21.04.202518:35
چقدر در حین تماشای این اثر، احساس لطیفی داشتم. جوری که انگار روی تپهای نشسته بودم و بادِ خنک و ملایمی، صورتم رو نوازش میکرد. احساس همدردی عجیبی داشتم با جهانِ فانتزی ساخته شده توسط ذهن پاک یک کودک که دنیایِ آشوب زده در روزگار جنگ دوم جهانی در مقابلش رنگ میباخت. دوستداشتنی و سراسر سرشار از مهربانی و امیدهای کودکانه.
11.04.202508:46
10.04.202513:37
گاهیاوقات به ماهی حسودیم میشه. رها، آزاد، مشتاق و تازه در اقیانوس. کاش ماهی بودم.
09.04.202518:41
عجب فیلم خوبی بود هر چند با بازی Sarah miles در نقش Rose زیاد حال نکردم. ولی سکانس طوفان من رو به وجد آورد و همچنین مواجهه دیوید لین با مسئله سانسور که صحنهها رو میان جنگل و شاخ و برگ درختان فیلمبرداری کرده بود تا هم بتونه چیزی رو که میخواد به نمایش بگذارد و هم بتونه با استفاده از درختان، به خودسانسوری بپردازه.


08.04.202517:07
Three Rooms in Manhattan (1965)
07.04.202520:54
اولن که لازم نیست هر چیزی رو توضیح بدی، دومن اگر خواستی توضیح بدی، لازم نیست که به هر کسی توضیح بدی.!
20.04.202519:13
بودن یا نبودن من مهم نیست؛ خواستن یا نخواستن تو هست که مهمه.
11.04.202508:46
The Great Silence (1968)
10.04.202513:33
لازم به ذکر نیست ولی خراب کردن خیلی راحتتر از ساختنه.
09.04.202518:00
هر رفتنی یک رسیدنی داره. اگر خیلی وقته که داری میری و نمیرسی یا مقصد نداری یا مسیری رو انتخاب کردی که فقط دور خودت میچرخه.!
08.04.202516:06
احترام، احترام میآره؛ به شرطی که ارزشش رو درک کنی. اینجوری بگم تا ارزشِ احترام رو درک نکنی، احترام نمیزاری و خب این مسئله به نوبه خودش باعث میشه که متقابلن احترامی هم نبینی.!
Қайта жіберілді:
ساقی

07.04.202520:39
هرچیزی کهنهاش مرغوبتره. شراب کهنهاش نابتره. رفیق کهنهاش اصیلتره. عشق کهنهاش امنتره. زخم هم کهنهاش دردناکتره. اما زخم رو نباید بذاری کهنه شه. وگرنه پیچیده میشه دور رگ و تاروپودت. ریشه میزنه تو قلبت.
12.04.202520:18
از اینکه محکم در آغوشت میگیرم تعجب نکن؛ کسی چه میداند، میترسم این آخرین باری باشد که تو را در آغوش خودم لمس میکنم.
10.04.202516:56
چقدر این قسمت از رادیو مرز برای من عجیب، تکان دهنده و نزدیک بود. در طول یک ساعت و نیم، فقط به دیوار خیره شده بودم و انگار داشتم داستان زندگی خودم رو گوش میکردم. از یک جایی به بعد احساس میکردم که اصلن، انگار خودم هستم که اونجا نشستم و دارم حرف میزنم. شاید چندبارِ دیگه این قسمت رو گوش کنم چون احساسِ تکان دهنده و همدلانهای بهم دست میده. هر چقدر به آخرش نزدیک میشدم، بیشتر به این فکر میافتادم که نکنه شخصی دوربین مخفی گذاشته و تمام این مدت از من فیلم ضبط کرده و ازش پادکست ساخته.
10.04.202513:31
بعضی چیزا واقعن ارزش ندارند، این تو هستی که بهشون ارزش میدی؛ حالا بد یا خوب.
08.04.202517:25
سپهر از شبهای روشن صحبت کرد و ذهن من رفت سمت اقتباسی که لوکینو ویسکونتی از این داستان کرده. فیلم بینظیری که بدون شک از شاهکارهای سینمای جهان و ایتالیا به شمار میره و در قالب برداشت ویسکونتی از روابط میان زن و مرد قرار میگیره. با اینکه فیلمهای دیگری نیز در مورد این کتاب از داستایفسکی ساخته شده ولی هیچ فیلمی به این زیبایی نتونسته اضطراب افسار گسیختهای که در این زن و مرد وجود داره رو به تصویر بکشه.
08.04.202515:55
بالاخره کولر جدید پس از ماهها، امروز نصب شد. فکر میکنم حدودای آبان یا آذر ماه بود که کولر اتاقمون خراب شد. البته حق داشت که خراب بشه چون مدتها بود، حداقل تا اونجایی که من فهمیدم، درست و حسابی سرویسش نکرده بودن. یک روز روشنش کردیم و دود بلندی از پشتش خارج شد. گذشت، زمستان رسید و در حالی که در اتاق در حال یخ زدن بودیم، به جایِ خالی کولر خیره شده بودیم. تا امروز که صدا زدند و گفتند که بیایید و کولر جدید اتاق را تحویل بگیرید. نگران تابستان، گرمایِ اتاقِ امدیاف شده بودم که خوشبختانه امروز رفع شد؛ البته اگر برق به قوت خودش باقی بماند.
07.04.202520:37
میخوابی یک جور، نمیخوابی یک جورِ دیگه. هرچقدر که از خواب یک ساعته بعدازظهر لذت بردم، الان نشستم تو تاریکی و کوفتم شده و خوابم نمیبره. فردا هم باید پنج بیدار بشم.🤦♂️
11.04.202508:50
از نماهایِ باز در کوهستانهای برفی و جنگلهای تا کمر در برف فرو رفته حیرت زده شدم و از تقابل پلیدی، دوستی، عشق، احترام و خیانت بهت زده. هرچند که بهترین پاسخ به تمامی این مسائل، سکوت است؛ سکوتی به بزرگی یک انتقامِ ترسناک.
10.04.202513:39
تو به چی حسودیت میشه؟
Қайта жіберілді:
دُری گمشده

10.04.202511:09
میخوای مهاجرت کنی؟ بذار وقتی رفتی اونور بقیه متوجه بشن.
دنبال کار میگردی؟ وقتی کار پیدا کردی، بقیه خودشون متوجه میشن.
میخوای ماشین بخری؟ وقتی خریدی بقیه خودشون میبینن و میفهمن.
اگر میخوای فقط به افراد نزدیک و محدود زندگیت بگو. دیگه نیازی نیست بقیه درمورد برنامههات بدونن.
به نظرم خیلی جالبه که بذاری عمل و نتیجهات بهجای تو صحبت کنن.
دنبال کار میگردی؟ وقتی کار پیدا کردی، بقیه خودشون متوجه میشن.
میخوای ماشین بخری؟ وقتی خریدی بقیه خودشون میبینن و میفهمن.
اگر میخوای فقط به افراد نزدیک و محدود زندگیت بگو. دیگه نیازی نیست بقیه درمورد برنامههات بدونن.
به نظرم خیلی جالبه که بذاری عمل و نتیجهات بهجای تو صحبت کنن.
08.04.202517:12
ترکیبی از تراژدی و طنزِ تلخی که از گمگشتگی شخصیتها در میان روابط خودشون ناشی میشود. جایی که هیچچیز تعلقی به هیچچیز ندارد و پایداری، به مسئلهای پوچ تبدیل میشود؛ چه در روابط، چه در بینش شخصیتهای فیلم و حتا چه در زندگی یا شبه زندگی که فیلم سعی میکند به تصویرش بکشد.
07.04.202520:57
هر چقدر در اوج هم باشی، باز هم هستند افرادی که بهت میگن هنوز خیلی پایینی چون هنوز نرسیدی به سقفِ آسمون. سرت رو بنداز جلو و از ابرها لذت ببر.
07.04.202510:21
سکوت بخشی از غمی هست که خودش بخشی از زندگی رو تشکیل میده.
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 109
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.