Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
The Bookshelf Ghost avatar

The Bookshelf Ghost

اینجا از کتاب‌هایی که می‌خونم صحبت می‌کنم.
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаБер 24, 2025
TGlistке кошулган дата
Квіт 06, 2025
Тиркелген топ

Рекорддор

21.04.202523:59
137Катталгандар
27.03.202523:59
0Цитация индекси
29.03.202523:59
791 посттун көрүүлөрү
22.04.202508:25
01 жарнама посттун көрүүлөрү
05.04.202523:59
1.85%ER
31.03.202509:06
88.76%ERR

The Bookshelf Ghost популярдуу жазуулары

05.04.202512:46
نمی‌دونم چرا این‌روزها افراد جرعتِ نمره‌ی پایین دادن به آثاری که ازشون راضی نبودن رو ندارن.
مثلا توی همین گودریدز خیلیارو می‌بینم که نوشتن: کتاب رو دوست نداشتن ولی بهش امتیاز ۳ دادن و گفتن شاید چون نفهمیدنش، دوسش نداشتن.

عزیزانم، چرا باید کتاب‌ها غیرقابل فهم نوشته بشن؟ اگر در تمامِ تاریخِ زندگیِ بشر نگاه کنید، می‌بینید که انسان همواره تلاش داشته زندگی رو برای خودش ساده‌تر و آسون‌تر کنه. این رو از اختراعاتی که به وجود میاد و اومده میشه دید. نمی‌دونم چرا بعضی‌ها فکر می‌کنند که ادبیات و کتاب‌ها از این قاعده مستثنی هستن؟ وجودِ ادبیات الزام پیدا کرد برای اینکه انسان بتونه ثبت کنه و ثبت‌شده‌هارو بخونه. رمان و داستان به‌این خاطر اومد تا انسان تجربه‌یِ زندگیِ دیگر رو در چند روز بدست بیاره.
اینکه اثری به عمد بخواد سخت باشه، خوندنش بی‌معنیه. اینکه رضایت نداشته باشی از خوندنش هم غیر طبیعی به حساب میاد. چرا باید وقتت رو برای کتابی صرف کنی که فکر می‌کنی تو نفهمیدی و مشکل از توعه که دوسش نداشتی؟
این درسته که یکسری آثار نیازمند خوندنِ پیش‌زمینه هستن برای درک شدن و فهمِ کامل اما هیچ شاهکاری به دلیل سخت‌خوان بودنش شاهکار نشده. اتفاقا تمامِ آثاری که جزو غول‌های ادبیات به حساب میان، تلاش بر قابل فهم و ساده نویسی داشتن. هیچ نویسنده‌ی عاشقِ ادبیاتی نمیاد کتابی بنویسه که عده‌ی قلیلی بفهمنش، چون نویسنده عاشق تجربه شدنِ اثرش توسط افراد بیشتره.
بله، باید یکسری آثار رو خوند تا بشه سراغِ آثار نسبتا سخت‌تر رفت اما این به این معنی نیست که هرکتابی سخت باشه و قابل فهم نباشه مشکل از مخاطبه که نمی‌فهمدش. مثلا اگر شما یک کله بری سراغ اولیس از جویس، مطمئنن بخش‌هایی رو نمی‌فهمی چون ارجاعاتش برات غیرقابل درکن، اما اینجوری نیست که عمدا غیرقابل فهم و درک باشه و سخت‌خوان نوشته شده باشه. کافیه برای فهم عمیقش یک‌سری آثار که بهشون ارجاع میده رو از قبل بخونی تا ببینی چه راحت می‌فهمی و چه قابل فهم نوشته شده.

نکته‌ای بود که گفتم به اشتراک بذارم. جرعت دوست نداشتن آثار رو داشته باشید. جرعت ایستادن و متفاوت بودن در جای لازم رو داشته باشید. شما می‌تونید مثل خیلی‌ها عمل نکنید. هیچ اتفاق ناگواری براتون نمی‌افته. حداقل... در ادبیات و خوندن ادبیات که این‌طوره.
03.04.202522:26
این زیر بسیاری‌تون پیام دادید و به همدیگه کتاب معرفی کردید. دوست داشتید نگاهش کنید. و اگر خواستید مشارکت هم کنید.
05.04.202501:09
امتیاز: ۱ از ۵

این روز‌ها به این نتیجه رسیدم که خیلی از تلاش‌های مذبوحانه برای خلقِ چیز جدید واقعا نالازمه. حداقل برای من چیز جدید دیگه جذاب نیست‌. در آستانه‌ی ۲۱ سالگی دنیارو اونقدر بزرگ می‌بینم که ترجیح میدم چیزهایی که می‌دونم چی هستن رو عمیق‌تر بشناسم و تجربه کنم تا اینکه چیزهارو سطحی ببینم و سراغ چیزهای جدید برم.
دون ژوان‌های قبلی رو نخوندم اما به واسطه‌ی این کتاب متوجه شدم که شخصیتی اسطوره‌ای و ساخته‌ی قرون وسطاست که تمایل و توانایی جذب زنان در اون بسیار زیاد هستش. اما در این اثر هانتکه تلاش داره که این اسطوره رو آشنایی زدایی کنه و بگه که دون ژوان من دون ژوانی واقعی هستش نه برای بقیه.
فارغ از اینکه این ایده چقدر جذابه یا چقدر میتونه معانی مختلفی همراهش داشته باشه و بازآفرینی معنارو برای ما به ارمغان بیاره، هانتکه دست به کاری می‌زنه که از نظر من اصلا خوشایند نیومد. و اون هم نابود کردن فرم راوی و ایجاد یک مه بزرگ در تمام روایت بود. همه‌جا داستان تکه‌تکه و محو روایت می‌شد، دنیا به نظر بی‌اهمیت می‌اومد و روایتی نبود که راوی‌ای باشه. دون ژوانی که هانتکه می‌سازه بیشتر از اینکه یک کرکتر واحد و نو باشه یا حتی بازآفرینیِ دون ژوان‌های قبلی باشه، شباهت زیادی به تصویر دون ژوان اسطوره‌ای در آینه‌ای شکسته داره‌. نامفهوم و در عین‌حال قابل تشخیص. هانتکه تلاش می‌کنه که داستان را موجز و جذاب و کنجکاوانه پیش ببره اما به شدت خوندن اثر رو نه از لحاظ غنایی بلکه از لحاظ همراهی باهاش سخت می‌کنه. به این شکل که تو دوست داری داستان رو و حتی می‌خوای بدونی هدف نویسنده چیه اما خوشایند نیست برات خوندن. بیشتر معذبی، احساس آشفتگی می‌کنی و میلت به همراهی برای ادامه به شدت کاهش پیدا می‌کنه. چون راوی‌ای نیست که بهش اعتماد کنید. بیشتر مجموعه‌ای از اخبار به صورت نامفهوم و تصاویر آمیخته با اوهام برای شما ساخته میشه که لزوما نه جذابند و نه بودنشون قابل درک.

بازیِ هانتکه با مفاهیم مختلفی از جمله اندوه و سوگ در کرکتر دون ژوان و تلاش برای اینکه چرایی و چیستی نفسِ انسان رو به چالش کشیدن من رو وادار می‌کنه که این اثر رو محترم بشمارم. اما به عنوان یک فرد که در ادبیات روایت و فرم روایت و در کل راوی خیلی نقطه‌ی مهمی براش به حساب میاد اصلا از این اثر لذت نبردم و نه خوشحالم از خوندنش. چون فرای کار بزرگی که هانتکه می‌خواسته بکنه و کرده، من با نفسِ کارش مشکل دارم. اینهمه تلاش برای گریز از روایت و اینهمه تلاش برای استعاره زدایی مفاهیم قبلی و استعاره‌ی جدید پدید آوردن رو هم. قبل از امتیاز دادن به کتاب به این سوال فکر کردم که چه چیز دون ژوانِ هانتکه مجذوب کننده بود که بعدا به یادش بیفتم و پاسخ هیچی بود. اتفاقا، بر خلاف تلاش هانتکه و با توجه به اینکه من فقط دون ژوان هانتکه رو خوندم، بیشتر از اینکه دون ژوان هانتکه رو در آینده به یاد بیارم، دون ژوانی رو به یاد میارم که زن‌باره‌ست و هیز هستش و به شدت توانا در بدست آوردن زنان و معاشقه باهاشون. دون ژوانی که اسطوره‌ای هستش. برخلاف دون ژوان اندوهگین و همیشه در فرار و ناجی زنانی که هانتکه ساخت و تاکید داشت که بپذیرم دون ژوان واقعی همینی هست که بهم درباره‌ش گفته.
04.04.202515:30
همچنان نظرم درباره‌ی دون ژوان این هستش. این کتاب برای من خوندنش داره سخت میشه چون با اینکه داستانش رو دوسش دارم، روایتش رو دوست ندارم.
03.04.202517:16
اینکه بلاخره کتابی که می‌خوای بخری رو می‌خری خیلی حس خوبیه‌. یه روز رو میسازه‌. ذوق و شوق میشی در طول اون روز.
03.04.202511:54
پ.ن:
به عنوان کسایی که کتاب دوست دارن اینجا هستیم و قطعا حرف زدن درباره کتاب‌ها برامون خوشاینده، پس فعالیت یا مشارکتتون رو دریغ نکنید.
01.04.202517:11
نمی‌دونم تجربه کردین یا نه، اما وقفه‌هایی که به ناچار باعث شدن کتاب نخونم من رو می‌ترسونن. بعد از اینکه مدت‌ها نمی‌تونستم کتاب دستم بگیرم و بخونم، هر وقفه کوتاه یا بلندی من رو می‌ترسونه که دوباره برگردم به شرایط بدون کتاب.

واقعا دنیا بدون کتاب‌ها و بدون خوندن، یه چیزی کم داره. حداقل برای من همینطوره و ترجیح میدم کتاب خوندن بخشی از زندگیم باشه نه لزوما یه تفریح یا وقت گذرونی.
03.04.202522:27
نداشتن جای کافی برای قرار دادن کتاب‌ها هم معضلی‌ست که بدجور آدم رو گرفتار می‌کنه. کتاب نداری کتاب می‌خوای و وقتی کتاب داری کتابخونه‌ی بزرگ‌تری می‌خوای. ای بابا.
05.04.202501:01
من فکر می‌‌کردم که من مشکلی با این اثر دارم که نمی‌تونم راحت بخونمش. الان دیدم که اکثرا، در گودریدز با خوندنش مشکل داشتن.
بعد من برام سواله که بیدگل لعنتی اینهمه کتاب خوب از هانتکه ترجمه نکرده، زارت رفته سراغ اثری که واقعا در کارنامه‌ی شخص هانتکه گم میشه و شاید به حساب نیاد؟
04.04.202523:08
دون ژوان تموم شد.
دیرتر درباره‌ش می‌نویسم.
27.03.202516:07
کتابی که اخیرا خوندم و تمومش کردم، "شبِ پیشگویی" از پل استر بود. داستان از برگشتِ یک نویسنده از بیمارستان شروع میشه. نویسنده‌ای که قرار بود بمیره اما بر اساس معجزه یا هرچیز دیگه‌ که میشه اسمش رو گذاشت، زنده میمونه.
راوی داستان‌های پل استر به شدت در یاد و خاطره‌تون رسوب می‌کنه. بیشتر خاصیت عجیبی که در کتابای استر وجود داره همینه. انگار که مهم نیست راوی کی باشه‌، اگر قراره داستانی رو بنویسم راوی برای شما آشنا خواهد بود. در تصورات من یک مردِ ۴۵ یا ۵۰ ساله، با گونه‌های یکم چروک و صدایی گرم و موهای رو به سفیدی رفتن. این راوی رو من در تمام کتاب‌هاش تجربه می‌کنم. و همین خیلی خیلی زیاد باعث میشه که با کتاباش احساس صمیمیت کنم. به طرز بامزه‌ای، پل استر یک اوتوبیوگرافی نوشته که اون هم همین حالت رو داره. انگار که راوی تمام داستان‌ها و روایات پل استر، خودشه. انگار خودش هزاران سال زیسته و یکی از تجارب زیسته‌ش رو به عرصه‌ی تعریف آورده.

در رابطه با کتاب "شب‌ پیشگویی" ما در این کتاب هی در داستان‌ها وارد داستانی دیگه می‌شیم. اما با این‌حال، روند و خط داستانی رو فراموش نمی‌کنیم یا گمش نمی‌کنیم. از اونجا که کرکتر اصلی ما نویسنده‌ست شروع می‌کنه به نوشتن و هر چیزی که می‌نویسه به قدری خلاقانه و همراه کننده‌ست که ترجیح میدی اون داستان رو هم تا ته بخونی. ترجیح میدی که سرنوشت آدمای تو اون داستان رو هم دنبال کنی. اینکه انقدر خلاقانه و نرم از داستانی به داستانی دیگه بری خیلی چیز تازه‌ای برای من به حساب می‌اومد. از این بابت خوشحالم که خوندمش.
21.04.202520:51
بد نمی‌گی. سال بلوا رو شاید بخونم. ادبیات ایران رو اتفاقا اینجوری نیستم که نخونم برعکس خوشحال میشم بهش بپردازم.
06.04.202518:01
دارم کتابِ "غریبه" از ایان رید رو می‌خونم.
تا اینجا دوسش داشتم و واقعا بعد از دون ژوان خوب داره عمل می‌کنه.
05.04.202501:02
حالا اگر براتون سواله خب تو چرا خوندیش یا خریدیش باید بگم من قبل‌تر دیدم ارزونه و گفتم بخرمش. اسمش هم باحال بود. دون ژوان (از زبان خودش).
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.