
هفت اقلیم (سعید معدنی)
جامعه شناسی
ادبیات،
سینما
مسایل اجتماعی
و مباحث روزمره
@Saeed_Maadani
سعید معدنی
(هیات علمی گروه جامعه شناسی تهران مرکز)
ارتباط:
@SaeedMaadani
ادبیات،
سینما
مسایل اجتماعی
و مباحث روزمره
@Saeed_Maadani
سعید معدنی
(هیات علمی گروه جامعه شناسی تهران مرکز)
ارتباط:
@SaeedMaadani
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаЧерв 22, 2017
TGlistке кошулган дата
Лют 12, 2025"هفت اقلیم (سعید معدنی)" тобундагы акыркы жазуулар
17.04.202509:45
منتقدان محترم
تا اطلاع ثانوی منتظر باشید
✍سعید معدنی
جامعه شناسان و فیلسوفان و عالمان سیاسی و حقوقدانان شناخته شده و منتقد ایرانی جایی در صدا و سیما ندارند، مگر مواقع بحرانی و یا فصل انتخابات و یا زمان هایی که جامعه ملتهب است و اعتراضات و شورش ها شکل میگیرد بعضیشان را به تلویزیون میآورند.
زمان هایی هر شب چهرهی یک تحلیلگر غیرخودی و تا قسمتی خودی! در قاب تلویزیون حاضر میشد. از تقی آزاد و جلاییپور گرفته تا زیباکلام و زیدآبادی و محمد فاضلی تا حتی مصطفی مهرآیین. اما در زمانه سکوت و آرامش ظاهری جامعه فعلا با ایشان کاری نیست. باید منتظر بمانند تا اتفاقی یا طوفانی و طغیان اجتماعی شکل بگیرد تا صدا و سیمایی ها به آنها نیاز پیدا کنند.
فعلا همین روانشناسان و مشاوران روانی که همه مشکلات را در فرد میبینند و سیستمی به موضوع نگاه نمیکنند و مورد تایید صداوسیما هستند،کافی است. آنها همه درماندگیها را بر دوش نحیف فرد سوار میکنند و مسئولیت همه مشکلات را خود فرد میدانند و مسئولان هم از این تحلیل های بیدردسر لذت میبرند. حال آنکه جامعه شناسان و منتقدان، جهان بیرون از فرد را در نظر میگیرند و یادآور این موضوع هستند که ناکارآمدی نهادهای اجتماعی چه بلایی سر فرد میآورد و یک فرد مستاصل تحویل جامعه میدهد.
جامعه شناسان عزیز و ایضا عالمان سیاسی و حقوقدانان و فیلسوفان منتقد فعلا به شما نیازی نیست. پشت در منتظر باشید تا صدایتان کنند. چون نمیخواهند بحران های احتمالی در آینده را پیشبینی کنید. هروقت اتفاق افتاد و کنترل از دستشان رفت، صدایتان میکنند تا با تحلیلها و انتقادهایتان در قاب تلویزیون تا حدودی از التهاب جامعه بکاهید. فعلا منتظر باشید!
۲۷ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#منتقدان
#بخران
#روانشناسان
#صدا_و_سیما
@Saeed_Maadani
تا اطلاع ثانوی منتظر باشید
✍سعید معدنی
جامعه شناسان و فیلسوفان و عالمان سیاسی و حقوقدانان شناخته شده و منتقد ایرانی جایی در صدا و سیما ندارند، مگر مواقع بحرانی و یا فصل انتخابات و یا زمان هایی که جامعه ملتهب است و اعتراضات و شورش ها شکل میگیرد بعضیشان را به تلویزیون میآورند.
زمان هایی هر شب چهرهی یک تحلیلگر غیرخودی و تا قسمتی خودی! در قاب تلویزیون حاضر میشد. از تقی آزاد و جلاییپور گرفته تا زیباکلام و زیدآبادی و محمد فاضلی تا حتی مصطفی مهرآیین. اما در زمانه سکوت و آرامش ظاهری جامعه فعلا با ایشان کاری نیست. باید منتظر بمانند تا اتفاقی یا طوفانی و طغیان اجتماعی شکل بگیرد تا صدا و سیمایی ها به آنها نیاز پیدا کنند.
فعلا همین روانشناسان و مشاوران روانی که همه مشکلات را در فرد میبینند و سیستمی به موضوع نگاه نمیکنند و مورد تایید صداوسیما هستند،کافی است. آنها همه درماندگیها را بر دوش نحیف فرد سوار میکنند و مسئولیت همه مشکلات را خود فرد میدانند و مسئولان هم از این تحلیل های بیدردسر لذت میبرند. حال آنکه جامعه شناسان و منتقدان، جهان بیرون از فرد را در نظر میگیرند و یادآور این موضوع هستند که ناکارآمدی نهادهای اجتماعی چه بلایی سر فرد میآورد و یک فرد مستاصل تحویل جامعه میدهد.
جامعه شناسان عزیز و ایضا عالمان سیاسی و حقوقدانان و فیلسوفان منتقد فعلا به شما نیازی نیست. پشت در منتظر باشید تا صدایتان کنند. چون نمیخواهند بحران های احتمالی در آینده را پیشبینی کنید. هروقت اتفاق افتاد و کنترل از دستشان رفت، صدایتان میکنند تا با تحلیلها و انتقادهایتان در قاب تلویزیون تا حدودی از التهاب جامعه بکاهید. فعلا منتظر باشید!
۲۷ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#منتقدان
#بخران
#روانشناسان
#صدا_و_سیما
@Saeed_Maadani
15.04.202507:58
این سیستم بیمار است
✍سعید معدنی
وقتی در جامعه ای معیار نخست در گزینش و استخدام دینداری ظاهری باشد هر ناشایستی با ظاهرسازی و دروغ و ریا می تواند در هر پست و شغلی استخدام شود. آموزش و پرورش نیز از این معیار انتخاب و استخدام معلم استثنا نیست و از آن رنج میبرد.
دو خبر شوک آور و حتی رعبآور در روزهای اخیر از جمع معلمان، جامعه را در شوک فرو برده که بعید است لطمات وارده بر قربانیان جبران شود. یکی آزار جنسی کودکان در نمازخانه مدرسه توسط معلم در جنوب تهران و دیگری تنبیه و ضرب شتم تمامی دانش آموزان یک کلاس ابتدایی در روستایی در اطراف سنندج به بهانه گم شدن شارژر موبایل معلم که تنبیه یکی از دانشآموزان آنقدر شدید بوده که کارش به بیمارستان کشیده است. جالب آنکه یکی از دانش آموزان سنندجی گفته« مدیر هم ما را تهدید کرد که اگر پیش خانوادههایتان حرفی بزنید برایتان پرونده درست میکنیم و در 18 سالگی اعدامتان میکنیم!».
متاسفانه معیار استخدام دانشجویان دانشگاه فرهنگیان و استخدام آزاد معلمان بیشتر جنبه های دینی و ریایی و سفارشی است تا ارزیابی مثلا توانایی علمی، رشد شخصیت و کنترل هیجان . خدا می داند چه تعداد و آماری از این رفتارهای ناشایست وجود دارد و کتمان می شود و اعلام نمیشود. اینگونه دانش آموزان و اولیا و آشناهایشان پس از این وقایع چگونه در باره معلم و مدرسه و علم می اندیشند؟ بیشک باید این معلمان اخراج و مجازات شوند اما آیا با اخراج و مجازات آنها کارها درست می شود؟ خیر! کار از ریشه خراب است. تربیت کنترل هیجان و تربیت رشد شخصیت معلم در مراکز تربیتی و دانشگاه فرهنگیان پیشکش، متاسفانه تا آنجا که اطلاع داریم دانشگاه فرهنگیان بیشتر مباحث حاشیه ای به ذهن دانشجویان تحمیل می کنند تا آموزش دروس تخصصی را. وقتی با یک فارغ التحصیل علوم اجتماعی این دانشگاه که قرار است معلم شود و تعلیم دهد صحبت می کنیم چیزی از جامعه شناسی و علوم اجتماعی نمی داند. من فکر کردم شاید بدلیل دشمنی با جامعه شناسی اینگونه است اما وقتی با یک فارغالتحصیل لیسانس دبیری زبان انگلیسی هم صحبت کردم بسیار ضعیف بود و چیزی از زبان نمی دانست. چرا چون سیستم و فضای آن طوری است فرد موقع گزینش با ریا و ظاهر سازی استخدام می شود و غالبا( به جز استثناهایی) کم سواد وارد می شوند و کم سوادتر فارغ التحصیل می شوند. این در حالی است که پس از استخدام و شروع به کار، او یک کارمند معمولی پشت میز نشین نیست او با ذهن و جان و روان فرزندان مردم طرف است. دهههاست که این شیوه غلط گزینش و استخدام وجود دارد و دائما تکرار و تکرار و تولید و باز تولید می شود. همین می شود معلم دانش آموز بی پناه جنوب شهری را برای لمس و دستکاری به نمازخانه می برد و آن یکی به خاطر یک شارژر موبایل در روستایی بدن ۱۳ دانش آموز را زخمی و کبود میکند.
نظام آموزش و پرورش به خاطر این سیاست های گزینش و استخدام تنگنظرانه و ایدئولوژیک دههاست که ناتوان، خسته و عقب مانده است. بخصوص این عقب ماندگی در مدارس دولتی که اکثریت دانش آموزان را دارد بیشتر نمایان است. آموزش و پرورش را دریابید، این سیستم بیمار است.
(این یادداشت را به آن بخش از معلمان که شایستگی معلمی دارند، تقدیم میکنم)
۲۶ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#آموزش_و_پرورش
#ریاکاری
#ایدئولوژی
#کمسوادی
#دانشآموز
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
وقتی در جامعه ای معیار نخست در گزینش و استخدام دینداری ظاهری باشد هر ناشایستی با ظاهرسازی و دروغ و ریا می تواند در هر پست و شغلی استخدام شود. آموزش و پرورش نیز از این معیار انتخاب و استخدام معلم استثنا نیست و از آن رنج میبرد.
دو خبر شوک آور و حتی رعبآور در روزهای اخیر از جمع معلمان، جامعه را در شوک فرو برده که بعید است لطمات وارده بر قربانیان جبران شود. یکی آزار جنسی کودکان در نمازخانه مدرسه توسط معلم در جنوب تهران و دیگری تنبیه و ضرب شتم تمامی دانش آموزان یک کلاس ابتدایی در روستایی در اطراف سنندج به بهانه گم شدن شارژر موبایل معلم که تنبیه یکی از دانشآموزان آنقدر شدید بوده که کارش به بیمارستان کشیده است. جالب آنکه یکی از دانش آموزان سنندجی گفته« مدیر هم ما را تهدید کرد که اگر پیش خانوادههایتان حرفی بزنید برایتان پرونده درست میکنیم و در 18 سالگی اعدامتان میکنیم!».
متاسفانه معیار استخدام دانشجویان دانشگاه فرهنگیان و استخدام آزاد معلمان بیشتر جنبه های دینی و ریایی و سفارشی است تا ارزیابی مثلا توانایی علمی، رشد شخصیت و کنترل هیجان . خدا می داند چه تعداد و آماری از این رفتارهای ناشایست وجود دارد و کتمان می شود و اعلام نمیشود. اینگونه دانش آموزان و اولیا و آشناهایشان پس از این وقایع چگونه در باره معلم و مدرسه و علم می اندیشند؟ بیشک باید این معلمان اخراج و مجازات شوند اما آیا با اخراج و مجازات آنها کارها درست می شود؟ خیر! کار از ریشه خراب است. تربیت کنترل هیجان و تربیت رشد شخصیت معلم در مراکز تربیتی و دانشگاه فرهنگیان پیشکش، متاسفانه تا آنجا که اطلاع داریم دانشگاه فرهنگیان بیشتر مباحث حاشیه ای به ذهن دانشجویان تحمیل می کنند تا آموزش دروس تخصصی را. وقتی با یک فارغ التحصیل علوم اجتماعی این دانشگاه که قرار است معلم شود و تعلیم دهد صحبت می کنیم چیزی از جامعه شناسی و علوم اجتماعی نمی داند. من فکر کردم شاید بدلیل دشمنی با جامعه شناسی اینگونه است اما وقتی با یک فارغالتحصیل لیسانس دبیری زبان انگلیسی هم صحبت کردم بسیار ضعیف بود و چیزی از زبان نمی دانست. چرا چون سیستم و فضای آن طوری است فرد موقع گزینش با ریا و ظاهر سازی استخدام می شود و غالبا( به جز استثناهایی) کم سواد وارد می شوند و کم سوادتر فارغ التحصیل می شوند. این در حالی است که پس از استخدام و شروع به کار، او یک کارمند معمولی پشت میز نشین نیست او با ذهن و جان و روان فرزندان مردم طرف است. دهههاست که این شیوه غلط گزینش و استخدام وجود دارد و دائما تکرار و تکرار و تولید و باز تولید می شود. همین می شود معلم دانش آموز بی پناه جنوب شهری را برای لمس و دستکاری به نمازخانه می برد و آن یکی به خاطر یک شارژر موبایل در روستایی بدن ۱۳ دانش آموز را زخمی و کبود میکند.
نظام آموزش و پرورش به خاطر این سیاست های گزینش و استخدام تنگنظرانه و ایدئولوژیک دههاست که ناتوان، خسته و عقب مانده است. بخصوص این عقب ماندگی در مدارس دولتی که اکثریت دانش آموزان را دارد بیشتر نمایان است. آموزش و پرورش را دریابید، این سیستم بیمار است.
(این یادداشت را به آن بخش از معلمان که شایستگی معلمی دارند، تقدیم میکنم)
۲۶ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#آموزش_و_پرورش
#ریاکاری
#ایدئولوژی
#کمسوادی
#دانشآموز
@Saeed_Maadani
15.04.202507:58
این سیستم بیمار است
✍سعید معدنی
وقتی در جامعه ای معیار نخست در گزینش و استخدام دینداری ظاهری باشد هر ناشایستی با ظاهرسازی و دروغ و ریا می تواند در هر پست و شغلی استخدام شود. آموزش و پرورش نیز از این معیار انتخاب و استخدام معلم استثنا نیست و از آن رنج میبرد.
دو خبر شوک آور و حتی رعبآور در روزهای اخیر از جمع معلمان، جامعه را در شوک فرو برده که بعید است لطمات وارده بر قربانیان جبران شود. یکی آزار جنسی کودکان در نمازخانه مدرسه توسط معلم در جنوب تهران و دیگری تنبیه و ضرب شتم تمامی دانش آموزان یک کلاس ابتدایی در روستایی در اطراف سنندج به بهانه گم شدن شارژر موبایل معلم که تنبیه یکی از دانشآموزان آنقدر شدید بوده که کارش به بیمارستان کشیده است. جالب آنکه یکی از دانش آموزان سنندجی گفته« مدیر هم ما را تهدید کرد که اگر پیش خانوادههایتان حرفی بزنید برایتان پرونده درست میکنیم و در 18 سالگی اعدامتان میکنیم!».....
متن کامل یادداشت👇👇👇
۲۶ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#آموزش_و_پرورش
#ریاکاری
#ایدئولوژی
#کمسوادی
#دانشآموز
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
وقتی در جامعه ای معیار نخست در گزینش و استخدام دینداری ظاهری باشد هر ناشایستی با ظاهرسازی و دروغ و ریا می تواند در هر پست و شغلی استخدام شود. آموزش و پرورش نیز از این معیار انتخاب و استخدام معلم استثنا نیست و از آن رنج میبرد.
دو خبر شوک آور و حتی رعبآور در روزهای اخیر از جمع معلمان، جامعه را در شوک فرو برده که بعید است لطمات وارده بر قربانیان جبران شود. یکی آزار جنسی کودکان در نمازخانه مدرسه توسط معلم در جنوب تهران و دیگری تنبیه و ضرب شتم تمامی دانش آموزان یک کلاس ابتدایی در روستایی در اطراف سنندج به بهانه گم شدن شارژر موبایل معلم که تنبیه یکی از دانشآموزان آنقدر شدید بوده که کارش به بیمارستان کشیده است. جالب آنکه یکی از دانش آموزان سنندجی گفته« مدیر هم ما را تهدید کرد که اگر پیش خانوادههایتان حرفی بزنید برایتان پرونده درست میکنیم و در 18 سالگی اعدامتان میکنیم!».....
متن کامل یادداشت👇👇👇
۲۶ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#آموزش_و_پرورش
#ریاکاری
#ایدئولوژی
#کمسوادی
#دانشآموز
@Saeed_Maadani


10.04.202518:47
🌎«جامعهشناسی علم شناخت واقعیت اجتماعی است»
اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیدهاست. با انتشار آن در کانالهای مختلف، به ترویج بینش جامعهشناختی یاری برسانیم.
🌸🌱پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۲۱🌱🌸
✍عادل سجودی
🌸جستاری در جامعه شناسی
🆔@GILsociologist
✍بیتا مدنی
🌸مطالعات فمینیستی با رویکرد تفسیری پرگمتیستی
🆔@sociology_of_sport
✍علی نوری
🌸خانواده ایرانی و مسائل اجتماعی
🆔@iranian_familyy
✍اصغر ایزدی جیران
🌸مردمنگار
🆔@Mardomneghar
✍گیتی خزاعی
🌸جامعهشناسی محیط زیست، خانواده و سیاستگذاری اجتماعی
🆔@EnvironmentalSociology
✍ح.ا. تنهایی
🌸جامعهشناسی تفسیریپرگمتیستی، نظری و درمانی
🆔@hatanhai
✍مسعود زمانی مقدم
🌸نوشتهها، مقالات و دورههای آموزشی
🆔@masoudzamanimoghadam
✍مصلح فتاح پور
🌸تحلیل آسیب های اجتماعی
🆔@Analysisisocialproblems
✍مسعود زمانی مقدم
🌸روش و پژوهش کیفی
🆔@qualitative_methodology
✍سعید معدنی
🌸هفت اقلیم
🆔@Saeed_Maadani
✍محمدحسن علایی
🌸آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعهشناختی
🆔@sociologicalperspectives
✍نعمت الله فاضلی
🌸تحلیل فرهنگی جامعه ایران
🆔@Drnematallahfazeli
✍آرش احدی مطلق
🌸جامعه شناسی و اخلاق
🆔@Sociology_of_Ethics
✍فاطمه كبيرنتاج
🌸گاه نوشت- فاطمه كبيرنتاج
🆔@fatemehkabirnataj
✍کاوه فرهادی
🌸انسانشناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیستبومداری
🆔@kaveh_farhadi
✍فریبا نظری
🌸جامعهشناسی گروههای اجتماعی
🆔@Sociologyofsocialgroups
🔻Click here to join us:
🌸@madanibita
🌸@dr_shirinvalipouri
🌸@Mohamadzeinaliunari
اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیدهاست. با انتشار آن در کانالهای مختلف، به ترویج بینش جامعهشناختی یاری برسانیم.
🌸🌱پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۲۱🌱🌸
✍عادل سجودی
🌸جستاری در جامعه شناسی
🆔@GILsociologist
✍بیتا مدنی
🌸مطالعات فمینیستی با رویکرد تفسیری پرگمتیستی
🆔@sociology_of_sport
✍علی نوری
🌸خانواده ایرانی و مسائل اجتماعی
🆔@iranian_familyy
✍اصغر ایزدی جیران
🌸مردمنگار
🆔@Mardomneghar
✍گیتی خزاعی
🌸جامعهشناسی محیط زیست، خانواده و سیاستگذاری اجتماعی
🆔@EnvironmentalSociology
✍ح.ا. تنهایی
🌸جامعهشناسی تفسیریپرگمتیستی، نظری و درمانی
🆔@hatanhai
✍مسعود زمانی مقدم
🌸نوشتهها، مقالات و دورههای آموزشی
🆔@masoudzamanimoghadam
✍مصلح فتاح پور
🌸تحلیل آسیب های اجتماعی
🆔@Analysisisocialproblems
✍مسعود زمانی مقدم
🌸روش و پژوهش کیفی
🆔@qualitative_methodology
✍سعید معدنی
🌸هفت اقلیم
🆔@Saeed_Maadani
✍محمدحسن علایی
🌸آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعهشناختی
🆔@sociologicalperspectives
✍نعمت الله فاضلی
🌸تحلیل فرهنگی جامعه ایران
🆔@Drnematallahfazeli
✍آرش احدی مطلق
🌸جامعه شناسی و اخلاق
🆔@Sociology_of_Ethics
✍فاطمه كبيرنتاج
🌸گاه نوشت- فاطمه كبيرنتاج
🆔@fatemehkabirnataj
✍کاوه فرهادی
🌸انسانشناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیستبومداری
🆔@kaveh_farhadi
✍فریبا نظری
🌸جامعهشناسی گروههای اجتماعی
🆔@Sociologyofsocialgroups
🔻Click here to join us:
🌸@madanibita
🌸@dr_shirinvalipouri
🌸@Mohamadzeinaliunari
31.03.202523:19
سعید زیاد، کارشناس الجزیره:
"جهان به انحطاطی بی سابقه در تاریخ رسیده است، درحالی که برای نجات جان لاکپشتها و نهنگها برنامه دارد در قبال گرسنگی دو میلیون انسان در غزه در سکوتی مرگبار فرو رفته است"
@Saeed_Maadani
"جهان به انحطاطی بی سابقه در تاریخ رسیده است، درحالی که برای نجات جان لاکپشتها و نهنگها برنامه دارد در قبال گرسنگی دو میلیون انسان در غزه در سکوتی مرگبار فرو رفته است"
@Saeed_Maadani


31.03.202515:01
راز دکه فلافلی
✍یونس قیصی زاده- عصر ایران
در شهر دانشگاهی «پچ» در ۱۷۰ کیلومتری بوداپست مجارستان، در کنار دانشگاه پزشکی، یک دکه ساندویچی قرار داشت که مورد علاقه دانشجویان پزشکی بود، تنها فلافلهای خوشمزه آنجا، باعث جذب دانشجویان نمیشد بلکه این صاحب ساندویچی بود که دانشجویان پزشکی را به آنجا میکشاند.
روزی در این ساندویچی متوجه شدم که دانشجویان پس از سفارش دادن و در حین آماده شدن ساندویچ، سوالات پزشکی خود را از او میپرسند و با وی درباره موضوعات پزشکی صحبت میکنند و بقولا رفع اشکال میکنند.
جنگ ویران کننده است، بطوریکه باعث میشود زندگی که در طی دههها با رنج و مشقت ساخته شده، در یک لحظه نابود شود و خانه رویایی و خانواده صمیمی، با یک شلیک، ویران و از هم بپاشند.
در این شرایط بحرانی، مردم زیر بمب و موشک، بیپناه رها میشوند و آنهایی که خوش شانستر هستند شاید بتوانند از صحنه فرار کنند و در کشوری دیگر به سختی، اقامت کنند اما دنیای قبل از جنگ، دیگر بعد از جنگ تکرار نمیشود و غم جنگ همیشه در زندگی افراد حضور دارد.
در آنجا از پسرم پرسیدم، داستان این ساندویچی چیه؟
گفت این فرد، در اصل یک پزشک در سوریه بوده که خانوادهاش در جنگ داخلی سوریه آسیب دیده و مجبور به فرار از سوریه شده و چون امکان ادامه کار طبابت در مجارستان را نداشته، کنار دانشگاه پزشکی کسب و کار کوچکی راه انداخته تا بدین طریق با دانشجویان پزشکی در ارتباط باشد و از علاقمندی ذهنیاش جدا نشود.
نمیدانم هنوز آن پزشک، ساندویچی خود را دارد و یا اینکه بدنبال اتفاقات اخیر، به سوریه برگشته و با عشق به شغل مورد علاقهاش مشغول شده است، اما میدانم که برای جلوگیری از شعلهور شدن آتش جنگ باید از همه فرصتها استفاده کرد، همه راهها را رفت و از مذاکره استقبال کرد، چرا که زندگی مردمانی که دچار مصیبت جنگ میشوند، هرگز به قبل از جنگ برنمیگردد.
asriran.com/004OaQ
@Saeed_Maadani
✍یونس قیصی زاده- عصر ایران
در شهر دانشگاهی «پچ» در ۱۷۰ کیلومتری بوداپست مجارستان، در کنار دانشگاه پزشکی، یک دکه ساندویچی قرار داشت که مورد علاقه دانشجویان پزشکی بود، تنها فلافلهای خوشمزه آنجا، باعث جذب دانشجویان نمیشد بلکه این صاحب ساندویچی بود که دانشجویان پزشکی را به آنجا میکشاند.
روزی در این ساندویچی متوجه شدم که دانشجویان پس از سفارش دادن و در حین آماده شدن ساندویچ، سوالات پزشکی خود را از او میپرسند و با وی درباره موضوعات پزشکی صحبت میکنند و بقولا رفع اشکال میکنند.
جنگ ویران کننده است، بطوریکه باعث میشود زندگی که در طی دههها با رنج و مشقت ساخته شده، در یک لحظه نابود شود و خانه رویایی و خانواده صمیمی، با یک شلیک، ویران و از هم بپاشند.
در این شرایط بحرانی، مردم زیر بمب و موشک، بیپناه رها میشوند و آنهایی که خوش شانستر هستند شاید بتوانند از صحنه فرار کنند و در کشوری دیگر به سختی، اقامت کنند اما دنیای قبل از جنگ، دیگر بعد از جنگ تکرار نمیشود و غم جنگ همیشه در زندگی افراد حضور دارد.
در آنجا از پسرم پرسیدم، داستان این ساندویچی چیه؟
گفت این فرد، در اصل یک پزشک در سوریه بوده که خانوادهاش در جنگ داخلی سوریه آسیب دیده و مجبور به فرار از سوریه شده و چون امکان ادامه کار طبابت در مجارستان را نداشته، کنار دانشگاه پزشکی کسب و کار کوچکی راه انداخته تا بدین طریق با دانشجویان پزشکی در ارتباط باشد و از علاقمندی ذهنیاش جدا نشود.
نمیدانم هنوز آن پزشک، ساندویچی خود را دارد و یا اینکه بدنبال اتفاقات اخیر، به سوریه برگشته و با عشق به شغل مورد علاقهاش مشغول شده است، اما میدانم که برای جلوگیری از شعلهور شدن آتش جنگ باید از همه فرصتها استفاده کرد، همه راهها را رفت و از مذاکره استقبال کرد، چرا که زندگی مردمانی که دچار مصیبت جنگ میشوند، هرگز به قبل از جنگ برنمیگردد.
asriran.com/004OaQ
@Saeed_Maadani
Кайра бөлүшүлгөн:
BBCPersian

30.03.202503:17
🔻ویدئویی از مثنویخوانی علی نصیریان، بازیگر قدیمی تئاتر و سینما در شبکههای اجتماعی همرسان میشود که در دیدار با مسعود پزشکیان، رئیس جمهور ایران خوانده شده است.
آقای پزشکیان به مناسبت روز جهانی هنرهای نمایشی به منزل آقای نصیریان رفته بود.
متن شعری که علی نصیریان از مولانا خواند این است:
ای سلیمان در میان زاغ و باز
حلم حق شو با همه مرغان بساز
مرغ جبری را زبان جبر گو
مرغ پَر اِشکسته را از صبر گو
ما نه مرغان هوا، نه خانگی
دانهٔ ما دانهٔ بیدانگی
آقای نصیریان که در حال حاضر در دهه نهم زندگی خود به سر میبرد هنگام خواندن این شعر در گوشه مثنوی آواز افشاری خطاب به مسعود پزشکیان گفت این شعر دارای معنی بسیار مهمی است و همچنین یادآور شد که مدیرت فرهنگی در هر کشور چقدر دارای اهمیت است زیرا با هویت یک ملت گره خورده و جدا نشدنی ست.
علی نصیریان بازیگر و هنرمندی است که در آثار جاودانی همچون فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی، آقای هالو، پستچی، سریال سربداران، کفشهای میرزا نوروز، شیر سنگی، ناخدا خورشید، هزاردستان، سالهای خاکستر، بوی پیراهن یوسف، میوه ممنوعه و شهرزاد اغلب نقش اصلی بازی کرده است.
@BBCPersian
آقای پزشکیان به مناسبت روز جهانی هنرهای نمایشی به منزل آقای نصیریان رفته بود.
متن شعری که علی نصیریان از مولانا خواند این است:
ای سلیمان در میان زاغ و باز
حلم حق شو با همه مرغان بساز
مرغ جبری را زبان جبر گو
مرغ پَر اِشکسته را از صبر گو
ما نه مرغان هوا، نه خانگی
دانهٔ ما دانهٔ بیدانگی
آقای نصیریان که در حال حاضر در دهه نهم زندگی خود به سر میبرد هنگام خواندن این شعر در گوشه مثنوی آواز افشاری خطاب به مسعود پزشکیان گفت این شعر دارای معنی بسیار مهمی است و همچنین یادآور شد که مدیرت فرهنگی در هر کشور چقدر دارای اهمیت است زیرا با هویت یک ملت گره خورده و جدا نشدنی ست.
علی نصیریان بازیگر و هنرمندی است که در آثار جاودانی همچون فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی، آقای هالو، پستچی، سریال سربداران، کفشهای میرزا نوروز، شیر سنگی، ناخدا خورشید، هزاردستان، سالهای خاکستر، بوی پیراهن یوسف، میوه ممنوعه و شهرزاد اغلب نقش اصلی بازی کرده است.
@BBCPersian
Кайра бөлүшүлгөн:
ایرانمهر

29.03.202510:32
🎥 نصب تندیس استاد سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار (زاده ۱۱ دی ۱۲۸۵ - درگذشت ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) شاعر پرآوازه ایران در یکی از میادین شهر نظرآباد استان البرز
فروردین ۱۴۰۴
پیامِ من به گُردان و دلیران
درنده خنجران، دوزنده تیران
گَرَم خون ریخت دشمن، شهریارا
به خون دانی چه بندم نقش؟ ایران
🔗 ایرانمهر @alborzology
فروردین ۱۴۰۴
پیامِ من به گُردان و دلیران
درنده خنجران، دوزنده تیران
گَرَم خون ریخت دشمن، شهریارا
به خون دانی چه بندم نقش؟ ایران
🔗 ایرانمهر @alborzology
26.03.202507:02
چرا نام کوروش نبود!
✍سعید معدنی
یکی از دوستانم که معلم هستند تماس تلفنی گرفت و پرسید «چرا قبل از دوره پهلوی و آمدن رضاشاه نام کوروش نداشتیم» منظورش را متوجه شدم. متاسفانه امروزه مخالفت با ایران باستان تحت عنوان «ضدیت با باستانگرایی» سکهی روزگار شده و برخی تیشه برداشته و به ریشه ایران تاریخی می زنند تا آنجا که یکی از امامان جمعه تهران چند سال پیش «از مردم ایران با تمدنی ۱۴۰۰ ساله!» یاد کرد.
احتمالا یکی از همکاران این دوست معلممان در دفتر مدرسه گفته: «کوروش وجود خارجی نداشته و چنین شخصیتی ساخته و پرداخته نظام پهلوی است! و دلیل هم اینکه چرا قبل از پهلوی نام کوروش نداشتیم» در پاسخ گفتم: «مگر نام داریوش داشتیم» از پشت تلفن احساس کردم که سوال کننده دچار حالت خاص مثل «راستی چرا به ذهن خودم نرسیده» شده بود. صحبتام را ادامه دادم: «مگر چه تعداد نامهای ایرانی در دورهی قبل از رضا شاه میشناسیم و یا شنیده ایم؟»
واقعیت آن است که ما از زمان حمله اعراب به ایران و مسلمان شدن تدریجی اکثر ایرانیان تا زمان به روی کار آمدن رضا شاه و تاسیس سلسله پهلوی بندرت نام ایرانی در میان مشاهیر و حتی آدمهای عادی در میان نیاکانمان سراغ داریم. نه تنها نام کوروش و داریوش بلکه ایرج و کیومرث و اشکان و سیامک و شهرام و مهران و منوچهر و..... هم نداشتیم. همچنین اردوان، اردلان و قباد و نرسی و خشایار و دیاکو و کامبیز و کمبوجیه و .... . آیا همه این نامها که صدها و هزاران هستند را رژیم پهلوی ایجاد کرده است؟ در باره نامهای خانم ها و جنس زن که محرومیت چندلایه حضور اجتماعی داشتند، فعلا قضاوت نمیکنیم؛ بماند برای فرصتی دیگر.
با مدرن شدن تدریجی ایران و احیای ناسیونالیسم ایرانی از زمان مشروطه، و سرعت بخشیدن به آن توسط رضاشاه، سلسله پهلوی همچون بسیاری از کشورها درجهان، همت خود را در ایجاد نوعی ملی گرایی و احیای ایران باستان بنا گذاشت و نام های ایرانی کمکم پیدا شدند. در طول دوره تاریخی ۱۴۰۰ ساله و هجوم اعراب به ایران، سیطره عربیت و اسلامیت آنقدر قوی بود که کسی جرأت نمیکرد نام فرزند خود را مثلا افراسیاب و یا اسفندیار بگذارد. زمان حمله اعراب به ایران، مهاجمان تازه مسلمان ابتدا از ساده زیستی و برادری و برابری گفتند اما با حاکمیت امویان و عباسیان صحنه وارونه شد و آنها مردمان تحت سلطه و از جمله ایرانیان را موالی(نوکر) مینامیدند و باشندگان این سرزمین ها را ذلیل کرده و به دیدهی تحقیر می نگریستند. موالی حق نداشت اسب سوار شود، ویا دختر عرب بگیرد. در سریال مختارنامه به درستی نمایش داده شد که نوکر مختار ثقفی، پیاده دنبالش میدود، زیرا موالی باید دنبال مولای خود پیاده راه میرفت. باز در همین سریال وقتی یک نظامی ارشد (کیان ایرانی) به خواستگاری خواهر ابنسعد میرود خواهر با نگاه تحقیرآمیز میگوید: کارم جایی رسیده که با یک موالی ازدواج کنم؟
هنوز گوشی تلفن دست دوست معلمم بود. در ادامه گفتم: بعد از حمله نیروهای عمرابن خطّاب خلیفه دوم به ایران و تسلط اعراب و اسلام، به دو دلیل نام های ایرانی برای مردان به محاق و فراموشی رفت و نام اسلامی و عربی اولویت یافت و جای آن را گرفت:
۱- در متون و گفتار دینی اهل سنت و شیعه صدها حدیث در باب توصیه وجود داشت که نام فرزندان خود را اسلامی و قرآنی انتخاب کنید. دهها حدیث و گفتار دینی بود که مثلا با انتخاب نام غیر اسلامی برکت از سفره شما می رود و فقیر میشوید. این نوع باور و نگرش در طی این ۱۴۰۰ سال در ذهن و ضمیر ایرانی نشسته بود.
۲- مقبولیت و پذیرش اجتماعی. کسانی که نام ایرانی ویا نام غیر عربی داشتند نمی توانستند در بسیاری از عرصههای اجتماعی حضور داشته باشند. مثلا مگر با نام اشکان و فرشید و آرمین و قباد می شد به حوزههای علمیه رفت و آخوند و ملا و آیتاللّه و مفتی و مرجع تقلید شد؟ حتی اگر به فرض استثنا والدینی نام فرزند خود را غیر عربی می گذاشتند کودک در روند اجتماعی شدن و رفتن به حوزههای علمیه و یا حتی عرصه های دیگر مثل تجارت و بازار نام عربی و اسلامی برای خود انتخاب میکرد. چند سال پیش فردی نامش شهریور بود اما پس از رفتن به حوزه علمیه نام حسین را بر خود نهاد. یا شنیده بودم در بازار فردی از زمره اقلیت های دینی بود اما نام مهدی را انتخاب کرده بود تا هم پذیرش اجتماعی داشته باشد و هم دائماً مورد سوال قرار نگیرد.
به دوست معلمم گفتم باز جای شکرش باقیست که همکارت صرفاً نام کوروش را زیر سوال برده، ما در دهه های اخیر کسانی مثل پورپیرار مارکسیست داشتیم که اول انقلاب به زندان افتاد و نمی دانم چه بلایی سرش آمد، که پس از آزادی شروع کرد به نوشتن کتاب و مقاله علیه ایران باستان و اینکه اصلا ما ایران قبل از اسلام نداشتیم و همچنین منکر وجود دین زرتشت وغیره شد!
۶ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#کوروش
#موالی
#نام_ایرانی
#نام_عربی
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
یکی از دوستانم که معلم هستند تماس تلفنی گرفت و پرسید «چرا قبل از دوره پهلوی و آمدن رضاشاه نام کوروش نداشتیم» منظورش را متوجه شدم. متاسفانه امروزه مخالفت با ایران باستان تحت عنوان «ضدیت با باستانگرایی» سکهی روزگار شده و برخی تیشه برداشته و به ریشه ایران تاریخی می زنند تا آنجا که یکی از امامان جمعه تهران چند سال پیش «از مردم ایران با تمدنی ۱۴۰۰ ساله!» یاد کرد.
احتمالا یکی از همکاران این دوست معلممان در دفتر مدرسه گفته: «کوروش وجود خارجی نداشته و چنین شخصیتی ساخته و پرداخته نظام پهلوی است! و دلیل هم اینکه چرا قبل از پهلوی نام کوروش نداشتیم» در پاسخ گفتم: «مگر نام داریوش داشتیم» از پشت تلفن احساس کردم که سوال کننده دچار حالت خاص مثل «راستی چرا به ذهن خودم نرسیده» شده بود. صحبتام را ادامه دادم: «مگر چه تعداد نامهای ایرانی در دورهی قبل از رضا شاه میشناسیم و یا شنیده ایم؟»
واقعیت آن است که ما از زمان حمله اعراب به ایران و مسلمان شدن تدریجی اکثر ایرانیان تا زمان به روی کار آمدن رضا شاه و تاسیس سلسله پهلوی بندرت نام ایرانی در میان مشاهیر و حتی آدمهای عادی در میان نیاکانمان سراغ داریم. نه تنها نام کوروش و داریوش بلکه ایرج و کیومرث و اشکان و سیامک و شهرام و مهران و منوچهر و..... هم نداشتیم. همچنین اردوان، اردلان و قباد و نرسی و خشایار و دیاکو و کامبیز و کمبوجیه و .... . آیا همه این نامها که صدها و هزاران هستند را رژیم پهلوی ایجاد کرده است؟ در باره نامهای خانم ها و جنس زن که محرومیت چندلایه حضور اجتماعی داشتند، فعلا قضاوت نمیکنیم؛ بماند برای فرصتی دیگر.
با مدرن شدن تدریجی ایران و احیای ناسیونالیسم ایرانی از زمان مشروطه، و سرعت بخشیدن به آن توسط رضاشاه، سلسله پهلوی همچون بسیاری از کشورها درجهان، همت خود را در ایجاد نوعی ملی گرایی و احیای ایران باستان بنا گذاشت و نام های ایرانی کمکم پیدا شدند. در طول دوره تاریخی ۱۴۰۰ ساله و هجوم اعراب به ایران، سیطره عربیت و اسلامیت آنقدر قوی بود که کسی جرأت نمیکرد نام فرزند خود را مثلا افراسیاب و یا اسفندیار بگذارد. زمان حمله اعراب به ایران، مهاجمان تازه مسلمان ابتدا از ساده زیستی و برادری و برابری گفتند اما با حاکمیت امویان و عباسیان صحنه وارونه شد و آنها مردمان تحت سلطه و از جمله ایرانیان را موالی(نوکر) مینامیدند و باشندگان این سرزمین ها را ذلیل کرده و به دیدهی تحقیر می نگریستند. موالی حق نداشت اسب سوار شود، ویا دختر عرب بگیرد. در سریال مختارنامه به درستی نمایش داده شد که نوکر مختار ثقفی، پیاده دنبالش میدود، زیرا موالی باید دنبال مولای خود پیاده راه میرفت. باز در همین سریال وقتی یک نظامی ارشد (کیان ایرانی) به خواستگاری خواهر ابنسعد میرود خواهر با نگاه تحقیرآمیز میگوید: کارم جایی رسیده که با یک موالی ازدواج کنم؟
هنوز گوشی تلفن دست دوست معلمم بود. در ادامه گفتم: بعد از حمله نیروهای عمرابن خطّاب خلیفه دوم به ایران و تسلط اعراب و اسلام، به دو دلیل نام های ایرانی برای مردان به محاق و فراموشی رفت و نام اسلامی و عربی اولویت یافت و جای آن را گرفت:
۱- در متون و گفتار دینی اهل سنت و شیعه صدها حدیث در باب توصیه وجود داشت که نام فرزندان خود را اسلامی و قرآنی انتخاب کنید. دهها حدیث و گفتار دینی بود که مثلا با انتخاب نام غیر اسلامی برکت از سفره شما می رود و فقیر میشوید. این نوع باور و نگرش در طی این ۱۴۰۰ سال در ذهن و ضمیر ایرانی نشسته بود.
۲- مقبولیت و پذیرش اجتماعی. کسانی که نام ایرانی ویا نام غیر عربی داشتند نمی توانستند در بسیاری از عرصههای اجتماعی حضور داشته باشند. مثلا مگر با نام اشکان و فرشید و آرمین و قباد می شد به حوزههای علمیه رفت و آخوند و ملا و آیتاللّه و مفتی و مرجع تقلید شد؟ حتی اگر به فرض استثنا والدینی نام فرزند خود را غیر عربی می گذاشتند کودک در روند اجتماعی شدن و رفتن به حوزههای علمیه و یا حتی عرصه های دیگر مثل تجارت و بازار نام عربی و اسلامی برای خود انتخاب میکرد. چند سال پیش فردی نامش شهریور بود اما پس از رفتن به حوزه علمیه نام حسین را بر خود نهاد. یا شنیده بودم در بازار فردی از زمره اقلیت های دینی بود اما نام مهدی را انتخاب کرده بود تا هم پذیرش اجتماعی داشته باشد و هم دائماً مورد سوال قرار نگیرد.
به دوست معلمم گفتم باز جای شکرش باقیست که همکارت صرفاً نام کوروش را زیر سوال برده، ما در دهه های اخیر کسانی مثل پورپیرار مارکسیست داشتیم که اول انقلاب به زندان افتاد و نمی دانم چه بلایی سرش آمد، که پس از آزادی شروع کرد به نوشتن کتاب و مقاله علیه ایران باستان و اینکه اصلا ما ایران قبل از اسلام نداشتیم و همچنین منکر وجود دین زرتشت وغیره شد!
۶ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#کوروش
#موالی
#نام_ایرانی
#نام_عربی
@Saeed_Maadani
26.03.202507:01
چرا نام کوروش نبود!
(یادداشت)
✍سعید معدنی
یکی از دوستانم که معلم هستند تماس تلفنی گرفت و پرسید «چرا قبل از دوره پهلوی و آمدن رضاشاه نام کوروش نداشتیم» منظورش را متوجه شدم. متاسفانه امروزه مخالفت با ایران باستان تحت عنوان «ضدیت با باستانگرایی» سکهی روزگار شده و برخی تیشه برداشته و به ریشه ایران تاریخی می زنند تا آنجا که یکی از امامان جمعه تهران چند سال پیش «از مردم ایران با تمدنی ۱۴۰۰ ساله!» یاد کرد.
احتمالا یکی از همکاران این دوست معلممان در دفتر مدرسه گفته: «کوروش وجود خارجی نداشته و چنین شخصیتی ساخته و پرداخته نظام پهلوی است! و دلیل هم اینکه چرا قبل از پهلوی نام کوروش نداشتیم» در پاسخ گفتم....
ادامه یادداشت👇👇👇
۶ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#کوروش
#موالی
#نام_ایرانی
#نام_عربی
@Saeed_Maadani
(یادداشت)
✍سعید معدنی
یکی از دوستانم که معلم هستند تماس تلفنی گرفت و پرسید «چرا قبل از دوره پهلوی و آمدن رضاشاه نام کوروش نداشتیم» منظورش را متوجه شدم. متاسفانه امروزه مخالفت با ایران باستان تحت عنوان «ضدیت با باستانگرایی» سکهی روزگار شده و برخی تیشه برداشته و به ریشه ایران تاریخی می زنند تا آنجا که یکی از امامان جمعه تهران چند سال پیش «از مردم ایران با تمدنی ۱۴۰۰ ساله!» یاد کرد.
احتمالا یکی از همکاران این دوست معلممان در دفتر مدرسه گفته: «کوروش وجود خارجی نداشته و چنین شخصیتی ساخته و پرداخته نظام پهلوی است! و دلیل هم اینکه چرا قبل از پهلوی نام کوروش نداشتیم» در پاسخ گفتم....
ادامه یادداشت👇👇👇
۶ فروردین ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#کوروش
#موالی
#نام_ایرانی
#نام_عربی
@Saeed_Maadani


Кайра бөлүшүлгөн:
سهراب پورناظری

24.03.202520:32
ایران برای ما
سرحد شادیها و منتهای رنجها و دردهاست...
#سهراب_پورناظرى #اکنون #سروش_صحت #ایران
سرحد شادیها و منتهای رنجها و دردهاست...
#سهراب_پورناظرى #اکنون #سروش_صحت #ایران
Кайра бөлүшүлгөн:
هفت اقلیم (سعید معدنی)

23.03.202516:23
مفهوم ملیت و ایران در ادب فارسی
🔹 دریغ است ایران که ویران شود...
✍ دکتر سیروس شمیسا
مفهوم ملیت و ایران را در آثار هیچیک از شاعران کهن از جمله مولانا و سعدی و حافظ نمیتوانیم حس کنیم، تنها شاهنامه است که در آن مفهوم یکپارچگی، قدمت تاریخی، هویت ایرانی و از این قبیل را میبینیم. یکی از نمونههای درخشان آن وقتی است که رستم میخواهد اسبی برای خود برگزیند (رخش)، وقتی بهای آن را از چوپان میپرسد، چوپان (رمز نگاهبان ایران) به او میگوید قیمت آن تمام ایران است:
ز چوپان بپرسید کاین اژدها
به چندست و این را که خواهد بها؟
چنین داد پاسخ که گر رستمی
برو راست کن روی ایران زمی
مر این را بر و بوم ایران بهاست
بدین بر، تو خواهی جهان کرد راست
حتی در زمان خود فردوسی هم ایران یکپارچه نداشتیم، خراسان در دست محمود بود، ری در دست دیلمیان، اصفهان را بعدها مسعود پسر محمود گرفت. وقتی فردوسی از مازندران و اصفهان و سیستان سخن میگفت حس میکرد که وقتی همهٔ آنجاها ایران بوده است و دیگر نیست. شاید اینگونه افکار در نزد شعوبیه رایج بوده است. اما در شاعران و نویسندگان آن دوره و ادوار بعد مرسوم نبود. مثلاً از نظر سعدی ایران مُلک فارس است و اتابک شاه فارس شاه ایران است. از نظر مولانا اساساً...
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن جایی است کان را نام نیست
حافظ ایران را یزد و شیراز و اصفهان و کرمان میدانست. اساساً واژهٔ ایران در این متون جز به ندرت به کار نرفته است. تنها فردوسی است که با این وسعت از ایران و ایرانیان و شاه ایران سخن میگوید چنان که در مرگ یزدگرد آخرین شاه ایران باستان میگوید:
فکنده تن شاه ایران به خاک
پر از خون و پهلو به شمشیر چاک
این اشعار فردوسی هنوز هم مو بر تن ایرانی راست میکند مخصوصاً اگر ایرانی - مانند بیشتر ادوار تاریخی _ ایرانی و ایران را در لبهٔ پرتگاههای خطرناک ببیند:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و رنج و بلاست
نشستنگه تیز چنگ اژدهاست
برداشت از کانال تلگرامی مجله سیاست نامه
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
✍ ما قوم و قبیله نیستیم، ما ملتیم
🔗 البرز پژوهی @alborzology
▫️وبلاگ ۱▫️وبلاگ ۲▫️اینستاگرام▫️آپارات
🔹 دریغ است ایران که ویران شود...
✍ دکتر سیروس شمیسا
مفهوم ملیت و ایران را در آثار هیچیک از شاعران کهن از جمله مولانا و سعدی و حافظ نمیتوانیم حس کنیم، تنها شاهنامه است که در آن مفهوم یکپارچگی، قدمت تاریخی، هویت ایرانی و از این قبیل را میبینیم. یکی از نمونههای درخشان آن وقتی است که رستم میخواهد اسبی برای خود برگزیند (رخش)، وقتی بهای آن را از چوپان میپرسد، چوپان (رمز نگاهبان ایران) به او میگوید قیمت آن تمام ایران است:
ز چوپان بپرسید کاین اژدها
به چندست و این را که خواهد بها؟
چنین داد پاسخ که گر رستمی
برو راست کن روی ایران زمی
مر این را بر و بوم ایران بهاست
بدین بر، تو خواهی جهان کرد راست
حتی در زمان خود فردوسی هم ایران یکپارچه نداشتیم، خراسان در دست محمود بود، ری در دست دیلمیان، اصفهان را بعدها مسعود پسر محمود گرفت. وقتی فردوسی از مازندران و اصفهان و سیستان سخن میگفت حس میکرد که وقتی همهٔ آنجاها ایران بوده است و دیگر نیست. شاید اینگونه افکار در نزد شعوبیه رایج بوده است. اما در شاعران و نویسندگان آن دوره و ادوار بعد مرسوم نبود. مثلاً از نظر سعدی ایران مُلک فارس است و اتابک شاه فارس شاه ایران است. از نظر مولانا اساساً...
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن جایی است کان را نام نیست
حافظ ایران را یزد و شیراز و اصفهان و کرمان میدانست. اساساً واژهٔ ایران در این متون جز به ندرت به کار نرفته است. تنها فردوسی است که با این وسعت از ایران و ایرانیان و شاه ایران سخن میگوید چنان که در مرگ یزدگرد آخرین شاه ایران باستان میگوید:
فکنده تن شاه ایران به خاک
پر از خون و پهلو به شمشیر چاک
این اشعار فردوسی هنوز هم مو بر تن ایرانی راست میکند مخصوصاً اگر ایرانی - مانند بیشتر ادوار تاریخی _ ایرانی و ایران را در لبهٔ پرتگاههای خطرناک ببیند:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و رنج و بلاست
نشستنگه تیز چنگ اژدهاست
برداشت از کانال تلگرامی مجله سیاست نامه
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
✍ ما قوم و قبیله نیستیم، ما ملتیم
🔗 البرز پژوهی @alborzology
▫️وبلاگ ۱▫️وبلاگ ۲▫️اینستاگرام▫️آپارات
22.03.202507:13
عید و تیشه
✍سیدحسن هاشمی
تو خونه ما ، همیشه صحبت سنگ و تیشه بود . کار با سنگ ، دست بوام (پدرم ) را زمخت ، خشک و ترک خورده کرده بود. مرتب درد می کشید و می سوخت . غروب که از سر کار برمی گشت، با دلو از چاه آب می کشیدیم تا سر و صورت خسته اش را بشوید .
بخاطر عید سال مدرسه زودتر تعطیل شده بود. بعضی از همسایه ها و اقوام، به فکر خرید عید و نو شدن بودند ولی دنیای خیلی از خونه ها شکل دیگری داشت .گرفتار بودیم. آرزومان فرا رسیدن روزهای تعطیل بود. چه عید و چه تابستان. که بتونیم کمک یار خانه باشیم. صبح زود با بوام می رفتم سنگ تراشی. اگر کمک نمی کردیم مشکلات بیشتر می شد. کار می کردیم تا بتوانیم خوب و کمی راحت درس بخونیم. آن روز در پایانش غروب دلخوشی داشتیم. بعد از کار سنگ تراشی ، سر و صورت و هیکل پر از خاک و غبار را با شامپو شستیم. فردا عید بود و طبق قرار همه ساله ظهر عید، ناهار خانه عمه می رفتیم. وقتی چند روز کار سنگتراشی تعطیل بود ، تیشه های خسته و خشک را درون سطل آب می گذاشتیم تا چوبش ورم کند .ننم(مادر) هم با وازلین دست هایمان را چرب و درون کیسه نایلونی می کرد تا نرم شود .بوام به دیوار گچی تکیه داده و قلیون می کشید ما هم برای رفع خستگی ،چای می خوردیم. از اینکه فردا همه دور هم جمع می شدیم خوشحال بودیم.
تن سبک نکرده بودیم که صدای در حیاط بلند شد.
: پاشو در باز کن .ببین کیه.
مثل تیر، پا برهنه دویدم در باز کردم. آقای باباخانی صاحب کار ، دم درب بود .
: بوات کجان ؟
: داخل خونه نشسته، قلیون می کشه. بفرما داخل.
: یا الله. سید کجایی؟
: بفرما داخل.
: سید خسته نباشید، واقعیتش، الان یک کمپرسی سنگ آوردند، اگر دست بالا بزنی، ممنون میشم. می خواهم زودتر سقف بزنم .
: صبا(فردا ).؟!
بوام سر زیر انداخت و تو فکر رفت. به همه ما نگاه کرد. در ته چشم بوام جواب بله نهفته بود.
: آقای حاجی چشم، دست تنها هستم ولی میام .
شام سبکی خوردیم، و زود خوابیدیم. هرچه تقلا می کردم، خوابم نمی برد. ننم تو مطبخ مشغول بود.
: مو فردا خونه عمه نمی تونم بیام.
: برای چه؟
: دلم قبول نمی کنه بوام دست تنها بره سنگتراشی.
صبح بعد از نماز صبح ننم چای دم کرد و بغچه ناشتا آماده کرد. بوام رفت. سریع یک استکان چای شیرین خوردم و تیشه برداشتم و دنبال بوام راه افتادم .
هر دونه سنگ بزرگ که برمی داشت با دقت و حوصله با نوک تیشه روی آن خط می کشید و با آرامش، تکه تکه و با ضربه، چهار گوش و مستطیلی در می آورد. تمام هوش و دقت خود را به کار می بردم که سنگ زیر تیشه نشکند .کپه کپه دور بوام سنگ تراشیده ديده می شد. به دستان خسته و چشمان پر زحمتش خيره بودم .روز اول سال نو ، قدرشناسی و قول مردانه یاد گرفتم .همیشه کنارش بودم و با عشق کمکش می کردیم. حالا می دانم که چرا بوام برای یکبار هم که شده از دوران سخت دبستان تا دبیرستان و دانشگاه، پیگیر درس ما نبود . نه نمی خواست، نمی رسید. وقت نداشت. حتی یکبار به مدرسه نیامد . نظم زندگی و درس ، همیشه زیر نظر ننم بود.
طرف ظهر ، سخت درگیر کار سنگ تراشی بودیم که دیدم ننم با يک بغچه به طرف ما می آید.
زیر سایه دیوار نشست و سفره ناهار روز اول سال نو با ننم و بوام پهن کردیم . بوام وضو گرفت و در کنار کپه سنگ تراشیده، مشغول خواندن نماز شد .
سرگرم بودیم که آقای باباخانی صاحب کار، با لندرور از راه رسید.
: چه دارید می خورید؟
: بفرما.قلیه .
: قلیه چه ماهی؟
: ماهی خارو .
: خارو . !!
بوام نمازش تمام شد. دور هم ناهار خوردیم. ترید قلیه ماهی خارو . ته سفره پر شد از خار (استخوان ) ماهی خارو.
کار .عید .
زحمت. درس. مدرسه.
بعد از شصت سال. تنها یک تیشه خسته برایم شکل عشق را روی سنگ تداعی می کند.
چهار گوش زندگی.
پدران زحمتکش. مادران دلسوز .برادران قدرشناس. خواهران فداکار.
عید . تیشه. سنگ.
***
شیراز. بهار۱۴۰۴ سید حسن هاشمی
@Saeed_Maadani
✍سیدحسن هاشمی
تو خونه ما ، همیشه صحبت سنگ و تیشه بود . کار با سنگ ، دست بوام (پدرم ) را زمخت ، خشک و ترک خورده کرده بود. مرتب درد می کشید و می سوخت . غروب که از سر کار برمی گشت، با دلو از چاه آب می کشیدیم تا سر و صورت خسته اش را بشوید .
بخاطر عید سال مدرسه زودتر تعطیل شده بود. بعضی از همسایه ها و اقوام، به فکر خرید عید و نو شدن بودند ولی دنیای خیلی از خونه ها شکل دیگری داشت .گرفتار بودیم. آرزومان فرا رسیدن روزهای تعطیل بود. چه عید و چه تابستان. که بتونیم کمک یار خانه باشیم. صبح زود با بوام می رفتم سنگ تراشی. اگر کمک نمی کردیم مشکلات بیشتر می شد. کار می کردیم تا بتوانیم خوب و کمی راحت درس بخونیم. آن روز در پایانش غروب دلخوشی داشتیم. بعد از کار سنگ تراشی ، سر و صورت و هیکل پر از خاک و غبار را با شامپو شستیم. فردا عید بود و طبق قرار همه ساله ظهر عید، ناهار خانه عمه می رفتیم. وقتی چند روز کار سنگتراشی تعطیل بود ، تیشه های خسته و خشک را درون سطل آب می گذاشتیم تا چوبش ورم کند .ننم(مادر) هم با وازلین دست هایمان را چرب و درون کیسه نایلونی می کرد تا نرم شود .بوام به دیوار گچی تکیه داده و قلیون می کشید ما هم برای رفع خستگی ،چای می خوردیم. از اینکه فردا همه دور هم جمع می شدیم خوشحال بودیم.
تن سبک نکرده بودیم که صدای در حیاط بلند شد.
: پاشو در باز کن .ببین کیه.
مثل تیر، پا برهنه دویدم در باز کردم. آقای باباخانی صاحب کار ، دم درب بود .
: بوات کجان ؟
: داخل خونه نشسته، قلیون می کشه. بفرما داخل.
: یا الله. سید کجایی؟
: بفرما داخل.
: سید خسته نباشید، واقعیتش، الان یک کمپرسی سنگ آوردند، اگر دست بالا بزنی، ممنون میشم. می خواهم زودتر سقف بزنم .
: صبا(فردا ).؟!
بوام سر زیر انداخت و تو فکر رفت. به همه ما نگاه کرد. در ته چشم بوام جواب بله نهفته بود.
: آقای حاجی چشم، دست تنها هستم ولی میام .
شام سبکی خوردیم، و زود خوابیدیم. هرچه تقلا می کردم، خوابم نمی برد. ننم تو مطبخ مشغول بود.
: مو فردا خونه عمه نمی تونم بیام.
: برای چه؟
: دلم قبول نمی کنه بوام دست تنها بره سنگتراشی.
صبح بعد از نماز صبح ننم چای دم کرد و بغچه ناشتا آماده کرد. بوام رفت. سریع یک استکان چای شیرین خوردم و تیشه برداشتم و دنبال بوام راه افتادم .
هر دونه سنگ بزرگ که برمی داشت با دقت و حوصله با نوک تیشه روی آن خط می کشید و با آرامش، تکه تکه و با ضربه، چهار گوش و مستطیلی در می آورد. تمام هوش و دقت خود را به کار می بردم که سنگ زیر تیشه نشکند .کپه کپه دور بوام سنگ تراشیده ديده می شد. به دستان خسته و چشمان پر زحمتش خيره بودم .روز اول سال نو ، قدرشناسی و قول مردانه یاد گرفتم .همیشه کنارش بودم و با عشق کمکش می کردیم. حالا می دانم که چرا بوام برای یکبار هم که شده از دوران سخت دبستان تا دبیرستان و دانشگاه، پیگیر درس ما نبود . نه نمی خواست، نمی رسید. وقت نداشت. حتی یکبار به مدرسه نیامد . نظم زندگی و درس ، همیشه زیر نظر ننم بود.
طرف ظهر ، سخت درگیر کار سنگ تراشی بودیم که دیدم ننم با يک بغچه به طرف ما می آید.
زیر سایه دیوار نشست و سفره ناهار روز اول سال نو با ننم و بوام پهن کردیم . بوام وضو گرفت و در کنار کپه سنگ تراشیده، مشغول خواندن نماز شد .
سرگرم بودیم که آقای باباخانی صاحب کار، با لندرور از راه رسید.
: چه دارید می خورید؟
: بفرما.قلیه .
: قلیه چه ماهی؟
: ماهی خارو .
: خارو . !!
بوام نمازش تمام شد. دور هم ناهار خوردیم. ترید قلیه ماهی خارو . ته سفره پر شد از خار (استخوان ) ماهی خارو.
کار .عید .
زحمت. درس. مدرسه.
بعد از شصت سال. تنها یک تیشه خسته برایم شکل عشق را روی سنگ تداعی می کند.
چهار گوش زندگی.
پدران زحمتکش. مادران دلسوز .برادران قدرشناس. خواهران فداکار.
عید . تیشه. سنگ.
***
شیراز. بهار۱۴۰۴ سید حسن هاشمی
@Saeed_Maadani
20.03.202521:36
کمی به عشق بیاندیشیم!
✍سعید معدنی
مردم ایران در آستانه سال نو خورشیدی، روزهای سختی را میگذرانند. روزهای تورم، گرانی، بیکاری، رکود، تهدیدات خارجی و .... که زندگی را بر آحاد مردم تنگ و تلخ کرده است. به تعبیر شاعر «ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد». بیایید در میانه همه این غصهها و نگرانیها کمی از عشق بگوییم. همانند مردمان دمشق نباشیم که به گفته سعدی از شدت قحط سالی عشق را فراموش کردند. برای انکه عشق و عاشقی در این اوضاع وانفسا فراموش نشود تصمیم گرفتم کتابی را باهم مرور کنیم که «مهپاره» نام دارد.
کتاب از اسطورههای قدیمی هندی گرفته شده و توسط یک بریتانیایی به نام ف.و.بین به انگلیسی ترجمه شده و توسط نویسنده پرآوازه ایرانی صادق چوبک به فارسی ترجمه شده است. نویسنده شهیر رمان «تنگسیر» حسرت میخورد که این کتاب را در جوانی خوانده، اما دیر ترجمه کرده است.نیمی از کتاب زمانی ترجمه شد که پیری و نابینایی بر این نویسنده بوشهری غربت نشین عارض شده و همسرش «قدسی» متن را میخواند و او ترجمه میکند. البته دلیل عمدهی تاخیر در ترجمه این است صادق چوبک در وحله نخست یک نویسنده است و ترجمه پیشه اصلیاش نیست. اما او کتابی ترجمه کرد که در نزد بسیاری به یادگار ماند. «مهپاره» از آن کتاب هایی است که اگر یکبار آن را بخوانید احتمالا در ردیف جلو قفسه کتابخانه منزل تان خواهید گذاشت تا همیشه در دسترس باشد. کتابی است کوچک حدود ۱۲۰ صفحه اما شاید با خواندن آن مثل بسیاری از توصیفاتی که در نگاه اسطورهای هندیان از داستان آفرینش زن آمده تامل کنید و در ادامه از قصه عاشقانه آن لذت ببرید.
در باره «مهپاره» در کتاب آمده است: «در زبان سانسکریت، ماه و خورشید هردو نرند، نه نر و ماده. شاعران هندو هرگاه بخواهند در آثار خود، ماه مادینهای به کار برند، قرص ماه را شانزده پاره میکنند و پارهای از آن به نام «زن» برمیگزینند. از این رو است که زن زیبا را «مهپاره» گویند.»
در باره آفرینش زن آمده آفریننده جهان چون به خلقت زن رسید دید آنچه مصالح سخت است در آفرینش مرد به کار گرفته و اندیشه کرد و زن را از عناصر گوناگون آفرید. این آفرینش با مصالح مختلف زن، موجودی پیچیده ساخت. خداوند پس از آفریدن زن او را به مرد سپرد. مرد پس از مدتی آمد و گفت او را نمی خواهم خدا گفت باشد و مرد رفت. اما مدتی گذشت مرد دید بدون زن نمی تواند زندگی کند؛ پشیمان شد دوباره زن را با خود برد. سه روز بعد دوباره برگشت گفت او را نمی خواهم! خداوند گفت دور شو و برو با او بساز. مرد گفت «اما با او زندگی نتوانم کرد» خدا گفت «بی او هم زندگی نتوانی کرد» (!)
این مطالب که خلاصه آن آمد، در سی صفحه اول کتاب آمده است. اما ادامه کتاب یک داستان قدیمی است که حکایت از شاهزاده ای است که زیبا و جوان خوش قدو قامت است که هزاران زن واله و شیدای او هستند اما او از زنان بدش میآید. تا اینکه صورتگری دورهگرد از راه میرسد و همراه خود تصویری از یک شهزاده زیبا دارد. شاهزاده عاشق تصویر شهزاده می شود. نقاش صورتگر میگوید این زن زیبارو و با هوش و سنگدل است. او برای همسر کسی شدن شرطی دارد آن اینکه خواستگار سوال و معمایی بپرسد در صورتی که شهزاده نتواند پاسخ آن را بدهد همسر وی خواهد شد. اما اگر همه سوالات را پاسخ دهد و سوالی بدون پاسخ نماند خواستگار باید در زمره خدمتکاران و چاکران درگاه او شود. لذا در درگاه او خیل کسانی است که شیفته وی هستند و عین حال از چاکران درگاه او! که هر روز شاهد خرامیدن و دیدن چهره معشوق هستند، اما وصالی نیست. صورتگر توصیه میکند: پادشاها سراغ این زن و در این راه مرو. اما پادشاه باور دارد که در زندگی قبلی، آن دو، زن و شوهر بوده اند. پادشاه همراه دوستش میرود تا بخت خود را برای وصال زیباروی بیازماید که در ادامه داستان عاشقانه، نوعی سلوک برای هر دو است...
اینکه شهزاده و شاهزاده به هم می رسند یا نه و کیفیت این رسیدن چگونه است ادامه را در کتاب «مهپاره» بخوانید.
۲۹ اسفند ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#صادق_چوبک
#مهپاره
#عشق
#هند
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
مردم ایران در آستانه سال نو خورشیدی، روزهای سختی را میگذرانند. روزهای تورم، گرانی، بیکاری، رکود، تهدیدات خارجی و .... که زندگی را بر آحاد مردم تنگ و تلخ کرده است. به تعبیر شاعر «ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد». بیایید در میانه همه این غصهها و نگرانیها کمی از عشق بگوییم. همانند مردمان دمشق نباشیم که به گفته سعدی از شدت قحط سالی عشق را فراموش کردند. برای انکه عشق و عاشقی در این اوضاع وانفسا فراموش نشود تصمیم گرفتم کتابی را باهم مرور کنیم که «مهپاره» نام دارد.
کتاب از اسطورههای قدیمی هندی گرفته شده و توسط یک بریتانیایی به نام ف.و.بین به انگلیسی ترجمه شده و توسط نویسنده پرآوازه ایرانی صادق چوبک به فارسی ترجمه شده است. نویسنده شهیر رمان «تنگسیر» حسرت میخورد که این کتاب را در جوانی خوانده، اما دیر ترجمه کرده است.نیمی از کتاب زمانی ترجمه شد که پیری و نابینایی بر این نویسنده بوشهری غربت نشین عارض شده و همسرش «قدسی» متن را میخواند و او ترجمه میکند. البته دلیل عمدهی تاخیر در ترجمه این است صادق چوبک در وحله نخست یک نویسنده است و ترجمه پیشه اصلیاش نیست. اما او کتابی ترجمه کرد که در نزد بسیاری به یادگار ماند. «مهپاره» از آن کتاب هایی است که اگر یکبار آن را بخوانید احتمالا در ردیف جلو قفسه کتابخانه منزل تان خواهید گذاشت تا همیشه در دسترس باشد. کتابی است کوچک حدود ۱۲۰ صفحه اما شاید با خواندن آن مثل بسیاری از توصیفاتی که در نگاه اسطورهای هندیان از داستان آفرینش زن آمده تامل کنید و در ادامه از قصه عاشقانه آن لذت ببرید.
در باره «مهپاره» در کتاب آمده است: «در زبان سانسکریت، ماه و خورشید هردو نرند، نه نر و ماده. شاعران هندو هرگاه بخواهند در آثار خود، ماه مادینهای به کار برند، قرص ماه را شانزده پاره میکنند و پارهای از آن به نام «زن» برمیگزینند. از این رو است که زن زیبا را «مهپاره» گویند.»
در باره آفرینش زن آمده آفریننده جهان چون به خلقت زن رسید دید آنچه مصالح سخت است در آفرینش مرد به کار گرفته و اندیشه کرد و زن را از عناصر گوناگون آفرید. این آفرینش با مصالح مختلف زن، موجودی پیچیده ساخت. خداوند پس از آفریدن زن او را به مرد سپرد. مرد پس از مدتی آمد و گفت او را نمی خواهم خدا گفت باشد و مرد رفت. اما مدتی گذشت مرد دید بدون زن نمی تواند زندگی کند؛ پشیمان شد دوباره زن را با خود برد. سه روز بعد دوباره برگشت گفت او را نمی خواهم! خداوند گفت دور شو و برو با او بساز. مرد گفت «اما با او زندگی نتوانم کرد» خدا گفت «بی او هم زندگی نتوانی کرد» (!)
این مطالب که خلاصه آن آمد، در سی صفحه اول کتاب آمده است. اما ادامه کتاب یک داستان قدیمی است که حکایت از شاهزاده ای است که زیبا و جوان خوش قدو قامت است که هزاران زن واله و شیدای او هستند اما او از زنان بدش میآید. تا اینکه صورتگری دورهگرد از راه میرسد و همراه خود تصویری از یک شهزاده زیبا دارد. شاهزاده عاشق تصویر شهزاده می شود. نقاش صورتگر میگوید این زن زیبارو و با هوش و سنگدل است. او برای همسر کسی شدن شرطی دارد آن اینکه خواستگار سوال و معمایی بپرسد در صورتی که شهزاده نتواند پاسخ آن را بدهد همسر وی خواهد شد. اما اگر همه سوالات را پاسخ دهد و سوالی بدون پاسخ نماند خواستگار باید در زمره خدمتکاران و چاکران درگاه او شود. لذا در درگاه او خیل کسانی است که شیفته وی هستند و عین حال از چاکران درگاه او! که هر روز شاهد خرامیدن و دیدن چهره معشوق هستند، اما وصالی نیست. صورتگر توصیه میکند: پادشاها سراغ این زن و در این راه مرو. اما پادشاه باور دارد که در زندگی قبلی، آن دو، زن و شوهر بوده اند. پادشاه همراه دوستش میرود تا بخت خود را برای وصال زیباروی بیازماید که در ادامه داستان عاشقانه، نوعی سلوک برای هر دو است...
اینکه شهزاده و شاهزاده به هم می رسند یا نه و کیفیت این رسیدن چگونه است ادامه را در کتاب «مهپاره» بخوانید.
۲۹ اسفند ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#صادق_چوبک
#مهپاره
#عشق
#هند
@Saeed_Maadani
20.03.202521:36
🔺تصویر پشت جلد کتاب: صادق چوبک و همسرش قدسی خانم
در باره «مهپاره» در کتاب آمده است: «در زبان سانسکریت، ماه و خورشید هردو نرند، نه نر و ماده. شاعران هندو هرگاه بخواهند در آثار خود، ماه مادینهای به کار برند، قرص ماه را شانزده پاره میکنند و پارهای از آن به نام «زن» برمیگزینند. از این رو است که زن زیبا را «مهپاره» گویند.»
#سعید_معدنی
#صادق_چوبک
#مهپاره
#عشق
#هند
@Saeed_Maadani
در باره «مهپاره» در کتاب آمده است: «در زبان سانسکریت، ماه و خورشید هردو نرند، نه نر و ماده. شاعران هندو هرگاه بخواهند در آثار خود، ماه مادینهای به کار برند، قرص ماه را شانزده پاره میکنند و پارهای از آن به نام «زن» برمیگزینند. از این رو است که زن زیبا را «مهپاره» گویند.»
#سعید_معدنی
#صادق_چوبک
#مهپاره
#عشق
#هند
@Saeed_Maadani


Рекорддор
04.03.202523:59
2.8KКатталгандар12.04.202523:59
1200Цитация индекси17.03.202523:59
1.1K1 посттун көрүүлөрү17.03.202523:59
1.1K1 жарнама посттун көрүүлөрү03.03.202521:21
21.92%ER17.03.202523:59
38.95%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.