Реальна Війна
Реальна Війна
NOTMEME Agent News
NOTMEME Agent News
І.ШО? | Новини
І.ШО? | Новини
Реальна Війна
Реальна Війна
NOTMEME Agent News
NOTMEME Agent News
І.ШО? | Новини
І.ШО? | Новини
بوسـہ‌ی‌خونیـن avatar

بوسـہ‌ی‌خونیـن

"در دنیـاےِ عشـق kv_Okurok.t.me ،
هر بوسـه‌ام خـونین است؛ نشانی از اشتیـاق و درد، جایی که قلـب‌ها باهم می‌سوزند و داستـان‌ها نوشته می‌شوند."
‌ ‌
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаСерп 16, 2024
TGlistке кошулган дата
Жовт 12, 2024

Рекорддор

07.02.202521:53
1KКатталгандар
15.02.202523:59
300Цитация индекси
28.02.202516:12
1591 посттун көрүүлөрү
26.12.202423:59
841 жарнама посттун көрүүлөрү
13.10.202423:59
20.00%ER
16.02.202511:57
15.22%ERR

بوسـہ‌ی‌خونیـن популярдуу жазуулары

Кайра бөлүшүлгөн:
𝗁𝗂𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁 avatar
𝗁𝗂𝗋𝖾𝖺𝗍𝗁
25.03.202514:20
“چشم‌ها روایت‌گر داستان‌هایی‌اند
که کلمات از گفتنشان عاجزند.”
13.03.202510:01
Кайра бөлүшүлгөн:
سَـمفونـےِ مَهتـآب avatar
سَـمفونـےِ مَهتـآب
24.03.202510:45
چـند مهتـاب افتخـار مـیدن اینجـا از مـرز دور بشـه؟!
پیـوی وایـب/مـوزیک تقدیـم میشـه.
24.03.202511:12
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ױ با نـام و یـاد عشـقی می‌نویـسم
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌که ویرانـگر مـن و تـو بـود‌.

عزیزِ من از آن روزی که نگاهم در دام دیدنگانت افتاد، اسیرم تا به امروزی که هر کجا می‌روم با اسم تو یاد من می‌افتند و با اسم من، یاد تو.
جان که نبود، تمام من بود که گرفتی و در قفس خودخواهیت زندانی‌اش کردی. عشق که نبود، دنیای من بود که ابتدا تا انتهایش را صاحب شدی.
برای اولین بار روانه شدن اسمت از زبانم مانند نوشیدن جامی پر از شراب سرخ بود؛ سرخوشم می‌کرد غافل از طوفانی که در انتظار چشم های تیره رنگم بود.
دستت را که گره دستانم کردی، با خود گفتم این گره کور است، هیچکس نمی‌تواند این پیوند را جدا کند. با خود گفتم ابد در برابرش کم می‌آورد.
از این ها که بگذریم اصل کاری جایی بود که خنده هایت را دیدم و شنیدم، گویی معجزهٔ فراموشی بود ؛ لحظه‌ای که خندیدی فراموش کردم که چه کسی بودم و در چه مکانی قرار داشتم، تنها بوسیدن آن خنده ها را خواستار بودم.
شیدایی کمی از حال من نداشت و تو هم هر چه می‌گذشت زیباتر می‌شدی؛ خودت، عشقت، نامت و هر چه که تو را در برمی‌گیرد در مرکز دلم جای می‌گرفت.
آن زمان روز ها با حضورت رنگین تر و شب ها با یادت خوش تر بود، تو هم به یاد داری جز به جز آنها را یا فقط من در خرابه های این عشق با دستانی زخمی و خون آلود به دنبال یادگاری می‌گردم ؟
ابتدا فخر می‌فروختم به عشقی که مانعی نداشت، گویی بهشت را برایم به زمین آورده بودی اما سرنوشت شور این نقاب خوش ، خبر نمی‌دهد.
نمی‌دانم به خواست خودت رفتی یا به اجبار اطرافیان، اما می‌دانم بندی که دل هایمان را بهم وصل کرده بود استوار تر از توطئه‌‌ی مردم بود. پس از گذشت سال ها همچنان می‌ترسم که ذره‌ای باورم به تو را از دست بدهم، تمام من پر از شک و تردید شده اما نترس، جانم هم برود، مهرت را در روحم ابدی به حبس می‌کشم.
با این حساب نمی‌دانم ظالم تویی که آمدی، عاشق کردی و رفتی یا من که به ریسمان کهنه‌ی این عشق چنگ می‌زنم..
گفته بودند هجر معشوق، پیر میکند عاشق جوان را ، بیا و ببین تپش های آرام دلم را ، لرزش های دیوانه وار دستم را ، غم انگیز است اما عجیب من بی تو دیدن دارد عزیز.
گویا روزگار کابوس هایی برای ما دیده بود تا عاشقانه دل ببندیم و جنون وار جان بکنیم.
07.04.202513:47
07.04.202508:34
تو نه‌تنها خیلی زیبا می‌نوازی بلکه زیباهم می‌نویسی.
متنت غمِ نبود معشوق رو به خوبی برامون شرح داد.
25.03.202514:21
چشم‌ها همیشه احساسات صادق آدم‌ها رو آشکار می‌سازند.
خیلی زیبا بود اوفل جان‌.
04.04.202511:25
Mahyar
07.04.202515:48
07.04.202515:48
Ledongwook _ black purple _mahyar
07.04.202515:33
07.04.202515:33
07.04.202515:31
07.04.202515:07
07.04.202515:07
مشکی
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.