Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк

𝑷𝒔𝒚𝒄𝒉𝒆

کوپیـבو، شیـ؋ـتهٔ בختر زیبایے بـہ نام پسوخـہ می‌گرבב
@HikogilLx55555555Bot

------------------------------------
t.me/HidenChat_Bot?start=7347749600
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаOct 24, 2024
TGlistке кошулган дата
Mar 14, 2025

"𝑷𝒔𝒚𝒄𝒉𝒆" тобундагы акыркы жазуулар

دارم غرق میشم تو رویای بغل کردن تنی که ماله من نیست ))
خدای من.... سکوت میکنم واقعا عالی بود خسته نباشی✨🍒
Кайра бөлүшүлгөн:
اوژنیِ ناپلئوט avatar
اوژنیِ ناپلئوט
حافظه‌اش برگشت بہ شبِ سردے ڪہ همه‌چیز تغییر ڪردہ بود.صداے شلیڪ... بہ خون روے دست‌هاش.
𝐭𝐚𝐩 𝐭𝐨 𝐫𝐞𝐚𝐝
INFP
@Aynoay
Кайра бөлүшүлгөн:
LOTUS avatar
LOTUS
یکم مارو از لب مرز دور میکنید عزیزان؟
پروموت میشه
اقیانوس زیباست، مگه نه؟
http://t.me/HidenChat_Bot?start=7347749600
تق تق

Рекорддор

24.03.202523:59
290Катталгандар
23.01.202523:59
0Цитация индекси
14.03.202523:59
301 посттун көрүүлөрү
28.03.202523:59
151 жарнама посттун көрүүлөрү
10.04.202523:52
0.00%ER
13.03.202520:34
12.71%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
FEB '25MAR '25APR '25

𝑷𝒔𝒚𝒄𝒉𝒆 популярдуу жазуулары

14.03.202520:08
14.03.202520:08
نشوב ؋ـاش کسے انچـہ میاט من توست
تا اشارات نظر نامـہ رساט من و توست

تو جان و جهانی
جانان من زیباروی اسمانی
طلا تن چشم الماسی
ظریف اندام با عطر بهارنارنج

شب که میشود و می در جام می ریزم و قلم به دست میشوم
میشوم ان نامه نویس بی حیا که با قلم عریان میکند تن معشوقه اش رامیکشد تنی سفید
پستان هایی با نوک اناری طعم و رنگ، لب هایی که عسل میچکد ز ان تنی سفید که با حریر سیه پوشانده شده است دخترک شهوت را به بدن هر بیننده ای انتقال میدهد، دخترک تکه داده است به تاج تخت و حریر را از سر شانه هایش انداخته و چشم خمار و لب میان دندان میکند،
وای و صد نفرین بر من باد باز تورا فاحشه ای لخت درحال دلبری برای خود تصورت کردم ، چشم که برهم میگذارم و عریان تصورت میکنم میشوم گرگ گرسنه ای میخواد تنت برا عسل باران کند و زره زره ان را ببلعد، تنت را میان دندان بگیرد و سفیدی ان را به سیاهی و سرخی بکشاند، نوک پستانت را به دندان بکشد.. اخ اگر بدانی گوش هایم در حال التماس کردن برا شنیدن ان نجوای داغ بین لب هایت هستند، من سلول به سلول تنم خواهان لمس تنت است، میخواهم عریان تنم را به تنت بچسبانم و نفس های داغت را کنار گوش هایم حس کنم ، پس بیا و مرا مانند فاحشه عریان و لمس کن...

Кайра бөлүшүлгөн:
°دُژَم° avatar
°دُژَم°
حسرت!
چیزیه که با فهمیدن حست تجربش کردم
حسرت داشتنت
حسرت بوسیدنت
حسرت بغل کردنت
حسرت استشمام کردن بوی تنت
حسرت دیدن چشمات
حسرت دیدن لبخندت
حسرت گرفتن دستات
اینا همه‌ش حسرتایی بود که رو دلم موندن، اگه بخوام حس داشتنت رو توصیف کنم؛ اینطوریه که مثل صبح اول بهاره؛ مثل اولین بارون؛ مثل دیدن شکوفه‌ها؛ مثل بوییدن گل رُز؛ مثل ذوق رسیدن به آرزو؛ مثل راه رفتن روی چمن‌؛ مثل بوی خاک بعد بارون؛ مثل بارونی که وسط بهار میاد و باعث به وجود اومدن رنگین‌کمون درخشان میشه....داشتنت همینقدر برای من زیباست روشناییِ قلبم.
Кайра бөлүшүлгөн:
‌ ‌ 𝖫𝖺𝗆𝖾𝗋 avatar
‌ ‌ 𝖫𝖺𝗆𝖾𝗋
14.03.202517:28
«و در اخر ارزوے داشتنت را با خود به گـور مےبرم!»
26.03.202517:03
ܝ‌ߺߊ‌ܩܘ ܣߊ‌یܨ ܭܘ ܣܝ‌ܭَܝ‌‌ ܢ‌ܘ ܩܦ‌صܥ‌‌ ܝ‌ߺܩیܝ‌ܢܚܥ‌‌

لیلی کهربایی چشمون شیشه ای
درودی به تو ای زیبا چهره کهربا
احوال دلت به کامیاری و شادی فرزند من
این مردم چه میگویند؟
میگویند دشت ها جامه سپید را کنار گذاشته اند و درختان همیشه دست به دعا ، میزبان گل های بهارنارنج شده اند. نسیم تبسم هدیه میکند به لب های مردم، اسمان ابرک های سپید اش را به اشک وا میدارد...
ولی من فقط سر به بالین و گذاشتم و برخواستم و دیدم که روز ها برای انتظار تو طولانی تر شده اند
لیلیِ مجنون، خورشیدِ ابان...
لمس دستان تو، بوسه زدن بر کنج سرخ بوسه گاه تو، اغوش کشیدن تن غرق توتون تو،
ارزو هایی است که با خود به گورستان ارزوها خواهم برد
روزهای انتظر من طولانی تر شده اند و دیگر بارانی نیست که دو چشم همیشه گریانم را همراهی کند.. باد هم بوی گیسو های تورا باخود از اینجا به کنج کنج نورستان میبرد..
نسیم، اخ از نسیم که بوی توتون را در هوایی که نفس هم میکشم پخش کرده است
بوی نارنج دستانت، همه جای شهر است
الله که با امدن بهار تن غرق در نیازم برای لمس تن تو رنجور تر و پر از شهوتی شده است که تو ای سیب سرخ شهوت ران در جای جای تنم پخش میکنی
من تورا با کفشدوزکی که که بر روی گلبرگ سپید بابونه خودنمایی میکند هم به یاد می اورم
حریر میپیچم بر دور تنم و پارچه بین لب میگذارم و اه ناله ام که با خسبیدن و رویا دیدن تن عریان تو بالا گرفته است را نهان میکنم...
بهار است و سالی جدید
سالی جدید برای در انتظار تو ماندن
بهار است ولی برای من فقط روز های دوری از تو طولانی تر شده اند،

از طر؋ـ خورشیـבڪ تو. یکے از روزهاے ؋ـرورבین ۴۰۴.
Өчүрүлгөн14.03.202520:28
14.03.202519:59
چقد درازی...
27.03.202517:20
@fxkzhg
24.03.202523:07
13.03.202511:27
هربـار
اجـازه دادے ڪه چندیـن تیڪه و خـورد بشے و بعـد چشمـام رو بـه سیـل نشوندے .
هربـار دستـت رو روے دهنـت گذاشتے و بیےصـدا ، بـلندتـرین فـریادت رو کشیدے و نفـس‌هاے مـن رو به شمـاره انداختے .
هـربار زیرِ فشارِ غـم ، ڪمر خم ڪردی و تو سڪوت بـه خودِ زخمی‌ات ، زخمِ تازه زدے و
هِق‌هِق هاے مـن رو بلـندتر کردے .
هـربار بـا ڪوچیکترین نوتِ موسـیقی‌اے ڪه بـه هوایِ موندن تو خمارے برات نواخت ، خندیدے و پشـتِ ویترینِش بـراش رقصیدے
و یـادت رفت ڪه غرقِ خونِ خودتـی .
هـربار بـا هر ضـربه‌ای ڪه بـه مرگ نزدیڪترت ڪرد ، بیشتر ساڪت شدے و رویِ وجـودت سوختـگی هایِ زیادے از دردے ڪه بهت هدیه داد ، گذاشـتی
و الـان جسمِ بی‌جونِت بـه منِ بی‌پـناه ، پـناه آورده.
مـا باختیـم ، قلـبِ مغمومِ مـن .
و مـن نمیدونـم بـرایِ مرگِ تـو اشـک بریزم
یـا با بـارونِ غـم بـه رویِ مزارِ روحِ مرده‌ام ، نستـرن بـذارم و بعـد خـودم رو به آغـوشِ تاریکـی پـرت کنـم .
27.03.202517:34
اجوشی از مرز دور بشه؟
27.03.202517:31
اجوشی هپی 1.9k
09.04.202516:43
دارم غرق میشم تو رویای بغل کردن تنی که ماله من نیست ))
09.04.202516:31
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.