Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
روایت پیشرفت ایران avatar
روایت پیشرفت ایران
روایت پیشرفت ایران avatar
روایت پیشرفت ایران
💠مجله «سُها»؛ در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران

شماره اول «مجله سُها»، روایتی از نقش‌آفرینی زنان در عرصه پیشرفت کشور را، می‌توانید در نمایشگاه کتاب تهران تهیه کنید.

📍 غرفه انتشارات راه یار
🕌 مصلی امام خمینی (ره)
📚 شبستان | ناشران عمومی | راهروی ۱۷


🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
کیمیاگری معلمان قائنی (۱)
در گفت‌وگو با خانم عفت‌السادات نوربخش، مدیر مدرسه‌ای که دانش‌‌آموزانش مدال‌ها و موفقیت‌های زیادی در المپیاد نانو داشته‌اند

🔸اولین تجربه ما در نانو در سال‌های نخست تأسیس دبیرستان فرزانگان قائن رقم خورد که من و همسرم هر دو به عنوان دبیر دبیرستان آنجا فعالیت می‌کردیم. در سال ۱۳۹۰ با راهنمایی آقای توسلی، ابتدا ۴ نفر از دانش‌آموزان با امکانات کم آزمایشگاهی، نانوذره‌ای ساختند و مقاله‌شان در همایش سمپاد کرمان پذیرفته شد. پس از آن، به همراه تعدادی از دانش‌آموزان که به مرحله نهایی لیگ علمی پایا راه یافتند، عازم تهران شدیم. در این همراهی‌ها، شاهد بودیم که وقتی دختران ما در کنار دانش‌آموزانی از شهرهای بزرگ و با امکانات بیشتر قرار می‌گیرند، اعتماد به نفس آن‌ها افزایش پیدا می‌کند و پس از بازگشت، هم باعث ایجاد انگیزه برای سایر دوستان خود می‌شوند و هم گام‌هایشان را استوارتر از قبل برمی‌دارند.

🔸سپس با کمک و راهنمایی آقای توسلی، با تعدادی از دانش‌آموزان المپیادی قائن جلسه‌ای برگزار کردیم. این دانش‌آموزان صرفاً با تلاش و علاقه خود و تقریباً بدون راهنما، قدم در این مسیر گذاشته بودند. در آن جلسه از بچه‌ها خواستیم که برای دانش‌آموزان علاقه‌مند کلاس برگزار کنند و آن‌ها را به سمت کارهای علمی تشویق کنند. در آن زمان، هنوز در قائن خانواده‌ها، بچه‌ها و حتی همکاران ما به المپیاد و کارهای علمی فکر نمی‌کردند. برخی از همکاران ما می‌گفتند المپیاد را بگذارید برای بچه‌های تهران، مشهد و شهرهای بزرگ. اما ما و بچه‌ها دلسرد نشدیم و نخواهیم شد.

🔸شاید در ذهن مردم نقش دانشگاه در پیشرفت کشور پررنگ‌تر باشد، ولی واقعیت این است که اگر در دبیرستان بسترسازی مناسبی صورت نگیرد، استعدادهای بچه‌ها مغفول و ناشناخته باقی می‌ماند. من و همکارانم حقیقتاً سعی کردیم هر موردی که منجر به پیشرفت بچه‌ها و ایجاد حس خودباوری، شادی و نشاط آن‌ها می‌شود، با کمال میل انجام دهیم. چون ما در اینجا شرایطی نداریم که از دوره اول، بچه‌ها را به سمت المپیاد سوق دهیم. بنابراین، معمولاً از سال دهم سعی می‌کنیم موضوع المپیاد را مطرح کنیم. برای این کار از هر فرصتی استفاده می‌کنیم؛ از صبحگاه‌های مدرسه گرفته تا کارگاه‌های مختلفی که برای آن‌ها برگزار می‌کنیم. هر زمان که احساس کنیم دانش‌آموزان ناامید و بی‌انگیزه شده‌اند، سریعاً یک کارگاه توجیهی برایشان ترتیب می‌دهیم.

✌️یک یا دو سال پیش، آقای دکتر احمدوند که اکنون دبیر ستاد توسعه فناوری‌های نانو و میکرو کشور هستند، گفتند که استان خراسان جنوبی پدیده نانوی کشور است. فرض کنید از ۴۰ نفری که هر سال برای مرحله دوم المپیاد پذیرفته می‌شوند و به اردوی تابستانی تهران می‌روند، تعداد قابل توجهی از قائن هستند و همیشه چند نفر از بچه‌های ما برنده مدال طلا می‌شوند. اگر همه ۴۰ نفر از شهرهای بزرگ باشند، تعجبی نیست؛ زیرا دسترسی به امکانات بیشتری دارند. اما ما از نظر امکانات آزمایشگاهی و نیروی انسانی که بتواند دانش‌آموزان را به‌خوبی توجیه و راهنمایی کند، واقعاً با کمبود منابع مواجه هستیم. این موضوع هم سختی کار و هم ارزش بیشتر این موفقیت‌ها را نشان می‌دهد.


#مجله_سُها #شماره_اول
#معلمان_جریان‌ساز #مدرسه_بسترساز_پیشرفت
#المپیاد_نانو #قائن_پدیده_نانو_کشور

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام ارسال کنید.


🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔹 ما جوان‌ها، واکسن نوترکیب ساختیم ۳
بخشی از روایت خانم دکتر ریحانه‌سادات میرحسنی از تولید اولین واکسن نوترکیب کشور

🔸در دانشگاه وقتی در فضای آزمایشگاهی محصول را می‌گرفتیم، دیگر عملاً کارمان تمام بود؛ ولی در فضای صنعتی، آن لحظه‌ی گرفتن محصول در آزمایشگاه، تازه ب بسم‌الله ماجرا است. تولید صنعتی تجربه خیلی جدیدی برای ما بود؛ انگار قبلاً داشتیم دوبُعدی می‌دیدیم و حالا همه چیز سه‌بُعدی شده بود. جالب است که همان موقع، یکی از مجموعه‌های دولتی آمد و پیشنهاد خرید دانش تولید واکسن HPV را داد؛ حرفشان هم این بود که می‌خواهند این دانش را از خارج بخرند و فرآیند بعدیِ تولید واکسن را در داخل انجام دهند.

😏 می‌گفتند اگر ما نفروشیم، به هر حال آنها از جایی دیگر تهیه می‌کنند و خیلی زودتر از تیم ما، این واکسن را وارد بازار ایران می‌کنند و ما دیگر شانسی برای رقابت نخواهیم داشت. پیشنهادشان را رد کردیم چون فکر می‌کردیم که یک سال بعد می‌توانیم واکسن خودمان را به تولید صنعتی برسانیم؛ هنوز هم مشکلات تولید صنعتی را دستِ‌کم گرفته بودیم و نمی‌دانستیم آن یک سال، قرار است تبدیل شود به سه سال! البته باز هم ما موفق‌تر از آن مجموعه دولتی عمل کردیم؛ آنها هم تولید دانش را دستِ‌کم گرفته بودند و فکر می‌کردند می‌توانند دانش تولید واکسن را به‌راحتی از خارج بخرند. باوجود سه سال تأخیر، ما بالاخره توانستیم واکسن را تولید کنیم و آنها هنوز که هنوز است، واکسنی وارد بازار نکرده‌اند!

✌️سال 97 بالاخره واکسن HPV سَر‌وشکلی به خود گرفت و توانستیم مرحله مطالعات بالینی واکسن را شروع کنیم. شکست در این مرحله می‌توانست همه تلاش‌های ما را نابود کند؛ در بیوتکنولوژی، حتی اگر 99 درصد کار را رفته باشی، اگر نتوانی آن را به صد برسانی، انگار هیچ فرقی با صفر ندارد. واکسن را برای حدود 300 نفر تزریق کردیم. وقتی که نتایج مطالعات بالینی مشخص شد، بالاخره دیدیم آن اتفاقی که منتظرش بودیم، افتاده است؛ تمام تست‌ها نتایج خوبی نشان می‌داد. بعد از سال‌ها و بعد از تلاش مجموعه‌های مختلف، تیم جوان ما توانسته بود موفق به تولید صنعتی و واقعی واکسن نوترکیب پیشگیری از سرطان دهانه رحم شود؛ اسمش را گذاشتیم پاپیلوگارد. حالا دیگر این واکسن گران‌قیمت و کم‌یاب، با قیمت مناسبی در ایران قابل استفاده است و ظرفیت صادراتی بسیار خوبی هم دارد.

🔻 در آن هفت ماهی که منتظر نتایج آزمایش‌های بالینی بودیم، من و برخی از اعضای تیم فکرهای تازه‌ای داشتیم؛ می‌خواستیم وارد تولید واکسن‌های دیگری شویم. این بار دیگر تجربه داشتیم؛ سرِ خیلی مسائل متوقف نمی‌شدیم و کارمان سریع‌تر جلو می‌رفت. پروژه تولید واکسن HPV، سال 92 شروع شد و سال 99 وارد بازار شد. پروژه تولید واکسن آنفولانزا، مهر 97 شروع شد و اوایل 1400 در بازار بود.


#مجله_سُها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #دانشمند_جوان
#ریحانه‌سادات_میرحسنی #بیوتکنولوژی #واکسن_نوترکیب #زیست_فناوری

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔹کارِ قهرمان‌ها را، من تمام می‌کنم! (۱)
بخشی از روایت خانم سمیه ذاکری‌خطیر، سازنده مستند برگزیده و تحسین‌شده «اگلانتین»

🔸من متولد سال 1360 هستم ولی کار مستندسازی را از حدود سی سالگی شروع کرده‌ام. لیسانس من مترجمی زبان و فوق لیسانسم هم علوم حدیث است؛ ولی به دلیل علاقه‌ای که از دوران نوجوانی و جوانی به سینما داشتم، مجدد شروع کردم سینما خواندن. وقتی که رفتم سراغ سینما و مستندسازی، متأهل بودم و 2 تا هم بچه داشتم. 2-3 سال بود که شروع کرده بودم به کتاب نوشتن و آن‌موقع داشتم کتاب کلاه‌سبزها را می‌نوشتم؛ به نظرم می‌رسید که این ماجراها و قهرمانی‌ها را فقط نمی‌شود با کتاب به مردم نشان داد.

🔸مدام به همسرم می‌گفتم این‌ها باید فیلم مستند یا داستانی شود. می‌گفتم من زمان نوجوانی عشق و علاقه زیادی به سینما داشتم که به‌خاطر شرایط خانواده و تلقی عمومی از فضای کار سینمایی، دنبال نشد. همسرم گفت «الان هم دیر نشده، برو شروع کن به یادگرفتن مستند.»گفتم «آخر با 2 تا بچه؟ واقعا امکانش نیست.» گفت برو من حمایتت می‌کنم و واقعا با حمایت ایشان بود که من خیلی فشرده توانستم کلاسها را بروم. خیلی هم سخت بود؛ بچه‌ام کوچک بود و من در کلاس‌هایی شرکت می‌کردم که همه نهایت 20-25 سالشان بود.

💠نظامی‌گری با دوربین:
🔸پدرم نظامی بود و من از همان 3-4 سالگی که خودم را شناختم، جبهه‌رفتن پدرم را دیده بودم و همیشه در خانه ما افراد نظامی رفت‌وآمد داشتند. خودم هم از همان کودکی، علاقه خاصی به حوزه نظامی داشتم و از تحقیق و پیگیری موضوعات نظامی لذت می‌بردم. برای همین هم من علاقه به این موضوعات را با علاقه و عشقی که به سینما داشتم، ترکیب کردم و وارد مستندسازی حوزه نیروهای مسلح شدم. به‌عنوان مستندساز دوست داشتم موضوعاتی کار کنم که بکر و جذاب باشند؛ بسیاری از عملیات‌ها و مأموریتهای قهرمانانه ارتش این ویژگی‌ها را داشت و کسی به آنها نپرداخته بود. گفتم خب حالا یکی 2 بار می‌روم سراغشان؛ ولی رفتن سراغ بچه‌های ارتش همان و ماندن همان!

🔻یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های مستندسازی این است که باید قدر و ارزش سوژه مناسب را دانست و برای پرداخت مناسب آن زحمت کشید. زمانی که من برای یک سوژه دیگر به نیروی دریایی رفته بودم، یک نفر به ماجرای «اگلانتین» اشاره کرد؛ دیدم اتفاق مهمی است که هیچ اثر مناسبی از آن ساخته نشده است. سوژه را پیگیری کردم و پیداکردن آرشیو و آدم‌های دخیل در حادثه اگلانتین، به‌تنهایی 2 سال طول کشید. حادثه نجات کشتی اگلانتین در سال 91 اتفاق افتاده بود؛ من سال 97 تحقیقات را شروع کردم و ساخت آن سال 99 تمام شد. در مستند «اگلانتین» با ترکیب قصه‌گویی و تصاویر واقعی عملیات، نشان دادیم ما می‌توانیم یک دزد دریایی را که یک دنیا را اسیر خودش کرده است، با توانمندی و اراده نیروی دریایی و تکاوران خودمان اسیر کنیم. این مستند، برنده بخش اصلی هفدهمین جشنواره بین‌المللی مقاومت شد.


#مجله_سُها #شماره_اول
#زنان_رسانه_پیشرفت #سمیه_ذاکری
#ارتش_قهرمان #اگلانتین

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
❤️مادرانه‌های پیشرفت: روایت مادرانه در حرکت فناوری و پیشرفت

💠 بخشی از روایت مهندس نوید نجات‌بخش، مدیرعامل شرکت بهیارصنعت و سازنده اولین دستگاه شتابدهنده خطی ایرانی، از نقش مادرش در انتخاب مسیرِ نوآوری و دانشمندی:

🔻مادرم به گونه‌ای، پای هرکدام از ما ایستاد و ما را برای خودمان روایت کرد؛ به‌نظرم محور اصلی این روایت را «دانشمندی و تحقق این دانشمندی در پیشرفت واقعی و مستمر کشور» تشکیل می‌داد.

🔸این نقش مادرم را من ابتدا در نسبت با پدرم به یاد می‌آورم. در آن بازۀ زمانی که ازقضا وضع مالی ما اصلاً خوب نبود، مادرم از ادامۀ تحصیل پدرم حمایت کرد و پای این مسیر ایستاد؛ چون پدرم هرچند وقت یک‌بار می‌توانست به خانه بیاید و مادرم به‌خاطر مراقبت و تربیت ما، مجبور شد زودتر از موعد از شغلی که به آن علاقه‌مند بود - ایشان دبیر آموزش‌وپرورش بود- بازنشسته بشود. حاصل این تلاش مادرم، اصلا قابل شمارش نیست؛ فعالیت پدرمان در جنگ و جبهه، توانمندی پدرم در رشتۀ سخت جراحی قلب و بعدتر تربیت یک نسل موفق از جراحان قلب‌وعروق در اصفهان، و البته شکل‌گیری شخصیت ما فرزندان.

🔸مادرم همیشه حواسش بود که ما یک‌وقت از این مسیر دانشمندی منحرف نشویم؛ خیلی خوب متوجه بیراهه‌های خطرناک این راه بود. من که از ابتدای تحصیلم کار می‌کردم و کارهای مختلفی هم می‌کردم، مرتب از مادرم سیگنال‌های مهمی دریافت می‌کردم که «کار خوب است، ولی حواست باشد که کار تو در این دنیا چیز دیگری است.» پس از گرفتن مدرک مهندسی، من در بیمارستان سیدالشهدای اصفهان مشغول کار شدم. بعداً فهمیدم که مادرم سفارش کرده بود که من درجایی به کار گرفته شوم که بستری برای نوآوری و تحقیقات داشته باشد؛ بنابراین آشنایی من با شتاب‌دهنده‌ی خطی درمان سرطان و تعمیر آن و بعدها ساختنش، اصلا بی‌ربط به آن توصیه و مسیری که مادرم من را به سویش هدایت کرد، نبوده است.

🔸یادم است یک‌بار با شوق‌وذوق برای مادرم تعریف می‌کردم که داریم بعضی بوردهای فولاد مبارکه را کپی می‌کنیم؛ بااینکه کارمان سخت و پیچیده بود، ولی مادرم که می‌دانست این کارمان چندان در مسیر خلاقیت و نوآوری نیست، بدون اینکه خود را مشتاق نشان دهد به من گفت: «این کار مهمی نیست.» اصلا راهِ من، با این روایت‌های مادرانه، به سمت دانش‌بنیان هدایت شد. گاهی که اوضاع سخت می‌شود و از حد توانم فراتر می‌رود، به این مسئله برمی‌گردم؛ یادم می‌آید که من از تجارت و واردات بی‌اطلاع نبودم و می‌شد در آن مسیر توفیقاتی داشته باشم. می‌توانستم همان آدم موفق و مورد احترامی بشوم که هم پول‌دار است و هم دستش به خیر می‌رود و... ؛ ولی همه‌ی زندگی‌ام و روایتی که از خودم و نقشم در این دنیا پیدا کرده بودم، مرا در مسیر کارِ واقعی قرار داد.


#مجله_سُها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #مادرانه‌های_پیشرفت
#شتابدهنده_خطی_سرطان #مهندس_نجات‌بخش

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به شماره 09365028441 خانم جوکار پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔸 پیشرفت، چهرهٔ زنانه دارد ۳
از سرمقاله شماره اول سُــها

👈پیشرفت ملی، برآیند یک حرکت جمعی است؛
ماجرای پیشرفت کشور و برتری علمی فناوری آن، مسئله‌ای صرفا علمی و تک‌بعدی نیست و متأثر از ساحت‌های مختلف جامعه و تأثیرگذار بر همه آنهاست. در این مجله تلاش کرده‌ایم تا اندکی از این گستردگی مسیرهای اراده به پیشرفت و نقش‌های متنوع در ایجاد یک حرکت اجتماعی به سوی رشد جامعه را روایت کنیم.

🔸در فصل «پیشرفت در مدار جامعه» نشان داده‌ایم که چند معلم و مدیر مدرسه، چه نقش کلیدی و مهمی می‌توانند در این عرصه داشته باشند؛ ‌طوری که در یک شهرستان کوچک، عزم و افق بالاتری برای دانش‌آموزانشان ایجاد کنند و فقط در یک سال، چندین مدال طلای المپیاد نانو را به دست بیاورند و چهره علمی شهرستانشان را تغییر دهند. نشان داده‌ایم که یک خانم دغدغه‌مند در حوزه سلامت، چگونه می‌تواند با تغییر سطح هدف خود، از روند کاری روزمره‌اش بیرون بیاید و یک حرکت جهادی در نقاط مختلف کشور به راه بیندازد و به سفیر امید و زندگی در عشق‌آباد حاشیه‌نشین‌ها تبدیل بشود.

🔸سعی کرده‌ایم نشان دهیم چگونه چندین سال عزم و تلاش مستمر زنان برای ایجاد یک حرکت جدید در یکی از مهم‌ترین و مشترک‌ترین تجربیات زنانه یعنی مادری، به تولد و بالیدن یک مجموعه مستقل تماما مادرانه منجر شده که اکنون شاخ و برگش در نقاط مختلف کشور گسترده شده است. مجموعه «مادرانه» سعی کرده است تا هم جمعی بزرگ از مادران کشور را با خود همراه کند و هم حوزه‌های مختلف مسئولیت‌های فرهنگی سیاسی اجتماعی را در بستر خانواده و مادری دنبال کند.

🔸البته که نقش‌آفرینی مادرانه و همسرانه زنان ایرانی و محکم نگه‌داشتن بنیان تربیت و خانواده، یکی از پایه‌های اساسی هر پیشرفتی است و نشانه‌های آن را می‌توان در خاطرات بسیاری از دانشمندان و فناوران ایرانی دنبال کرد. در بخش «مادرانه‌ها و همسرانه‌های پیشرفت» بخشی از خاطرات و زندگی شخصیت‌های برجسته علمی کشور را که از مادران و همسران خود یاد کرده‌اند، مرور کرده‌ایم تا اندکی از ارزش و زیبایی این نقش‌آفرینی عمیق و گسترده را نشان داده باشیم.


#مجله_سها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #زنان_پیشرفت

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُـــها» به شماره 09365028441 خانم جوکار پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔵 فناوران ایرانی می‌توانند

🔺این حرف‌ها را چه کسی می‌گوید؟ رضا جهانی مدیر یکی از بزرگترین شرکت‌های دانش‌بنیان کشور؛ شرکتی که با طراحی و بومی‌سازی سیستم‌های پیشرفته و هایتک کنترل نیروگاهی، موفق شده ده درصد از ظرفیت نیروگاه‌های قدیمی کشور را به‌روز‌رسانی کند. ده درصد برق یک کشور ۹۰ میلیونی معادل تولید برق ۸ نیروگاه اتمی بوشهر است...

🔻این صرفاً یک خاطره معمولی نیست، بلکه نشان می‌دهد بسیاری از مشکلات کشور ناشی از کمبود امکانات یا ناتوانی علمی نیست؛ در واقع، فناوران و دانشمندان ایرانی می‌خواهند با دانش خود مشکلات کشور را حل کنند، اما گاهی مدیریت ناکارآمد دولتی یا بخش‌های رانتی شبه‌دولتی فضای لازم را برای این جوانان فراهم نمی‌کنند یا موانعی جلوی پایشان ایجاد می‌کنند.

🔅واقعیات میدان دانش‌بنیان به ما ثابت می‌کند که:
کلید حل مشکلات در داخل کشور است و باید تلاش کنیم تا بستر لازم برای نقش‌آفرینی نخبگان و فناوران فراهم شود. اینها همان مطالبات اصلی است که باید از سیاستگذاران و مدیران کشور داشته باشیم.


#فناوری #روایت_پیشرفت
#ناترازی_انرژی #شرکت_آهار


🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔵می‌خواستم دانشم را برای کشورم خرج کنم (۱)
در گفت‌وگو با دکتر محدثه حاجی‌عبدالوهاب، مدیرعامل شرکت دانش‌بنیان تولیدکننده کیت‌های تشخیص سریع

🔸از ابتدا به زیست و بیوتکنولوژی علاقه داشتم؛ مقطع لیسانسم را در دانشگاه آزاد تهران شمال، میکروبیولوژی گرایش سلولی مولکولی خواندم. دوه ارشد را هم در دانشگاه الزهرا ادامه دادم که انصافا یکی از قوی‌ترین میکروبیولوژی‌ها را دارد. بعد از ارشد، از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند: «وزارت علوم از ما خواسته است رشته بایوتک را راه‌اندازی کنیم و می‌خواهیم تعدادی را بورس تحصیلی‌ کنیم؛ شما هم همه شرایط رفتن مثل معدل بالا و مقاله ISI را داری. علاقه داری که بروی؟»

🔸 بعد از مشورت با خانواده، تصمیم گرفتم که بورسیه دولتی ایران را قبول کنم. انتخاب سختی بود؛ من در 20 سالگی ازدواج کرده بودم و فرزند اولم محمدرضا، زمانی که رفتیم 3 ساله بود. از دانشگاه‌های مختلفی هم پذیرش داشتم؛ دانشگاه ETH سوئیس، دانشگاه بارسلونا اسپانیا، دانشگاه زوریخ سوئیس، دانشگاه برلین آلمان، دانشگاه سیدنی استرالیا، دانشگاه لومن بلژیک، دانشگاه اوترخت و دلف در هلند، دانشگاه برکلی آمریکا و منچستر انگلیس؛ نهایتا کارها طوری پیش رفت که به اوترخت هلند رفتم.

🔸شش ماه اول خیلی سخت گذشت؛ آنجا همه داروساز بودند ولی رشته‌ من علوم پایه بود و از دارو چیزی نمی‌دانستم. برای من، هم ارتقاء رشته و هم ارتقاء دانشگاهی هم‌زمان اتفاق افتاده بود. همه دستگاه‌های آزمایشگاه‌ آنجا برای من جدید بود چون ما هنوز یک دانه از آن دستگاه‌ها را در اینجا نداریم. تفاوت‌های فرهنگی هم سختی‌های خودش را داشت. من سعی می‌کردم به اعتقاداتم پایبند باشم؛ در دپارتمان ما، فقط من محجبه بودم. وقتی بعد از 6 ماه به ایران برگشتم؛ مادرم گفت: «چقدر لاغر شدی!» فشار کار و همسرداری و فرزند همه رویم بود. با همه سختی‌ها، دعاهای مادرم کمک کرد تا خیلی از کارها برایم ساده شود و خیلی از مشکلات، از پیش پایم برداشته شود.

🔸آن ابتدا من را خیلی از دانشگاه هلند می‌ترساندند؛ می‌گفتند اینجا سالی دو سه نفر از دانشجویان دکترا را اخراج می‌کنند و فکر نکن که به‌راحتی می‌توانی درس بخوانی. راستش من خنده‌ام می‌گرفت و پیش خودم می‌گفتم این‌ها من را نمی‌شناسند؛ آخرش هم من از همه‌شان زودتر دفاع کردم. همیشه از این تقویم جیبی‌ها همراهم بود و برای هر روز و هر ساعت کارم برنامه داشتم. بعضی روزها تا 10 شب هم مجبور بودم به خاطر تست‌هایم دانشگاه بمانم، ولی هدف داشتم که زودتر درسم را تمام کنم و برایش تلاش می‌کردم.

🔸 اولین مقاله‌ام را در همان سال اول دکترا دادم و پذیرفته شد. استادم می‌گفت تا حالا هیچ دانشجویی نداشته‌ام که همان سال اول مقاله بدهد! بعد از سه سال، چون من 4 مقاله داشتم و طبق قانون آنجا دو مقاله برای دفاع کافی بود، استادم و رییس دپارتمان اجازه دفاع دادند. سال سوم دکترا، بچه دومم را باردار شدم و 6 ماه به مرخصی زایمان رفتم. بعد تزم را ارائه دادم و دفاع کردم.

#مجله_سها #شماره_اول
#زیست_فناوری #محدثه_عبدالوهاب
#روایت_پیشرفت #فناوری


📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام ارسال کنید.


📲 | تلگرام | بله | ایتا | اینستاگرام


🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
19.04.202517:28
مجله «سُها»؛ روایتی از نقش‌آفرینی زنان در عرصه پیشرفت کشور

🔸معمولا وقتی از پیشرفت کشور و نقش‌های متفاوتی که آدم‌های مختلف می‌تونند تو این مسیر داشته باشن صحبت می‌کنیم، چهره‌ها و نقش‌های زنانه‌ی کمتری توی ذهنمون میاد...

🔻اینجا توی سُها، ما قصه زنانی رو تعریف کردیم که در حوزه‌های بسیار متنوع و در جغرافیایی گسترده، کارهای بزرگی انجام دادند. زنانی که تحصیلات و سن و شغل متفاوتی دارند، ولی تو این نکته مشترکند که رشد رو، تنها برای خودشون و خانواده‌شون نخواستند.

🙂مطمئنیم خیلی از شما، زنان دانشمند و دانشمندپرور، زنان مدیر و فناور، معلمان و مادران جریان‌سازی که داستانشون تو سُها اومده رو نمی‌شناسید، ولی این اطمینان رو هم داریم که خوندن مجله، نگاهتون رو نسبت به نقش‌آفرینی زنان در پیشرفت ایران، کاملا تغییر میده.

🤝 با ما همراه باشید.


📍همراهان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام دهید.

📲 | تلگرام | بله | ایتا | اینستاگرام

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔻طعم استقلال با قاشق فناورانه
در گفت‌وگو با خانم سیده فاطمه حسینی، مؤسس و مدیرعامل شرکت دانش‌بنیان فن‌آسا

🔸معدل الف بودنم در دانشگاه سبب شد که ارشد را بدون کنکور پذیرفته شوم. برای ارشد رشته الکترونیک را انتخاب کردم و بعد هم بلافاصله در دوره دکترا مشغول به تحصیل شدم. از همان ابتدای ارشد، می‌خواستم پایان‌نامه‌ام روی یک مسئله واقعی در جامعه باشد. به همراه یکی از دوستانم، فرزانه صنوبری و دو تن از اساتید، یک تیم 4 نفره تشکیل دادیم؛ می‌خواستیم ببینیم چه چیزهایی برای یک بیمار مغز و اعصاب ضروری است تا بعد برویم به سراغ تولیدکردن وسایلی که زندگی این بیماران را بهتر کند.

🔸دو ماه به مطب آقای دکتر شعیبی که متخصص مغز و اعصاب و فلوشیپ پارکینسون و بیماریهای حرکتی در مشهد هستند می‌رفتم و با این بیماران صحبت و چالش‌هایشان را یادداشت می‌کردم. متوجه شدم عمده مشکل این بیماران در زمان غذاخوردن است که ریختن غذا از قاشق باعث سَرخوردگی آنها و دوری‌شان از جمع می‌شود؛ تا جایی که کم‌کم حتی به افسردگی هم دچار می‌شوند. بنابراین اولین گزینه‌ ما این ایده شد که ابزاری داشته باشیم که فردی با دست لرزان بتواند بدون کمک دیگران غذا بخورد. این ابزار باید لرزشها را خنثی می‌کرد تا محتویات قاشق نریزد.

🔸شروع کردیم به کارکردن روی این ایده؛ وقتی کار پژوهشی تمام شد و پایان‌نامه‌ام را دفاع کردم، با شتاب‌دهنده تری‌گاپ صحبت کردیم و از آنجا توانستیم با جذب سرمایه اولیه، شرکت تأسیس کنیم. اوایل که ما شروع به ساخت این محصول کردیم، تنها یک نمونه آمریکایی مشابه آن وجود داشت؛ بعدها گوگل آن شرکت را خرید و به قاشق گوگل معروف شد. ما یک نمونه از آن را خریدیم تا با مهندسی معکوس بررسی‌اش کنیم. کم‌کم محصول چینی مشابه هم وارد بازار شد. محصول ما از لحاظ کیفیت، با محصول آمریکایی برابری می‌کند و از نظر قیمت، 35 درصد قیمت محصول آمریکایی را دارد. از آنجایی که محصول آمریکایی به تعداد محدودی تولید و پخش می‌شود، به فکر صادرات محصولمان به اروپا هستیم؛ با کشورهای مختلفی شروع به رایزنی کرده‌ایم و کسب مجوز و مراحل ابتدایی صادرات به روسیه را انجام داده‌ایم.

🔸ما هر روز چالش و مسئله داریم و گاهی از لحاظ روحی کم می‌آوریم؛ ولی بازخوردهایی که از مردم و توان‌یاب‌ها دیده‌ایم، موتور محرک ماست که ادامه بدهیم. یادم هست آن اوایل که سفارش‌ها را تکی می‌گرفتیم، یک خانواده مشهدی محصول را سفارش دادند و ما تصمیم گرفتیم خودمان محصول را ببریم تا بازخوردش را ببینیم. وقتی به‌ خانه‌شان رسیدیم و قرار شد مادر خانواده با خوردن سوپ این قاشق را تست کند، طبق معمول برایش دستمال آوردند که سوپ روی شلوارش نریزد؛ بعد وقتی ایشان شروع به خوردن کرد و سوپی نریخت، همه از شوق گریه می‌کردند. این خاطره و بازخوردهای مشابه دیگری که خانواده بیماران داده‌اند، همچنان در ذهن من باقی مانده است و انرژی لازم برای ادامه مسیر را به ما می‌دهد.

#مجله_سُها #شماره_اول
#زنان_فناور #قاشق_بیماران_پارکینسون
#دانش_ثروت‌آفرین #قاشق_گوگل

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔹 از ناامیدی تا نوآوری

🔺بخشی از روایت خانم دکتر تاج‌آبادی، مدیرعامل شرکت دانش‌بنیان «تک ژن زیست»:

🔸بعضی از محصولاتمان داستانی دارد که از یک تجربه شخصی زندگی شروع می‌شود؛ مثلا ماجرای تولید توکسین بایندر، از ماجرای درخواست پدر من برای حل مشکل پسته شروع شد. اوایل دوره فوق لیسانس من بود که مقدار زیادی از پسته‌های صادراتی کشور، به علت آفلاتوکسین برگشت خورد. پدرم که تاجر پسته بود یک بار به شوخی به من گفت: «بابا این همه درس خواندی، ببینم می‌توانی مشکل افلاتوکسین پسته را حل کنی؟» پدر برای هر دختری نقطه اصلی تصمیم‌گیری است؛ دیگر برایم حجت شده بود که باید راه حلی برایش پیدا کنم. روش‌های زیادی را دنبال کردم ولی اغلب روی طعم و مزه اثر منفی می‌گذاشتند و کاربردی نبودند.

🔸این مسئله همچنان در ذهنم بود تا اینکه وقتی در دوره دکترا تحقیقاتم را روی پروبیوتیک‌ها شروع کردم، متوجه شدم که یکی از اثرات آنها کنترل آفلاتوکسین‌ها و مایکوتوکسین‌هاست. آنجا باز هم تحقیقاتم را روی پسته ادامه دادم و بعد دیدم که نتایج آن می‌تواند روی محصولات دیگر هم اثرگذار باشد. درنهایت همه این تحقیقات، منجر به یکی از محصولات پرفروش شرکتمان شد؛ یک توکسین بایندر که برای جلوگیری از جذب مایکوتوکسین‌ها، به خوراک دام اضافه می‌شود. حتی ساخت بایودیاب هم به دغدغه و تجربه شخصی‌ام برمی‌گشت؛ از همان روزی که دیدم دخترعموی جوانم به‌خاطر مشکل ژنتیکی مجبور است انسولین تزریق کند، تصمیم گرفتم برای این دسته از بیماران کاری انجام بدهم.

🔸از سال 90 که کار تولیدی دانش‌بنیان را شروع کردیم، مسیر پرفراز و نشیبی داشته‌ایم. مهم‌ترین چالش ما، پیگیری مجوز محصولات و پیداکردن خریداران صنعتی آن بوده است؛ این مسئله در سال‌های ابتدایی که هنوز هیچ اعتمادی به تولیدات داخلی نبود و بازار ایران هم در قبضه صادرات بود، کار بسیار سختی بود. غیر از روزهای پر از ناامیدی، روزهای شاد و دستاوردهای بسایر موفقیت‌آمیزی هم داشته‌ایم؛ اکنون حدود 50 محصول دانش‌بنیان داریم و محصولاتمان را به چندین کشور خارجی صادر می‌کنیم. یادم است یکی از مکمل‌های انسانی‌مان قبل از اینکه وارد بازار ایران شود، به‌طور کامل به کشورهای آذربایجان و لبنان صادر شد. الان مقدمات تولید فراسرزمینی را هم انجام داده‌ایم که می‌تواند صادرات ما را بیشتر توسعه دهد.

🔸اما شیرین‌ترین دستاورد ما این بوده است که در این سال‌ها، از یک جمع سه نفره به یک خانواده حداقل 300 نفره رسیده‌ایم؛ اینکه می‌بینم دانشجوهای میکروبیولوژی از آن سردرگمی اولیه به جایگاهی رسیده‌اند که می‌توانند بهترین موقعیت‌های شغلی را در حوزه‌های بیوتکنولوژی داشته باشند، برایم از همه چیز باارزش‌تر است. بسیاری از کسانی که کار را در شرکت ما شروع کرده‌اند، الان یک مدیر موفق در حوزه خودشان هستند و بسیار رشد کرده‌اند؛ اتفاقا به‌خاطر تعهد و توجه زیادی که زنان در این رشته نشان می‌دهند، بسیاری از این مدیران جوان باتجربه را خانم‌ها تشکیل می‌دهند.


#مجله_سُها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #زنان_پیشرفت
#پروبیوتیک #دکتر_تاج‌آبادی

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به شماره 09365028441 خانم جوکار پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔻 پیشرفت، چهرهٔ زنانه دارد ۲
از سرمقاله شماره اول سُــها

💠 دانش، میدان مهم امروز ماست

🔻مهرماه 1403، درست در روزها و لحظه‌های تلخ و ناامیدکننده‌ای که پس از شهادت سید مقاوت و حمله رژیم خونخوار صهیونیستی به لبنان و تهدیدهای آن علیه ایران وجود داشت، رهبری در دیدار خودشان با نخبگان که طبق برنامه قبلی برگزار شد، جمله‌ای راهبردی بیان کرده و فرمودند: « اگر در جایی غلبه‌ای هم داشتیم، بر اثر همین تفوّق علمی و فنّاوری بوده.»

👈یعنی درست در لحظه‌ای که بسیاری از مردم در پی پاسخ به این سؤال بودند که چگونه می‌توان گامی برای پیروزی مقاومت و دفاع از ایران برداشت، رهبر انقلاب توجه‌ها را به عرصه‌ حیاتی و کلیدی «علم ‌و فناوری» دادند؛ جبهه عظیمی که کمتر کسی متوجه نقش راهبردی آن در تغییر آینده ایران و مقاومت است. در این میان، قصه شرکت‌های دانش‌بنیان‌ها و اثرات علمی و اقتصادی و امیدبخشی فعالیت آنها، مورد بسیار مهمی است که متأسفانه چون کمتر روایت شده، نقش‌آفرینی امروز و آینده آنها کمتر موردتوجه قرار گرفته است.

🔸به همین دلیل و برای آنکه بتوانیم منظرهای در دسترس عرصه پیشرفت در حوزه علم و فناوری را نشان دهیم، این کار را از هسته مرکزی و روینده آن، یعنی روایت «میدان پیشرفتِ دانش‌بنیان» آغاز کرده‌ایم؛ پای تجربه زنان فناوری نشستیم که توانسته‌اند با علم و فناوری و استقامت عملی خود، محصولاتی استراتژیک و در لبه علم و فناوری جهانی بسازند و مشکلات مهمی از کشور را حل کنند.

👌حاصل تلاش آنها، چیدن و چشیدن میوه دانش و حرکت به سمت استقلال و خودکفایی و جلوگیری از خروج میلیون‌ها دلار سرمایه ملی و از همه مهم‌تر، دلگرم‌کردن نخبگان برای ماندن و ساختن کشورمان ایران است.

🔸یک نکته مهم و متمایز حرکت دانش‌بنیان و پیشرفت اقتصادی ناشی از آن، تمرکززدایی تولید است؛ وقتی از تولید دانش‌بنیان سخن می‌گوییم یعنی بدون نیاز به کارخانجات معظم و یا مراکز صنعتی مرکزگرا، می‌توان به کمک دانش و در دل چند اتاق و یک فضای محدود، ارزش افزوده‌ای بزرگ خلق کرد. برای نشان‌دادن امکان‌ها و تحقق‌های پیشرفت دانش‌بنیان در جغرافیای گسترده ایران، بخشی از روایت فناوران را در فصلی جداگانه به نام «دانشِ ثروت‌آفرین در همه ایران» قرار داده‌ایم تا نشان دهیم برای تکمیل چرخه علم تا ثروت، عدم‌ دسترسی به امکان‌های پایتخت، محدودکننده و بن‌بست‌آفرین نیست.


#مجله_سها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #زنان_پیشرفت

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به شماره 09365028441 خانم جوکار پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
📚 خرید حضوری مجله در تهران و اصفهان و مشهد


😍 از امروز، شما خوانندگان عزیز می‌توانید مجله سُــها را از راه‌های زیر به‌صورت حضوری و اینترنتی تهیه کنید.

📍تهران
▫️کتابفروشی حافظه‌ تاریخی

خیابان انقلاب روبروی دانشگاه تهران پلاک ۱۲۴۸

▫️کتابفروشی کیهان
تهران، خ انقلاب اسلامی، بین خ فخررازی و خ دانشگاه، پ 1210

▫️ترنجستان بهشت
تهران، خیابان شریعتی، نرسیده به بلوار میرداماد، روبه‌روی بیمارستان کودکان مفید.

▫️ترنجستان سروش
تهران، خیابان انقلاب، بین خیابان ابوریحان و خیابان فلسطین.
📍اصفهان
کتابفروشی پاتوق کتاب آسمان
خیابان مسجد سید، خیابان ظهیرالاسلام کوچه شهید حیرت، بن بست شکوفه، سرای هنر و اندیشه.

📍مشهد
مشهد، بلوار شهید صادقی، شهید صادقی۱۹، مجتمع تابان، طبقه منهای‌یک، واحد۱۰، مجموعه کتابرسان

📍شبکه توزیع پستی کتاب‌رسان


📍ارسال پستی به سراسر کشور از طریق پیام به آیدی ادمین کانال مجله @soha_magiran

🙂 این لیست در حال افزایش است....

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔺 همسرانه‌های پیشرفت؛ معنای «معراج مرد از دامن زن» را فهمیدم (۲)
بخشی از خاطره دکتر بهاروند، پدر دانش سلول‌های بنیادی ایران، از همسرشان دکتر فرزانه

🔸من و همسرم پروانه فرزانه، از اواخر شهریور سال 69 با ورود به رشتۀ زیست‌شناسی دانشگاه شیراز، با هم آشنا شدیم. خانمی جدّی، مؤمن و در عین حال شاگرد اول دوره‌مان بود. اواخر دوره کارشناسی با شناختی که از او به دست آورده بودم، خیلی به ایشان علاقه‌مند شدم و دوست داشتم با او ازدواج کنم؛ اما اصلا جرئت نمی‌کردم ابراز کنم، چون از خیلی جهات از من سَرتر بود. هنوز چند صباحی از قبولی‌ام در کنکور کارشناسی ارشد و شروع درس‌ها نگذشته بود که در پاییز سال 73، موضوع را با خود ایشان و خانواده‌شان و خانواده خودم مطرح کردم؛ اما شرایط مهیا نشد.

🔸تنها راه را در استغاثه به حضرت زهرا(س) و امام رضا(ع) و نذر چهل روز روزه دیدم. بالاخره لطف خدا شامل حالم شد و ما را به هم رساند. پروانه یک سال بعد از من، یعنی سال 74، برای کارشناسی ارشد وارد دانشگاه تربیت مدرس شد و چندماه بعد از عروسی‌مان در سال 76 درسش را تمام کرد. چندماهی از شروع زندگی مشترکمان می‌گذشت که متأسفانه همسرم به بیماری غیرقابل درمان خودایمنی دچار شد و این قضیه به یکی از سخت‌ترین قصه‌های زندگی ما تبدیل شد.

🔆من به‌خاطر ماهیت شغلم، معمولاً زیاد سفر می‌روم؛ بالاخره انجام تحقیقات مشترک و دیدن محققان ملی و بین‌المللی و ایجاد تعاملات علمی با آن‌ها در داخل و خارج از کشور، مستلزم سفرهای زیادی است. تمام این سفرها را تنها می‌رفتم. در این موارد نه‌تنها ایشان مانع نبود، بلکه همواره پشتیبانم هم بود؛ حتی یک‌ بار جمله‌ای گفت که همین‌طور متحیر ماندم و ندانستم باید چه بگویم جز شکر خدا و تشکر از او. گفت: «حسین، هر وقت تو قصد سفر علمی داری و من چمدونت را آماده می‌کنم، به یاد رزمنده‌هایی می‌افتم که همسرانشون ساک‌هاشون رو می‌بستند و راهیِ جبهه‌ها می‌کردن. این‌طور موقع‌ها خیلی خوشحالم که تو رو راهیِ جبهۀ علم می‌کنم.» آن لحظه واقعاً شکر پروردگار را بجا آوردم و به بزرگیِ همسرم افتخار کردم.

🔸همسرم به لطف خدا، نه‌تنها پشتیبان روحی من بود؛ بلکه به لحاظ فکری و علمی نیز، در بسیاری از موارد کمک‌حالم بود. به جرئت می‌گویم که خیلی از تصمیم‌های علمی‌ام در پروژه‌ها را با مشورت ایشان گرفتم. همسرم همۀ این ایام به من و خانواده انرژی می‌داد که راکد نمانیم و حرکت کنیم. حتی خودش هم با وجود بیماری سختی که داشت، تحصیلاتش را ادامه داد و از دانشگاه تربیت مدرس دکترای ایمنی‌شناسی گرفت؛ سال 85 با کسب درجه عالی از پایان‌نامه دکترایش دفاع کرد و عضو هیئت علمی مرکز ملی ذخایر ژنتیکی ایران شد.

🔻ایشان از سال 1386 مسئول تأسیس «بانک سلول‌های انسانی و جانوری» شد و تا پایان حیات زمینی‌اش در سال 1399، به این کار مشغول بود. راهنمایی‌های عالمانه علمی و همچنین پشتیبانی‌های مثال‌زدنی ایشان، نقش بسیار مهمی در روند دستیابی به دانش سلول‌های بنیادی و توسعه آن در کشور داشت. این را به ضرس قاطع می‌گویم: «اگر پروانه از حقش نمی‌گذشت، من نمی‌توانستم دانش سلول‌های بنیادی را تولید و توسعه دهم.»


#مجله_سُها #شماره_اول
#همسرانه‌های_پیشرفت #دکتر_حسین_بهاروند
#دانشمند_سلول‌های_بنیادی #دکتر_پروانه_فرزانه
#کتاب_سلول‌های_بهاری #سریال_ذهن_زیبا


📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام ارسال کنید.


📲 | تلگرام | بله | ایتا | اینستاگرام

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
کارِ قهرمان‌ها را، من تمام می‌کنم! (۲)
بخشی از روایت خانم سمیه ذاکری‌خطیر، سازنده مستند برگزیده و تحسین‌شده «اگلانتین»

🎊یکی از بازخوردهایی که از همین مستند اگلانتین داشتم، نشان می‌دهد که تصویرسازی و روایت درست یک واقعه، چطور می‌تواند اثر عمیق و واقعی روی مردم داشته باشد؛ تقریباً 2 سال بعد از اگلانتین، یک نفر به من پیام داد و نوشت من به شما مدیون هستم. گفت: «من تکاور نیروی دریایی و مستقر در بندرعباس هستم. دو سال بود به خواستگاری می‌رفتم و پدر دخترخانم مخالفت می‌کرد و می‌گفت من بچه‌ام را به یک آدم نظامی مخصوصاً نیروی دریایی نمی‌دهم. ما همدیگر را می‌خواستیم؛ ولی به هم نمی‌رسیدیم. وقتی پدر دخترخانم، خیلی اتفاقی مستند اگلانتین را از تلویزیون دیده بود، بلافاصله به من زنگ زد و گفت: «اگر نیروی دریایی این است، همین الان پاشو بیا من دخترم را می‌دهم. من نمی‌دانستم شما این کارها را برای این کشور انجام می‌دهید.»» گفت «ما الان ازدواج کرده‌ایم و من همه را مدیون مستند شما هستم.» وقتی این پیام را به من داد، گریه کردم.

🔆جالب است که پرداختن درست و دیدن زوایای مختلف یک موضوع به‌ظاهر نظامی، حتی روی خانواده‌های افراد هم اثرات ملموسی دارد. تعداد زیادی از همسران تکاوران دریایی به من پیام دادند و گفتند که از زمان دیدن این مستند، احساس سربلندی می‌کنند و همسرشان را قهرمان می‌بینند. برای اکران خصوصی و ابتدایی مستند «منفی 38 درجه»، چند تن از خانواده‌های تکاورهای راوی مستند که در شرایط خیلی سخت، برای نجات مصدومان سقوط هواپیما و رفع نگرانی‌ها به قله کوه صعود کرده بودند، دعوت شده بودند. بعد از تماشای فیلم دختر یک نفرشان گریه‌کنان آمد و گفت: «من می‌دانستم بابام کار مهمی می‌کند ولی نمی‌دانستم این‌قدر قهرمان است، حالا یک‌جور دیگر به پدرم نگاه می‌کنم و یک‌جور دیگری دوستش دارم.» این بازخوردها، حس خیلی خوبی است که من را واقعاً دلگرم می‌کند.

🔺مستند «خشاب‌های خالی» که اکران شده بود، پیش‌کسوتان کلاه سبز آمدند و دیدند. از تیمسار «بیژن پارسا» هم دعوت کرده بودم برای اکران؛ ایشان از تکاورهای قدیمی ارتش است که صدام در زمان جنگ، برای سر ایشان جایزه تعیین کرده بود. پخش مستند که تمام شد، دیدم که ایشان دارند گریه می‌کنند؛ خیلی احساساتی شده بودند. در ارتش الان دیگر به تیمسار می‌گویند امیر. گفتم: «امیر چی شده؟ چرا دارید گریه می‌کنید؟» گفت: «دستت درد نکند برایت خیلی دعا می‌کنم.» گفتم: «من که کاری نکردم، کار را شما کردید که 8 سال جنگیدید، زمان انقلاب تلاش کردید و بعد از آن در کردستان و منطقه غرب بودید و تا دهه 80 شما درگیری داشتید آنجا.» جمله خیلی اثرگذاری به من گفت: «من خیلی کارها کردم، خیلی جاها رفتم و جنگیدم، ولی تو کار ناتمام من را تمام کردی!» این نشان می‌دهد که مستندسازی چه نقش بزرگی در حوزه ملی می‌تواند داشته باشد؛ اینجا دیگر زن و مرد هم نداریم و زنان می‌توانند با احساس مسئولیت، نقش‌آفرینی خیلی بزرگی داشته باشند.


#مجله_سُها #شماره_اول
#زنان_رسانه_پیشرفت #سمیه_ذاکری
#ارتش_قهرمان #اگلانتین #مستندسازی

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔹 همسرانه‌های پیشرفت: درس‌خواندنِ نوبتی
بخشی از روایت دکتر منصوره کرمی، همسر اولین شهید هسته‌ای، دکتر مسعود علیمحمدی

💗دانشجوی دانشگاه شیراز بود که ازدواج کردیم. برای اینکه بتوانیم کنار هم باشیم، قرار شد مدتی در خوابگاه متأهلی زندگی کنیم؛ یک اتاق 20متری با یک بالکن که در آن سینک ظرفشویی و اجاق گاز سه‌شعله‌مان رویش بود. سرویس بهداشتی هم مشترک بود؛ اما برای من مهم این بود که کنار مسعود باشم.

📚یک‌بار که آمده بودم شیراز، کتاب‌های کنکور را هم با خودم بارکردم که روزها برای کنکور درس بخوانم؛ اما مسعود مخالفت کرد. گفت من مشغول درس‌خواندن هستم و نمی‌خواهم همین‌طور سرسری درس‌ها را پاس کنم و تمام شود؛ بهتر است فعلا من درس بخوانم و تو هوای زندگی را داشته باشی. من هم قبول کردم. راست می‌گفت؛ کسی که این‌طور غرق در دنیای علم بود، اگر همسرش هم می‌خواست مسیر خودش را برود، زندگی سخت می‌شد. مسعود تصمیم گرفته بود بهترین دانشجو باشد و باسوادترین. دائم درحال مطالعه و تمرین بود.

⚛دوره دکترایش را بدون وقفه در دانشگاه شریف شروع کرد. با اینکه از این‌طرف و آن‌طرف بعضی‌ها تبلیغ می‌کردند که بروید خارج و مدرک دکترایش را آن‌جا بگیرد؛ ولی مسعود اهل رفتن نبود. دوست داشت همین‌جا بماند تا بتواند هم همکاری‌هایش را ادامه دهد و هم درسش را بخواند؛ این شد که او، اولین دانش‌آموخته دکترای فیزیک داخل کشور است. معتقد بود درست است که جنگ تحمیلی تمام شده است، ولی باید برای پیشرفت علمی کشور جنگید تا بتوان به افق‌های روشن رسید. دیگر روی پا بند نبود.

🔅یکی از روزهای پاییزی سال 74، مسعود آمد خانه و خیلی جدی گفت: «منصوره حالا نوبت توئه! دیگه باید بنشینی و درس بخونی و کنکور قبول بشی!» متعجب مانده بودم؛ نه به آن قطعیتی که سال اول زندگی‌مان هرچه رشته بودم را پنبه کرد و نه به حالا که بی‌مقدمه آمد و گفت امسال کنکور بده. مسعود برایم مشخص کرد که هر درسی چقدر ضریب دارد؛ وقتی گفتم بعضی درس‌ها برایم سخت است، قول داد ریاضی و فلسفه و زبان را برایم تدریس کند. هروقت فرصتی پیدا می‌کرد، کتاب را می‌گذاشت مقابلش و به من درس می‌داد؛ به‌قدری جدی و کامل که انگار در دانشگاه درس می‌دهد.

🎓همین‌طور آرام‌آرام درس خواندم و کنکور دادم؛ برایم آرزوی دوری بود ولی روانشناسی دانشگاه آزادِ تهران‌مرکز قبول شدم. به مسعود گفتم حالا که برای مدرسه الهام و ایمان شهریه می‌دهیم، اگر من هم اضافه بشوم روزگار خیلی سخت می‌شود. خیلی مطمئن گفت: «اگه مجبور بشیم مدرسه اون‌ها رو عوض می‌کنیم؛ ولی تو باید درست رو بخونی.» حرفش حکم اتمام حجت را در خانه داشت. همان مسعودی که موقع تحصیل خودش وقت تفریح‌بردن بچه‌ها را نداشت، شب‌های امتحانِ من که می‌شد، دست بچه‌ها را می‌گرفت و می‌برد پارک؛ شام هم ساندویچ مهمانشان می‌کرد تا من باآرامش درس بخوانم و برای امتحان آماده شوم.


#مجله_سُها #همسرانه‌های_پیشرفت
#شماره_اول #دانشمند_شهید #از_اتم_تا_بینهایت
#شهید_علیمحمدی #فناوری_هسته‌ای

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها»، به آيدی @Z_moshaver66 پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔸 طبابت در عشق‌آباد

💠«مینو ستاری» بانوی ۴7ساله‌ای است که دکترای ژنتیک مولکولی دارد و با انگیزه‌های قوی و خیرخواهانه، ‌بانی اصلی گروه جهاد پزشکی «یاس فاطمی» شده است؛ گروهی که در بازه ۹ ساله، قدم‌های مهمی در راستای حفظ سلامت زنان و اشاعۀ فرهنگ حمایت از زنان محروم و آسیب‌دیده برداشته است.

🔻 برشی از متن:
🔸بعداز مدتی که از تعطیلی آزمایشگاه خودم می‌گذشت، یکی از دوستانم، دکتر کچویی، تماس گرفت و گفت کلینیکی توی شهر ری دارد که راکد شده و فعالیتی ندارد. پیشنهاد داد با هم به‌صورت شراکتی دوباره راهش بیندازیم و هر دو سهامدارش باشیم. آنجا واقعا راکد بود و خیلی تلاش کردم تا راه بیفتد؛ رفتم سراغ مسئول فنی و مجوز برای کار. طراحی داخلی را تغییر دادم و تمام امور مالی و بحث فنی و تمام کارها را پیگیری کردم. کار خیلی خوب گرفت. پسرم ایلیا 1 سالش بود و من اوایل سال 94 و در حالی که دانشجوی دکترا بودم، کار را شروع کردم.

🔸آزمایشگاه شهر ری بود و افرادی که می‌آمدند توان مالی خوبی نداشتند. من با دکتر کچویی که شریک مالی و کاری‌ام بود صحبت کردم که برای افراد نیازمند خدماتمان رایگان باشد. دکتر کچویی قبول کرد و گفت: «شما عضو گروه‌های جهادی شو. می‌روند جاهای محروم و خدمات خوبی هم می‌دهند.» خیلی خوشحال شدم و با چه ذوقی از دکتر خواستم من را بهشان معرفی کند. آقای دکتر من را به گروه منادیان صلح معرفی کرد و قرار شد یک روز جمعه همراه گروه برویم مناطق محروم.

🔸از 7 صبح نشستم توی درمانگاه منتظرشان. هنوز هم برایم جای سوال دارد منی که تمام مسیر زندگی‌ام را خطی و بی‌حاشیه آمده بودم جلو؛ چرا این همه اشتیاق داشتم؟ آن روز با شعف زیادی منتظر یک اتفاق خیلی خاص بودم. از ساعت ۷ نشسته بودم و مدام تماس می‌گرفتم که پس چرا نیامدید؟ ساعت 9 ماشین آمد. آنقدر خوشحال بودم که فقط نگاهم به جاده بود تا برسیم. رفتیم صالح‌آباد، اطراف بهشت زهرا(س) بود. یادم است وقتی بیمارها آمدند تا ازشان نمونه بگیرم، چند بار سرم را بردم بالا که اشک‌هایم نریزد.

🌱می‌گفتم خدایا تو در من چه دیدی که این موقعیت را برایم فراهم کردی؟ تا چند روز پیشش خودم را یک آدم کاملا عادی می‌دیدم؛ کسی که خیرش به کسی نمی‌رسد. ولی یک آن همه چیز برایم عوض شد و حس می‌کردم اینجا می‌توانم مفید باشم. من دقیقا همان سال، پدرم را از دست داده بودم. ماه مبارک رمضان موقع درست‌کردن آش نذری برای همسایه‌ها به خودم گفتم کاش می‌شد یک کار متفاوت انجام بدهم. همسایه‌های ما همه، وضع مالی خوبی داشتند و دوست داشتم به افرادی کمک کنم که نیازمند باشند. آنجا که اشک می‌ریختم برای این بود که چقدر زود دعایم مستجاب شد! که با داشته‌های مالی و تحصیلی‌ام بتوانم به کسی خدمت کنم.


#مجله_سها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #زنان_پیشرفت
#جهاد_پزشکی #پزشک_جهادی

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به شماره 09365028441 خانم جوکار پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
💠 پیشرفت، چهرهٔ زنانه دارد ۱
از سرمقاله شماره اول سُــها

🔸این روزها همه صحبت‌ها در مورد لزوم پیشرفت کشور است و همگی به این حقیقت اذعان دارند که راه رسیدن به عدالت و آرمان‌های انقلابی و زنده‌ماندن الگوی مقاومت و استقلال، قوی‌شدن و پیشرفت کشور عزیزمان در همه عرصه‌هاست. از طرفی نیمی از افراد جامعه را زنان تشکیل داده‌اند و به همین نسبت، بخش عظیمی از رشد و پیشرفت کشور با نقش‌آفرینی و میدان‌داری خانم‌ها رقم می‌خورد. با این حال شاید کمتر بتوان در مسیر پیشرفت، تصویر امروزی و صحیحی از حضور و نقش‌آفرینی زنان پیدا کرد. این بی‌تصویری و بی‌روایتی، کار را به آنجا رسانده است که برخی، حتی امکان نقش‌آفرینی زنان در عرصه‌های مختلف علمی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران را زیر سوال برده‌اند.

🔸عدم وجود روایت مناسب، قطعا به درک نادرست ما از خودمان و نشناختن امکان‌ها و مؤلفه‌های قدرت کشورمان در پیشرفت سریع می‌انجامد. در این میان و باوجود تحصیلات بالای زنان ایرانی، نقش و حضور اثرگذار زنان در حوزه‌های مختلف علم و فناوری، به‌طور مستقل کمتر موردتوجه قرار گرفته است. به همین دلیل تلاش ما در مجلهٔ «سُــها» بیشتر مصروف این بوده است که ضمن ارائه یک تصویر کلی و ابتدایی از عناصر متعدد و تأثیرگذار در گسترش و موفقیت جبهه عظیم علم و فناوری، بر الگوها و نقش‌آفرینی‌های زنانه تمرکز داشته باشیم و روایتی نو از پیشرفت به توان زنان ارائه دهیم.


#مجله_سها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #زنان_پیشرفت

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به شماره 09365028441 خانم جوکار پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
کیمیاگری معلمان قائنی (۲)
در گفت‌وگو با خانم عفت‌السادات نوربخش، مدیر مدرسه‌ای که دانش‌‌آموزانش مدال‌ها و موفقیت‌های زیادی در المپیاد نانو داشته‌اند

🔸خودم در طول دوران دبیرستان، برای انتخاب رشته چند بار علاقه‌ام به سمت‌وسوهای مختلف جلب می‌شد، مثلاً به کامپیوتر. اما آن چیزی که واقعاً درونم را به شور و شوق می‌آورد، معلمی بود؛ زیرا خیلی تمایل داشتم برای رشد و پیشرفت دختران کشورم کاری کنم و رسیدن به آن را در این شغل می‌دیدم. الحمدلله مسیر زندگی‌ام طوری رقم خورد که در سال ۸۱ با همسرم که او نیز معلم است و عاشق کارش، همراه شدم و خوشبختانه به خاطر دغدغه‌های مشترکی که داشتیم، یکدیگر را بیشتر درک می‌کردیم و راحت‌تر برای دانش‌آموزان وقت می‌گذاشتیم.

🔸ما بیشتر وقت‌ها برای اردوی تابستانی المپیاد نانو، خودمان هم همراه بچه‌ها می‌رویم و برمی‌گردیم. این کار باعث می‌شود هم خانواده‌ها راحت‌تر باشند و هم بچه‌ها با دلگرمی بیشتری حضور پیدا کنند. پارسال شرایطی پیش آمد که ما نمی‌توانستیم برویم. همسرم برای بدرقه بچه‌ها به پای اتوبوس رفت؛ ولی وقتی نگرانی خانواده‌ها را دیده بود، تصمیم گرفت که برود. حتی کارت بانکی و شارژر هم همراهش نبود. وقتی تلفنی به من گفت، فکر کردم شوخی می‌کند، اما یک ساعت بعد که همکارمان ماشین را آورد، فهمیدم واقعاً رفته است. آقای توسلی بعداً گفت که نمی‌توانسته ببیند خانواده‌ها نگرانند و بچه‌ها هم از نگرانی والدین مضطرب باشند.

🔸بعضی از همکاران گاهی می‌گویند: «خانم نوربخش، ما دلمان برای تو و بچه‌هایت می‌سوزد. کی زندگی می‌کنی؟» من هرچقدر هم برای بعضی افراد توضیح بدهم، شاید نتوانند درک کنند، مگر اینکه خودشان روحیه‌ای مشابه با عشق به معلمی داشته باشند. به لطف خداوند مهربان، هیچ‌گاه از مسیر معلمی و کنار بچه‌ها بودن احساس خستگی نکرده‌ام. اتفاقاً چیزی که به من انرژی می‌دهد و باعث می‌شود احساس کنم وقت بیشتری برای زندگی کردن دارم، همین عشق به بچه‌ها و پای کار بودن آن‌هاست.

🔸واقعاً افتخارآفرینی برای کشور عزیزمان برایم در درجه اول اهمیت دارد و همیشه دوست دارم که بچه‌ها با عشق به این کشور خدمت کنند. به عنوان یک مدیر جزئی در این کشور، همواره اعتقاد دارم که اگر رفتار ما درست باشد، با عملکردمان و نه با گفتار، بیشتر می‌توانیم افراد را تحت تأثیر قرار دهیم. سعی می‌کنم با رفتارم دید مثبتی نسبت به افراد دلسوز کشور در بچه‌ها ایجاد کنم تا آن‌ها همیشه برایشان مهم باشد که بهترین موفقیت‌ها را برای کشور خود کسب کنند. گاهی از بچه‌ها درباره بحث مهاجرت می‌شنوم و خیلی غصه می‌خورم. سعی می‌کنم طوری حرف بزنم و عمل کنم که آن‌ها را علاقه‌مند به ماندن و خدمت به کشورشان کنم.

🔸یکی از علت‌هایی که دوست دارم بچه‌ها در المپیاد نانو بیشتر شرکت کنند، این است که این اتفاق بستری برای آشنایی با افراد دلسوز است. به عنوان مثال، امسال آقای دکتر کریمی، رئیس دانشگاه تحصیلات تکمیلی زنجان، صحبت‌های فوق‌العاده‌ای داشتند. یکی از بچه‌های ما که دنبال مهاجرت بود، گفت: «هیچ وقت فکر نمی‌کردم که عده‌ای به این زیبایی درباره ماندن در این کشور صحبت کنند و مرا تحت تأثیر قرار دهند. آنقدر که این‌ها به ما اهمیت می‌دادند، ما واقعاً هیچ وقت نباید به مهاجرت فکر کنیم. بهتر است همین‌جا بمانیم و به کشور خودمان خدمت کنیم و تأثیرگذار باشیم.» یعنی آن حس عاطفی مثبت، که از صمیم قلب بود، از طرف مسئولان محترم باشگاه نانو به بچه‌ها منتقل شده بود و روحیه خوبی پیدا کرده بودند.

🔹بخش اول

#مجله_سها #شماره_اول
#معلمان_جریان‌ساز #مدرسه_بسترساز_پیشرفت
#المپیاد_نانو #قائن_پدیده_نانو_کشور

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام ارسال کنید.


🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
❤️ همسرانه‌های پیشرفت؛ معنای «معراج مرد از دامن زن» را فهمیدم (۱)
بخشی از خاطره دکتر بهاروند، پدر دانش سلول‌های بنیادی ایران، از همسرشان دکتر فرزانه

🔸تعطیلات عید سال 76 بود که بعد از یک سال عقد، عروسی کردیم. خانه‌ای در زعفرانیه و نزدیک رویان اجاره کردم و زندگی‌مان را شروع کردیم. خانه خیلی قدیمی و کوچکی بود؛ 36 متر بیشتر نبود، اما نصف حقوقم را کرایه می‌دادم. چندماهی از شروع زندگی مشترکمان می‌گذشت که متأسفانه همسرم بیمار شد و بعد از یک سال فهمیدیم همسرم به بیماری خودایمنی مبتلا شده است؛ بیماری خیلی سختی است و بدتر اینکه تا الان درمانی هم برایش پیدا نشده است.

😢 آن اوایل خیلی پیش می‌آمد حتی پول بیمارستان هم نداشتیم. چندسال اول با خدا دعوا می‌کردم که «خدایا چرا ما؟ چرا این همه سختی و بدبختی برای ما نازل می‌شود؟» خیلی سخت بود و بدتر از همه اینکه هردویمان شهرستانی بودیم و کسی را در تهران نداشتیم. من هم از صبح تا شب در رویان مشغول کار و تحقیق بودم؛ به‌قول‌معروف صبح‌ها با کلّه‌پزها به رویان می‌رفتم و شب‌ها با مزقونچی‌ها به خانه برمی‌گشتم.

🔸حدود سال 83-84 که اوضاع مالی‌ام زیاد جالب نبود، همه‌اش به این فکر می‌کردم که «چرا من اومدم روی سلول‌های بنیادی کار کردم؟! کاش همون مسیر قبلی‌مو می‌رفتم و جنین‌شناس آزمایشگاه ناباروری می‌شدم و حقوق خوبی می‌گرفتم.» بالاخره کسی که مُحَقِّق باشد، نباید انتظار درآمد آن‌چنانی داشته باشد چون اصلا تحقیق، روش پول درآوردن نیست.

🔻خلاصه روزی همسرم گفت: «چیه؟ چرا به هم ریخته‌ای این مدت؟ چرا گرفته‌ای؟» گفتم قصه این است.
گفت: «خب اگه همون مسیر بودی چقدر می‌گرفتی؟»
گفتم مثلاً این‌قدر؛ آن موقع چند میلیون تومان گفتم.
گفت: «خب چی‌کار می‌کردی؟» گفتم: «خب وضعمان بهتر بود و این‌طوری بودیم و آن‌طوری بودیم.»
گفت: «چند نفر باهات کار می‌کنن؟»
آن‌موقع گفتم: «سی چهل نفر.»
گفت: «نگاه کن! سی چهل نفر در کنارت حقوق می‌گیرن و زندگی تشکیل دادن. به قول خودت اگه اون مسیرو رفته بودی، من و خودت و فوقش خانواده‌مون وضعش بهتر می‌شد؛ اما الان سی چهل نفر زندگی تشکیل دادن کنارت. این قشنگ‌تره یا اون؟»
گفتم: «این.»
گفت: «پس دیگه فکرشو نکن.» و من دیگر هیچ‌ وقت به این قضیه فکر نکردم؛ هیچ وقت.

💗این یکی از خاطرات خوب من از همسرم است که مرا یاد این جمله امام خمینی (ره) می‌اندازد که می‌گفتند: «از دامن زن، مرد به معراج می‌رود.» بچه که بودیم این جمله امام و برخی جملات مثل آن را این وَر و آن‌وَر می‌خواندم؛ ولی معنی‌اش را نمی‌فهمیدم و همیشه می‌گفتم این یعنی چه؟ بعد از این اتفاق، واقعاً به مفهوم این جمله امام پی بردم.

#مجله_سُها #شماره_اول
#همسرانه‌های_پیشرفت #دکتر_حسین_بهاروند
#دانشمند_سلول‌های_بنیادی #دکتر_پروانه_فرزانه
#کتاب_سلول‌های_بهاری #سریال_ذهن_زیبا


📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به آیدی @soha_magiran پیام ارسال کنید.


📲 | تلگرام | بله | ایتا | اینستاگرام

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
📚 خرید حضوری مجله در تهران و اصفهان


😍 از امروز، شما خوانندگان عزیز می‌توانید مجله سُــها را از کتابفروشی‌های زیر به‌صورت حضوری تهیه کنید

📍تهران
کتابفروشی حافظه‌ تاریخی
خیابان انقلاب روبروی دانشگاه تهران پلاک ۱۲۴۸

📍اصفهان
کتابفروشی پاتوق کتاب آسمان
خیابان مسجد سید، خیابان ظهیرالاسلام کوچه شهید حیرت، بن بست شکوفه، سرای هنر و اندیشه.

🙂 این لیست در حال افزایش است....

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔵 ما جوان‌ها، واکسن نوترکیب ساختیم ۲
بخشی از روایت خانم دکتر ریحانه‌سادات میرحسنی از تولید اولین واکسن نوترکیب کشور

🔻خانه‌به‌دوشی و کانکس‌نشینی

🔸وقتی که به مرحله اصلی کار رسیدیم، در کنار تلاش برای تأمین بودجه و تجهیزات، رفتیم سراغ دکتر مهبودی و کارهایی که انجام داده بودیم را به ایشان اطلاع دادیم. ایشان از بزرگان صنعت بیوتکنولوژی کشور هستند که شرکت‌های مهمی نظیر سیناژن و آریوژن را تأسیس کرده‌اند. بهشان گفتیم: «ما این سلول را خریده‌ایم و حالا می‌خواهیم آن را کشت بدهیم و ازش بانک بگیریم. تجربه هیچ‌کدام از این کارها را هم در سطح صنعتی نداریم.» از ایشان خواستیم اجازه دهد برویم و این کارها را در شرکت آریوژن انجام بدهیم.

🔸ایشان هم محبت کردند و اجازه دادند برویم؛ البته تصورشان این بود که ما 2-3 هفته می‌رویم و با کمک متخصصان آنجا چند تست می‌گیریم و بعد هم تمام می‌شود. ولی ما رفتیم و دیگر نیامدیم بیرون! دکتر مهبودی همیشه باخنده این خاطره را تعریف می‌کند و می‌گوید: «اینها یک روز آمدند که دو سه‌هفته‌ای بروند، بعد از یک سال دیدم برای خودشان اتاق دارند، کارت می‌زنند، می‌روند و می‌آیند و ناهار می‌گیرند؛ فقط کم مانده یک حقوقی هم از من بگیرند!»

🔸هم‌زمان پیش دکتر سلیمانی در تربیت مدرس هم رفتیم و گفتیم کِشت را در آزمایشگاه آریوژن انجام می‌دهیم، ولی برای بقیه کارهایش شما کمک کنید. ایشان هم یک فضای کوچک از آزمایشگاهش را در اختیار ما گذاشت و قرار شد از تجهیزات و وسایل قدیمی و درکمدمانده استفاده کنیم. من چون قبلا در تربیت مدرس کار آزمایشگاهی کرده بودم، می‌دانستم هر آزمایشگاه چه تجهیزاتی دارد. گاهی می‌گفتیم فلان دستگاهتان که خراب است، ما درست می‌کنیم و راه می‌اندازیم، به‌شرط اینکه بگذارید بعدش خودمان هم استفاده کنیم؛ یک الایزاریدر را که ده سالی خراب بود را از توی انبار برداشتیم و تعمیر کردیم و شد برای خودمان.

🔸کارکردن در دوجا، یکی در دانشگاه و دیگری در آریوژن، کار سختی بود و تمرکز را از ما می‌گرفت. همان زمان خانواده دکتر سامان می‌خواستند یک مرکز درمان ناباروری راه بیندازند و تازه زمینش را خریده بودند؛ دکتر هم با خانواده‌اش صحبت کرد تا یک کانکس به ما بدهند. یک کانکس 30 متری به ما دادند که کَفَش را سرامیک کردیم و تبدیل به آزمایشگاه ما شد. با آن وامی که از معاونت علمی گرفته بودیم، تجهیزش کردیم و کار را از سر گرفتیم. 8-9 نفر باید در آن فضا کار می‌کردند و چون جایمان نمی‌شد، مجبور بودیم نوبتی کار کنیم؛ یک سری صبح می‌آمدند و یک سری بعد از ظهر. یک سری هم ده شب می‌آمدند و تا 7 صبح کار می‌کردند. بعدتر کانکس بغلی را هم که مثلاً قرار بود دفتر سرپرست پروژه ساختمانی باشد، تسخیر کردیم. با این روند، به یک پروتوتایپ اولیه که پروتئین خالص‌شده بود، رسیدیم.


#مجله_سُها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #دانشمند_جوان
#ریحانه‌سادات_میرحسنی #بیوتکنولوژی #واکسن_نوترکیب #زیست_فناوری

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به شماره 09365028441 خانم جوکار پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
ما جوان‌ها، واکسن نوترکیب ساختیم
به روایت دکتر ریحانه‌سادات میرحسنی

🚫گروه بیوتک دانشگاه تهران یک فضای کاملاً علمی داشت؛ هنوز این دید غالب وجود داشت که اگر بروی دنبال کاری که علم را به ثروت تبدیل می‌کند، از آن ارزش‌های والای علم‌ودانش فاصله گرفته‌ای. اوایل دوره ارشد به این نتیجه قطعی رسیده بودم که دوست ندارم در فضای ایران کار آکادمیک بکنم؛ چون ارائه کار نو بسیار سخت بود و خیلی از تحقیقاتی هم که انجام می‌گرفت، فقط یک پایان‌نامه می‌شد و یک‌گوشه خاک می‌خورد.

✅ با این نیت درس‌های ارشدم را شروع کردم که اگر در ایران می‌مانم، بروم یک کار صنعتی انجام بدهم. آن زمان حرف از سیناژن و آریوژن زیاد بود؛ می‌گفتند آنها دارند روی تولید دارو کار می‌کنند. با اینکه تازه داروی سینووکس که برای بیماران ام‌اس است، از دل سیناژن بیرون آمده بود و آنجا را به قطب بیوتکنولوژی کاربردی تبدیل کرده بود، هنوز پذیرش این رویکرد در دانشگاه وجود نداشت. با خودم گفتم این فرصت را امتحان می‌کنم و اگر نتوانستم کار واقعی و مفیدی انجام بدهم، اپلای می‌دهم و می‌روم.

🔸با چندنفر از هم‌رشته‌ای‌های دیگر که می‌خواستند کار صنعتی کنند، یک جلسه گذاشتیم و صحبت کردیم. ۴ نفر شدیم؛ من، آقای سامان حسینی‌نسب، خانم فاطمه قیداری و خانم سعیده محمدنجار. مادر آقای حسینی‌نسب متخصص زنان بود و پیشنهاد کرد که روی واکسن HPV (پیشگیری از سرطان دهانه رحم) کار کنیم؛ این واکسن به‌ تعداد اندک وارد می‌شد و قیمت خیلی بالایی داشت و فقط گروه محدودی می‌توانستند استفاده کنند. طرحمان به‌عنوان طرح کلان ملی انتخاب شد و به آن اعتبار مالی تعلق گرفت.

🔻چند تا بچه‌ی 23-24 ساله بودیم و کسی به این‌سادگی اعتماد نمی‌کرد که پول به دست‌مان بدهد؛ برای همین هم دکتر سلیمانی که هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس بود، ما را ضمانت کرد. مسئله فقط جوانی ما هم نبود؛ مشکل دیگر این بود که مدعیان تولید این واکسن زیاد بودند؛ سال‌ها بود که مجموعه‌های مختلف دولتی و دانشگاهی، بودجه‌های زیادی برای تولید این واکسن دریافت کرده و هیچ اتفاقی نیفتاده بود. مخالف زیاد داشتیم.


#مجله_سُها #روایت_پیشرفت
#شماره_اول #دانشمند_جوان
#ریحانه‌سادات_میرحسنی #بیوتکنولوژی #واکسن_نوترکیب #زیست_فناوری
#فناوری #علم_کاربردی

📍خوانندگان عزیز جهت تهیه شماره اول مجله «سُــها» به شماره 09365028441 خانم جوکار يا به آيدی ایشان @Z_moshaver66 پیام ارسال کنید.

🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
🔺 سُهــــا منتشر شد
اولین شماره مجله «سُها»، روایتی از نقش‌آفرینی زنان در عرصه پیشرفت کشور، منتشر شد. این مجله با هدف روایت حضور و تأثیر زنان در حوزه‌های مختلف پیشرفت، به‌ویژه در عرصه علم و فناوری، توسط «خانه هنر و رسانه پیشرفت» و به سفارش مرکز راهبری امور بانوان سازمان تبلیغات اسلامی در ۲۲۴ صفحه تولید شده است. مجله «سُها» تلاشی است برای روایت داستان‌ها و دستاوردهای الهام‌بخش زنان در مسیر پیشرفت کشور.


🔻سرمقاله
🔅پیشرفت، چهرۀ زنانه دارد

🔻میدان پیشرفتِ دانش‌بنیان
🔅ما جوان‌ها، واکسن نوترکیب ساختیم
🔅از ناامیدی تا نوآوری
🔅بذرهای ایرانی، جوانه‌های امید
🔅می‌خواستم دانشم را برای کشورم خرج کنم
🔅اساتید ایرانی نانو، به فیلیپین خوش آمدید!

🔻زنان، رسانه، پیشرفت
🔅کارِ قهرمان‌ها را، من تمام می‌کنم!
🔅کفش‌های پاره؛ قلب‌های پرامید
🔅زن بودن به روایت «دختران ایران»

🔻پیشرفت بر مدار جامعه
🔅پیشرفت اجتماعی بر مدار «مادرانه»
🔅کیمیاگری معلمان قائنی
🔅طبابت در عشق‌آباد
🔅امدادگریِ زنانه؛ حتی در دل آتش

🔻دانشِ ثروت‌آفرین در همه ایران
🔅رؤیای بچگی‌ام تولید بود
🔅طعم استقلال با قاشق فناورانه
🔅دختر کرمانشاه، مهندسِ کارآفرین
🔅تعمیر کردیم تا سازنده شدیم

🔻مادرانه‌ها و همسرانه‌های پیشرفت
🔅روایت مادرانه در حرکت فناوری و پیشرفت
🔅تحمل غربت تحصیل به امیدِ مادر
🔅هرچه دارم ریشه‌اش در تربیت مادرم هست
🔅معنای «معراج مرد از دامن زن» را فهمیدم
🔅درس خواندنِ نوبتی

🔻یادداشت
🔅زیست‌بوم فناوری و سنگرسازی‌های جدیدِ الگوی سوم
🔅آینهٔ پیشرفت و ترک‌خوردگی تصویر ایده‌آل «بانو»



🔖همکاران این شماره: زهرا ابوالحسنی، نرگس‌سادات مظلومی، مریم برزویی، فرزانه غلامشاهی، نرجس توکلی، فرناز ایزدبین، پریسا زارع، ریحانه رزم‌آرا، فاطمه وطن‌دوست، فروزان ایزدبین، سعیده خدابین، مرتضی اسدزاده، حسن فاطمی.


مدیر مسئول: سارا طالبی
سردبیر: پژمان عرب
دبیر اجرایی: مریم حنطه‌زاده
مجری طرح: خانه هنر و رسانه پیشرفت


📍خوانندگان عزیز، برای تهیه شماره اول مجله «سُــها»، مبلغ 200 هزار تومان (۱۵۰ + ۵۰ ارسال) به شماره کارت: 6104338800433050 به‌ نام «پیشگامان فرهنگ مبین» واریز کرده و اطلاعات واریز را به شماره 09365028441 خانم جوکار ارسال نمایید.


🇮🇷 خانه هنر و رسانه پیشرفت‌| راوی پیشرفت ایران
@khaneh_pishraft
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 29
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.