
Whatever
BeCAUSe i needed to JGUYYRRTEREUFSEW
ناشناس من:
https://t.me/HarfBeManBOT?start=HBM8821768
Wattpad: https://www.wattpad.com/story/384801575?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=bebygun
ناشناس من:
https://t.me/HarfBeManBOT?start=HBM8821768
Wattpad: https://www.wattpad.com/story/384801575?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=bebygun
TGlist рейтингі
0
0
ТүріҚоғамдық
Растау
РасталмағанСенімділік
СенімсізОрналасқан жеріІран
ТілБасқа
Канал құрылған күніFeb 22, 2025
TGlist-ке қосылған күні
Feb 14, 2025"Whatever" тобындағы соңғы жазбалар
28.03.202521:15
نصف شب پیام میدن چک لیست سفارتو میخوان.
کلاینتم نه، همکاره.
دوست عزیز ساعت ۲ شب اونم جمعه، فردا پس فرداش اون سفارت خراب شده تعطیله،
چکِ چه لیستی؟
فردا صبح پیام بده خب مومن😭😭
کلاینتم نه، همکاره.
دوست عزیز ساعت ۲ شب اونم جمعه، فردا پس فرداش اون سفارت خراب شده تعطیله،
چکِ چه لیستی؟
فردا صبح پیام بده خب مومن😭😭
08.03.202510:13
روز زن مبارک✨💙
03.03.202514:26
واقعا از مامان بابام به خاطر اینکه وقتی بچه بودیم، مارتیک و ابی گوش نمیکردن، شاکی ام😮💨
آخه آهنگ به این دلبری رو چجوری میشه گوش نداد و باهاش قر نداد؟
ببینش آخه!✨💋
@beby_gun
آخه آهنگ به این دلبری رو چجوری میشه گوش نداد و باهاش قر نداد؟
ببینش آخه!✨💋
@beby_gun
09.02.202521:56
روز جالبی نبود. از صبحش غمگین بودم و دست و دلم به هیچ کاری نرفت.
بیست و دوی بهمن لعنتی. حتی هورمونامو هم بهم میریزی.
از هفت سالگی که رفتم مدرسه و مامانم مانتو و مقنعهمو تنم کرد، هر سال میگفت خدا کنه امسال آخرین سالی باشه که مجبور میشیم این مزخرفاتو تنت کنیم.
مسخره ست، ولی بعضی وقتا برمیگردم بهش میگم شاید تقصیر تو بود که اونهمه امیدوارمون کردی به رفتنِ اینا. بعضی وقتا فکر میکردم، خوش بحال بقیهی دوستام که تموم عمرشون این حرفا رو نشنیدن، لااقل یه خرده آرامش داشتن.
همیشه انگار توی یه موقعیت اضطراری بودیم، انگاری خونمون توی یه زمینِ قرضیه. حس اینکه باید یه اتفاقی بیفته و تو یه عمر انتظارشو بکشی و بعد همینجوری بدتر شدن شرایطو ببینی، از پا درت میاره.
بیست و دوی بهمن لعنتی. حتی هورمونامو هم بهم میریزی.
از هفت سالگی که رفتم مدرسه و مامانم مانتو و مقنعهمو تنم کرد، هر سال میگفت خدا کنه امسال آخرین سالی باشه که مجبور میشیم این مزخرفاتو تنت کنیم.
مسخره ست، ولی بعضی وقتا برمیگردم بهش میگم شاید تقصیر تو بود که اونهمه امیدوارمون کردی به رفتنِ اینا. بعضی وقتا فکر میکردم، خوش بحال بقیهی دوستام که تموم عمرشون این حرفا رو نشنیدن، لااقل یه خرده آرامش داشتن.
همیشه انگار توی یه موقعیت اضطراری بودیم، انگاری خونمون توی یه زمینِ قرضیه. حس اینکه باید یه اتفاقی بیفته و تو یه عمر انتظارشو بکشی و بعد همینجوری بدتر شدن شرایطو ببینی، از پا درت میاره.
Рекордтар
29.03.202523:59
39Жазылушылар09.02.202523:59
0Дәйексөз индексі15.02.202523:59
71 жазбаның қамтуы07.04.202518:17
0Жарнамалық жазбаның қамтуы07.04.202518:17
0.00%ER08.02.202510:26
21.88%ERRКөбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.