20.04.202505:14
برهان ناکامل بودن خدا (نقدی بر الاهیات سنتی)
در دستگاه الاهیاتی سنتی و فلسفه اسکولاستیکی (مدرسی) ، خدا را علت جهان، موجودی کامل، نامتغیر، قائمبهذات و بینیاز از هرگونه حادث شدن و دگرگونی تلقی میکنند.
این تصویر معجونی از عقل افلاطونی و منطق ارسطوییست که لایههایی از عرفان و شریعت آن را در بر گرفته، میگویند خداوند هم «فاعل جهان» است و هم در عین حال، هیچ تغییری در او ایجاد نمیشود.
به نظر من اگر این داومندیها را با توجه به همهی پوچیِ اساسی که دارند، دقیقاً همانطور که ادعا میشود بپذیریم و فقط از پیشفرضهای درونی خودش استفاده کنیم، میتوان نشان داد که این خدا، نه تنها کامل نیست، بلکه گرفتار نوعی فقر وجودی و زوال میشود؛ چونکه خود علت تغییریست که در معلولی که جهان باشد، قلمداد میشود، و این نسبت عِلّی، تنها با پذیرش امکان تغییر در خود او قابل فهم است.
1) هر معلولی علتی دارد.
2) علیت رابطه بین تغییرات است.
3)تغییر نشانهی عبور از حالت یا درجهای به حالت یا درجهای دیگر است و با کمال ناسازگار است.
4) تغییر در معلول، نیازمند تغییری در علت است. هر تغییر در یک معلول، متکی بر نوعی تغییر در علت آن است.
5) معلول بودن، نشانهی فقر وجودی و عدم کمال است؛ چرا که نشان میدهد چیزی به تنهایی کامل نیست، بلکه از دیگری تأثیر میپذیرد.
6) اگر معلولی دستخوش تغییر شود، این تغییر را از علت خود وام میگیرد.(بنا بر 2)
7) خدا علت جهان است. (فرض الاهیات)
8) جهان معلول است و در حال تغییر.
نتیجه
اگر و فقط اگر جهان معلولی در حال تغییر باشد، و تغییر آن وابسته به تغییر در علتش (خدا) باشد؛ درنتیجه خدا نیز یا در خود دچار دگرگونی و تغییر میشود، یا در ارادهی خود، یا در فعل خود یا در نحوهی نسبت او با معلول، دگرگونی روی میدهد، دستکم منشأ تغییریست که بدون تأثیرپذیری نیست؛ و از آنرو که تغییر با کمال ناسازگار است، پس خدا(بهمثابه علت جهان متغیر) نمیتواند کامل و ثابت باشد.
https://t.me/fargasht22 📱
اشکان بابادی
آپریل 2025، برلین
در دستگاه الاهیاتی سنتی و فلسفه اسکولاستیکی (مدرسی) ، خدا را علت جهان، موجودی کامل، نامتغیر، قائمبهذات و بینیاز از هرگونه حادث شدن و دگرگونی تلقی میکنند.
این تصویر معجونی از عقل افلاطونی و منطق ارسطوییست که لایههایی از عرفان و شریعت آن را در بر گرفته، میگویند خداوند هم «فاعل جهان» است و هم در عین حال، هیچ تغییری در او ایجاد نمیشود.
به نظر من اگر این داومندیها را با توجه به همهی پوچیِ اساسی که دارند، دقیقاً همانطور که ادعا میشود بپذیریم و فقط از پیشفرضهای درونی خودش استفاده کنیم، میتوان نشان داد که این خدا، نه تنها کامل نیست، بلکه گرفتار نوعی فقر وجودی و زوال میشود؛ چونکه خود علت تغییریست که در معلولی که جهان باشد، قلمداد میشود، و این نسبت عِلّی، تنها با پذیرش امکان تغییر در خود او قابل فهم است.
1) هر معلولی علتی دارد.
2) علیت رابطه بین تغییرات است.
3)تغییر نشانهی عبور از حالت یا درجهای به حالت یا درجهای دیگر است و با کمال ناسازگار است.
4) تغییر در معلول، نیازمند تغییری در علت است. هر تغییر در یک معلول، متکی بر نوعی تغییر در علت آن است.
5) معلول بودن، نشانهی فقر وجودی و عدم کمال است؛ چرا که نشان میدهد چیزی به تنهایی کامل نیست، بلکه از دیگری تأثیر میپذیرد.
6) اگر معلولی دستخوش تغییر شود، این تغییر را از علت خود وام میگیرد.(بنا بر 2)
7) خدا علت جهان است. (فرض الاهیات)
8) جهان معلول است و در حال تغییر.
نتیجه
اگر و فقط اگر جهان معلولی در حال تغییر باشد، و تغییر آن وابسته به تغییر در علتش (خدا) باشد؛ درنتیجه خدا نیز یا در خود دچار دگرگونی و تغییر میشود، یا در ارادهی خود، یا در فعل خود یا در نحوهی نسبت او با معلول، دگرگونی روی میدهد، دستکم منشأ تغییریست که بدون تأثیرپذیری نیست؛ و از آنرو که تغییر با کمال ناسازگار است، پس خدا(بهمثابه علت جهان متغیر) نمیتواند کامل و ثابت باشد.
https://t.me/fargasht22 📱
اشکان بابادی
آپریل 2025، برلین
13.04.202508:25
در تواریخ مختلف (ابن جوزی، حاتم رازی) آمده که روزی ابن مقفع که به ظاهر مسلمان شده بود، از کنار آتشکدهای رد میشده و این شعر را سروده. ابن مقفع از ادیبان و نویسندگان ایرانی در دوران عباسیست که کلیله و دمنه را به عربی ترجمه میکند. منصور عباسی نقل میکند، که هر کتابی مربوط به زندقه(بیدینی) دیده، ریشهاش به ابن مقفع برمیگردد.
⬇️ترجمه :
ای خانهٔ عاتکه(معشوق) ، که در کنج تو پنهان میشوم،
از بیم دشمنان، در حالی که دل را به تو سپردهام.
گرچه به ظاهر از تو رو برمیتابم و دوری میگزینم،
به خدا سوگند، با همین دوری، باز دلم به سوی تو متمایل است.
https://t.me/fargasht22 📱
يا بيت عاتكة الذي أتعزل
حذر العدى وبه الفؤاد موكل
إني لأمنحك الصدود وإنني قسما
إليك مع الصدود لأميل
⬇️ترجمه :
ای خانهٔ عاتکه(معشوق) ، که در کنج تو پنهان میشوم،
از بیم دشمنان، در حالی که دل را به تو سپردهام.
گرچه به ظاهر از تو رو برمیتابم و دوری میگزینم،
به خدا سوگند، با همین دوری، باز دلم به سوی تو متمایل است.
https://t.me/fargasht22 📱
12.04.202503:43
09.04.202508:50
हटा दिया गया17.04.202513:46
से पुनः पोस्ट किया:
تبادلاتِ فرهنگ و هنر



03.04.202517:32
🏛🎨تبادلِ فرهنگ و هنر
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
📕حافظ | غزلِ ۱۷۷
🔹مجموعه ای از بهترین گروه ها و کانال های تلگرام(هنر/فلسفه/ساینس)
🔗 t.me/addlist/DhOHtu2Y1aZhNjdk
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
📕حافظ | غزلِ ۱۷۷
🔹مجموعه ای از بهترین گروه ها و کانال های تلگرام(هنر/فلسفه/ساینس)
🔗 t.me/addlist/DhOHtu2Y1aZhNjdk
हटा दिया गया03.04.202514:33
से पुनः पोस्ट किया:
تبادلاتِ فرهنگ و هنر



27.03.202518:32
✨️🎨تبادلِ فرهنگ و هنر
"برای تنها زیستن یا حیوان میباید بود یا خدا" این گفته ی ارسطو ست و
مورد سوم را از قلم انداخته است؛هر دو می باید بود، یعنی-فیلسوف...
✅غروب بت ها | فردریش نیچه ص۱۵
🔣تنها کافیست لینک را لمس کنید و دکمۀ Add را بزنید و این فولدر ارزشمند را در تلگرام خود ذخیره کنید:
🔗 t.me/addlist/8Hm_o1oHYStkOGQ0
"برای تنها زیستن یا حیوان میباید بود یا خدا" این گفته ی ارسطو ست و
مورد سوم را از قلم انداخته است؛هر دو می باید بود، یعنی-فیلسوف...
✅غروب بت ها | فردریش نیچه ص۱۵
🔣تنها کافیست لینک را لمس کنید و دکمۀ Add را بزنید و این فولدر ارزشمند را در تلگرام خود ذخیره کنید:
🔗 t.me/addlist/8Hm_o1oHYStkOGQ0
19.04.202509:03
تأملی درباب برهان نظم و ساختار ذهن اجنتیک
آدمی از همان نخستین تماس با هستی؛ نه به دنبال بودن، بلکه به دنبال "فاعل بودنِ" جهان است. انگار برایش تجربهی محض کافی نیست؛ آنچه ما را راضی میکند نه مشاهدهی نظم، بلکه یافتن دستیست که این نظم را چیده و آن را بهراه انداخته. ذهن انسان نه صرفاً ناظر، بلکه تماشاگر پر اشتیاق نمایشنامهایست که بی شَک باید نویسندهای داشته باشد. در روانشناسی، این گرایش را تفکر اجنتیک (agency thinking) نام مینهند، میل به نسبتدادن فاعلی به پدیدهها ، کنشها به نیت و قائل شدن قصد برای ساختارها.
🔴برهان نظم، که یکی از کهنترین و محبوبترین براهین اثبات وجود خداست، دقیقاً روی تفکر اجنتیک بنا شده، از اینرو عاملیتی فراطبیعی برای جهان فرض میکند . جهانی میبینیم که منظم و پیچیده است و در مواردی چنان دقیق که به نظر میرسد که ذهن ما را به این سوق میدهد که باید طراحی شده باشد. مانند: چشم انسان، چرخش زمین، یا سازوکار DNA. همه اینها در نگاه نخست، نشانههاییاند از یک عقل کل، یک شعور کیهانی. اما آیا این ادراک میتواند نوعی برهان باشد یا انعکاس ساختار روان ما؟
🔘تفکر اجنتیک همانند یک ابزار بقا عمل میکند، بهتر بود انسانهای نخستین اشتباهاً در هر سایه یا صدایی ناگهانی خطری ببیند، تا اینکه خطر واقعی را نادیده بگیرد. ساختار ذهن در دوران پیشامدرن به آن میزان برای پیشبینی بقا نیافته بود، بلکه برای واکنش سریع به محرکها توانمندی داشت. هنگامی در شب صدای خِشخِش برگها به گوش میرسید، بهتر بود با وارسی کردن بیرون غار خود را برای مقابله با دشمن احتمالی آماده کنیم. یعنی در صدای شاخ و برگها عاملیتی فرض کنیم. اینطور به نظر میرسد که تعمیم تفکر اجنتیک به نظم طبیعت، به جستوجو برای خدایان منتهی شد. از درآمیختن این سازوکار با حس زیباییشناسی، نوعی جهانبینی اساطیری شکل گرفت که بخش بزرگی از دل مشغولی آدمی را بهخود اختصاص داد؛ حتی دامنه آن تا زیر پای فلسفه و علم کشیده شد.
از آنرو که جهان زیباست، پس لابد کسی آن را زیبا ساخته. اما جای پرسش اینجاست، آیا زیبایی به معنای طراحیست؟آیا پیچیدگی به معنای نیت است؟
🟣در برهان نظم ادعا این است؛ از آنرو که «نظم هست، پس ناظمی هست.» اما این «پس» نه استنتاج منطقی از مشاهده دقیق طبیعت، بلکه جهشی از شگفتی به فرض است. هنگامی که ذهنِ آدمی با چیزی روبهرو میشود که خودش در ساخت آن توانایی ندارد، آنرا به ذهنی بالاتر نسبت میدهد. در پس پرده جهل انسان، همواره عاملی با شعور و آگاه ایستاده که به همه چیز نظم میبخشد.
بهتر است بدین اشاره کنم که اگر جهان منظم است، لزوماً به این معنا نیست که قصدی پشت آن نهفته شده. نظم میتواند پیامد نوعی خودجوشی و خودسامانی باشد، نه فقط طراحی صرف. نظریهی انقلابی داروین یعنی انتخاب طبیعی، خود نمونهایست از فرآیند غیرآگاهانه که میتواند پیچیدگیهای عجیبی پدید آورد. چشم اگرچه بسیار پر ظرافت و پیچیده مینماید، اما محصول آزمون و خطای میلیونها سالهی طبیعت است، نه طراحی یکبارهی یک عاملی آگاه در وضعیت بیزمان-بیمکان.
🟡نکتهی اساسی در نقد برهان نظم همین جاست، این برهان نه تنها چیزی را اثبات نمیکند، بلکه خود نیازمند توضیح است. پرسشی مهم که قطعا به ذهن کودکان هم میآید، اگر خدا ما را آفریده چه کسی خدا را آفریده؟
چنانکه بخواهم این پرسش پر اهمیت را بالغانهتر مطرح کنم باید پرسید: اگر پیچیدگی نیاز به طراح دارد، طراحِ پیچیدهتر چگونه پدید آمده؟
اگر میتوان برای طراح، وجودی بدیهی و بدون علت قائل شد، چرا همین قاعده را به جهان تعمیم ندهیم؟
برهان نظم بیشتر از آنکه یک برهان باشد، پژواکیست از حیرت ذهن کودکانهی بشر. ذهن آدمی نظم را میبیند و از بیمعنایی این نظم هراس دارد. او بهجای کاوش، خلق میکند. خدایی میسازد که پاسخ دهد. این خدا اما نه در آزمایشگاه یافت میشود، نه در تجربه، نه در منطق. او زاده نیاز است، نیاز به ما به معنابخشی نه استدلال.
اینجاست که باید با شجاعت زیر لب گفت که شاید جهان، بیناظر باشد. شاید ما تنها ناظران آن هستیم. شاید این تنهایی، نقطهی آغاز بلوغ انسان باشد؛ لحظهای که از زیر سایهی تاریک و فضای مهآلود ذهن اجنتیک خود بیرون میآییم و هستی را نه آنگونه که دوست داریم، بلکه چنانکه هست، مینگرد.
https://t.me/fargasht22 📱
اشکان بابادی
آپریل 2025، برلین
آدمی از همان نخستین تماس با هستی؛ نه به دنبال بودن، بلکه به دنبال "فاعل بودنِ" جهان است. انگار برایش تجربهی محض کافی نیست؛ آنچه ما را راضی میکند نه مشاهدهی نظم، بلکه یافتن دستیست که این نظم را چیده و آن را بهراه انداخته. ذهن انسان نه صرفاً ناظر، بلکه تماشاگر پر اشتیاق نمایشنامهایست که بی شَک باید نویسندهای داشته باشد. در روانشناسی، این گرایش را تفکر اجنتیک (agency thinking) نام مینهند، میل به نسبتدادن فاعلی به پدیدهها ، کنشها به نیت و قائل شدن قصد برای ساختارها.
🔴برهان نظم، که یکی از کهنترین و محبوبترین براهین اثبات وجود خداست، دقیقاً روی تفکر اجنتیک بنا شده، از اینرو عاملیتی فراطبیعی برای جهان فرض میکند . جهانی میبینیم که منظم و پیچیده است و در مواردی چنان دقیق که به نظر میرسد که ذهن ما را به این سوق میدهد که باید طراحی شده باشد. مانند: چشم انسان، چرخش زمین، یا سازوکار DNA. همه اینها در نگاه نخست، نشانههاییاند از یک عقل کل، یک شعور کیهانی. اما آیا این ادراک میتواند نوعی برهان باشد یا انعکاس ساختار روان ما؟
🔘تفکر اجنتیک همانند یک ابزار بقا عمل میکند، بهتر بود انسانهای نخستین اشتباهاً در هر سایه یا صدایی ناگهانی خطری ببیند، تا اینکه خطر واقعی را نادیده بگیرد. ساختار ذهن در دوران پیشامدرن به آن میزان برای پیشبینی بقا نیافته بود، بلکه برای واکنش سریع به محرکها توانمندی داشت. هنگامی در شب صدای خِشخِش برگها به گوش میرسید، بهتر بود با وارسی کردن بیرون غار خود را برای مقابله با دشمن احتمالی آماده کنیم. یعنی در صدای شاخ و برگها عاملیتی فرض کنیم. اینطور به نظر میرسد که تعمیم تفکر اجنتیک به نظم طبیعت، به جستوجو برای خدایان منتهی شد. از درآمیختن این سازوکار با حس زیباییشناسی، نوعی جهانبینی اساطیری شکل گرفت که بخش بزرگی از دل مشغولی آدمی را بهخود اختصاص داد؛ حتی دامنه آن تا زیر پای فلسفه و علم کشیده شد.
از آنرو که جهان زیباست، پس لابد کسی آن را زیبا ساخته. اما جای پرسش اینجاست، آیا زیبایی به معنای طراحیست؟آیا پیچیدگی به معنای نیت است؟
🟣در برهان نظم ادعا این است؛ از آنرو که «نظم هست، پس ناظمی هست.» اما این «پس» نه استنتاج منطقی از مشاهده دقیق طبیعت، بلکه جهشی از شگفتی به فرض است. هنگامی که ذهنِ آدمی با چیزی روبهرو میشود که خودش در ساخت آن توانایی ندارد، آنرا به ذهنی بالاتر نسبت میدهد. در پس پرده جهل انسان، همواره عاملی با شعور و آگاه ایستاده که به همه چیز نظم میبخشد.
بهتر است بدین اشاره کنم که اگر جهان منظم است، لزوماً به این معنا نیست که قصدی پشت آن نهفته شده. نظم میتواند پیامد نوعی خودجوشی و خودسامانی باشد، نه فقط طراحی صرف. نظریهی انقلابی داروین یعنی انتخاب طبیعی، خود نمونهایست از فرآیند غیرآگاهانه که میتواند پیچیدگیهای عجیبی پدید آورد. چشم اگرچه بسیار پر ظرافت و پیچیده مینماید، اما محصول آزمون و خطای میلیونها سالهی طبیعت است، نه طراحی یکبارهی یک عاملی آگاه در وضعیت بیزمان-بیمکان.
🟡نکتهی اساسی در نقد برهان نظم همین جاست، این برهان نه تنها چیزی را اثبات نمیکند، بلکه خود نیازمند توضیح است. پرسشی مهم که قطعا به ذهن کودکان هم میآید، اگر خدا ما را آفریده چه کسی خدا را آفریده؟
چنانکه بخواهم این پرسش پر اهمیت را بالغانهتر مطرح کنم باید پرسید: اگر پیچیدگی نیاز به طراح دارد، طراحِ پیچیدهتر چگونه پدید آمده؟
اگر میتوان برای طراح، وجودی بدیهی و بدون علت قائل شد، چرا همین قاعده را به جهان تعمیم ندهیم؟
برهان نظم بیشتر از آنکه یک برهان باشد، پژواکیست از حیرت ذهن کودکانهی بشر. ذهن آدمی نظم را میبیند و از بیمعنایی این نظم هراس دارد. او بهجای کاوش، خلق میکند. خدایی میسازد که پاسخ دهد. این خدا اما نه در آزمایشگاه یافت میشود، نه در تجربه، نه در منطق. او زاده نیاز است، نیاز به ما به معنابخشی نه استدلال.
اینجاست که باید با شجاعت زیر لب گفت که شاید جهان، بیناظر باشد. شاید ما تنها ناظران آن هستیم. شاید این تنهایی، نقطهی آغاز بلوغ انسان باشد؛ لحظهای که از زیر سایهی تاریک و فضای مهآلود ذهن اجنتیک خود بیرون میآییم و هستی را نه آنگونه که دوست داریم، بلکه چنانکه هست، مینگرد.
https://t.me/fargasht22 📱
اشکان بابادی
آپریل 2025، برلین
12.04.202514:35
⚫️
وویس من، در نقد زندگی علی ابن ابیطالب، اشاره به گزارش ناسخ التواریخ درباره فریب کاری علی ابن ابیطالب در جنگ خندق.
بررسی عدالت از نظر علی ابن ابیطالب و تعریف عدالت.
اشاره کوتاهی به روششناسی و مسئله سن عایشه،
دوست مسلمانمون اعتقاد دارند که عایشه در سن نوزده سالگی با پیامبر اسلام ازدواج کردند.
وویس من، در نقد زندگی علی ابن ابیطالب، اشاره به گزارش ناسخ التواریخ درباره فریب کاری علی ابن ابیطالب در جنگ خندق.
بررسی عدالت از نظر علی ابن ابیطالب و تعریف عدالت.
اشاره کوتاهی به روششناسی و مسئله سن عایشه،
دوست مسلمانمون اعتقاد دارند که عایشه در سن نوزده سالگی با پیامبر اسلام ازدواج کردند.


06.04.202519:23
🟡این تصویر را به تازگی در فضای مجازی دیدم؛ مسجدی ساکت، تهی از صدا و خالی از آدم، شاید بیست سال پیش، در اینجا جای سوزن انداختن نبود. حال چنان در تنهایی و دور افتادگی از جامعه فرو رفته که گویاتر از هر خطابهایست که شاید روزی بر سر منبرش میخواندند. تصویر خود سخن میگوید: از عقبنشینی ایمان، از فروریختن اقتداری که زمانی بیچونوچرا بود.
🔹کمرنگ شدن دین در زیست روزمرهی ایرانیان، پدیدهای سطحی نیست. «عدم اهمیت دین »، خود نوعی تغییر گفتمان است؛ در این وضعیت دین نه با شمشیر، بلکه با فراموشی رنگ میبازد. این خلأ، بستریست برای برآمدن فهمی تازه، فهمی سکولار که سر خویش را، از آن حجم عظیم تجربهی تاریخی ما برآورده.
🔺تصویری مثل این خود بازتاب یک سیر بلند است، باز آوری یک فریاد تاریخی، که آنچه زمانی مرکز معنا و اجتماع بود، اکنون در حاشیه ایستاده. جایی که روزگاری درگاه عبور به ملکوت الهی و ساحت قدسی بود، اکنون به خلوتگاه فراموشی و قهقرا بدل شده؛ گویی آن شور قدسی، زیر غبار زمان دفن شده است.تهی از جمع، تهی از معنا.
🔹کمرنگ شدن دین در زیست روزمرهی ایرانیان، پدیدهای سطحی نیست. «عدم اهمیت دین »، خود نوعی تغییر گفتمان است؛ در این وضعیت دین نه با شمشیر، بلکه با فراموشی رنگ میبازد. این خلأ، بستریست برای برآمدن فهمی تازه، فهمی سکولار که سر خویش را، از آن حجم عظیم تجربهی تاریخی ما برآورده.
🔺تصویری مثل این خود بازتاب یک سیر بلند است، باز آوری یک فریاد تاریخی، که آنچه زمانی مرکز معنا و اجتماع بود، اکنون در حاشیه ایستاده. جایی که روزگاری درگاه عبور به ملکوت الهی و ساحت قدسی بود، اکنون به خلوتگاه فراموشی و قهقرا بدل شده؛ گویی آن شور قدسی، زیر غبار زمان دفن شده است.تهی از جمع، تهی از معنا.
03.04.202515:47
دانلود نشریه آزادنگار، مجموعه مقالاتی در نقد اسلام و ملیگرایی
https://storage.e.jimdo.com/file/2be1aabc-0583-47bf-9472-e4425966a7b0/%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%20%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%201%20(Automatisch%20wiederhergestellt).pdf
https://storage.e.jimdo.com/file/2be1aabc-0583-47bf-9472-e4425966a7b0/%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%20%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%201%20(Automatisch%20wiederhergestellt).pdf
27.03.202518:17
قابلیت جدیدی به ChatGpt اضافه شده که عکسهایی رو براش ارسال میکنید و میتونه همون عکس رو به استایلهای مختلف مثلا استایل جیبیلی (Studio Ghibli Style) در بیاره.
فقط کافیست که نسخه جدید این هوش مصنوعی رو دانلود کنید، عکس رو بهش بدید و بگید که چه استایلی میخواهید.
چنتا از استایل های معروف
♦️ Studio Ghibli Style
♦️Disney Classic Style
♦️Comic Book / Marvel Style
♦️Cyberpunk / Futuristic Anime Style
فقط کافیست که نسخه جدید این هوش مصنوعی رو دانلود کنید، عکس رو بهش بدید و بگید که چه استایلی میخواهید.
چنتا از استایل های معروف
♦️ Studio Ghibli Style
♦️Disney Classic Style
♦️Comic Book / Marvel Style
♦️Cyberpunk / Futuristic Anime Style
12.04.202514:35
🟣🟣
हटा दिया गया16.04.202520:29
से पुनः पोस्ट किया:
تبادلاتِ فرهنگ و هنر



10.04.202517:36
🗽🎨تبادلِ فرهنگ و هنر
شوپنهاور مینویسد: «نیمی از نگرانیها و دلواپسیهای ما از توجه مان نسبت به عقیده دیگران ناشی میشود ... باید این خار را از تن خود درآوریم.» لزومِ حفظ ظاهرِ پسندیده آنقدر قوی است که بعضی زندانیها موقع رفتن برای اجرای اعدام خود بیش از همه به لباس و حرکات و اطوار خود فکر می کنند عقیدۀ دیگران پنداری است که شاید هردم تغییر کند. عقاید به رشته ای آویخته است و ما را نسبت به آنچه دیگران فکر می کنند یا بدتر آنچه به نظر میرسد فکر میکنند به بردگی می کشاند. چون هرگز نخواهیم دانست که دیگران واقعاً چه فکری می کنند.
📖خیره به خورشید | اروین یالوم ص۱۰۷
🔹مجموعه ای از بهترین گروه ها و کانال های تلگرام(هنر/فلسفه/ساینس)
🔗 t.me/addlist/O-HGimCmI3g4MmI0
شوپنهاور مینویسد: «نیمی از نگرانیها و دلواپسیهای ما از توجه مان نسبت به عقیده دیگران ناشی میشود ... باید این خار را از تن خود درآوریم.» لزومِ حفظ ظاهرِ پسندیده آنقدر قوی است که بعضی زندانیها موقع رفتن برای اجرای اعدام خود بیش از همه به لباس و حرکات و اطوار خود فکر می کنند عقیدۀ دیگران پنداری است که شاید هردم تغییر کند. عقاید به رشته ای آویخته است و ما را نسبت به آنچه دیگران فکر می کنند یا بدتر آنچه به نظر میرسد فکر میکنند به بردگی می کشاند. چون هرگز نخواهیم دانست که دیگران واقعاً چه فکری می کنند.
📖خیره به خورشید | اروین یالوم ص۱۰۷
🔹مجموعه ای از بهترین گروه ها و کانال های تلگرام(هنر/فلسفه/ساینس)
🔗 t.me/addlist/O-HGimCmI3g4MmI0
02.04.202516:55
در قرآن بارها آمده که «براى هر يك از شما كه خواهد به راه راست رود و اگر خدا پروردگار جهانها نخواهد شما نيز نخواهيد خواست »(تکویر آیه 29) . اما این «اگر» نه در قالب محدودیت طبیعی، بلکه بهمثابه ارادهایست که بیرون از حوزهی تجربه و فهم انسانی عمل میکند. در این میان، فرد هرگز تجربهگرِ مستقیم جهان نمیشود، بلکه صرفاً مؤمنیست در انتظار دریافت؛ همانند کودکی که سرش را بالا گرفته تا اگر «پدر آسمانیاش» صلاح بداند، چیزی در دامنش بیندازد. و البته این امر ، اوج تعلیق مسئولیت است.
باور به مشیت الهی، جهان را از پویایی عِلی-تجربی تهی میکند. در نتیجه نه تنها خود فرد از درک رابطهی عمل و نتیجه ناتوان میشود، بلکه هر شکست و ناکامیاش هم تقدیر تلقی میشود،هیچ انگیزهای برای بازنگری در روش و منش نمیماند. حتی مسئولیت فرد از او ربوده میشود، و همچون روانشناسی زرد، اگر چیزی نشد، لابد «تو خوب نخواستی» یا «خدا نخواست»؛ و در هر دو صورت، این تویی که باید خاموش بمانی.
این جهان نه جهان تجربه است و نه جهان خرد؛ بلکه جهانیست رام، بیدیگری، بیرخداد، و از پیش مقدر شده. در آن، یا خدا همهچیز را رقم زده، یا ارتعاشات ذهن تو. اما در هر دو، انسان با واقعیت عینی کاری ندارد. آنجاست که خرد، نخست به مسلخ میرود و زیر پای رامشدگی جهان سلاخی میشود.
https://t.me/fargasht22 📱
اشکان بابادی
برلین، آوریل 2025
باور به مشیت الهی، جهان را از پویایی عِلی-تجربی تهی میکند. در نتیجه نه تنها خود فرد از درک رابطهی عمل و نتیجه ناتوان میشود، بلکه هر شکست و ناکامیاش هم تقدیر تلقی میشود،هیچ انگیزهای برای بازنگری در روش و منش نمیماند. حتی مسئولیت فرد از او ربوده میشود، و همچون روانشناسی زرد، اگر چیزی نشد، لابد «تو خوب نخواستی» یا «خدا نخواست»؛ و در هر دو صورت، این تویی که باید خاموش بمانی.
این جهان نه جهان تجربه است و نه جهان خرد؛ بلکه جهانیست رام، بیدیگری، بیرخداد، و از پیش مقدر شده. در آن، یا خدا همهچیز را رقم زده، یا ارتعاشات ذهن تو. اما در هر دو، انسان با واقعیت عینی کاری ندارد. آنجاست که خرد، نخست به مسلخ میرود و زیر پای رامشدگی جهان سلاخی میشود.
https://t.me/fargasht22 📱
اشکان بابادی
برلین، آوریل 2025
से पुनः पोस्ट किया:
کتاب ممنوعه 👁

25.03.202523:23
📚 نقدی بر عرفان مولانا
✏️ اشکان بابادی
بخشی از مقاله :
مولانا مرگ اندیش است. درک او از زندگی، تنها در میل به مرگ و رهایی روح از تن خلاصه میشود. او نابودی جهان را آرزو میکند زیرا گمان میکند که در نبود جهان، شادمانی برای انسان فراهم میشود. در نگاه او ، دنیا زندانی است که باید از آن رها شد. اندیشهی او نه بر ساختن و زیستن در این دنیا، بلکه بر رفتن و رها شدن از آن تأکید دارد.
📱@neveshtarvand
✏️ اشکان بابادی
بخشی از مقاله :
مولانا مرگ اندیش است. درک او از زندگی، تنها در میل به مرگ و رهایی روح از تن خلاصه میشود. او نابودی جهان را آرزو میکند زیرا گمان میکند که در نبود جهان، شادمانی برای انسان فراهم میشود. در نگاه او ، دنیا زندانی است که باید از آن رها شد. اندیشهی او نه بر ساختن و زیستن در این دنیا، بلکه بر رفتن و رها شدن از آن تأکید دارد.
📱@neveshtarvand
से पुनः पोस्ट किया:
تبادلاتِ فرهنگ و هنر

17.04.202518:24
👼✨️✨️تبادلِ فرهنگ و هنر
همانگونه که در پیری به یادِ جوانی می افتیم و با شادکامی از خاطراتِ آن یاد میکنیم، به زودی بشریت نیز در رابطه ی خود با هنر به جایگاه خاطرات تکان دهنده از شادکامی هایِ جوانی خواهد رسید.
✅انسانی بسیار انسانی| نیچه ص۱۸۵
⭕️مجموعه ای از بهترین گروه ها و کانال های تلگرام(هنر/فلسفه/ساینس)
🥊 t.me/addlist/RZZRvKj-NyhhMDE8
👨🦱 آیدی هماهنگی: @hume1711
همانگونه که در پیری به یادِ جوانی می افتیم و با شادکامی از خاطراتِ آن یاد میکنیم، به زودی بشریت نیز در رابطه ی خود با هنر به جایگاه خاطرات تکان دهنده از شادکامی هایِ جوانی خواهد رسید.
✅انسانی بسیار انسانی| نیچه ص۱۸۵
⭕️مجموعه ای از بهترین گروه ها و کانال های تلگرام(هنر/فلسفه/ساینس)
🥊 t.me/addlist/RZZRvKj-NyhhMDE8
👨🦱 آیدی هماهنگی: @hume1711
12.04.202514:35
صحبت مفصلی داشتم با یک دوست عزیزی درباب تاریخ اسلام و زندگی پیامبر اسلام.
🟣🟣
🟣🟣
09.04.202512:40
با اینکه در مورد مسائل سیاسی خیلی کم نظر میدم، در مورد مذاکرات اتمی چند نکته عرض کنم:
1.جمهوری اسلامی تن دادن به مذاکرات رو در صورت داشتن تاسیسات اتمی، خیلی بهتر میدونه تا نداشتن این تأسیسات، از این رو به میدان مذاکرات وارد شد.
2.جمهوری اسلامی روی کارشکنی و طولانیتر کردن مذاکرات حساب کرده، قهر کردنهای نمایشی، به حاشیه بردن مباحث و تکنیکهایی از این دست.
3. به نظرم، در نهایت جمهوری اسلامی تلاش میکند تیم مذاکره کننده ترامپ را راضی کند که به غنی سازی در حد ناچیز، تن دهند. تا بعد از کنار رفتن ترامپ، بتواند نقشه شیطانی خودش را بار دیگر از سر بگیرد. مسیری که در مذاکرات سعد آباد و تعلیق داوطلبانه غنیسازی در دوران محمد خاتمی صورت گرفت. و در دوران احمدینژاد دوباره از سر گرفته شد.
1.جمهوری اسلامی تن دادن به مذاکرات رو در صورت داشتن تاسیسات اتمی، خیلی بهتر میدونه تا نداشتن این تأسیسات، از این رو به میدان مذاکرات وارد شد.
2.جمهوری اسلامی روی کارشکنی و طولانیتر کردن مذاکرات حساب کرده، قهر کردنهای نمایشی، به حاشیه بردن مباحث و تکنیکهایی از این دست.
3. به نظرم، در نهایت جمهوری اسلامی تلاش میکند تیم مذاکره کننده ترامپ را راضی کند که به غنی سازی در حد ناچیز، تن دهند. تا بعد از کنار رفتن ترامپ، بتواند نقشه شیطانی خودش را بار دیگر از سر بگیرد. مسیری که در مذاکرات سعد آباد و تعلیق داوطلبانه غنیسازی در دوران محمد خاتمی صورت گرفت. و در دوران احمدینژاد دوباره از سر گرفته شد.
02.04.202516:55
جهان رامشده:صورتبندیِ مفهومی در نقد روانشناسی زرد
در این جستار، مفهومی را صورتبندی میکنم که آن را «جهان رامشده» (Domesticated World) مینامم؛ جهانی که در آن، فرد (سوژه) میکوشد هستی بیرونی را به کلی در انقیاد نیت و ارادهی خویش درآورد. و همواره آن را با خود هماهنگ کند. این جهان، نه مبتنی بر تجربه، بلکه بر خیال است. در آن، احتمال ، اتفاق، شکست، دیگری، و تصادف جایی ندارند؛ چرا که همهچیز باید مطابق نقشهی ذهن فرد رخ دهد. آنگونه که آرزو اندیشانه آن را در خیال کودکانهاش طلب کرده.
این نگاه، بر پیشفرضی نانوشته استوار است:
گویی جهان بهگونهای پاداش دهنده است. اما این، نه بازتابی از تجربه است، نه حاصل مشاهده، بلکه برآمده از تفکر جادوییست؛ همان چیزی که هیوم در نقد دین و علیتِ پیشینی، بهدقت افشا میکند. برای هیوم، علیت رابطهای تجربیست، نه منطقی یا ذاتی. ما رابطهی علّی را از پیوستگی مکرر میان پدیدهها درمییابیم، نه از پیشفرض ذهن. اما در روانشناسی زرد و ادبیات خودیاری، علیت به امری ذهنی بدل میشود: نیت من، فرکانس من، باور من، علت است(نگاه کنید به کتاب راز، نوشته راندا برن، قانون جذب ) ؛ هستی باید به ارادهی من پاسخ دهد، و اگر نمیدهد، من دچار نقصام. نه جهان.
این، انحرافی از تجربهگرایی است که هم هیوم و هم لاک بر آن پا فشاری میکنند: اینکه شناخت، از مشاهده میآید، نه از ذهنِ منزوی و خودبسنده. اما روانشناسی زرد یا عامیانه ، ذهن را به منبع یگانهی معنا بدل میکند. جهان، دیگر ابژهای مستقل نیست، بلکه صحنهایست برای اجرای آرزوهای فرد؛ جهانی بدون امر تصادفی، بدون مقاومت، بدون دیگری. گویی "من" یگانه خداوند این هستیست.
از سوی دیگر، اگر به روایت لاک از فرد برگردیم، فرد آزاد، کسیست که با بهره از تجربه، آگاهی، و مسئولیت، زندگیاش را سامان میدهد. در نظر لاک، عقل و مشاهده، پایههای شناختاند؛ نه تخیلِ بیمرز. فرد در جهان لاکی، درگیر با حدود است، با قانون، با جامعه؛ و آزادیاش در تعامل با این واقعیات شکل میگیرد، نه با انکار آنها(دو رساله درباب حکومت فصل دوم تا چهارم). اما در جهان رامشده، هر یک از این مؤلفهها رنگ میبازند. قانون جای خود را به انرژی و ارتعاش داده، «افراد دیگر» تهدیدی برای خودمحوری تلقی میشود زیرا در فرکانس و تصورات ما دخالت میکنند. از همه مهمتر شکست، امری گناهآلود و ممنوع است.
این نوع نگاه، همزمان درگیر چهار بحران عمده است:⤵️
۱. فروپاشی تابآوری: چون شکست غیرقابل پذیرش است، کوچکترین ناکامی به بحران وجودی منجر میشود.
۲. انزوا و مسئولیتگریزی اجتماعی: چون جهان فقط «من» است، «دیگری» از معادله حذف میشود.
۳. گناهکار ساختنِ قربانی: چون نظام باور میگوید «تو درست نخواستی»، پس اگر موفق نشدی، مقصر خود تویی.
۴. عدم مرز واقعیت و توهم: چون هرچیزی باید از ذهن عبور کند تا اعتبار داشته باشد، واقعیت جای خود را به تلقی از خویشتن میدهد.
بر خلاف خرد واقعگرایانهی لاک، که تجربه را به عنوان اساس عقل و قانونگذاری میپذیرد، روانشناسی زرد بر خودبسندگی ذهن تکیه دارد؛ و این ذهن، بهتدریج از جهان منفصل و منقطع میشود. «جهان رامشده» درواقع محصول فردیتی بیریشه است؛ فردیتی بدون دیگری، بدون محدودیت، بدون خطا. در چنین وضعی، فرد بیش از آنکه آزاد باشد، زندانیِ ذهن خویش است.
📌اما این ذهنیت، فقط خاص روانشناسی زرد یا روانشناسی خودیاری نیست؛ ردپای آن را میتوان در الهیات ادیانی چون اسلام نیز جست. جایی که رابطهی فرد و جهان، نه مبتنی بر تجربه و مشاهده، بلکه مبتنی بر ارادهی خداوند تصور میشود. انسانِ مؤمن، بنا بر آموزههای شریعت، نخست مأمور به خواستن و دوم عامل تعبد است(ما انسان را فقط برای پرستش آفریدیم 56) ، اما نه به واسطهی قانون علیت طبیعی، بلکه به واسطهی «دعاکن، شاید که خدا بخواهد». اگر چیزی از خدا خواستی و نشد، یا او در حال آزمودن توست یا حکمت غیبی در آن نهفتهست.
در این وضعیت ملکوتی، ارادهی فرد هرگز خودبنیاد نیست. او هیچگاه با جهانی مستقل روبرو نیست، بلکه با جهانی مشیتمدار مواجه است. باید بخواهد، اما «اگر او بخواهد». باید دعا کند، اما نه برای تغییر جهان، بلکه برای رضایت حق تعالی. چنین ذهنیتی، اگرچه رنگ عرفان یا توکل دارد، اما در بنمایهی خود همان پیکربندی ذهنیت "جهان رامشده" را بازتولید میکند؛ جهانی که در آن فرد، نه با واقعیت، بلکه با مشیت دیگری روبروست. فقط اینبار نه خودش، بلکه خداست که باید جهان را برایش «رام» گرداند.
https://t.me/fargasht22 📱
ادامه
در این جستار، مفهومی را صورتبندی میکنم که آن را «جهان رامشده» (Domesticated World) مینامم؛ جهانی که در آن، فرد (سوژه) میکوشد هستی بیرونی را به کلی در انقیاد نیت و ارادهی خویش درآورد. و همواره آن را با خود هماهنگ کند. این جهان، نه مبتنی بر تجربه، بلکه بر خیال است. در آن، احتمال ، اتفاق، شکست، دیگری، و تصادف جایی ندارند؛ چرا که همهچیز باید مطابق نقشهی ذهن فرد رخ دهد. آنگونه که آرزو اندیشانه آن را در خیال کودکانهاش طلب کرده.
این نگاه، بر پیشفرضی نانوشته استوار است:
«اگر چیزی را واقعاً بخواهم، جهان وظیفه دارد آن را به من بدهد».
گویی جهان بهگونهای پاداش دهنده است. اما این، نه بازتابی از تجربه است، نه حاصل مشاهده، بلکه برآمده از تفکر جادوییست؛ همان چیزی که هیوم در نقد دین و علیتِ پیشینی، بهدقت افشا میکند. برای هیوم، علیت رابطهای تجربیست، نه منطقی یا ذاتی. ما رابطهی علّی را از پیوستگی مکرر میان پدیدهها درمییابیم، نه از پیشفرض ذهن. اما در روانشناسی زرد و ادبیات خودیاری، علیت به امری ذهنی بدل میشود: نیت من، فرکانس من، باور من، علت است(نگاه کنید به کتاب راز، نوشته راندا برن، قانون جذب ) ؛ هستی باید به ارادهی من پاسخ دهد، و اگر نمیدهد، من دچار نقصام. نه جهان.
این، انحرافی از تجربهگرایی است که هم هیوم و هم لاک بر آن پا فشاری میکنند: اینکه شناخت، از مشاهده میآید، نه از ذهنِ منزوی و خودبسنده. اما روانشناسی زرد یا عامیانه ، ذهن را به منبع یگانهی معنا بدل میکند. جهان، دیگر ابژهای مستقل نیست، بلکه صحنهایست برای اجرای آرزوهای فرد؛ جهانی بدون امر تصادفی، بدون مقاومت، بدون دیگری. گویی "من" یگانه خداوند این هستیست.
از سوی دیگر، اگر به روایت لاک از فرد برگردیم، فرد آزاد، کسیست که با بهره از تجربه، آگاهی، و مسئولیت، زندگیاش را سامان میدهد. در نظر لاک، عقل و مشاهده، پایههای شناختاند؛ نه تخیلِ بیمرز. فرد در جهان لاکی، درگیر با حدود است، با قانون، با جامعه؛ و آزادیاش در تعامل با این واقعیات شکل میگیرد، نه با انکار آنها(دو رساله درباب حکومت فصل دوم تا چهارم). اما در جهان رامشده، هر یک از این مؤلفهها رنگ میبازند. قانون جای خود را به انرژی و ارتعاش داده، «افراد دیگر» تهدیدی برای خودمحوری تلقی میشود زیرا در فرکانس و تصورات ما دخالت میکنند. از همه مهمتر شکست، امری گناهآلود و ممنوع است.
این نوع نگاه، همزمان درگیر چهار بحران عمده است:⤵️
۱. فروپاشی تابآوری: چون شکست غیرقابل پذیرش است، کوچکترین ناکامی به بحران وجودی منجر میشود.
۲. انزوا و مسئولیتگریزی اجتماعی: چون جهان فقط «من» است، «دیگری» از معادله حذف میشود.
۳. گناهکار ساختنِ قربانی: چون نظام باور میگوید «تو درست نخواستی»، پس اگر موفق نشدی، مقصر خود تویی.
۴. عدم مرز واقعیت و توهم: چون هرچیزی باید از ذهن عبور کند تا اعتبار داشته باشد، واقعیت جای خود را به تلقی از خویشتن میدهد.
بر خلاف خرد واقعگرایانهی لاک، که تجربه را به عنوان اساس عقل و قانونگذاری میپذیرد، روانشناسی زرد بر خودبسندگی ذهن تکیه دارد؛ و این ذهن، بهتدریج از جهان منفصل و منقطع میشود. «جهان رامشده» درواقع محصول فردیتی بیریشه است؛ فردیتی بدون دیگری، بدون محدودیت، بدون خطا. در چنین وضعی، فرد بیش از آنکه آزاد باشد، زندانیِ ذهن خویش است.
📌اما این ذهنیت، فقط خاص روانشناسی زرد یا روانشناسی خودیاری نیست؛ ردپای آن را میتوان در الهیات ادیانی چون اسلام نیز جست. جایی که رابطهی فرد و جهان، نه مبتنی بر تجربه و مشاهده، بلکه مبتنی بر ارادهی خداوند تصور میشود. انسانِ مؤمن، بنا بر آموزههای شریعت، نخست مأمور به خواستن و دوم عامل تعبد است(ما انسان را فقط برای پرستش آفریدیم 56) ، اما نه به واسطهی قانون علیت طبیعی، بلکه به واسطهی «دعاکن، شاید که خدا بخواهد». اگر چیزی از خدا خواستی و نشد، یا او در حال آزمودن توست یا حکمت غیبی در آن نهفتهست.
در این وضعیت ملکوتی، ارادهی فرد هرگز خودبنیاد نیست. او هیچگاه با جهانی مستقل روبرو نیست، بلکه با جهانی مشیتمدار مواجه است. باید بخواهد، اما «اگر او بخواهد». باید دعا کند، اما نه برای تغییر جهان، بلکه برای رضایت حق تعالی. چنین ذهنیتی، اگرچه رنگ عرفان یا توکل دارد، اما در بنمایهی خود همان پیکربندی ذهنیت "جهان رامشده" را بازتولید میکند؛ جهانی که در آن فرد، نه با واقعیت، بلکه با مشیت دیگری روبروست. فقط اینبار نه خودش، بلکه خداست که باید جهان را برایش «رام» گرداند.
https://t.me/fargasht22 📱
ادامه
22.03.202522:24
👈در مورد مسائله هویت و بروز فاشیسم سه سال پیش مطلبی نگارش کردم و اشاره داشتم که تأکید بر هویت قومی میتواند به گسست و گسل ملی منجر شود.
दिखाया गया 1 - 24 का 38
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।