
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

آگورا
مجموع نوشته ها و گفتارها و متون فلسفی
علی زاهدی
لینک صفحه اینستاگرام: https://www.instagram.com/alireza_zahedi1818/
علی زاهدی
لینک صفحه اینستاگرام: https://www.instagram.com/alireza_zahedi1818/
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаЛип 25, 2022
TGlistке кошулган дата
Бер 07, 2025Рекорддор
10.04.202523:59
543Катталгандар11.03.202523:59
100Цитация индекси14.02.202519:36
801 посттун көрүүлөрү24.04.202505:12
01 жарнама посттун көрүүлөрү07.03.202519:36
3.75%ER14.03.202519:36
15.21%ERR09.04.202506:19
مفهوم غایت نزد اسپینوزا
هر کجا ایده ایی یا نظریه ایی درباره هستی ، جهان ، خدا یا طبیعت مطرح می شود پرسش از غایتی یا نهایت و هدفی نیز طرح می شود .
برای اسپینوزا یک نوع ضرورت برای خدا ، طبیعت و یا انسان وجود دارد که نمی توان آن را " غایت " مندانه ارزیابی نمود .
و دلیل یا علت فعل یک چیز جدا از وجود داشتن یا اصلیت آن نیست .
بدان معنا که وقتی از علت وقوع یک چیز یا تغییر می گوییم نسبتی با غایت مندی آن ندارد بلکه بیان ضرورت آن چیز یا رخداد است ، نه اینکه تعبیر کنیم برای غایتی ، چنین علتی یا فعلی فراهم شده باشد .
اسپینوزا در بخش چهارم کتاب " اخلاق " می نویسد :
طبیعت هیچ فعلی را برای غایتی انجام نمی دهد ؛ زیرا موجود سرمدی و نامتناهی که ما آن را به خدا یا طبیعت می خوانیم با همان ضرورتی که وجود دارد عمل هم می کند . و لذا دلیل یا علت فعل خدا یا طبیعت ، با دلیل وجود او یکی است و همیشه یکسان است . پس همان طور که وجود او بدون غایت است ، فعل او نیز بدون غایت است ، نه وجودش را آغاز و و انجامی است و نه فعلش را .
اما اسپینوزا به واکاوی دقیق این چنین انگاره ای ( غایت ) و ریشه های آن نزد انسان ها می پردازد با بازگشت به خود درونی آنها که غایتی را فراتر از هستی خویش نجویند ، در پس آنچه غایت می نامیم چه حال و فکری نهفته است ؟
و چگونه ما به سوی غایت گرایی می رویم ؟
اسپینوزا در کتاب اخلاق خود مثالی می زند بدین مضمون :
وقتی که می گوییم که سکونت علت غایی این یا آن خانه است ، مقصود ما تنها این است که انسان از آنجا که فواید زندگی خانه نشینی را تصور کرده ، به ساختن خانه تمایل یافته است ، بنابر این سکونت از این حیث که علت غایی اعتبار شده است میل جزئی ای بیش نیست و این میل در واقع علتی فاعلی است که علت نخستین اعتبار شده است ، زیرا معمولا انسانها از علل امیال خود غافل اند ،
هر چند از افعال و امیال خود آگاه باشند .
اسپینوزا بدینسان آنچه علت غایی می نامیم را اینگونه جمع بندی می کند :
بنابر این آنچه علت غایی نامیده می شود چیزی نیست مگر همان میل انسان از این حیث که علت اولی یا اصلی هر چیزی اعتبار شده است .
کما اینکه در مثال یافتن خانه ایی برای سکونت نشان می دهد .
علی - زاهدیhttps://t.me/gggggutt
هر کجا ایده ایی یا نظریه ایی درباره هستی ، جهان ، خدا یا طبیعت مطرح می شود پرسش از غایتی یا نهایت و هدفی نیز طرح می شود .
برای اسپینوزا یک نوع ضرورت برای خدا ، طبیعت و یا انسان وجود دارد که نمی توان آن را " غایت " مندانه ارزیابی نمود .
و دلیل یا علت فعل یک چیز جدا از وجود داشتن یا اصلیت آن نیست .
بدان معنا که وقتی از علت وقوع یک چیز یا تغییر می گوییم نسبتی با غایت مندی آن ندارد بلکه بیان ضرورت آن چیز یا رخداد است ، نه اینکه تعبیر کنیم برای غایتی ، چنین علتی یا فعلی فراهم شده باشد .
اسپینوزا در بخش چهارم کتاب " اخلاق " می نویسد :
طبیعت هیچ فعلی را برای غایتی انجام نمی دهد ؛ زیرا موجود سرمدی و نامتناهی که ما آن را به خدا یا طبیعت می خوانیم با همان ضرورتی که وجود دارد عمل هم می کند . و لذا دلیل یا علت فعل خدا یا طبیعت ، با دلیل وجود او یکی است و همیشه یکسان است . پس همان طور که وجود او بدون غایت است ، فعل او نیز بدون غایت است ، نه وجودش را آغاز و و انجامی است و نه فعلش را .
اما اسپینوزا به واکاوی دقیق این چنین انگاره ای ( غایت ) و ریشه های آن نزد انسان ها می پردازد با بازگشت به خود درونی آنها که غایتی را فراتر از هستی خویش نجویند ، در پس آنچه غایت می نامیم چه حال و فکری نهفته است ؟
و چگونه ما به سوی غایت گرایی می رویم ؟
اسپینوزا در کتاب اخلاق خود مثالی می زند بدین مضمون :
وقتی که می گوییم که سکونت علت غایی این یا آن خانه است ، مقصود ما تنها این است که انسان از آنجا که فواید زندگی خانه نشینی را تصور کرده ، به ساختن خانه تمایل یافته است ، بنابر این سکونت از این حیث که علت غایی اعتبار شده است میل جزئی ای بیش نیست و این میل در واقع علتی فاعلی است که علت نخستین اعتبار شده است ، زیرا معمولا انسانها از علل امیال خود غافل اند ،
هر چند از افعال و امیال خود آگاه باشند .
اسپینوزا بدینسان آنچه علت غایی می نامیم را اینگونه جمع بندی می کند :
بنابر این آنچه علت غایی نامیده می شود چیزی نیست مگر همان میل انسان از این حیث که علت اولی یا اصلی هر چیزی اعتبار شده است .
کما اینکه در مثال یافتن خانه ایی برای سکونت نشان می دهد .
علی - زاهدیhttps://t.me/gggggutt
25.03.202515:41
.
اسپینوزا پرترهای بسیار غریب از خودکامه ترسیم میکند
توضیح میدهد که خودکامه کسی است که بیش از همه به اندوهِ رعایایش نیازمند است، چون بنیان ارعاب همواره گونهای اندوهِ
جمعی است.
کشیش هم احتمالا به دلایلی کاملا متفاوت به این احتیاج دارد که انسانها نسبت به شرایط خودشان اندوهناک باشند...
خودکامه برای حفظ قدرت سیاسیاش به ترویج غم نیاز دارد.
خودکامه میتواند بخندد؛ کشیش میخندد. اما اسپینوزا در صفحهای که بهنظرم بسیار زبیاست میگوید که خندهی آنها هجو است و خندهی هجو خندهی بدی است. چرا؟
چون خندهای است که پیغام غم میدهد.
میتوان طبیعت را مسخره کرد. خندهی هجو وقتی است که انسانها را مسخره میکنم، نیش و کنایه میزنم؛ گونهای نیش و کنایهی پرسروصدا. انسانها را مسخره میکنم...
هجو در واقع شیوهی دیگری است برای اعلام این که طبیعت انسانی رقتآور است.
اسپینوزا در متنهایی بسیار زیبا میگوید: «آنچه اخلاق مینامم دقيقاً مخالف هجو است.»
خودکامه و مرد دینی هجو میکنند.
یعنی پیش از هر چیز طبیعت انسانی را چون چیزی رقتآور خوار میدارند زیرا غرض قبل از هر چیز سپردن آن به قضاوت است. و بر این اساس، نوعی همدستی در کار است.
این شهود اسپینوزاست: میان خودکامه، برده و کشیش نوعی همدستی هست. چرا؟ چون برده کسی است که وقتی هیچچیز خوب پیش نمیرود، خوشحالتر است.
هرچه وضع خرابتر، خوشحالتر. این وجه وجود برده است...
برده دلقک است...
برده چنین است! انسانِ ندامت و هجو؛ برده همهی اینهاست.
...
مردانِ قدرت، ناتوانانی هستند که صرفاً قادرند قدرتشان را روی غمِ دیگران بنا کنند. آنها به غم نیاز دارند.
آنها فقط میتوانند به بردهها حکومت کنند و بردهداری دقیقاً رژیمی است برای کاهش توان.
آدمهایی وجود دارند که نمیتوانند به قدرت برسند یا حکومت کنند، مگر با غم و بنیادنهادن رژیمی از غم از سنخ «توبه کن»، از سنخ «از کسی متنفر باش»؛ اگر هم کسی نبود که از او متنفر باشی، از خودت متنفر باش.
ژیل دلوز
جهان اسپیوزا 📚
اسپینوزا پرترهای بسیار غریب از خودکامه ترسیم میکند
توضیح میدهد که خودکامه کسی است که بیش از همه به اندوهِ رعایایش نیازمند است، چون بنیان ارعاب همواره گونهای اندوهِ
جمعی است.
کشیش هم احتمالا به دلایلی کاملا متفاوت به این احتیاج دارد که انسانها نسبت به شرایط خودشان اندوهناک باشند...
خودکامه برای حفظ قدرت سیاسیاش به ترویج غم نیاز دارد.
خودکامه میتواند بخندد؛ کشیش میخندد. اما اسپینوزا در صفحهای که بهنظرم بسیار زبیاست میگوید که خندهی آنها هجو است و خندهی هجو خندهی بدی است. چرا؟
چون خندهای است که پیغام غم میدهد.
میتوان طبیعت را مسخره کرد. خندهی هجو وقتی است که انسانها را مسخره میکنم، نیش و کنایه میزنم؛ گونهای نیش و کنایهی پرسروصدا. انسانها را مسخره میکنم...
هجو در واقع شیوهی دیگری است برای اعلام این که طبیعت انسانی رقتآور است.
اسپینوزا در متنهایی بسیار زیبا میگوید: «آنچه اخلاق مینامم دقيقاً مخالف هجو است.»
خودکامه و مرد دینی هجو میکنند.
یعنی پیش از هر چیز طبیعت انسانی را چون چیزی رقتآور خوار میدارند زیرا غرض قبل از هر چیز سپردن آن به قضاوت است. و بر این اساس، نوعی همدستی در کار است.
این شهود اسپینوزاست: میان خودکامه، برده و کشیش نوعی همدستی هست. چرا؟ چون برده کسی است که وقتی هیچچیز خوب پیش نمیرود، خوشحالتر است.
هرچه وضع خرابتر، خوشحالتر. این وجه وجود برده است...
برده دلقک است...
برده چنین است! انسانِ ندامت و هجو؛ برده همهی اینهاست.
...
مردانِ قدرت، ناتوانانی هستند که صرفاً قادرند قدرتشان را روی غمِ دیگران بنا کنند. آنها به غم نیاز دارند.
آنها فقط میتوانند به بردهها حکومت کنند و بردهداری دقیقاً رژیمی است برای کاهش توان.
آدمهایی وجود دارند که نمیتوانند به قدرت برسند یا حکومت کنند، مگر با غم و بنیادنهادن رژیمی از غم از سنخ «توبه کن»، از سنخ «از کسی متنفر باش»؛ اگر هم کسی نبود که از او متنفر باشی، از خودت متنفر باش.
ژیل دلوز
جهان اسپیوزا 📚
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.