی بیشتر مردم خوب نبود ، تکنولوژی در تار و پود زندگی مردم رخنه نکرده بود.
نظام سرمایه داری نم نمک در حال گرفتن افسار حکمرانی بر دنیا بود .
سختی و مشقت کاری و کسب درآمد موضوعی بود انکار ناپذیر. اما مردم خوش بودند و آرامش بر خانواده ها مستولی بود . چرا ؟!
چون مردم همواره با یکدیگر ملاقات چهره به چهره داشتند مدام به خانه هم می رفتند دید و بازدید و شب نشینی ها و انجام کارهای گروهی از جمله پخت رب و سبزی پاک کردن و ساخت خانه همه و همه مشارکتی بود .
حال خوش خود را در جمع و گروهای خانوادگی و دوستانه می جستند روابط تنگاتنگ همسایگان غبار خستگی های روحی را پاک می کرد . معمولا سخن از خستگی روحی و آلزایمر فکری به مخیله کسی خطور نمی کرد.
بنابراین اگر بخواهیم اوقات خوشی داشته باشیم و زباله های فکری را دفع کنیم و آرامش را به خود و اطرافیان هدیه کنیم . بایست
۱- ساعاتی از روز را به تفریح در طبیعت سپری کنیم .
۲- در نخستین گام به گروه های فرهنگی ، ورزشی بپیوندیم و فعالیت های ورزشی و تفریحی را در غالب گروه انجام دهیم.
۳- تا می توانیم با دوستان ارتباط چهره به چهره بگیریم دیدن چهره دوست آن هم از نوع خندان حال آدمی را دگرگون می کند.
۴- روزهای خوب نمی آیند ، می روند. از همین حالا روزها و ساعات را غنیمت بشماریم.
۵- هر چه را آرزو داریم به ویژه آرزوهای کوچک را برآورده سازیم فردا دیر است .
۶- اینکه روزگارت خوش باشد و یا بد تصمیم با توست. این من و تو هستیم که تصمیم می گیریم در هر شرایطی ، وضعیتی برابر با میل خود فراهم سازیم.
۷- رهایی از آلزایمر فکری ، ارتباطی به وضعیت مالی ندارد . فهم اینکه زباله های فکری باید تخلیه شود مهم است و راه تخلیه آن ؛
۸- گذشته هر چه بوده را فراموش کنیم فراموش کردن گذشته. آغازی خواهد بود برای شروع آنچه لیاقتش را داریم .
۹- کتاب بخوانیم ، موسیقی گوش بدیم و فیلم تماشا کنیم و بهتر از همه دورهمی های دوستانه تدارک ببینیم .
۱۰- سخن اول را آخر نیز می زنم هیچ چیز مانند دیدار چهره به چهره و گفتگوهای مستقیم و گردهمایی های دوستانه حال آدمی را خوش نمی کند .
اگر برای گرفتن ارتباط با دیگران مشکل داریم سعی کنیم به نحوی وارد یک گروه ورزشی ، طبیعت گردی ، فرهنگی و مدنی شویم . آن گروه همچون رودخانه ما را با خود می برد ...
هیچ فعالیت خوشایندی را برای فردا کنار نگذاریم هیچ آرزوی خوشی را برای دوره بازنشستگی نسیه ندهیم .
در بهره مندی از زیبایی های زندگی. نسیه ممنوع ؛
ما گرانبها هستیم خود را ارزان نفروشیم لیاقت ما در بهره مندی از دنیا به وسعت دنیاست.
✍ح_درویشی
https://t.me/darvishane49
hooreechanel 🌹
بسیاری از بیماری های جسمی و روانی به دلیل انباشته شدن خواسته ها ، برآورده نشدن آرزوها و عدم تخلیه به موقع آنهاست.
انباشته شدن زباله های فکری و زوائد خوراکی ، کلید پیدا و پنهان آلزایمر فکری است .
انسان امروز خواه ناخواه در فضای شهری و ماشینی گرفتار است و معمولا این فضای حاکم بر جوامع امروزی است که آدمی را پایش ، کنترل و روش زیست را دیکته می کند .
شاید بارها و بارها حسرت زندگی و آرامش مردم دهه سی و چهل و پنجاه را خورده باشیم و بیشتر آنرا به اوضاع سیاسی و اقتصادی گره زده باشیم اما راز آرامش و زندگی خوشایند نیمه نخست سده چهاردهم در ارتباط تنگاتنگی بود که مردم با یکدیگر داشتند .
وضع اقتصادی بیشتر مردم خوب نبود ، تکنولوژی در تار و پود زندگی مردم رخنه نکرده بود.
نظام سرمایه داری نم نمک در حال گرفتن افسار حکمرانی بر دنیا بود .
سختی و مشقت کاری و کسب درآمد موضوعی بود انکار ناپذیر. اما مردم خوش بودند و آرامش بر خانواده ها مستولی بود . چرا ؟!
چون مردم همواره با یکدیگر ملاقات چهره به چهره داشتند مدام به خانه هم می رفتند دید و بازدید و شب نشینی ها و انجام کارهای گروهی از جمله پخت رب و سبزی پاک کردن و ساخت خانه همه و همه مشارکتی بود .
حال خوش خود را در جمع و گروهای خانوادگی و دوستانه می جستند روابط تنگاتنگ همسایگان غبار خستگی های روحی را پاک می کرد . معمولا سخن از خستگی روحی و آلزایمر فکری به مخیله کسی خطور نمی کرد.
بنابراین اگر بخواهیم اوقات خوشی داشته باشیم و زباله های فکری را دفع کنیم و آرامش را به خود و اطرافیان هدیه کنیم . بایست
۱- ساعاتی از روز را به تفریح در طبیعت سپری کنیم .
۲- در نخستین گام به گروه های فرهنگی ، ورزشی بپیوندیم و فعالیت های ورزشی و تفریحی را در غالب گروه انجام دهیم.
۳- تا می توانیم با دوستان ارتباط چهره به چهره بگیریم دیدن چهره دوست آن هم از نوع خندان حال آدمی را دگرگون می کند.
۴- روزهای خوب نمی آیند ، می روند. از همین حالا روزها و ساعات را غنیمت بشماریم.
۵- هر چه را آرزو داریم به ویژه آرزوهای کوچک را برآورده سازیم فردا دیر است .
۶- اینکه روزگارت خوش باشد و یا بد تصمیم با توست. این من و تو هستیم که تصمیم می گیریم در هر شرایطی ، وضعیتی برابر با میل خود فراهم سازیم.
۷- رهایی از آلزایمر فکری ، ارتباطی به وضعیت مالی ندارد . فهم اینکه زباله های فکری باید تخلیه شود مهم است و راه تخلیه آن ؛
۸- گذشته هر چه بوده را فراموش کنیم فراموش کردن گذشته. آغازی خواهد بود برای شروع آنچه لیاقتش را داریم .
۹- کتاب بخوانیم ، موسیقی گوش بدیم و فیلم تماشا کنیم و بهتر از همه دورهمی های دوستانه تدارک ببینیم .
۱۰- سخن اول را آخر نیز می زنم هیچ چیز مانند دیدار چهره به چهره و گفتگوهای مستقیم و گردهمایی های دوستانه حال آدمی را خوش نمی کند .
اگر برای گرفتن ارتباط با دیگران مشکل داریم سعی کنیم به نحوی وارد یک گروه ورزشی ، طبیعت گردی ، فرهنگی و مدنی شویم . آن گروه همچون رودخانه ما را با خود می برد ...
هیچ فعالیت خوشایندی را برای فردا کنار نگذاریم هیچ آرزوی خوشی را برای دوره بازنشستگی نسیه ندهیم .
در بهره مندی از زیبایی های زندگی. نسیه ممنوع ؛
ما گرانبها هستیم خود را ارزان نفروشیم لیاقت ما در بهره مندی از دنیا به وسعت دنیاست.
✍ح_درویشی
https://t.me/darvishane49
hooreechanel 🌹
15.05.202514:35
فقر احمق میکند
🔻درباره بازنمایی پدران بیدستوپا در دو فیلم «رها» و «کاناپه»
🔹در میانه دیدن «رها» ناگهان به یاد «کاناپه» افتادم و وجه مشترکی ذهنم را به خود مشغول کرد؛ بازنمایی حقیرانه و گاه اعصاب خردکنی که هر دو فیلم از پدر داشتهاند. پدرانی که نقش آنها را فرهاد آئیش و شهاب حسینی بازی کردهاند و تشخیص اینکه آنها چه کاراکتری دارند، کمی دشوار است. آدم نمیداند آنها را بیشعور بداند یا بیچاره، گرفتار و درمانده بداند یا لاقید و بیتوجه، مشنگ بداند یا بیمسئولیت. هرچه هست، پیامد نهایی تصمیمهای بهظاهر دلسوزانه اما خطای آنها، فاجعهبار است.
🔹آنها را البته میشود با دهها صفت زشت توصیف کرد، اما در مقام تحلیل بهتر است این پدران را مصادیقی از همان واقعیتی بدانیم که اساتید اقتصاد و روانشناسی دانشگاه هاروارد، سندهیل مولاینیتن و الدار شفیر در کتابی که در سال 2013 نوشتند، بدان پرداختند؛ «فقر احمق میکند».
🔹یافتههای این دو نفر نشان میدهد، فقر میتواند هوش سیال انسان را که منبعی کلیدی برای پردازش اطلاعات و تصمیمگیری است، تحتتاثیر قرار دهد و ظرفیت ذهنی آدم را کاهش دهد: «کمیابی تیزبینیمان را کاهش میدهد، افکار نوآورانهمان را کمتر میکند و باعث میشود کنترل کمتری روی خود داشته باشیم.» همینها باعث اتخاذ تصمیمهای نادرست بیشتر و تداوم فقر آدمهای فقیر میشود و بدینترتیب چشم باز میکنی و خود را سرگردان در دور باطل فقر مییابی.
🔹این پدران بیدستوپا، لجدرآر هستند اما مقصر اصلی نیستند. گفتمانی در این مملکت شکل گرفته که موفق بودن را مساوی پولداربودن میداند و پولدار نبودن را نتیجه کمعقلی، تنبلی و هزار جور رذیلت دیگر که انگار فقط در وجود فقرا رخنه کرده است. این روایت، اگر هم کاملاً خطا نباشد، حتماً ناقص است و باید آن را با ایده «فقر احمق میکند» تکمیل کرد. در آن صورت لااقل همانقدر که حرص میخوریم از ندانمکاری پدران ایرانی، چشممان را بر مسببان چرخههای فقرساز در جامعه نیز نمیبندیم؛ چرخههایی که هر آدمی را از حیثیت انسانی خویش میتواند تهی کند.
🖌فرزاد نعمتی | خبرنگار گروه فرهنگ
▫️ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
hooreechanel 🌹
🔻درباره بازنمایی پدران بیدستوپا در دو فیلم «رها» و «کاناپه»
🔹در میانه دیدن «رها» ناگهان به یاد «کاناپه» افتادم و وجه مشترکی ذهنم را به خود مشغول کرد؛ بازنمایی حقیرانه و گاه اعصاب خردکنی که هر دو فیلم از پدر داشتهاند. پدرانی که نقش آنها را فرهاد آئیش و شهاب حسینی بازی کردهاند و تشخیص اینکه آنها چه کاراکتری دارند، کمی دشوار است. آدم نمیداند آنها را بیشعور بداند یا بیچاره، گرفتار و درمانده بداند یا لاقید و بیتوجه، مشنگ بداند یا بیمسئولیت. هرچه هست، پیامد نهایی تصمیمهای بهظاهر دلسوزانه اما خطای آنها، فاجعهبار است.
🔹آنها را البته میشود با دهها صفت زشت توصیف کرد، اما در مقام تحلیل بهتر است این پدران را مصادیقی از همان واقعیتی بدانیم که اساتید اقتصاد و روانشناسی دانشگاه هاروارد، سندهیل مولاینیتن و الدار شفیر در کتابی که در سال 2013 نوشتند، بدان پرداختند؛ «فقر احمق میکند».
🔹یافتههای این دو نفر نشان میدهد، فقر میتواند هوش سیال انسان را که منبعی کلیدی برای پردازش اطلاعات و تصمیمگیری است، تحتتاثیر قرار دهد و ظرفیت ذهنی آدم را کاهش دهد: «کمیابی تیزبینیمان را کاهش میدهد، افکار نوآورانهمان را کمتر میکند و باعث میشود کنترل کمتری روی خود داشته باشیم.» همینها باعث اتخاذ تصمیمهای نادرست بیشتر و تداوم فقر آدمهای فقیر میشود و بدینترتیب چشم باز میکنی و خود را سرگردان در دور باطل فقر مییابی.
🔹این پدران بیدستوپا، لجدرآر هستند اما مقصر اصلی نیستند. گفتمانی در این مملکت شکل گرفته که موفق بودن را مساوی پولداربودن میداند و پولدار نبودن را نتیجه کمعقلی، تنبلی و هزار جور رذیلت دیگر که انگار فقط در وجود فقرا رخنه کرده است. این روایت، اگر هم کاملاً خطا نباشد، حتماً ناقص است و باید آن را با ایده «فقر احمق میکند» تکمیل کرد. در آن صورت لااقل همانقدر که حرص میخوریم از ندانمکاری پدران ایرانی، چشممان را بر مسببان چرخههای فقرساز در جامعه نیز نمیبندیم؛ چرخههایی که هر آدمی را از حیثیت انسانی خویش میتواند تهی کند.
🖌فرزاد نعمتی | خبرنگار گروه فرهنگ
▫️ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
hooreechanel 🌹
18.05.202509:32
بادبزن های حصیری چاره بی برقی در قرن ۲۱!
آقای پزشکیان رئیس جمهور محترمی که آمده اند تا مملکت را از بحرانهای بزرگ نجات دهند گفته اند: قدیم که کولر و پنکه نبود مگر ما در خانههایمان در ۳۵ درجه مشکلی داشتیم؟ همین یک کار را اگر انجام بدهیم ما در کشور مشکل برق نخواهیم داشت.
ایشان درست گفته اند، اما فقط نسل دهه ۴۰ و ۵۰ و پیرمردها و پیرزنهای متعلق به گذشته قادر به درک سخنان ایشان هستند! نسلی که در خانه های ویلایی با اتاقهای پنج دری و دیوارهای خشتی ۶۰ سانتی متری و سقف های گنبدی آشنا بودند و زیست می کردند. با معماری سنتی ایرانی که منطبق با طبیعت ایران بود و نیازی به خنک کننده های برقی نداشت. در شهرهای کویری با خانه های گنبدی که کمترین حرارت خورشید را در زمانهای مختلف روز به داخل منتقل می کرد و در شهرهای گرمتر، سرداب و بادگیر و آب انبار فضای خنک و مطبوعی را برای ساکنین خانه فراهم می کرد.
دیروز در یک دورهمی فامیلی در یکی از همان خانه های قدیمی که دارد نسلش منقرض می شود با همان بادبزنهای حصیری که صاحبخانه برای مهمانانش تهیه دیده بود (تا اگر طبق روال معمول روزها و سهمیه بی برقی شان، تنها پنکه سقفی اتاق مهمانخانه از کار بیفتد شرمنده آنها نشود)، خود را خنک کرده و دو ساعتی را با یادآوری خاطرات قدیم گذراندیم و صفا کردیم.
اما آقای پزشکیان شاید فراموش کرده اند که آپارتمان نشینهای امروزی که دیوار اتاقهایشان حتی قادر به نگه داشتن زمزمه همسایه بغلی در خود نیست چه رسد به نگه داشتن سرما و گرما، و بچه هایی که از وقتی به دنیا آمده اند عمر خود را پای کولر و پنکه گذرانده اند، اصلا قادر به فهم و درک سخن رئیس جمهورشان نیستند، چه رسد به تصور بازگشت به عهد بوق! در زمانه ای که جوانان و کودکان با هم سن و سالان خود در دنیا در ارتباطند و موضوع گفتگوهایشان هوش مصنوعی و هاب تکنولوژی شدن کشورهای منطقه و رشد چشمگیر اقتصادی برخی از آنهاست، نمی توان از آنها انتظار داشت با بادبزن خود را باد بزنند! و باید به آنها حق داد از سخنان رئیس جمهور چیزی نفهمند و با مقایسه خود با مردم اطرافشان احساس حقارت کنند.
آقای پزشکیان! لطفا قبل از سخن گفتن کمی اندیشه کنید و متوجه زمان و مکانی که در آن قرار دارید باشید! ما الان در قرن ۲۱ هستیم و اختراعاتی که فضا را می کاود و به دنبال موجودات زنده در آنجاست! این را هم حتما در نهج البلاغه علی ع خوانده اید که خطاب به بزرگان و پدران و مادران گفته اند، فرزندانتان را برای زمانی غیر از زمان خودتان تربیت کنید!
فرزندان ما برای قرن ارتباطات تربیت شده اند نه عهد قدیم! فضای مجازی هم بدجور همه را آگاه کرده است! دیگر نمی شود مدل کره شمالی را در اینجا پیاده کرد!
✍فرشته مزینانی
@hooreechanel 🌹
آقای پزشکیان رئیس جمهور محترمی که آمده اند تا مملکت را از بحرانهای بزرگ نجات دهند گفته اند: قدیم که کولر و پنکه نبود مگر ما در خانههایمان در ۳۵ درجه مشکلی داشتیم؟ همین یک کار را اگر انجام بدهیم ما در کشور مشکل برق نخواهیم داشت.
ایشان درست گفته اند، اما فقط نسل دهه ۴۰ و ۵۰ و پیرمردها و پیرزنهای متعلق به گذشته قادر به درک سخنان ایشان هستند! نسلی که در خانه های ویلایی با اتاقهای پنج دری و دیوارهای خشتی ۶۰ سانتی متری و سقف های گنبدی آشنا بودند و زیست می کردند. با معماری سنتی ایرانی که منطبق با طبیعت ایران بود و نیازی به خنک کننده های برقی نداشت. در شهرهای کویری با خانه های گنبدی که کمترین حرارت خورشید را در زمانهای مختلف روز به داخل منتقل می کرد و در شهرهای گرمتر، سرداب و بادگیر و آب انبار فضای خنک و مطبوعی را برای ساکنین خانه فراهم می کرد.
دیروز در یک دورهمی فامیلی در یکی از همان خانه های قدیمی که دارد نسلش منقرض می شود با همان بادبزنهای حصیری که صاحبخانه برای مهمانانش تهیه دیده بود (تا اگر طبق روال معمول روزها و سهمیه بی برقی شان، تنها پنکه سقفی اتاق مهمانخانه از کار بیفتد شرمنده آنها نشود)، خود را خنک کرده و دو ساعتی را با یادآوری خاطرات قدیم گذراندیم و صفا کردیم.
اما آقای پزشکیان شاید فراموش کرده اند که آپارتمان نشینهای امروزی که دیوار اتاقهایشان حتی قادر به نگه داشتن زمزمه همسایه بغلی در خود نیست چه رسد به نگه داشتن سرما و گرما، و بچه هایی که از وقتی به دنیا آمده اند عمر خود را پای کولر و پنکه گذرانده اند، اصلا قادر به فهم و درک سخن رئیس جمهورشان نیستند، چه رسد به تصور بازگشت به عهد بوق! در زمانه ای که جوانان و کودکان با هم سن و سالان خود در دنیا در ارتباطند و موضوع گفتگوهایشان هوش مصنوعی و هاب تکنولوژی شدن کشورهای منطقه و رشد چشمگیر اقتصادی برخی از آنهاست، نمی توان از آنها انتظار داشت با بادبزن خود را باد بزنند! و باید به آنها حق داد از سخنان رئیس جمهور چیزی نفهمند و با مقایسه خود با مردم اطرافشان احساس حقارت کنند.
آقای پزشکیان! لطفا قبل از سخن گفتن کمی اندیشه کنید و متوجه زمان و مکانی که در آن قرار دارید باشید! ما الان در قرن ۲۱ هستیم و اختراعاتی که فضا را می کاود و به دنبال موجودات زنده در آنجاست! این را هم حتما در نهج البلاغه علی ع خوانده اید که خطاب به بزرگان و پدران و مادران گفته اند، فرزندانتان را برای زمانی غیر از زمان خودتان تربیت کنید!
فرزندان ما برای قرن ارتباطات تربیت شده اند نه عهد قدیم! فضای مجازی هم بدجور همه را آگاه کرده است! دیگر نمی شود مدل کره شمالی را در اینجا پیاده کرد!
✍فرشته مزینانی
@hooreechanel 🌹
15.05.202505:31
♻️هر چه کنی کشت همان بدروی؛
به نظر شما حال بد این روزهای ما با ۴۶ سال نفرت پراکنی و حزن و اندوه ارتباط دارد ؟
در هلند که بزرگترین صادرکنندهی گل جهان است، دانشمندان تستی را انجام دادند:
بچههای مهد کودکی را به مزارع گلها بردند، و به آنها گفتند كه در مسیرهایی که بین ردیفهای گل وجود داشت بازی کنند يا راه بروند يا حتی بدوند ولی مواظب باشند كه به گلها صدمه نزنند.
نتيجهی اين آزمون بسيار جالب بود؛ آنها ملاحظه میكنند جاهایی که بچهها در آن بازی کردند، گلها با نشاط تر و شادابتر شدند و زودتر هم رشد کردند!
دانشمندان نتیجهی تحقیقاتشان را به دولت هلند اعلام کردند.
دولت هلند بخشنامهای به مهد کودکها داد که هر مهد کودک موظف شد هفتهای یک روز، مهد را تعطيل کرده و بچهها را به مراکز پرورش گل برده و اجازه بدهند تا در آنجا به بازی مشغول شوند.
اين كار باعث شد كه محصول گلها به طرز چشمگيری افزايش پيدا كند و كودكان نيز دارای نشاطی مضاعف شدند.
نشاط و شادابی نه فقط انسانها بلکه به تمام موجودات زنده انرژی مثبت میدهد و عشق به زيستن را افزايش میبخشد، و برعكس...
محزون بودن، دنبال غم و غصه رفتن باعث پایين آمدن كيفيت زندگی شده و در نتيجه احساس منفی به زندگی افزايش میيابد.
شدیداً بدان ایمان دارم. به هر آنچه فکر کنیم بدان مبتلا می شویم.
نیستی و نابودی را برای دیگران طلب کنیم به همان گرفتار می آییم.
چنانچه زبان را به دشنام ونفرین بگشاییم و دعا که ابزار قربت است و نعمت ، به بدی بیالاییم و برای نابودی دیگران خدا را واسطه قرار دهیم خب پر آشکار است هر آنچه برای دیگران طلب کنبم بدان گرفتار خواهیم شد.
«اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد»
شاید که نه قطعا آنچه برای دیگران خواسته ایم خوب یا بد امروز دامن خود ما را گرفته است.
حاکمیت زندگی را پیکار و جنگ تعریف کرد اما زندگی پیکار نیست، بازی است.
به قول فلورانس اسکاول شین که می گوید :«
برای آبادانی شهرها و روستاها ، محیط زیست زاگرس و البرز ، کویر و دریاچه پریشان و ارومیه ،برای بارش های قدیم برای شادابی و نشاط. برای زندگی در زندگی، باید راهبردها تغییر یابد.
نفرین و طلب مرگ بر این و آن جز پاشیدن گرد مرگ و غم و اندوه بر آسمان کشور حاصلی نداشته است.
این موضوع از دیرباز در ادبیات عرفانی و اجتماعی ما جاری و ساری بوده است اما آدمیان شیرخام خورده متکبر خود حق پندار نه گوشی برای شنیدن داشتند و نه چشمی برای دیدن؛
بنابراین ۴۶ سال بر طبل فرسوده کوبیدند تا امروز صدای غمبار جامعه را با صدایی بلند تر بشنویم.
✍ح_درویشی
https://t.me/darvishane49
hooreechanel 🌹
به نظر شما حال بد این روزهای ما با ۴۶ سال نفرت پراکنی و حزن و اندوه ارتباط دارد ؟
در هلند که بزرگترین صادرکنندهی گل جهان است، دانشمندان تستی را انجام دادند:
بچههای مهد کودکی را به مزارع گلها بردند، و به آنها گفتند كه در مسیرهایی که بین ردیفهای گل وجود داشت بازی کنند يا راه بروند يا حتی بدوند ولی مواظب باشند كه به گلها صدمه نزنند.
نتيجهی اين آزمون بسيار جالب بود؛ آنها ملاحظه میكنند جاهایی که بچهها در آن بازی کردند، گلها با نشاط تر و شادابتر شدند و زودتر هم رشد کردند!
دانشمندان نتیجهی تحقیقاتشان را به دولت هلند اعلام کردند.
دولت هلند بخشنامهای به مهد کودکها داد که هر مهد کودک موظف شد هفتهای یک روز، مهد را تعطيل کرده و بچهها را به مراکز پرورش گل برده و اجازه بدهند تا در آنجا به بازی مشغول شوند.
اين كار باعث شد كه محصول گلها به طرز چشمگيری افزايش پيدا كند و كودكان نيز دارای نشاطی مضاعف شدند.
نشاط و شادابی نه فقط انسانها بلکه به تمام موجودات زنده انرژی مثبت میدهد و عشق به زيستن را افزايش میبخشد، و برعكس...
محزون بودن، دنبال غم و غصه رفتن باعث پایين آمدن كيفيت زندگی شده و در نتيجه احساس منفی به زندگی افزايش میيابد.
شدیداً بدان ایمان دارم. به هر آنچه فکر کنیم بدان مبتلا می شویم.
نیستی و نابودی را برای دیگران طلب کنیم به همان گرفتار می آییم.
چنانچه زبان را به دشنام ونفرین بگشاییم و دعا که ابزار قربت است و نعمت ، به بدی بیالاییم و برای نابودی دیگران خدا را واسطه قرار دهیم خب پر آشکار است هر آنچه برای دیگران طلب کنبم بدان گرفتار خواهیم شد.
«اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد»
شاید که نه قطعا آنچه برای دیگران خواسته ایم خوب یا بد امروز دامن خود ما را گرفته است.
حاکمیت زندگی را پیکار و جنگ تعریف کرد اما زندگی پیکار نیست، بازی است.
به قول فلورانس اسکاول شین که می گوید :«
زندگی بازی است بازی که بدون آگاهی از قانون معنویت نمی توان در آن پیروز شد خداوند در عهد عتیق و عهدجدید با وضوحی شگفت انگیز قواعد این بازی را بیان می کند [خداوند می فرماید:« زندگی ، بازی بزرگ دادن و ستاندن است.»]دنیا جاده یک طرفه نیست.
برای آبادانی شهرها و روستاها ، محیط زیست زاگرس و البرز ، کویر و دریاچه پریشان و ارومیه ،برای بارش های قدیم برای شادابی و نشاط. برای زندگی در زندگی، باید راهبردها تغییر یابد.
نفرین و طلب مرگ بر این و آن جز پاشیدن گرد مرگ و غم و اندوه بر آسمان کشور حاصلی نداشته است.
این موضوع از دیرباز در ادبیات عرفانی و اجتماعی ما جاری و ساری بوده است اما آدمیان شیرخام خورده متکبر خود حق پندار نه گوشی برای شنیدن داشتند و نه چشمی برای دیدن؛
بنابراین ۴۶ سال بر طبل فرسوده کوبیدند تا امروز صدای غمبار جامعه را با صدایی بلند تر بشنویم.
✍ح_درویشی
https://t.me/darvishane49
hooreechanel 🌹
08.05.202514:40
آزادی به دست آوردنی است !
با یکی از خانم های مجتمعی که در ان زندگی می کنم صحبت می کردم تعریف می کرد ماشین دخترش را توقیف کرده اند. قبل از ان نیز پیامک اخطاری دریافت کرده بود مبنی بر این که اتومبیل شما در منطقه دبستان مورددار تشخیص داده شده است و این در حالی است که در این ناحیه که یک منطقه محلی است حتی در نقطه ورودی و خروجی ان اساسا دوربین راهنمایی و رانندگی وجود ندارد !
ارسال پیامکهای هشدار حجاب برای شهروندان ابتدا از اصفهان آغاز شد و سپس به شهرهایی نظیر تهران، شیراز و رشت و ... رسید و با خود موجی از واکنشها، انتقادات و نگرانیها را به همراه داشت. همچنین این پیامکها در گذشته برای سرنشینان خودروها ارسال میشد در حالی که الان برای زنان پیاده نیز به دلیل عدم "پوشش قانونی در سطح شهر" تذکر و پیام داده می شود. جالب آن که در مواردی دیده شده که مبنای شکایت و تشکیل پرونده برای زنان ، گزارش و شکایت اشخاص حقیقی نیز مطرح شده است.
بنا بر گزارشها ستاد "امر به معروف و نهی از منکر" در این پیامکهای هشدار که با اسم زنان شروع میشود، به آنها تذکر میدهد که در تاریخ و مکانی مشخص بدون حجاب در سطح شهر تردد داشتهاند. بعد از چندبار نیز پیامکی برای زنان ارسال میشود که میگوید پرونده آنها به قوه قضائیه ارسال شده است.
دسترسی به اطلاعات شخصی زنان مثل شماره تلفن خود آنان و یا اعضای خانواده شان که قاعدتا مبتنی بر شناسایی شماره های تلفن بر مبنای کارتهای ملی انان است ، شناسایی از طریق کارت مترو یا کارت بانکی، رصد آنتنهای موبایل و ناشناس ماندن دوربین های رصد کننده از جمله موارد ردیابی زنان است که بر نگرانی ها دامن می زند . این در حالی است که مسئولیت رسمی ارسال این پیامک ها که علاوه بر زنان در برخی موارد به موبایل و همراه همسر یا پدران انها نیز ارسال شده است ، از سوی هیچ نهادی برعهده گرفته نشده است .
بی اطلاعی دولت از منبع ارسال پیامک ها در حالی که برای انجام این کار باید از زیرساختها و اپراتورهای مخابراتی استفاده شود ان هم در شرایطی که یکی از وعدههای مهم پزشکیان در کارزار انتخاباتی، جلوگیری از فعالیت گشت ارشاد بوده است نکته قابل توجه دیگر در این دوره از ارسال پیامک های تهدید امیز است . جامعه می پرسد وقتی دولت از ارسال پیامکها خبر ندارد، این پیامکها را چه کسانی و چه گروههایی ارسال میکند؟
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت درباره ارسال پیامکهای حجاب در تهران گفت که اطلاعی از این موضوع ندارد. اما ادامه داد: «ما وظیفه داریم و پیگیری میکنیم. موضع دولت این است که حجاب از جنس موضوعات فرهنگی و تربیتی است و با کارهای سلبی نمیتوانیم به نتیجهای برسیم. دولت قرار نیست مقابل مردم بایستد.»
همچنین برغم انکه شورایعالی امنیت ملی به دلیل نگرانیهای امنیتی حاصل از اجرای قانون عفاف و حجاب جلوی ابلاغ آن را گرفته، طرح مجدد لایحه " امنیت زنان " و تلاش بر تشدید برخورد با زنان بر چه اساسی شکل گرفته است؟
در شرایطی که بسیاری از کارشناسان اجتماعی و حقوق بشری تاکید کردهاند که اجرای سیاستهای سختگیرانه در زمینه حجاب و عفاف نهتنها مشکلات اجتماعی را حل نخواهد کرد، بلکه موجب گسترش نارضایتی عمومی، بخصوص در میان نسل جوان، و تشدید شکاف دولت و ملت می شود، درسوی دیگر، جناحهایی در حاکمیت همچنان بر لزوم اجرای قوانین دینی و شرعی تاکید دارند و معتقدند که رعایت حجاب باید به عنوان یک الزام اجتماعی در نظر گرفته شود.
در این میان، فضای مجازی و رسانهها به یکی از بسترهای اصلی برای بیان دیدگاهها و نگرانیهای عمومی تبدیل شده است. کاربران شبکههای اجتماعی به شدت به ارسال پیامکهای هشدار اعتراض کردهاند و بسیاری از آنها این اقدام را نقض حریم خصوصی و آزادیهای فردی دانستهاند.
همچنین زنان با اقدام عملی خود نشان داده حاضر نیستند دستاوردی را که با تحمل هزینه های بسیار خودشان، بدست آورده اند به این راحتی از دست بدهند. نافرمانی مدنی پاسخ زنان آگاه ایران به تهدیدات مداوم حریم شخصی و سبک زندگی شان است . آنان براستی نشان داده اند که " آزادی بدست آوردنی " است !
✍فاطمه گورایی ایران فردا
hooreechanel 🌹
با یکی از خانم های مجتمعی که در ان زندگی می کنم صحبت می کردم تعریف می کرد ماشین دخترش را توقیف کرده اند. قبل از ان نیز پیامک اخطاری دریافت کرده بود مبنی بر این که اتومبیل شما در منطقه دبستان مورددار تشخیص داده شده است و این در حالی است که در این ناحیه که یک منطقه محلی است حتی در نقطه ورودی و خروجی ان اساسا دوربین راهنمایی و رانندگی وجود ندارد !
ارسال پیامکهای هشدار حجاب برای شهروندان ابتدا از اصفهان آغاز شد و سپس به شهرهایی نظیر تهران، شیراز و رشت و ... رسید و با خود موجی از واکنشها، انتقادات و نگرانیها را به همراه داشت. همچنین این پیامکها در گذشته برای سرنشینان خودروها ارسال میشد در حالی که الان برای زنان پیاده نیز به دلیل عدم "پوشش قانونی در سطح شهر" تذکر و پیام داده می شود. جالب آن که در مواردی دیده شده که مبنای شکایت و تشکیل پرونده برای زنان ، گزارش و شکایت اشخاص حقیقی نیز مطرح شده است.
بنا بر گزارشها ستاد "امر به معروف و نهی از منکر" در این پیامکهای هشدار که با اسم زنان شروع میشود، به آنها تذکر میدهد که در تاریخ و مکانی مشخص بدون حجاب در سطح شهر تردد داشتهاند. بعد از چندبار نیز پیامکی برای زنان ارسال میشود که میگوید پرونده آنها به قوه قضائیه ارسال شده است.
دسترسی به اطلاعات شخصی زنان مثل شماره تلفن خود آنان و یا اعضای خانواده شان که قاعدتا مبتنی بر شناسایی شماره های تلفن بر مبنای کارتهای ملی انان است ، شناسایی از طریق کارت مترو یا کارت بانکی، رصد آنتنهای موبایل و ناشناس ماندن دوربین های رصد کننده از جمله موارد ردیابی زنان است که بر نگرانی ها دامن می زند . این در حالی است که مسئولیت رسمی ارسال این پیامک ها که علاوه بر زنان در برخی موارد به موبایل و همراه همسر یا پدران انها نیز ارسال شده است ، از سوی هیچ نهادی برعهده گرفته نشده است .
بی اطلاعی دولت از منبع ارسال پیامک ها در حالی که برای انجام این کار باید از زیرساختها و اپراتورهای مخابراتی استفاده شود ان هم در شرایطی که یکی از وعدههای مهم پزشکیان در کارزار انتخاباتی، جلوگیری از فعالیت گشت ارشاد بوده است نکته قابل توجه دیگر در این دوره از ارسال پیامک های تهدید امیز است . جامعه می پرسد وقتی دولت از ارسال پیامکها خبر ندارد، این پیامکها را چه کسانی و چه گروههایی ارسال میکند؟
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت درباره ارسال پیامکهای حجاب در تهران گفت که اطلاعی از این موضوع ندارد. اما ادامه داد: «ما وظیفه داریم و پیگیری میکنیم. موضع دولت این است که حجاب از جنس موضوعات فرهنگی و تربیتی است و با کارهای سلبی نمیتوانیم به نتیجهای برسیم. دولت قرار نیست مقابل مردم بایستد.»
همچنین برغم انکه شورایعالی امنیت ملی به دلیل نگرانیهای امنیتی حاصل از اجرای قانون عفاف و حجاب جلوی ابلاغ آن را گرفته، طرح مجدد لایحه " امنیت زنان " و تلاش بر تشدید برخورد با زنان بر چه اساسی شکل گرفته است؟
در شرایطی که بسیاری از کارشناسان اجتماعی و حقوق بشری تاکید کردهاند که اجرای سیاستهای سختگیرانه در زمینه حجاب و عفاف نهتنها مشکلات اجتماعی را حل نخواهد کرد، بلکه موجب گسترش نارضایتی عمومی، بخصوص در میان نسل جوان، و تشدید شکاف دولت و ملت می شود، درسوی دیگر، جناحهایی در حاکمیت همچنان بر لزوم اجرای قوانین دینی و شرعی تاکید دارند و معتقدند که رعایت حجاب باید به عنوان یک الزام اجتماعی در نظر گرفته شود.
در این میان، فضای مجازی و رسانهها به یکی از بسترهای اصلی برای بیان دیدگاهها و نگرانیهای عمومی تبدیل شده است. کاربران شبکههای اجتماعی به شدت به ارسال پیامکهای هشدار اعتراض کردهاند و بسیاری از آنها این اقدام را نقض حریم خصوصی و آزادیهای فردی دانستهاند.
همچنین زنان با اقدام عملی خود نشان داده حاضر نیستند دستاوردی را که با تحمل هزینه های بسیار خودشان، بدست آورده اند به این راحتی از دست بدهند. نافرمانی مدنی پاسخ زنان آگاه ایران به تهدیدات مداوم حریم شخصی و سبک زندگی شان است . آنان براستی نشان داده اند که " آزادی بدست آوردنی " است !
✍فاطمه گورایی ایران فردا
hooreechanel 🌹
10.05.202514:35
🔴 حسین فهمیده؛ از نوجوان شهید تا اسطوره ایدئولوژیک
♦️در تاریخنگاری جنگها، پیوندی دیرینه میان قدرت، رسانه و حقیقت برقرار بوده است. حاکمیتها برای بسیج نیرو، تثبیت مشروعیت و ساخت حافظه جمعی، به روایتسازی دست میزنند. در این میان، ساخت اسطوره از چهرههایی چون «حسین فهمیده»، بیش از آنکه بازتاب واقعهای تاریخی باشد، نتیجه مهندسی روایت در راستای اهداف است.
♦️۱. تحریف شهادت؛ از واقعیت تا اسطوره
🔻روایت رسمی میگوید حسین فهمیده با بستن نارنجک به خود و پرتاب شدن زیر تانک دشمن در خرمشهر، آن را منهدم کرد. اما بررسی گزارشهای اولیه جنگ و شهادتهای شفاهی نشان میدهد که مرگ او با اصابت گلوله به سینهاش رخ داده و هیچگونه اقدام انتحاری ثبت نشده است. این نمونه کلاسیکی از «بازسازی قهرمانانه» در حافظه جنگ است، جایی که یک نوجوان به الگوی ماورایی فداکاری بدل میشود، بیآنکه مدارک میدانی این روایت را تأیید کنند.
♦️۲. جعل وصیتنامه؛ بازتولید قداست از طریق متن
🔻در یکی از برنامههای صبحگاهی صدا و سیما، برادر حسین فهمیده صراحتاً اعلام کرد که «برادرم هیچ وصیتنامهای نداشته است.» اما روز بعد، رئیس بسیج دانشآموزی همان رسانه، متنی تحت عنوان «وصیتنامه حسین فهمیده» را با آبوتاب قرائت کرد. این تضاد آشکار نه تنها نشانهای از دوگانگی گفتار رسمی است، بلکه نمونهای از جعل اسناد در راستای تقویت گفتمان شهادت است. این مسئله در بسیاری از نظامهای اقتدارگرا با هدف خلق الگوی رفتاری مطلوب برای نسل جدید تکرار شده است.
♦️۳. سکوت و حذف روایت خانواده
🔻روایت رسمی از شهادت حسین فهمیده نهتنها با شواهد میدانی ناسازگار است، بلکه خانوادهی او نیز بارها آن را نادرست خواندهاند. با اینهمه، صدای خانواده سانسور شده و روایت ایدئولوژیک همچنان بازتولید میشود. فشار بر خانواده برای تأیید روایتی خاص، بخشی از استراتژی مهار حافظه شخصی به نفع حافظه رسمی است؛ پدیدهای که در جامعهشناسی حافظه از آن با عنوان «فراموشی نهادینهشده» یاد میشود.
♦️۴. کودکـقهرمان؛ ابزار مهندسی فرهنگی
🔻حسین فهمیده نه تنها به عنوان شهید، بلکه به عنوان نماد «بسیجی نوجوان» در نظام آموزشی، تبلیغی و هنری جای گرفت. تصویر او بر دیوار مدارس نقش بست، نامش به کتابهای درسی وارد شد و سخنان رهبر جمهوری اسلامی در تجلیل از او در تیترهای اصلی رسانهها تکرار شد. چنین بهرهبرداری فرهنگی، نشان میدهد که روایت شهادت حسین فهمیده از سطح یک رخداد شخصی فراتر رفته و به قطبنمایی ایدئولوژیک برای مدیریت جوانان بدل شده است.
♦️۵. روایت فهمیده و گفتمان بسیج تودهای
🔻در فضای جنگی که بسیاری از نیروهای مذهبی، ملیگرا و چپگرا با اهداف متنوعی حضور داشتند، حکومت تازهتأسیس نیازمند چهرهای همراستا با ایدئولوژی ولایی و خالصسازی روایت جنگ بود. حسین فهمیده در این زمینه جانشین روایتهای چپگرایانه یا ملیگرایانه از مقاومت شد. این جابجایی، بخشی از پروژه «ساخت اجتماع متخیل» بود که بنِدیکت اندرسون در نظریه خود به آن پرداخته: یعنی ساخت یک ملت یکپارچه بر بستر چاپ، تصویر، و داستانهای مشترک، حتی اگر آن داستانها حقیقت نداشته باشند.
♦️۶. شباهت با دیگر اسطورهسازیهای جنگی جهان
🔻تحلیل مقایسهای نشان میدهد که پدیده حسین فهمیده بیسابقه نیست. در اتحاد جماهیر شوروی، نوجوانی به نام «زویا» به چهرهای افسانهای بدل شد، با وجود آنکه بعدها بخشهایی از روایت مرگش ساختگی از آب درآمد. در آمریکا نیز داستان Jessica Lynch در جنگ عراق در ابتدا با افسانهسازی همراه بود و بعدها مورد تکذیب قرار گرفت. این نمونهها، کارکرد اسطورهسازی برای اهداف سیاسی و ملیگرایانه را روشنتر میسازند.
♦️۷. اخلاق تاریخنگاری و ضرورت بازیابی روایت واقعی
🔻بررسی روایت حسین فهمیده نه برای تخریب خاطرهی یک شهید، بلکه برای بازیابی حقیقت تاریخی و نقد سوءاستفاده از کودکان در منازعات ایدئولوژیک است. نوجوانی که در جنگ کشته شده، نیازمند احترام و بازخوانی دقیق است؛ نه آنکه در زنجیرهای از تحریفها، جعلها و اسطورهسازیها هویت انسانیاش فروکاسته شود. اخلاق تاریخنگاری ایجاب میکند روایتهای ساختگی کنار گذاشته شوند و حقیقت، ولو تلخ، به مثابه میراثی برای نسلهای بعدی باقی بماند.
✍جعفر نکونام
https://t.me/dineaqlani
hooreechanel 🌹
♦️در تاریخنگاری جنگها، پیوندی دیرینه میان قدرت، رسانه و حقیقت برقرار بوده است. حاکمیتها برای بسیج نیرو، تثبیت مشروعیت و ساخت حافظه جمعی، به روایتسازی دست میزنند. در این میان، ساخت اسطوره از چهرههایی چون «حسین فهمیده»، بیش از آنکه بازتاب واقعهای تاریخی باشد، نتیجه مهندسی روایت در راستای اهداف است.
♦️۱. تحریف شهادت؛ از واقعیت تا اسطوره
🔻روایت رسمی میگوید حسین فهمیده با بستن نارنجک به خود و پرتاب شدن زیر تانک دشمن در خرمشهر، آن را منهدم کرد. اما بررسی گزارشهای اولیه جنگ و شهادتهای شفاهی نشان میدهد که مرگ او با اصابت گلوله به سینهاش رخ داده و هیچگونه اقدام انتحاری ثبت نشده است. این نمونه کلاسیکی از «بازسازی قهرمانانه» در حافظه جنگ است، جایی که یک نوجوان به الگوی ماورایی فداکاری بدل میشود، بیآنکه مدارک میدانی این روایت را تأیید کنند.
♦️۲. جعل وصیتنامه؛ بازتولید قداست از طریق متن
🔻در یکی از برنامههای صبحگاهی صدا و سیما، برادر حسین فهمیده صراحتاً اعلام کرد که «برادرم هیچ وصیتنامهای نداشته است.» اما روز بعد، رئیس بسیج دانشآموزی همان رسانه، متنی تحت عنوان «وصیتنامه حسین فهمیده» را با آبوتاب قرائت کرد. این تضاد آشکار نه تنها نشانهای از دوگانگی گفتار رسمی است، بلکه نمونهای از جعل اسناد در راستای تقویت گفتمان شهادت است. این مسئله در بسیاری از نظامهای اقتدارگرا با هدف خلق الگوی رفتاری مطلوب برای نسل جدید تکرار شده است.
♦️۳. سکوت و حذف روایت خانواده
🔻روایت رسمی از شهادت حسین فهمیده نهتنها با شواهد میدانی ناسازگار است، بلکه خانوادهی او نیز بارها آن را نادرست خواندهاند. با اینهمه، صدای خانواده سانسور شده و روایت ایدئولوژیک همچنان بازتولید میشود. فشار بر خانواده برای تأیید روایتی خاص، بخشی از استراتژی مهار حافظه شخصی به نفع حافظه رسمی است؛ پدیدهای که در جامعهشناسی حافظه از آن با عنوان «فراموشی نهادینهشده» یاد میشود.
♦️۴. کودکـقهرمان؛ ابزار مهندسی فرهنگی
🔻حسین فهمیده نه تنها به عنوان شهید، بلکه به عنوان نماد «بسیجی نوجوان» در نظام آموزشی، تبلیغی و هنری جای گرفت. تصویر او بر دیوار مدارس نقش بست، نامش به کتابهای درسی وارد شد و سخنان رهبر جمهوری اسلامی در تجلیل از او در تیترهای اصلی رسانهها تکرار شد. چنین بهرهبرداری فرهنگی، نشان میدهد که روایت شهادت حسین فهمیده از سطح یک رخداد شخصی فراتر رفته و به قطبنمایی ایدئولوژیک برای مدیریت جوانان بدل شده است.
♦️۵. روایت فهمیده و گفتمان بسیج تودهای
🔻در فضای جنگی که بسیاری از نیروهای مذهبی، ملیگرا و چپگرا با اهداف متنوعی حضور داشتند، حکومت تازهتأسیس نیازمند چهرهای همراستا با ایدئولوژی ولایی و خالصسازی روایت جنگ بود. حسین فهمیده در این زمینه جانشین روایتهای چپگرایانه یا ملیگرایانه از مقاومت شد. این جابجایی، بخشی از پروژه «ساخت اجتماع متخیل» بود که بنِدیکت اندرسون در نظریه خود به آن پرداخته: یعنی ساخت یک ملت یکپارچه بر بستر چاپ، تصویر، و داستانهای مشترک، حتی اگر آن داستانها حقیقت نداشته باشند.
♦️۶. شباهت با دیگر اسطورهسازیهای جنگی جهان
🔻تحلیل مقایسهای نشان میدهد که پدیده حسین فهمیده بیسابقه نیست. در اتحاد جماهیر شوروی، نوجوانی به نام «زویا» به چهرهای افسانهای بدل شد، با وجود آنکه بعدها بخشهایی از روایت مرگش ساختگی از آب درآمد. در آمریکا نیز داستان Jessica Lynch در جنگ عراق در ابتدا با افسانهسازی همراه بود و بعدها مورد تکذیب قرار گرفت. این نمونهها، کارکرد اسطورهسازی برای اهداف سیاسی و ملیگرایانه را روشنتر میسازند.
♦️۷. اخلاق تاریخنگاری و ضرورت بازیابی روایت واقعی
🔻بررسی روایت حسین فهمیده نه برای تخریب خاطرهی یک شهید، بلکه برای بازیابی حقیقت تاریخی و نقد سوءاستفاده از کودکان در منازعات ایدئولوژیک است. نوجوانی که در جنگ کشته شده، نیازمند احترام و بازخوانی دقیق است؛ نه آنکه در زنجیرهای از تحریفها، جعلها و اسطورهسازیها هویت انسانیاش فروکاسته شود. اخلاق تاریخنگاری ایجاب میکند روایتهای ساختگی کنار گذاشته شوند و حقیقت، ولو تلخ، به مثابه میراثی برای نسلهای بعدی باقی بماند.
✍جعفر نکونام
https://t.me/dineaqlani
hooreechanel 🌹
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.