Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
نامه‌هایی‌که‌هرگز‌خوانده‌نشد. avatar
نامه‌هایی‌که‌هرگز‌خوانده‌نشد.
نامه‌هایی‌که‌هرگز‌خوانده‌نشد. avatar
نامه‌هایی‌که‌هرگز‌خوانده‌نشد.
30.03.202523:23
آرمیده در یاد من!
همه‌جا بوی قبرستان گرفته؛ بوی استخوان و خاطرات نم‌کشیده می‌دهد. تو از همان لحظه‌ی رفتن برایم مرده بودی، فقط تشییع پیکرت به درازا کشید. پس می‌چرخم به مستی بر سر آرامگاه تو، تا مرگ شوی و آرام در گورستان فراموشی‌ام بخوابی.
11.03.202521:04
گمشده در من!
به زعم تو رفتنت از روی کشش بی ریا بود ولی تقلای هرچند کلیشه‌ای اثبات بهتری برای طبیعت قلبت نبود؟
گیرم که راه انتخابیِ تو حقیقت بود؛ چرا تعبیر تو این بوده که اجبار تو حقِ من بود؟
23.02.202519:35
عزیزکم!
تا به حال شده بترسی از روزی که از تو دست بکشم؟ با وجودی بند بند دلم به تو تمایل دارد اما رغبتی برای شوق ندارم. انتظار از من خسته شده، صبر مرا ترک گفته و من هر دویشان شده ام؛ بی‌صبر و منتظر.
24.03.202511:38
شناخته ترین ناشناس من!
پیاده و پابرهنه رفتی و خودت را به فراموشی هدیه دادی
حالا که بعد عمری برگشتی و نامِ دیگری داری بگو...
آمده‌ای که بمانی یا دوباره باید از نو فراموشت کنم؟
10.03.202522:21
زخم من!
وای اگر آنچه که من در بیداری‌ام کشیدم را تو ذره ای در خواب حس کنی؛ آن روز می‌بخشی خودت را که چنین جفایی بر گردنم داری؟
22.02.202519:23
یأس مأیوس من!
تو رگ و چنگ منی، من که منم در بر تو.
زار زدم در پس تو، کی شده دلواپس تو؟
تیغ زنی بر تن من، رود شوم در سر تو.
باد شوی در سر من؟ خون شوم در دل تو!
17.03.202520:31
ستاره‌ی غروب‌کرده‌ام!
فکر می‌کردم فرق داری...
تا لحظه‌ای که برق شادی را در چشمانت،
در همان لحظه‌ی شکستم دیدم...
انگار برای تو،
منِ ویران‌شده،
تماشایی‌تر از یک عاشق بی‌دریغ بود.
05.03.202517:31
مجنون بی من!
گهگاهی به گذشته‌ای بر می‌گردم که گورستان توست. فاتحه‌ای نثار عزیز خاک کرده‌ام می‌کنم، شاید که من به دلت بیافتد. به عمد کمی بمیر که من هم گذاشتم قلبم توسط تو بمیرد؛ آیا تو هم نصف من فداکاری؟ در آینه چه می‌بینی؟ اصلا آینه‌ای داری؟!
21.02.202514:26
آخرین باران نیمه شبم!
ستاره ها در چشم تو پرپر شدند و پروانه‌ها را آتش زدی؛ گریه بی‌معنیست. نامت از روی ماسه‌ها شسته شد و من عاری از غبطه و حسرتم. این‌ شد نتیجه‌ی احترام به خواسته‌ی تو؛ خاموشی سپیدی.
16.03.202521:21
مسافر بی بازگشت من!
روح و جانت سلامت...
رفتی؟ به سلامت.
اما چرا حتی یک‌بار سرت را برنگرداندی؟
02.03.202509:16
شخصی ترین افسانه‌ی من!
جرعه‌ای به بهار مانده اما خاطراتِ من، هنوز پاییز را ورق می‌زند. زمین سودای برف می‌پرورد و من روز به روز آن‌قدر به جوش می‌آیم که روحم تبخیر می‌شود و التهابش روی جنونم تلنبار می‌شود. این فقط شرح حال است و از روی انتظار نیست؛ کار از انتقالِ انتظار گذشته، ما به انتهایِ غروبِ «ما» رسیدیم.
17.02.202520:24
دورِ دورِ دور من!
موهات رشد میکنه و هر ماه کوتاهش میکنی
تار به تارش رو مِن‌باب عشق من شمارش میکنی
تو بگو در این روز های بی من گذر شده
توان داری که از قلب من خواهش کنی؟
Көрсөтүлдү 1 - 12 ичинде 12
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.