سه هفته پیش، بخت آن را یافتم که گامی در دل یکی از کانونهای دیرپای کار و داد و ستد جهان نهم: بازار سهام نیویورک (NYSE)، قلب تپنده والاستریت، نبض سرمایهداری نوین، و یکی از مهمترین صحنههای نمایش قدرت سرمایه در جهان.
اینجا، در ژرفای خیابان والستریت، ساختمانی است استوار و پرشکوه، که نه تنها چشماندازی از شتاب سرمایه، که بازتابی است از بیش از دو سده داستانسرایی مردمانی خطرپذیر در میدان بازرگانی.
آغاز این راه به سال ۱۷۹۲ بازمیگردد؛ روزی که بیستوچهار بازرگان در سایهی درختی بهنام «باتنوود» (نوعی نارون)، بر سنگفرش خیابان، پیمانی نانوشته بستند و با امضای آن «پیمان باتنوود»، پایهگذار یکی از پُرنفوذترین بازارهای مالی جهان شدند. آن روز، چه بسا نمیدانستند که روزی پایهگذار شبکهای جهانی با هزاران شرکت و میلیاردها دلار سرمایه گردند.
بورس نیویورک تنها یک مرکز مالی و جایی برای خرید و فروش نیست؛ بل تجسمیست از رؤیاهای جمعی، تصمیمهای سرنوشتساز، و نبض بیوقفهی اقتصاد جهانی. آیینهایست از جانمایهی تمدنی که سود، خطر، خِرَد و گاه آزمندی را در هم میتند و مکانی است که در آن هر ثانیه معنا دارد و هر صدا پژواکی از آینده است.
در تالار دادوستد نیویورک، هر تپش نور و هر جهش اَعداد، نشان از هزاران اندیشه و ریسک، بیم و امید، و تصمیم و کنشهایی دارد که سرنوشت بنگاهها و گاه کشورها را دگرگون میکند. آنجا را میتوان «چکاد آرام و ناآرامی» نامید؛ جایی که پول، زمان، و سیاست در سکوتی آهنین، با یکدیگر میرقصند.
اگر پایتان به نیویورک گشوده شد و گذارتان به منهتن افتاد، دیدار از این زیارتگه سرمایهداری را فرو مگذارید و دیدار از والاستریت را نه همچو جاذبهای شهری، که آوردگاه نبردهای بیصدای قدرت و پول از یاد مبرید.
@Iran_simorgh