09.04.202507:04
से पुनः पोस्ट किया:
كافه بلوبري پ اریس. 🍽

08.04.202517:11
این پیام رو فور کنید بگم کدوم طعم شکلات هستید.🤍
08.04.202511:17
08.04.202511:17
08.04.202511:14
09.04.202507:04
بسیار خوشحال شدم از شنیدن نظرتون، فیو هستید بابونه سفید.
से पुनः पोस्ट किया:
stellar whispers

08.04.202516:32
این پیام رو فوروارد کنید با یک ویدئو بهتون بگم اگر کسی توسط شما نوشته بشه، چه خصوصیاتی خواهد داشت + اسم ·̩͙🤩✧
08.04.202511:17
मीडिया सामग्री तक पहुँच नहीं हो सकी
08.04.202511:17






+2
08.04.202511:14
हटा दिया गया09.04.202507:34
से पुनः पोस्ट किया:
ࢪوزنـامـہشـࢪقـݷ

06.04.202512:02
آبـې ؛ 🏯
چـَشـمهـاٺ ؛ حقــېـقې تـرېن دروغـگوهاې عـالَم بـۅدند . لـبخندهاٺ ، راسـٺېن بـودند ؛ و مـن غمـگسـاࢪِ غـمِ پنــہانشان .
بـرقِ سـېاهـېِ چشـمـہاٺ ، رنـگ رخـساࢪم مـېپرانـد ؛
تـو دېـگر مـࢪا نـمیبـینې ، اما مَن ؛ عـاشقٺ ، هـرشـب ٺوࢪا مـېبینم ؛ در خـۅاب و دࢪ بـېداری .
و بــہ راسـٺې کــہ چشـمانِ تـۅ ، مـࢪا آبـې تـرین اقـېانـوس جــہان مـېسازد . آبـې و غمگـېن ٺࢪېن !
چـَشـمهـاٺ ؛ حقــېـقې تـرېن دروغـگوهاې عـالَم بـۅدند . لـبخندهاٺ ، راسـٺېن بـودند ؛ و مـن غمـگسـاࢪِ غـمِ پنــہانشان .
بـرقِ سـېاهـېِ چشـمـہاٺ ، رنـگ رخـساࢪم مـېپرانـد ؛
تـو دېـگر مـࢪا نـمیبـینې ، اما مَن ؛ عـاشقٺ ، هـرشـب ٺوࢪا مـېبینم ؛ در خـۅاب و دࢪ بـېداری .
و بــہ راسـٺې کــہ چشـمانِ تـۅ ، مـࢪا آبـې تـرین اقـېانـوس جــہان مـېسازد . آبـې و غمگـېن ٺࢪېن !
से पुनः पोस्ट किया:
بابونـہ سـفید

09.04.202507:03
متون و قلم شما تماما از جنس زیبایین، عاشق نوشته هاتونم 𖹭
08.04.202516:20
و ستارهها از بندبند نوشتهي شما ميبارند!
08.04.202511:17
08.04.202511:17
آپولو درام ' الهه شعر و موسیقی
اه ای آمارنای تلخ مهربان من، همانا که ریشه های ما همچون گل های سیزابِ پنهانی زیر سایه درخت گردو در هم تنیده میشود، دستانت روی سینه من خطی فرضی رسم میکند و هر چه که زیر لب زمزمه میکنی شعریست که شکوفا میشود. تمام ریشه های من از تمنای خواستن تو در هم میشکند و من در هلاکت بیمارگونه نفس و شک رنج می کشم. زیر آفتاب ظهر، هاله های آبی از گلبرگ های تو منعکس میشود و وجود تو که سرشار از تاثیری بی انتهاست با تمام کوچکی اش بیشتر جلوه نمایی میکند، شاعران به این طبیعت دست نخورده غبطه می ورزند؛ «زیبایی بی چون و چرا» و این جملاتِ آکنده از شیفتگی را که اصرار به خلقشان دارم را موشکافی نکن من در گرگ و میش طلوع چشم هایت هنوز مسیری جز سرگردانی برای قلبم نمی بینم. از هر ملودی ای که از خاطرات عبور کند تو، عزیز من تو، فقط تویی که بیش از هر چیزی در ذهن من نقش خواهی بست. میخواهم برای تو این سرگردانی را توضیح دهم اما هر بار کلمات مرا ناکام میگذراند چرا که من غرق احساساتی شده ام که یافتن معنای آن همچون یافتن سوزن در انبار کاه است و قدرت این احساسات برخاسته از وهم و خیال بیش از قدرتی است که تجربه احساسات در دنیای واقعی برای من دارد و من همواره وهم دوست داشته شدنم توسط تو را دوست میدارم.
اه ای آمارنای تلخ مهربان من، همانا که ریشه های ما همچون گل های سیزابِ پنهانی زیر سایه درخت گردو در هم تنیده میشود، دستانت روی سینه من خطی فرضی رسم میکند و هر چه که زیر لب زمزمه میکنی شعریست که شکوفا میشود. تمام ریشه های من از تمنای خواستن تو در هم میشکند و من در هلاکت بیمارگونه نفس و شک رنج می کشم. زیر آفتاب ظهر، هاله های آبی از گلبرگ های تو منعکس میشود و وجود تو که سرشار از تاثیری بی انتهاست با تمام کوچکی اش بیشتر جلوه نمایی میکند، شاعران به این طبیعت دست نخورده غبطه می ورزند؛ «زیبایی بی چون و چرا» و این جملاتِ آکنده از شیفتگی را که اصرار به خلقشان دارم را موشکافی نکن من در گرگ و میش طلوع چشم هایت هنوز مسیری جز سرگردانی برای قلبم نمی بینم. از هر ملودی ای که از خاطرات عبور کند تو، عزیز من تو، فقط تویی که بیش از هر چیزی در ذهن من نقش خواهی بست. میخواهم برای تو این سرگردانی را توضیح دهم اما هر بار کلمات مرا ناکام میگذراند چرا که من غرق احساساتی شده ام که یافتن معنای آن همچون یافتن سوزن در انبار کاه است و قدرت این احساسات برخاسته از وهم و خیال بیش از قدرتی است که تجربه احساسات در دنیای واقعی برای من دارد و من همواره وهم دوست داشته شدنم توسط تو را دوست میدارم.
08.04.202511:14
𝖺𝗋𝗍ㅤ ──ㅤ " 花 "ㅤㅤ 𝑓𝑙.ㅤㅤ 𝖿𝗅𝗈𝗋𝖾𝗇𝖼𝖾
हटा दिया गया09.04.202507:34
से पुनः पोस्ट किया:
ࢪوزنـامـہشـࢪقـݷ

06.04.202512:02
نـامـہ ࢪا بـاز کـن، برگــہای خـیس از اشـکهـایم آنجـاسٺ؛ اشـکهایـم را بخـوان، پر از حـࢪفنـد.🎞| نوشتہهایے کـہ نباید نوشتہ شوند، باید اشـك شوند.
نشستهام در کنج قفس، برای زندگی اسفبار خود غصه میخورم؛ تلخند، دیگر نمیخواهم بخورمشان... اما نمیدانم اگر غصهها را نخورم چهکارشان کنم؛ نمیدانم کجا دفنشان کنم که بوی تلخ گریهآورشان به مشام مردممان نرسد... حَدیـثِیار. ۲۶ بــہمن ۱۴۰۳.
شاید باید آنها را در جیب خود بگذارم و به لبهٔ جهان کوچ کنم. به دور ترین جایی که میتوانم بروم، تا اگر کسی خبرم را از پرستوها گرفت، حتی آنها هم ندانند که زیر کدام آسمانند. جایی خواهم رفت که اگر یک قدم آنور تر بروم، از زمین بیرون بیوفتم و در آسمان شناور شوم. میگویید چه فرقی میکند؟ آسمان که همه جا یکرنگ است؟... باید بگویم که خیلی خوشخیالید! آسمان حتی یک قدم آنور تر هم فرق دارد... این آسمان است که بخت مارا در مشت خود گرفته، آسمان ما در شرق سیاه است. روی سرمان خون میبارد!!! اما این مو طلائی های غربی چه؟ انگار که بخت خوش از آسمانشان میبارد. من هم میروم؛ میروم زیر آسمانی زندگی کنم که از آسمانش غم نبارد! میروم شادی جمع میکنم. غم هایم را در زمین های آنها میکارم تا آنها هم مقداری طعم تلخ و گس غم را بچشند؛ به جایش، مقداری شادی در دامنم جمع میکنم و میآورم همینجا؛ تا ما هم کمی طعم خوش بختخوب را بچشیم.
منتظرم بمانید؛ هرگاه غم هایم را خاک کردم، برایتان شادی میآورم.




08.04.202520:55
08.04.202516:20
08.04.202511:17
08.04.202511:14
08.04.202511:14
31.03.202520:58
❀'ㅤ 𝗇𝗈𝗍𝖾ㅤ . ㅤدست نوشته های دم دستی
و این نامه را برای روح دردمند خود می نگارم برای روحی که روزگاری تاب و قرارش را شوریدگی روز های بی تو بودن ربوده بود اما امروز احساسات من به لطافت لالایی ها، شعرها و گلبرگ ها، میان نیلوفرها و پرتو مهربانی تو شکوفا میشود. روزی در میان دریای عمیق حسرت قلبم شناور بودی و این مرا لبریز از رنج و آشفتگی کرده بود حال اما زیر نور ملایم با تو بودن میدرخشم و چشم هایت را غزل مجسمی می پندارم که هر شامگاه برایم ساز دلدادگی کوک میکنند و هر روز حضورت را لا به لای روزمرگی هایم لمس میکنم چرا که میدانم از تو گریختن کاری بس عبث و بیهوده بود و من از تو به تو باز خواهم گشت.
و این نامه را برای روح دردمند خود می نگارم برای روحی که روزگاری تاب و قرارش را شوریدگی روز های بی تو بودن ربوده بود اما امروز احساسات من به لطافت لالایی ها، شعرها و گلبرگ ها، میان نیلوفرها و پرتو مهربانی تو شکوفا میشود. روزی در میان دریای عمیق حسرت قلبم شناور بودی و این مرا لبریز از رنج و آشفتگی کرده بود حال اما زیر نور ملایم با تو بودن میدرخشم و چشم هایت را غزل مجسمی می پندارم که هر شامگاه برایم ساز دلدادگی کوک میکنند و هر روز حضورت را لا به لای روزمرگی هایم لمس میکنم چرا که میدانم از تو گریختن کاری بس عبث و بیهوده بود و من از تو به تو باز خواهم گشت.
दिखाया गया 1 - 24 का 27
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।