یادی از اقبال لاهوری در سالمرگ او؛ همسرنوشتی اقبال و شریعتی
امروز سالمرگ محمد اقبال لاهوری شاعر پارسی گو و اندیشه ورز نامدار پاکستانی است. وی در اول اردیبهشت 1317 خورشیدی / 21 آوریل 1938 میلادی در لاهور (در آن زمان شهری از شهرهای هند) درگذشته است. به احترام وی، این مطلب کوتاه را در اینجا می آورم.
می دانیم که دکتر علی شریعتی، نویسنده و نظریه پرداز نامدار ایرانی معاصر (درگذشته 1356) از تأثیرپذیرفتگان فکری و عملی اقبال بوده و در مقام بیان نقش وی، ظهورش را در قرن بیستم نشانه ای برای اثبات خلاقیت و زایندگی اسلام در قرن بیستم می دانسته است. شریعتی در موارد قابل ذکری آرای دینی و اجتماعی و سیاسی اش را از اقبال وام گرفته است. البته شماری دیگر نیز در ایران معاصر از اقبال کم و بیش اثر پذیرفته اند.
ذکر نام اقبال و شریعتی بدان دلیل است که بگویم یکی از وجوه مشترک این دو نویسنده و گوینده اثرگذار معاصر، عدالت طلبی و مخالفت مستمر و پایدارشان با هر نوع تبعیض و تجاوز و ستم و استبداد بوده است. هرچند گفتن ندارد که شریعتی پیش و بیش از هر چیز، اندیشه های عدالت طلبانه اش را وامدار شرایط خاص و عمومی جوانان ایرانی در دوران پس از جنگ دوم و به طور خاص در مکتب پدرش و «کانون نشر حقایق اسلامی مشهد» و بعدتر در جریان اندیشه های محمد نخشب و «خداپرستان سوسیالیست» بوده، اما چنین می نماید که پس از آشنایی با اقبال، او نیز تحت تأثیر عدالت خواهی و به اصطلاح چپ گرایی اقبال نیز بوده است.
اخیرا کتابی با عنوان «اقبال و تأثیر متفکران غربی بر او» را می خواندم که توسط نویسنده ای هندی به نام تارا چارن رستوگی پدید آمده و محمدمسعود نوروزی آن را به پارسی برگردانده و توسط انتشارات «اندیشه های نو» در آلمان انتشار یافته است. در همین جا به سهم خود از جناب نوروزی و نیز ناشر سپاسگزارم که پارسی زبانان را با این اثر خوب و مفید آشنا کرده اند.
در فصل 10 این کتاب در باب «اقبال و مارکسیسم» شرحی آمده که برای من، که کم و بیش با اقبال و شریعتی آشنا هستم، بسی تازه و جذاب بود. در این مقال، بیش از پیش دریافتم که اقبال نیز در شبه قاره تا حدودی با همان اتهامی مواجه بوده که شریعتی در ایران بوده و هست و آن استفاده از اندیشه های مارکسیستی و التقاط آن با اسلام (و در ایران با تشیع نیز) است. برخی در این نگرش تا آنجا پیش رفته اند که شریعتی را در شمار پیروان «مارکسیسم اسلامی» تعریف کرده اند.
بد نیست در اینجا قسمتی کوتاه از نخسین قسمت این مقاله را عینا بیاورم:
«این که اقبال چه گرایشی سیاسی داشته محل مناقشه است. راجندرا ناث شِدا در مقاله ای که برای نشریه اردو زبان دولت هند «آچکال» نوشته، به موضوع وابستگی سیاسی اقبال، اشاره می کند. ترجمه انگلیسی قسمتی از مقاله، به قرار زیر است:
«بر سر اندیشه های سیاسی اقبال سالهاست که بحث است. برخی از پیروان اقبال، مدعی هستند که تفاوت چندانی بین آموزش های مارکس [1818-1883] و آموزش های اقبال وجود ندارد. هر دو آنها از سازمان های اجتماعی – سیاسی امروزی بیزار و خسته شده اند. هر دو از وضع موجود مردم توسری خورده و ستمدیده رنج می برند، و هر دو آنها پیام یک آینده شاد را به مردم می دهند. هر دو بر ضرورت پایان دادن به نظام سرمایه داری – که به خباثت و لذت خو کرده – تأکید می کنند. [ولی به نظر من] اگرچه قابل انکار نیست که نوعی شباهت بین اقبال و مارکس وجود دارد، اما ملاحظه شباهت ها در بیان اندیشه آنها، ناروا و اشتباه است».
نویسنده با این جمله به جمع بندی نهایی می رسد: «. . . انسان نمی تواند یک کمونیست باشد و همزمان پیرو اقبال نیز باشد. زیرا ایدئولوژی های آنها مرزبندی هایی جدا از یکدیگر دارند».
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. تا کنون از این زاویه به سرشت و سرنوشت اقبال کمتر توجه شده است. به ویژه مشابهت آشکار شریعتی با اقبال و البته دیگر برابری طلبان مسلمان در جهان با هم خود گویای خیلی چیزهاست. بیش از این مجال شرح و بیان نیست. فقط توصیه می کنم کتاب یاد شده و از جمله مقاله یادشده را حتما ملاحظه کنید.
دوشنبه اول اردیبهشت 1404 #یوسفی_اشکوری #سیاسی_اجتماعی