
Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

Реальна Війна

NOTMEME Agent News

І.ШО? | Новини

Труха⚡️Жесть 18+

Адвокат Права

Україна | Новини

Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

Реальна Війна

NOTMEME Agent News

І.ШО? | Новини

Труха⚡️Жесть 18+

Адвокат Права

Україна | Новини

Інсайдер ЗСУ

Новини UA | Україна

Главное новостное. Одесса

تراژدیِ
گینـل ,مطلع قلـم
http://t.me/HidenChat_Bot?start=6216901928
http://t.me/HidenChat_Bot?start=6216901928
TGlist рейтингі
0
0
ТүріҚоғамдық
Растау
РасталмағанСенімділік
СенімсізОрналасқан жері
ТілБасқа
Канал құрылған күніБер 13, 2025
TGlist-ке қосылған күні
Бер 13, 2025Рекордтар
13.03.202523:59
112Жазылушылар09.03.202523:59
0Дәйексөз индексі13.03.202523:59
571 жазбаның қамтуы08.04.202513:14
0Жарнамалық жазбаның қамтуы08.04.202513:14
0.00%ER08.04.202513:14
0.00%ERR12.03.202523:22
عشقی که روزی آتشی فروزان بود،اکنون در خاکستر خوابیده است،سرد و دور، شعله ای که آرام آرام خاموش می شود تنها خاطرات هذیان آور باقی می ماند.
دردی که چنین رفتنی ایجاد می کند، خنجری است که روح آن را سوراخ میکند، زخمی که خونریزی می کند، و در هر ضربان قلبش به اندوه خود اعتراف می کند.
دردی که چنین رفتنی ایجاد می کند، خنجری است که روح آن را سوراخ میکند، زخمی که خونریزی می کند، و در هر ضربان قلبش به اندوه خود اعتراف می کند.
13.03.202515:42
اگر از من بپرسی کیستم میگویم من همینم!
نه چشمانی آبی دارم،نه کفش های مارک و گران قیمت،نه لباس هایم انواع مختلفی اند و نه حتی از هر مارکی لباس تنم است،بی پروا از کثیف شدن بر روی چمن ها غلت میزنم، زیر باران دوش میگیرم،کنار خیابان اتراق میکنم.
وقتی از کنارم رد میشوی بوی ادکلنم مستت نمیکند،نگران پاک شدن آرایشم نیستم،راستش حتی من لاک های زیادی نیز ندارم،اگر وارد اتاقم شوی با سیل انبوه لوازم های دخترانه و کلکسیون عطر و کفش و کیف و لباس و برند های لوازم آرایش مواجه نمیشوی جز دفتر های زیادی که آنجا حضور دارند و کاغذ های نوشته و نانوشته. دک و پزم از هزار متری داد نمیزند،گاهی از فرط درد و غصه فریاد میکشم، خدایم را صدا میکنم، خدایی که با دنیا عوضش نخواهم کرد.
بعضی آدم های زندگی ام را با هیچ چیز دیگر مبادله نمیکنم و برای یک سری از آدم ها بهترین ورژنم را وسط میگذارم.
شب ها در پارتی و میهمانی های مختلط پرسه نمیزنم،راستش عشوه گری را بلد نیستم و آن را به من یاد نداده اند،برای دختر بودن زیادی روحیه سختی دارم.
در جمع دوستان و دختران که میروم حرکاتم با ناز و لطافت نیست و این شاید جالب نباشد،آیا تاکنون لفظ بی شیله پیله را شنیده اید؟ من همانم.
تلخی قهوه را با تمامی وجودم دوست میدارم و قلم برای من حکم زندگی دارد و کلمات نیز آب و غذای روح من است،طبیعت! طبیعت را هم پرستش میکنم، تاریکی اتاقم، خلوت و موسیقی های بیکلامِ شب همدم های من در این ایام زندگانی بوده است.
دریای آرامی به نظر می آیم که درونم طوفان ها موج میزنند و سیلاب غمی را با خود به دوش میکشم که توان گریز از آن را ندارم و این اندوه ویران کننده گویی همزاد من است.
در پایان نوشته هایم مخفف نام و فامیلم 'گینل' نوشته میشود.
و این همه آن چیزی است که درنگاه اول میتوان به سوال کیستی پاسخ داد.
نه چشمانی آبی دارم،نه کفش های مارک و گران قیمت،نه لباس هایم انواع مختلفی اند و نه حتی از هر مارکی لباس تنم است،بی پروا از کثیف شدن بر روی چمن ها غلت میزنم، زیر باران دوش میگیرم،کنار خیابان اتراق میکنم.
وقتی از کنارم رد میشوی بوی ادکلنم مستت نمیکند،نگران پاک شدن آرایشم نیستم،راستش حتی من لاک های زیادی نیز ندارم،اگر وارد اتاقم شوی با سیل انبوه لوازم های دخترانه و کلکسیون عطر و کفش و کیف و لباس و برند های لوازم آرایش مواجه نمیشوی جز دفتر های زیادی که آنجا حضور دارند و کاغذ های نوشته و نانوشته. دک و پزم از هزار متری داد نمیزند،گاهی از فرط درد و غصه فریاد میکشم، خدایم را صدا میکنم، خدایی که با دنیا عوضش نخواهم کرد.
بعضی آدم های زندگی ام را با هیچ چیز دیگر مبادله نمیکنم و برای یک سری از آدم ها بهترین ورژنم را وسط میگذارم.
شب ها در پارتی و میهمانی های مختلط پرسه نمیزنم،راستش عشوه گری را بلد نیستم و آن را به من یاد نداده اند،برای دختر بودن زیادی روحیه سختی دارم.
در جمع دوستان و دختران که میروم حرکاتم با ناز و لطافت نیست و این شاید جالب نباشد،آیا تاکنون لفظ بی شیله پیله را شنیده اید؟ من همانم.
تلخی قهوه را با تمامی وجودم دوست میدارم و قلم برای من حکم زندگی دارد و کلمات نیز آب و غذای روح من است،طبیعت! طبیعت را هم پرستش میکنم، تاریکی اتاقم، خلوت و موسیقی های بیکلامِ شب همدم های من در این ایام زندگانی بوده است.
دریای آرامی به نظر می آیم که درونم طوفان ها موج میزنند و سیلاب غمی را با خود به دوش میکشم که توان گریز از آن را ندارم و این اندوه ویران کننده گویی همزاد من است.
در پایان نوشته هایم مخفف نام و فامیلم 'گینل' نوشته میشود.
و این همه آن چیزی است که درنگاه اول میتوان به سوال کیستی پاسخ داد.
11.03.202520:25
خواب! ای کاش مرا توان خفتن بود
که خفتن به ز بیداری پر درد!
به ژرفای خوابی بس بعید
چونان مرگی که نمیآید ز راه
که خفتن به ز بیداری پر درد!
به ژرفای خوابی بس بعید
چونان مرگی که نمیآید ز راه


13.03.202515:24
10.03.202521:28
زخم است که قلبها را به هم پیوند میدهد.
پیوند درد با درد،شکنندگی با شکنندگی
پیوند درد با درد،شکنندگی با شکنندگی
11.03.202520:11
روز هایی که ترجیح میدم صحبت نکنم و اندکی توی خودم برم با سیل انبوه «چه اتفاقی افتاده؟ حالت چرا بده؟ » مواجه میشم و این آزار دهنده است،هم برای آدم هایی که به فکر احوالات من هستند در حالی که من هیچ گونه پاسخی پیدا نمیکنم به اونا بدم، هم از اینکه من احساس میکنم برای این روحی که درون جسمم نفس میکشه به تنهایی نیازمند هستم که به هیچ سوالی جواب ندم و هیچ کسی از من انتظار نداشته باشه،از اینکه خلوتم توی اتاق تاریکم با خودم و غم هام بهم برخوره احساس نارضایتی میکنم.
گاهی از صحبت کردن خسته میشم از تکرار چیز هایی که همیشگی هستند هم همینطور..
من برای این درموندگی نیاز ندارم غم جدیدی به سراغم بیاد، سالیانِ درد ناک اتفاق های درد ناک تر، از من آدمی رو ساختند که هر لحظه امکان داره بشه یک مجسمه سرد و بی روح بی دلیل تازه ای.
گاهی میخوام بگم برای ساعاتی وجودم رو نادید بگیرید و مرده فرضم کنید تا شاید که من به احوالات خودم برسم.
از آدمی که حتی صدای نفس کشیدن یک انسان دیگر در کنار خودش رو تحمل نمیکنه، صدای صحبت کردن دو نفر براش اعصاب خورد کن هست، باز نشدن در یک وسیله حتی اون رو خشمگین میکنه، حرف ها اون رو عصبانی میکنه چیزی نخواید،
به این آدم گیر ندید این تنها چیزیه که میتونم به آدم های دور و برم بگم.
میگن آهنگ گوش نده، آیا اونا میدونن تمام روز های پر از درد من با آهنگ ها سپری شد!
اشفته حالی من را چه کسی بهتر از خود من میتواند درک کند؟
گاهی از آدم ها بیزار میشم حتی اگر آن آدم عزیز من باشد
گاهی از صحبت کردن خسته میشم از تکرار چیز هایی که همیشگی هستند هم همینطور..
من برای این درموندگی نیاز ندارم غم جدیدی به سراغم بیاد، سالیانِ درد ناک اتفاق های درد ناک تر، از من آدمی رو ساختند که هر لحظه امکان داره بشه یک مجسمه سرد و بی روح بی دلیل تازه ای.
گاهی میخوام بگم برای ساعاتی وجودم رو نادید بگیرید و مرده فرضم کنید تا شاید که من به احوالات خودم برسم.
از آدمی که حتی صدای نفس کشیدن یک انسان دیگر در کنار خودش رو تحمل نمیکنه، صدای صحبت کردن دو نفر براش اعصاب خورد کن هست، باز نشدن در یک وسیله حتی اون رو خشمگین میکنه، حرف ها اون رو عصبانی میکنه چیزی نخواید،
به این آدم گیر ندید این تنها چیزیه که میتونم به آدم های دور و برم بگم.
میگن آهنگ گوش نده، آیا اونا میدونن تمام روز های پر از درد من با آهنگ ها سپری شد!
اشفته حالی من را چه کسی بهتر از خود من میتواند درک کند؟
گاهی از آدم ها بیزار میشم حتی اگر آن آدم عزیز من باشد
09.03.202519:32
تمام شب را زیر باران مانده بود..
چهرهاش هم از خستگی و
تحمل بدی هوا و فرسودگی جسمانی
و یک شبانهروز نبرد با خویشتن،
تقریباً مسخ شده مینمود.
با تمام قلبش از تمام کتابها،
فیلمها، طبیعت و موسیقیهای
محبوبش میخواست،تا کرانههای تنهاییاش را در آغوش بگیرند
و او را دیگر بار محتاج انسانها نکنند.
در جهنم خودم گرفتار شده بود،
بدون دلیلی برای حرکت به جلو،
شاید روزی نور را پیدا کند،
اما فعلا فقط تاریکی و درد وجود دارد.
دگر بار قلبش بیدار است، اما همواره
شبِ بیکران اورا میبندد و باز میدارد.
چهرهاش هم از خستگی و
تحمل بدی هوا و فرسودگی جسمانی
و یک شبانهروز نبرد با خویشتن،
تقریباً مسخ شده مینمود.
با تمام قلبش از تمام کتابها،
فیلمها، طبیعت و موسیقیهای
محبوبش میخواست،تا کرانههای تنهاییاش را در آغوش بگیرند
و او را دیگر بار محتاج انسانها نکنند.
در جهنم خودم گرفتار شده بود،
بدون دلیلی برای حرکت به جلو،
شاید روزی نور را پیدا کند،
اما فعلا فقط تاریکی و درد وجود دارد.
دگر بار قلبش بیدار است، اما همواره
شبِ بیکران اورا میبندد و باز میدارد.
10.03.202521:35
گرفتار در سکوت، تنها در اتاقم
افکار ظالمانه غرق شده، بدون روحیه
من نمی دانم کی هستم، من خودم را نمی شناسم!
معتاد به احساس بد.. من نمیتونم آرامش پیدا کنم
آهی می کشم و به زندگی برمی گردم
همه چیز با زمان تغییر می کند، دلم برای من قدیمی تنگ شده.
دیدن انعکاس من دردناک است.من تنها صحبت می کنم، اما نه با خودم. من هیچی نمیفهمم
پر از وحشت! صداهایی که من را آزار می دهد
گلوی خسته از آهِ جانسوزم، بگو چگونه فرو بنشانم این جهنمی را که در درونم زبانه میکشد..؟
افکار ظالمانه غرق شده، بدون روحیه
من نمی دانم کی هستم، من خودم را نمی شناسم!
معتاد به احساس بد.. من نمیتونم آرامش پیدا کنم
آهی می کشم و به زندگی برمی گردم
همه چیز با زمان تغییر می کند، دلم برای من قدیمی تنگ شده.
دیدن انعکاس من دردناک است.من تنها صحبت می کنم، اما نه با خودم. من هیچی نمیفهمم
پر از وحشت! صداهایی که من را آزار می دهد
گلوی خسته از آهِ جانسوزم، بگو چگونه فرو بنشانم این جهنمی را که در درونم زبانه میکشد..؟
11.03.202520:31
11.03.202520:37
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.