
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

༺ حرمان༻
@Shabtarekbot
TGlist рейтингі
0
0
ТүріҚоғамдық
Растау
РасталмағанСенімділік
СенімсізОрналасқан жері
ТілБасқа
Канал құрылған күніБер 04, 2025
TGlist-ке қосылған күні
Бер 25, 202525.03.202517:04
ما از آنان که تسلایشان می دادیم؛
غمگین تر بودیم....
غمگین تر بودیم....


24.03.202513:02
ایرونی.
Қайта жіберілді:
در ژرفنای بیکران اقیانوس-

24.03.202515:57
چشمانش غروب بود، آن لحظهای که خورشید در آخرین تقلاهایش، آسمان را به آتش میکشید. رنگی میان کهربا و اندوه، میان شعله و خاموشی.
"چشمانت عجیباند."
"چرا؟"
"مثل آسمان قبل از تاریکیاند. هم گرم، هم ناآرام."
او میخندد. یا شاید هم نه. نور در مردمکهایش میرقصد، درست مثل آخرین پرتوهای خورشید که بر سطح دریا میلغزند.
باد، بوی دریا را میآورد. خورشید فرو میرود. و در چشمان او، همان غروب نارنجی، آرام آرام محو میشود.
شماره ۱۱۰
"چشمانت عجیباند."
"چرا؟"
"مثل آسمان قبل از تاریکیاند. هم گرم، هم ناآرام."
او میخندد. یا شاید هم نه. نور در مردمکهایش میرقصد، درست مثل آخرین پرتوهای خورشید که بر سطح دریا میلغزند.
باد، بوی دریا را میآورد. خورشید فرو میرود. و در چشمان او، همان غروب نارنجی، آرام آرام محو میشود.
-آیهان
شماره ۱۱۰
06.04.202521:03
شبتون به زیبایی رویاهاتون 🤍
25.03.202512:25
بر سر آنکه هیچ کس نمیبیندش چه می آید؟!
"رشد میکند"
"رشد میکند"


25.03.202517:23
03.04.202517:33
کسی که مرا از دست خود نجاتم دهد.!
25.03.202517:02
ابر میبارد و من
میشوم از یار جدا..
میشوم از یار جدا..
24.03.202507:32
انگار هر هکتار از ذهنم، آتیش گرفته و دودش قلبمو سیاه کرده و از نفس انداخته.
خودم فکر میکنم تمومِ توانمو توی هر عرصهای میذارم وسط، و نتیجه فقط از دست رفتنِ خودمه؛ یعنی چیزی که میخواستم و فکر میکردم نمیشه؛ نمیگم هیچ موقع اینطور نبوده، ولی این نشدنا و نرسیدنا با الگوی قطاری دارن پیش میآن آخه.
وقتی از چیزی حرف میزنم که اذیتم میکنه، گلوم از بغض خفه میشه و اتفاقاً گبهی اشکم پهن میشه توی چشمام، اما زار نمیزنم و به همین منوال تأثیری حاصل نمیشه؛ فقط بیشتر از قبل سرم سنگین میشه.
نه، توی زندگیم همیشه منتظرِ زنگِ تفریح نیستم و هنوزم نمیدونم تفسیرِ زنگِ تفریح چه شکلیه! مثل اینه که یه نفر یه کاغذِ تماماً چروک و خطخطیشده با جوهرای مختلف، بذاره روبهروت، بگه خب! یه نقاشیِ تمیز و قشنگ تحویلم بده.
توی بعضی ساعات، حس میکنم همینکه نگاهم کنی، متوجه میشی از تمومِ سروریختم غم میچکه.
نمیخوام یه لحظه گذرم به آدما بیفته ولی اینم نمیشه، چون حرفزدن از افکارم خیلی وقتا یه نیازه و از طرفی، یه وقتاییم اصلاً فرمون دستِ من نیست و آدرسو هم حفظ نیستم؛ پس ناچاراً میپرسم
کِی میرسیم؟
اِ چرا از این میانبر رفتیم؟ گفتی کجا ترافیکه؟
حالا اینی که میگی یه اصطلاحه یا کنایه به جاده؟
مخلص کلام اینکه چیزی از این «بود» نمیفهمم و «نبود» رو هم ندارم.
بهم بگو چند صفحهی دیگه باید غم کشید تا دفتر تموم شه؟ قلمِ اضافه هم ندارم.
خودم فکر میکنم تمومِ توانمو توی هر عرصهای میذارم وسط، و نتیجه فقط از دست رفتنِ خودمه؛ یعنی چیزی که میخواستم و فکر میکردم نمیشه؛ نمیگم هیچ موقع اینطور نبوده، ولی این نشدنا و نرسیدنا با الگوی قطاری دارن پیش میآن آخه.
وقتی از چیزی حرف میزنم که اذیتم میکنه، گلوم از بغض خفه میشه و اتفاقاً گبهی اشکم پهن میشه توی چشمام، اما زار نمیزنم و به همین منوال تأثیری حاصل نمیشه؛ فقط بیشتر از قبل سرم سنگین میشه.
نه، توی زندگیم همیشه منتظرِ زنگِ تفریح نیستم و هنوزم نمیدونم تفسیرِ زنگِ تفریح چه شکلیه! مثل اینه که یه نفر یه کاغذِ تماماً چروک و خطخطیشده با جوهرای مختلف، بذاره روبهروت، بگه خب! یه نقاشیِ تمیز و قشنگ تحویلم بده.
توی بعضی ساعات، حس میکنم همینکه نگاهم کنی، متوجه میشی از تمومِ سروریختم غم میچکه.
نمیخوام یه لحظه گذرم به آدما بیفته ولی اینم نمیشه، چون حرفزدن از افکارم خیلی وقتا یه نیازه و از طرفی، یه وقتاییم اصلاً فرمون دستِ من نیست و آدرسو هم حفظ نیستم؛ پس ناچاراً میپرسم
کِی میرسیم؟
اِ چرا از این میانبر رفتیم؟ گفتی کجا ترافیکه؟
حالا اینی که میگی یه اصطلاحه یا کنایه به جاده؟
مخلص کلام اینکه چیزی از این «بود» نمیفهمم و «نبود» رو هم ندارم.
بهم بگو چند صفحهی دیگه باید غم کشید تا دفتر تموم شه؟ قلمِ اضافه هم ندارم.


25.03.202507:54
ایرونی.
25.03.202504:01
برای یار.
25.03.202506:17
مادر بزرگ عزیزم !
آدم ها از من میخواهند که مراقبت کنم از خودم،قهوه را منع کرده اند،اما با خیال چه میکنند؟!
خیال چشم های ترسیدهی ماتم زده اش را کجا برم؟
از طبل تو خالیعه عشق های زمینی به کجا شکایت کنم؟
از کجا نامه بگیرم که بگویم جنونِ من از درد آدمی دیگر است؟
میگفتی غم اگر عزیز کرده بماند،روزگار مرا خواهد کشت.
غم را عزیز نکردم،او عزیزِ من بود.
و من دیر فهمیدم که او همان اصلِ غم است!
آدم ها از من میخواهند که مراقبت کنم از خودم،قهوه را منع کرده اند،اما با خیال چه میکنند؟!
خیال چشم های ترسیدهی ماتم زده اش را کجا برم؟
از طبل تو خالیعه عشق های زمینی به کجا شکایت کنم؟
از کجا نامه بگیرم که بگویم جنونِ من از درد آدمی دیگر است؟
میگفتی غم اگر عزیز کرده بماند،روزگار مرا خواهد کشت.
غم را عزیز نکردم،او عزیزِ من بود.
و من دیر فهمیدم که او همان اصلِ غم است!


25.03.202512:18
اولین بوسه با چشم ها داده میشه ...
27.03.202504:15
و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم، دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت توخالی، پوستهای بیش نیستند، و عاقبت به روزی میافتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمیدانند چرا زندهاند.
سال بلوا
عباس معروفی
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.