DG
Daman Game Official VIP
WO
World Of Anime
WO
World Of Anime
كتابات ستوريات
BX
Boki精品XP(萝莉 强奸 反差)

تبــسـم اشـــڪ

TGlist रेटिंग
0
0.65
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापित
विश्वसनीयता
अविश्वसनीय
स्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिAug 23, 2024
TGlist में जोड़ा गया
Mar 09, 2025

टेलीग्राम चैनल تبــسـم اشـــڪ का आंकड़ा

सदस्य

159

24 घंटों0-0.2%सप्ताह
3
-1.9%महीना
21
-11.7%
01.04.2025
0-

उद्धरण सूचकांक

0

उल्लेख1चैनलों पर शेयर0चैनलों पर उल्लेख1
01.04.2025
0-

प्रति पोस्ट औसत दृश्य

9

12 घंटों9
18.1%
24 घंटों9
12.6%
48 घंटों100%
01.04.2025
0-

सगाई (ER)

3.7%

रिपोस्ट0टिप्पणियाँ0प्रतिक्रियाएँ0
01.04.2025
0%-

सगाई दर (ERR)

6.29%

24 घंटों0%सप्ताह0%महीना
0.66%
01.04.2025
0%-

प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य

15

1 घंटा00%1 - 4 घंटे00%4 - 24 घंटे00%
01.04.2025
0-
हमारे बॉट को चैनल में जोड़ें और इस चैनल की दर्शक संख्या जानें।
24 घंटों में कुल पोस्ट
15
डायनेमिक्स
14

समूह "تبــسـم اشـــڪ" में नवीनतम पोस्ट

post sticker
چه پست زیبایی
से पुनः पोस्ट किया:
𝗁𝗒𝗎𝗇𝗁𝗎𝖻 + 𝗇𝖾𝗐
ㅤㅤㅤㅤㅤ﹙ 🔞 ﹚ @ 𝓃𝗈𝗇𝗌𝗍𝗈𝗉❗️
post sticker
وای..
:)))
से पुनः पोस्ट किया:
ڪاۅیان غربِ پـاریس avatar
ڪاۅیان غربِ پـاریس
میدانستم ان فسون سرد برای این جسم به صبح نمیرسد. میدانستم جانِ صادق من با واپسين رمق هایش هم تا صبح ستاره دوام نمیاورد.
میدانستم اخرین نفس هایم، فرصت زمزمه غزل بعد را به من نمیدهد. میدانستم که دیدگان من، آن هنگام که اغوش به رسیدن پرندگان مهاجر گشوده بودم، زیر مرداب اشک هایش، تک تک پرندگان آزادی را زیر تیغ امواج خفت بار، دفن می‌کند و خود را به خون آزادی‌خواهانش آلوده میکند. میدانستم آخرین باریست که قلم مرا به تو، به تو که از نور برخاسته بودی و من در ستایش تاریکی از تو خدایی تیره خلق کرده بودم؛ وصل میکند. میدانستم وقتش است. میدانستم...
میدانستم وقت سرودن اخرین شعر است.
میدانستم در سرم، در این حجم غمناکِ پیوند خورده با اجبارِ قابل انطباق با منطق، این محدودهٔ واهی، این آورنده حزن برای جسم ناتوانم در ایستادن بر روی دو پایش مقابل اندوه، این ارمغان سپرده شده به این جسم از ابتدای پیدایش؛ روزی جان بیگناهم را خواهد گرفت.
حال به من بگویید، چگونه بر صحنه آن تئاتری بنگرم که تنها یک تماشاچی و یک هنرمند دارد. آنگاه که یگانه هنرمندش را جلوی دو چشمم از ایستادن محروم کردند، دو پایش را بریدند و با خونِ سرخش، دریایی ساختند تا بهر غرق نشدن، هنرمند کوچک من، پر پرواز گشاید و از ان مهلکه ای که ساخته بودند رخت خداحافظی بر تن کند. چگونه میتوانستم خود را در آن دریای سرخ رها سازم، هنگامه ای که میدانستم من، دیگر از مرگ به دست خودش دوری نمیکند. هنگامی که میدانستم تا اخرین نفس، خیره به من میماند و مطمئن میشود رسالتم را در تکه‌تکه کردن ایام برومندی‌مان در آن هنگام که یاد گرفته بود بایستد، خوب به فرجام رسانیدم.
همه چیز را رها کردم تا معبودم تو باشی، اما چرا حال تنها توصیفی از ابلیسِ زادهٔ تصوراتت، در صحفه آخر این کتاب‌ام؟
post sticker
خیلی خوشگله
post sticker
ادیتش خیلی خوبه و واقعا مودبرد و تلگرافش به دل میشینن، خسته نباشی عزیزم
post sticker
وای..
:)))
से पुनः पोस्ट किया:
آڪوامـاࢪیـن‌ avatar
آڪوامـاࢪیـن‌
‌ «چـشم‌هـایش، همـاننـد ستـاࢪ‌‌گـان بـود...»
مـےتـوانستـم سـاعت‌هـا بـدون خـستگے بـہ آن دو تـیله‌ے دࢪ‌‌خـشنـده چشـم بـدوزم و ࢪ‌‌ویـاهـاے ࢪ‌‌نگـاࢪ‌‌نگـم بـا او ࢪ‌‌ا تصـوࢪ‌‌ کنـم. چشـم‌هـایش بـہ دنـیاے خـاکسـتࢪ‌‌ےام ࢪ‌‌نـگ مےبخـشیـد. مےخواستـم بـوسه‌اے بـہ چشـم‌هـایش بزنـم، امـا دسـت سـࢪ‌‌نوشـت پیـش از اینـکـہ بـہ ایـن خـواسته‌ام بࢪ‌‌سـم، او ࢪ‌‌ا از مـن جـدا نمـود.

تبــسـم اشـــڪ में विज्ञापन

रिकॉर्ड

08.03.202504:53
180सदस्य
15.03.202523:59
50उद्धरण सूचकांक
09.02.202504:53
58प्रति पोस्ट औसत दृश्य
30.11.202423:59
16प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य
01.01.202523:59
12.50%ER
08.03.202504:53
32.22%ERR

विकास

सदस्य
उद्धरण सूचकांक
एक पोस्ट का औसत दृश्य
एक विज्ञापन पोस्ट का औसत दृश्य
ER
ERR
NOV '24DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25

تبــسـم اشـــڪ के लोकप्रिय पोस्ट

से पुनः पोस्ट किया:
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ drꭎgs ! avatar
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ drꭎgs !
21.03.202523:19
عِشـ‌ق بـہ هنَـ‌ر ، جانِ دل را مـ‌یسازَد ،،

هنـ‌َر، آتشیسـت کـہ دَر دِل عاشـ‌ِق جان می‌سـ‌وزد،
دَر هـ‌ر رنـگ و خَـ‌ط، رازهاي دِل بَـ‌ر می‌گـ‌شاید.
چـ‌َرخش قلـ‌م در دستِ هنَـ‌رمند،
حـ‌کایَت از دنـ‌یاي عشـ‌ق و زیبایے دارد.

دسـ‌ت‌هایـَ‌ش، دَر اندیـ‌شهـہ‌ای بـہ عـ‌مق شَب،
نـقش‌هاي از خـ‌یال و حقـیقت مـی‌آفریند.
هـ‌َر رنگے کـہ بـ‌ر بـ‌وم می‌ریزد،
قلب عاشـ‌ِق را دَر آغـوش خـود می‌گیرد.

دَر صداي ساز، دَر موسیـ‌قے جان‌سـوز،
یاد آن لحـ‌ظـہ‌هایِ عاشـقان زنده می‌شود.
هنـ‌ر، همچـ‌ون عشقے بے‌پایان،
راهے به سـ‌وی دل‌های دورافتاده م‍ـی‌سازد.

هَـ‌ر خط کـہ می‌کشد، هـ‌ر آهنگے کے می‌نوازد،
روح‌های عاشـِق را بـہ سویِ ڪمال می‌برد.
در هَـر اثـ‌ر، داستانے از جانِ هنـ‌رمند،
نغمه‌اي از عـشق، در میان رنـگ‌ها و صداها.

آري، هنَـر همانند عشقے است کہ بی‌پایان می‌سوزد،
در دل هنـَرمند، شمعے روشـ‌ن از عشـق و هنـ‌ر همیشہ روشَـ‌ن است.
से पुनः पोस्ट किया:
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ drꭎgs ! avatar
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ drꭎgs !
21.03.202523:19
پست ریپلای شده رو همراه متن زیرش فوروارد کنید،یک پست مشخص کنید تا فور بزنم
صبور باشید.

پست طولانی ای نباشه.
30.03.202500:02
post sticker
در آستانه‌ی اشک‌های آسمان
به جان باران که اینک، چون نوازشِ غمگسارِ عشق، قطراتش به سوی پنجره‌ها‌‌‌ میل میکند. هر فرودِ آن، سپرده میشود بر پیکرِ خاطرات؛ گویی آسمان با انگشتانِ شبنم‌گونش‌، نام تو را بر شیشه‌ی قلبم می‌نگارد و محو میکند...
دست‌هایم، این نقش‌های بی‌پناه، بر حیرانیِ شیشه میلغزند. باران، سحرآمیز تر از فراموشی، ردِ انگشتانت را می‌نگارد؛ انگار هر قطره، وداعی‌ست که از چنگِ یادها میگریزد...
هنوز آوازت در گوشِ زمان میتپد:
«وقتی باران بهانه‌اش می‌بازد، به آغوشِ خیسِ‌مان بازمی‌گردم...»
اما امروز، باران، نوحه‌خوانِ تنهایی‌ست.
چترمان را که باد ربود، تو نیز، چون برگی رها در تندباد، سبک‌بال گذرگاه‌های بی‌خبر شدی... اکنون هر باران، عطری از تو را از گنجینه‌ی خاطره‌ها میدزدد.
من در این هزارتوی بی‌پایانِ قطرات، تنهایی‌ام را به ریسمانِ مه‌آلودِ آسمان می‌پیوندم. کاش ابرِ گریانی که از چشمانِ زمین می‌بارد، تا ابدیت بگرید؛ تا شاید در سیلابِ اشک‌هایش، نقشِ قدم‌هایت، چون برگ نوشته‌ای بر آب، دوباره بر صفحه‌ی خاک نقش بندد...
14.03.202513:20
@flirwiq
08.03.202502:57
اگه میرای پیشم بود الان زیر بارون داشتیم میخوندیم 'انگار نیمه ای از من نیستو'
30.03.202520:42
post sticker
30.03.202520:42
چه پست زیبایی
से पुनः पोस्ट किया:
𝗁𝗒𝗎𝗇𝗁𝗎𝖻 + 𝗇𝖾𝗐
30.03.202520:42
ㅤㅤㅤㅤㅤ﹙ 🔞 ﹚ @ 𝓃𝗈𝗇𝗌𝗍𝗈𝗉❗️
30.03.202520:23
post sticker
30.03.202519:08
وای..
30.03.202519:07
:)))
से पुनः पोस्ट किया:
ڪاۅیان غربِ پـاریس avatar
ڪاۅیان غربِ پـاریس
30.03.202519:07
میدانستم ان فسون سرد برای این جسم به صبح نمیرسد. میدانستم جانِ صادق من با واپسين رمق هایش هم تا صبح ستاره دوام نمیاورد.
میدانستم اخرین نفس هایم، فرصت زمزمه غزل بعد را به من نمیدهد. میدانستم که دیدگان من، آن هنگام که اغوش به رسیدن پرندگان مهاجر گشوده بودم، زیر مرداب اشک هایش، تک تک پرندگان آزادی را زیر تیغ امواج خفت بار، دفن می‌کند و خود را به خون آزادی‌خواهانش آلوده میکند. میدانستم آخرین باریست که قلم مرا به تو، به تو که از نور برخاسته بودی و من در ستایش تاریکی از تو خدایی تیره خلق کرده بودم؛ وصل میکند. میدانستم وقتش است. میدانستم...
میدانستم وقت سرودن اخرین شعر است.
میدانستم در سرم، در این حجم غمناکِ پیوند خورده با اجبارِ قابل انطباق با منطق، این محدودهٔ واهی، این آورنده حزن برای جسم ناتوانم در ایستادن بر روی دو پایش مقابل اندوه، این ارمغان سپرده شده به این جسم از ابتدای پیدایش؛ روزی جان بیگناهم را خواهد گرفت.
حال به من بگویید، چگونه بر صحنه آن تئاتری بنگرم که تنها یک تماشاچی و یک هنرمند دارد. آنگاه که یگانه هنرمندش را جلوی دو چشمم از ایستادن محروم کردند، دو پایش را بریدند و با خونِ سرخش، دریایی ساختند تا بهر غرق نشدن، هنرمند کوچک من، پر پرواز گشاید و از ان مهلکه ای که ساخته بودند رخت خداحافظی بر تن کند. چگونه میتوانستم خود را در آن دریای سرخ رها سازم، هنگامه ای که میدانستم من، دیگر از مرگ به دست خودش دوری نمیکند. هنگامی که میدانستم تا اخرین نفس، خیره به من میماند و مطمئن میشود رسالتم را در تکه‌تکه کردن ایام برومندی‌مان در آن هنگام که یاد گرفته بود بایستد، خوب به فرجام رسانیدم.
همه چیز را رها کردم تا معبودم تو باشی، اما چرا حال تنها توصیفی از ابلیسِ زادهٔ تصوراتت، در صحفه آخر این کتاب‌ام؟
30.03.202518:58
post sticker
30.03.202518:57
خیلی خوشگله
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।
Cookie

हम आपके ब्राउज़िंग अनुभव को बेहतर बनाने के लिए कुकीज़ का उपयोग करते हैं। 'सभी स्वीकार करें' पर क्लिक करके, आप कुकीज़ के उपयोग के लिए सहमति देते हैं।