24.04.202500:41
انگار نجاتم داد این آهنگ
23.04.202511:42
رپ عربیانگلیسی
22.04.202507:13
بچهها این رئوفه. رئوف پستهای ما رو کپی میکنه در توییتر منتشر میکنه ایمپرشن میگیره و در ازاش برای نوامیسش فحش میخره. رئوف فاحشهی ایمپرشن و توجهه. مثل رئوف نباشید.
آیدیهاشو سرچ کنید اگه چنلتون به این ویروس آلوده شده ریموش کنید.
تلگرامش:
@mymorningjacattt
@reddhotchilipaperss
توییترش:
@mymorningjacat
آیدیهاشو سرچ کنید اگه چنلتون به این ویروس آلوده شده ریموش کنید.
تلگرامش:
@mymorningjacattt
@reddhotchilipaperss
توییترش:
@mymorningjacat
21.04.202520:07


21.04.202511:24
20.04.202521:22
اردیبهشتو آروم تبریک بگین فروردین نشنوه.
23.04.202522:43
اگر از خدا بپرسن چه کاریو هرگز نمیتونی انجام بدی میگه درست کردن ساعت خواب این بندهم.
22.04.202521:33
22.04.202506:57
جوری مریض شدم که واسه دشمنمم نمیخوام این حالو.
21.04.202519:09
تبم هزار درجه که نه ولی هشتصد هست.
20.04.202522:09
هیچوقت آینده اینقدر گُنگ نبوده واسم اونقدر که الان هست. شاید این بار درستتره چون هرچی که قبلا واضح بود نشد.
20.04.202507:54
22.04.202517:38
انقد مظلومانه مث یه نوزاد افتادم در بستر بیماری که مامانم واسه به زندگی برگشتنم اومده میگه پاشو یه ذره از ماستی که دوست داری بخور تموم میشهها.
Кайра бөлүшүлгөн:
اشکهای قرمز

21.04.202522:09
بزرگسالی اینجوریه که یه وقتایی یهو یادت میاد اا من بزرگسالم.


21.04.202516:16
20.04.202506:23
بدبخت شدیم. هوا گرم شد.
Кайра бөлүшүлгөн:
گلبو

22.04.202514:59
فهمیدم که همیشه خواستن، همراهه با درد کشیدن. هربار چیزی رو خواستم، دریچههای سختی رو هم با اون خواسته، باز کردم. بسته به نوعِ هدف/خواسته/طَلب، زحمت متفاوتی کشیدم. میخواد اون خواستن خرید ماشین باشه، یا ترک کردن یک عادت بد، هر خواستهای، هزینهای داره. این قانون اول این دنیاست. فهمیدم که زندگی مدام در حالِ یاد دادنه، چراییش رو نمیدونم، هدفش رو هم نمیدونم، واقعیتش اینه که دیگه نمیخوام بدونم، از گلاویز شدن با یافتنِ معنا در زندگی، فقط لحظهی اکنون رو از دست دادم. فقط میدونم که زندگی، علاقهی زیادی داره که انسان رو تراش بده، همواره و مداوم، در وجودش میلِ به خواستن رو میندازه و میشینه به تماشا که چطور برای رسیدن به این خواسته، تقلا میکنه و پوست میندازه. برای تکتک میلیارد انسانی که تا الان اومدن و رفتن، همین برنامه رو داشته. برای هرکس، به یک شکل مجزا، با توجه به داستانِ اون فرد، رشد کردنش رو به تماشا نشسته، و انسان رو مجبور میکنه که رشد کنه، اگه رشد نکنه، انقدر تکرار میکنه که یاد بگیره.
پس راهِ لذت بردن از زندگی چیه؟ راه رهایی از این رنج ابدی چیه؟ راه خشنود زندگی کردن چیه؟ در حقیقت، پاسخ اینه که راهی نیست، مگر اینکه دست از طلب برداری، که نمیشه، انسان همیشه میخواد، زاده شده که بخواد، حتی کسی که میگه نمیخوام هم دوست داره این نخواستن رو بخواد، و اگه نتونه نخواد، اذیت میشه. پس چطور میشه با وجود خواستن، با وجود میلِ رسیدن، لذت هم برد؟ ساده نیست. فرمولی نیست که در کلاس به دست بیاد، اینجا باز خود زندگی به کمک آدم میاد، یکی از دستاوردهای همین رنجها، اینه که یاد بگیری که چطور در حین پوستاندازی، از مسیر لذت ببری، فقط باید زود یاد بگیری، بازیش رو زود یاد بگیر وگرنه انقدر تکرار میکنه که خسته بشی. سخته، خیلی سخته. برای هرکسی هم متفاوته، اما همه میتونن. کسی که در مراحل آخر سرطان هست و به زودی میمیره، چطور میتونه همزمان که داره با مرگ میجنگه، رشد کنه؟ چطور میتونه خشنود باشه؟ نمیدونم. اما زندگی به کمک اون هم میاد. برای اون هم، داستانی داره که در نوع خودش، برای خودش، لذت ببره. همیشه بدون که وقتی دردی هست، درمانی هم هست. وقتی سیاهی هست، سفیدی هم وجود داره. بدون همدیگه معنایی ندارن، بدون همدیگه تعریف نمیشن. شاید نه اون سفیدیِ محصور در قالبِ افکارِ ما آدمها، بلکه به شکلی که زندگی برامون ترتیب داده.
باید یاد بگیریم اون سفیدیای که بهمون پیشکش میکنه رو، در کنار رنج و سیاهی، دوست داشته باشیم و بپذیریم، و با این پذیرش، لحظهلحظهی زندگی رو ببلعیم. نباید در این نبردِ بیرحمانه که هیچچیزش دست خودمون نیست، از زندگی ببازیم. باید باهاش دوست بشیم. وقتی با زندگی و بازیهاش همسو بشیم، آسودگی و آرامش به سراغمون میاد. تلاش کنیم، طلب کنیم، اما یاد بگیریم به وقت نیاز تسلیم بشیم. تسلیم شدن در برابر برنامهای که در نهایت، باعث رشد میشه، بهتر از کلنجار رفتن و جنگیدن و در عذاب زندگی کردنه. چارهای نیست. اون، قویتره.
پس راهِ لذت بردن از زندگی چیه؟ راه رهایی از این رنج ابدی چیه؟ راه خشنود زندگی کردن چیه؟ در حقیقت، پاسخ اینه که راهی نیست، مگر اینکه دست از طلب برداری، که نمیشه، انسان همیشه میخواد، زاده شده که بخواد، حتی کسی که میگه نمیخوام هم دوست داره این نخواستن رو بخواد، و اگه نتونه نخواد، اذیت میشه. پس چطور میشه با وجود خواستن، با وجود میلِ رسیدن، لذت هم برد؟ ساده نیست. فرمولی نیست که در کلاس به دست بیاد، اینجا باز خود زندگی به کمک آدم میاد، یکی از دستاوردهای همین رنجها، اینه که یاد بگیری که چطور در حین پوستاندازی، از مسیر لذت ببری، فقط باید زود یاد بگیری، بازیش رو زود یاد بگیر وگرنه انقدر تکرار میکنه که خسته بشی. سخته، خیلی سخته. برای هرکسی هم متفاوته، اما همه میتونن. کسی که در مراحل آخر سرطان هست و به زودی میمیره، چطور میتونه همزمان که داره با مرگ میجنگه، رشد کنه؟ چطور میتونه خشنود باشه؟ نمیدونم. اما زندگی به کمک اون هم میاد. برای اون هم، داستانی داره که در نوع خودش، برای خودش، لذت ببره. همیشه بدون که وقتی دردی هست، درمانی هم هست. وقتی سیاهی هست، سفیدی هم وجود داره. بدون همدیگه معنایی ندارن، بدون همدیگه تعریف نمیشن. شاید نه اون سفیدیِ محصور در قالبِ افکارِ ما آدمها، بلکه به شکلی که زندگی برامون ترتیب داده.
باید یاد بگیریم اون سفیدیای که بهمون پیشکش میکنه رو، در کنار رنج و سیاهی، دوست داشته باشیم و بپذیریم، و با این پذیرش، لحظهلحظهی زندگی رو ببلعیم. نباید در این نبردِ بیرحمانه که هیچچیزش دست خودمون نیست، از زندگی ببازیم. باید باهاش دوست بشیم. وقتی با زندگی و بازیهاش همسو بشیم، آسودگی و آرامش به سراغمون میاد. تلاش کنیم، طلب کنیم، اما یاد بگیریم به وقت نیاز تسلیم بشیم. تسلیم شدن در برابر برنامهای که در نهایت، باعث رشد میشه، بهتر از کلنجار رفتن و جنگیدن و در عذاب زندگی کردنه. چارهای نیست. اون، قویتره.
21.04.202520:51
از لحاظ روحی نیاز دارم به شایعات پایان بدم و ازدواجمو علنی کنم.
21.04.202516:15
شما نبودین، من اینجا زیاد میاومدم
20.04.202521:48
غماتو بده من واست تو این کیسه نگه دارم.
20.04.202505:38
آلدو؛ هیچوقت چیزی که خودت میخواهی نمیشوی، فقط هرچه پیش آید خوش آید.
•بندها
•بندها
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 405
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.