
Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Лёха в Short’ах Long’ует

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Лёха в Short’ах Long’ует

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Сейчас | УС: новини, політика
NO
novocaine
nothing lasts forever @lawordbot .
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
ТекшерилбегенИшенимдүүлүк
ИшенимсизОрду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаБер 09, 2025
TGlistке кошулган дата
Бер 14, 2025Рекорддор
14.03.202512:23
171Катталгандар09.03.202523:59
0Цитация индекси13.03.202510:07
791 посттун көрүүлөрү22.03.202523:59
201 жарнама посттун көрүүлөрү13.03.202510:08
3.80%ER13.03.202510:08
47.02%ERRӨнүгүү
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
13.03.202509:52
the only way out’s in your heart shaped box
#Jaywon ، another life 𝄒
Maybe we can be together in another life
the only way out’s in your heart shaped box
#Jaywon ، another life 𝄒
Maybe we can be together in another life
16.03.202507:51
@cruelie
10.03.202508:30
آفتاب از هر سو به دیدگانهش آسیب میرساند اما با این حال سعی میکرد تمام تصاویر رنگین و ترکیب شده با نور رو به یاد بسپاره.
تصویر رو به روی اش بهترین تابلو نقاشی ای بود که تا به حال در زندگی خود دیده بود. نیلوفر مورد علاقهش، جیک، با مو های مشکی رنگ که حالا با تیکه هایی از نور خورشید ترکیب شده بود قطعا میتونست و لبخند درخشندهش قطعا برای هیسونگ دیدنی تر از تابلو نقاشی ای بود.
+ یادته اولین بار همدیگه رو اینجا دیدیم؟
با جملات پسر کوچک تر، هیسونگ بالاخره از آنالیز کردن صورت جیک دست کشید و با خجالت به پسر مورد علاقهش خیره شد.
هیسونگ هم دقیقا دلش میخواست که جیک به یاد اون لحظه ای که برای اولین بار همدیگه رو دیدن بیفته، شاید هم بخاطر همین بود که الان هر دو پسر اونجا بودند.
- چطور میتونم فراموش کنم؟
با لبخند به پسر خیره شد و خاطره سه سال پیش رو از ذهنش گذروند، اما زمانی که دقیقا به خاطرات بعد از اون روز فکر کرد چیزی یادش نمیاومد.
- جهیون، من دارم خاطراتم رو فراموش میکنم..
پسر مو مشکی دیگه بهش نگاه نمیکرد، دیگه نور آفتابی وجود نداشت، آسمان کم کم پر از ابر میشد و این هیسونگ رو بیشتر از قبل نگران میکرد.
- جهیونا لطفا بهم نگاه کن دارم میترسم.
لبخند مسخره ای زد، دلش نمیخواست اتفاقاتی که دارن میافتن رو باور کنه، آخه چطور میشد؟ جیک دیگه باهاش حرف نمیزد. مگه میشه توی روزی به این خاصی باهاش حرف نزنه؟
- جیک لطفا...
قدم های آرومی سمتش برداشت و با هر قدم جیک به پرتگاه نزدیک تر میشد. هیسونگ دیگه نمیتونست صبر کنه و سرعتش رو بیشتر کرد تا بتونه به جیک برسه. اما لحظه ای بعد، آسمون به رنگ خون دراومد و نیلوفر مورد علاقهش خودش رو از روی صخره به پایین پرت کرده بود و حال این هیسونگ بود که با فریاد هایی به دنبال جیک در بین امواج دریا میگشت.
همه پرستار ها با عجله به سمت اتاقی که حالا با صداهای جیغ و فریاد پر شده بودند میرفتند و با رسیدن به اتاق و جسم جمع شده هیسونگ گوشه اتاق، تعجب کردند. امروز برای بار چهارم بود که اون پسر با فریاد های خود کلمات "جهیون" و "جیک" رو به زبون میآورد.
- چند وقت میشه که اینجاست؟
+ تقریبا سه سال میشه و توی این سه سال نه تنها بهتر نشده بلکه داره بد و بدتر میشه.
- اون کسی که همیشه اسمش رو فریاد میزنه چی؟
+ با توجه به پروندهش، کسی که بوده که خیلی دوستش داشته و متاسفانه افسردگی داشته، دقیقا سه سال پیش تصمیم میگیره که خودش رو از صخره پرت کنه و هیسونگ هم لحظه آخر میرسه و حالا بعد از اون روز رو هم میتونی ببینی...
شاید هیسونگ نمیخواست هیچوقت قبول کنه که نیلوفر کوچک مورد علاقهش حالا دیگه پیشش نیست و به خاطر همین حالا توی رویا سه سال پیش گیر کرده بود، البته چه رویایی که هر دفعه به کابوس واقعی زندگی هیسونگ ختم میشد.
16.03.202518:17
Кайра бөлүшүлгөн:
᥉ᥐɾ ᩅᩛ𐔎ɾᥣ

16.03.202518:17
گفت: رشد درد دارد و تو دلت نسوزد برای کسی که از دردهای خودخواستهی هدفمند گریخته و در چنگ دردهای ناخواستهی بیهدف اسیر شده و حالا توقع دارد تویی که تن دادی به دردها، غنیمت تلاشهای خودت را با او سهیم شوی!
گفت: تصور کن دریا طوفانیست، تو به هزار زحمت و آسیب، تکه چوبی یافتهای و روی آن سوار شدهای. تقصیر تو نیست اگر در حوالی تو کسی منفعلانه غرقهی دریاست و حتی به خودش زحمتی نمیدهد و دست و پایی نمیزند و توقع دارد تو دستهای او را بگیری! که اگر بگیری، خودت هم غرق میشوی!!!
اتفاقا گاهی باید آدمها را ناامید کرد، تنها گذاشت و نجات نداد. به خاطر خودشان! تا در اوج تاریکی، ناگزیر شوند بگردند و نور جهان خودشان را پیدا کنند.
16.03.202515:48
Кайра бөлүшүлгөн:
⋆ 𝒯𝘢𝘬𝘦 𝘔𝘺 ℬ𝘳𝘦𝘢𝘵𝘩

16.03.202515:48
、 🤩 لا به لای ابـرها، لا به لای اشكهاے روی گونه ـت، لا به لای گلهاے خشک شدهی روی لبـت، مال مـن باش.
16.03.202515:47
16.03.202515:07
-
Кайра бөлүшүлгөн:
𝗁ͽɘ𝗸𝕚'𝗌 𝗌𝗄y

16.03.202515:07
این پیام و فور کنید و آیدی بزارید تا باهم شیپتون کنم
جوین باشید
پروفایلتون از کیپاپ باشه
اگه چنل ندارید اینجا آیدی بدید
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.