شعرهای حسن شوهانی
23.04.202508:02
جلّادی که پشتِ درِ ثانیه‌هاست
کابوسی در برابرِ ثانیه‌هاست
تق تق تق این شمارشِ عمرِ تو نیست
این تیرِ خلاصی به سرِ ثانیه‌هاست
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
کابوسی در برابرِ ثانیه‌هاست
تق تق تق این شمارشِ عمرِ تو نیست
این تیرِ خلاصی به سرِ ثانیه‌هاست
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
15.04.202510:23
هر شب هر روز این سوالم باشد
باید که چقدر غم وبالم باشد؟
یا بیست نفر فقیر باید باشم
یا حداقل هزار سالم باشد
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
باید که چقدر غم وبالم باشد؟
یا بیست نفر فقیر باید باشم
یا حداقل هزار سالم باشد
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
से पुनः पोस्ट किया:
رباعی - نو رباعی
12.04.202513:14
هر چند که نقشه‌ی بر آبی زده‌ام
اما به گمان چه طرح نابی زده‌ام
از وسعت غم پناه بردم بر شعر
من تکیه به دیوار خرابی زده‌ام
#حسن_شوهانی
@kar471
اما به گمان چه طرح نابی زده‌ام
از وسعت غم پناه بردم بر شعر
من تکیه به دیوار خرابی زده‌ام
#حسن_شوهانی
@kar471
09.04.202508:02
دیشب دمِ عیسوی دمیدم در زخم
اندازه‌ی
غارِ کهف
خمیازه کشید
#حسن_شوهانی
#نورباعی
@hasanshohani67
اندازه‌ی
غارِ کهف
خمیازه کشید
#حسن_شوهانی
#نورباعی
@hasanshohani67
05.04.202519:45
بگذار زمین ، تیر و کمان را لطفاً
یک لحظه غلاف کن زبان را لطفاً
بگذار که یک دقیقه خوابم ببرد
ای زخم ببند آن دهان را لطفاً
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
یک لحظه غلاف کن زبان را لطفاً
بگذار که یک دقیقه خوابم ببرد
ای زخم ببند آن دهان را لطفاً
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
04.04.202511:25
دلبسته‌ی ماهِ نقره‌ای پوش شده
دریا شدنش نیز فراموش شده
این برکه‌ی بیچاره نمی‌داند ماه
با تک تکِ برکه‌ها هم آغوش شده
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
دریا شدنش نیز فراموش شده
این برکه‌ی بیچاره نمی‌داند ماه
با تک تکِ برکه‌ها هم آغوش شده
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
16.04.202516:50
*چهارپاره
باز به یکباره زمستان رسید
لشکر اندوه پدیدار شد
زندگی از قلب جهان پر گرفت
مرگ‌ترین حادثه تکرار شد
تیره‌ی تردید لگدکوب کرد
پیکرِ طوفان زده‌ی برگ را
روی تنِ زردِ زمان می‌کشد
ملحفه‌های یخی مرگ را
داد پُر از نفرتِ پژواک درد
ناله‌ی هذیان زده‌ی کوه شد
دشت که اسطوره‌ی سرزندگیست
عرصه‌ی لولیدنِ اندوه شد
باز به یکباره زمستان رسید
مرگ در این باغ نفس می‌کشد
دست پر از وسوسه‌ی انجماد
دورِ تنِ رود قفس می‌کشد
باد در آفاق جهان جار زد
نعره‌ی پیروزی تردید را
لیک کسی رقص تلقی نکرد
رعشه‌ی وحشت زده‌ی بید را
زمزمه‌ی زنده شدن زنده است
در رگ و در پوستِ نعش زمین
در تن این خاک نفس می‌کشد
معجزه‌‌های لحظاتِ یقین
می رسد آن قافله‌ی سبز دور
باز هم از آن طرف کوهسار
باز به این دهکده سر می‌زند
طایفه‌ی مادریم ، نوبهار
#حسن_شوهانی
#شعر
#چهار_پاره
@hasanshohani67
باز به یکباره زمستان رسید
لشکر اندوه پدیدار شد
زندگی از قلب جهان پر گرفت
مرگ‌ترین حادثه تکرار شد
تیره‌ی تردید لگدکوب کرد
پیکرِ طوفان زده‌ی برگ را
روی تنِ زردِ زمان می‌کشد
ملحفه‌های یخی مرگ را
داد پُر از نفرتِ پژواک درد
ناله‌ی هذیان زده‌ی کوه شد
دشت که اسطوره‌ی سرزندگیست
عرصه‌ی لولیدنِ اندوه شد
باز به یکباره زمستان رسید
مرگ در این باغ نفس می‌کشد
دست پر از وسوسه‌ی انجماد
دورِ تنِ رود قفس می‌کشد
باد در آفاق جهان جار زد
نعره‌ی پیروزی تردید را
لیک کسی رقص تلقی نکرد
رعشه‌ی وحشت زده‌ی بید را
زمزمه‌ی زنده شدن زنده است
در رگ و در پوستِ نعش زمین
در تن این خاک نفس می‌کشد
معجزه‌‌های لحظاتِ یقین
می رسد آن قافله‌ی سبز دور
باز هم از آن طرف کوهسار
باز به این دهکده سر می‌زند
طایفه‌ی مادریم ، نوبهار
#حسن_شوهانی
#شعر
#چهار_پاره
@hasanshohani67
14.04.202520:20
غم خورده‌ام و چگونه انکار کنم
لب‌های
"مُرباعیِ"
اشعارم را
#حسن_شوهانی
#رباعی
#نورباعی
@hasanshohani67
لب‌های
"مُرباعیِ"
اشعارم را
#حسن_شوهانی
#رباعی
#نورباعی
@hasanshohani67
11.04.202520:30
طفلی‌ست زمان ، که می‌دود بیهوده
با لنگه به لنگه
کفش‌های
شب و روز
#نورباعی
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
با لنگه به لنگه
کفش‌های
شب و روز
#نورباعی
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
08.04.202516:50
بیهوده تپنده‌ای‌ست دائم بیدار
محکوم به دور باطلی از تکرار
از وسعت اندوه به تَنگ آمده است
این قلب که مُشت می‌زند بر دیوار
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
محکوم به دور باطلی از تکرار
از وسعت اندوه به تَنگ آمده است
این قلب که مُشت می‌زند بر دیوار
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
05.04.202511:08
(برای آدم و حوا)
صد قرن گذشت و قرضِ‌مان صاف نشد
از باغ
دو تا فریب
خوردیم فقط
#حسن_شوهانی
#رباعی
#نورباعی
@hasanshohani67
صد قرن گذشت و قرضِ‌مان صاف نشد
از باغ
دو تا فریب
خوردیم فقط
#حسن_شوهانی
#رباعی
#نورباعی
@hasanshohani67
04.04.202511:21
زخمی‌ست عمیق ، چاه میخوانندش
این ردِِّ خراش ، راه میخوانندش
آن قرصِ مُسکنی که در دست شب است
این مردمِ ساده ماه میخوانندش
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
این ردِِّ خراش ، راه میخوانندش
آن قرصِ مُسکنی که در دست شب است
این مردمِ ساده ماه میخوانندش
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
16.04.202505:07
غم‌باده‌ی مست می‌خورم از چشمت
غم هرچه که هست می‌خورم از چشمت
هر روز به جنگ با غمت می‌آیم
هر روز شکست می‌خورم از چشمت
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
غم هرچه که هست می‌خورم از چشمت
هر روز به جنگ با غمت می‌آیم
هر روز شکست می‌خورم از چشمت
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
से पुनः पोस्ट किया:رباعی - نو رباعی
14.04.202515:23
رویای محالِ ذهنِ لب‌ها! لبخند
بسته ست به دست و پای شادی‌ها بند
ای شمع تو چند قرن روشن نشدی؟
ای آینه‌ها غبار کیلویی چند؟
#حسن_شوهانی
@kar471
بسته ست به دست و پای شادی‌ها بند
ای شمع تو چند قرن روشن نشدی؟
ای آینه‌ها غبار کیلویی چند؟
#حسن_شوهانی
@kar471
10.04.202510:38
بوی تو رها به ذهن هر پرچین است
صبح از نفسِ نابِ تو عطرآگین است
هرجا که تو نیستی سراسر یلدا
آن‌جا که تویی طلوعِ فروردین است
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
صبح از نفسِ نابِ تو عطرآگین است
هرجا که تو نیستی سراسر یلدا
آن‌جا که تویی طلوعِ فروردین است
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
08.04.202511:48
آن روز خدا به هیبتی حزن‌آلود
بیرون زد از آن معرکه‌ی دوداندود
محتاط به‌روی هر دو دستش می‌بُرد
چشمانِ تو را عدم‌عدم سمتِ وجود
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
بیرون زد از آن معرکه‌ی دوداندود
محتاط به‌روی هر دو دستش می‌بُرد
چشمانِ تو را عدم‌عدم سمتِ وجود
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
04.04.202517:45
قراولان به کجا می برید قافله را
که هاج و واج گذر می‌کنید مرحله را
در این سیاهه که غیر از ضلال پیدا نیست
طلوع جا نزنید آن سرابِِ مشعله را
بگو چگونه به پرواز اوج برگردد
شکسته بالِ نحیفِ میانِ سلسله را
شما که تا دم آغوش صبح هم رفتید
چرا چرا نشکستید مرز فاصله را
نگاه درهمتان صد گلایه می‌سازد
جواب مبهمتان صد هزار مساله را
تب تباه تجمل به جانتان تازید
کنون نشانده به اذهانتان «معامله» را
هنوز خون سواران چو چشمه می‌جوشد
قراولان به کجا می برید قافله را
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
که هاج و واج گذر می‌کنید مرحله را
در این سیاهه که غیر از ضلال پیدا نیست
طلوع جا نزنید آن سرابِِ مشعله را
بگو چگونه به پرواز اوج برگردد
شکسته بالِ نحیفِ میانِ سلسله را
شما که تا دم آغوش صبح هم رفتید
چرا چرا نشکستید مرز فاصله را
نگاه درهمتان صد گلایه می‌سازد
جواب مبهمتان صد هزار مساله را
تب تباه تجمل به جانتان تازید
کنون نشانده به اذهانتان «معامله» را
هنوز خون سواران چو چشمه می‌جوشد
قراولان به کجا می برید قافله را
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
04.04.202511:20
سلام.
اینجا اشعارم رو میگذارم.
ممنون میشم همراه باشید
اینجا اشعارم رو میگذارم.
ممنون میشم همراه باشید
15.04.202511:38
با شعر گرفته‌ام قرار از خود را
سرزندگی و شورِ بهار از خود را
روی تنِ دیوارِ سرم خط‌خطی است
آنقدر که نقشه‌ی فرار از خود را...
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
سرزندگی و شورِ بهار از خود را
روی تنِ دیوارِ سرم خط‌خطی است
آنقدر که نقشه‌ی فرار از خود را...
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
13.04.202510:42
برگشت به خانه و نفس کم دارد
بر چهره چروک‌های مبهم دارد
دیوارِ اتاقِ آرزوهای پدر
اندازه‌ی چشمِ مادرم نم دارد
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
بر چهره چروک‌های مبهم دارد
دیوارِ اتاقِ آرزوهای پدر
اندازه‌ی چشمِ مادرم نم دارد
#حسن_شوهانی
#رباعی
@hasanshohani67
09.04.202521:16
بی‌تابِ تو ، نبضِ خسته‌ی دستانم
نستعلیقِ شکسته‌ی دستانم
رویای گلِ‌سر تو را می‌بافد
پروانه‌ی پینه بسته‌ی دستانم
#رباعی
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
نستعلیقِ شکسته‌ی دستانم
رویای گلِ‌سر تو را می‌بافد
پروانه‌ی پینه بسته‌ی دستانم
#رباعی
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
06.04.202520:16
در من وقوع کن چو طلوع ترانه‌ای
مثلِ خطور سبز به ذهن جوانه‌ای
من سطرسطر در به در صبح مانده‌ام
در کوچه های قصه‌ی دور شبانه‌ای
امیّدهای شبزده ام محو می شوند
چون اندکی پرنده به عمق کرانه‌ای
من را ببر به مبهم مات محال‌ها
با بال‌های باز و صریح بهانه‌ای
من را ببر به دشت سفید خیال‌ها
با خواب تندپا شده از تازیانه‌ای
چشمان من به آمدنت قفل می‌شوند
مثل دخیل بسته‌ی بر آستانه‌ای
من با خیال بودنت آرام می شوم
مانند ماه و برکه‌ی لرزانده شانه‌ای
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
مثلِ خطور سبز به ذهن جوانه‌ای
من سطرسطر در به در صبح مانده‌ام
در کوچه های قصه‌ی دور شبانه‌ای
امیّدهای شبزده ام محو می شوند
چون اندکی پرنده به عمق کرانه‌ای
من را ببر به مبهم مات محال‌ها
با بال‌های باز و صریح بهانه‌ای
من را ببر به دشت سفید خیال‌ها
با خواب تندپا شده از تازیانه‌ای
چشمان من به آمدنت قفل می‌شوند
مثل دخیل بسته‌ی بر آستانه‌ای
من با خیال بودنت آرام می شوم
مانند ماه و برکه‌ی لرزانده شانه‌ای
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
04.04.202513:31
پیکی‌ست که بی درنگ و صبر آمده است
از واقعه‌ی رعد ستبر آمده است
دارد خبری برای فرمانده‌ی دشت
این قطره که از جبهه‌ی ابر آمده است
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
از واقعه‌ی رعد ستبر آمده است
دارد خبری برای فرمانده‌ی دشت
این قطره که از جبهه‌ی ابر آمده است
#حسن_شوهانی
@hasanshohani67
दिखाया गया 1 - 23 का 23
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।