02.04.202517:25
|روزگار روز مرا پیش فروشی کرده|
12.03.202515:37
خب چالش ما هم تموم شد، امیدوارم خوشتون اومده باشه🙃 ممنون از کسایی که شرکت کردن💚
12.03.202514:57
☆برای فاطمه🎀
تو را به سفیدی پاک ابرها وصف میکنم، بس که مهربان و بیریایی. بس که در کنج قلب خود عشق کاشتهای تا مبادا دلی آزرده شود. تو در میان این سیاهیها برای آدمی بسان مرواریدی مقدسی.
12.03.202514:05
خب شروع میکنم به نوشتن، اول نامهها:
12.03.202508:37
انگیزه اصلی و هدف زندگی گریز از درد و لذت بردن نیست، بلکه معنی جویی زندگیست که به زندگی مفهوم واقعی میبخشد، به همین دلیل انسانها درد و رنجی را که معنی و هدفی دارد با میل تحمل میکنند.
«انسان درجستجوی معنا: ویکتور فرانکل»
«انسان درجستجوی معنا: ویکتور فرانکل»
02.04.202516:04
کسی که عشق ورزیده، چه میتواند بکند جز آنکه محضِ استراحت، دیگر در زندگیاش کسی را دوست نداشته باشد؟
«دلواپسی: فرناندو پسوآ»
«دلواپسی: فرناندو پسوآ»
12.03.202515:12
☆برای قندعسل🍯
تو را به ستارهها وصف میکنم. درخشان و دلفریب. همان ریز جثههایی که تاریکی شب را با خندههایشان روشن میسازند و به رقص مهتاب زیبایی میبخشند.
تو روشنی بخش دلهای بیقراری.
12.03.202514:56
بریم سراغ توصیفها:
12.03.202512:50
پرستو خانوم هم فراموش نکنید🙂↔️🌱
12.03.202504:38
من هرچه میکشم همه از زود باوری است
عبدالمهدی نوری
عبدالمهدی نوری
12.03.202516:47
آشنای خویش را با کسی آشنا نسازید، شاید آنها برایشان آشناتر باشند!
12.03.202515:03
☆برای زهرا🩷
تو را به انتظار وصف میکنم. انتظار برای شنیدن پاسخی که ذهن آشفته را سر و سامان دهد. انتظار برای دیداری که دل را آرام سازد و انتظار برای رسیدنی که تلاشها به خود دیده است.
تو شیرینیِ رسیدن به آرزوهایی.
12.03.202514:41
☆نامهای برای بهاره✉️
بهاره؛ به قول شاعر که میگوید: دلش بی تو آرام ندارد، ناآرامم. میدانم که به گوش رساندهای آن ترانه را، به شادی در وجود میرقصد اما غمی را به پشت شادی پنهان کرده است. شاید که من همانند او پنهانکار خوبی نباشم اما غمی که در گلو خاک کردهام کهنهتر است. خاطرت هست آن روزِ سرد پاییزی را که مرا برای نوشیدن شیر داغ مهمان کردی؟ همان روزی که گلِسر کوچکت را به گوشهی مقنعهات زده و پیراهن آبیِ همیشگی را پوشیده بودی و....
شاید نشانههایم خطا رفته باشد، آخر تنها چیزی که خاطرم هست چشمانِ پر شوق توست. چشمانی که با وجود یک روز سخت هنوز میدرخشید. چشمانی که سالهاست در مقابلم پلک نمیزنند. جادهی منتهی به دانشگاه بی تو سوت و کور است. شیر طعم خوش دیروز را ندارد، آخر تنها وقتی شیرین بود که تو صاحب مغازه-که من باشم- را به خوردنش مهمان میکردی!
12.03.202512:49
به چنل ایشون سر زدید؟🌻


11.03.202519:42
Қайта жіберілді:
یادداشت..

12.03.202516:25
حسهایی هستند که نام ندارند؛ نگران نیستی اما آرام هم نیستی.
غریب نیستی اما اهل اینجا هم نیستی! نه دلت میخواهد بمانی نه آروزی رفتن داری...
دلت میخواد جای که هستی نباشی اما جای دیگری هم نباشی.
غریب نیستی اما اهل اینجا هم نیستی! نه دلت میخواهد بمانی نه آروزی رفتن داری...
دلت میخواد جای که هستی نباشی اما جای دیگری هم نباشی.
12.03.202514:59
☆برای حمید🍀
تو را به گرمایی جانبخش وصف میکنم. گرمای دلچسبی که تن سرما زده را احیا میکند، دستی که دلی را شاد میکند و صدایی که آدمی را به شوق وا میدارد.
تو ناجی دلهای سوختهای.
12.03.202514:07
☆نامهای برای هــآنا✉️
درودی گرم مهمانِ سرخیِ گونههایت
از اینکه قلم را به اسم تو در دوات میخیسانم خرسندم. میدانم که نامت آمد دارد! -یعنی دَکهی کوچکِ نامه نویسی بیمشتری نمیماند- حداقل صبح که چشم باز میکنیم دلتنگی برای اولین نامه به انتظار نشسته است. مشتری ثابت و وفاداریست، هر روز هم به نام تو دو قرص نامهی پر معنا سفارش میدهد! میگوید نامه باید مزه دار باشد، باید دل را به هوس اندازد مگر نه احدی رغبت خواندنِ یک طومارِ بینمک و احساس را ندارد. ما هم که از خدا خواسته، دوات که قوام آید به نام تو چانه میگیریم! ورق پهن میکنیم و تا سخن هست مینویسیم، آخر خوب میدانیم نامهخوان قهاری هستید. هرچه بلندتر دلچسبتر. حال ورقی پهن به میز خواباندهام، میخواهم بگویم که چقدر دلتنگ حضورت هستم، این روزها دوستِ فاصلهها شدهای و خجالت میکشیم احوال را جویا شویم. میگوییم شاید پرسش ما خاطرِ ذرین شما را مکدر کند یا که یادآور غمی باشد که ندانسته در دل شما کاشتهایم. این ناآگاهی از احوال دوست چیزی جز کلافگی ندارد اما خیال ویرانی حال شما از تن سنگینِ کلافگی هولناک تر است.
12.03.202508:43
11.03.202519:40
عزیزانی که تازه به جمع ما ملحق شدین، خیلی خیلی از دیدنتون خوشحالم🌱🌻✨
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 39
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.