Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Инсайдер UA
Инсайдер UA
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Инсайдер UA
Инсайдер UA
تبارشناسی کتاب avatar

تبارشناسی کتاب

هدف این کانال در وهله‌ی اول معرفی موضوعی، و نقد و معرفی کتاب و سپس ارائه‌ی نقدنوشته‌ها است. همه‌ی نوشته‌ها از سینا جهاندیده است مگر نوشته‌هایی که منبع آن‌ها مشخص است.
شروع فعالیت: اول فروردین سال ۱۳۹۸
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаБер 29, 2019
TGlistке кошулган дата
Лист 15, 2024
Тиркелген топ

Рекорддор

16.05.202523:59
3.1KКатталгандар
07.04.202510:15
50Цитация индекси
25.01.202517:14
3371 посттун көрүүлөрү
25.01.202517:14
3371 жарнама посттун көрүүлөрү
26.03.202514:58
9.82%ER
25.01.202523:59
11.13%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
ГРУД '24СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25ТРАВ '25

تبارشناسی کتاب популярдуу жазуулары

09.05.202514:01
✅ مناظره سقوط ساسانیان: زمینه های داخلی

قسمت اول 1⃣

🔹دکتر پروانه پورشریعتی، ایرانشناس و استاد تاریخ در کالج فنی شهر نیویورک
🔹 دکتر شهرام جلیلیان، استاد تاریخ ایران باستان دانشگاه شهید چمران اهواز

📆 مرداد ۱۳۹۹
منبع: اینستاگرام دکتر گیلانی yun.ir/1fmev5
.
🌍چشم انداز تاریخ
🌍@history_perspective
09.05.202514:01
✅ مناظره سقوط ساسانیان: زمینه های داخلی

قسمت دوم 2⃣

🔹دکتر پروانه پورشریعتی، ایرانشناس و استاد تاریخ در کالج فنی شهر نیویورک
🔹 دکتر شهرام جلیلیان، استاد تاریخ ایران باستان دانشگاه شهید چمران اهواز

📆 مرداد ۱۳۹۹
منبع: اینستاگرام دکتر گیلانی yun.ir/1fmev5
.
🌍چشم انداز تاریخ
🌍@history_perspective
🔹آیشمن درون ما

در حال خواندن این کتاب سمی هستم. از من خواسته‌اند نقدش کنم. چقدر رنج‌بار است، حتی به قصد نقد، چیزی را بخوانی که سراسر دشمنایگی و دشنام است؛ آن هم به کسی که حس می‌کنی یکی از تاثیرگذارترین‌های زندگی توست. آیا من می‌توانم این کتاب را نقد کنم یا تحت تأثیر منطقی که در این کتاب است، نقد دشمنانه را آغاز خواهم کرد؟! باید صبور باشم! باید راهی عقلانی در برابر مدعی پیدا کنم. نمی‌دانید این کتاب چقدر سمی است و من چه رنجی را تحمل می‌کنم. خدا را گواه می‌گیرم اگر به من بگویند درباره‌ی هیتلر چنین قضاوت کنم هرگز این کار را نمی‌کردم، چه رسد به شاملو. راستی به این مدعی زخمی از شاملو چه زخمی رسیده است که چنین وقیحانه و گستاخانه علیه «انسان» طومار نوشته است؟! آیا به راستی «انسان دشواری وظیفه است»؟
من اکنون به عظمت انسان بودن هانا آرنت فکر می‌کنم او حتی آیشمن را از انسانیت خالی نکرد. و اما در درون ما چه آیشمنی است که حتی شاعران را از انسان بودن خالی می‌کنیم؟!
سینا جهاندیده
@tabarshenasi_ketab
09.05.202511:27
نظر دکتر پروانه پورشریعتی درباره‌ی حمله‌ی اعراب مسلمان به قلمرو ساسانیان
@tabarshenasi_ketab
13.05.202510:30
🔹نگاهی به روش تاریخ‌نگاری دکتر ابراهیم باستانی پاریزی
✍دکتر فریدون شایسته

نزدیک به دو دهه پیش،سرکار خانم دکتر سیمین فصیحی، روش تاریخی دکتر باستانی را غیر سودمند دانسته بود و دعا کرده بود که این نوع تاریخ نگاری از جامعه رخت بربندد.
دکتر عبدالرسول خیراندیش،به دفاع از استادش،برآمد و نظر داد که رنج و درد توده های مردم ایران را باید تنها در تاریخ‌نگاری دکتر باستانی پاریزی دید.
با هر نگاهی به مجموعه آثار دکتر باستانی پاریزی بنگریم نمی‌توانیم با این ویژگی‌های تاریخ‌نگاری ایشان، از درِ مخالفت در آییم:

۱-نقش بی‌بدیل دکتر باستانی پاریزی، در پیشگامی «تاریخ محلی»،(localhistory)، نباید نادیده انگاشته شود.


۲-تاریخ نگاری دکتر باستانی، تاریخ‌نگاری مردمی است. او در آثارش،تاریخ رابه توده‌ها نزدیک کرده، نه مثل دکتر عبدالحسین نوایی، متکی صرف به منابع و مآخذ هست و نه مثل ذبیح الله منصوری، که تخیلات خود را به ریش رجال، گره می‌زد.
خوب است بدانیم که نام آثار منصوری، به جهت معرفی رجال تاریخی،صرفا از زبان خودش است نه منابع متقن و مستدل تاریخی(تیمور جهانگشا،محبوس سنت هلن و.....).

۳-دکتر باستانی به سبب دامنه وسیع مطالعاتی در دو حوزه تاریخ و ادبیات، هنرمندانه، این  دو رابه هم پیوند زده هست. اثری من ندیده‌ام که او خود را از اشعار شعرای زبان پارسی، بی‌نیاز دیده باشد.
حتی به شاعرانی می‌پردازد که معدود افرادی از نام آنان باخبر بوده اند. مانند: عظیمای نیشابوری، عثمان مختاری و....

۴-باستانی پاریزی،نانوشته های مورخان را در کلام شاعران،جستجو کرده و پیدا نموده است.

۵-او به گونه ای تاریخ‌نگاری کرده که به قول استاد محیط طباطبایی، نمی‌توان از آثارش، قطعه‌ای را به سرقت برد!

۵-نوع تاریخ‌نگاری‌اش، کشکولی است. درست است که او در جایگاه مورخ حرفه‌ای و آکادمیکی، هرگز کتاب و مقاله ای ننوشته است، ولی کسی نیست که بگوید باستانی، در کوچه پس کوچه‌های تاریخ، پرسه نزده است!

۶-ازاین واقعیت نباید چشم بپوشیم که باستانی،تنها مورخی است که آثارش را در کتاب ارزنده «خودمشت مالی»، مورد نقد قرار داده است.

او برای تاریخ محلی کرمان، سنگ تمام گذاشت. هم خود برای کرمان نوشت وهم منابع مربوط به کرمان را تصحیح کرد و منتشر نمود.
۷-او از معدود تاریخ نگارانی بود که می‌دانست خلقیات حسنه میرزا آقاخان نوری، از رجال سیاسی دورا ی ناصری، به مصرف «آب زرشک»، پیوندی ناگسستنی دارد.
۸-باستانی پاریزی،مقلد هیچ مورخی نبوده است.نه از تامپسون الهام گرفته، نه از التون، نه از اقبال آشتیانی، نه از احمد تاجبخش.

۹-مورخ فقیدما، به روش دانشگاهی، پایبند نبوده و مراجع را همچو روش آنان، معرفی ننموده است، ولی آن چنان هم نبوده که از ذکر منابع مورد استفاده اش،هیچ سخنی نگفته باشد.مثلا می نویسد:سفرنامه تاورنیه،ص فلان.
درحالی که ممکن است همین سفرنامه، چاپ‌های متعدد داشته باشد!

۱۰-عنوان کتاب‌های دکتر باستانی بیانگر محتوی کتاب‌هایش نیز هست.
مانند: سیر تا پیاز، از پاریز تا پاریس، پیامبر دزدان،خاتون هفت قلعه و......
@tabarshenasi_ketab
«خاطره همواره در مرز میان وفاداری به گذشته و بازسازی آن ایستاده است؛ نه کاملاً بازتاب، نه کاملاً اختراع.»
(پل ریکور/ حافظه، تاریخ، فراموشی)

با این جمله‌ی ریکور به این مسئله فکر کنید که چقدر ما را با این فرض فریب داده‌اند که خاطره همان واقعیت است. آقای م. فرزانه یک کتاب ساختگی درست کرد به نام «آشنایی با هدایت» و هزاران ایرانی را فریب داد.
سینا جهاندیده
@tabarshenasi_ketab
09.05.202512:02
🔹دیدار و گفتگو با پروانه پورشریعتی

جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴
پروانه پورشریعتی ضمن تشکر از علی دهباشی و حاضرین جلسه به خصوص دکتر ژاله آموزگار از سرگذشت تحصیلی و دلایل ورودش به زمینه تاریخ اینچنین می گوید :

«من قبل از انقلاب در سال ۱۹۷۷ به نیویورک رفتم و در دانشگاه نیویورک ثبت نام کردم ، در ابتدا هدفم این بود که راه پدرم را دنبال کنم و روزنامه‌نگار شوم به همین منظور در دانشگاه در کلاس‌های روزنامه‌نگاری ثبت نام کردم در آن زمان یک ماشین تایپ جلو ما می‌گذاشتند و از ما می‌خواستند در مورد موضوعی بنویسیم، اولین موضوعی که از ما خواستند این بود که در مورد هالووین تحقیق کنیم، من هم که تازه از ایران رفته بودم اطلاعاتی در این مورد نداشتم و نهایتاً نتوانستم مسیر روزنامه‌نگاری را دنبال کنم در همین دوره بود که در ایران انقلاب شد و من به این فکر افتادم که به مطالعه جامعه‌شناسی ایران بپردازم. در آن زمان جامعه‌شناسی علم نوینی بود و خصوصاً جامعه‌شناسی خاورمیانه بسیار جدید بود. من لیسانسم را در رشته جامعه‌شناسی از دانشگاه نیویورک اخذ کردم و وقتی که تحقیق کردم متوجه شدم نمی‌توانم در رشته‌ی جامعه‌شناسی ایران و خاورمیانه تحصیل کنم چرا که مراکز دانشگاهی تخصصی که مورد نظر من بود نداشتند. به سراغ پروفسور بولت در دانشگاه کلمبیا رفتم و ایشان پیشنهاد کردند که با توجه به علاقه‌ام در رشته‌ی تاریخ ایران در آن دانشگاه ادامه تحصیل دهم و من هم با کمال میل قبول کردم. پروفسور بولت متخصص قرون وسطی بودند و من هم وارد حوزه‌ی تحقیق در مورد قرون وسطی ایران شدم . بولت پیشنهاد کرد که برای رساله‌ام در مورد سیر تطور شهر توس به مشهد بنویسم، حدود ده سال کار تحقیقاتی من در دانشگاه کلمبیا طول کشید و در نهایت به موضوع رساله‌ام رسیدم که بعد از ده سال من را به تخصصی که دارم و کتابی که بعداً نوشتم‌، رساند.
متون فارسی و عربی را که بررسی می‌کردم یک موضوع بسیار جالب توجه مرا به خود جلب کرد و آن موضوع این بود که شهر توس فرمانروایی بسیار معتبر و مهم به نام کنارنگ داشت که در متون عربی و فارسی روایات متفاوتی از او آمده بود. یک روایت، روایت ایرانی آن است در مورد هویت او کنارنگ و نقشی که در مقطع آمدن اعراب به ایران داشت، همچنین نمایندگی‌اش از طرف یزدگرد و رابطه‌اش با او زمانی که یزدگرد از ایران فرار می کرد. در روایات فتوح و اسلامی بخش دیگری از جایگاه و نقش کنارنگ را بازگو می‌کنند و به نوع رابطه‌اش از یک طرف با اعرابی که وارد خراسان شده بودند و از طرف دیگر با یزدگرد می‌پردازند. با توجه به شخصیت‌محوری کنارنگ تصمیم گرفتم برای رساله ام روی موضوع ورود اعراب به خراسان کار کنم و بولت هم خوشبختانه این اجازه را به من داد.

دیدگاهی که در آن مقطع زمانی رایج شده بود، این بود که اعراب به ایران حمله کردند و در تمام نقاط ایران به خصوص در خراسان ساکن شدند و جریان تشرف به اسلام در خراسان خیلی سریع پیش رفت، در آن دوره بود که من با تواریخ محلی ایران مانند تاریخ نیشابور، بیهق، قم، سیستان و … آشنا شدم. همه این منابع را جمع آوری کردم و نظریه جدیدی ارائه دادم که اعراب آنطور که می‌گویند در تمام مناطق خراسان سکونت نداشتند و اتفاقاً به ماوراء خراسان یعنی ماوراء‌النهر رفتند و در آنجا سکونت کردند.
بعد از مقطع دکتری یکی دوسال در دانشگاه میشیگان و ماساچوست تدریس کردم و بالاخره بعد از سه سال وارد دانشگاه اوهایو در شهر کلومبوس شدم و در آنجا حدود چهارده سال تدریس کردم. یکی از شرایط رسمی شدن در دانشگاه های آمریکا این است که رساله دکترایتان را به عنوان کتاب منتشر می‌کنید. من در سال ۱۹۹۵ میلادی رساله دکترایم را گرفتم و سال ۲۰۰۰ مشغول تدریس در دانشگاه کلومبوس اوهایو شدم و قرار بر این شد که برای رسمی شدن ، رساله ام را کتاب کنم. مروری بر رساله کردم و به تحقیقات بیشتری در مورد کنارنگ و ورود اعراب به ایران پرداختم که در نتیجه آن مسائل دیگری برایم مطرح شدند ، برای یافتن پاسخ آنها تاریخ ایران پیش از اسلام را از متون مختلف ایرانی و عربی مطالعه کردم .
@tabarshenasi_ketab
16.05.202508:40
اواخر دهه‌ی هفتاد مجوز انتشارات چوبک رشت را گرفتم تا میانه‌ی دهه‌ی هشتاد هم کتابفروشی داشتم هم انتشارات؛ اما به دلیل اتفاقی اقتصادی دچار فروپاشی شدم. اکنون بعد بیست سال و پس از فراغت از سی و اندی سال تدریس ادبیات در مدارس و دانشگاه‌ می‌خواهم باز به گوشه‌ی دنج کتاب‌فروشی باز گردم. این کتاب‌فروشی، کتاب‌فروشی کتاب‌های دست دوم است. بخش عظیمی از این کتاب‌ها همان کتاب‌هایی خواهد بود که بیش از سه دهه آرام آرام و تک به تک، با لمس تمام ورق‌ها و سطرها جمع شده‌اند. دیگر نمی‌توانم حجم عظیم انباشت این کتاب‌ها را تاب آورم زیرا زمانه، زمانه دیگر است و عمری از من گذشته است؛ بگذار به خانه‌ی دوستان دیگر بروند و دست و دل مردمی دیگر را لمس کنند. کتاب‌فروشی چوبک از میانه‌ی اردیبهشت ۱۴۰۴ کار خود را آغاز کرده و به زودی کتاب‌های دست دوم را در فضاهای مجازی هم (تلگرام و اینستاگرام) به نمایش خواهد گذاشت تا همه امکان خرید داشته باشند.
سینا جهاندیده
@tabarshenasi_ketab
Кайра бөлүшүлгөн:
مشاهدات avatar
مشاهدات
13.05.202521:06
«Je peux à peine concevoir un type de beauté dans lequel il n'y a pas la mélancolie

«من به‌سختی می‌توانم نوعي از زیبایی را متصور شوم که در آن ملانکولی نباشد
-شارل بودلر

-------------------------------------------------
1-Pablo Picasso, Melancholy Woman
2-Edvard Munch, Melancholy
3-Aertgen Claesz. van Leyden, St. Jerome in his study by candlelight
4-Domenico Feti, Melancholy
15.05.202503:45
«یاد باد»

آواز: محمدرضا شجریان
آهنگساز: پرویز مشکاتیان
غزل: حافظ
آلبوم: «بیداد»
دستگاه: «همایون»

روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم روان
زنده رود باغ‌کاران یاد باد


@tabarshenasi_ketab
11.05.202521:29
09.05.202512:10
گفتمانی در جامعه‌ی دانشگاهی هست که این گفتمان از نوشته‌های آرتور کریستن سن نشأت می‌گیرد و به ورود اعراب، حمله آن‌ها به ایران، سقوط ساسانیان و دلایل آن تسلط پیدا کرده است. در این گفتمان نظر بر این است که حکومت ساسانیان مرکزیت داشت و نه تنها حکومت ساسانی بلکه حکومت دینی هم مرکزیت داشت. در دوران ساسانی تفاهمی بین دین و دولت وجود داشت که در نتیجه آن مغان یا موبدان زرتشتی حکمرانی بسیار قوی داشتند و این موجب نارضایتی مردم شده بود و مطرح شدن مسئله تساوی در اسلام مردم را به تشرف یک شبه به اسلام سوق داد.

اما من در تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که این موضوع درست نیست و مغان این تسلط، فشار و خفقانی که تصور می‌شود بر مردم ایران نداشتند، ادیان ایرانی پیش از حمله اعراب بسیار متنوع بودند و جریان ها و شریان‌های مختلفی داشتند و اینطور نبوده است که طبق گفته کریستن سن دگم مذهبی باعث سقوط ساسانیان شده باشد، در واقع نظر من ضد نظر کریستن سن است.
@tabarshenasi_ketab
ابراهیم رهبر دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی زمین‌شناسی (۱۳۴۴) و بازنشسته‌ی وزارت کشاورزی (۱۳۵۹) بود. او به کشورهای مختلفی از جمله آلمان مسافرت کرده‌ بود. همچنین او از اعضای اولیه کانون نویسندگان ایران بوده است.
اکثر روزها وقت خود را در کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی به مطالعه مشغول می‌کرد. او سالهای اخیر عمر خود را در انزوا و در آپارتمانی در تهران می‌گذراند. رهبر هیچگاه به شهرت علاقه نداشته‌.
هر چند او مانند هیچ نویسندهٔ دیگری نمی‌نویسد اما می‌توان ردپای بهرام صادقی را در آثار وی دید.
در سالهای اخیر رهبر پژوهشهای زیادی را در زمینه ادبیات انجام داده و همچنین داستانهای زیادی نوشته که به دلیل کهولت سن، بیماری و مشکلات شخصی قادر به انتشار آن نشده‌ است.
او در مورد تنهایی و انزوای خود می‌گوید: خودم اینطور خواستم و اصلاً پشیمان نیستم.
رهبر طبق وصیت کالبد خود را به دانشکده‌ی علوم پزشکی دانشگاه تهران اهدا کرده و در این باره می‌گوید: جسد بی جان چه اهمیتی دارد؟ نمی‌خواهم قبر داشته باشم.
12.05.202519:05
شعر زیرزمین

من سالوادر دالی قبول، تو از کجای تنت آفتاب می‌زند بیرون؟
اگر بگویم عشق از کنار دست تو آغاز شد می‌گویید منوچهر آتشی گفته است
اگر بگویم حالا دو روز تربت من در راه است می‌گویید خطش بزن براهنی زده است
ما شعرمان را زیرزمینی می‌گوییم
نور که نباشد چشم‌ها درشت‌ترند
لودگی می‌کند کلمه، کلمه را می‌بلعند
کلمه به جای عشق می‌نشیند، عشق را می‌بلعند
پنج متر، ما شعرمان را پنج متر پایین‌تر از سطح زمین می‌گوییم
زیرزمین خال لب سیاه‌تر است
پشه نیشش را تیز می‌کند ما گوشمان را
نور که نباشد مارها عاشقانه‌ترند
لیلای دراز قامت من، مار مفصل
مجنون توام به مانند مار کوچکی
نیشم بزن لیلای مفصل، سیاه دراز قامت ما
ای که من مجنون مار- لیلای گیسوی تو
نیشم بزن، چند کلمه نیشم بزن
(و ما اینجا یکی هست که پیوسته لیلا می‌سازد
با موهایی که ندارد، سیاه و چشم‌های درستش
لیلا ساز من ای لیلا ساز!
با موهای که نداری سیاه و چشم‌های درشتت
از بلندای عشق‌های زیر زمینی
چند کلمه پرتابم کن
لیلا ساز!
اگر که بگویم مرا به سطح زمین نفرست می‌گویی مگر تو عاشق ماری؟
به روی زمین می‌آیم من که مدیون آفتاب خدا هستم
لودگی نکن! آفتاب وزوز کننده پشه‌ای
من سالوادر دالی قبول، و از کجای تنت آفتاب می‌زند.‌‌...


شمس آقاجانی/ از مجموعه شعر مخاطب اجباری
@tabarshenasi_ketab
12.05.202520:43
«در سنه ست و خمسمائه ـ ۵۰۶ ـ به شهر بلخ در کوی برده‌فروشان در سرای امیرابوسعد جره، خواجه امام عمر خیامی، و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند، و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجة‌الحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل‌افشان می‌کند!» مرا این سخن مستحیل نمود، و دانستم که چنویی گزاف نگوید. چون در سنه‌ ثلاثین ـ ۵۳۰ ـ به نیشابور رسیدم، چهار سال بود که تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود، و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود.
آدینه‌ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد، و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود؛ و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد، که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمی‌دیدم. ایزد تبارک و تعالی جای او در جنان کناد، بمنّه و کرمه.»

چهار مقاله‌ی نظامی عروضی
@tabarshenasi_ketab
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.