26.04.202512:55
شما بالم لب میزنین که دیگه پوست لبتون رو نکنین و درست بشه من میزنم که راحت تر بتونم گند بزنم به پوست لبم.


25.04.202519:10
23.04.202520:15
از زمانی که یادمه دوست داشتم از همه جدا و متفاوت باشم چون در بیشتر زمان ها افکار و کارهاشون رو درک نمیکردم و بعضی وقتا درک هم نمیشدم شبیهشون بودن برام سخت بود و چون شبیه نبودم خیلی وقتا عجیب هم دیده میشدم، با بزرگ شدن و داخل جامعه قرار گرفتن و تجربه های مختلف متوجه شدم اون ویژگی تبدیل به پاشنه آشیلم شده و تمام سعی خودمو کردم تا به نوعی مثال بارز " خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شه" بشم و سعی کنم حتی زمانی که نظرم متفاوته و یا حتی اگر نظرشون احمقانست و باید مخالفت کنم سکوت کنم و هیچی نگم و از جمع جدا و دور نشم چون میترسم، میترسم با مخالفت کردن و نظر خودمو نشون دادن برچسب "عجیب بودن" بهم زده بشه و تفاوت نظر رو درک نکنن و تنها بشم.
قبل از مرگم دوست دارم شبیه بچگیم باشم و از متفاوت بودن نترسم از این که خود واقعیم رو به همه نشون بدم واهمه نداشته باشم و توی دنیای خودم غرق باشم و سعی نکنم همرنگ جماعت بشم.
قبل از مرگم دوست دارم شبیه بچگیم باشم و از متفاوت بودن نترسم از این که خود واقعیم رو به همه نشون بدم واهمه نداشته باشم و توی دنیای خودم غرق باشم و سعی نکنم همرنگ جماعت بشم.
22.04.202520:20
احساساتم را پنهان میکنم با دقت تمام احساساتم را از همه آنها پنهان میکنم، حتی خودم را پنهان میکنم.
بیچارگان، داستایفسکی
بیچارگان، داستایفسکی
Жойылды23.04.202514:07
22.04.202512:30
4040202 امروز اگر عدد بود عدد بامزه ای میشد و یه مقداری رنده😔🫴🏻 فقط خواستم درجریان باشین.
19.04.202520:20
Қайта жіберілді:
هممیهن

26.04.202512:13
🔴فراخوان اهدای خون در بندرعباس
🔹در پی حادثه اخیر، تمامی گروههای خونی به ویژه گروه خونی O منفی مورد نیاز است.
آدرس پایگاه انتقال خون بندرعباس:
🔹خیابان شهید نظری، روبهروی آموزش و پرورش ناحیه ۲
🔹پایگاه انتقال خون به صورت یکسره فعال و آماده پذیرش داوطلبان اهدای خون است.
@hammihanonline
🔹در پی حادثه اخیر، تمامی گروههای خونی به ویژه گروه خونی O منفی مورد نیاز است.
آدرس پایگاه انتقال خون بندرعباس:
🔹خیابان شهید نظری، روبهروی آموزش و پرورش ناحیه ۲
🔹پایگاه انتقال خون به صورت یکسره فعال و آماده پذیرش داوطلبان اهدای خون است.
@hammihanonline
25.04.202519:10
دیالوگ باکس تقدیم میکند:
- هیچ ماشینی به سمت تهران نمیاد
+ اینجا در هزارتا قفله مثل یوزارسیف توی زندان پوتیفارم
- من وقتی پیشتم گوشی چرا دستته؟
- اوه آرایش کردی؟
+ خط چشم سرمه ای کشیدم برات ولی مشکیه نمیدونم چرا
+ کافه قدیمی بریم که دوست داری
- اینجا همه جاش آینه ست باید عکس بگیری؟
+ بیا بریم خانه بهرامی رو ببینیم
- اینجا بالاش زده تئاتر شهرزاد چرا همه با چمدون جلو درش واستادن؟
+ چرا تمام جایی که میخواستیم بریم بستس؟ میای کل تهران رو میبندن
- بیا برو این لباس رو پرو کن، ببینم گم شدی توش
+ ما توی هرچی شبیه نباشیم توی بدبختی شبیهیم
+ اینجا پلی لیستت موردعلاقه توئه
- ینی اگر این کار رو من میکردم تو چه کاری که نمیکردی
+ بله بنده حسودم
- هر سری این ور اومدیم این کافه سر بزنیم
+ بریم من قهوه بگیرم تو آبمیوه
- این زهرمار چیه میخوری؟
+ همه جا میتونم بهت اعتماد کنم الا توی بازی
+ بعد این بازی رابطمون تموم شد
- میرم دیگه تا ۶ ماه بعد
+ از دور حواسم بهت هست
- 😂😂😂مرسی مراقبمی
- هیچ ماشینی به سمت تهران نمیاد
+ اینجا در هزارتا قفله مثل یوزارسیف توی زندان پوتیفارم
- من وقتی پیشتم گوشی چرا دستته؟
- اوه آرایش کردی؟
+ خط چشم سرمه ای کشیدم برات ولی مشکیه نمیدونم چرا
+ کافه قدیمی بریم که دوست داری
- اینجا همه جاش آینه ست باید عکس بگیری؟
+ بیا بریم خانه بهرامی رو ببینیم
- اینجا بالاش زده تئاتر شهرزاد چرا همه با چمدون جلو درش واستادن؟
+ چرا تمام جایی که میخواستیم بریم بستس؟ میای کل تهران رو میبندن
- بیا برو این لباس رو پرو کن، ببینم گم شدی توش
+ ما توی هرچی شبیه نباشیم توی بدبختی شبیهیم
+ اینجا پلی لیستت موردعلاقه توئه
- ینی اگر این کار رو من میکردم تو چه کاری که نمیکردی
+ بله بنده حسودم
- هر سری این ور اومدیم این کافه سر بزنیم
+ بریم من قهوه بگیرم تو آبمیوه
- این زهرمار چیه میخوری؟
+ همه جا میتونم بهت اعتماد کنم الا توی بازی
+ بعد این بازی رابطمون تموم شد
- میرم دیگه تا ۶ ماه بعد
+ از دور حواسم بهت هست
- 😂😂😂مرسی مراقبمی
23.04.202515:15
اجازه بده روز معمار و به پدر و مادرت بخاطر ساخت همچین اثر هنری ای تبریگ بگم.
22.04.202520:15
Жойылды22.04.202513:37
Қайта жіберілді:
موومان

21.04.202513:01
از گرما و راه رفتن زیر نور خوشید مخصوصا توی تابستون خوشم نمیاد ولی دلیل نمیشه عاشق رد نور روی دیوار اتاقم و روی کتابخونه نباشم، عاشق نوری که روی گیاه هام میوفته نباشم، عاشق خوابیدن کنار پنجره و گرم شدن با نور نباشم و از هرچیزی که توی نور قرار گرفته عکس نگیرم.
19.04.202510:44
دیدید آدمایی که چشمشون آستیگمات هست و بدون عینک همه جارو تار میبینن و تازه وقتی عینک میزنن همه چی براشون واضح میشه؟ تمام آدمها واسه من همونجوری تار هستن و ذره ای اهمیت ندارن و فقط اونایی که واسم مهم هستن رو انگار با عینک میبینم همونقدر واضح و بولد.
25.04.202520:15
دنیای بزرگسالی به اون قشنگیی که فکر میکردی نیست قرار نیست کل روز رو با دوستات بیرون باشی و تک تکتون غرق زندگی خودتون شدید، قرار نیست کل روز رو کارهایی که برات ممنوع بود انجام بدی و فکر کنی بزرگ شدی چون غرق زندگی و تلاش برای بهتر شدن میشی، تموم شدن مدرسه بهترین اتفاق زندگیمون نیست و بعضی وقتا از ته دل آرزو میکنی میشد برگردی به همون دوران، هنوز دنبال جاهایی هستی که از دید همه دور باشه، هنوز برای جایزه برای خودت کتاب میخری و از این موضوع خوشحالی و تلاش میکنی تا باعث خوشحالیشون باشی، دیگه ترس از نمره کم و صدا کردن معلم توی روزای امتحان شفاهی بزرگترین مشکلات زندگیت نیست و از اون میز ته کلاس و اون دفترچه خاطراتی که همه چی رو توش مینوشتی جز خاطره هیچی نمونده.
Жойылды26.04.202512:16
24.04.202519:25
22.04.202520:35
عزیز تر از جان،
تمام روز میتونم برای هزار و یک دلیل حرص بخورم و ناله کنم و از زندگی بد بگم و لحظه ای از زندگی راضی نباشم اما لحظاتی که تو هستی و یا به یادت سپری میشه دیگه زندگی به اون بدی نیست، از نظر من احساس مثل روزنه نور توی زندگی هر آدمی وارد میشه و با وجود تو من زندگی پر نوری دارم.
تمام روز میتونم برای هزار و یک دلیل حرص بخورم و ناله کنم و از زندگی بد بگم و لحظه ای از زندگی راضی نباشم اما لحظاتی که تو هستی و یا به یادت سپری میشه دیگه زندگی به اون بدی نیست، از نظر من احساس مثل روزنه نور توی زندگی هر آدمی وارد میشه و با وجود تو من زندگی پر نوری دارم.
22.04.202515:49
فردا روز کتاب و گل رزه و هنوز کسی ازم درباره کتابی که میخوام سوال نپرسیده این چه وضعشه؟؟
20.04.202520:30
این چند مدت مجبور بودم مراسم ختم و تدفین چند نفری شرکت کنم و به دور از این که چقدر مراسم سنگینی هست و حتی آدم اون فرد رو نشناسه چقدر برای حال عزیزانش ناراحت میشه ولی برام یه سوالی ایجاد شد اینکه آدما فقط ۱-۲ ساعت میان برای اطرافیان متوفی ناراحت میشن و حتی ممکنه گریه کنن ولی بعد به زندگیشون ادامه میدن حتی اطرافیانشون هم بعد یه مدت با نبود اون آدم کنار میان و...پس چرا ما انقد زندگی و جدی میگیریم؟
میدونی خیلی عجیبه که ما کل زندگیمون به خودمون سخت میگیریم و خودمونو اذیت میکنیم اونم درحالی که نهایتا فقط چند ساعت از زندگی اطرافیان به ما اختصاص داره.
میدونی خیلی عجیبه که ما کل زندگیمون به خودمون سخت میگیریم و خودمونو اذیت میکنیم اونم درحالی که نهایتا فقط چند ساعت از زندگی اطرافیان به ما اختصاص داره.
18.04.202514:50
25.04.202519:45
Жойылды26.04.202512:16
24.04.202515:15
از صبح از روی تخت تکون نخوردم و فقط این دنده به اون دنده شدم
( پز نیست سبک زندگیم توی روزای تعطیله )
( پز نیست سبک زندگیم توی روزای تعطیله )
22.04.202520:20
در نامه ات نوشته ای که غمگینی و گریه میکنی؛ خب باید به تو بگویم که من هم غمگینم و گریه میکنم.
بیچارگان، داستایفسکی
بیچارگان، داستایفسکی
Жойылды23.04.202514:07
22.04.202515:30
فردا روز کتاب و رزه و هنوز از من درباره کتابی که میخوام کسی سوالی نپرسیده این چه وضعشه؟؟
19.04.202520:25
ممکن است آدم یک عمر زندگی کند و نفهمد که کنار دستش یک کتاب هست که کل زندگی اش را به سادگی یک ترانه بیان میکند.
بیچارگان، داستایفسکی
بیچارگان، داستایفسکی




18.04.202514:48
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 312
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.