
کانال شهدا_ناصرکاوه
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаDec 01, 2016
TGlistке кошулган дата
Nov 18, 2024Катталгандар
505
24 саат00%Жума
2-0.4%Ай
51.1%
Цитация индекси
0
Эскерүүлөр0Каналдарда бөлүштү0Каналдарда эскерүүлөр0
1 посттун орточо көрүүлөрү
313
12 саат120%24 саат313
272%48 саат840%
Катышуу (ER)
2.38%
Кайра посттошту4Комментарийлер0Реакциялар0
Көрүүлөр боюнча катышуу (ERR)
16.63%
24 саат0%Жума
0.99%Ай
2.82%
1 жарнама посттун орточо көрүүлөрү
26
1 саат1869.23%1 – 4 саат00%4 - 24 саат00%
Акыркы 24 саатта бардык посттор
13
Динамика
11
"کانال شهدا_ناصرکاوه" тобундагы акыркы жазуулар
18.04.202518:55
🍂 تصاویر زیبایی از
رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء
با نوای حاج صادق آهنگران
با نوای کاروان..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
🍂 "ملاک رسیدن
به درجات بالایِ شهادت
برایِ یک شهیـد ،
تحمل کردنِ مظلومیت است.."
این را همان فرمانده لشکری میگفت که پیکرش را در خط اول نبرد ، بعد از سه روز مفقود بودن در اوجِ مظلومیت از رویِ بادگیر، چراغ قوه و زیر پیراهنش شناسایی کردند...!
#خورشید_خیبر
#شهیدابراهیم_همت
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#التماس_دعا
رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء
با نوای حاج صادق آهنگران
با نوای کاروان..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
🍂 "ملاک رسیدن
به درجات بالایِ شهادت
برایِ یک شهیـد ،
تحمل کردنِ مظلومیت است.."
این را همان فرمانده لشکری میگفت که پیکرش را در خط اول نبرد ، بعد از سه روز مفقود بودن در اوجِ مظلومیت از رویِ بادگیر، چراغ قوه و زیر پیراهنش شناسایی کردند...!
#خورشید_خیبر
#شهیدابراهیم_همت
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#التماس_دعا


18.04.202516:41
18.04.202510:15
#خلبان_شهیدعباس_دوران
#مظهر_شجاعت_ارتش
بمناسبت فرارسیدن ۲۹فروردین, روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
☀️نشان دادن بغداد تنها راه جلوگیری از برگزاری اجلاس سران غیر متعهدها در عراق بود. اگر کنفرانس سران در بغداد برگزار میشد صدام به مدت ۸ سال ریاست آن را به عهده میگرفت. در این عملیات، نیت زدن شهر بغداد و مناطق مسکونی نبود بلکه قرار بود با حمله به پالایشگاه "الدوره" بغداد و کوبیدن نقاط حساس آن و شکستن دیوار صوتی، فقط یک جو روانی و ترس ایجاد کنیم. صبح روز ۳۰ تیرماه ۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیمایش را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیر متعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد. پیکر پاک شهید دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک پاک میهن بازگشت...
🌷آن روز وقتى بلوار نزديک پايگاه هوايى شيراز را به نام من كردند، غرور و شادى را در چشم هاى همسرم ديدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند و خوبند، پشت تريبون رفتم. ولى همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله زمين را پاره كردم، ريختم زمين. يعنى فكر مى كنند ما پرواز مى كنيم و مى جنگيم تا شجاعت هاى ما را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟... بايد با زبان خوش قانعش كنم كه انتقال به تهران، يعنى مرگ من. چون پشت ميزنشينى و دستور دادن براى من مثل مردن است...
🌟شهادتِ خلبانِ دلیر و تیزپروازِ ارتشِ ملیِ ایران است. "عباسِ دوران" افسانهگون در برابرِ تازشِ دشمنِ بعثی رزمید تا مبادا خاکِ پاکِ میهن به پلشتیهایِ چکمههایِ دشمنِ متجاوز آلوده گردد. خلبان عباسِ دوران در عملیاتِ بغداد برایِ وطن جان باخت. دوران در دو سالِ اولِ جنگ ۱۲۰ عملیاتِ موفق داشت و در عملیاتِ مروارید، اسکله الامیه و البکر را غرق و صادراتِ نفتِ عراق از دریا را قطع کرد. او زمانی که جنگندهاش هدفِ ضدِ هوایی قرارگرفت، با کوبیدنِ جنگنده به هدف، عملیات را به انتها میرساند.
🔷 امروز روزی است که غرب زده های بی سواد و خود تحقیر های بی غیرت و سلیطه های پشت کرده به آرمانهای امام و شهدا راهی جز ذلت و خواری ندارند!»
🔸شهید عباس دوران نه تنها از جوانان زمان شاه ملعون بود، بلکه در سرزمین شیطان بزرگ (آمریکا) نیز درس می خواند، هیچ ربطی به سپاه و بسیج هم نداشت و یک ارتشی بود با ریشی سه تیغ (ارتش فدای ملت) و در شهر کورش هخامنشی و دیار حافظ و سعدی (شیراز) نیز بزرگ و تربیت شده و از خیلی ها ایرانی تر بود!
🔸درست خواندید، او یک ایرانی وطن پرست و مسلمان بود و نه مثل شما وطن فروشان بیچاره، او وقتی که شرافت و تمدنِ کشورش را در خطر دید، در تاریخ ۱۳۶۱/۴/۳۰ از پایگاه شکاری شهر هگمتانه (همدان) خود را با سرعت ۲۰۰۰ کیلومتر بر ساعت به دشمن رساند و هواپیمای خویش را به همراه جسم سالمش علی رغم آنکه می توانست ایجکت کند، به بغداد و نزدیکی محل برگزاری اجلاس جنبش عدم تعهد رساند تا با برخورد مستقیمش با یک ساختمان، بغداد را ناامن کرده و این اجلاس بزرگ را لغو و صدای اعراب مظلوم خوزستان و کردهای مظلوم تر پاوه را به گوش جهانیان برساند.
🔸از این بعد هر وقت که خواستید به اسم شرافت و وطن پرستی و غیرت و یک بچه مسلمون ارتشی قسم بخورید، عباس دورانها 👈 یادتان باشد
💌زندگی ساده شهید خلبان، عباس بابایی معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
☀️خانه مان در منازل مسکونی پایگاه بود. بعضی وقت ها چاه فاضلاب بالا می آمد و آنقدر باید تلمبه می زدم که دستانم تاول می زد. تا جایی که به گریه می افتادم؛ در حالی که در چند جای قسمت حفاظتی پایگاه، منازل نو ساز و ویلایی آماده بود که ما برویم داخلش اما عباس نمی رفت. وقتی ارتقای درجه پیدا کرد، موتور خانه پایگاه را مقداری بهش رسیده بود. حالا شده بود خانه جدید مان!؟
کتاب زندگی به سبک شهدا
ناصرکاوه
منبع: آسمان؛ بابائی به روایت
همسر شهید
ارادتمند #ناصرکاوه
#مظهر_شجاعت_ارتش
بمناسبت فرارسیدن ۲۹فروردین, روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
☀️نشان دادن بغداد تنها راه جلوگیری از برگزاری اجلاس سران غیر متعهدها در عراق بود. اگر کنفرانس سران در بغداد برگزار میشد صدام به مدت ۸ سال ریاست آن را به عهده میگرفت. در این عملیات، نیت زدن شهر بغداد و مناطق مسکونی نبود بلکه قرار بود با حمله به پالایشگاه "الدوره" بغداد و کوبیدن نقاط حساس آن و شکستن دیوار صوتی، فقط یک جو روانی و ترس ایجاد کنیم. صبح روز ۳۰ تیرماه ۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیمایش را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیر متعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد. پیکر پاک شهید دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک پاک میهن بازگشت...
🌷آن روز وقتى بلوار نزديک پايگاه هوايى شيراز را به نام من كردند، غرور و شادى را در چشم هاى همسرم ديدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند و خوبند، پشت تريبون رفتم. ولى همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله زمين را پاره كردم، ريختم زمين. يعنى فكر مى كنند ما پرواز مى كنيم و مى جنگيم تا شجاعت هاى ما را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟... بايد با زبان خوش قانعش كنم كه انتقال به تهران، يعنى مرگ من. چون پشت ميزنشينى و دستور دادن براى من مثل مردن است...
🌟شهادتِ خلبانِ دلیر و تیزپروازِ ارتشِ ملیِ ایران است. "عباسِ دوران" افسانهگون در برابرِ تازشِ دشمنِ بعثی رزمید تا مبادا خاکِ پاکِ میهن به پلشتیهایِ چکمههایِ دشمنِ متجاوز آلوده گردد. خلبان عباسِ دوران در عملیاتِ بغداد برایِ وطن جان باخت. دوران در دو سالِ اولِ جنگ ۱۲۰ عملیاتِ موفق داشت و در عملیاتِ مروارید، اسکله الامیه و البکر را غرق و صادراتِ نفتِ عراق از دریا را قطع کرد. او زمانی که جنگندهاش هدفِ ضدِ هوایی قرارگرفت، با کوبیدنِ جنگنده به هدف، عملیات را به انتها میرساند.
🔷 امروز روزی است که غرب زده های بی سواد و خود تحقیر های بی غیرت و سلیطه های پشت کرده به آرمانهای امام و شهدا راهی جز ذلت و خواری ندارند!»
🔸شهید عباس دوران نه تنها از جوانان زمان شاه ملعون بود، بلکه در سرزمین شیطان بزرگ (آمریکا) نیز درس می خواند، هیچ ربطی به سپاه و بسیج هم نداشت و یک ارتشی بود با ریشی سه تیغ (ارتش فدای ملت) و در شهر کورش هخامنشی و دیار حافظ و سعدی (شیراز) نیز بزرگ و تربیت شده و از خیلی ها ایرانی تر بود!
🔸درست خواندید، او یک ایرانی وطن پرست و مسلمان بود و نه مثل شما وطن فروشان بیچاره، او وقتی که شرافت و تمدنِ کشورش را در خطر دید، در تاریخ ۱۳۶۱/۴/۳۰ از پایگاه شکاری شهر هگمتانه (همدان) خود را با سرعت ۲۰۰۰ کیلومتر بر ساعت به دشمن رساند و هواپیمای خویش را به همراه جسم سالمش علی رغم آنکه می توانست ایجکت کند، به بغداد و نزدیکی محل برگزاری اجلاس جنبش عدم تعهد رساند تا با برخورد مستقیمش با یک ساختمان، بغداد را ناامن کرده و این اجلاس بزرگ را لغو و صدای اعراب مظلوم خوزستان و کردهای مظلوم تر پاوه را به گوش جهانیان برساند.
🔸از این بعد هر وقت که خواستید به اسم شرافت و وطن پرستی و غیرت و یک بچه مسلمون ارتشی قسم بخورید، عباس دورانها 👈 یادتان باشد
💌زندگی ساده شهید خلبان، عباس بابایی معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
☀️خانه مان در منازل مسکونی پایگاه بود. بعضی وقت ها چاه فاضلاب بالا می آمد و آنقدر باید تلمبه می زدم که دستانم تاول می زد. تا جایی که به گریه می افتادم؛ در حالی که در چند جای قسمت حفاظتی پایگاه، منازل نو ساز و ویلایی آماده بود که ما برویم داخلش اما عباس نمی رفت. وقتی ارتقای درجه پیدا کرد، موتور خانه پایگاه را مقداری بهش رسیده بود. حالا شده بود خانه جدید مان!؟
کتاب زندگی به سبک شهدا
ناصرکاوه
منبع: آسمان؛ بابائی به روایت
همسر شهید
ارادتمند #ناصرکاوه
18.04.202510:14
بمناسبت فرارسیدن روز ۲۹فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟سید علی اقبالی دوگاهه در یکم آبانماه 1359 در یک ماموریت برونمرزی با عملیات موفقیت آمیز در راه برگشت، رادار راهبردی دشمن پرنده آهنین او را نشانه رفت و هواپیمای وی مورد اصابت موشک قرار گرفت. پرنده زخمی که خلبان جوان آن را به زحمت به 30 کیلومتری شرق موصل نزدیک مرز ایران رسانده بود، سقوط کرد و اقبالی با چتر نجات هواپیما را ترک کرد و به اسارت دشمن بعثی درآمد. خلبان دلیر ایران زمین بیشتر تلمبهخانهها و نیروگاههای برق عراق را از کار انداخته بود و طرحهای عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات 350 میلیون بشکه نفت عراق از کار بیفتد… صدام به خون این شهید تشنه بود و صدام دستور داد پس از دستگیری اقبالی بدنش را دو نیمه کردند. نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی دیگر در موصل عراق مدفون شد. برشی از زندگی سرلشگر خلبان، شهید سید علی اقبالی دوگاهه
🌟فرمانده تیپ یکم لشکر 28 پیاده نیروی زمینی ارتش, شهید نصرت زاد که مورد شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت و وقتی از او خواسته شد که با بی سیم دستور تخلیه و واگذاری پادگان سنندج را صادر نماید، این چنین با شجاعتی بی نظیر بانگ بر آورد که: "من سرهنگ ستاد ایرج نصرت زاد ،جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب، زنده باد ارتش جمهوری اسلامی ایران، زنده باد فرماندهان گردان تیپ یکم، خدا حافظتان، نصرت زاد"... شهید سرهنگ نصرت زاد که زخمی شده بود، وضعیت خود را با بی سیم به لشکر مخابره کرد. ایشان در آخرین لحظات عمر خود درخواست اجرای آتش برای محل استقرار شخصی خود کرد تا بدین وسیله در آخرین لحظات هم باعث نابودی بیشتر ضد انقلاب شود... حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای رهبر انقلاب, در خطبه های نماز جمعه سال ۱۳۵۹ که در تهران انجام شد، از مقام شهدای کردستان و از دلاوری و شجاعت های شهید سرلشگر ایرج نصرت زاد که فرمانده تیپ یکم لشکر ۲۸سنندج بود تجلیل به عمل آوردند.
🌟شهید کریم کاویانی کوثر خیزی از شهیدان بم و شهرستان کرمان بود. وی در ابتدا زرتشتی بود اما در چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام می کند و در راه خدمت به اسلام و مسلمانان تلاش های فراوان و صادقانه از خود نشان می دهد. پس از اسلام آوردن، قرآن و نهج البلاغه را حفظ می کند و نیز به ثروت قابل توجه دست می یابد اما ثروت خود را صرف اسلام و انقلاب می کند... شهید کریم کاویانی دو خانه داشت که یکی را به عنوان مسجد وقف می کند و دیگری را وقف امام جماعت آن مسجد می کند...مادرش در زمان کودکی او از دنیا رفته بود. خواهر بزرگ تر او که مخفیانه مسلمان شده بود، وی را با خود به کرمان می برد و از همان چهار سالگی قرآن و نماز را به او یاد می دهد. شهید کاویانی از یازده سالگی مخفیانه نماز می خواند اما از چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام می کند. این اقدام او زمینه را فراهم می سازد که تعدادی از خویشاوندانش که مخفیانه مسلمان شده بودند پشت سرش به نماز بایستند... کریم کاویانی در جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به شهادت رسید. راوی سرهنگ بازنشسته حاج عباس خلیلی, همرزم شهید, منبع: سایت ارگ نیوز
🌟حسین اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود... برنامه ریزی کرده بود و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم... سالهادر سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود... حسین می گفت: ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم.... بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود !... عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در زندان انفرادی حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره، حسرت ۵دقیقه آفتاب و روشنایی را داشتم. برشی از زندگی آزاده شهید, سرلشگر خلبان حسین لشگری
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
🌟سید علی اقبالی دوگاهه در یکم آبانماه 1359 در یک ماموریت برونمرزی با عملیات موفقیت آمیز در راه برگشت، رادار راهبردی دشمن پرنده آهنین او را نشانه رفت و هواپیمای وی مورد اصابت موشک قرار گرفت. پرنده زخمی که خلبان جوان آن را به زحمت به 30 کیلومتری شرق موصل نزدیک مرز ایران رسانده بود، سقوط کرد و اقبالی با چتر نجات هواپیما را ترک کرد و به اسارت دشمن بعثی درآمد. خلبان دلیر ایران زمین بیشتر تلمبهخانهها و نیروگاههای برق عراق را از کار انداخته بود و طرحهای عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات 350 میلیون بشکه نفت عراق از کار بیفتد… صدام به خون این شهید تشنه بود و صدام دستور داد پس از دستگیری اقبالی بدنش را دو نیمه کردند. نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی دیگر در موصل عراق مدفون شد. برشی از زندگی سرلشگر خلبان، شهید سید علی اقبالی دوگاهه
🌟فرمانده تیپ یکم لشکر 28 پیاده نیروی زمینی ارتش, شهید نصرت زاد که مورد شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت و وقتی از او خواسته شد که با بی سیم دستور تخلیه و واگذاری پادگان سنندج را صادر نماید، این چنین با شجاعتی بی نظیر بانگ بر آورد که: "من سرهنگ ستاد ایرج نصرت زاد ،جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب، زنده باد ارتش جمهوری اسلامی ایران، زنده باد فرماندهان گردان تیپ یکم، خدا حافظتان، نصرت زاد"... شهید سرهنگ نصرت زاد که زخمی شده بود، وضعیت خود را با بی سیم به لشکر مخابره کرد. ایشان در آخرین لحظات عمر خود درخواست اجرای آتش برای محل استقرار شخصی خود کرد تا بدین وسیله در آخرین لحظات هم باعث نابودی بیشتر ضد انقلاب شود... حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای رهبر انقلاب, در خطبه های نماز جمعه سال ۱۳۵۹ که در تهران انجام شد، از مقام شهدای کردستان و از دلاوری و شجاعت های شهید سرلشگر ایرج نصرت زاد که فرمانده تیپ یکم لشکر ۲۸سنندج بود تجلیل به عمل آوردند.
🌟شهید کریم کاویانی کوثر خیزی از شهیدان بم و شهرستان کرمان بود. وی در ابتدا زرتشتی بود اما در چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام می کند و در راه خدمت به اسلام و مسلمانان تلاش های فراوان و صادقانه از خود نشان می دهد. پس از اسلام آوردن، قرآن و نهج البلاغه را حفظ می کند و نیز به ثروت قابل توجه دست می یابد اما ثروت خود را صرف اسلام و انقلاب می کند... شهید کریم کاویانی دو خانه داشت که یکی را به عنوان مسجد وقف می کند و دیگری را وقف امام جماعت آن مسجد می کند...مادرش در زمان کودکی او از دنیا رفته بود. خواهر بزرگ تر او که مخفیانه مسلمان شده بود، وی را با خود به کرمان می برد و از همان چهار سالگی قرآن و نماز را به او یاد می دهد. شهید کاویانی از یازده سالگی مخفیانه نماز می خواند اما از چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام می کند. این اقدام او زمینه را فراهم می سازد که تعدادی از خویشاوندانش که مخفیانه مسلمان شده بودند پشت سرش به نماز بایستند... کریم کاویانی در جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به شهادت رسید. راوی سرهنگ بازنشسته حاج عباس خلیلی, همرزم شهید, منبع: سایت ارگ نیوز
🌟حسین اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود... برنامه ریزی کرده بود و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم... سالهادر سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود... حسین می گفت: ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم.... بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود !... عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در زندان انفرادی حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره، حسرت ۵دقیقه آفتاب و روشنایی را داشتم. برشی از زندگی آزاده شهید, سرلشگر خلبان حسین لشگری
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
18.04.202510:13
بمناسبت فرارسیدن روز ۲۹فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟به ورزش بسیار علاقه مند بود و در رشتۀ دومیدانی که با فیزیک بدنی او مطابقت داشت، استعداد عجیبی داشت. خیلی زود قهرمان آموزشگاه ها شد... با اصرار اعزامش را دو ماه به جلو انداخت و به دلیل فیزیکی بدنی مناسبش به لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار تعلق یافت... احساس عجیبی به «شهید حسین فهمیده» داشت و اسم او همیشه ورد زبانش بود وگاهی زیر لب این شعر را زمزمه می کرد:
یا رب مددی نما که فهمیده شویم
در چشم تو عبد صالحی دیده شویم
وقتی که گذشتن از سر و جان دین است
دستی برسان که زود فهمیده شویم
تیرماه ۳۱ تیرماه ۶۷ بود که, در حوالی نفت شهر به محاصره نیروهای عراقی درآمدیم. در حالی که ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بود، دشمن با نیرو و تدارکات وسیع به مواضع نیروهای ایرانی حمله نمود. وضعیت بسیار نابرابری بود و یوسف این را خوب می دانست، اگر تانکهای دشمن از گردنه رد شوند، گردان ۷۴۴ نابود می شود. به ناگاه یوسف با چهار عدد نارنجک تفنگی از جایش برخاست و همچون یک دوندۀ خوش استیل شروع به دویدن کرد تا به معبر رسید، در یک لحظه خود را به زمین انداخت و در امتداد شنی تانک دراز کشید. ضامن نارنجک را کشید، ناگهان صدای چند انفجار به گوش رسید... تانک از کار افتاد... جوی باریکی از خون از زیر شنی تانک جاری شد و خاک منطقۀ نفت شهر با خون شهید یوسف حیدری رنگین شد...راوی: ابوالحسن شریف پور از لنگرود
🌟سروان وظیفه، شهید مفقود الجسد, ایرج بیات موحد از شهدای نخبه کشوری هستند که اکثر وزرا در دوره های مختلف با ایشان هم دانشگاهی و دوست بوده اند. ایشان علیرغم اینکه در خارج از کشور تحصیلات عالی داشتند و از چند کشور اروپایی دعوت به کار شده بودند و حتی پیشنهاد سفیر بودن هم داشتند اما به خاطر دفاع از کشور و نیاز آن روز به جبهه ها میروند و خیلی سریع به شهادت می رسند. تحصیلات عالیه، پیشنهاد کار، پیشنهاد سفیری و عروسی که منتظر ایشان بود هیچ کدام ایشان را از تصمیم خود برنگرداند... ماه رمضان شبی که میهمان خانواده شهید ایرج بیات موحد بودیم, همسر شهید صحبتی کرد که خیلی تأثیرگذار و بسیار ناراحت کننده بود... همسر شهید فرمودند: "زندگی من یکسال با ایرج بیشتر طول نکشید, ولی الان بیشتر از چهل سال است که دارم دنبال پیکرش می گردم"...راوی همسر شهید
🌟پس از آنکه مهمات هلی کوپترها تمام شد، متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است. وقتی با او تماس گرفتم گفت: من باید کارم را به اتمام برسانم، لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند. هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند.
پس از آن طی تماس به او گفتم با توجه به تاخیری که کردی سوخت هلی کوپتر برای آنکه خود را به قرارگاه برسانی کافی نیست و همینجا فرود بیا ، او گفت....
هلی کوپترم را هدف قرار می دهند و با اینکه چراغ هشدار دهنده سوخت هلی کوپتر روشن شده و به هیچ وجه خطا نمی کند و با ذکر یا زهرا (س) هلی کوپتر خود را به قرارگاه می رساند وسالم به زمین می نشاند.برشی از زندگی خلبان شهید احمد کشوری, راوی شهید صیاد شیرازی
🌟تکاور شهید حادثه تروریستی اهواز، شهید حسین ولایتی فر در طرح جهادی و خدمت رسانی مردم همیشه آماده بود و تقریبا همیشه حسین را در حالت کار میدیدیم. اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت. او تکاوری زبده و ورزشکار بود و به همین خاطر همیشه بدن ورزیده و آماده ای داشت. وقتی او را دعوت به استراحت می کردیم ، در شوخی وخنده همیشه می گفت، «استراحت بعد از شهادت»... دوست و همرزم شاهد در معرکه در خصوص «نحوه شهادت حسین» نقل میکرد که، حسین خود استاد کمین و ضد کمین بوده است. اگر میخواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه میخوابند روی زمین، حسین جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر به سینهاش خورده و به شهادت میرسد.
کتاب فاتحان قله های عاشقی، ناصر کاوه
برشی از زندگی شهید، حسین ولایتی فر
کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصرکاوه
🌟به ورزش بسیار علاقه مند بود و در رشتۀ دومیدانی که با فیزیک بدنی او مطابقت داشت، استعداد عجیبی داشت. خیلی زود قهرمان آموزشگاه ها شد... با اصرار اعزامش را دو ماه به جلو انداخت و به دلیل فیزیکی بدنی مناسبش به لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار تعلق یافت... احساس عجیبی به «شهید حسین فهمیده» داشت و اسم او همیشه ورد زبانش بود وگاهی زیر لب این شعر را زمزمه می کرد:
یا رب مددی نما که فهمیده شویم
در چشم تو عبد صالحی دیده شویم
وقتی که گذشتن از سر و جان دین است
دستی برسان که زود فهمیده شویم
تیرماه ۳۱ تیرماه ۶۷ بود که, در حوالی نفت شهر به محاصره نیروهای عراقی درآمدیم. در حالی که ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بود، دشمن با نیرو و تدارکات وسیع به مواضع نیروهای ایرانی حمله نمود. وضعیت بسیار نابرابری بود و یوسف این را خوب می دانست، اگر تانکهای دشمن از گردنه رد شوند، گردان ۷۴۴ نابود می شود. به ناگاه یوسف با چهار عدد نارنجک تفنگی از جایش برخاست و همچون یک دوندۀ خوش استیل شروع به دویدن کرد تا به معبر رسید، در یک لحظه خود را به زمین انداخت و در امتداد شنی تانک دراز کشید. ضامن نارنجک را کشید، ناگهان صدای چند انفجار به گوش رسید... تانک از کار افتاد... جوی باریکی از خون از زیر شنی تانک جاری شد و خاک منطقۀ نفت شهر با خون شهید یوسف حیدری رنگین شد...راوی: ابوالحسن شریف پور از لنگرود
🌟سروان وظیفه، شهید مفقود الجسد, ایرج بیات موحد از شهدای نخبه کشوری هستند که اکثر وزرا در دوره های مختلف با ایشان هم دانشگاهی و دوست بوده اند. ایشان علیرغم اینکه در خارج از کشور تحصیلات عالی داشتند و از چند کشور اروپایی دعوت به کار شده بودند و حتی پیشنهاد سفیر بودن هم داشتند اما به خاطر دفاع از کشور و نیاز آن روز به جبهه ها میروند و خیلی سریع به شهادت می رسند. تحصیلات عالیه، پیشنهاد کار، پیشنهاد سفیری و عروسی که منتظر ایشان بود هیچ کدام ایشان را از تصمیم خود برنگرداند... ماه رمضان شبی که میهمان خانواده شهید ایرج بیات موحد بودیم, همسر شهید صحبتی کرد که خیلی تأثیرگذار و بسیار ناراحت کننده بود... همسر شهید فرمودند: "زندگی من یکسال با ایرج بیشتر طول نکشید, ولی الان بیشتر از چهل سال است که دارم دنبال پیکرش می گردم"...راوی همسر شهید
🌟پس از آنکه مهمات هلی کوپترها تمام شد، متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است. وقتی با او تماس گرفتم گفت: من باید کارم را به اتمام برسانم، لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند. هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند.
پس از آن طی تماس به او گفتم با توجه به تاخیری که کردی سوخت هلی کوپتر برای آنکه خود را به قرارگاه برسانی کافی نیست و همینجا فرود بیا ، او گفت....
هلی کوپترم را هدف قرار می دهند و با اینکه چراغ هشدار دهنده سوخت هلی کوپتر روشن شده و به هیچ وجه خطا نمی کند و با ذکر یا زهرا (س) هلی کوپتر خود را به قرارگاه می رساند وسالم به زمین می نشاند.برشی از زندگی خلبان شهید احمد کشوری, راوی شهید صیاد شیرازی
🌟تکاور شهید حادثه تروریستی اهواز، شهید حسین ولایتی فر در طرح جهادی و خدمت رسانی مردم همیشه آماده بود و تقریبا همیشه حسین را در حالت کار میدیدیم. اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت. او تکاوری زبده و ورزشکار بود و به همین خاطر همیشه بدن ورزیده و آماده ای داشت. وقتی او را دعوت به استراحت می کردیم ، در شوخی وخنده همیشه می گفت، «استراحت بعد از شهادت»... دوست و همرزم شاهد در معرکه در خصوص «نحوه شهادت حسین» نقل میکرد که، حسین خود استاد کمین و ضد کمین بوده است. اگر میخواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه میخوابند روی زمین، حسین جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر به سینهاش خورده و به شهادت میرسد.
کتاب فاتحان قله های عاشقی، ناصر کاوه
برشی از زندگی شهید، حسین ولایتی فر
کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصرکاوه
18.04.202510:13
بمناسبت فرارسیدن روز ۲۹فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟شهید امیر سرلشکر ولیالله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش می گفت: “روزه بودیم، هیج چیز برای خوردن نداشتیم. رفتیم آب پیدا کردیم توی آفتابه های دستشویی ها، یک جرعه وقت سحر و یک جرعه افطاری می خوردیم…” چند روز در اونجا بدون غذا و مهمات بودیم. یک خلبان شجاع گفت : “من می روم ؛ شهید محمد نوژه رفت هواپیمایش را زدند و شهید شد. یک خلبان دیگر گفت من از هشت هزار مهاجم میگذرم و می روم، نان، خرما و پنیر بسته بندی برداشت و رفت و تصمیم داشت مجروحان را برگرداند. این خلبان محمد جعفر مهدوی ملک کلاهی خلبان هوانیروز بود. کمک خلبان او هم محمد وجدانی نام داشت واهل رفسنجان بود. کمک ها را رساند و خیلی ناراحت کننده تر از آن چه که در فیلم چ دیدید، به سرشان آمد و تکه تکه شدند… این خلبانان شجاع جانشان را در کف اخلاص گذاشتند و به شهید دکتر چمران و نیروهایش کمک رساندند و به فیض شهادت نائل شدند…روایتی از امیر سرتیپ دربندی
🌟شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی (ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند…. شهید بابایی فرمود: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم… امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی… عباس گفت: بریم طرف دسته عزادار… به خودم اومدم که دیدیم عباس کنارم نیست. پشت سر من نشسته بود روی زمین، داشت پوتین ها و جوراب هاشو در می آورد. بند پوتین هاشو بهم گره زد و آویزونشون کرد به گردنش!… شد حُر امام حسین (ع). رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خواندن. جمعیت هم سینه زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو ندیده بودم اینطوری عزاداری کنه. پای برهنه بین سربازان و پرسنل، بدون اینکه کسی بشناسدش. خلبان شهید عباس بابایی
🌟بزرگترین شکارچی تانک جهان محمد علی صفا در جریان جنگ با عراق به تنهایی در یک هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد و حتی در روز شهادتش ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقیها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و خرمشهر را گورستان تانکهای خود نامید… گفته می شود که بعد از مرگش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود. و تندیسی از این قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابانهایی به نام این شهید نام گذاری شده است… محمدعلی صفا دورههای رزمی مختلف، دورههای چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره شکار تانک و … را با امتیاز عالی سپری کرده بود. تلاشهای او موجب شده بود تا مدرک تخصصی شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند. او برای آموزش تخصصی انهدام ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری جان اف کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد. محمد علی صفا
🌟شهید علیاکبرشیرودی در کنار هیلکوپتر جنگیاش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند. خبرنگار ژاپنی پرسید:
شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای اسلام میجنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد.
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصر کاوه
روحشان شاد و یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد
🌟شهید امیر سرلشکر ولیالله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش می گفت: “روزه بودیم، هیج چیز برای خوردن نداشتیم. رفتیم آب پیدا کردیم توی آفتابه های دستشویی ها، یک جرعه وقت سحر و یک جرعه افطاری می خوردیم…” چند روز در اونجا بدون غذا و مهمات بودیم. یک خلبان شجاع گفت : “من می روم ؛ شهید محمد نوژه رفت هواپیمایش را زدند و شهید شد. یک خلبان دیگر گفت من از هشت هزار مهاجم میگذرم و می روم، نان، خرما و پنیر بسته بندی برداشت و رفت و تصمیم داشت مجروحان را برگرداند. این خلبان محمد جعفر مهدوی ملک کلاهی خلبان هوانیروز بود. کمک خلبان او هم محمد وجدانی نام داشت واهل رفسنجان بود. کمک ها را رساند و خیلی ناراحت کننده تر از آن چه که در فیلم چ دیدید، به سرشان آمد و تکه تکه شدند… این خلبانان شجاع جانشان را در کف اخلاص گذاشتند و به شهید دکتر چمران و نیروهایش کمک رساندند و به فیض شهادت نائل شدند…روایتی از امیر سرتیپ دربندی
🌟شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی (ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند…. شهید بابایی فرمود: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم… امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی… عباس گفت: بریم طرف دسته عزادار… به خودم اومدم که دیدیم عباس کنارم نیست. پشت سر من نشسته بود روی زمین، داشت پوتین ها و جوراب هاشو در می آورد. بند پوتین هاشو بهم گره زد و آویزونشون کرد به گردنش!… شد حُر امام حسین (ع). رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خواندن. جمعیت هم سینه زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو ندیده بودم اینطوری عزاداری کنه. پای برهنه بین سربازان و پرسنل، بدون اینکه کسی بشناسدش. خلبان شهید عباس بابایی
🌟بزرگترین شکارچی تانک جهان محمد علی صفا در جریان جنگ با عراق به تنهایی در یک هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد و حتی در روز شهادتش ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقیها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و خرمشهر را گورستان تانکهای خود نامید… گفته می شود که بعد از مرگش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود. و تندیسی از این قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابانهایی به نام این شهید نام گذاری شده است… محمدعلی صفا دورههای رزمی مختلف، دورههای چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره شکار تانک و … را با امتیاز عالی سپری کرده بود. تلاشهای او موجب شده بود تا مدرک تخصصی شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند. او برای آموزش تخصصی انهدام ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری جان اف کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد. محمد علی صفا
🌟شهید علیاکبرشیرودی در کنار هیلکوپتر جنگیاش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند. خبرنگار ژاپنی پرسید:
شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای اسلام میجنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد.
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصر کاوه
روحشان شاد و یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد
18.04.202510:12
بمناسبت فرارسیدن ۲۹فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟پسر پیرمرد دفنکننده پیکر خلبان شهید غلامرضا چاغروند بهنام دیوان جالیزی در این خصوص میگوید: در 12 مهر ۵۹ یک بالگرد در منطقه دهلران در حال پرواز بود. منطقه چند ساعت قبل بهعلت عقب نشینی نیروهای ایرانی در اشغال نیروهای بعثی بود. نیروهای دشمن به محض دیدن بالگرد آن را مورد هدف گلولههای خود قرار دادند بالگرد بهسمت کوههای اطراف پرواز کرد و بهعلت اصابت گلوله به هلیکوپتر و زخمی شدن کمک خلبان در یک کیلومتری جالیز بر زمین نشست. بلافاصله نیروهای مهاجم هلیکوپتر را به محاصره درآوردند و سرنشینانش را به اسارت درآوردند فرمانده بعثیها از خلبان میخواهد به امام امت توهین کند که با مقاومت چاغروند روبهرو میشود. این ایستادگی و مقاومت ایشان تا جایی ادامه دارد که یکی از افسران عراقی با سرنیزه به سمت او حمله میکند و وی را غریبانه به شهادت میرساند… این خلبان جوان ۲۳ ساله که تازه داماد بود و فرزندی نداشت بهخاطر نام رهبر سر از تنش جدا کردند و جنازهاش دو روز در بیابانها ماند و پیرمردی در روستای جلیز دهلران جنازه او را خاک کرد و به جرم خاک کردن شهید چاغروند ۱۰ سال به اسارت رفت.
🌟مقام معظم رهبری در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند: فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همینها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار میشود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار میشود…بخشی از وصیتنامه شهید یاسینی: من یک خلبان هستم. سالها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟… اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابرین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم. به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود… خانواده یاسینی یک شهید و یک جانباز را نیز تقدیم انقلاب، اسلامی و ایران اسلامی نموده است. شهید رضا یاسینی که در سن ۱۷ سالگی در تنگه چزابه به شهادت رسید و عباس یاسینی که جانباز قطع عضو. شهید سید علیرضا یاسینی
🌟پدرمان خیلی به خواهر کوچک مان علاقه داشت…خواهر کوچکم در نوجوانی به سرطان استخوان مبتلا شد… بیماری خواهرم شدت گرفت و همه از او قطع امید کردند… به پدر اطلاع دادیم که دخترش آخرین روزهای عمرش را طی می کند و هر چه زودتر خودش را برای آخرین دیدار با او به تهران برساند. اما پدر قبول نکرد که بیاید… پدرم در آن موقع فرمانده لشگر بودند و در عملیات شرکت داشتند… ایشان در جواب اصرارهای مادرم گفت: الان عملیات است واین سربازانی که الان در حال جنگ هستند، همه شان فرزندان من هستند، الان من وظیفه دارم کنار آنها باشم و همراهشان بجنگم…. خواهر کوچکم در ۱۶سالگی فوت کردند و پدرم تا دو ماه هم نتوانست به خانه برگردد. راوی پسر شهید ابراهیم نیارکی
🌟سنندج به وسيله اشرار و جداييطلبان در محاصره بود. مردم بيگناه در آماج گلولههاي اشرار به خاك و خون كشيده ميشدند. بالگرد كبرايي چرخزنان در آسمان شهر ظاهر ميشود و طوفان راكت و گلولههايش سينه مهاجمان را ميشكافت و آنها را عقب ميراند. ديگر بالگردهای هوانيروز در پناه اين بالگرد پيدرپي فرود ميآيندو مجروحان و زنان و كودكان را از باشگاه افسران به منطقه امن تخليه ميكنند. در آخرين پرواز بالگرد كبری كه خلبانش محسن درخشان و احمد پيشگاههاديان بودند هدف اصابت گلوله قرار ميگيرند. خلبان هاديان چارهاي جز فرود اضطراري در اطراف شهرندارد. هر دو خلبان از بالگرد مشتعل خارج ميشوند و هريك به سويي ميروند.
خلبان هاديان نجات مييابد اما خلبان درخشان بهوسيله اشرار ضدانقلاب اسير ميشود… افراد ضدانقلاب, او را ايستاده و تا گردن در خاك فرو ميكنند و با ماليدن مايع شيرين به سر و صورت رهايش ميكنند. فردا كه براي نتيجه شكنجه به سراغش ميآيند هنوز اندك رمقي در سر و صورت متلاشي شده از هجوم حشرات در چهرهاش وجود داشته كه با گلولهاي او را خلاص و به شهادت ميرسانند. بعد از شهيد نماز هوانيروز (خلبان حسن قاسمي) خلبان محسن درخشان به شهيد ايستاده معروف ميشود. شهید ایستاده هوا نیروز امیر سرلشگر خلبان محسن درخشان
ميباشد.کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
🌟پسر پیرمرد دفنکننده پیکر خلبان شهید غلامرضا چاغروند بهنام دیوان جالیزی در این خصوص میگوید: در 12 مهر ۵۹ یک بالگرد در منطقه دهلران در حال پرواز بود. منطقه چند ساعت قبل بهعلت عقب نشینی نیروهای ایرانی در اشغال نیروهای بعثی بود. نیروهای دشمن به محض دیدن بالگرد آن را مورد هدف گلولههای خود قرار دادند بالگرد بهسمت کوههای اطراف پرواز کرد و بهعلت اصابت گلوله به هلیکوپتر و زخمی شدن کمک خلبان در یک کیلومتری جالیز بر زمین نشست. بلافاصله نیروهای مهاجم هلیکوپتر را به محاصره درآوردند و سرنشینانش را به اسارت درآوردند فرمانده بعثیها از خلبان میخواهد به امام امت توهین کند که با مقاومت چاغروند روبهرو میشود. این ایستادگی و مقاومت ایشان تا جایی ادامه دارد که یکی از افسران عراقی با سرنیزه به سمت او حمله میکند و وی را غریبانه به شهادت میرساند… این خلبان جوان ۲۳ ساله که تازه داماد بود و فرزندی نداشت بهخاطر نام رهبر سر از تنش جدا کردند و جنازهاش دو روز در بیابانها ماند و پیرمردی در روستای جلیز دهلران جنازه او را خاک کرد و به جرم خاک کردن شهید چاغروند ۱۰ سال به اسارت رفت.
🌟مقام معظم رهبری در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند: فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همینها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار میشود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار میشود…بخشی از وصیتنامه شهید یاسینی: من یک خلبان هستم. سالها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه اینکه همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟… اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابرین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم. به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود… خانواده یاسینی یک شهید و یک جانباز را نیز تقدیم انقلاب، اسلامی و ایران اسلامی نموده است. شهید رضا یاسینی که در سن ۱۷ سالگی در تنگه چزابه به شهادت رسید و عباس یاسینی که جانباز قطع عضو. شهید سید علیرضا یاسینی
🌟پدرمان خیلی به خواهر کوچک مان علاقه داشت…خواهر کوچکم در نوجوانی به سرطان استخوان مبتلا شد… بیماری خواهرم شدت گرفت و همه از او قطع امید کردند… به پدر اطلاع دادیم که دخترش آخرین روزهای عمرش را طی می کند و هر چه زودتر خودش را برای آخرین دیدار با او به تهران برساند. اما پدر قبول نکرد که بیاید… پدرم در آن موقع فرمانده لشگر بودند و در عملیات شرکت داشتند… ایشان در جواب اصرارهای مادرم گفت: الان عملیات است واین سربازانی که الان در حال جنگ هستند، همه شان فرزندان من هستند، الان من وظیفه دارم کنار آنها باشم و همراهشان بجنگم…. خواهر کوچکم در ۱۶سالگی فوت کردند و پدرم تا دو ماه هم نتوانست به خانه برگردد. راوی پسر شهید ابراهیم نیارکی
🌟سنندج به وسيله اشرار و جداييطلبان در محاصره بود. مردم بيگناه در آماج گلولههاي اشرار به خاك و خون كشيده ميشدند. بالگرد كبرايي چرخزنان در آسمان شهر ظاهر ميشود و طوفان راكت و گلولههايش سينه مهاجمان را ميشكافت و آنها را عقب ميراند. ديگر بالگردهای هوانيروز در پناه اين بالگرد پيدرپي فرود ميآيندو مجروحان و زنان و كودكان را از باشگاه افسران به منطقه امن تخليه ميكنند. در آخرين پرواز بالگرد كبری كه خلبانش محسن درخشان و احمد پيشگاههاديان بودند هدف اصابت گلوله قرار ميگيرند. خلبان هاديان چارهاي جز فرود اضطراري در اطراف شهرندارد. هر دو خلبان از بالگرد مشتعل خارج ميشوند و هريك به سويي ميروند.
خلبان هاديان نجات مييابد اما خلبان درخشان بهوسيله اشرار ضدانقلاب اسير ميشود… افراد ضدانقلاب, او را ايستاده و تا گردن در خاك فرو ميكنند و با ماليدن مايع شيرين به سر و صورت رهايش ميكنند. فردا كه براي نتيجه شكنجه به سراغش ميآيند هنوز اندك رمقي در سر و صورت متلاشي شده از هجوم حشرات در چهرهاش وجود داشته كه با گلولهاي او را خلاص و به شهادت ميرسانند. بعد از شهيد نماز هوانيروز (خلبان حسن قاسمي) خلبان محسن درخشان به شهيد ايستاده معروف ميشود. شهید ایستاده هوا نیروز امیر سرلشگر خلبان محسن درخشان
ميباشد.کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
18.04.202510:12
بمناسبت فرارسیدن روز ۲۹ فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟آن روز وقتى بلوار نزديک پايگاه هوايى شيراز را به نام من كردند، غرور و شادى را در چشم هاى همسرم ديدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند و خوبند، پشت تريبون رفتم. ولى همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله زمين را پاره كردم، ريختم زمين. يعنى فكر مى كنند ما پرواز مى كنيم و مى جنگيم تا شجاعت هاى ما را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟… بايد با زبان خوش قانعش كنم كه انتقال به تهران، يعنى مرگ من. چون پشت ميزنشينى و دستور دادن براى من مثل مردن است…دست نوشته اى از عباس دوران، هشتم تير ۱۳۶۰
🌟نقش شهید جواد فکوری در خنثی کردن ماجرای حزب خلق مسلمان در تبریز، زمانی که فرماندهی پایگاه دوم شکاری را بر عهده داشت، بسیار حساس بود. او با منسجم کردن نیرو های پایگاه و همکاری بچه های انجمن اسلامی، توطئه دشمنان را نقش بر آب ساخت. فکوری زمانی به فرماندهی پایگاه یکم شکاری منصوب گردید که عناصر ضد انقلاب این پایگاه هر روز با شعار های انحرافی و طرح مسائل جنبی قصد داشتند که امور عملیاتی پایگاه را دچار وقفه و اختلال کنند، اما با زحمات پی گیر شهید فکوری و کمک کارکنان، نه تنها تلاش های عناصر ضدانقلاب خنثا و بی اثر شد بلکه کارایی عملیاتی پایگاه نیز افزایش یافت.همچنین نقش فکوری به صورتی قاطع و مصمم در هدایت عملیات خنثا سازی کودتای نوژه و نظارت وی در دستگیری عناصر این کودتا قابل توجه بوده است. نقش فکوری در طراحی و اجرای بزرگ ترین عملیات 140 فروندی (کمان 99) که تنها به فاصله ده ساعت از آغاز جنگ تحمیلی و به تلافی اولین حمله ناجوانمردانه رژیم بعث عراق صورت گرفت، همواره نقطه عطفی در تاریخ نبردها و جنگ های هوایی به شمار می آید. فکوری در سال های پس از انقلاب چندین بار توسط عناصر وابسته و ضد انقلاب تا مرز شهادت پیش رفت.او فکوری پس از تشکیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معین پور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد، ایشان مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد. سرانجام در شامگاه هفتم مهرماه 1360 زمانی که به همراه چندتن از سرداران رشید اسلام (فلاحی. نامجو. کلاهدوز. جهان آرا و…) که حاملان خبر فتح و پیروزی رزمندگان سلحشور اسلام بودند و به منظور دیدار و ارایه گزارش فتح به فرماندهی کل قوا امام خمینی(ره) از منطقه عملیاتی به تهران بازمی گشتند در اثر سانحه سقوط سی 130 در سی مایلی جنوب شهر تهران (کهریزک) به افتخار شهادت نایل آمد.او هنگام شهادت 43 سال داشت و از وی دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است.
شهید جواد فکوری
🌟قرنی و همفکرانش در زمان شاه دستگیر و محاکمه شدند. در آغاز صحبت از اعدام قرنی بود، ولی بنا به عللی او را به اخراج از ارتش و سه سال حبس محکوم کردند. وی در اسفند 1339 از زندان آزاد شد. ایشان به دلیل همکاری با جریان نهضت امام خمینی مجدد به زندان رفت. شهید قرنی در جریان انقلاب به نیروهای انقلابی پیوست و به هنگام شکلگیری و گزینش اعضای شورای انقلاب از سوی امام خمینی به عضویت این شورا انتخاب شد. پس از پیروزی انقلاب، بلافاصله، در روز 23 بهمن، ضمن اعاده به ارتش با درجه سرلشکری به عنوان رئیس ستاد ارتش انقلاب، با حکم امام خمینی منصوب شد. شهید قرنی شخصیتی بود که نه تنها در تثبیت موقعیت ارتش در نظام جمهوری اسلامی نقش کلیدی داشت بلکه با شهامت و ایستادگی در مقابل طرحهایی که در جهت فروپاشی ارتش مطرح میشد ایستاد و به ارتش هویت داد و به همین خاطر خاری در چشم دشمنان شد و در نهایت در روز سوم اردیبهشت 1358 به دست گروهک تروریستی فرقان شهید شدن شهیدسید محمد ولی قره نی
🌟حسین در 7 آذر 59 و در عملیات مروارید بر فراز خلیج فارس 48 افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی را کشته و نیروی دریایی ارتش عراق و ناوهای اوزا را منهدم کرد و در مجموع ۲۴۰ میلیون دلار به رژیم عراق ضرر زد! همین موضوع باعث شد که او را شکارچی اوزا نامیدند… در قسمتی از وصیت نامه این شهید بزرگوار مطلبی آمده که همه وجود و مرام و مردانگی خلعتبری در آن پیداست: اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن میشویم و مرگ در این راه را افتخار میدانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیهای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم میکردم…حسین خلعتبری در یکی از مصاحبههاى خبرى گفته است: اینها را مىگویم که تاریخ بنویسد و آیندگان بدانند که ما در اوج مظلومیت جنگیدیم.اگر خود و فرزندان مان هم کشته شویم بازهم تسلیم نمىشویم تا دنیا بفهمد ایرانى با غیرت هرگز در مقابل تجاوز سکوت نمىکند و تا نابودى متجاوز دست از دفاع نمىکشد.شهید حسین خلعتبری
🌟آن روز وقتى بلوار نزديک پايگاه هوايى شيراز را به نام من كردند، غرور و شادى را در چشم هاى همسرم ديدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند و خوبند، پشت تريبون رفتم. ولى همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله زمين را پاره كردم، ريختم زمين. يعنى فكر مى كنند ما پرواز مى كنيم و مى جنگيم تا شجاعت هاى ما را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟… بايد با زبان خوش قانعش كنم كه انتقال به تهران، يعنى مرگ من. چون پشت ميزنشينى و دستور دادن براى من مثل مردن است…دست نوشته اى از عباس دوران، هشتم تير ۱۳۶۰
🌟نقش شهید جواد فکوری در خنثی کردن ماجرای حزب خلق مسلمان در تبریز، زمانی که فرماندهی پایگاه دوم شکاری را بر عهده داشت، بسیار حساس بود. او با منسجم کردن نیرو های پایگاه و همکاری بچه های انجمن اسلامی، توطئه دشمنان را نقش بر آب ساخت. فکوری زمانی به فرماندهی پایگاه یکم شکاری منصوب گردید که عناصر ضد انقلاب این پایگاه هر روز با شعار های انحرافی و طرح مسائل جنبی قصد داشتند که امور عملیاتی پایگاه را دچار وقفه و اختلال کنند، اما با زحمات پی گیر شهید فکوری و کمک کارکنان، نه تنها تلاش های عناصر ضدانقلاب خنثا و بی اثر شد بلکه کارایی عملیاتی پایگاه نیز افزایش یافت.همچنین نقش فکوری به صورتی قاطع و مصمم در هدایت عملیات خنثا سازی کودتای نوژه و نظارت وی در دستگیری عناصر این کودتا قابل توجه بوده است. نقش فکوری در طراحی و اجرای بزرگ ترین عملیات 140 فروندی (کمان 99) که تنها به فاصله ده ساعت از آغاز جنگ تحمیلی و به تلافی اولین حمله ناجوانمردانه رژیم بعث عراق صورت گرفت، همواره نقطه عطفی در تاریخ نبردها و جنگ های هوایی به شمار می آید. فکوری در سال های پس از انقلاب چندین بار توسط عناصر وابسته و ضد انقلاب تا مرز شهادت پیش رفت.او فکوری پس از تشکیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معین پور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد، ایشان مورد تشویق قرار گرفت و به سمت مشاور جانشینی رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد. سرانجام در شامگاه هفتم مهرماه 1360 زمانی که به همراه چندتن از سرداران رشید اسلام (فلاحی. نامجو. کلاهدوز. جهان آرا و…) که حاملان خبر فتح و پیروزی رزمندگان سلحشور اسلام بودند و به منظور دیدار و ارایه گزارش فتح به فرماندهی کل قوا امام خمینی(ره) از منطقه عملیاتی به تهران بازمی گشتند در اثر سانحه سقوط سی 130 در سی مایلی جنوب شهر تهران (کهریزک) به افتخار شهادت نایل آمد.او هنگام شهادت 43 سال داشت و از وی دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است.
شهید جواد فکوری
🌟قرنی و همفکرانش در زمان شاه دستگیر و محاکمه شدند. در آغاز صحبت از اعدام قرنی بود، ولی بنا به عللی او را به اخراج از ارتش و سه سال حبس محکوم کردند. وی در اسفند 1339 از زندان آزاد شد. ایشان به دلیل همکاری با جریان نهضت امام خمینی مجدد به زندان رفت. شهید قرنی در جریان انقلاب به نیروهای انقلابی پیوست و به هنگام شکلگیری و گزینش اعضای شورای انقلاب از سوی امام خمینی به عضویت این شورا انتخاب شد. پس از پیروزی انقلاب، بلافاصله، در روز 23 بهمن، ضمن اعاده به ارتش با درجه سرلشکری به عنوان رئیس ستاد ارتش انقلاب، با حکم امام خمینی منصوب شد. شهید قرنی شخصیتی بود که نه تنها در تثبیت موقعیت ارتش در نظام جمهوری اسلامی نقش کلیدی داشت بلکه با شهامت و ایستادگی در مقابل طرحهایی که در جهت فروپاشی ارتش مطرح میشد ایستاد و به ارتش هویت داد و به همین خاطر خاری در چشم دشمنان شد و در نهایت در روز سوم اردیبهشت 1358 به دست گروهک تروریستی فرقان شهید شدن شهیدسید محمد ولی قره نی
🌟حسین در 7 آذر 59 و در عملیات مروارید بر فراز خلیج فارس 48 افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی را کشته و نیروی دریایی ارتش عراق و ناوهای اوزا را منهدم کرد و در مجموع ۲۴۰ میلیون دلار به رژیم عراق ضرر زد! همین موضوع باعث شد که او را شکارچی اوزا نامیدند… در قسمتی از وصیت نامه این شهید بزرگوار مطلبی آمده که همه وجود و مرام و مردانگی خلعتبری در آن پیداست: اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن میشویم و مرگ در این راه را افتخار میدانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیهای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم میکردم…حسین خلعتبری در یکی از مصاحبههاى خبرى گفته است: اینها را مىگویم که تاریخ بنویسد و آیندگان بدانند که ما در اوج مظلومیت جنگیدیم.اگر خود و فرزندان مان هم کشته شویم بازهم تسلیم نمىشویم تا دنیا بفهمد ایرانى با غیرت هرگز در مقابل تجاوز سکوت نمىکند و تا نابودى متجاوز دست از دفاع نمىکشد.شهید حسین خلعتبری
18.04.202510:11
بمناسبت فرارسیدن روز ۲۹فروردین ، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران
🌟جنگاور بود، چترباز بود، دورههایی که یک رنجر باید ببیند را گذرانده بود، کلاه سبز بود. از خیلی سال قبلتر مسوول حوزه بسیج و مسوول آموزش ناصحین شد و همیشه خودش را سرباز رهبر میدانست. قبلا یکبار به عراق رفته بود، اما آن موقع ماموریتش طولانی نبود. محسن درست است که پسرم بود، اما پشت و پناهم بود، روزی هم که آمد و گفت میخواهد به سوریه برود میدانستم این راه، شهادت دارد، خودم هم در دوران دفاع مقدس جبهه بودم، میدانستم شرایط جنگ چگونه است. البته این را هم قبول داشتم که شهادت نصیب هر کسی نمیشود و اینهایی که امروز میبینید شهید شدهاند، برگزیده هستند. محسن خیلی دوست داشت حضرت آقا را از نزدیک ببیند و حتی در وصیتنامهاش هم نوشته بود که آرزو دارم آقا دست مبارکشان را روی سرم بکشند که قسمت نشد و البته آقا بعد از شهادتش سر مزار محسن آمد و چند دقیقهای ایستادند.برشی از زندگی شهید محسن قوطاسلو
🌟وقتي برای آخرین بار دیدمش سفيد مثل مهتابي شده بود. تازه اصلاح كرده بود. چشمهايش باز بود. تفنگ را به زور از دستش در آورده بودند. اگر سوراخ روي قلبش نبود ميگفتم خوابيده… گوشهي لبهايش چين خورده بود… درد داشت. آنقدر به خطوط صورتش، حالت لبهايش دقت كرده بودم كه فهميدم چه معنايي دارد. به پسرها گفتم: “كف پاي بابا را ببوسيد. پاي بابا خيلي خسته است”… بعد هم يك پروانه آمد نشست روي پيكر حسن. بعد پرواز كرد و با حسن آمد تا قبر. لباسهاي خونياش را پسرها شستند و من همهي آنها را تميز و مرتّب در كمد نگه داشتهام. حالا سالهاست كه از رفتن حسن ميگذرد؛ مينشينم و عكسها را جلويم ميچينم و نگاه شان ميكنم و بر تنهائيم فكر ميكنم. بچهها هستند اما حسن نيست…روایتی از همسر سرلشگر شهید آبشناسان
🌟یکی از تکاورانی که در حماسه خرمشهر در ابتدای جنگ حضور داشتند، خاطره ای فراموش نشدنی در تاریخ این سرزمین را از آن روزها چنین بیان کردند: “پس از این که خرمشهر سقوط کرد و به دست دشمن افتاد، بین ما و دشمن پل خرمشهر حایل شد که با تخریب آن مانع از ادامه پیشروی دشمن شده بودیم. دشمن برای تضعیف روحیه ما، جنازه یکی از دخترانی را که در طول محاصره به شهادت رسیده بود و در شهر جای مانده بود را در آن سوی پل به یکی از تیرهای برق کنار پل در سمتی که ما ببینیم، بسته بود. تکاوران دلیر ما که این صحنه را دیدند، به خاطر حفظ ناموس وطن، برای برگرداندن جنازه آن دختر ایرانی، به آن سوی رودخانه رفته، سه نفر از تکاوران شهید شدند و پیکرشان همانجا ماند، اما توانستند جنازه آن دختر ایرانی یعنی ناموس وطن را از چنگ دشمن آزاد کرده و به این سمت پل بیاورند….
🌟گوشه برزنت راکشیده بودند روی خودشان.جا نبود من و صیّاد بخوابیم. روی زمین نم دار و سرد دراز کشیدیم. نگاهش می کردم، سردش بود و می لرزید. گفتیم پشت به پشت هم بدهیم شاید کمی گرم مان شود. توی آن هوای سرد وضو گرفت و ایستاد به نماز. من فقط نگاهش می کردم. اصلاً حسّ تکان خوردن هم نداشتم چه برسد به نماز خواندن. نمازش که تمام شد تا خودِ صبح قرآن خواند. بعد هم بچه ها را بیدار کرد. روی همان تپّه نماز جماعت خواندیم…برشی از زندگی سپهبد شهید، علی صیاد شیرازی
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصرکاوه
🌟جنگاور بود، چترباز بود، دورههایی که یک رنجر باید ببیند را گذرانده بود، کلاه سبز بود. از خیلی سال قبلتر مسوول حوزه بسیج و مسوول آموزش ناصحین شد و همیشه خودش را سرباز رهبر میدانست. قبلا یکبار به عراق رفته بود، اما آن موقع ماموریتش طولانی نبود. محسن درست است که پسرم بود، اما پشت و پناهم بود، روزی هم که آمد و گفت میخواهد به سوریه برود میدانستم این راه، شهادت دارد، خودم هم در دوران دفاع مقدس جبهه بودم، میدانستم شرایط جنگ چگونه است. البته این را هم قبول داشتم که شهادت نصیب هر کسی نمیشود و اینهایی که امروز میبینید شهید شدهاند، برگزیده هستند. محسن خیلی دوست داشت حضرت آقا را از نزدیک ببیند و حتی در وصیتنامهاش هم نوشته بود که آرزو دارم آقا دست مبارکشان را روی سرم بکشند که قسمت نشد و البته آقا بعد از شهادتش سر مزار محسن آمد و چند دقیقهای ایستادند.برشی از زندگی شهید محسن قوطاسلو
🌟وقتي برای آخرین بار دیدمش سفيد مثل مهتابي شده بود. تازه اصلاح كرده بود. چشمهايش باز بود. تفنگ را به زور از دستش در آورده بودند. اگر سوراخ روي قلبش نبود ميگفتم خوابيده… گوشهي لبهايش چين خورده بود… درد داشت. آنقدر به خطوط صورتش، حالت لبهايش دقت كرده بودم كه فهميدم چه معنايي دارد. به پسرها گفتم: “كف پاي بابا را ببوسيد. پاي بابا خيلي خسته است”… بعد هم يك پروانه آمد نشست روي پيكر حسن. بعد پرواز كرد و با حسن آمد تا قبر. لباسهاي خونياش را پسرها شستند و من همهي آنها را تميز و مرتّب در كمد نگه داشتهام. حالا سالهاست كه از رفتن حسن ميگذرد؛ مينشينم و عكسها را جلويم ميچينم و نگاه شان ميكنم و بر تنهائيم فكر ميكنم. بچهها هستند اما حسن نيست…روایتی از همسر سرلشگر شهید آبشناسان
🌟یکی از تکاورانی که در حماسه خرمشهر در ابتدای جنگ حضور داشتند، خاطره ای فراموش نشدنی در تاریخ این سرزمین را از آن روزها چنین بیان کردند: “پس از این که خرمشهر سقوط کرد و به دست دشمن افتاد، بین ما و دشمن پل خرمشهر حایل شد که با تخریب آن مانع از ادامه پیشروی دشمن شده بودیم. دشمن برای تضعیف روحیه ما، جنازه یکی از دخترانی را که در طول محاصره به شهادت رسیده بود و در شهر جای مانده بود را در آن سوی پل به یکی از تیرهای برق کنار پل در سمتی که ما ببینیم، بسته بود. تکاوران دلیر ما که این صحنه را دیدند، به خاطر حفظ ناموس وطن، برای برگرداندن جنازه آن دختر ایرانی، به آن سوی رودخانه رفته، سه نفر از تکاوران شهید شدند و پیکرشان همانجا ماند، اما توانستند جنازه آن دختر ایرانی یعنی ناموس وطن را از چنگ دشمن آزاد کرده و به این سمت پل بیاورند….
🌟گوشه برزنت راکشیده بودند روی خودشان.جا نبود من و صیّاد بخوابیم. روی زمین نم دار و سرد دراز کشیدیم. نگاهش می کردم، سردش بود و می لرزید. گفتیم پشت به پشت هم بدهیم شاید کمی گرم مان شود. توی آن هوای سرد وضو گرفت و ایستاد به نماز. من فقط نگاهش می کردم. اصلاً حسّ تکان خوردن هم نداشتم چه برسد به نماز خواندن. نمازش که تمام شد تا خودِ صبح قرآن خواند. بعد هم بچه ها را بیدار کرد. روی همان تپّه نماز جماعت خواندیم…برشی از زندگی سپهبد شهید، علی صیاد شیرازی
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصرکاوه
18.04.202500:48
🖋 پنج سفارش فوق العاده زیبا از امیر المومنین امام علی (علیه السلام) :
✍ شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر در طلب آنها متحمل رنج زیاد شوید سزاوار است :
1⃣ جز به خدا امیدوار نباشید.
2⃣ غیر گناه خود از چیزی نترسید.
3⃣ اگر چیزی بلد نیستید از گفتن نمیدانم خجالت نکشید.
4⃣ اگر چیزی را نمیدانید در یادگیری آن خجالت به خود راه ندهید .
5⃣ همواره صبر پیشه کنید که صبر در ایمان مانند سر در بدن است. بدنی که سر نداشته باشد خیری در آن نیست و ایمانی که صبر نداشته باشد نیز خیر ندارد.
📚 نهج البلاغه ، ص۴۸۲
✍ شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر در طلب آنها متحمل رنج زیاد شوید سزاوار است :
1⃣ جز به خدا امیدوار نباشید.
2⃣ غیر گناه خود از چیزی نترسید.
3⃣ اگر چیزی بلد نیستید از گفتن نمیدانم خجالت نکشید.
4⃣ اگر چیزی را نمیدانید در یادگیری آن خجالت به خود راه ندهید .
5⃣ همواره صبر پیشه کنید که صبر در ایمان مانند سر در بدن است. بدنی که سر نداشته باشد خیری در آن نیست و ایمانی که صبر نداشته باشد نیز خیر ندارد.
📚 نهج البلاغه ، ص۴۸۲
18.04.202500:27
نقش روسیه و پوتین در مذاکرات!؟


18.04.202500:27


17.04.202522:40
17.04.202517:04
🌟سلام انتشار #کتاب_شهدای_ارتشی تالیف #ناصرکاوه، بمناسبت فرارسیدن روز ۲۹فروردین ماه، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران، لطفا ضمن مطالعه با نشر دوباره آن در ثواب این کار خیر با ما شریک باشید. التماس دعا


17.04.202517:04
Рекорддор
11.04.202523:59
507Катталгандар21.10.202423:59
0Цитация индекси27.03.202517:24
4681 посттун көрүүлөрү28.03.202523:59
671 жарнама посттун көрүүлөрү04.02.202523:59
12.50%ER27.03.202523:59
93.60%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.