Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت avatar

مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت

ارتباط با مدیر:
@masaeli
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаГруд 12, 2015
TGlistке кошулган дата
Бер 18, 2025

"مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت" тобундагы акыркы жазуулар

🔸بی‌تفاوتی حوزه درباره غلو

✍مهدی مسائلی

چند وقتی است کلیپ‌هایی از سخنان غالیانه روحانیون و مسئولین بعضی از هیئت‌ها منتشر می‌شود که به صراحت از خداباوری، ربوبیت و معبود بودن امامان اهل‌بیت(ع) سخن می‌گویند. بعضی از این سخنان جدید هستند و بعضی مربوط به سال‌های گذشته. اما مهم این‌که این حرف‌ها فقط بریده‌‌ای از سخنان یک خطیب نیست بلکه نظام فکری این هیئت‌ها که حضوری فعالی در شهرهای بزرگ و کوچک کشور دارند، بر این اعتقادات استوار است. با این وجود، انکار یا محکومیتی درباره این سخنان از سوی مراجع یا متولیان حوزوی صورت نمی‌گیرد، و بسیاری از مبلغین حوزوی نیز دراین‌باره کمتر سخن می‌گویند. این در حالی است که اگر سخنانی در انکار یا تضعیف یکی از فضائل اهل‌بیت(ع) یا مسائل تاریخی مرتبط با آنها بیان می‌شد، مواضع بسیار متفاوت بود و در مواردی، بعضی از علما تهدید به اعتراض اجتماعی و کفن‌پوشی نیز کرده‌اند.
سخن بنده در نفی عِرق و تعصب به اهل‌بیت(ع) نیست بلکه مقصودم تناسب در موضع‌گیری‌هاست. محققا توحید زیربنای تمام عقاید دینی است و بدون آن هیچ اعتقاد دینی ارزش ندارد. نبوت و ولایت راه و وسیله‌ای برای نیل به توحید هستند و اگر مسیر شرک از آنها ترسیم شود، به یک ضدارزش تبدیل می‌شوند.
به قول عالمی، ای کاش یک هزارم تعصبی که بعضی نسبت به ولایت و فضائل اهل‌بیت(ع) دارند، نسبت به توحید و صفات الهی داشتند. بعضی از علما یا مبلغین هنگام سخن گفتن از توحید و توکل به خدا، ترس آن دارند که برای ولایت و توسل به اهل‌بیت(ع) شبهه ایجاد کنند. ولی همین‌ها بدون هیچ واهمه‌ و احتیاطی از افتادن مردم به دام غلو و شرک، به امامان(ع) صفات ماواری بشری داده و صفات آنها را تا حد ربوبیت بالا می‌برند.
حاصل سخن این‌که مسیر محبت و دوستی، اقتضای تعصب و غلو را دارد، اگر با عقلانیت و دین مانعی برای غلو به وجود نیاوریم، افتادن بدین دام بسیار محتمل است.
........
@azadpajooh
بحث درباره تغییر ساعت کشور معمولا بر محور صرفه‌جویی در مصرف انرژی و برق بوده است، ولی تغییر ساعت با آداب زندگی دینی و توصیه‌های شرعی نیز تطابق زیادی دارد. در توصیه‌های دینی توصیه‌های متعددی بر سحرخیزی و غنیمت‌شمردن اوقات اولیه صبح داریم. از نظر تجربی نیز شرایط بدنی و نشاط و هوای تازه صبح بهترین زمان برای فعالیت‌ها است. در بهار و تابستان اذان صبح به عقب می‌رود و در شهرهای مرکزی کشور  اذان به حوالی ساعت ۳ می‌رسد، در شهرهای شرقی کشور اذان صبح از ساعت سه عقب‌تر می‌رود و ۳۱ خرداد اذان صبح مشهد ساعت ۲ و ۲۶ دقیقه است. با عدم تغییر ساعت، مردم بهترین ساعات صبح را در خواب سپری می‌کنند و در هنگامی که آفتاب تند و تیزی خود را پیدا کرده، فعالیت‌های خود را شروع می‌کنند.
امروز نگاهی به مذاکرات قانون "نسخ تغییر ساعت رسمی کشور" داشتم، هنگامی که در سال ۱۴۰۰ این قانون در مجلس تصویب شد، بعضی از نمایندگان به این مطلب اشاره کرده‌ بودند ولی گویا روحیه سنت‌گرایی مجلس به این نکات توجه نداشت. همان‌گونه که به موضوع مصرف برق نیز بی‌توجه بودند و آن را کم اهمیت می‌دانستند.
......
@azadpajooh
🔸درباره طلسم شرف‌الشمس

✍مهدی مسائلی

در عرف عمومی انگشترهای با نگین عقیقِ زرد به انگشتر شرف‌الشمس معروف هستند. در پشتِ نگین زرد این انگشترها معمولاً طلسم و اشکالی رمزی حکاکی می‌شود که بعضی مردم معتقدند آنها را از حوادث و بلاها می‌کند و پیروزی و موفقیت را برای‌شان به همراه می‌آورد. این طلسم باید در روز ۱۹ فروردین با رعایت آداب خاصی بر روی عقیق زرد حکاکی شود. اما در واقع شرف‌الشمس نام وضعیت خورشید در این روز است. توضیح این‌که نحوه گردش زمین به دور خورشید موجب می‌شود که از نگاه ناظر زمینی، در طول سال خورشید در زوایای مختلفی دیده شود. این گردش که در نجوم قدیم به عنوان گردش خورشید به دور زمین تصور می‌شده است، مداری بیضی شکل دارد. منجمین قدیم زوایای قرار گرفتن خورشید در این مدار را به ۱۲ قسمت تقسیم کرده‌اند که به آنها برج فلکی می‌گویند. به کل این مدار نیز دایرة البروج می‌گویند. در نجوم قدیم مبدأ این برج‌ها را برج حمل می‌نامیدند که ورود خورشید به برج حمل آغازگر فصل بهار و ساعت تحویل سال نوروزی است. آنها معتقد بودند که هر یک از قمرها یا ستاره‌هایی که حالت گردشی دارند در برج و زاویه‌ای از گردش خود، در کمال شرافت و منزلت قرار می‌گیرند و در زاویه‌ای در اوج هبوط و پستی خویش هستند. بر این اساس، معتقد بودند که موضع شرافت و منزلت خورشید(شرف الشمس) در برج حمل و در نوزدهمین روز فروردین است. قرار گرفتن خورشید در این موقعیت، موفقیت‌ها و خیرات را به دنبال دارد و بهتر است کارهای مهم در این زمان انجام شود. پس در واقع شرف الشمس نام موقعیت خورشید در روز نوزدهم فروردین است که این نام را بر روی یک طلسم و سپس بر روی نگین یک انگشتر گذاشته‌اند.
بعضی حکاکی طلسم بر روی عقیق زرد در روز نوزدهم فروردین را توصیه‌ای دینی می‌دانند. اما در کتاب‌های حدیثی هیچ حدیث صحیح یا ضعیفی که دستور به حکاکی حرز یا طلسمی بر روی عقیق یا کاغذ زرد رنگی در این روز کرده باشد، وجود ندارد. طلسم و اشکال رمزی متداولی که هم‌اکنون حکاکی می‌کنند از کتاب مصباح کفعمی برگفته‌اند که در آنجا بحثی از اختصاص آن به موضوع شرف‌الشمس نیست و کفعمی بدون هیچ استناد روایی مدعی صفت اسم اعظم آن شده است.( مصباح کفعمی، ص311) بعضی با استناد به حاشیه مصباح گفته‌اند که طلسمی که در دیوان منسوب به امام علی(ع) برای رفع صُداع(سردرد) آمده است، همین اشکال و حروف رمزی است. ولی انتساب این دیوان به امام علی(ع) صحیح نیست و بیشتر اشعار آن متعلق به دیگران است. سندی نیز برای این اشعار وجود ندارد. با این وجود، در آنجا نیز بحث از شرف‌الشمس نیست.

نکته دیگر این‌که حکاکی این طلسم در روز شرف الشمس بر روی عقيق زرد، در یکی دو قرن‌ اخیر توسط علمای شیخیه بسیار ترویج شده است و ظاهرا رویکرد باطنی و توجه آنها به علم حروف منشأ ترویج این مباحث بوده است. توصیه‌های صریحی از رهبران شیخیه همچون شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی در این زمینه وجود دارد. به احتمال زیاد رونق انگشتر شرف‌الشمس در میان شیعیان نیز متأثر از شیخیه است.
در مجموع طلسم‌هایی از این دست، افزون بر این که اعتبار دینی ندارد، مردم را از اصل و حقیقت دین‌داری که توحیدمحوری و اعتماد و توکل به خداست، دور می‌کند و درگیر خرافاتی شبیه جادو و طلسم‌ می‌کند. آنها به اعتماد به اشکال رمزی و طلسم‌هایی که معنای آنها مشخص نیست، موفقیت و نجات خویش را طلب می‌کنند، در حالی مسیری دین‌داری در توجه مستقیم به خدا و توکل و درخواست از اوست.

.........
@azadpajooh
🔸اندر خاصیت نام مادرموسی

🔻متنی از کتاب لبخند علما:

معروف است که عده‌ای از اهالی نجف می‌خواستند نام مادر حضرت موسی را بفهمند و خجالت می‌کشیدند از شیخ مرتضی انصاری این سؤال را بنمایند، لذا پسر بچه‌ای را تعلیم دادند که هنگام بیرون آمدن شیخ از حرم مطهر در کفش‌داری این مطلب را از او پرسش نماید. او هم در آن موقع پرسش خود را مطرح کرد، شیخ بدون تأمل به زبان دزفولی فرمود: «اسمش مارموسی (مادرموسی) بوده!»
(زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص83.)

حاشیه:
اسم مادر موسی در قرآن نیامده است؛ ولی در تورات (سفر خروج، فصل شش، آیه بیست) اسم او یُوکابِد (به معنای جلال و شکوه خداوند) از نسل لاوی پسر یعقوب بیان شده است که برخی تفاسیر و قصص القرآن نیز آن را از تورات برگرفته‌اند. براساس تورات او با برادرزاده خود عمران (یا عَمْرام) ازدواج کرد و موسی(ع) و هارون فرزندان این دو هستند. در میان برخی از عوام، افسانه‌ای دربارۀ نام مادر حضرت موسی ساخته‌اند که اگر کسی نام او را بر قفل بسته بخواند، آن قفل باز می‌شود. احتمالا پرسش نام مادر حضرت موسی از شیخ انصاری نیز بدین جهت بوده است. محمدجواد مغنیه در تفسیر الکاشف آورده است:

خنده‌آورست که فردی از همین قفلی که مادر موسی با آن، صندوق بچه‌اش را قفل کرد، افسانه‌ای ساخته که قرن‌های متمادی نشر یافته و شیوع پیدا کرده است و عده زیادی از افراد ساده‌لوح هم بدان ایمان آورده‌اند. این افسانه از این قرار است‌: هر قفلی که نام مادر موسی بر آن خوانده شود، خود به خود باز می‌شود و به همین دلیل، جز خواص و اهل راز آن را نمی‌دانند. روزی نزد یکی از روحانیون که در میان قومش دارای اسم و رسم بود رفتم، دیدم وی مشغول جستجو در مجلدات بحارالانوار مجلسی است. گفتم: «دنبال چه می‌گردی؟» گفت: «می‌خواهم نام مادر موسی را پیدا کنم...»
دو سال پیش مردی نزد من آمد که گمان می‌کرد من از اهل رازم و نام مادر موسی را از من پرسید. در پاسخ او گفتم: «سؤال شونده از سؤال کننده داناتر نیست» و او باور نکرد. پس به او گفتم: «این سخن خرافه است.» اما عقیده داشت که من از او فرار می‌کنم و نمی‌خواهم وی را از این راز بزرگ آگاه سازم! وقتی از او ناامید شدم، گفتم: «بر من جایز نیست که تو را از این راز آگاه کنم؛ زیرا می‌ترسم اموال مردم را بدزدی.» او سوگند خورد که هرگز چنین نخواهد کرد و همچنان سوگندش را تشدید می‌کرد و من هم وانمود می‌کردم که به وی اعتماد ندارم. مدتی گذشت و من به تفسیر قرآن کریم پرداختم. وقتی به این آیات رسیدم، به منابع آن رجوع کردم از جمله: به کتاب قصص القرآن، که چهار نفر از نویسندگان مصری آن را تألیف کرده‌اند که عبارتند از: محمد احمد جادالمولی، علی محمد البجاوی، محمد ابوالفضل و سید شحاته. در این کتاب آمده که نام مادر موسی «یوکابد» بوده است؛ لکن مؤلفان کتاب این سخن را به هیچ منبعی نسبت نداده‌اند. (محمدجواد مغنیه، ترجمه تفسیر کاشف، مترجم: موسی دانش، ص573 و محمد جواد مغنیة، التفسیر الکاشف، ج3، ص372).
.......
برای کتاب لبخند علما و نحوه خرید آن، این پست را بخوانید: کتاب لبخند علما
........
@azadpajooh
چند روز پیش گزارشی تاریخی از کتاب وَقْعَةُ صِفّین در این کانال منتشر شد. بلافاصله بعضی شروع به ارسال پیام‌های توهین‌آمیز به بنده کردند. از آنجا که شب‌های قدر پیش‌رو بود و نمی‌خواستم درگیر قضاوت‌ها و تهمت‌ها و تهدیدهای آنها باشم آن گزارش را حذف کردم، ولی الان چند نکته را درباره آن بیان می‌کنم:
۱. این کانال، رسانه‌ای صرفا تبلیغی نیست، بلکه همچنان‌که از اسمش پیداست به یادداشت‌ها و مطالعات من اختصاص دارد و انتشار بعضی از مطالب آن فقط جنبه علمی دارد. از این رو برای جذب مخاطب عمومی نیز تلاشی نمی‌کنم. گزارش تاریخی منتشر شده که هیچ تحلیلی ذیل آن نبود، جزئی از مطالعات تاریخی بنده بود که آن را به اشتراک گذاشتم، اگرچه درباره آن تحلیل نیز دارم.

۲. گزارش تاریخی را می‌توان رد یا اثبات نمود یا تحلیل‌های متفاوتی از آن ارائه کرد، سانسور گزارش‌های تاریخی با تهمت و جوسازی هیچ‌گاه حقیقت یک تفکر را اثبات نمی‌کند.

۳. عده‌ای متنی را برای بنده فرستادند که با عنوانی توهین‌آمیز ادعای نقد گزارش من را داشت. در آن متن سعی شده بود، اصالت کتاب وقعة صفين زیر سؤال برده شود. برای این کار به قسمتی از مقدمه محقق کتاب استناد کرده بود که چاپ سنگی کتاب را پر از تصحیف و تحریف می‌داند. در حالی‌که محقق در ادامه بیان می‌کند که با استخراج متن وقعة صفين از شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحديد متن را تکمیل و تحقیق کرده است. همچنین سعی کرده بود عمرو بن شمر جعفی راوی این گزارش را تضعیف کند، درحالی که وی توثیق نیز دارد و اجلاء و اصحاب اجماع از او روایت کرده‌اند و بعضی از علما همچون میرزای نوری او را موثق می‌دانند. حداکثر چیزی که در جمع‌بندی حال او گفته‌اند مجهول‌الحال بودن اوست. نکته مهم این‌که اهل‌سنت به خاطر نقل روایات مطاعن او را تضعیف کرده‌اند و نقل چنین روایتی از او برخلاف انگیزه جعل اخبار است. احتمال دارد تضعیف‌های درباره او را نیز از این طریق گرفته باشند. با این مقدمه، این گزارش از نگاه من قابل اعتناست اگرچه می‌توان تحلیل‌های متفاوتی بیان کرد.
در مجموع، تأکید می‌کنم این گزارش می‌تواند رد یا اثبات یا تحلیل شود، اما تهمت و توهین هیچ حقیقتی را اثبات نمی‌کند.

با توضیحاتی که بیان شد یک بار دیگر آن فیش و گزارش تاریخی را ارسال می‌کنم:
🔻🔻🔻

مورخ شیعی نَصْر بن مُزاحم مِنْقَری (متوفای ۲۱۲ق) در کتاب وَقْعَةُ صِفّین این گزارش را آورده است:
چون ديگر روز فرا رسيد محمد بن على بن ابی‌طالب از سويى و عبیدالله بن عمر بن خطّاب از ديگر سوى با دو گروه انبوه به جنگ یکدیگر آمدند و دو گروه نبردى سخت بسان سخت‏ترين و پرتكاپوترين نبردها در پيوستند. آنگاه عبیدالله بن عمر به محمد بن حنفيّه پيام فرستاد: خود به نزد من بيا تا تن بتن با تو هماوردى كنم.
(محمد بن حنفيّه در پاسخ پيام) به او گفت: بسيار نيك است. سپس پياده به‌سوی او روان شد، در اين ميان على صحنه را بديد و گفت: اين دو هماورد، كيستند؟ به وى گفتند: ابن حنفيّه و ابن عمر هستند. على مركب خود را به تاخت درآورد و محمد را فراخواند و به او فرمود: مركب مرا نگهدار. و وى مركب را برايش نگهداشت، سپس (على) خود به‌سوی او (ابن عمر) رفت و گفت: من با تو هماوردى مى‏كنم، بيا با من بگرد. گفت: من سر هماوردى با تو ندارم.
راوى گفت: پس ابن عمر از ميدان بازگشت و ابن حنفيّه به پدر خود مى‏گفت: مرا از هماوردى با او بازداشتى، اگر با او هماورد مى‏شدم اميدوار بودم كه او را بكشم.
گفت: پسرم، اگر من با او بر مى‏آمدم بى‏گمان وى را مى‏كشتم، ولى اگر تو با او بر مى‏آمدى (فقط) اميد داشتى كه او را بكشى، و من ايمن نبودم كه او تو را نكشد. سپس (ابن حنفيّه) گفت: پدر جان آيا تو خود به هماوردى با اين تبهكار فرومايه و دشمن خدا حاضر شدى؟ به خدا سوگند اگر پدرش تو را به هماوردى مى‏خواند من (تن دادن تو را به هماوردى با او) از تو شايسته نمى‏دانستم. پس[علی(ع)] گفت: «يَا بُنَيَّ لَا تَذْكُرْ أَبَاهُ وَ لَا تَقُلْ فِيهِ إِلَّا خَيْراً يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَاهُ؛‌ پسرم، پدرش را ياد مكن‏ و جز نيكى درباره او مگوى . خدا پدرش را بيامرزد.» سپس مردان جنگى از یکدیگر جدا شدند و به لشکرگاه‌های خود بازگشتند.
وَقْعَةُ صِفّین، ص 221 و پيكارصفين(ترجمه وَقْعَةُ صِفّین)، ص300.
........
ان شاءالله در فرصتی مناسب تحلیل خویش از این گزارش را می‌نویسم.
........
@azadpajooh
قمه‌زنی معمولا در روز عاشورا انجام می‌شود، با این حال، در بعضی مناطق خاص، اندکی از شیعیان در شب بیست و یکم ماه رمضان نیز قمه‌زنی می‌کنند.
اما حتی علمایی که قمه‌زنی را جایز می‌دانند و معمولا هواداران این عمل به فتوای آنها استناد می‌کنند با قمه‌زنی در این شب موافق نیستند.
تصویر بالا نقل‌قولی از آیت الله حسین وحیدخراسانی دراین‌باره است که در کتاب ماسمعت ممن رأيت منتشر شده است.
درباره نقد قمه‌زنی از دیدگاه علمای شیعه می‌توانید به کتاب عار یا شعار مراجعه نمایید.
......
سید مجتبی بحرینی:

یک روزی در ماه مبارک رمضان مشهد منزل ایشان بودیم صحبت از عزاداری برای حضرت سیّد الشهداء(ع) و نحوه کیفیت آن شد از جمله قمه زنی؛ چون کسی همراه بود که در بسیاری از شهادت‌ها و وفیات این کار را انجام میداد. گفتند: نه، این امر اختصاص به امام حسین(ع) و روز عاشورا دارد حساب حضرت سيد الشهداء(ع) از همه جداست این عمل برای امام حسین(ع) آن هم در روز عاشورا رواست و در بقیه ایام و مناسبتها ناروا و ممنوع.
......
@azadpajooh
نقل شده در گرماگرم نبرد صفین نوجوانى از سمت شامیان به سمت لشگر امام علی(ع) آمد و بار رجرخوانی به سپاه حضرت حمله كرد و روى از میدان نمى‏تافت و پیاپى شمشیر مى‏زد، سپس شروع به لعن و دشنام گویی به امام على(ع) كرد. هاشِم بن عُتبه از صحابه پیامبر(ص) و یاران امام علی(ع) به او گفت: «در پى این سخن دادرسى و از پس این جنگ حسابرسى (الهى) است. از خدا بپرهیز، چه تو نزد پروردگارت باز گردى و از این موضع و آنچه در سر داشته‏اى از تو باز پرسد».
او در جواب گفت: «من با شما از آن رو پیكار مى‏كنم كه چنان كه به من گفته‏اند مولاى شما نماز نمى‏گزارد و شما نیز نماز نمى‏گزارید، و بدان سبب با شما چنین مى‏جنگم كه یار شما خلیفه ما را كشته و شما در كشتن او به وى كمك كرده‏اید.» اما در برابر این سخنان، هاشم بن عُتبه با گفتگویی نرم و صادقانه توانست او را متوجه جهالت و نگاه نادرستش کند و او در همانجا از کردار خویش توبه نمود.
راوى می‌گوید: «جوان در بازگشت به میان كسان رفت، مردى از شامیان به وى گفت: آن عراقى فریبت داد! گفت: نه، بلكه آن عراقى خیر مرا خواست و اندرزم داد.»

🔺نصر بن مزاحم، پيكار صفين، ص485تا 487.

........
@azadpajooh
🔸تلاش برای رفع دشمنی نه حذف دشمن

✍مهدی مسائلی

در اسلام هدایت دشمنان برتر از جنگ با آنها است و تا هنگامی که احتمال هدایت دشمنان وجود دارد نباید با آنها وارد جنگ شد. در روایتی از امام صادق(ع) به نقل از امام على (ع) آمده است:
پيامبر خدا (ص) مرا به یمن فرستاد و فرمود:
يَا عَلِيُّ، لَاتُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتّى‏ تَدْعُوَهُ‏، وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلى‏ يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ، وَ لَكَ وَلَاؤُهُ‏ يَا عَلِي(کافی، ج‏9، ص 410)

اى على! با احدى نمى‌جنگى مگر این كه قبل از جنگ، او را به اسلام دعوت كنى. اگر خداوند یك نفر را به وسیله تو هدایت كند براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب مى‌كند و تو سرپرستى بر او دارى.

توصیه مشابهی از پیامبر(ص) خطاب به امام علی(ع) در جریان فتح خیبر نقل شده است.
امام علی(ع) این توصیه پیامبر(ص) را همواره در برابر دشمنان به کار می‌بستند، و هرگز از آن عدول نکردند، چنانچه گزارش شده است هنگامی که در صفّین آب به تصرف حضرت در آمد و از اهل شام ممانعت ننمود چند روزى جنگ متاركه گشت، پس بعضى از لشگریان حضرت گفتند تأمّل ایشان در فرمان به جنگ شاید براى این است كه از مرگ و كشته شدن مى‏ترسد، و برخى دیگر گفتند شاید براى این است كه در وجوب جنگیدن با مردم شام شكّ و تردید دارد، حضرت در پاسخ آنان فرمود:
اين‌كه مى‏گوييد، خويشتن دارى از ترس مرگ است، بخدا سوگند! باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم یا مرگ به سوى من آید، و اگر تصوّر مى‏كنید در جنگ با شامیان تردید دارم، بخدا سوگند! هر روزى كه جنگ را به تأخیر مى‏اندازم براى آن است كه آرزو دارم عدّه‏اى از آنها به ما ملحق شوند و هدایت گردند. و در لابلاى تاریكى‏ها، نور مرا نگریسته به سوى من بشتابند، كه این براى من از كشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، گر چه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار مى‏گردند.
( نهج البلاغه، خطبه 55)
با وجود جنگ‌هایی که در زمان خلافت آن حضرت رقم خورد اما آن حضرت از ابتدای تصدی خلافت تلاش وسیعی را برای برقراری صلح و جلوگیری از خونریزی آغاز كرد و خاضعانه و با جدّیت به هر وسیله ممكن برای برقراری صلح و هدایت پیمان شكنان متوسل شد، آن گونه‌ كه اگر كسی با قدرت، شجاعت و دلاوری‌های آن حضرت در جنگ‌های صدر اسلام آگاهی نداشته باشد، ایشان را آنچنان ضعیف و ناتوان می‌پندارد كه گویا برای حفظ پایه‌های حكومت خود قادر به اقدامی نیست و لذا از دشمن این گونه تقاضای صلح می‌نماید!(گزارش‌ها دراین‌باره را بنگرید در کتاب عدالت در عداوت)
در جنگ صفین هنگامی که امام(ع) مالک اشتر را پیشاپیش سپاه خود به منطقه صفین اعزام می‌کرد، به او فرمود:« مبادا تا وقتى به ایشان نرسیده و اخبار و گزارش‌هایشان را نشنیده‏اى خود آغاز به جنگ كنى مگر آنكه دشمن بر تو پیش‌دستى كند، و مبادا دشمنى تو باعث شود كه پیش از چند بار دعوت، به تكرار و اتمام حجّت، دست به جنگ با دشمن زنى.»( نصر بن مزاحم، پيكار صفين، ترجمه وقعة صفين، ص212)
.......
@azadpajooh
🔹واکاوی زندگی پس از زندگی و تاثیرات معنوی‌اش

▪️بازنشر

✍مهدی مسائلی

١. در آیات قرآن تأکید شده که مرگ راه بی‌بازگشتی است، از این جهت کافران و گناهکاران وقتی پس از مرگ درخواست بازگشت به دنیا و کسب ایمان و انجام اعمال صالح را می‌کنند، به تندی و با خطاب هرگز مواجه می‌شوند. این قانون می‌تواند در مواردی با معجزه تخصیص بخورد و افرادی به دنیا بازگشت داشته باشند، همچون معجزات حضرت عیسی(ع)، اما معجزه‌ها موارد استثنایی و معدود هستند نه عمومی و پُرشمار. پس این تجربه‌ها نمی‌تواند به صورت یک معجزه برای بازگشت از مرگ باشد بلکه به نظر می‌رسد این داستان‌ها و ادعاها از جنس رؤیا یا مکاشفاتی هستند که برای بعضی انسان‌ها در زمان حیات‌شان اتفاق می‌افتد.

۲. کسانی که به پژوهش درباره تجربه‌های نزدیک به مرگ پرداخته‌اند سعی کرده‌اند وجوه مشترک کلی یا جزئی از آنها استخراج کنند، ولی با این حال، این تجربه‌ها سیر داستانی بسیار متنوعی دارند و گاهی داستان‌ها و تجربه‌ها با هم متضاد هستند. اگر ما از این تجربه‌ها به عنوان مرگ یا شبه‌مرگ یاد کنیم و عین توصیفات و داستان‌های آنها را واقعیت بپنداریم، با انبوهی از گزاره‌های معنوی روبرو می‌شویم که طبق تفکرات یک نژاد یا دین و حتی فرد تصویرگری شده‌اند؛ فرد مسیحی هنگام مرگ، افرادی را می‌بیند که در کتاب‌ها و مجالس دینی او از آن‌ها صحبت می‌شود و مسلمان همین‌طور، بودایی و هندو و ادیان دیگر به همین ترتیب. تجربه‌ها نیز معمولا مؤید گزاره‌ها و شخصیت‌های معنوی آن دین یا مذهب هستند. 
اما اگر این تجربه‌ها را رؤیا یا کشف و شهود بدانیم، لزوما یک واقعه‌ی عینی و حقیقی نیستند، هرچند می‌توانند حاوی یک معنویت و روحانیت و اتفاق وَرامادی باشند، مثلا خواب‌ها و رؤیاها هرچند صادقه باشند ولی تفکرات شخصی در تصویرگری آنها دخالت دارند. از این رو مهم تعبیری است که از چنین خواب‌هایی ارائه می‌شود نه جزئیات دیده شده در آنها. در کشف و شهود نیز همین امور مطرح است و کشف و شهود تابع احوالات شخصیه است و مثل خواب باید تعبیر و تفسیر درست از آن ارائه شود.

۳. مکاشفات و شهودات شیطانی نیز وجود دارند. این‌که شخصی از اطلاعات غیبی خبر می‌دهد و مشاهداتی را بیان می‌کند یا از انتزاع روح از بدن حکایت می‌کند، دلیل حقیقت بودن شهودات آن شخص نیست. اجنه و شیاطین نیز به اخبار و مشاهداتی دسترسی دارند که می‌توانند به وسیله آنها، انسان‌ها را گمراه کنند. فرد وقتی تحت تأثیر القائات و تفکرات شیطانی باشد، به جای خداوند، شیطان به او وحی می‌کند و ممکن است شیاطین اسرار و رموزی را به او بگویند که موجب تقویت آنها و فتنه‌گری بیشتر میان مردم شود. پس تجربه نمی‌تواند حقایق معنوی را اثبات کند. وحی الهی که کلیات و جزئیات دینی را به انسان انتقال می‌دهد با کشف و شهود متفاوت است. دین به وسیله وحی تشریع می‌شود که به پیامبران نازل می‌شد. وحی از مَجرایِ منزه الهی است و از دسترس شیاطین به دور است.

۴. اگر ذکر تجربه‌های پس از مرگ، به منظور اثبات کلی معنویت و روحانیت انسان باشد، وجه مثبتی دارد، ولی اگر بخواهیم با آنها جزئیات دینی را اثبات کنیم، انحرافاتی را به دنبال خواهد داشت. بسیاری از خرافات دینی می‌توانند در متن داستان‌ تجربه‌های نزدیک به مرگ قرار گیرند و مشروعیت پیدا کنند. با استحکام این تجربه‌ها به عنوان یک دلیل دینی، استدلال‌های علمی و نقلی دینی نیز تحت شعاع قرار می‌گیرند. مثلا هنگامی یک عالم دینی درباره مسئله‌ی تاریخی یا وجود شخصیتی یا مکان زیارتی بحث می‌کند، اگر تجربه‌ نزدیک به مرگ نتایجی برخلاف تحقیقات او را بیان کند، تحقیقات و مباحث علمی آن عالم بی‌ارزش و خلاف واقعیت جلوه می‌کند. گاهی ما ترویج بعضی از امور را تقویت کننده معنویت در بین مردم می‌پنداریم در حالی که با ترویج گسترده و بی‌ضابطه آنها راه را برای رهزنی دینی عده‌ای دیگر فراهم می‌کنیم. چنانچه با نقل بی‌ضابطه کرامات یا تشرفات به محضر ائمه و امام زمان(ع) راه را برای فریب‌کاری دینی عده‌ای باز می‌کنیم. موضوع ترویج خواب و دریافت حقایق معنوی و غیبی از آن، نیز یکی دیگر از چالش‌گاه‌های معنوی است. مشابه این امور زیاد هستند، اموری که شبه معنوی هستند، مثل استخاره گرفتن یا علم حروف و اعداد.

۵. نقل گسترده و مستمر این تجربه‌ها، غیر از این‌که معنویت را به امری تجربی تبدیل می‌کند، به مرور آن را به برنامه‌ای تفریحی برای مردم تبدیل می‌کند. یعنی معنویتی که اینجا برای افراد حاصل می‌شود، تبدیل به واسطه‌ای برای اتصال آنها به دین‌داری اصیل نمی‌شود، افرادی برای آرامش روحی خود به پیگیری این تجریبات اهتمام دارند ولی تفاوتی در زندگی آنها از جهت عمل به آموزه‌های دینی دیده نمی‌شود.

......
@azadpajooh
🔸غلو درباره معاویه‌ در اصفهان

در بخش لطیفه‌های ادیان و مذاهب از کتاب لبخند علما حکایاتی از تعصبات مذهبی در تاریخ آورده‌ام که خواندن آن در روزگار کنونی مضمونی طنز دارد. چون خودم اصفهانی‌ام در این قسمت چند حکایات درباره تعصبات مذهبی مردم اصفهان در قرن‌های نخستین اسلامی آورده‌ام، از جمله «مناره هو هو»، «شهر دندان کِنان»، «غلو درباره معاویه در اصفهان» و... چند حکایتی از مردم قم نیز در این قسمت قرار دارد. حکایت اخیر درباره مردم اصفهان را در ادامه می‌خوانیم:

محمد بن احمد مَقْدِسِی (مُقَدّسی)، عالم و جهان‌گرد قرن چهارم قمری در کتاب اَحسَنُ التَقاسیم فِی مَعرفَةُ الأقالیم،‌ اصفهانی‌های آن زمان را حنبلیانی درشت‌خوی معرفی می‌کند که دربارۀ معاویه افراط می‌کردند، او سپس دراین‌باره حکایتی را این چنین نقل می‌کند:
یکی از عیب‌ها که در سرآغاز سخن از این سرزمین گفتم سادگی مردم اصفهان و غلو ایشان دربارۀ معاویه است. مردی از ایشان را به وارستگی و زهد به من معرفی کردند، روزی کاروان را رها کرده به دیدار رفتم، شب را نزد او مانده پرسش‌ها می‌کردم، تا این‌که پرسیدم دربارۀ صاحب [بن عباد] چه گویی‌؟ وی به لعن و نفرین او پرداخت و گفت: «مذهبی برای ما آورده که آن را نمی‌فهمیم!» گفتم: «چه گوید؟» گفت: «او می‌گوید: معاویه پیامبر نیست!» من گفتم: «تو چه می‌گویی‌؟» گفت: «من گفتۀ خداوند را می‌پذیریم که می‌گوید: "لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ؛ ما فرقی میان پیامبران نمی‌نهیم"، ابوبکر پیامبر مُرسَل بود، عمر پیامبر مُرسَل بود و...» پس از برشمردن چهار خلیفه گفت: «معاویه نیز پیامبر مرسل بوده است.» من گفتم: «چنین مگو! زیرا تنها چهار تن نخستین خلیفه بودند و معاویه پادشاه بوده است، زیرا پیامبر گفته است: خلافت پس از من سی سال خواهد ماند سپس به پادشاهی بر می‌گردد.» در این هنگام او بر من پرخاش گرفت و صبح به مردم می‌گفت این مرد رافضی است و اگر کاروانیان نرسیده بودند، مرا کتک زده بودند.
پاورقی: مقدسی، أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ص۳۹۹. وی در جایی دیگر درباره بغداد نیز می‌نویسد: در بغداد [عراق] غالیان هستند که در دوستی معاویه افراط می‌دارند، و همچنین مشبّهان و بَربَهاریان[که حدیث‌هایی منکر در دوستی معاویه دارند] روزی من در مسجد جامع واسط دیدم گروهی گرد مردی را فرا گرفته‌اند، چون نزدیک شدم شنیدم می‌گوید: فلان از فلان روایت کرده که پیغمبر گفت: «خدا به روز قیامت معاویه را بخود نزدیک می‌کند و دست بر سرش می‌کشد و او را همچون یک عروس به مردم نشان می‌دهد» من گفتم: «برای چه‌؟ برای جنگی که با علی کرد؟ خدا معاویه را بیامرزد، اما تو گمراه دروغ می‌گویی!» او فریاد زد: «بگیرید این رافضی را!» مردم بر سر من ریختند تا یکی از نویسندگان مرا شناخت و ایشان را پراکنده کرد. (محمد بن احمد مقدسی، أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، ج۲، ص۱۷۵.)
........
برای کتاب لبخند علما و نحوه خرید آن، این پست را بخوانید: کتاب لبخند علما
........
@azadpajooh
⚡️نقد معاویه در میان اهل‌سنت

▪️(باز نشر)

✍مهدی مسائلی

بسیاری از علمای اهل‌سنت دوره معاویه را آغاز پادشاهی در اسلام می‌دانند و خلافت اسلامی را درباره آن صادق نمی‌دانند. در این‌باره حتی به روایتی استناد می‌کنند که احمد بن حنبل در كتاب مسند و ابويعلى و ترمذى و ابن‌حيان و ابوداود و حاكم نیشابوری آورده‌اند كه پیامبر(ص) فرمود: «پس از من خلافت سى سال است و از آن پس سلطنت خواهد بود»
از طرفی دیگر قاطبه‌ی اهل‌سنت جنگ معاویه با امام علی(ع)، را شورش دانسته و حق را به امام علی(ع) می‌دهند. (هرچند با طرح بحث خطا در اجتهاد، گناه را از معاویه می‌زدایند)
بنابر نقلی از ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفی وی می‌گفت: «می‌دانید چرا اهل شام با ما دشمن‌اند؟»
گفتند: نه.
گفت: «علت دشمنی ايشان آنست كه ما معتقديم كه اگر لشكر علی را درک می‌كرديم، او را کمک نموده و به‌خاطر او با معاويه می‌جنگيديم، بدین جهت است كه ما را دوست نمی‌دارند.»(محمد بن‌ عبدالسعیدکشی‌ حنفی، التمهيد في بيان التوحيد، دهلی: المطبعة الفاروقی، ۱۳۰۹ق، ص۱۸۳)
اما در میان علمای معاصر سید ابوالاعلی مُودودی، از علمای معروف شبه قاره، با صراحت و دقت بیشتری درباره این مسائل سخن می‌گوید و انتقادات صریحی را نسبت به معاویه و عملکرد وی بیان می‌کند. او حتی به نقد عملکرد عثمان خلیفه سوم در انتصابات خانوادگی و توسعه و دوام قدرت معاویه می‌پردازد و این موضوع را عامل شورش معاویه می‌داند. (سید قطب نیز مشابه همین انتقادات را دارد)
البته مودودی از دایره‌ی تفکر اهل‌سنت خارج نمی‌شود و خلافت عثمان را ایده‌آل می‌داند. مودودی همچنین به عنوان یک سنی، معاویه را به خاطر صحابی بودن و این‌که جهان اسلام را بار دیگر تحت یک درفش منظم ساخت و دایره اسلام را وسعت بخشید، قابل احترام می‌داند و لعن و طعن او را جایز نمی‌داند. اما برخلاف اکثر سنی‌مذهبان از این‌که اشتباهات معاویه را اشتباه بنامد ابایی ندارد. او می‌گوید کارهای غلط وی (معاویه) را باید غلط گفت، اگر کار غلط و نادرست او را درست بگویم مفهومش این است که ما معیار کار درست و نادرست خویش را به مخاطره می‌اندازیم. مُودودی روایات مختلفی از صحابه و بزرگان اهل سنت ذکر می‌کند که آنها نیز همین روش انتقادی را داشتند و اشتباهات صحابه را نادیده نگرفته یا توجیه نمی‌کردند. مثلاً در همین مورد از حسن بصری نقل می کند که می‌گوید:
«چهار عمل معاویه طوری است که اگر شخص یکی آنها را مرتکب شود ، برایش باعث هلاکت است: ۱. شمشیر کشیدن بر امت و تسلط بر حکومت بدون مشورت ۲‌. جانشین ساختن پسرش یزید که فاسق و فاجر بود ۳. زیاد را در دودمان خود قرار دادن ٤. قتل حجر و رفقایش.»
در مجموع، عملکرد معاویه خط قرمز اهل‌سنت نیست هرچند آنها برای وی احترام قائل هستند. البته تقابل مذهبی و موضع‌گیری در برابر طعن شیعه به معاویه، گاهی به معاویه در میان اهل‌سنت قداست بخشیده و مانع نقد عملکرد او شده است.

.........
@azadpajooh
درباره لقب خال‌المؤمنین

✍مهدی مسائلی

معاویه نزد بعضی از اهل‌سنت به خال‌المؤمنین(دایی مؤمنان) معروف است. این عنوان برگرفته از خویشاوندی سببی او با پیامبر(ص) است. خواهر معاویه، ام‌حبیبه بنت ابی‌سفیان یکی از همسران پیامبر(ص) بود. او که به همراه همسرش عبدالله بن جَحْش از مسلمانان مهاجر به حبشه بود، بعداز فوت همسرش در آنجا، در سال ۶یا ۷ قمری به همسری پیامبر(ص) درآمد. در فرهنگ اسلامی همسران پیامبر به ام‌المؤمنین ملقب شده‌اند و با قیاس به این عنوان، بعض از اهل‌سنت معاویه را به عنوان برادر همسر، خال‌المؤمنین(دایی مؤمنان) نامیده‌اند. اما برخلاف عنوان ام‌المؤمنین که منشأ قرآنی دارد و برگرفته از آیه ۶ سوره‌ی احزاب است، عنوان خال‌المؤمنین ریشه قرآنی و حدیثی ندارد. از این جهت بعضی از علمای اهل‌سنت با به‌کار بردن آن موافق نیستند و درباره این عنوان نکات زیر را بیان کرده‌اند:

۱. ظاهراً موضع‌گیری درباره طعن معاویه توسط شیعیان منشأ رواج این عنوان میان اهل‌سنت بوده است. البته سیاست‌های تبلیغی حکومت اموی بر تقدس بخشیدن به بنیان‌گذار آن نیز می‌تواند منشأ ترویج این عنوان بوده باشد که نیاز به پژوهش دارد.

۲. پیامبر(ص) برادران همسر متعددی داشت که هیچ‌کدام به عنوان خال‌المؤمنین معروف نشده‌اند. افرادی همچون محمد و عبدالرحمن پسران ابی‌بکر، عبدالله بن عُمر و برادرانش، عتبه و یزید دو برادر دیگر معاویه و... همگی برادرزن پیامبر(ص)بودند ولی هیچ‌کدام به خال‌المؤمنین شناخته نمی‌شوند. این درحالی است ‌که شخصیتی مثل عبدالله بن عمر از جهت سابقه اسلامی و فضل علمی برتری خاصی نسبت به معاویه نزد اهل‌سنت دارد.

۳. همسران پیامبر(ص) خواهرانی نیز داشتند که با این قیاس باید آنها را نیز خالات المؤمنین نامید. همچنین پدر و مادر آنها را نیز باید اجداد و جدات المؤمنین بخوانیم. در حالی‌که چنین القابی متداول نیستند. از این گذشته، علمای اسلامی از عنوان ام‌المؤمنین حکم فقهی تحریم ازدواج با زنان پیامبر(ص) را برداشت کرده‌اند. پس باید ازدواج مسلمانان با خاله‌ها و دایی‌ها نیز جایز نباشد. در حالی‌که مسلمانان با آنها ازدواج می‌کردند. بر این اساس علمایی همچون ابن تیمیه تأکید می‌کنند که آیه ۶سوره‌ی احزاب احکام نسب را بیان نمی‌کند که از آن لقب خال‌المؤمنین اقتباس شود، بلکه تنها در صدد بیان حرمت آنها و تحریم ازدواج با آنهاست.

در مجموع، با توجه نکاتی که بیان شد، بعضی از علمای اهل‌سنت با به‌کار بردن لقب خال‌المؤمنین برای معاویه مخالف هستند. چنانچه از امام شافعی این مخالفت حکایت شده است. عموم علمای سلفی نیز با تقریر مطالبی که ابن‌تیمیه در این‌باره بیان کرده است، با استفاده لقب خال‌المؤمنین برای معاویه مخالف هستند.
.....
@azadpajooh
Кайра бөлүшүлгөн:
اخوت؛ وحدت شیعه و سنی avatar
اخوت؛ وحدت شیعه و سنی
⭕️پاسخ به شبهات یا تحریک احساسات اهل‌سنت

📌حجت‌الاسلام مسائلی

🔻یکی از افرادی که مجادله مذهبی را به شیوه خودش کرده بود به من پیام داد که می‌خواهد با من مناظره کند، من هم قبول کردم

🔻ایشان قبل از جلسه آدرس یک سایتی را برای من فرستاد که میگفت یکی از بزرگترین سایتهای مبارزه با وهابیت است.

🔻وقتی من به سایت ایشون مراجعه کردم دیدم که در واقع مبارزه با وهابیت نیست و مبارزه با اهل‌سنت است و نقد اهل‌سنت هم نیست بلکه در واقع تحریک احساسات و توهین به اعتقادات اهل‌سنت است.

🔻..‌‌... آیا آماری دارید که چند نفر را شما با شیعه دشمن کردی؟

#مسائلی
#مناظره
#استبصار

┄┄┅┅┅┅┅┅ ✦ ┅┅┅┅┅┅┄┄
‌‌💠 @okhowahmag
   ┄┄┅┅┅┅┅┅ ✦ ┅┅┅┅┅┅┄┄

Рекорддор

11.04.202523:59
1.7KКатталгандар
12.04.202523:59
200Цитация индекси
18.02.202501:51
9251 посттун көрүүлөрү
31.03.202509:17
5321 жарнама посттун көрүүлөрү
30.04.202523:59
10.48%ER
20.03.202514:19
31.33%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
БЕР '25КВІТ '25

مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت популярдуу жазуулары

22.04.202505:53
🔸بی‌تفاوتی حوزه درباره غلو

✍مهدی مسائلی

چند وقتی است کلیپ‌هایی از سخنان غالیانه روحانیون و مسئولین بعضی از هیئت‌ها منتشر می‌شود که به صراحت از خداباوری، ربوبیت و معبود بودن امامان اهل‌بیت(ع) سخن می‌گویند. بعضی از این سخنان جدید هستند و بعضی مربوط به سال‌های گذشته. اما مهم این‌که این حرف‌ها فقط بریده‌‌ای از سخنان یک خطیب نیست بلکه نظام فکری این هیئت‌ها که حضوری فعالی در شهرهای بزرگ و کوچک کشور دارند، بر این اعتقادات استوار است. با این وجود، انکار یا محکومیتی درباره این سخنان از سوی مراجع یا متولیان حوزوی صورت نمی‌گیرد، و بسیاری از مبلغین حوزوی نیز دراین‌باره کمتر سخن می‌گویند. این در حالی است که اگر سخنانی در انکار یا تضعیف یکی از فضائل اهل‌بیت(ع) یا مسائل تاریخی مرتبط با آنها بیان می‌شد، مواضع بسیار متفاوت بود و در مواردی، بعضی از علما تهدید به اعتراض اجتماعی و کفن‌پوشی نیز کرده‌اند.
سخن بنده در نفی عِرق و تعصب به اهل‌بیت(ع) نیست بلکه مقصودم تناسب در موضع‌گیری‌هاست. محققا توحید زیربنای تمام عقاید دینی است و بدون آن هیچ اعتقاد دینی ارزش ندارد. نبوت و ولایت راه و وسیله‌ای برای نیل به توحید هستند و اگر مسیر شرک از آنها ترسیم شود، به یک ضدارزش تبدیل می‌شوند.
به قول عالمی، ای کاش یک هزارم تعصبی که بعضی نسبت به ولایت و فضائل اهل‌بیت(ع) دارند، نسبت به توحید و صفات الهی داشتند. بعضی از علما یا مبلغین هنگام سخن گفتن از توحید و توکل به خدا، ترس آن دارند که برای ولایت و توسل به اهل‌بیت(ع) شبهه ایجاد کنند. ولی همین‌ها بدون هیچ واهمه‌ و احتیاطی از افتادن مردم به دام غلو و شرک، به امامان(ع) صفات ماواری بشری داده و صفات آنها را تا حد ربوبیت بالا می‌برند.
حاصل سخن این‌که مسیر محبت و دوستی، اقتضای تعصب و غلو را دارد، اگر با عقلانیت و دین مانعی برای غلو به وجود نیاوریم، افتادن بدین دام بسیار محتمل است.
........
@azadpajooh
24.03.202510:58
چند روز پیش گزارشی تاریخی از کتاب وَقْعَةُ صِفّین در این کانال منتشر شد. بلافاصله بعضی شروع به ارسال پیام‌های توهین‌آمیز به بنده کردند. از آنجا که شب‌های قدر پیش‌رو بود و نمی‌خواستم درگیر قضاوت‌ها و تهمت‌ها و تهدیدهای آنها باشم آن گزارش را حذف کردم، ولی الان چند نکته را درباره آن بیان می‌کنم:
۱. این کانال، رسانه‌ای صرفا تبلیغی نیست، بلکه همچنان‌که از اسمش پیداست به یادداشت‌ها و مطالعات من اختصاص دارد و انتشار بعضی از مطالب آن فقط جنبه علمی دارد. از این رو برای جذب مخاطب عمومی نیز تلاشی نمی‌کنم. گزارش تاریخی منتشر شده که هیچ تحلیلی ذیل آن نبود، جزئی از مطالعات تاریخی بنده بود که آن را به اشتراک گذاشتم، اگرچه درباره آن تحلیل نیز دارم.

۲. گزارش تاریخی را می‌توان رد یا اثبات نمود یا تحلیل‌های متفاوتی از آن ارائه کرد، سانسور گزارش‌های تاریخی با تهمت و جوسازی هیچ‌گاه حقیقت یک تفکر را اثبات نمی‌کند.

۳. عده‌ای متنی را برای بنده فرستادند که با عنوانی توهین‌آمیز ادعای نقد گزارش من را داشت. در آن متن سعی شده بود، اصالت کتاب وقعة صفين زیر سؤال برده شود. برای این کار به قسمتی از مقدمه محقق کتاب استناد کرده بود که چاپ سنگی کتاب را پر از تصحیف و تحریف می‌داند. در حالی‌که محقق در ادامه بیان می‌کند که با استخراج متن وقعة صفين از شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحديد متن را تکمیل و تحقیق کرده است. همچنین سعی کرده بود عمرو بن شمر جعفی راوی این گزارش را تضعیف کند، درحالی که وی توثیق نیز دارد و اجلاء و اصحاب اجماع از او روایت کرده‌اند و بعضی از علما همچون میرزای نوری او را موثق می‌دانند. حداکثر چیزی که در جمع‌بندی حال او گفته‌اند مجهول‌الحال بودن اوست. نکته مهم این‌که اهل‌سنت به خاطر نقل روایات مطاعن او را تضعیف کرده‌اند و نقل چنین روایتی از او برخلاف انگیزه جعل اخبار است. احتمال دارد تضعیف‌های درباره او را نیز از این طریق گرفته باشند. با این مقدمه، این گزارش از نگاه من قابل اعتناست اگرچه می‌توان تحلیل‌های متفاوتی بیان کرد.
در مجموع، تأکید می‌کنم این گزارش می‌تواند رد یا اثبات یا تحلیل شود، اما تهمت و توهین هیچ حقیقتی را اثبات نمی‌کند.

با توضیحاتی که بیان شد یک بار دیگر آن فیش و گزارش تاریخی را ارسال می‌کنم:
🔻🔻🔻

مورخ شیعی نَصْر بن مُزاحم مِنْقَری (متوفای ۲۱۲ق) در کتاب وَقْعَةُ صِفّین این گزارش را آورده است:
چون ديگر روز فرا رسيد محمد بن على بن ابی‌طالب از سويى و عبیدالله بن عمر بن خطّاب از ديگر سوى با دو گروه انبوه به جنگ یکدیگر آمدند و دو گروه نبردى سخت بسان سخت‏ترين و پرتكاپوترين نبردها در پيوستند. آنگاه عبیدالله بن عمر به محمد بن حنفيّه پيام فرستاد: خود به نزد من بيا تا تن بتن با تو هماوردى كنم.
(محمد بن حنفيّه در پاسخ پيام) به او گفت: بسيار نيك است. سپس پياده به‌سوی او روان شد، در اين ميان على صحنه را بديد و گفت: اين دو هماورد، كيستند؟ به وى گفتند: ابن حنفيّه و ابن عمر هستند. على مركب خود را به تاخت درآورد و محمد را فراخواند و به او فرمود: مركب مرا نگهدار. و وى مركب را برايش نگهداشت، سپس (على) خود به‌سوی او (ابن عمر) رفت و گفت: من با تو هماوردى مى‏كنم، بيا با من بگرد. گفت: من سر هماوردى با تو ندارم.
راوى گفت: پس ابن عمر از ميدان بازگشت و ابن حنفيّه به پدر خود مى‏گفت: مرا از هماوردى با او بازداشتى، اگر با او هماورد مى‏شدم اميدوار بودم كه او را بكشم.
گفت: پسرم، اگر من با او بر مى‏آمدم بى‏گمان وى را مى‏كشتم، ولى اگر تو با او بر مى‏آمدى (فقط) اميد داشتى كه او را بكشى، و من ايمن نبودم كه او تو را نكشد. سپس (ابن حنفيّه) گفت: پدر جان آيا تو خود به هماوردى با اين تبهكار فرومايه و دشمن خدا حاضر شدى؟ به خدا سوگند اگر پدرش تو را به هماوردى مى‏خواند من (تن دادن تو را به هماوردى با او) از تو شايسته نمى‏دانستم. پس[علی(ع)] گفت: «يَا بُنَيَّ لَا تَذْكُرْ أَبَاهُ وَ لَا تَقُلْ فِيهِ إِلَّا خَيْراً يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَاهُ؛‌ پسرم، پدرش را ياد مكن‏ و جز نيكى درباره او مگوى . خدا پدرش را بيامرزد.» سپس مردان جنگى از یکدیگر جدا شدند و به لشکرگاه‌های خود بازگشتند.
وَقْعَةُ صِفّین، ص 221 و پيكارصفين(ترجمه وَقْعَةُ صِفّین)، ص300.
........
ان شاءالله در فرصتی مناسب تحلیل خویش از این گزارش را می‌نویسم.
........
@azadpajooh
06.04.202508:23
🔸درباره طلسم شرف‌الشمس

✍مهدی مسائلی

در عرف عمومی انگشترهای با نگین عقیقِ زرد به انگشتر شرف‌الشمس معروف هستند. در پشتِ نگین زرد این انگشترها معمولاً طلسم و اشکالی رمزی حکاکی می‌شود که بعضی مردم معتقدند آنها را از حوادث و بلاها می‌کند و پیروزی و موفقیت را برای‌شان به همراه می‌آورد. این طلسم باید در روز ۱۹ فروردین با رعایت آداب خاصی بر روی عقیق زرد حکاکی شود. اما در واقع شرف‌الشمس نام وضعیت خورشید در این روز است. توضیح این‌که نحوه گردش زمین به دور خورشید موجب می‌شود که از نگاه ناظر زمینی، در طول سال خورشید در زوایای مختلفی دیده شود. این گردش که در نجوم قدیم به عنوان گردش خورشید به دور زمین تصور می‌شده است، مداری بیضی شکل دارد. منجمین قدیم زوایای قرار گرفتن خورشید در این مدار را به ۱۲ قسمت تقسیم کرده‌اند که به آنها برج فلکی می‌گویند. به کل این مدار نیز دایرة البروج می‌گویند. در نجوم قدیم مبدأ این برج‌ها را برج حمل می‌نامیدند که ورود خورشید به برج حمل آغازگر فصل بهار و ساعت تحویل سال نوروزی است. آنها معتقد بودند که هر یک از قمرها یا ستاره‌هایی که حالت گردشی دارند در برج و زاویه‌ای از گردش خود، در کمال شرافت و منزلت قرار می‌گیرند و در زاویه‌ای در اوج هبوط و پستی خویش هستند. بر این اساس، معتقد بودند که موضع شرافت و منزلت خورشید(شرف الشمس) در برج حمل و در نوزدهمین روز فروردین است. قرار گرفتن خورشید در این موقعیت، موفقیت‌ها و خیرات را به دنبال دارد و بهتر است کارهای مهم در این زمان انجام شود. پس در واقع شرف الشمس نام موقعیت خورشید در روز نوزدهم فروردین است که این نام را بر روی یک طلسم و سپس بر روی نگین یک انگشتر گذاشته‌اند.
بعضی حکاکی طلسم بر روی عقیق زرد در روز نوزدهم فروردین را توصیه‌ای دینی می‌دانند. اما در کتاب‌های حدیثی هیچ حدیث صحیح یا ضعیفی که دستور به حکاکی حرز یا طلسمی بر روی عقیق یا کاغذ زرد رنگی در این روز کرده باشد، وجود ندارد. طلسم و اشکال رمزی متداولی که هم‌اکنون حکاکی می‌کنند از کتاب مصباح کفعمی برگفته‌اند که در آنجا بحثی از اختصاص آن به موضوع شرف‌الشمس نیست و کفعمی بدون هیچ استناد روایی مدعی صفت اسم اعظم آن شده است.( مصباح کفعمی، ص311) بعضی با استناد به حاشیه مصباح گفته‌اند که طلسمی که در دیوان منسوب به امام علی(ع) برای رفع صُداع(سردرد) آمده است، همین اشکال و حروف رمزی است. ولی انتساب این دیوان به امام علی(ع) صحیح نیست و بیشتر اشعار آن متعلق به دیگران است. سندی نیز برای این اشعار وجود ندارد. با این وجود، در آنجا نیز بحث از شرف‌الشمس نیست.

نکته دیگر این‌که حکاکی این طلسم در روز شرف الشمس بر روی عقيق زرد، در یکی دو قرن‌ اخیر توسط علمای شیخیه بسیار ترویج شده است و ظاهرا رویکرد باطنی و توجه آنها به علم حروف منشأ ترویج این مباحث بوده است. توصیه‌های صریحی از رهبران شیخیه همچون شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی در این زمینه وجود دارد. به احتمال زیاد رونق انگشتر شرف‌الشمس در میان شیعیان نیز متأثر از شیخیه است.
در مجموع طلسم‌هایی از این دست، افزون بر این که اعتبار دینی ندارد، مردم را از اصل و حقیقت دین‌داری که توحیدمحوری و اعتماد و توکل به خداست، دور می‌کند و درگیر خرافاتی شبیه جادو و طلسم‌ می‌کند. آنها به اعتماد به اشکال رمزی و طلسم‌هایی که معنای آنها مشخص نیست، موفقیت و نجات خویش را طلب می‌کنند، در حالی مسیری دین‌داری در توجه مستقیم به خدا و توکل و درخواست از اوست.

.........
@azadpajooh
26.03.202510:30
🔸اندر خاصیت نام مادرموسی

🔻متنی از کتاب لبخند علما:

معروف است که عده‌ای از اهالی نجف می‌خواستند نام مادر حضرت موسی را بفهمند و خجالت می‌کشیدند از شیخ مرتضی انصاری این سؤال را بنمایند، لذا پسر بچه‌ای را تعلیم دادند که هنگام بیرون آمدن شیخ از حرم مطهر در کفش‌داری این مطلب را از او پرسش نماید. او هم در آن موقع پرسش خود را مطرح کرد، شیخ بدون تأمل به زبان دزفولی فرمود: «اسمش مارموسی (مادرموسی) بوده!»
(زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص83.)

حاشیه:
اسم مادر موسی در قرآن نیامده است؛ ولی در تورات (سفر خروج، فصل شش، آیه بیست) اسم او یُوکابِد (به معنای جلال و شکوه خداوند) از نسل لاوی پسر یعقوب بیان شده است که برخی تفاسیر و قصص القرآن نیز آن را از تورات برگرفته‌اند. براساس تورات او با برادرزاده خود عمران (یا عَمْرام) ازدواج کرد و موسی(ع) و هارون فرزندان این دو هستند. در میان برخی از عوام، افسانه‌ای دربارۀ نام مادر حضرت موسی ساخته‌اند که اگر کسی نام او را بر قفل بسته بخواند، آن قفل باز می‌شود. احتمالا پرسش نام مادر حضرت موسی از شیخ انصاری نیز بدین جهت بوده است. محمدجواد مغنیه در تفسیر الکاشف آورده است:

خنده‌آورست که فردی از همین قفلی که مادر موسی با آن، صندوق بچه‌اش را قفل کرد، افسانه‌ای ساخته که قرن‌های متمادی نشر یافته و شیوع پیدا کرده است و عده زیادی از افراد ساده‌لوح هم بدان ایمان آورده‌اند. این افسانه از این قرار است‌: هر قفلی که نام مادر موسی بر آن خوانده شود، خود به خود باز می‌شود و به همین دلیل، جز خواص و اهل راز آن را نمی‌دانند. روزی نزد یکی از روحانیون که در میان قومش دارای اسم و رسم بود رفتم، دیدم وی مشغول جستجو در مجلدات بحارالانوار مجلسی است. گفتم: «دنبال چه می‌گردی؟» گفت: «می‌خواهم نام مادر موسی را پیدا کنم...»
دو سال پیش مردی نزد من آمد که گمان می‌کرد من از اهل رازم و نام مادر موسی را از من پرسید. در پاسخ او گفتم: «سؤال شونده از سؤال کننده داناتر نیست» و او باور نکرد. پس به او گفتم: «این سخن خرافه است.» اما عقیده داشت که من از او فرار می‌کنم و نمی‌خواهم وی را از این راز بزرگ آگاه سازم! وقتی از او ناامید شدم، گفتم: «بر من جایز نیست که تو را از این راز آگاه کنم؛ زیرا می‌ترسم اموال مردم را بدزدی.» او سوگند خورد که هرگز چنین نخواهد کرد و همچنان سوگندش را تشدید می‌کرد و من هم وانمود می‌کردم که به وی اعتماد ندارم. مدتی گذشت و من به تفسیر قرآن کریم پرداختم. وقتی به این آیات رسیدم، به منابع آن رجوع کردم از جمله: به کتاب قصص القرآن، که چهار نفر از نویسندگان مصری آن را تألیف کرده‌اند که عبارتند از: محمد احمد جادالمولی، علی محمد البجاوی، محمد ابوالفضل و سید شحاته. در این کتاب آمده که نام مادر موسی «یوکابد» بوده است؛ لکن مؤلفان کتاب این سخن را به هیچ منبعی نسبت نداده‌اند. (محمدجواد مغنیه، ترجمه تفسیر کاشف، مترجم: موسی دانش، ص573 و محمد جواد مغنیة، التفسیر الکاشف، ج3، ص372).
.......
برای کتاب لبخند علما و نحوه خرید آن، این پست را بخوانید: کتاب لبخند علما
........
@azadpajooh
13.04.202509:59
بحث درباره تغییر ساعت کشور معمولا بر محور صرفه‌جویی در مصرف انرژی و برق بوده است، ولی تغییر ساعت با آداب زندگی دینی و توصیه‌های شرعی نیز تطابق زیادی دارد. در توصیه‌های دینی توصیه‌های متعددی بر سحرخیزی و غنیمت‌شمردن اوقات اولیه صبح داریم. از نظر تجربی نیز شرایط بدنی و نشاط و هوای تازه صبح بهترین زمان برای فعالیت‌ها است. در بهار و تابستان اذان صبح به عقب می‌رود و در شهرهای مرکزی کشور  اذان به حوالی ساعت ۳ می‌رسد، در شهرهای شرقی کشور اذان صبح از ساعت سه عقب‌تر می‌رود و ۳۱ خرداد اذان صبح مشهد ساعت ۲ و ۲۶ دقیقه است. با عدم تغییر ساعت، مردم بهترین ساعات صبح را در خواب سپری می‌کنند و در هنگامی که آفتاب تند و تیزی خود را پیدا کرده، فعالیت‌های خود را شروع می‌کنند.
امروز نگاهی به مذاکرات قانون "نسخ تغییر ساعت رسمی کشور" داشتم، هنگامی که در سال ۱۴۰۰ این قانون در مجلس تصویب شد، بعضی از نمایندگان به این مطلب اشاره کرده‌ بودند ولی گویا روحیه سنت‌گرایی مجلس به این نکات توجه نداشت. همان‌گونه که به موضوع مصرف برق نیز بی‌توجه بودند و آن را کم اهمیت می‌دانستند.
......
@azadpajooh
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.