Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𝘕𝘰𝘦́𝘮𝘪𝘦 🆕 avatar

𝘕𝘰𝘦́𝘮𝘪𝘦 🆕

تـنـها، مـانند عـࢪ‌‌وسـڪ هـاےِ ڪودڪےْ کـه سـال‌هـاسـت از یـادِ ڪودڪ، پـࢪ‌‌ زده انـد.

@sflxhjz
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаТрав 22, 2024
TGlistке кошулган дата
Лют 15, 2025

"𝘕𝘰𝘦́𝘮𝘪𝘦 🆕" тобундагы акыркы жазуулар

یمدت نیستم.
شبتون بخیر قشنگای من خوب بخوابین
خوابم میاد- میشه بقیه فردا-
.
Өчүрүлгөн18.04.202520:13
میدونی چند بار رفتم پیوی گفتم دستم خورد بنت کردم-
واقعا داره زیادی این اتفاق میافته-
من باید دسترسی بن کردن رو از خودم بگیرم
بابا ابی واقعا خوشگلتره
همین که من میگم
از سلیقت خوشم نیومد ویانا
....
سبز

Рекорддор

10.04.202523:59
207Катталгандар
07.03.202523:59
100Цитация индекси
17.04.202519:14
221 посттун көрүүлөрү
18.04.202510:07
241 жарнама посттун көрүүлөрү
15.02.202523:59
10.00%ER
17.02.202519:32
11.76%ERR

𝘕𝘰𝘦́𝘮𝘪𝘦 🆕 популярдуу жазуулары

18.04.202512:12
سبز
29.03.202523:06
ㅤㅤㅤㅤㅤㅤ𝗂 ㅤ𝗐𝖺𝗇𝗇𝖺 𝖻𝖾 𝗒𝗈𝗎𝗋 ㅤ𝖻𝗈𝗒𝖿𝗋𝗂𝖾𝗇𝖽
‌دو نـگـاه ، یـک ࢪاز و مـسـکـویـے کـہ چـیـزۍ نـمـےدانـسـت .

چشمان هیونجین رنگ خاصی نداشتند؛ نه کاملاً روشن، نه تیره، چیزی میان مه و غروب، شبیه آسمانی در حال باریدن. نگاهش همیشه آرام بود، انگار دنیای دیگری درون خودش داشت. اما گاهی، فقط گاهی، وقتی مینهو حواسش نبود، آن نگاه روی او می‌نشست؛ نرم، کوتاه، و پنهان.

مینهو همیشه نگاه می‌کرد. با دقت، با احتیاط. چشم‌هایش دنبال حرکت مردمک‌های هیونجین بود، دنبال لحظه‌ای که شاید نگاهش را بدزد، اما نه از بی‌علاقگی، بلکه از چیزی که شبیه خجالت بود. چیزی شبیه دوست داشتن.

هیونجین به پنجره نگاه می‌کرد، اما گوشه‌ی چشمش گاهی به مینهو برمی‌گشت، انگار خودش هم نمی‌خواست زیاد نگاه کند. انگار چیزی را پنهان می‌کرد، همان‌قدر ظریف که مینهو احساسش کند، اما نتواند باورش کند.

در سکوتِ کافه، میان بخار قهوه و سرمای بیرون، دو نگاه آرام، بی‌صدا به هم می‌رسیدند. نه آن‌قدر واضح که بشکند، نه آن‌قدر پنهان که فراموش شود. مثل عشقی که هنوز جرات گفتن نداشت، اما میان چشم‌ها نفس می‌کشید..
Кайра бөлүшүлгөн:
اࢪڪیـده‌ۍ ۄاھـی‌ ‌ ‌ avatar
اࢪڪیـده‌ۍ ۄاھـی‌ ‌ ‌
01.04.202514:30
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌تـو متعـلق بـہ منـۍ

از بالا به ادمی که در تخت موردعلاقه اش جون می‌داد نگاه کرد و با لبخند تیزی به چهره پر از التماسش نگاه کرد، گگ نارنجی رنگ داخل دهنش و زنجیر ضخیمی دور تا دور دست و پا و بدنش پیچیده شده بود.
با اشک هایی که از چشم های قو مانندش می‌ریخت از فلیکس می‌خواست تا دست و پای اون رو باز کنه، اما فلیکس بانداژ رو به دور الت‌تناسلیش سفت تر کرد و فشار بیشتری به بالز هاش وارد کرد.
تمام اون التماس ها رو نادیده گرفت و نه محکمی به صورت هیونجین کوبوند و همون لحظه هیونجین متوجه اشتباهی که کرده بود شد، اما چه فایده ای داشت؟
هیونجین چنگی به تشک زیرش می‌زد بخاطر محکم بودن زنجیر، خون داخل تمام دست و پا و اعضای بدنش بند اومده بود و کل تنش رو قرمز رنگ کرده بود.
فلیکس دست های هیونجین رو به سمت بالا کشید و زنجیر دور دستاش محکم تر شد، پاهاش رو به هم چسبوند و اون ها رو هم تاحد امکان به سمت پایین کشید.
حالا تصویر موردعلاقه اش جلوی چشم‌هاش بود.
ذهنش پر از افکار تو خالی بود، فقط می‌خواست هرطور شده بهش ثابت کنه که دیگه قرار نیست جایی بره و فقط مال فلیکس باشه و پیش خودش بمونه.
به سمت یخچال کنار اتاق رفت و شامپاین رو جلوی چشم هیونجین گرفت و تو یه حرکت صدای پاب مانند باز شدنه شامپاین به گوش هردوشون رسید، کمی از اون سر رفت و روی شکم هیونجین ریخته شد.
نگاه فلیکس به تکه های شکسته اینه گوشه‌ی اتاق افتاد شامپاین رو روی میز قرار داد و به طرف تیکه بزرگی از اون شیشه ها رفت و اون رو برداشت.
حجم کمی از اون رو داخل دستش فشرد و باعث ریخته شدن چند قطره خون از دستاش شد، به طرف هیونجین برگشت کنار شکمش، روی تخت نشست و اروم روی تن هیونجین شروع به کشیدن خطوطی نامفهوم کرد.
اون خطوط سر اخر اسم خود فلیکس رو روی قفسه سینه هیونجین نشون می‌داد.
فلیکس شروع کرد به خوندن لالایی موردعلاقه‌‌ی هیونجین.
-این ارومت می‌کنه مگه نه؟ لالایی که تو دوست داری اونم با صدای من، منم هک شدن اسمم روی تنت رو دوست دارم
بعد از تموم کردن اسمش و کشیدن اخرین خط شامپاین رو از روی میز برداشت و روی تن هیونجین خالی کرد و سوزش الکل روی تن هیونجین اشک رو داخل چشماش جمع کرد و در بی صدا ترین حالت به اشک هاش اجازه ریخته شدن داد، هیونجین پشیمون بود از هرکاری که کرده پشیمون بود اما،‌ حالا پشیمونی باعث اروم شدن فلیکس می‌شد؟
فلیکس عاشق ترکیب شدن خون هیونجین با شامپاین بود
-روی رونتم انجامش بدم؟تا هرکی که خواست روش بشینه از خجالت اب بشه؟ البته اون هرزه های دورت پررو تر از این حرف‌هان.
چندتا نفس محکم کشید و باهمون تیکه شروع به ستاره کشیدن روی رون های هیونجین کرد و چند قطره از شامپاین رو روی رون‌هاش خالی کرد، می‌خواست که با بدنش بازی کنه اما بخاطر کثیف بودنش نتونست.
زنجیر ها رو شل کرد و متوجه تلاش نکردن هیونجین شد اروم اروم بلندش کرد و به طرف حموم برد و بعد از باز کردن در حموم اونو داخل وان رها کرد.
تمام بدن هیونجین یادگاری های مخصوص فلیکس رو به همراه خودش داشت، اب سرد رو باز کرد تا حالا کمی هم هیونجین‌لذت ببره.
دستش روی تمام زخم های هیونجین کشیده می‌شد و ارامش کمی رو منتقل می‌کرد‌.
شامپو بدنی با رایحه رز بر داشت و روی بدن هیونجین کشید، بدون استفاده از لیف تمام مراحل رو پیش رفت.
بعد از کاملا شستن تن خسته هیونجین و بند اومدن خونش، از جاش بلندش کرد و با حوله تمام بدنش رو خشک کرد، باند رو از تو جعبه کمک های اولیه بر داشت به طرف تختی که هیونجین روی اون خوابیده برگشت و کنارش نشست ، همون طور که باند رو باز می‌کرد شروع کرد به اروم حرف زدن.
- تمام اتفاقات امروز رو خوب داخل حافظه‌‍ت نگه‌دار به هیچکس اجازه نده حتی بهت فکر‌ کنه چه برسه به اینکه نزدیکت بشه، این بار به تو درس دادم اما مطمئن باش دفعه بعد اونا کسایی هستن که درس می‌گیرن.
Кайра бөлүшүлгөн:
اࢪڪیـده‌ۍ ۄاھـی‌ ‌ ‌ avatar
اࢪڪیـده‌ۍ ۄاھـی‌ ‌ ‌
Кайра бөлүшүлгөн:
اࢪڪیـده‌ۍ ۄاھـی‌ ‌ ‌ avatar
اࢪڪیـده‌ۍ ۄاھـی‌ ‌ ‌
30.03.202515:56
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌‌هـمه چیـز راجـع‌بـه تـو‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌
Кайра бөлүшүлгөн:
ㅤ avatar
15.04.202518:10
( ➿➿ 𝗁𝗂𝗌 𝖾𝗒𝖾𝗌 🍸!
29.03.202521:56
:))) خیلی زیباست، هم متن هم مودبرد واقعا
06.04.202510:56
@Lvlfx
11.04.202509:39
06.04.202503:44
وای چقدر قشنگ بود این
06.04.202502:03
ویدیوش که خیلی قشنگه واقعا :>> چشماشون و اهنگش 😭
06.04.202502:03
خیلی قشنگ بود 😭 اخرش وای 😭 حقیقتا همراه با متن مردم 😭
18.04.202511:50
🪨 بـہ دࢪخـتـانــے کـہ قدࢪت دیـد اطـࢪافَـش ࢪا از او گـࢪفـتـہ بـودنـد،خـیـ ࢪه شـدہ بـود.
فلیکس،هنوز با واقعیت ترک شدن توسط هوانگ،رو به رو نشده بود.فکر می‌کرد هوانگ فقط برای شوخی با او خودش را در جنگل گم‌ و‌ گور کرده‌است.
هرروز با طلوع خورشید بیدار می‌شد و کل جنگل را به دنبال هوانگ می‌گشت.
‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌'آوࢪیـل سال ۲۰۱۶' ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌
دوباره روزی جدید شروع شده بود و فلیکس،برای هزارمین‌بار وَجَب به وَجَب جنگل را به دنبال بوی عطر تنِ هوانگ،می‌گشت.
با پایین آمدن خورشید و تاریک شدن هوای جنگل،فلیکس با قدم های آرام،شمرده شمرده به سمت کلبه‌یِ کوچکِ آن طرف جنگل،رفت.
با باز کردن درب چوبی و درآوردن روپوش قهوه‌ای رنگش،قلم را در دستانش گرفت، سپس آن را آغشته به جوهر کرد و شروع به نوشتن بر روی کاغذهای مچاله شده‌ی کرمی رنگ،کرد...
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.