Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
«جزیره پرنس ادوارد» avatar

«جزیره پرنس ادوارد»

کپی نکنید؛ فوروارد یا انتشار با نام بلوط لطفا.
@balootamman

جواب چالش‌ها
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаNov 18, 2023
TGlistке кошулган дата
Apr 08, 2025

Рекорддор

08.04.202523:59
804Катталгандар
13.01.202523:59
0Цитация индекси
12.04.202523:59
861 посттун көрүүлөрү
29.04.202521:11
01 жарнама посттун көрүүлөрү
29.04.202521:11
0.00%ER
14.01.202523:59
0.00%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
FEB '25MAR '25APR '25

«جزیره پرنس ادوارد» популярдуу жазуулары

03.04.202509:32
تو هیچگاه برای من دلتنگ نشدی؛ لااقل این را به خوبی می‌‌دانم. بند کفش‌هایم را می‌بندم و از تو بیشتر دور می‌شوم. هر وقت خواستی به دنبالم بیا، من در آغوش سرزمین‌های دور و در جوار تنهایی سکونت دارم.
07.04.202521:49
به نبودنت خو گرفته‌ام عزیز دلم. نخست دلتنگی بود و اکنون لحظه‌ای با لبخند خیره شدن به گوشه‌ای که تو دیگر آنجا ننشسته‌ای.
03.04.202509:35
«من رو بغل بگیر و اجازه نده از وطن دورتر از این شم.»
Кайра бөлүшүлгөн:
آریا‌م avatar
آریا‌م
06.04.202515:38
که نازت برگه‌ی جعلی‌ست، که مُهر گشته به دامانت.
Кайра бөлүшүлгөн:
«پناهگاه نهنگ» avatar
«پناهگاه نهنگ»
31.03.202521:15
«روزی خواهد رسید که با وجود تمام رنج‌ها، سبکبال و سرخوش و صادق خواهیم بود.»

نامه‌ی کامو به ماریا؛ ۲۶ فوریه ۱۹۵۰
07.04.202521:40
تو می‌گفتی چیزی که راحت ترک می‌شود سیگار است؛ بعد همزمان یک نخ پس از نخ قبلی آتش می‌زدی و به رو به خیره میشدی تا شب از راه برسد. دروغ می‌گفتی! سالها که نه اما ماه‌هاست که گذاشته‌ام کنار. مادر دیگر وقت شستن لباس‌هایم، آن تیشرت کوتاه مشکی همیشگی را بو نمی‌کشد. همان تیشرتی که به خاطرش یک شیشه‌ ادکلن خارجی زنانه تمام شد و به گوشه‌ی کمد افتاد. همینقدر راحت! فکر می‌کنی ترک کرده‌ام. درست هم فکر می‌کنی اما لب‌هایم همیشه مسیرشان جدا از ذهنم بود. ذهنم روزگار خوشش، غمش و بیداری‌های جانکاهش به کام‌های عمیق گذرانده شد. شاید به یاد نیاوری اما من، به خوبی فیلم روزگار دورم را در کنج عزلت قلبم پنهان کرده‌ام. من با آن لیلا را ساختم. از لیلا نوشتم و سر به دامان لیلا گریستم. من با آن چشم‌ بستم، خوابیدم. و چه خواب پر دردی بود که سینه‌ام نفس را پس میزد و چشم‌هایم سرخ میشدند از سرفه‌های پیاپی و مرگ تدریجی در پی ترک شدن از دوست و کشیدن‌های پی دی پی رنج. به هر حال آسان نبود. دست‌هایم شاید فراموش کنند اما اگر روزی دوباره نگاهت را به چشم‌هایت دوختی خواهی دید که دیوار‌های جوارح مغزم هنوز جیغ می‌کشند.
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.