
Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Nairaland Pulse | News

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Nairaland Pulse | News

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

بید مجنون || زینب قهرمانی
زینب قهرمانی
مربی روانپرستاری
دانشجوی دکترای مشاورهی توانبخشی
مبتلا به فلج مغزی
آرامش نوشتن را دوست دارم
@zeinabghahremani
💥کانال تلگرامی ویسهایم
https://t.me/ZeinabVoices
💥وبسایتم
https://zeinabghahremani.ir
مربی روانپرستاری
دانشجوی دکترای مشاورهی توانبخشی
مبتلا به فلج مغزی
آرامش نوشتن را دوست دارم
@zeinabghahremani
💥کانال تلگرامی ویسهایم
https://t.me/ZeinabVoices
💥وبسایتم
https://zeinabghahremani.ir
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаMar 27, 2018
TGlistке кошулган дата
Mar 19, 2025Тиркелген топ
بید مجنون || زینب قهرمانی chat
3
Рекорддор
16.05.202523:59
263Катталгандар04.05.202523:59
100Цитация индекси19.02.202515:52
1001 посттун көрүүлөрү19.03.202523:59
1001 жарнама посттун көрүүлөрү05.05.202523:59
42.86%ER19.02.202515:52
39.22%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR


04.05.202518:13
نیم قرن گذشت
نصفش در انکار و انتظار
انکار درد و انتظار بهبودی
نصفش در پذیرش و کنار آمدن
خدای را سپاس
و سپاس از پزشکی که حقیقت را به پدرم گفت
و سپاس از خانوادهام و دوستانم
که همراهم بودند.
۱۴۰۴.۲.۱۴
#یادداشت_روز
قهرمانی
@bidemajnoon9
نصفش در انکار و انتظار
انکار درد و انتظار بهبودی
نصفش در پذیرش و کنار آمدن
خدای را سپاس
و سپاس از پزشکی که حقیقت را به پدرم گفت
و سپاس از خانوادهام و دوستانم
که همراهم بودند.
۱۴۰۴.۲.۱۴
#یادداشت_روز
قهرمانی
@bidemajnoon9
16.05.202517:59
توکل، نه به معنای تسلیم و سرسپاری محض، بلکه به معنای اعتماد از عمق وجود است؛ همان اعماقی که هیچگاه نگاهت آن را کشف نمیکند، همان اعماق دستنیافتنی و نادیدنی که هرچند نمییابیاش، میدانی که هست...
و توکل از مسیر تردیدها میگذرد. اگر تردید کردی، گمان مبر که سستتوکلی و بدان که با گذر از هر کوه تردید، با عبور از هر صخره شک، یک گام به توکل راستین نزدیکتر شدهای...
+ در نوشتههای قدیمیام یافتمش...
و توکل از مسیر تردیدها میگذرد. اگر تردید کردی، گمان مبر که سستتوکلی و بدان که با گذر از هر کوه تردید، با عبور از هر صخره شک، یک گام به توکل راستین نزدیکتر شدهای...
+ در نوشتههای قدیمیام یافتمش...
11.05.202518:20
قرینههای معکوس*
《موقعیتهای قرینه گاه متوازن و گاه معکوس همدیگر را دنبال میکنند*》.《 چگونه در پی چیزی هستی که ذاتش مطلقاً بر تو پوشیده است؟ شاید حساب کردن روی امور غیر منتظره دقیقاً همان عمل متناقضی باشد که زندگی بیش از هر چیز از ما میطلبد. و تنها چیزی که میشود با اطمینان دربارهی آب و هوا گفت این است که ناپایدار است. فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است، وقتی همه چیز از دست رفته باشد، میتوانی به غنای فقدان برسی. تمام پرسشگریها و تمام آموختهها چیزی نیستند جز یادآوری. شما میتوانید ناشناختهها را بشناسید چون آنها را به یاد میآورید**.》
《گم کردن یعنی ناپدید شدن چیزی آشنا، اما گم شدن یعنی پدیدار شدن چیزی نا آشنا. گم شدن نتیجهی میل به گم ماندن است. گم شدن بیشتر به هویت مربوط بود تا جغرافیا، میلی آتشین، حتی نیازی مبرم و اضطراری، به مبدل شدن به هیچکس و همهکس، باز کردن غل و زنجیرهایی که به تو یادآوری میکنند چه کسی هستی و دیگران دربارهات چه فکر میکنند. بچهها راه و رسم گمشدن را بلدند چون "کلید نجات در این است که بدانی گمشدهای." کاوشگران همیشه گم بودند، چون هیچ وقت مکانهای اکتشافیشان را قبلاً ندیدهاند. اگر هیچگاه گم نشدهای، هیچگاه زندگی نکردهای**.》
《در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده***》
پینوشت: این یادداشت ترکیب بدون ترتیب از مطالعات امروزم است. شاید یادداشت هم نشود گفت. بازی با جملاتی که خواندم. اما برایم فرحبخش بود.
*از نمایشنامهی بر اساس دوسش ملفی نغمه ثمینی و محمدرضاییراد
** از جستار درها را باز کنِ کتابِ از نقشههایی برای گم شدن ربکا سولنیت
*** بیتی از خواجه عبدالله انصاری
۱۴۰۴.۲.۲۱
قهرمانی
#یادداشت_روز
@bidemajnoon9
《موقعیتهای قرینه گاه متوازن و گاه معکوس همدیگر را دنبال میکنند*》.《 چگونه در پی چیزی هستی که ذاتش مطلقاً بر تو پوشیده است؟ شاید حساب کردن روی امور غیر منتظره دقیقاً همان عمل متناقضی باشد که زندگی بیش از هر چیز از ما میطلبد. و تنها چیزی که میشود با اطمینان دربارهی آب و هوا گفت این است که ناپایدار است. فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است، وقتی همه چیز از دست رفته باشد، میتوانی به غنای فقدان برسی. تمام پرسشگریها و تمام آموختهها چیزی نیستند جز یادآوری. شما میتوانید ناشناختهها را بشناسید چون آنها را به یاد میآورید**.》
《گم کردن یعنی ناپدید شدن چیزی آشنا، اما گم شدن یعنی پدیدار شدن چیزی نا آشنا. گم شدن نتیجهی میل به گم ماندن است. گم شدن بیشتر به هویت مربوط بود تا جغرافیا، میلی آتشین، حتی نیازی مبرم و اضطراری، به مبدل شدن به هیچکس و همهکس، باز کردن غل و زنجیرهایی که به تو یادآوری میکنند چه کسی هستی و دیگران دربارهات چه فکر میکنند. بچهها راه و رسم گمشدن را بلدند چون "کلید نجات در این است که بدانی گمشدهای." کاوشگران همیشه گم بودند، چون هیچ وقت مکانهای اکتشافیشان را قبلاً ندیدهاند. اگر هیچگاه گم نشدهای، هیچگاه زندگی نکردهای**.》
《در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده***》
پینوشت: این یادداشت ترکیب بدون ترتیب از مطالعات امروزم است. شاید یادداشت هم نشود گفت. بازی با جملاتی که خواندم. اما برایم فرحبخش بود.
*از نمایشنامهی بر اساس دوسش ملفی نغمه ثمینی و محمدرضاییراد
** از جستار درها را باز کنِ کتابِ از نقشههایی برای گم شدن ربکا سولنیت
*** بیتی از خواجه عبدالله انصاری
۱۴۰۴.۲.۲۱
قهرمانی
#یادداشت_روز
@bidemajnoon9
12.05.202513:52
#روزگفتار ۱۶۸
شروعخوانی داستان افلاتون از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
شروعخوانی داستان افلاتون از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
10.05.202514:55
شیفتهی صداقت اصیل و اصالت صادق
عنوان در جملهزا* پدید آمده و تمرین حکم میکند که به بسط آن بپردازم، اما راست حسینی نمیتوانم خاطرهی دیشبم را تعریف نکنم😊.
دیشب آقا مرتضی نبود گویا ایشان یک ساعت کشیده جلو و آقای رانندهی ساعت ۲.۵ شده. در صندلی ۳ نشستم. وسطای راه خودم هم به آقای راننده گوشزد کردم که لطفاً میدان برادران رحمانی نگهدارد. دیشب اتوبوس شلوغتر بود و توی پله و صندلی کمکراننده هم مسافر نشسته بود. آقای کمکراننده نزدیکی ۵ آمد و شروع کرد به دعوا کردن با آقای راننده که کند راندی و الان میخوریم ترافیک و زودتر از ۷ نمیرسیم و آقا مرتضی با اینکه ۲ حرکت کرده الان داره میرسه. با هم شرط بستند که ساعت حرکت آقا مرتضی را در آورند. شرکتها پاسخگو نبودند. آقای راننده با خود آقا مرتضی تماس گرفت و مشخص شد او هم همان ساعت حرکت کرده. اینجا کمکراننده زد زیر شرطبندی و گفت نصف نصف. آقای راننده هم چانه نزد. شاید از آن شرطبندیهای کی داده کی گرفته بود.
حالا برگردیم به عنوان:
صداقت مگر میتواند اصیل نباشد؟ اصالت چه؟ آیا اصالت میتواند صادق نباشد؟ صداقت چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا اصیل بشود؟ زینب نگوصداقت مگر میتواند اصیل نباشد؟ خیلی هم خوب میتواند. نشنیدی مگر میگویند جز راست نباید گفت اما هر راست نشاید گفت. دقیقاً اینگونه است تو میتوانی جز راست نگویی اما راست گفتنت اصیل نباشد و به زمینه نچسبد. اما اصالت نمیتواند با صداقت همراه نباشد. مثل پادشاه لخت میماند که فقط کودکی جرأت کرد فریاد بزند و لختیش را رسوا کند.
*از کارگاههای مدرسهی نویسندگی استاد کلانتری
۱۴۰۴.۲.۲۰
قهرمانی
#یادداشت_روز
#جملهزا
@bidemajnoon9
عنوان در جملهزا* پدید آمده و تمرین حکم میکند که به بسط آن بپردازم، اما راست حسینی نمیتوانم خاطرهی دیشبم را تعریف نکنم😊.
دیشب آقا مرتضی نبود گویا ایشان یک ساعت کشیده جلو و آقای رانندهی ساعت ۲.۵ شده. در صندلی ۳ نشستم. وسطای راه خودم هم به آقای راننده گوشزد کردم که لطفاً میدان برادران رحمانی نگهدارد. دیشب اتوبوس شلوغتر بود و توی پله و صندلی کمکراننده هم مسافر نشسته بود. آقای کمکراننده نزدیکی ۵ آمد و شروع کرد به دعوا کردن با آقای راننده که کند راندی و الان میخوریم ترافیک و زودتر از ۷ نمیرسیم و آقا مرتضی با اینکه ۲ حرکت کرده الان داره میرسه. با هم شرط بستند که ساعت حرکت آقا مرتضی را در آورند. شرکتها پاسخگو نبودند. آقای راننده با خود آقا مرتضی تماس گرفت و مشخص شد او هم همان ساعت حرکت کرده. اینجا کمکراننده زد زیر شرطبندی و گفت نصف نصف. آقای راننده هم چانه نزد. شاید از آن شرطبندیهای کی داده کی گرفته بود.
حالا برگردیم به عنوان:
صداقت مگر میتواند اصیل نباشد؟ اصالت چه؟ آیا اصالت میتواند صادق نباشد؟ صداقت چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا اصیل بشود؟ زینب نگوصداقت مگر میتواند اصیل نباشد؟ خیلی هم خوب میتواند. نشنیدی مگر میگویند جز راست نباید گفت اما هر راست نشاید گفت. دقیقاً اینگونه است تو میتوانی جز راست نگویی اما راست گفتنت اصیل نباشد و به زمینه نچسبد. اما اصالت نمیتواند با صداقت همراه نباشد. مثل پادشاه لخت میماند که فقط کودکی جرأت کرد فریاد بزند و لختیش را رسوا کند.
*از کارگاههای مدرسهی نویسندگی استاد کلانتری
۱۴۰۴.۲.۲۰
قهرمانی
#یادداشت_روز
#جملهزا
@bidemajnoon9
Кайра бөлүшүлгөн:
نشر مهرگانِ خرد

09.05.202506:12
تسلای خاطر یا خوشبختی
::
در کتاب «در باب تسلّای خاطر»، مایکل ایگناتیف، نویسندۀ قدرتمند، استاد دانشگاه و سیاستمدار سابق، نگاه تجاری و لطیفی که به این احساس وجود دارد را کنار میزند و به آب تیرهای که در عمقش قرار دارد، شیرجه میزند. در این اعماق که اغلب نزدیک به مرگ هم هستند، هر مفهومی از خوشبختی یا نزول میکند و یا به طور کامل بخار میشود. در واقع، این شرایط میتوانند به حدی فرسایشی باشند که هرگونه راهی برای بازگشت به ساحل دور از دسترس به نظر میرسد. در چنین لحظاتی، چه چیزی میتواند کمک کننده باشد؟
::
«در باب تسلّای خاطر» زوال جایگاه مذهب در قالب یک ماهیت سازمانیافته را بدیهی میداند، روی افراد سکولاری متمرکز شده است که در جستوجوی معنا و هدف هستند: افراد بیاعتقاد، نه افراد پوچگرا. بااینحال، ایگناتیف معتقد است حتی افراد بیایمان هم میتوانند در متون مقدس مذاهب مختلف در جستوجوی آرامش و بینش باشند، میتوان در آنها یک معنویت ویژه و پرشور پیدا کرد. فحوای اصلی مزامیر، اعتقاد آنها به این نیست که مسیح روزی باز میگردد، بلکه نکتۀ مهم، توصیف و بازنگریهای فراوان آنها از تجربۀ معمول انسان است: «خالقان مزامیر میدانستند که بدترین ناامیدی، احساس تنها بودن است.» شاید بر خلاف نظر سارتر، بهشت، بودن در کنار آدمهای دیگر باشد.
:::
🌐ادامه و متن کامل در وبسایت مهرگان خرد🌐
::
در کتاب «در باب تسلّای خاطر»، مایکل ایگناتیف، نویسندۀ قدرتمند، استاد دانشگاه و سیاستمدار سابق، نگاه تجاری و لطیفی که به این احساس وجود دارد را کنار میزند و به آب تیرهای که در عمقش قرار دارد، شیرجه میزند. در این اعماق که اغلب نزدیک به مرگ هم هستند، هر مفهومی از خوشبختی یا نزول میکند و یا به طور کامل بخار میشود. در واقع، این شرایط میتوانند به حدی فرسایشی باشند که هرگونه راهی برای بازگشت به ساحل دور از دسترس به نظر میرسد. در چنین لحظاتی، چه چیزی میتواند کمک کننده باشد؟
::
«در باب تسلّای خاطر» زوال جایگاه مذهب در قالب یک ماهیت سازمانیافته را بدیهی میداند، روی افراد سکولاری متمرکز شده است که در جستوجوی معنا و هدف هستند: افراد بیاعتقاد، نه افراد پوچگرا. بااینحال، ایگناتیف معتقد است حتی افراد بیایمان هم میتوانند در متون مقدس مذاهب مختلف در جستوجوی آرامش و بینش باشند، میتوان در آنها یک معنویت ویژه و پرشور پیدا کرد. فحوای اصلی مزامیر، اعتقاد آنها به این نیست که مسیح روزی باز میگردد، بلکه نکتۀ مهم، توصیف و بازنگریهای فراوان آنها از تجربۀ معمول انسان است: «خالقان مزامیر میدانستند که بدترین ناامیدی، احساس تنها بودن است.» شاید بر خلاف نظر سارتر، بهشت، بودن در کنار آدمهای دیگر باشد.
:::
🌐ادامه و متن کامل در وبسایت مهرگان خرد🌐
17.05.202516:03
مربع اتفاقات خوب امروز
بامداد که از خانه راه افتادم آقای راننده- آقا مرتضی- در میدان برادران رحمانی پیاده کرد و سر پیاده شدن حرص نخوردم. البته توانسته بودم چرت هم بزنم و خسته و کلافه نباشم.
اسنپ گرفتیم به پیشنهاد دوست عزیزم خانم مقدم در صندلی جلو نشستم که راحت باشم. عصاها را از روی دنده برداشتم که آن طرف بگذارم محکم به در خورد. آقای راننده با خنده سر صحبت را باز کرد و از اینکه من مسلح هستم گفت. خندهی آقای راننده اثر کرد و من ضمن عذرخواهی به زبان تند و تیزم اشاره کردم که به حد کافی میشلاقد و نیازم را برآورده میکند 😊. این حرف من صحبت را به عمهجان آقای راننده رساند و رک بودنش. خلاصه با این گفتوگو به جای اینکه آقای راننده تند بگوید که ماشینم را داغون نکن به خوبی و خوشی به دانشگاه رسیدیم.
در کلاس خانم مقدم به خوبی جواب پرسش آغازین استاد را داد و به این نحو کلاس خوبی امروز خلق شد.
ضلع چهارم امروز جلسه با استاد راهنمایم بود که چند موضوع مطرح شد که باب طبعم بود و روحم شاد شد.
داشتم دستهبندی* وقایع امروز را با مربع میبستم که پیامکی از دوست مهربانی دریافت کردم که خبر عزیمتش به سفر حج بود. دوستی که هیچ وقت فراموشم نمیکند و جویای احوالم میشود. با این خبر اتفاقات خوب امروزم به ذوزنقه تبدیل شد. شاید شادی ذوزنقه به خاطر شباهتش به زولبیا بیشتر هم باشد 😋.
*برای دانستن موضوع دستهبندی پادکست وبینار امروز مدرسه نویسندگی استاد کلانتری را گوش دهید.
۱۴۰۴.۲.۲۷
قهرمانی
#یادداشت_روز
@bidemajnoon9
بامداد که از خانه راه افتادم آقای راننده- آقا مرتضی- در میدان برادران رحمانی پیاده کرد و سر پیاده شدن حرص نخوردم. البته توانسته بودم چرت هم بزنم و خسته و کلافه نباشم.
اسنپ گرفتیم به پیشنهاد دوست عزیزم خانم مقدم در صندلی جلو نشستم که راحت باشم. عصاها را از روی دنده برداشتم که آن طرف بگذارم محکم به در خورد. آقای راننده با خنده سر صحبت را باز کرد و از اینکه من مسلح هستم گفت. خندهی آقای راننده اثر کرد و من ضمن عذرخواهی به زبان تند و تیزم اشاره کردم که به حد کافی میشلاقد و نیازم را برآورده میکند 😊. این حرف من صحبت را به عمهجان آقای راننده رساند و رک بودنش. خلاصه با این گفتوگو به جای اینکه آقای راننده تند بگوید که ماشینم را داغون نکن به خوبی و خوشی به دانشگاه رسیدیم.
در کلاس خانم مقدم به خوبی جواب پرسش آغازین استاد را داد و به این نحو کلاس خوبی امروز خلق شد.
ضلع چهارم امروز جلسه با استاد راهنمایم بود که چند موضوع مطرح شد که باب طبعم بود و روحم شاد شد.
داشتم دستهبندی* وقایع امروز را با مربع میبستم که پیامکی از دوست مهربانی دریافت کردم که خبر عزیمتش به سفر حج بود. دوستی که هیچ وقت فراموشم نمیکند و جویای احوالم میشود. با این خبر اتفاقات خوب امروزم به ذوزنقه تبدیل شد. شاید شادی ذوزنقه به خاطر شباهتش به زولبیا بیشتر هم باشد 😋.
*برای دانستن موضوع دستهبندی پادکست وبینار امروز مدرسه نویسندگی استاد کلانتری را گوش دهید.
۱۴۰۴.۲.۲۷
قهرمانی
#یادداشت_روز
@bidemajnoon9
09.05.202517:57
مگه به همین آسونیه؟
امروز آخرین جلسهی کتابخوانی کتابِ تغییر در شبکهی کتابخوانی گفتمان بود. کتابِ تغییر را دیمون سنتولا در 4 بخش و 13 فصل نگاشته تا با تکیه بر تحقیقات عمیق و در عین حال قابل دسترس و مثالهای شگفتانگیز از گسترش ویروس کرونا تا موفقیت جنبش Black Lives Matter، شکست +Google و افزایش قطبیسازی سیاسی علم جدیدی را ارائه کند برای درک آنچه محرک ها تغییر میکنند و اینکه چگونه میتوانیم دنیای اطراف خود را تغییر دهیم.
مهمان برنامه مثال روز را زد. اینکه آنهایی که در جواب ترامپ که ادعا کرده میخواهد اسم خلیج فارس را عوض کند میخواهند اسم برج ترامپ را عوض کنند و آن را برج بایدن بگذراند. تا آنجا که از صحبتهای مهمان برنامه یادم مانده، این کار را لازم ندانستند چون خلیج فارس بسیار قدیمی است و ترامپ نمیتواند چنین کاری انجام دهد. در کنارش باید شرایطی که کتاب گفته فراهم آید تا هم اسم خلیجفارس را ترامپ بتواند تغییر دهد و هم اسم برج ترامپ بشود برج بایدن.
یادم آمد دیشب باز درنگ نکردم و احساسی عمل کردم. دیشب من هم به گوگل مپ هشدار دادم و مؤدبانه- از این مؤدبانهبازی گرچه حرصم میگیرد- تذکر دادم که تیم عزیز گوگل مپ از این کارها نکن. خودمانیم دیشب که متن را نگاه نکرده بودم. کانالی زده بود من هم آن را کپی کرده بودم. الان اما چک کردم دیدم بد نگفته و اصلاً پی عوض کردن نام برج ترامپ نبوده. باز خدا را شکر کردم که خیلی هم بیگدار به آب نزدم.
1404.2.19
قهرمانی
#یادداشت_روز
@bidemajnoon9
امروز آخرین جلسهی کتابخوانی کتابِ تغییر در شبکهی کتابخوانی گفتمان بود. کتابِ تغییر را دیمون سنتولا در 4 بخش و 13 فصل نگاشته تا با تکیه بر تحقیقات عمیق و در عین حال قابل دسترس و مثالهای شگفتانگیز از گسترش ویروس کرونا تا موفقیت جنبش Black Lives Matter، شکست +Google و افزایش قطبیسازی سیاسی علم جدیدی را ارائه کند برای درک آنچه محرک ها تغییر میکنند و اینکه چگونه میتوانیم دنیای اطراف خود را تغییر دهیم.
مهمان برنامه مثال روز را زد. اینکه آنهایی که در جواب ترامپ که ادعا کرده میخواهد اسم خلیج فارس را عوض کند میخواهند اسم برج ترامپ را عوض کنند و آن را برج بایدن بگذراند. تا آنجا که از صحبتهای مهمان برنامه یادم مانده، این کار را لازم ندانستند چون خلیج فارس بسیار قدیمی است و ترامپ نمیتواند چنین کاری انجام دهد. در کنارش باید شرایطی که کتاب گفته فراهم آید تا هم اسم خلیجفارس را ترامپ بتواند تغییر دهد و هم اسم برج ترامپ بشود برج بایدن.
یادم آمد دیشب باز درنگ نکردم و احساسی عمل کردم. دیشب من هم به گوگل مپ هشدار دادم و مؤدبانه- از این مؤدبانهبازی گرچه حرصم میگیرد- تذکر دادم که تیم عزیز گوگل مپ از این کارها نکن. خودمانیم دیشب که متن را نگاه نکرده بودم. کانالی زده بود من هم آن را کپی کرده بودم. الان اما چک کردم دیدم بد نگفته و اصلاً پی عوض کردن نام برج ترامپ نبوده. باز خدا را شکر کردم که خیلی هم بیگدار به آب نزدم.
1404.2.19
قهرمانی
#یادداشت_روز
@bidemajnoon9
08.05.202514:42
#روزگفتار ۱۶۴
شروعخوانی داستان راه حلِ «n+1» اُم از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
شروعخوانی داستان راه حلِ «n+1» اُم از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
08.05.202519:01
چرا من؟
از کودکی تا درد کشیده بودم، تا زمین خورده بودم، تا نتوانسته بودم بدوم، تا نتوانسته بودم کفش پاشنه بلند بپوشم و تا نتوانسته بودم در عروسیها برقصم، گفته بودم چرا من؟ چرا منهایی که کارم را به افسردگی و خشم رسانده بود. بعدها صدای مادر شهید محمود سهرابی از این چرا منها بیرونم آورد. دیدم برای همه، دردها و مصیبتها و سوگهایی است که اگر همه بگویند چرا من؟ سنگ روی سنگ بند نمیآید. شنیدم که مؤمنهای حقیقی درمصیبتها میگویند: «ما ازخدائیم و به سوی او باز میگردیم.»
امشب در کتابِ «درباب تسلّای خاطر» در همین راستا مطلبی خواندم: «راوی داستان ایوب از ما میخواهد این نکته را بفهمیم که اگر در فرمانبرداری تسلّا وجود دارد، در تسلیم ازسرِ درماندگی، هیچ تسلّایی وجود نخواهد داشت. اگر این تفکر را درزندگیهای خود به کار ببریم، تسلّا میتواند ما را از اعماق ناامیدی بیرون بکشد، تنها اگر شجاعت داشته باشیم و از خودمان و دیگران بخواهیم واقعیتِ دردکشیدن خودمان را بشناسیم و تسلّا دادن اشتباه آن دسته از افراد را رد کنیم که آنچه برما رفته را نمیپذیرند یا ادعا میکنند که حکمتی در آن است. این داستان از طرفی به ما توصیه میکند که هنگام اندوه، دست از پرسیدن این سؤال که همواره ما را عذاب میدهد، برداریم: «چرا من؟» خدا به ایوب و به ما میگوید این پرسشی است که هیچ پاسخ خوبی برای آن وجود ندارد.»
در صفحهی دیگری از این کتاب هم آمده است: «در گردباد، در مواجههی پردردسر و بیپایان ما انسانها با سرنوشت خود، پاسخی برای پیدا کردن وجود دارد، ولی برای یافتن پاسخی که برای ما مصداق دارد،باید به اندازهی مرد ژندهپوشی شجاع باشیم که جرئت حواله کردن مشتش به سمت آسمان را داشت:
خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود.
در مرتعهای سرسبز مرا میخواباند، به سوی آبهای آرام هدایتم میکند و جان مرا تازه میسازد.
او به خاطرنام پرشکوه خود مرا به راه راست رهبری میکند.
حتی اگراز درهی تاریک مرگ نیز عبور کنم، نخواهم ترسید، زیرا تو، ای شبان من، با من هستی! عصا و چوبدستی تو به من قوت قلب میبخشد.
در برابر چشمان دشمنان سفرهای برای من میگسترانی، از من همچون مهمانی عزیز پذیرایی میکنی و جامم را لبریز میسازی.
اطمینان دارم که در طول عمر خود، نیکویی و رحمت تو، ای خداوند، همراه من خواهد بود و من تا ابد در خانهی تو ساکن خواهم شد.»
1404.2.18
#یادداشت_روز
قهرمانی
@bidemajnoon9
از کودکی تا درد کشیده بودم، تا زمین خورده بودم، تا نتوانسته بودم بدوم، تا نتوانسته بودم کفش پاشنه بلند بپوشم و تا نتوانسته بودم در عروسیها برقصم، گفته بودم چرا من؟ چرا منهایی که کارم را به افسردگی و خشم رسانده بود. بعدها صدای مادر شهید محمود سهرابی از این چرا منها بیرونم آورد. دیدم برای همه، دردها و مصیبتها و سوگهایی است که اگر همه بگویند چرا من؟ سنگ روی سنگ بند نمیآید. شنیدم که مؤمنهای حقیقی درمصیبتها میگویند: «ما ازخدائیم و به سوی او باز میگردیم.»
امشب در کتابِ «درباب تسلّای خاطر» در همین راستا مطلبی خواندم: «راوی داستان ایوب از ما میخواهد این نکته را بفهمیم که اگر در فرمانبرداری تسلّا وجود دارد، در تسلیم ازسرِ درماندگی، هیچ تسلّایی وجود نخواهد داشت. اگر این تفکر را درزندگیهای خود به کار ببریم، تسلّا میتواند ما را از اعماق ناامیدی بیرون بکشد، تنها اگر شجاعت داشته باشیم و از خودمان و دیگران بخواهیم واقعیتِ دردکشیدن خودمان را بشناسیم و تسلّا دادن اشتباه آن دسته از افراد را رد کنیم که آنچه برما رفته را نمیپذیرند یا ادعا میکنند که حکمتی در آن است. این داستان از طرفی به ما توصیه میکند که هنگام اندوه، دست از پرسیدن این سؤال که همواره ما را عذاب میدهد، برداریم: «چرا من؟» خدا به ایوب و به ما میگوید این پرسشی است که هیچ پاسخ خوبی برای آن وجود ندارد.»
در صفحهی دیگری از این کتاب هم آمده است: «در گردباد، در مواجههی پردردسر و بیپایان ما انسانها با سرنوشت خود، پاسخی برای پیدا کردن وجود دارد، ولی برای یافتن پاسخی که برای ما مصداق دارد،باید به اندازهی مرد ژندهپوشی شجاع باشیم که جرئت حواله کردن مشتش به سمت آسمان را داشت:
خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود.
در مرتعهای سرسبز مرا میخواباند، به سوی آبهای آرام هدایتم میکند و جان مرا تازه میسازد.
او به خاطرنام پرشکوه خود مرا به راه راست رهبری میکند.
حتی اگراز درهی تاریک مرگ نیز عبور کنم، نخواهم ترسید، زیرا تو، ای شبان من، با من هستی! عصا و چوبدستی تو به من قوت قلب میبخشد.
در برابر چشمان دشمنان سفرهای برای من میگسترانی، از من همچون مهمانی عزیز پذیرایی میکنی و جامم را لبریز میسازی.
اطمینان دارم که در طول عمر خود، نیکویی و رحمت تو، ای خداوند، همراه من خواهد بود و من تا ابد در خانهی تو ساکن خواهم شد.»
1404.2.18
#یادداشت_روز
قهرمانی
@bidemajnoon9
11.05.202515:11
#روزگفتار ۱۶۷
شروعخوانی داستان رِوال از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
شروعخوانی داستان رِوال از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
10.05.202514:08
#روزگفتار ۱۶۶
شروعخوانی داستان زیباترین امضای تاریخ از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
شروعخوانی داستان زیباترین امضای تاریخ از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
09.05.202517:17
#روزگفتار ۱۶۵
شروعخوانی داستان لغزش از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
شروعخوانی داستان لغزش از مجموعهی مطلقاً آبی
قهرمانی
@bidemajnoon9
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.