
کانال فلسفی «تکانه»
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаВер 20, 2017
TGlistке кошулган дата
Бер 12, 2025Тиркелген топ
Катталгандар
6 704
24 саат
4-0.1%Жума
35-0.5%Ай
1001.5%
Цитация индекси
100
Эскерүүлөр1Каналдарда бөлүштү0Каналдарда эскерүүлөр1
1 посттун орточо көрүүлөрү
425
12 саат4250%24 саат4250%48 саат1220%
Катышуу (ER)
1.41%
Кайра посттошту6Комментарийлер0Реакциялар0
Көрүүлөр боюнча катышуу (ERR)
6.34%
24 саат0%Жума
0.03%Ай
2.71%
1 жарнама посттун орточо көрүүлөрү
425
1 саат24056.47%1 – 4 саат00%4 - 24 саат00%
Акыркы 24 саатта бардык посттор
1
Динамика
-
"کانال فلسفی «تکانه»" тобундагы акыркы жазуулар
20.04.202520:45
در پگاهِ پژوهش های فلسفی در باره ی طبیعت، تالِس برآن بود که
«همه آکنده از خدایان است».
گذر رخدادها آرام آرام، خدا و روان و روح را از جهان ستاند. گرایشی که آناکساگوراس هم نتوانست با آن بستیزد، به وارونه، آن هوشمندیِ ساماندهِ طبیعت را که یافته بود، تنها چنین به کار بُرد که سنگدلانه آفتاب را به «گلوله ی آتشین» و اختران را به «سنگ و خاک» فروکاست.
تنها تئوریِ افلاتونیِ روان بود که از پسِ بنیاد نهادنِ کهن فلسفه ی طبیعت برآمد-که استوره ی کیهان در «تیمائوس» نشانگرِ سترگِ آن است. سرانجام در پایانِ این ستیز، در «قانون ها»، با نمادِ پیروزیِ بازیافته روبارو می شویم که استوار داشتنِ همان گفته ی تالس است:
«همه آکنده از خدایان است».
[پُل فریدلندر، افلاتون، صفحاتِ ۱۱۸۰-۱۱۷۹، ترجمه از متنِ ایتالیایی از من است.]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
«همه آکنده از خدایان است».
گذر رخدادها آرام آرام، خدا و روان و روح را از جهان ستاند. گرایشی که آناکساگوراس هم نتوانست با آن بستیزد، به وارونه، آن هوشمندیِ ساماندهِ طبیعت را که یافته بود، تنها چنین به کار بُرد که سنگدلانه آفتاب را به «گلوله ی آتشین» و اختران را به «سنگ و خاک» فروکاست.
تنها تئوریِ افلاتونیِ روان بود که از پسِ بنیاد نهادنِ کهن فلسفه ی طبیعت برآمد-که استوره ی کیهان در «تیمائوس» نشانگرِ سترگِ آن است. سرانجام در پایانِ این ستیز، در «قانون ها»، با نمادِ پیروزیِ بازیافته روبارو می شویم که استوار داشتنِ همان گفته ی تالس است:
«همه آکنده از خدایان است».
[پُل فریدلندر، افلاتون، صفحاتِ ۱۱۸۰-۱۱۷۹، ترجمه از متنِ ایتالیایی از من است.]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
19.04.202509:53
از خود و از همگان می پرسم:
آیا آنانی که جانِ مردمِ ایران را به لب رسانیده و وادارشان می دارند تا آیین و آدابِ بیگانگان را بجا آورند و به زبانِ بیگانگان و رو به سوی سرزمینِ دشمنانِ ایران نیایش کنند؛ خود از سرشتی ویژه اند و خدایی راهنمایشان بوده است؟
آیا براستی این کسان بسیار دانایند و مردمان را به سوی سرفرازی و پرستشِ راستینِ خدا راه می برند و از سزاوارترینان برای فرمانرانی بر کشورند؟
«اینک گوش فرادارید تا بگویم که چگونه بهترین طبایع به علتِ بدترین نادانیها تا کنون از این معرفت بی بهره مانده اند. بهترین طبایع آنهایی هستند که بندرت نمایان می شوند و چون نمایان شوند شفابخش ترین اثرها را پدید می آورند. این طبایعِ نیک روحی دارند که در آن سکون و وقار و شوق و حرارت به هم آمیخته است و در نتیجه از استواری و آرامی بهره ور است، هم به شجاعت می گراید و هم به خویشتن داری، و مهم تر از همه در آموختن چالاک است و حافظه ای قوی دارد و از این رو با نشاط است و اشتیاقی وافر به آموختن دارد. البته چنین طبایعی به آسانی بار نمی آیند، ولی آنجا که پدید می آیند و از تربیتِ لازم بهره ور می شوند قادر می گردند به اینکه عنانِ تودهٔ بزرگ را بدست گیرند و از سرکِشی بازدارند و خود سرمشقی می شوند بر اینکه در بارهٔ خدایان چگونه باید اندیشید و در برابرِ آنان چه باید گفت و چه باید کرد و به منظور پاک شدن در پیشگاهِ خدایان و آدمیان چه وظایفی را باید انجام داد و چه قربانیهایی باید آورد، و در عین حال، دینداری و خداپرستی شان ظاهری و تصنّعی نیست بلکه فضیلت را براستی گرامی می دارند و می پرستند و این خود برای یک کشور مهمترین امور است. ما معتقدیم که این نوع آدمیان بهترین استعدادهای طبیعی را دارند و در پرتو آن قادرند بهترین امور را اگر به آنان یاد داده شود بیاموزند. ولی نکته اینجاست که آموزگار نیز اگر خدا راهنمایش نباشد کاری نمی تواند از پیش ببرد و از این رو اگر آموزگاری که وظیفهٔ درس دادن به آنان را به عهده دارد کار خود را به وجه درست انجام ندهد برای آنان نیاموختن بهتر از آموختن است.»
[افلاتون یا افلاتونیِ راستین، اپینومیس(تتمهٔ قوانین) 989b-d، ترجمهٔ محمد حسن لطفی، دوره آثار افلاتون صفحاتِ ۲۳۰۷-۲۳۰۶]
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۱۵-۵-۲۰۲۳
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
آیا آنانی که جانِ مردمِ ایران را به لب رسانیده و وادارشان می دارند تا آیین و آدابِ بیگانگان را بجا آورند و به زبانِ بیگانگان و رو به سوی سرزمینِ دشمنانِ ایران نیایش کنند؛ خود از سرشتی ویژه اند و خدایی راهنمایشان بوده است؟
آیا براستی این کسان بسیار دانایند و مردمان را به سوی سرفرازی و پرستشِ راستینِ خدا راه می برند و از سزاوارترینان برای فرمانرانی بر کشورند؟
«اینک گوش فرادارید تا بگویم که چگونه بهترین طبایع به علتِ بدترین نادانیها تا کنون از این معرفت بی بهره مانده اند. بهترین طبایع آنهایی هستند که بندرت نمایان می شوند و چون نمایان شوند شفابخش ترین اثرها را پدید می آورند. این طبایعِ نیک روحی دارند که در آن سکون و وقار و شوق و حرارت به هم آمیخته است و در نتیجه از استواری و آرامی بهره ور است، هم به شجاعت می گراید و هم به خویشتن داری، و مهم تر از همه در آموختن چالاک است و حافظه ای قوی دارد و از این رو با نشاط است و اشتیاقی وافر به آموختن دارد. البته چنین طبایعی به آسانی بار نمی آیند، ولی آنجا که پدید می آیند و از تربیتِ لازم بهره ور می شوند قادر می گردند به اینکه عنانِ تودهٔ بزرگ را بدست گیرند و از سرکِشی بازدارند و خود سرمشقی می شوند بر اینکه در بارهٔ خدایان چگونه باید اندیشید و در برابرِ آنان چه باید گفت و چه باید کرد و به منظور پاک شدن در پیشگاهِ خدایان و آدمیان چه وظایفی را باید انجام داد و چه قربانیهایی باید آورد، و در عین حال، دینداری و خداپرستی شان ظاهری و تصنّعی نیست بلکه فضیلت را براستی گرامی می دارند و می پرستند و این خود برای یک کشور مهمترین امور است. ما معتقدیم که این نوع آدمیان بهترین استعدادهای طبیعی را دارند و در پرتو آن قادرند بهترین امور را اگر به آنان یاد داده شود بیاموزند. ولی نکته اینجاست که آموزگار نیز اگر خدا راهنمایش نباشد کاری نمی تواند از پیش ببرد و از این رو اگر آموزگاری که وظیفهٔ درس دادن به آنان را به عهده دارد کار خود را به وجه درست انجام ندهد برای آنان نیاموختن بهتر از آموختن است.»
[افلاتون یا افلاتونیِ راستین، اپینومیس(تتمهٔ قوانین) 989b-d، ترجمهٔ محمد حسن لطفی، دوره آثار افلاتون صفحاتِ ۲۳۰۷-۲۳۰۶]
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۱۵-۵-۲۰۲۳
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
05.04.202517:25
آیا بیزاری از آژی دهاکِ عباپوش به ما این پروانه را می دهد که کوردلانه در هر کوی و برزن دلخوش و دست افشان فریاد برآریم:
ما فریدونی نمی خواهیم چون اسکندری پیدا شُده ست؟
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۵-۴-۲۰۲۵
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
ما فریدونی نمی خواهیم چون اسکندری پیدا شُده ست؟
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۵-۴-۲۰۲۵
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
21.03.202511:17
مِهر و نیایش
من، ایزد مهر، نشسته بر بال های زرّینِ آفتاب آمدم. پاسگاهِ من ستیغِ البرز است. من ده هزار چشم و هزار گوش دارم. دیدگانم خواب را نمی شناسند. من نگاهبانِ سرزمین های آریایی ام و هماره همان خواهم ماند. من ایزدِ مِهر و پیمان هستم و شاخِ مِهرستیزان و پیمان شکنان را می شکنم…
ما مردمانِ سرزمینِ آفتاب، مِهر را می ستاییم.
با نامِ تو جشن و سُرور آغازیدن می گیرد.
تو را می ستاییم که ما را مِهر به میهن و آبادانی آموختی.
با نامِ تو آفتاب لبخند زنان بر البرز می تابد.
با نیایشِ نامِ تو میوه های کالِ درختِ اندیشه رنگ می گیرند و چیدنی می گردند.
با نیایشِ نامِ تو پیمان ها بسته می شوند و مانا می مانند.
با نیایشِ نامِ تو مردمان برای هم آغوشِ مِهر می گشایند.
با نیایشِ نامِ تو، وایو می وَزَد و خدای شن زارها را از آسمانِ ایران می رانَد.
با نیایشِ نامِ تو، آناهیتا ابرهای آبستن را می بارانَد.
هر بار با نیایشِ نامِ تو زندگی جانی دوباره می گیرد.
هر بار با نیایشِ ایزد مهر، دل هامان لبالب از مهر می گردند.
نامِ تو جاوید!
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۱-۱-۱۴۰۴
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
من، ایزد مهر، نشسته بر بال های زرّینِ آفتاب آمدم. پاسگاهِ من ستیغِ البرز است. من ده هزار چشم و هزار گوش دارم. دیدگانم خواب را نمی شناسند. من نگاهبانِ سرزمین های آریایی ام و هماره همان خواهم ماند. من ایزدِ مِهر و پیمان هستم و شاخِ مِهرستیزان و پیمان شکنان را می شکنم…
ما مردمانِ سرزمینِ آفتاب، مِهر را می ستاییم.
با نامِ تو جشن و سُرور آغازیدن می گیرد.
تو را می ستاییم که ما را مِهر به میهن و آبادانی آموختی.
با نامِ تو آفتاب لبخند زنان بر البرز می تابد.
با نیایشِ نامِ تو میوه های کالِ درختِ اندیشه رنگ می گیرند و چیدنی می گردند.
با نیایشِ نامِ تو پیمان ها بسته می شوند و مانا می مانند.
با نیایشِ نامِ تو مردمان برای هم آغوشِ مِهر می گشایند.
با نیایشِ نامِ تو، وایو می وَزَد و خدای شن زارها را از آسمانِ ایران می رانَد.
با نیایشِ نامِ تو، آناهیتا ابرهای آبستن را می بارانَد.
هر بار با نیایشِ نامِ تو زندگی جانی دوباره می گیرد.
هر بار با نیایشِ ایزد مهر، دل هامان لبالب از مهر می گردند.
نامِ تو جاوید!
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۱-۱-۱۴۰۴
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
13.03.202515:26
ما نیز به مانندِ داستایفسکی باید روبند از چهره ی روشنفکرانِ ایرانیِ میهن ستیز فرو فکنیم و آنچه براستی این بیگانه پرستان می خواهند و می انجامند را آشکار سازیم.
با هم بخوانیم این واژگانِ تلخ را که نیز هشداری است برای ما ایرانیان.
« واقعیتی که من حرفش را می زنم اینست که آزادیخواهیِ روسی حمله به نظامِ حاکم بر امور نیست، بلکه حمله به اصلِ امور است، به خودِ امور، نه به نظامِ برقرار. آزادیخواهیِ ما کاری با نظامِ برقرار در روسیه ندارد، می خواهد خودِ روسیه را براندازد. آزادیخواهی که من صحبتش را می کنم کار را به جایی رسانده که روسیه را انکار می کند، از مادرِ خود بیزار است و برای نابودیِ آن شمشیر کشیده است. واقعیات ناساز و نابسامانی های روسیه اسبابِ خنده و ، می شود گفت، وجدِ او می شود. او از عاداتِ توده و رسومِ روسی بیزار است. به تاریخِ روسیه و هرچه روسی است کینه می ورزد. اگر برای او عذری باشد همان است که نمی فهمد چه می کند و کینهٔ خود را به روسیه ثمربخش ترین آزادیخواهی می شمارد.( وای که چه بسیار در کشور مان به آزادیخواهانی برمی خورید که طرف تأیید و تشویق دیگران اند ولی در حقیقت شاید خود ندانسته مرتجعانی سبک مغز و کوتاه فکر و خطرناک اند.)
بعضی از آزادیخواهانِ ما تا همین چندی پیش این بیزاری از روسیه را می شود گفت یک جور عشقِ حقیقی به میهن می شمردند و به خود می نازیدند که بهتر از دیگران به ماهیت این عشق پِی برده اند.
اما امروز دیگر بی پرده حرف می زنند و حتی از عبارت “عشق به میهن” شرم دارند و حتی مفهوم آن را مطرود می دانند و کنار گذاشته اند، چون آن را زیان بخش و بی معنی می شمارند. این که می گویم حقیقت دارد و من بر حقیقتِ آن تأکید می کنم… عاقبت باید روزی حقیقتِ کامل را به سادگی و آشکارا گفت. ولی در عینِ حال این واقعیتی است که تا بوده هیچ جا و هیچ وقت، در میانِ هیچ ملتی نبوده و دیده نشده است و در نتیجه می توان گفت که واقعیتی اتفاقی است و ممکن است گذرا باشد. و این حرفی است که من با آن موافقم. این جور آزادیخواه که حتی از وطنِ خود بیزار باشد هیچ جا پیدا نمی شود. حالا وجود آن ها را اینجا، درمملکتِ ما چه جور می توان توجیه کرد؟ این جور که، همان طور که در پیش گفتم، آزادیخواهانِ ما عجالتاً روس نیستند، به عقیدهٔ من راهِ دیگری وجود ندارد.»
[ داستایفسکی، ابله، صفحاتِ ۵۴۰-۵۳۹، ترجمهٔ سروش حبیبی ]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
با هم بخوانیم این واژگانِ تلخ را که نیز هشداری است برای ما ایرانیان.
« واقعیتی که من حرفش را می زنم اینست که آزادیخواهیِ روسی حمله به نظامِ حاکم بر امور نیست، بلکه حمله به اصلِ امور است، به خودِ امور، نه به نظامِ برقرار. آزادیخواهیِ ما کاری با نظامِ برقرار در روسیه ندارد، می خواهد خودِ روسیه را براندازد. آزادیخواهی که من صحبتش را می کنم کار را به جایی رسانده که روسیه را انکار می کند، از مادرِ خود بیزار است و برای نابودیِ آن شمشیر کشیده است. واقعیات ناساز و نابسامانی های روسیه اسبابِ خنده و ، می شود گفت، وجدِ او می شود. او از عاداتِ توده و رسومِ روسی بیزار است. به تاریخِ روسیه و هرچه روسی است کینه می ورزد. اگر برای او عذری باشد همان است که نمی فهمد چه می کند و کینهٔ خود را به روسیه ثمربخش ترین آزادیخواهی می شمارد.( وای که چه بسیار در کشور مان به آزادیخواهانی برمی خورید که طرف تأیید و تشویق دیگران اند ولی در حقیقت شاید خود ندانسته مرتجعانی سبک مغز و کوتاه فکر و خطرناک اند.)
بعضی از آزادیخواهانِ ما تا همین چندی پیش این بیزاری از روسیه را می شود گفت یک جور عشقِ حقیقی به میهن می شمردند و به خود می نازیدند که بهتر از دیگران به ماهیت این عشق پِی برده اند.
اما امروز دیگر بی پرده حرف می زنند و حتی از عبارت “عشق به میهن” شرم دارند و حتی مفهوم آن را مطرود می دانند و کنار گذاشته اند، چون آن را زیان بخش و بی معنی می شمارند. این که می گویم حقیقت دارد و من بر حقیقتِ آن تأکید می کنم… عاقبت باید روزی حقیقتِ کامل را به سادگی و آشکارا گفت. ولی در عینِ حال این واقعیتی است که تا بوده هیچ جا و هیچ وقت، در میانِ هیچ ملتی نبوده و دیده نشده است و در نتیجه می توان گفت که واقعیتی اتفاقی است و ممکن است گذرا باشد. و این حرفی است که من با آن موافقم. این جور آزادیخواه که حتی از وطنِ خود بیزار باشد هیچ جا پیدا نمی شود. حالا وجود آن ها را اینجا، درمملکتِ ما چه جور می توان توجیه کرد؟ این جور که، همان طور که در پیش گفتم، آزادیخواهانِ ما عجالتاً روس نیستند، به عقیدهٔ من راهِ دیگری وجود ندارد.»
[ داستایفسکی، ابله، صفحاتِ ۵۴۰-۵۳۹، ترجمهٔ سروش حبیبی ]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
Кайра бөлүшүлгөн:
تبادلات معجزه

12.03.202518:25
📌کانال ویژه امشب 👈کانالِ فلسفیِ « تکانه »
@khosrowchannel
⇦فراگیری ماندگار زبان انگلیسی
₪@learn_for_keeps
⇦دنیای شگفت انگیز و بانمک حیوانات
₪@ProtectAnimals
⇦جملات کوتاه انگلیسی با voice
₪@englishnovin20
⇦کتابخانه pdf انگیزشی
₪@man_g_hastam
⇦اینجا هم زبان یادبگیر هم رمان بخون
₪@Englishliteraturemagazine
⇦آموزش مکالمه محور ترکی استانبولی
₪@turkce_ogretmenimiz
⇦انگلیسی آسان با معلم 24 ساعته در 100 جلسه
₪@yourEnglishzone
⇦مثل بلبل انگلیسی یاد بگیر
₪@englisheveryday78
⇦ادبیات انگلیسی
₪@literatureEnglishTeacher
⇦منو چشمانت
₪@manocheshmanat
⇦اخبار جذاب و خودمونی هوش مصنوعی
₪@asilearnCompany
⇦گالری هنر
₪@man_h_hastam
⇦کودک ونوجوان
₪@man_b_hastam
⇦کــتــاب صوتی 𝐏𝐃𝐅
₪@darkhaste_ketab_parshangbook
⇦چگونه مرد یا زن را شیفته خود کنیم
₪@ravanshenasgoroh
⇦دل نوشته های تورکی استانبولی
₪@Sokaksiirleri
⇦نسخه های درمانی باگیاهان دارویی
₪@banoooakbari
⇦آموزش جامع زبان تورکی استانبولی دکتر ییلماز
₪@TOMERTUURK
⇦بيشتر بدانيم بهتر زندگى كنيم
₪@matlabravanshenasi
⇦چگونه مردان را عاشق خود کنم
₪@pluosafkar
🫵 چگونه دیگران شیفته خود کنیم
@Ravanshenasiomomi
🗓 1403/12/22
@khosrowchannel
⇦فراگیری ماندگار زبان انگلیسی
₪@learn_for_keeps
⇦دنیای شگفت انگیز و بانمک حیوانات
₪@ProtectAnimals
⇦جملات کوتاه انگلیسی با voice
₪@englishnovin20
⇦کتابخانه pdf انگیزشی
₪@man_g_hastam
⇦اینجا هم زبان یادبگیر هم رمان بخون
₪@Englishliteraturemagazine
⇦آموزش مکالمه محور ترکی استانبولی
₪@turkce_ogretmenimiz
⇦انگلیسی آسان با معلم 24 ساعته در 100 جلسه
₪@yourEnglishzone
⇦مثل بلبل انگلیسی یاد بگیر
₪@englisheveryday78
⇦ادبیات انگلیسی
₪@literatureEnglishTeacher
⇦منو چشمانت
₪@manocheshmanat
⇦اخبار جذاب و خودمونی هوش مصنوعی
₪@asilearnCompany
⇦گالری هنر
₪@man_h_hastam
⇦کودک ونوجوان
₪@man_b_hastam
⇦کــتــاب صوتی 𝐏𝐃𝐅
₪@darkhaste_ketab_parshangbook
⇦چگونه مرد یا زن را شیفته خود کنیم
₪@ravanshenasgoroh
⇦دل نوشته های تورکی استانبولی
₪@Sokaksiirleri
⇦نسخه های درمانی باگیاهان دارویی
₪@banoooakbari
⇦آموزش جامع زبان تورکی استانبولی دکتر ییلماز
₪@TOMERTUURK
⇦بيشتر بدانيم بهتر زندگى كنيم
₪@matlabravanshenasi
⇦چگونه مردان را عاشق خود کنم
₪@pluosafkar
🫵 چگونه دیگران شیفته خود کنیم
@Ravanshenasiomomi
🗓 1403/12/22
12.03.202507:35
پیامبری در شامگاه ترسان و لرزان، خوابِ شبِ پیشِ خود را برای پیروان این چنین بازگفت:
از گلوی سرد و گوروَشِ مرگ، ماری بیرون آمد، در من پیچید و مرا بلعید، از گلوی مرگ پایین و پایین تر رفت و در جایی تاریک و بویناک مرا بالا آورد. ناگهان از چشمانِ مار آذرخشی برون زد و من در روشنای آن، پیش از آنکه برای همیشه دیدگانم بسته شوند، در آن ناکجای دهشتزا استخوان های بر هم انباشتهٔ رفتگانِ همهٔ روزگاران را دیدم!
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید!
از گلوی سرد و گوروَشِ مرگ، ماری بیرون آمد، در من پیچید و مرا بلعید، از گلوی مرگ پایین و پایین تر رفت و در جایی تاریک و بویناک مرا بالا آورد. ناگهان از چشمانِ مار آذرخشی برون زد و من در روشنای آن، پیش از آنکه برای همیشه دیدگانم بسته شوند، در آن ناکجای دهشتزا استخوان های بر هم انباشتهٔ رفتگانِ همهٔ روزگاران را دیدم!
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید!
11.03.202509:09
نیایش به ایزدِ پگاه
پلیدی ها ی بسیاری در درازنای سده ها در جانِ ایران فروشده و آن را می آزارند. امروز دهشتبارتر از هر زمانی، جانِ ایران را این پلیدی های از همه رنگ و جانکاه ، می آزارند. بینش های بیگانه از همه سو به جانِ ایران می تازند و زخمش می زنند.
ایرانِ ما چونان دیوانه ای در رنج به خود می پیچد و خدای خود را به یاری می خواهد. ایرانِ در رنج، مویه می کند و شیون سر می دهد و خدای ایران را می خواهد تا این پلیدی ها را از جانِ او براند و از رنج رهایش سازد.
ایرانِ بزرگ، مادرِ رنج دیده ی ما، آیین های کهن و والای خود را می خواهد. ایرانِ نیک آیینِ ما تاریخِ راستینِ خود را می خواهد.ایرانِ تاریخ ساز، از خدای خود می خواهد تا این چرک اندیشانِ عبری منش و غرب پرست و عرب آیین را از جان و روانِ او براند تا که دوباره جانی تازه کند و برخیزد و باز تاریخ بیافریند.
هیچکس به زیباییِ داستایفسکی این نیاز میهنش را درنیافته بود. او پیامبرِ بزرگِ روسیه بود. من این جا سخن داستایفسکی را می آورم، ولی باید بکوشیم و بیشتر به پیامبر شگفتی آفرینِ خود، فردوسی، گوش داده و آنچه او می خواست را بخواهیم و ما نیز خدای ایران را بیاری فراخوانیم تا پگاه فرا رسد.
شیاطین:
«ستپان ترافیمویچ ناگهان گفت: “حالا یک چیزِ دیگر را برایم بخوانید… ماجرای خوک ها را”
سوفیا ماتوییونا وحشت زده پرسید: “ماجرای چه را؟“
- “ماجرای خوک ها… در انجیل است. این خوک ها خوب به یاد دارم. شیطان ها در خوک ها حلول کردند و خوک ها همه غرق شدند. حتماً این قسمت را برایم بخوانید. بعد برایتان خواهم گفت چرا. می خواهم متنِ دقیقِ آن را به خاطر بیاورم. عین کلماتِ آن را می خواهم.“
سوفیا ماتوییونا انجیل را خوب می دانست و فوراً داستانِ خوک ها را از انجیلِ لوقا پیدا کرد و این همان ماجرایی است که من برای دیباچهٔ گزارشِ خود انتخاب کرده ام. آن را اینجا بارِ دیگر نقل می کنم.
“… و در آن نزدیکی گلّهٔ گراز بسیاری بودند که در کوه می چریدند. پس از او خواهش نمودند که بدیشان اجازت دهد تا در آنها داخل شوند. پس ایشان را اجازت داد. ناگهان دیوها از آن آدم بیرون شده داخلِ گرازان گشتند که آن گلّه از بلندی به دریاچه جَستند و خفه شدند. چون گرازبانان ماجرا را دیدند فرار کردند و در شهر و اراضیِ آن شهرت دادند. پس مردم بیرون آمده تا آن واقعه را ببینند.نزدِ عیسی رسیدند و چون آن آدمی را که از او دیوها بیرون رفته بودند دیدند که نزد پای های عیسی رخت پوشیده و عاقل گشته نشسته است ترسیدند. و آنانی که این را دیده بودند ایشان را خبر دادند که آن دیوانه چه طور شفا یافته بود.“
ستپان ترافیمویچ با هیجانِ بسیار گفت: “عزیزم می دانید این قسمتِ عجیب… اعجازآمیز تمامِ عمر سنگِ راهم بوده است… در این کتاب به طوری که من این قسمت را از زمانِ کودکی به یاد دارم. حالا فکری به خاطرم رسید. یک مقایسه حالا فکرهای زیادی به ذهن من می رسد. ببینید، این داستان درست همان مصیبتی است که روسیه دچار آن است. این شیطان هایی که از پیکرِ بیمار بیرون می آیند و در کالبدِ خوک ها حلول می کنند زخم ها و گند ها و پلیدی ها، شیاطین و شیطان بچگانی اند که قرن ها و قرن ها در کالبدِ این بیمارِ بزرگ و عزیزِ ما، این مادرِ ما روسیه انباشته شده است. بله این روسیه که من همیشه دوستش می داشته ام اما اندیشهٔ بلند و ارادهٔ نیرومند از آسمان بر او نازل می شود، چنان که بر آن دیوانهٔ جن زده و همهٔ این شیاطین، همهٔ این پلیدی ها، این نکبتِ چرکینی که بر رویه می جوشد… خود تقاضا خواهند کرد که به درونِ خوک ها حلول کنند و چه بسا که هم اکنون حلول کرده باشند. اینها ماییم و آنها و پتروشا … و باقی با او. و من شاید بیش از همهٔ آنها در رأسشان، و ما دیوانگان و جن زدگان از فرازِ صخره خود را به دریا خواهیم انداخت و غرق خواهیم شد و این سزای ماست، زیرا بیش از این نمی ارزیم. اما بیمار شفا خواهد یافت و در “پای مسیح“ خواهد نشست… و همه با حیرت نگاه خواهند کرد… عزیزم شما بعد خواهید فهمید. و حالا این حرف ها مرا سخت به هیجان می آورد…
ما با هم خواهیم فهمید.»
[داستایفسکی، شیاطین، صفحاتِ ۸۸۶-۸۸۴، ترجمهٔ سیروس حبیبی ]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
نیایش به ایزدِ پگاه
پلیدی ها ی بسیاری در درازنای سده ها در جانِ ایران فروشده و آن را می آزارند. امروز دهشتبارتر از هر زمانی، جانِ ایران را این پلیدی های از همه رنگ و جانکاه ، می آزارند. بینش های بیگانه از همه سو به جانِ ایران می تازند و زخمش می زنند.
ایرانِ ما چونان دیوانه ای در رنج به خود می پیچد و خدای خود را به یاری می خواهد. ایرانِ در رنج، مویه می کند و شیون سر می دهد و خدای ایران را می خواهد تا این پلیدی ها را از جانِ او براند و از رنج رهایش سازد.
ایرانِ بزرگ، مادرِ رنج دیده ی ما، آیین های کهن و والای خود را می خواهد. ایرانِ نیک آیینِ ما تاریخِ راستینِ خود را می خواهد.ایرانِ تاریخ ساز، از خدای خود می خواهد تا این چرک اندیشانِ عبری منش و غرب پرست و عرب آیین را از جان و روانِ او براند تا که دوباره جانی تازه کند و برخیزد و باز تاریخ بیافریند.
هیچکس به زیباییِ داستایفسکی این نیاز میهنش را درنیافته بود. او پیامبرِ بزرگِ روسیه بود. من این جا سخن داستایفسکی را می آورم، ولی باید بکوشیم و بیشتر به پیامبر شگفتی آفرینِ خود، فردوسی، گوش داده و آنچه او می خواست را بخواهیم و ما نیز خدای ایران را بیاری فراخوانیم تا پگاه فرا رسد.
شیاطین:
«ستپان ترافیمویچ ناگهان گفت: “حالا یک چیزِ دیگر را برایم بخوانید… ماجرای خوک ها را”
سوفیا ماتوییونا وحشت زده پرسید: “ماجرای چه را؟“
- “ماجرای خوک ها… در انجیل است. این خوک ها خوب به یاد دارم. شیطان ها در خوک ها حلول کردند و خوک ها همه غرق شدند. حتماً این قسمت را برایم بخوانید. بعد برایتان خواهم گفت چرا. می خواهم متنِ دقیقِ آن را به خاطر بیاورم. عین کلماتِ آن را می خواهم.“
سوفیا ماتوییونا انجیل را خوب می دانست و فوراً داستانِ خوک ها را از انجیلِ لوقا پیدا کرد و این همان ماجرایی است که من برای دیباچهٔ گزارشِ خود انتخاب کرده ام. آن را اینجا بارِ دیگر نقل می کنم.
“… و در آن نزدیکی گلّهٔ گراز بسیاری بودند که در کوه می چریدند. پس از او خواهش نمودند که بدیشان اجازت دهد تا در آنها داخل شوند. پس ایشان را اجازت داد. ناگهان دیوها از آن آدم بیرون شده داخلِ گرازان گشتند که آن گلّه از بلندی به دریاچه جَستند و خفه شدند. چون گرازبانان ماجرا را دیدند فرار کردند و در شهر و اراضیِ آن شهرت دادند. پس مردم بیرون آمده تا آن واقعه را ببینند.نزدِ عیسی رسیدند و چون آن آدمی را که از او دیوها بیرون رفته بودند دیدند که نزد پای های عیسی رخت پوشیده و عاقل گشته نشسته است ترسیدند. و آنانی که این را دیده بودند ایشان را خبر دادند که آن دیوانه چه طور شفا یافته بود.“
ستپان ترافیمویچ با هیجانِ بسیار گفت: “عزیزم می دانید این قسمتِ عجیب… اعجازآمیز تمامِ عمر سنگِ راهم بوده است… در این کتاب به طوری که من این قسمت را از زمانِ کودکی به یاد دارم. حالا فکری به خاطرم رسید. یک مقایسه حالا فکرهای زیادی به ذهن من می رسد. ببینید، این داستان درست همان مصیبتی است که روسیه دچار آن است. این شیطان هایی که از پیکرِ بیمار بیرون می آیند و در کالبدِ خوک ها حلول می کنند زخم ها و گند ها و پلیدی ها، شیاطین و شیطان بچگانی اند که قرن ها و قرن ها در کالبدِ این بیمارِ بزرگ و عزیزِ ما، این مادرِ ما روسیه انباشته شده است. بله این روسیه که من همیشه دوستش می داشته ام اما اندیشهٔ بلند و ارادهٔ نیرومند از آسمان بر او نازل می شود، چنان که بر آن دیوانهٔ جن زده و همهٔ این شیاطین، همهٔ این پلیدی ها، این نکبتِ چرکینی که بر رویه می جوشد… خود تقاضا خواهند کرد که به درونِ خوک ها حلول کنند و چه بسا که هم اکنون حلول کرده باشند. اینها ماییم و آنها و پتروشا … و باقی با او. و من شاید بیش از همهٔ آنها در رأسشان، و ما دیوانگان و جن زدگان از فرازِ صخره خود را به دریا خواهیم انداخت و غرق خواهیم شد و این سزای ماست، زیرا بیش از این نمی ارزیم. اما بیمار شفا خواهد یافت و در “پای مسیح“ خواهد نشست… و همه با حیرت نگاه خواهند کرد… عزیزم شما بعد خواهید فهمید. و حالا این حرف ها مرا سخت به هیجان می آورد…
ما با هم خواهیم فهمید.»
[داستایفسکی، شیاطین، صفحاتِ ۸۸۶-۸۸۴، ترجمهٔ سیروس حبیبی ]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
10.03.202508:26
08.03.202522:15
نهانگویی می گفت: بیشتر از خواندنِ فیلسوفان باید دلیری اندیشیدن دربارهٔ دهشتناک ترین رخدادها را آموخت و هرگز از چهره به چهره ماندن با مرگ دست برنداشت.
می گفت: فیلسوفان امیدهای واهی می ریسند، شاعرانِ راستین آن ریسیده ها را پنبه می کنند.
می گفت: حقیقتِ برهنه را شاعرانِ راستین می سرایند نه فیلسوفان.
می گفت: فیلسوفان جهان و آدمی را با واژگانِ ژرفاگریز به تصویر می کشند و آن همه را بسیار هوشمندانه در مفهوم ها زندانی می کنند ولی از ژرفای آن خودِ هماره شکست خورده و هرگز پیروزناگشتهٔ همهٔ ما میرایان هیچ نمی گویند.
می گفت: خنیای تلخِ میرایان را از خامهٔ فیلسوفان نتوان شنید.
می گفت: این رنجِ کهنه و خاکسترآلود را شاعران اند که می سرایند.
می گفت: در مرزِ دیوانگی و با شنیدنِ نابهنگامِ ریشخندِ دهشتناک خدایان، اندیشهٔ اندیشناک سروده می شود.
می گفت: اندیشورزِ اندیشناک بی آن که بخواهد و بتواند رازی را بگشاید بر رازها می افزاید.
می گفت: آوای خاموشِ گورستانِ زمان را تنها شاعران اند که می سرایند.
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۷-۵-۲۰۲۴
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
می گفت: فیلسوفان امیدهای واهی می ریسند، شاعرانِ راستین آن ریسیده ها را پنبه می کنند.
می گفت: حقیقتِ برهنه را شاعرانِ راستین می سرایند نه فیلسوفان.
می گفت: فیلسوفان جهان و آدمی را با واژگانِ ژرفاگریز به تصویر می کشند و آن همه را بسیار هوشمندانه در مفهوم ها زندانی می کنند ولی از ژرفای آن خودِ هماره شکست خورده و هرگز پیروزناگشتهٔ همهٔ ما میرایان هیچ نمی گویند.
می گفت: خنیای تلخِ میرایان را از خامهٔ فیلسوفان نتوان شنید.
می گفت: این رنجِ کهنه و خاکسترآلود را شاعران اند که می سرایند.
می گفت: در مرزِ دیوانگی و با شنیدنِ نابهنگامِ ریشخندِ دهشتناک خدایان، اندیشهٔ اندیشناک سروده می شود.
می گفت: اندیشورزِ اندیشناک بی آن که بخواهد و بتواند رازی را بگشاید بر رازها می افزاید.
می گفت: آوای خاموشِ گورستانِ زمان را تنها شاعران اند که می سرایند.
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۷-۵-۲۰۲۴
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
07.03.202512:41
شب از سرنوشتِ خود آگاه است!
در آن روز بهمنی آغشته به شن های حجاز بر سرِ ایران فرود آمد. برف و یخ و شن همهٔ راه های بهاری که شادان و پای کوبان می آمد را بست. برف و یخ و شن هر چه پیشتر می رفت بهار را به پس می راند. زنان و مردانی پارو به دست آمدند تا راه برای بهار و گرما هموار کنند. با عباپوشانی روبارو شدند که سیه جامگانی دشنه بر کف را سوی آنان فرستادند. پارو زنان در خون خود غلتیدند. یکی از پاروزنان درفشِ شیر و خورشیدی بر بازوی خود گره زده بود. عباپوشی پیش آمد و به سیه جامگان دستوری داد. بازوی آن مرد را بریدند. شیرِ درفش را کُشتند و خورشیدش را کور ساختند. تاریکی و دهشت همه جا را فراگرفت. درفش را آوردند و بر چارسویش ۲۲ بار دشنه زدند. از هرجای دشنه خورده مارِ سیاه و بزرگی سربرآورد. در میانهٔ درفش، بر روی خورشید و شیر، دستاری آغشته به شن پهن کردند و شب را برآن نشاندند.
در تاریکی مردان و زنان را از هم هراساندند. زنان را با چادرهای شبرنگ پوشاندند و در پستوها پنهان کردند. چشم چشم را ندید، برادر برادر را کشت. خبرِ مرگِ شیر را به صدام دادند. خشنود و شادان به ایران تاخت و ۸ سالِ آزگار کُشت و سوزاند و ویران کرد. شب، شب تر شد. بهار، پیر و ناتوان شد و دیگر نیامد. برخی با سرما و تاریکی خو گرفتند و فرزندانی بی چشم و سرمازی به جهان آوردند. بسیارانی تاریکی و سرما را تاب نیاوردند و مُردند. برخی از تاریکی و سرما گریختند و به ناکجا ها پناه بردند. برخی هنوز هم در دلِ تاریکی و سرما دست از نیایش برنمی دارند. سال هاست دو تکّه چوبِ درختِ امید را یکی در دیگری فرومی برند، می چرخانند، می چرخانند و هنوز هم می چرخانند تا شراره ای از آن بجهد و گوشه ای از پرِ سیمرغ را که در نیایشگاه یافته اند بسوزاند. اینان آنچه سیمرغ به زال گفته بود را باور دارند و با تاریکی و سرما خو نمی گیرند. نهانگوی سپید مویی پیش از مُردن برای این مردان و زنان از سرنوشتِ شب سخن گفته بود: «آن که با تاجی از خورشید و نشسته بر پشتِ شیر می آید شب را خواهد کشت».
شب، با هیچ کس سخن از رازِ نهانِ خود نمی گوید. شب از سرنوشتِ خود آگاه است…
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۲۲-۵-۲۰۲۴
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
در آن روز بهمنی آغشته به شن های حجاز بر سرِ ایران فرود آمد. برف و یخ و شن همهٔ راه های بهاری که شادان و پای کوبان می آمد را بست. برف و یخ و شن هر چه پیشتر می رفت بهار را به پس می راند. زنان و مردانی پارو به دست آمدند تا راه برای بهار و گرما هموار کنند. با عباپوشانی روبارو شدند که سیه جامگانی دشنه بر کف را سوی آنان فرستادند. پارو زنان در خون خود غلتیدند. یکی از پاروزنان درفشِ شیر و خورشیدی بر بازوی خود گره زده بود. عباپوشی پیش آمد و به سیه جامگان دستوری داد. بازوی آن مرد را بریدند. شیرِ درفش را کُشتند و خورشیدش را کور ساختند. تاریکی و دهشت همه جا را فراگرفت. درفش را آوردند و بر چارسویش ۲۲ بار دشنه زدند. از هرجای دشنه خورده مارِ سیاه و بزرگی سربرآورد. در میانهٔ درفش، بر روی خورشید و شیر، دستاری آغشته به شن پهن کردند و شب را برآن نشاندند.
در تاریکی مردان و زنان را از هم هراساندند. زنان را با چادرهای شبرنگ پوشاندند و در پستوها پنهان کردند. چشم چشم را ندید، برادر برادر را کشت. خبرِ مرگِ شیر را به صدام دادند. خشنود و شادان به ایران تاخت و ۸ سالِ آزگار کُشت و سوزاند و ویران کرد. شب، شب تر شد. بهار، پیر و ناتوان شد و دیگر نیامد. برخی با سرما و تاریکی خو گرفتند و فرزندانی بی چشم و سرمازی به جهان آوردند. بسیارانی تاریکی و سرما را تاب نیاوردند و مُردند. برخی از تاریکی و سرما گریختند و به ناکجا ها پناه بردند. برخی هنوز هم در دلِ تاریکی و سرما دست از نیایش برنمی دارند. سال هاست دو تکّه چوبِ درختِ امید را یکی در دیگری فرومی برند، می چرخانند، می چرخانند و هنوز هم می چرخانند تا شراره ای از آن بجهد و گوشه ای از پرِ سیمرغ را که در نیایشگاه یافته اند بسوزاند. اینان آنچه سیمرغ به زال گفته بود را باور دارند و با تاریکی و سرما خو نمی گیرند. نهانگوی سپید مویی پیش از مُردن برای این مردان و زنان از سرنوشتِ شب سخن گفته بود: «آن که با تاجی از خورشید و نشسته بر پشتِ شیر می آید شب را خواهد کشت».
شب، با هیچ کس سخن از رازِ نهانِ خود نمی گوید. شب از سرنوشتِ خود آگاه است…
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۲۲-۵-۲۰۲۴
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
Кайра бөлүшүлгөн:
کانال فلسفی «تکانه»

06.03.202518:06
ننگ بر نسلِ من که یا در ویرانگری دست داشتیم یا
ایستادیم و ویرانگرانِ بیگانه پرست را نگاه کردیم!
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
ایستادیم و ویرانگرانِ بیگانه پرست را نگاه کردیم!
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
06.03.202512:01
روزینگی آن نیست که هر روز همان نیایش را بینجامیم یا هر روز به زمینی که کاشتیم رسیدگی کنیم یا هر روز به همسرخود دوستت دارم بگوییم یا فرزندِ خود را تا دبستان همراهی کنیم. روزینگی فروغلتیدن در مغاکِ بی چمی است.
روزینگی باختنِ قطب نمای دل و باور است.
می شود روزی ۶ ساعت در دانشگاه فلسفه آموزش داد و هم هنگام غرقِ در روزینگی بود. می شود بزرگترین شیمیدان و فیزیکدان بود و هم هنگام خود را غرقِ در روزینگی دید. روزینگی همانا پرتاب شدن در جهانِ بی کرانه است. روزینگی رفتنِ بی آماج است. روزینگی زیستن در جهانی است که خدایش مُرده و مُرده می مانَد. روزینگی، به سر بردن در جهانی است بی راز و شیشه ای. روزینگی، به سر بردن در جهانی است که در آن نه زمانِ سپند چمی دارد، نه جایی سپند یافت می شود. روزینگی همانا زیستن در جهانی است که استوره هایش در پسِ هزاره ها، خفته در خاکسترند، آیین هایش را پژوهندگان می کاوند و روزینه زیان می خوانندش. روزینگی زیستن در جهانی است که مِهر را در پشتِ شیشه ها به فروش می گذارند. روزینگی همانا کُشتنِ خدا و نشاندنِ آدمی است بر اورنگِ سپند. روزینگی پرستش دانش است. روزینگی همانا پرستشِ دانشگاه است. روزینگی فراموشیِ نیاکان است. روزینگی، باور به خودفرمانی و خودگردانی است. روزینگی آن جاست که آن مردِ ناورجاوند به خود پروانه داد و گفت: «آدمی سنجه همه چیز است، چه آنی که هست، چه آنی که نیست.»
روزینگی جانِ انسانِ مدرن است، انسانی که دیگر نمی توانَد دست به خودکُشی زند چون زین پیش، از درون مُرده است.
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۲۴ فوریه ۲۰۲۲
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
روزینگی باختنِ قطب نمای دل و باور است.
می شود روزی ۶ ساعت در دانشگاه فلسفه آموزش داد و هم هنگام غرقِ در روزینگی بود. می شود بزرگترین شیمیدان و فیزیکدان بود و هم هنگام خود را غرقِ در روزینگی دید. روزینگی همانا پرتاب شدن در جهانِ بی کرانه است. روزینگی رفتنِ بی آماج است. روزینگی زیستن در جهانی است که خدایش مُرده و مُرده می مانَد. روزینگی، به سر بردن در جهانی است بی راز و شیشه ای. روزینگی، به سر بردن در جهانی است که در آن نه زمانِ سپند چمی دارد، نه جایی سپند یافت می شود. روزینگی همانا زیستن در جهانی است که استوره هایش در پسِ هزاره ها، خفته در خاکسترند، آیین هایش را پژوهندگان می کاوند و روزینه زیان می خوانندش. روزینگی زیستن در جهانی است که مِهر را در پشتِ شیشه ها به فروش می گذارند. روزینگی همانا کُشتنِ خدا و نشاندنِ آدمی است بر اورنگِ سپند. روزینگی پرستش دانش است. روزینگی همانا پرستشِ دانشگاه است. روزینگی فراموشیِ نیاکان است. روزینگی، باور به خودفرمانی و خودگردانی است. روزینگی آن جاست که آن مردِ ناورجاوند به خود پروانه داد و گفت: «آدمی سنجه همه چیز است، چه آنی که هست، چه آنی که نیست.»
روزینگی جانِ انسانِ مدرن است، انسانی که دیگر نمی توانَد دست به خودکُشی زند چون زین پیش، از درون مُرده است.
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۲۴ فوریه ۲۰۲۲
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
05.03.202509:04
این ها که می بینید ابزار های ساخت و سازِ کاخِ دادگستریِ آن ویرانگرانی هستند که روزی روزگاری نادانسته دوستشان داشتیم و می خواستیم ما نیز بیراههٔ خونین شان را دنبال کنیم. این ها که می بینید قلم هایی هستند که ماشه دارند و با گلوله باران دهشت و مرگ می آفرینند. این ها که می بینید ابزار دگرگونی آفرینیِ بزدلانی ست که قهرمانانِ فرهنگ و سازندگی را به رگبار می بستند و ما جوانانِ نادانِ آن روزگاران زنده باد سرمی دادیم.
آن روزگارانِ شاهانِ مهرورزِ ایران، آن روزگارانِ شاد و فرهنگ ساز با دستانِ ویرانگر و خون آلودِ دسته های سرخ و سیاه از میان رفتند.
دردا و دریغا! هنوز هم برخی از جوانانِ ویرانگرِ آن روزها و پیرانِ این روزها به آنچه کردند می بالند و دهشت افکنانِ کُشته شده یا زندانیِ آن روزگاران را بزرگ می دارند.
این دهشت افکنانِ پیر را حتا مرگ هم درمان نمی کند!
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
آن روزگارانِ شاهانِ مهرورزِ ایران، آن روزگارانِ شاد و فرهنگ ساز با دستانِ ویرانگر و خون آلودِ دسته های سرخ و سیاه از میان رفتند.
دردا و دریغا! هنوز هم برخی از جوانانِ ویرانگرِ آن روزها و پیرانِ این روزها به آنچه کردند می بالند و دهشت افکنانِ کُشته شده یا زندانیِ آن روزگاران را بزرگ می دارند.
این دهشت افکنانِ پیر را حتا مرگ هم درمان نمی کند!
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!


05.03.202507:46
به باورِ من برای دور کردنِ خطرِ پان تُرکسیسم از ایران، باید ارمنستان را تا بنِ دندان به پیچیده ترین جنگ ابزارها زیناوند ساخت تا بتواند سرزمین های از دست داده را پس بگیرد.
بی گمان بدانیم، فراسوی جنگِ باکو-ارمنستان، در پسِ پشتِ دسیسه های یهودی-ترکی، دست اندازی به سرزمین ایران نهفته است!
➕➕➕
این پاره از «جنگ های خطوطِ گسل» از ساموئل هانتینگتون را با هم بخوانیم:
« هرجنگی باید پایانی داشته باشد.» این حکمِ عقل است. اما آیا در مورد جنگ های خطوط گسل مصداق دارد؟ آری و نه. این احتمال وجود دارد که خشونت های خطوط گسل برای مدتی به طور کامل متوقف شود، اما بعید است که این درگیری ها به طور دائم حل شوند. جنگ های خطوط گسل با جنگ و گریز، آتش بس، و حملهٔ مجدد همراه هستند اما در پایانِ آنها یک قرارداد صلحِ جامع که تمام مسائل مهم سیاسی را حل کند معمولاً وجود ندارد. جنگ های خطوط گسل به حالت نه جنگ نه صلح - یا هم جنگ و هم صلح - درمی آیند چراکه ریشهٔ آنها در برخوردهای عمیق خطوط گسل است که یادگار روابط خصومت آمیز میان گروه هایی از تمدن های گوناگون می باشد. خود این برخوردها از همجواری جغرافیایی، تفاوت دینی و فرهنگی، اختلاف در ساختار اجتماعی، و حافظهٔ تاریخیِ جامعه ریشه می گیرند. در گذرِ زمان این اختلافات تکامل می یابند و درگیری های کم اهمیت تر از میان می روند. البته اگر یک گروه بتواند گروه دیگر را به طور کامل از صحنه بیرون کند، برخورد به سرعت و به شکلی خشونت آمیز به راه حل می رسد. اما اگر هیچ یک از این اتفاقات نیفتد درگیری ادامه خواهد یافت و هر بار با خشونت های تازه ای همراه خواهد شد. جنگ های خطوط گسل گاهی دچار وقفه می شوند اما اختلافات موجود در خطوطِ گسل نه…
وقفه هایی در جنگ معمولاً محدود هستند. به طرفین مجال می دهند که استراحت کنند و به بازسازی منابع خود بپردازند. بعد از این مرحله است که یکی از طرفین احساس می کند که شانس پیروزی دارد، و جنگ دوباره آغاز می شود.»
[ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ترجمهٔ محمدعلی حمیدرفیعی، صفحاتِ ۴۶۸-۴۶۷]
#خسرو_یزدانی
#تکانه
11-11-2021
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
بی گمان بدانیم، فراسوی جنگِ باکو-ارمنستان، در پسِ پشتِ دسیسه های یهودی-ترکی، دست اندازی به سرزمین ایران نهفته است!
➕➕➕
این پاره از «جنگ های خطوطِ گسل» از ساموئل هانتینگتون را با هم بخوانیم:
« هرجنگی باید پایانی داشته باشد.» این حکمِ عقل است. اما آیا در مورد جنگ های خطوط گسل مصداق دارد؟ آری و نه. این احتمال وجود دارد که خشونت های خطوط گسل برای مدتی به طور کامل متوقف شود، اما بعید است که این درگیری ها به طور دائم حل شوند. جنگ های خطوط گسل با جنگ و گریز، آتش بس، و حملهٔ مجدد همراه هستند اما در پایانِ آنها یک قرارداد صلحِ جامع که تمام مسائل مهم سیاسی را حل کند معمولاً وجود ندارد. جنگ های خطوط گسل به حالت نه جنگ نه صلح - یا هم جنگ و هم صلح - درمی آیند چراکه ریشهٔ آنها در برخوردهای عمیق خطوط گسل است که یادگار روابط خصومت آمیز میان گروه هایی از تمدن های گوناگون می باشد. خود این برخوردها از همجواری جغرافیایی، تفاوت دینی و فرهنگی، اختلاف در ساختار اجتماعی، و حافظهٔ تاریخیِ جامعه ریشه می گیرند. در گذرِ زمان این اختلافات تکامل می یابند و درگیری های کم اهمیت تر از میان می روند. البته اگر یک گروه بتواند گروه دیگر را به طور کامل از صحنه بیرون کند، برخورد به سرعت و به شکلی خشونت آمیز به راه حل می رسد. اما اگر هیچ یک از این اتفاقات نیفتد درگیری ادامه خواهد یافت و هر بار با خشونت های تازه ای همراه خواهد شد. جنگ های خطوط گسل گاهی دچار وقفه می شوند اما اختلافات موجود در خطوطِ گسل نه…
وقفه هایی در جنگ معمولاً محدود هستند. به طرفین مجال می دهند که استراحت کنند و به بازسازی منابع خود بپردازند. بعد از این مرحله است که یکی از طرفین احساس می کند که شانس پیروزی دارد، و جنگ دوباره آغاز می شود.»
[ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ترجمهٔ محمدعلی حمیدرفیعی، صفحاتِ ۴۶۸-۴۶۷]
#خسرو_یزدانی
#تکانه
11-11-2021
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
Рекорддор
06.04.202509:10
6.8KКатталгандар12.03.202517:54
700Цитация индекси20.04.202523:59
4251 посттун көрүүлөрү19.04.202522:32
4251 жарнама посттун көрүүлөрү14.03.202523:59
1.51%ER20.04.202522:32
6.34%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.