معرفی دوره مختصر تاریخ موسیقی مدرن:
آیا موسیقی امر صرفاً شنیدنی است یا فهمیدنی؟ کدام آثار را باید شنید؟ و اگر فهمیدنی است چگونه باید چیزی مانند موسیقی را فهمید؟ شنیدن ترتیبی هم دارد؟ اگر دارد چرا؟ برای مواجهۀ جدی با موسیقی آیا باید نوازنده، آهنگساز یا «متخصص» باشیم؟
موسیقی هم شنیدنی است، هم فهمیدنی و هم دارای سیری تکوینی که نیازمند مطالعه است. مطالعهای که مستقیماً بر شنیدن اثر دارد و بهترین شنیدن از دریچۀ فهمیدن رخ میدهد.
ممکن است تصور کنیم زیست ما با موسیقی پیوندی ندارد. این در حالی است که موسیقی با اساس تمدن نسبتی عمیقتر از آنچه ما تصور میکنیم دارد.
معمولاً شنیدهایم که داعیهدار این نسبت با تمدن، «موسیقی کلاسیک» است؛ که البته معنی دارد اما آنچه را که ما بهعنوان موسیقی کلاسیک میشناسیم شاید بتوان «موسیقی مدرن» نامید؛ دستِ کم تلقی ما چنین است.
همۀ این مقدمات و پرسشها را نمیتوان یکجا پاسخ داد. گام اول میتواند مطالعۀ تاریخ موسیقی بهنحوی باشد که بتواند یک تصویر کلی، اما تا جای ممکن جامع، برای ما فراهم کند.
تاریخ موسیقی مدرن از باخ آغاز میشود، توسط هایدن و موتزارت بهنحوی ادامه مییابد که بنیاد موسیقی را پیش بگذارد. بتهوون بر همین مبنا دوران جدیدی را بنیاد میگذارد که آهنگسازان دیگر در ادامۀ ادای سهم به سونات بر امر ملی نیز متمرکز میشوند؛ این روند را در آثار واگنر، که نقطۀ کمال این سیر است، میتوان پی گرفت.
در ادامه، بروکنر و مالر را بهعنوان نقطۀ اوج و «پایان» این سیر میخوانیم؛ این پایان بهنحوی است که موسیقی پس از مالر را باید بهمثابه کوششی پس از این پایان فهمید. این دوره را نیز با هم بررسی میکنیم.
این مسیرِ مطالعۀ تاریخ موسیقی هم برای دانشجویان جدی موسیقی قابل استفاده است و هم عموم علاقهمندان.