25.04.202517:11
🔺دور سوم اما مهمتر مذاکرات!
فردا دور سوم مذاکرات وزیر خارجه ایران و نماینده ویژه ترامپ و اولین مذاکرات فنی کارشناسی میان دو کشور در مسقط برگزار میشود. عراقچی وارد عمان شده و ویتکاف نیز همچون دور اول گفتگوها پس از دیدار فشرده دیگری با پوتین از مسکو عازم مسقط است.
مذاکرات فردا از هر حیث مهمتر، پیچیدهتر و حساستر است و نتایج آن در ترسیم چشمانداز این روند موثرتر است.
پس از تعریف برخی کلیات و اهداف مذاکرات در دور قبلی، قرار است فردا درباره جزئیاتی از این کلیات در دو حوزه هستهای و تحریمها بحث و گفتگو شود.
باید دید نماینده ترامپ و تیم کارشناسی آمریکا با چه دستور العملی در این دو حوزه درباره غنیسازی اورانیوم و ذخایر آن و رفع تحریمها و مسائل فنی دیگر حضور مییابند.
مذاکره دو طرف درباره همه امور فنی چیزی نیست که در یکی دو نشست کارشناسی امکانپذیر باشد، اما توافق درباره حل و فصل مسائل فنی کلی مسیر مذاکره درباره مسائل جزئیتر را هموار میکند. در این میان، اگر مذاکرات با چالشی جدی روبرو نشود و فردا روند رو به جلو سرعتی قابل توجه به خود بگیرد که دورنمای روشنی برای توافق در بازه زمانی یکی دو ماه آینده به دست آید، ممکن است همین روند تا حضول توافق نهایی دنبال شود.
اما در دو حالت اگر روند پیشرفت کند و زمانبر باشد یا گره و بنبستی حادث شود که چشماندازی نسبتا مبهم و طولانی مدت برای دستیابی به توافق به دست بدهد، احتمالا دو طرف در مواجهه با آن و همچنین زمانبر بودن توافق بر سر جزئیات حساس و کلیدی تن به یک توافق موقت بدهند که مثلا ایران در مقابل توقف غنیسازی ۶۰ درصدی و دادن اجازه بازرسیهای بیشتر امتیازاتی در حوزه رفع تحریمها به دست آورد. البته در حالت دوم (گره و بنبست) ممکن است وقفهای در مذاکرات ایجاد شود که طرف آمریکایی در مدت وقفه تلاش خواهد کرد با کاربست حداکثری فشار و تهدید نظامی گرهگشایی و بنبست شکنی کند.
در هر صورت اگر هم وقفهای ایجاد شود، بعید میدانم به شکست مذاکرات بینجامد.
تا ببینیم فردا ابتدا نتیجه نشست فنی و کارشناسی و متعاقب آن نظر و تصمیم مذاکره کنندگان ارشد چه خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
فردا دور سوم مذاکرات وزیر خارجه ایران و نماینده ویژه ترامپ و اولین مذاکرات فنی کارشناسی میان دو کشور در مسقط برگزار میشود. عراقچی وارد عمان شده و ویتکاف نیز همچون دور اول گفتگوها پس از دیدار فشرده دیگری با پوتین از مسکو عازم مسقط است.
مذاکرات فردا از هر حیث مهمتر، پیچیدهتر و حساستر است و نتایج آن در ترسیم چشمانداز این روند موثرتر است.
پس از تعریف برخی کلیات و اهداف مذاکرات در دور قبلی، قرار است فردا درباره جزئیاتی از این کلیات در دو حوزه هستهای و تحریمها بحث و گفتگو شود.
باید دید نماینده ترامپ و تیم کارشناسی آمریکا با چه دستور العملی در این دو حوزه درباره غنیسازی اورانیوم و ذخایر آن و رفع تحریمها و مسائل فنی دیگر حضور مییابند.
مذاکره دو طرف درباره همه امور فنی چیزی نیست که در یکی دو نشست کارشناسی امکانپذیر باشد، اما توافق درباره حل و فصل مسائل فنی کلی مسیر مذاکره درباره مسائل جزئیتر را هموار میکند. در این میان، اگر مذاکرات با چالشی جدی روبرو نشود و فردا روند رو به جلو سرعتی قابل توجه به خود بگیرد که دورنمای روشنی برای توافق در بازه زمانی یکی دو ماه آینده به دست آید، ممکن است همین روند تا حضول توافق نهایی دنبال شود.
اما در دو حالت اگر روند پیشرفت کند و زمانبر باشد یا گره و بنبستی حادث شود که چشماندازی نسبتا مبهم و طولانی مدت برای دستیابی به توافق به دست بدهد، احتمالا دو طرف در مواجهه با آن و همچنین زمانبر بودن توافق بر سر جزئیات حساس و کلیدی تن به یک توافق موقت بدهند که مثلا ایران در مقابل توقف غنیسازی ۶۰ درصدی و دادن اجازه بازرسیهای بیشتر امتیازاتی در حوزه رفع تحریمها به دست آورد. البته در حالت دوم (گره و بنبست) ممکن است وقفهای در مذاکرات ایجاد شود که طرف آمریکایی در مدت وقفه تلاش خواهد کرد با کاربست حداکثری فشار و تهدید نظامی گرهگشایی و بنبست شکنی کند.
در هر صورت اگر هم وقفهای ایجاد شود، بعید میدانم به شکست مذاکرات بینجامد.
تا ببینیم فردا ابتدا نتیجه نشست فنی و کارشناسی و متعاقب آن نظر و تصمیم مذاکره کنندگان ارشد چه خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
12.04.202521:05
🔺دور اول مذاکرات و آینده آن!
چنان که در یادداشت قبلی پیشبینی شد، دو طرف ایرانی و آمریکایی مذاکرات امروز را مثبت و سازنده ارزیابی کردند. فقط مانده است که ترامپ طی اظهارنظری با بالا بردن دُز خوشبینی از احتمال دستیابی به توافقی «قریب الوقوع» بگوید!
پیوست رسانهای تیم مذاکراتی ایرانی در این دور بر خلاف گذشته قابل توجه بود. گویا رویکرد رسانهای خاص ترامپ باعث شده است که طرف ایرانی در سیاست رسانهای محافظهکارانه خود تجدیدنظر و حتی قبل از طرف آمریکایی اطلاعرسانی کند.
ترامپ هر چند دشمن رسانههای سنتی است، اما شیفته رسانه و تصویر است و دوست دارد همه چیز را رسانهای کند و اهمیت زیادی به امر تصویرسازی و روایت میدهد.
به نظر میرسد که مذاکرات در آینده به تدریج شکل مستقیمی به خود گیرد و دیدار کوتاه و چند دقیقهای عراقچی و ویتکاف پس از مذاکرات غیر مستقیم نوعی ریلگذاری و مقدمهسازی برای تغییر شکل گفتگوها است.
با وجود ابراز رضایت عراقچی و ویتکاف درباره دور اول گفتگوها، اما «شروع آسان» مذاکرات به معنای «پیشروی آسان» آن نیست. مذاکرات در دورهای بعدی در فضای میان خوشبینی و بدبینی در نوسان باشد و هیچ بعید نیست که در بازه زمانی خاصی هم تا مرز انفجار نیز پیش برود و حتی ترامپ خروج از آن را به عنوان اهرم فشار مطرح کند، اما فرو نمیپاشد و ادامه خواهد یافت.
در نهایت احتمال توافق ایران و آمریکا از عدم توافق بیشتر است؛ هر چند در این مسیر بعید نیست که خلقیات مذاکراتی او در مراحل خاصی مشکلساز شود. به عنوان مثال حتی اگر گفتگوها به نقطه توافق بسیار نزدیک شود، بعید نیست با طرح خواسته و مساله جدیدی شوکهای جدی را برای گرفتن امتیازات بیشتر وارد کند.
در واقع چهار فاکتور میتواند پیشران توافق -چه موقت و چه نهایی- باشد؛ نخست شخصیت خاص خود ترامپ، خلاصه شدن دستور کاری مذاکرات در پرونده هستهای که عجله رئیس جمهور آمریکا تسهیلگر آن است، شرایط و وضعیت خاص ایران، فضای منطقهای نسبتا مساعد و عدم امکان لابیگری مشترک اسرائیل و عربستان علیه مذاکرات.
اما در این میان متغیر تعیینکننده خود ترامپ است که برخلاف «دولت پنهان» آمریکا چندان خود را در گیر و دار مسائل و مشکلات تاریخی میان ایران و آمریکا نمیبیند و به راحتی از این موانع عبور میکند؛ اما دولت بایدن و اروپاییها چنین نبوده و نیستند.
ترامپ بیشتر به دلایل روانشناختی شیفته توافق سریع -چه با ایران، چه روسیه و چین و غیره- غالبا با هدف نوعی تصویرسازی است و تاکنون آن را به طرق مختلف با تاکید مداوم بر تمایل خود به مذاکره و توافق با تهران، ارسال نامه و ... نشان داده است.
در این میان هر چند نباید از اهمیت تهدیدهای بیسابقه کنونی آمریکا علیه ایران و گسیل داشتن تجهیزات جنگی به منطقه فروکاست، اما سخنی به گزاف هم نیست اگر گفته شود که این «نظامیگری» قبل از این که نشانهای جدی از احتمال وقوع یک جنگ و درگیری نظامی باشد، بیشتر با هدف تسریع روند دستیابی به توافق و نشانگر عجله ترامپ در این باره است.
البته این تهدیدات انگیزههای دیگری هم جز فشار حداکثری بر تهران برای رسیدن به توافق دارد که به نوعی نقش کاتالیزور برای رسیدن به این غایت را ایفا میکند؛ از جمله تزریق حس اطمینان به دولت راستگرای اسرائیل و لابی تندروی آن در آمریکا با هدف کنترل و مهار آن و همچنین تلاشی پیشینی برای روایتسازی بعد از توافق و تصویر آن از موضع قدرت.
با این حال، اگر ترامپ در اثنای مذاکرات با هدف شکستن بنبستهای احتمالی به این ادراک برسد که میتواند سطحی محدود از کاربرد زور را «بدون هر گونه هزینه خاصی» اعمال کند، به آن متوسل میشود.
اما در کل این نگاه که ترامپ به دنبال زمینهسازی برای جنگ و درگیری نظامی است، بیانگر عدم شناخت شخصیت اوست. ترامپ آدم عجولی برای دستیابی به اهدافش است و چندان خود را در گیر و دار چنین مقدمهسازیهای زمانبری برای رسیدن به اهدافش نمیکند. او به علت هزینههای جنگ میانهای با آن ندارد. مبنای تصمیماتش هم هزینه فایده اقتصادی است و به همین علت هم وقتی تعرفهها بر خلاف انتظاراتش به امر زیانباری بدل شد، سریعا بیشتر آنها را به حالت تعلیق درآورد.
اما ترامپ در کنار تلاش برای توافق با تهران در منطقه، به دنبال عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان نیز هست که بدون توقف جنگ غزه امکانپذیر نیست. در سایه عدم امکان تشکیل کشور فلسطین به عنوان ما به ازای برقراری روابط ریاض و تل آویو، ظاهرا ترامپ تلاش دارد از توقف جنگ و بازسازی غزه محملی و پلی جایگزین برای آن بسازد.
در این میان ترامپ قرار است ماه دیگر به ریاض و منطقه سفر کند که احتمالا پیشدرآمد آن آتش بس در غزه در دو سه هفته پیشرو باشد. بعد از آن باید دید چه اتفاقی در دیگر پروندههای منطقهای میافتد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
چنان که در یادداشت قبلی پیشبینی شد، دو طرف ایرانی و آمریکایی مذاکرات امروز را مثبت و سازنده ارزیابی کردند. فقط مانده است که ترامپ طی اظهارنظری با بالا بردن دُز خوشبینی از احتمال دستیابی به توافقی «قریب الوقوع» بگوید!
پیوست رسانهای تیم مذاکراتی ایرانی در این دور بر خلاف گذشته قابل توجه بود. گویا رویکرد رسانهای خاص ترامپ باعث شده است که طرف ایرانی در سیاست رسانهای محافظهکارانه خود تجدیدنظر و حتی قبل از طرف آمریکایی اطلاعرسانی کند.
ترامپ هر چند دشمن رسانههای سنتی است، اما شیفته رسانه و تصویر است و دوست دارد همه چیز را رسانهای کند و اهمیت زیادی به امر تصویرسازی و روایت میدهد.
به نظر میرسد که مذاکرات در آینده به تدریج شکل مستقیمی به خود گیرد و دیدار کوتاه و چند دقیقهای عراقچی و ویتکاف پس از مذاکرات غیر مستقیم نوعی ریلگذاری و مقدمهسازی برای تغییر شکل گفتگوها است.
با وجود ابراز رضایت عراقچی و ویتکاف درباره دور اول گفتگوها، اما «شروع آسان» مذاکرات به معنای «پیشروی آسان» آن نیست. مذاکرات در دورهای بعدی در فضای میان خوشبینی و بدبینی در نوسان باشد و هیچ بعید نیست که در بازه زمانی خاصی هم تا مرز انفجار نیز پیش برود و حتی ترامپ خروج از آن را به عنوان اهرم فشار مطرح کند، اما فرو نمیپاشد و ادامه خواهد یافت.
در نهایت احتمال توافق ایران و آمریکا از عدم توافق بیشتر است؛ هر چند در این مسیر بعید نیست که خلقیات مذاکراتی او در مراحل خاصی مشکلساز شود. به عنوان مثال حتی اگر گفتگوها به نقطه توافق بسیار نزدیک شود، بعید نیست با طرح خواسته و مساله جدیدی شوکهای جدی را برای گرفتن امتیازات بیشتر وارد کند.
در واقع چهار فاکتور میتواند پیشران توافق -چه موقت و چه نهایی- باشد؛ نخست شخصیت خاص خود ترامپ، خلاصه شدن دستور کاری مذاکرات در پرونده هستهای که عجله رئیس جمهور آمریکا تسهیلگر آن است، شرایط و وضعیت خاص ایران، فضای منطقهای نسبتا مساعد و عدم امکان لابیگری مشترک اسرائیل و عربستان علیه مذاکرات.
اما در این میان متغیر تعیینکننده خود ترامپ است که برخلاف «دولت پنهان» آمریکا چندان خود را در گیر و دار مسائل و مشکلات تاریخی میان ایران و آمریکا نمیبیند و به راحتی از این موانع عبور میکند؛ اما دولت بایدن و اروپاییها چنین نبوده و نیستند.
ترامپ بیشتر به دلایل روانشناختی شیفته توافق سریع -چه با ایران، چه روسیه و چین و غیره- غالبا با هدف نوعی تصویرسازی است و تاکنون آن را به طرق مختلف با تاکید مداوم بر تمایل خود به مذاکره و توافق با تهران، ارسال نامه و ... نشان داده است.
در این میان هر چند نباید از اهمیت تهدیدهای بیسابقه کنونی آمریکا علیه ایران و گسیل داشتن تجهیزات جنگی به منطقه فروکاست، اما سخنی به گزاف هم نیست اگر گفته شود که این «نظامیگری» قبل از این که نشانهای جدی از احتمال وقوع یک جنگ و درگیری نظامی باشد، بیشتر با هدف تسریع روند دستیابی به توافق و نشانگر عجله ترامپ در این باره است.
البته این تهدیدات انگیزههای دیگری هم جز فشار حداکثری بر تهران برای رسیدن به توافق دارد که به نوعی نقش کاتالیزور برای رسیدن به این غایت را ایفا میکند؛ از جمله تزریق حس اطمینان به دولت راستگرای اسرائیل و لابی تندروی آن در آمریکا با هدف کنترل و مهار آن و همچنین تلاشی پیشینی برای روایتسازی بعد از توافق و تصویر آن از موضع قدرت.
با این حال، اگر ترامپ در اثنای مذاکرات با هدف شکستن بنبستهای احتمالی به این ادراک برسد که میتواند سطحی محدود از کاربرد زور را «بدون هر گونه هزینه خاصی» اعمال کند، به آن متوسل میشود.
اما در کل این نگاه که ترامپ به دنبال زمینهسازی برای جنگ و درگیری نظامی است، بیانگر عدم شناخت شخصیت اوست. ترامپ آدم عجولی برای دستیابی به اهدافش است و چندان خود را در گیر و دار چنین مقدمهسازیهای زمانبری برای رسیدن به اهدافش نمیکند. او به علت هزینههای جنگ میانهای با آن ندارد. مبنای تصمیماتش هم هزینه فایده اقتصادی است و به همین علت هم وقتی تعرفهها بر خلاف انتظاراتش به امر زیانباری بدل شد، سریعا بیشتر آنها را به حالت تعلیق درآورد.
اما ترامپ در کنار تلاش برای توافق با تهران در منطقه، به دنبال عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان نیز هست که بدون توقف جنگ غزه امکانپذیر نیست. در سایه عدم امکان تشکیل کشور فلسطین به عنوان ما به ازای برقراری روابط ریاض و تل آویو، ظاهرا ترامپ تلاش دارد از توقف جنگ و بازسازی غزه محملی و پلی جایگزین برای آن بسازد.
در این میان ترامپ قرار است ماه دیگر به ریاض و منطقه سفر کند که احتمالا پیشدرآمد آن آتش بس در غزه در دو سه هفته پیشرو باشد. بعد از آن باید دید چه اتفاقی در دیگر پروندههای منطقهای میافتد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
04.04.202516:29
🔺ترامپ و تازیانه تعرفه!
فردا شنبه جنگ تجاری ترامپ علیه جهان پس از اعلام وضع تعرفههای بیسابقه در چهارشنبه گذشته عملیاتی میشود.
ترامپ در این جنگ دوست و دشمن، متحد و خصم، حتی اسرائیل را مستثنی نکرده و همه را با تازیانه تعرفه نواخته است.
این اتفاق در تاریخ آمریکا تقریبا مسبوق به سابقه نیست و حتی تعرفههای وضع شده بر اساس قانون بدنام اسموت هاولی در سال 1930 نیز با این حدت و شدت نبود.
در واقع این جنگ گمرگی و تعرفهای نه محصول یک کار کارشناسی زیربنایی، بلکه مولود تصمیم شخصی و آرزوی دیرینه ترامپ است که بر پایه فهمش از اقتصاد و منطق تجارت از «تعرفه» «زیباترین» مفهوم را ساخته و روز وضع این تعرفهها را هم روز «آزادی و استقلال» نام نهاده است.
هر چند نظر به هژمونی آمریکا در جهان این تصمیم ترامپ در وهله نخست نمایش قدرت است، اما چنین اقدامی بیشتر ریشه روانشناختی و انتقامگیری با ابزار تعرفه دارد. ترامپ فکر میکند آمریکا گاو شیردهی شده است که دنیا آن را مجانی میدوشد و با وضع چنین تعرفههایی انتقام میگیرد و میخواهد تولید و صادرات آمریکا را تقویت کند.
اما واکنش شدید بازارهای مالی جهان و آمریکا و ثبت تریلیونها دلار زیان صرفا تکانههای اولیه این تصمیم فردی ترامپ است که میتواند نتیجه معکوسی را رقم بزند.
هر چند ممکن است ترامپ در نظر داشته باشد با کشیدن شمشیر تعرفه برخی کشورها را پای میز مذاکره بنشاند تا آنها را مجبور به دادن امتیازهای اقتصادی در هر گونه توافقی در مقابل کاهش این تعرفهها کند، اما به صورت کلی قربانی تصمیمی در این سطح و مداخلهای دولتی، اقتصاد آزاد، تجارت جهانی، اقتصاد بینالملل و جهانی شدن است که آمریکای قبل از ترامپ موتور محرکه آنها بود.
نگارنده کارشناس اقتصادی نیست، اما بر اساس اندک مطالعات اقتصادی به ویژه در اقتصاد سیاسی و بینالملل میتوان گفت که اعمال این تعرفهها و تداوم آن جدا از تاثیرات سوء احتمالی برای مصرفکنندگان آمریکا، شرکای اقتصادی آن از اروپا گرفته تا چین و جنوب شرقی آسیا، کلید زدن دورهای از رکود و تزریق نااطمینانی به اقتصاد جهان، میتواند در آینده کشورهای جهان به ویژه قدرتهای اقتصادی را به سمت نوعی همگرایی تجاری منهای آمریکا سوق دهد که محصول آن هم تضعیف تدریجی هژمونی جهانی آمریکا به ویژه در ابعاد اقتصادی خواهد بود که دیگر ابعاد هژمونی نیز به نوعی تابع آن است.
چنین وضعی میتواند در نهایت به نفع چین تمام شود؛ هر چند فعلا در راس اهداف فشار تعرفهای ترامپ قرار دارد و تاکنون دو تعرفه گمرگی 34 و 20 درصدی علیه آن وضع شده که به زیان پکن است.
اما اگر از منظر ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک جهان به جنگ تجاری ترامپ نگاه کنیم، به نظر میرسد این تصمیم میتواند «خلا راهبردی» و «ابهام راهبردی» در سطح نظام بینالملل را تشدید کند و تعمیق بخشد؛ نظامی که مدتی است در معرض تکانههای مستمر ناشی از خلل تدریجی در موازنه قوا قرار دارد و وارد دوره گذار آنارشیک خود شده است که در آن قدرت فیصلهگری وجود ندارد که بحرانها را و لو یکجانبه حل و فصل کند و در نتیجه سیاست و نظام بینالملل با بنبستهای پیچیده مواجه میشود. همین وضع هم منطق واقعگرایی و رئالیسم را در مناسبات بینالمللی فربهتر میکند که امروز به بدترین شکل در نسلکشی غزه خود را نشان میدهد.
از دیگر پیامدهای مختل شدن توازن نظام بینالملل تشدید منازعات منطقهای در گوشه و کنار جهان در آینده به ویژه در خاورمیانهِ بیثبات است. در چنین وضعی که دنیا و خاورمیانه در آستانه قسمی بیثباتی آنارشیک قرار دارد، کشورهایی توان لازم برای عبور از این مرحله دشوار را دارند که از حداکثر انسجام داخلی کافی برخوردار باشند.
بنابراین چهار سال آینده را میتوان حساسترین دوره پس از جنگ جهانی دوم برشمرد که تحولات آن آینده نظم جهانی را ترسیم خواهد کرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
فردا شنبه جنگ تجاری ترامپ علیه جهان پس از اعلام وضع تعرفههای بیسابقه در چهارشنبه گذشته عملیاتی میشود.
ترامپ در این جنگ دوست و دشمن، متحد و خصم، حتی اسرائیل را مستثنی نکرده و همه را با تازیانه تعرفه نواخته است.
این اتفاق در تاریخ آمریکا تقریبا مسبوق به سابقه نیست و حتی تعرفههای وضع شده بر اساس قانون بدنام اسموت هاولی در سال 1930 نیز با این حدت و شدت نبود.
در واقع این جنگ گمرگی و تعرفهای نه محصول یک کار کارشناسی زیربنایی، بلکه مولود تصمیم شخصی و آرزوی دیرینه ترامپ است که بر پایه فهمش از اقتصاد و منطق تجارت از «تعرفه» «زیباترین» مفهوم را ساخته و روز وضع این تعرفهها را هم روز «آزادی و استقلال» نام نهاده است.
هر چند نظر به هژمونی آمریکا در جهان این تصمیم ترامپ در وهله نخست نمایش قدرت است، اما چنین اقدامی بیشتر ریشه روانشناختی و انتقامگیری با ابزار تعرفه دارد. ترامپ فکر میکند آمریکا گاو شیردهی شده است که دنیا آن را مجانی میدوشد و با وضع چنین تعرفههایی انتقام میگیرد و میخواهد تولید و صادرات آمریکا را تقویت کند.
اما واکنش شدید بازارهای مالی جهان و آمریکا و ثبت تریلیونها دلار زیان صرفا تکانههای اولیه این تصمیم فردی ترامپ است که میتواند نتیجه معکوسی را رقم بزند.
هر چند ممکن است ترامپ در نظر داشته باشد با کشیدن شمشیر تعرفه برخی کشورها را پای میز مذاکره بنشاند تا آنها را مجبور به دادن امتیازهای اقتصادی در هر گونه توافقی در مقابل کاهش این تعرفهها کند، اما به صورت کلی قربانی تصمیمی در این سطح و مداخلهای دولتی، اقتصاد آزاد، تجارت جهانی، اقتصاد بینالملل و جهانی شدن است که آمریکای قبل از ترامپ موتور محرکه آنها بود.
نگارنده کارشناس اقتصادی نیست، اما بر اساس اندک مطالعات اقتصادی به ویژه در اقتصاد سیاسی و بینالملل میتوان گفت که اعمال این تعرفهها و تداوم آن جدا از تاثیرات سوء احتمالی برای مصرفکنندگان آمریکا، شرکای اقتصادی آن از اروپا گرفته تا چین و جنوب شرقی آسیا، کلید زدن دورهای از رکود و تزریق نااطمینانی به اقتصاد جهان، میتواند در آینده کشورهای جهان به ویژه قدرتهای اقتصادی را به سمت نوعی همگرایی تجاری منهای آمریکا سوق دهد که محصول آن هم تضعیف تدریجی هژمونی جهانی آمریکا به ویژه در ابعاد اقتصادی خواهد بود که دیگر ابعاد هژمونی نیز به نوعی تابع آن است.
چنین وضعی میتواند در نهایت به نفع چین تمام شود؛ هر چند فعلا در راس اهداف فشار تعرفهای ترامپ قرار دارد و تاکنون دو تعرفه گمرگی 34 و 20 درصدی علیه آن وضع شده که به زیان پکن است.
اما اگر از منظر ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک جهان به جنگ تجاری ترامپ نگاه کنیم، به نظر میرسد این تصمیم میتواند «خلا راهبردی» و «ابهام راهبردی» در سطح نظام بینالملل را تشدید کند و تعمیق بخشد؛ نظامی که مدتی است در معرض تکانههای مستمر ناشی از خلل تدریجی در موازنه قوا قرار دارد و وارد دوره گذار آنارشیک خود شده است که در آن قدرت فیصلهگری وجود ندارد که بحرانها را و لو یکجانبه حل و فصل کند و در نتیجه سیاست و نظام بینالملل با بنبستهای پیچیده مواجه میشود. همین وضع هم منطق واقعگرایی و رئالیسم را در مناسبات بینالمللی فربهتر میکند که امروز به بدترین شکل در نسلکشی غزه خود را نشان میدهد.
از دیگر پیامدهای مختل شدن توازن نظام بینالملل تشدید منازعات منطقهای در گوشه و کنار جهان در آینده به ویژه در خاورمیانهِ بیثبات است. در چنین وضعی که دنیا و خاورمیانه در آستانه قسمی بیثباتی آنارشیک قرار دارد، کشورهایی توان لازم برای عبور از این مرحله دشوار را دارند که از حداکثر انسجام داخلی کافی برخوردار باشند.
بنابراین چهار سال آینده را میتوان حساسترین دوره پس از جنگ جهانی دوم برشمرد که تحولات آن آینده نظم جهانی را ترسیم خواهد کرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
18.03.202513:55
🔺بهای بازگشت بنگویر!
قتل عامی که امروز جان صدها کودک و زن و غیر نظامی را در نوار غزه گرفت، بهای بازگشت ایتمار بنگویر چهره بسیار تندرو به کابینه اسرائیل بود که بنا به اعلام رسانههای اسرائیلی امروز به دولت باز خواهد گشت.
با بازگشت بنگویر نتانیاهو میتواند حد نصاب لازم را برای تصویب بودجه در کنست به دست آورد و این گونه کابینهاش را از سقوط نجات میدهد. البته ناظر قضایی اسرائیل با بازگشت بنگویر به کابینه مخالفت کرده است و باید دید به یک معضل و مانع قانونی تبدیل میشود یا خیر.
اما با بازگشت رئیس حزب «قدرت یهودی»، میتوان گفت که یکی از دو هدف نتانیاهو از حملات ویرانگر و پرتلفات امروز به غزه تحقق یافته و میماند هدف اجبار حماس به یک توافق بر اساس شروط اسرائیل. تحقق هدف دوم به آسانی هدف نخست نیست و بعید است که حماس با این شروط موافقت کند. خود نتانیاهو هم از آن آگاه است و احتمالا در صورت عبور از بحران بودجه و پایان مارس مذاکرات درباره مرحله دوم آتشبس با جدیت شروع شود. در این مدت هم به احتمال زیاد حملات به غزه با هدف بهبود شرایط توافق به نفع اسرائیل ادامه مییابد.
پس از آن هم اگر بنگویر بخواهد دوباره از دولت خارج شود، برای نتانیاهو مهم نیست. در واقع وی به این شکل شرکایش را هم به بازی میگیرد.
اما بهای این بده بستان داخلی و بازی سیاسی خون دهها و صدها کودک بیدفاع و ایجاد قحطی و گرسنگی برای بیش از دو میلیون نفر است که این گونه بیمحابا در بازار سیاست با هدف ماندن در قدرت ریخته میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
قتل عامی که امروز جان صدها کودک و زن و غیر نظامی را در نوار غزه گرفت، بهای بازگشت ایتمار بنگویر چهره بسیار تندرو به کابینه اسرائیل بود که بنا به اعلام رسانههای اسرائیلی امروز به دولت باز خواهد گشت.
با بازگشت بنگویر نتانیاهو میتواند حد نصاب لازم را برای تصویب بودجه در کنست به دست آورد و این گونه کابینهاش را از سقوط نجات میدهد. البته ناظر قضایی اسرائیل با بازگشت بنگویر به کابینه مخالفت کرده است و باید دید به یک معضل و مانع قانونی تبدیل میشود یا خیر.
اما با بازگشت رئیس حزب «قدرت یهودی»، میتوان گفت که یکی از دو هدف نتانیاهو از حملات ویرانگر و پرتلفات امروز به غزه تحقق یافته و میماند هدف اجبار حماس به یک توافق بر اساس شروط اسرائیل. تحقق هدف دوم به آسانی هدف نخست نیست و بعید است که حماس با این شروط موافقت کند. خود نتانیاهو هم از آن آگاه است و احتمالا در صورت عبور از بحران بودجه و پایان مارس مذاکرات درباره مرحله دوم آتشبس با جدیت شروع شود. در این مدت هم به احتمال زیاد حملات به غزه با هدف بهبود شرایط توافق به نفع اسرائیل ادامه مییابد.
پس از آن هم اگر بنگویر بخواهد دوباره از دولت خارج شود، برای نتانیاهو مهم نیست. در واقع وی به این شکل شرکایش را هم به بازی میگیرد.
اما بهای این بده بستان داخلی و بازی سیاسی خون دهها و صدها کودک بیدفاع و ایجاد قحطی و گرسنگی برای بیش از دو میلیون نفر است که این گونه بیمحابا در بازار سیاست با هدف ماندن در قدرت ریخته میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
13.03.202516:59
🔺لبنان در مسیر عادیسازی روابط؟!
سه شنبه دفتر نتانیاهو از نشستی چهارجانبه در الناقوره لبنان با حضور نمایندگانی از ارتش اسرائیل، آمریکا، فرانسه و لبنان خبر داد؛ نشست کم سابقه و مهمی که چندان مورد توجه رسانهها قرار نگرفت، اما میتواند پیشدرآمد روندی باشد که «لبنانِ جدید» در آن قرار گرفته است و پیش میرود.
در این نشست سه کارگروه تشکیل شده است که دفتر نتانیاهو هدف از آن را «ثبات منطقه» دانسته و قرار است که هر کارگروه درباره یکی از سه موضوع زیر بحث و مذاکره کند: پنج نقطه اشغالی در جنوب لبنان که ارتش اسرائیل بر خلاف توافق آتشبس از آنها خارج نشده است، خط آبی و نقاط مرزی مورد اختلاف و پرونده اسرای لبنانی در اسرائیل.
در عین حال هم دولت نتانیاهو در موضعی قابل تامل و نوعی مغازله برای جوزف عون اعلام کرد که در چارچوب تفاهمات با رئیس جمهور جدید لبنان و با هماهنگی آمریکا برای نشان دادن «حسن نیت» پنج اسیر غیر نظامی لبنانی را آزاد کرده است.
این مذاکرات که با حضور نمایندگان اسرائیل و لبنان برگزار میشود، جدا از این که بیانگر رویکرد دولت ترامپ برای مهار تنشها در خاورمیانه است، اما فراتر از آن هدفی اساسی را دنبال میکند و آن هم کشاندن لبنان به مسیر عادیسازی روابط با اسرائیل است. به این مهم میتوان در بین سطور اظهارات و تحرکات مقامات آمریکایی از لیزا جانسون سفیر آمریکا در بیروت تا ویتکوف فرستاده ترامپ در امور خاورمیانه پی برد. جانسون گفته است که لبنان باید خود را برای مرحله پیشرو برای مذاکرات سیاسی و دستیابی به راه حل جامع و همیشگی آماده کند.
کما این که معمای خودداری اسرائیل از عقبنشینی از پنج نقطه مرزی نیز به نوعی حل میشود و آن هم محملسازی برای توافق عادیسازی روابط در آینده است؛ به گونهای که در مقابل عادی شدن مناسبات این عقبنشینی به عنوان امتیازی به دولت لبنان داده شود!
در واقع هم برخی رقبای لبنانی حزب الله و هم آمریکا و اسرائیل بر این باور هستند که اکنون بهترین فرصت برای برقراری روابط میان تل آویو و بیروت در سایه وضعیت پیش آمده برای این حزب است.
در موضوع سوریه نیز یکی از اهداف عمده اشغال برخی مناطق در جنوب این کشور همین است که عقبنشینی از این مناطق به جای بلندیهای جولان در هر نوع مذاکرات احتمالی در آینده با سوریه چه مستقیم چه غیر مستقیم محمل چانهزنی و بده بستان قرار گیرد.
واقعیت هم این است که آمریکای ترامپ به جد در حال مقدمهسازی برای الحاق لبنان و سوریه به پیمان ابراهیم است و سخنان اخیرا فرستاده ترامپ به خاورمیانه در این زمینه گویا و روشن است. وی گفته است که «تحولات سیاسی در منطقه ممکن است لبنان و سوریه را نیز دربر گیرد. لبنان احتمالا به زودی به توافقنامههای صلح بپیوندد و سوریه نیز ممکن است در این راه قرار گیرد.»
در حقیقت علت اصلی به تعویق انداختن لغو تحریمهای سوریه نیز همین است که این مساله با عقبنشینی اسرائیل از مناطق اشغالی جدید سوریه به عنوان محملی برای چانهزنی جهت پیوستن دمشق به پیمان ابراهیم مطرح شود.
فعلا اقدامات و برنامههای دولت ترامپ در این رابطه در حد مقدمهسازی برای ملحق کردن بیروت و دمشق به این پیمان است که در آینده و در پی پیوستن ریاض اتفاق بیفتد.
این چیزی است که ترامپ و اسرائیل برای لبنان و سوریه در سر دارند و در حال اهرمسازی برای رسیدن به این هدف هستند، این که محقق شود یا نه چیز دیگری است و متغیرهای منطقهای و بینالمللی دیگری نیز در این زمینه تاثیر دارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
سه شنبه دفتر نتانیاهو از نشستی چهارجانبه در الناقوره لبنان با حضور نمایندگانی از ارتش اسرائیل، آمریکا، فرانسه و لبنان خبر داد؛ نشست کم سابقه و مهمی که چندان مورد توجه رسانهها قرار نگرفت، اما میتواند پیشدرآمد روندی باشد که «لبنانِ جدید» در آن قرار گرفته است و پیش میرود.
در این نشست سه کارگروه تشکیل شده است که دفتر نتانیاهو هدف از آن را «ثبات منطقه» دانسته و قرار است که هر کارگروه درباره یکی از سه موضوع زیر بحث و مذاکره کند: پنج نقطه اشغالی در جنوب لبنان که ارتش اسرائیل بر خلاف توافق آتشبس از آنها خارج نشده است، خط آبی و نقاط مرزی مورد اختلاف و پرونده اسرای لبنانی در اسرائیل.
در عین حال هم دولت نتانیاهو در موضعی قابل تامل و نوعی مغازله برای جوزف عون اعلام کرد که در چارچوب تفاهمات با رئیس جمهور جدید لبنان و با هماهنگی آمریکا برای نشان دادن «حسن نیت» پنج اسیر غیر نظامی لبنانی را آزاد کرده است.
این مذاکرات که با حضور نمایندگان اسرائیل و لبنان برگزار میشود، جدا از این که بیانگر رویکرد دولت ترامپ برای مهار تنشها در خاورمیانه است، اما فراتر از آن هدفی اساسی را دنبال میکند و آن هم کشاندن لبنان به مسیر عادیسازی روابط با اسرائیل است. به این مهم میتوان در بین سطور اظهارات و تحرکات مقامات آمریکایی از لیزا جانسون سفیر آمریکا در بیروت تا ویتکوف فرستاده ترامپ در امور خاورمیانه پی برد. جانسون گفته است که لبنان باید خود را برای مرحله پیشرو برای مذاکرات سیاسی و دستیابی به راه حل جامع و همیشگی آماده کند.
کما این که معمای خودداری اسرائیل از عقبنشینی از پنج نقطه مرزی نیز به نوعی حل میشود و آن هم محملسازی برای توافق عادیسازی روابط در آینده است؛ به گونهای که در مقابل عادی شدن مناسبات این عقبنشینی به عنوان امتیازی به دولت لبنان داده شود!
در واقع هم برخی رقبای لبنانی حزب الله و هم آمریکا و اسرائیل بر این باور هستند که اکنون بهترین فرصت برای برقراری روابط میان تل آویو و بیروت در سایه وضعیت پیش آمده برای این حزب است.
در موضوع سوریه نیز یکی از اهداف عمده اشغال برخی مناطق در جنوب این کشور همین است که عقبنشینی از این مناطق به جای بلندیهای جولان در هر نوع مذاکرات احتمالی در آینده با سوریه چه مستقیم چه غیر مستقیم محمل چانهزنی و بده بستان قرار گیرد.
واقعیت هم این است که آمریکای ترامپ به جد در حال مقدمهسازی برای الحاق لبنان و سوریه به پیمان ابراهیم است و سخنان اخیرا فرستاده ترامپ به خاورمیانه در این زمینه گویا و روشن است. وی گفته است که «تحولات سیاسی در منطقه ممکن است لبنان و سوریه را نیز دربر گیرد. لبنان احتمالا به زودی به توافقنامههای صلح بپیوندد و سوریه نیز ممکن است در این راه قرار گیرد.»
در حقیقت علت اصلی به تعویق انداختن لغو تحریمهای سوریه نیز همین است که این مساله با عقبنشینی اسرائیل از مناطق اشغالی جدید سوریه به عنوان محملی برای چانهزنی جهت پیوستن دمشق به پیمان ابراهیم مطرح شود.
فعلا اقدامات و برنامههای دولت ترامپ در این رابطه در حد مقدمهسازی برای ملحق کردن بیروت و دمشق به این پیمان است که در آینده و در پی پیوستن ریاض اتفاق بیفتد.
این چیزی است که ترامپ و اسرائیل برای لبنان و سوریه در سر دارند و در حال اهرمسازی برای رسیدن به این هدف هستند، این که محقق شود یا نه چیز دیگری است و متغیرهای منطقهای و بینالمللی دیگری نیز در این زمینه تاثیر دارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
07.03.202517:12
🔺نامه ترامپ و تکذیبیه ایران!
دونالد ترامپ در گفتگو با شبکه فاکس بیزنس گفته است که دیروز پنجشنبه نامهای خطاب به مقام رهبری ایران نوشته است. وی بیان داشت که در این نامه گفته است«امیدوارم که مذاکره کنید؛ چرا که این مساله برای ایران خیلی بهتر خواهد بود». وی در عین حال نیز گفته است: «آنها خواهان دستیابی به این نامه هستند. جایگزین دیگر این است که ما کاری انجام دهیم؛ چرا که نمیشود که ایران سلاح هستهای داشته باشد.».
اما در مقابل دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل اعلام کرد که «تاکنون چنین نامهای دریافت نکردهایم.»
اما قید «تاکنون» به معنای این است که اصل وجود نامه تکذیب نشده است. در این میان، یک مقام آمریکایی به شبکه الجزیره گفت که ترامپ این نامه را نوشته است، اما هنوز ارسال نشده است.
رسانهای کردن این نامه قبل از ارسال آن خود واجد معانی و دلالتهای خاصی است و چه بسا این از موارد نادر در تاریخ دیپلماسی در جهان است که عالیترین مقام یک کشور از فحوای نامهای به عالیترین مقام کشور دیگری قبل از ارسال آن خبر میدهد. این هم نشانه دیگری از متفاوت بودن ترامپ است.
اما رسانهای کردن نامه به این شکل در وهله نخست بیانگر این است که تصویر رسانهای به هر دلیل و انگیزهای برای ترامپ در مواجهه با پروندههای مختلف از اهمیت ویژهای برخوردار است. همچنین نشان میدهد که او در پرونده ایران نیز همچون بحران اوکراین عجله دارد و به دنبال رسیدن به نتیجه و توافق مطلوب خود است. در این خصوص آنچه برای ترامپ اهمیت است، رسیدن سریع به نتیجه دلخواه است؛ ولو این که بعد از رد مذاکرات از جانب ایران نامهنگاری کند.
حالا باید دید آیا نامه به مقصد میرسد و اگر هم برسد، چه برخوردی با آن میشود، آیا همان برخورد مشابه با پیام ترامپ در سال 1398 که از طریق شینزو آبه نخست وزیر سابق ژاپن فرستاد، انجام خواهد شد؟ پس از آن باید دید محتوای نامه چیست. آیا مثل این چند کلمهای که ترامپ درباره آن در مصاحبه با فاکس بیزنس گفته، تلفیقی از چماق و هویج است؛ یا توافق یا تهدید به حمله؟
در هر صورت به دلایلی چندان محتمل نیست که نامه جدید ترامپ مورد توجه جدی تصمیمسازان در ایران قرار گیرد.
واقعیت این است که اولویت نخست ترامپ مذاکره و توافق است، اما با شروط و خواستههای خودش. اگر غیر از این بود، ترامپ یکسره و بیدرنگ میرفت سراغ پلان بعدی. شخصيت و تفكر او هم اینگونه نیست که بخواهد با سخن گفتن مداوم از مذاکره و توافق برای اقدام دیگری مقدمهسازی دیپلماتیک انجام دهد.
ترامپ برای تحقق این هدف خود همزمان و همراستا با بازگرداندن سیاست فشار حداکثری، تهدیدها به صفر کردن صادرات نفتی ایران، توقف کشتیهای نفتی و احتمالا اقداماتی ایذایی از چند کانال تلاش میکند که این مذاکرات هر چه زودتر کلید بخورد.
در این میان، کانالی که احتمالا ترامپ بیش از همه بر روی آن حساب باز میکند، «فعلا» پوتین و روسیه است.
در این خصوص بعید نیست که پوتین در چارچوب بده بستانی با ترامپ به صورت جدی برای شکستن بنبست در پروندههای بینالمللی همچون پرونده هستهای ایران ورود کند. در این باره نیز تاکید دیمتری پسکوف سخنگوی کرملین مبنی بر ضرورت حل مسائل میان آمریکا و ایران با «گفتگو» نیز در سایه مخالفت تهران با آن در این شرایط در این راستا قابل تامل است.
در کل میتوان گفت که وساطت روسیه رفته رفته جدیتر میشود. به دیدار امروز سفیر ایران در روسیه با ریابکوف معاون لاوروف نیز میتوان از این زاویه نگریست.
اما وساطت پوتین میان تهران و واشنگتن و پرونده ایران به نوعی با سرنوشت جنگ اوکراین گره خورده است؛ چرا که کرملین نیز که نگران چرخشهای ناگهانی ترامپ است، بعید است که قبل از اطمینان خاطر کامل نسبت به پایان یکجانبه این جنگ به نفع کشورش و نقد کردن مواضع ترامپ تمام توان خود را برای شروع مذاکرات تهران و واشنگتن به کار گیرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دونالد ترامپ در گفتگو با شبکه فاکس بیزنس گفته است که دیروز پنجشنبه نامهای خطاب به مقام رهبری ایران نوشته است. وی بیان داشت که در این نامه گفته است«امیدوارم که مذاکره کنید؛ چرا که این مساله برای ایران خیلی بهتر خواهد بود». وی در عین حال نیز گفته است: «آنها خواهان دستیابی به این نامه هستند. جایگزین دیگر این است که ما کاری انجام دهیم؛ چرا که نمیشود که ایران سلاح هستهای داشته باشد.».
اما در مقابل دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل اعلام کرد که «تاکنون چنین نامهای دریافت نکردهایم.»
اما قید «تاکنون» به معنای این است که اصل وجود نامه تکذیب نشده است. در این میان، یک مقام آمریکایی به شبکه الجزیره گفت که ترامپ این نامه را نوشته است، اما هنوز ارسال نشده است.
رسانهای کردن این نامه قبل از ارسال آن خود واجد معانی و دلالتهای خاصی است و چه بسا این از موارد نادر در تاریخ دیپلماسی در جهان است که عالیترین مقام یک کشور از فحوای نامهای به عالیترین مقام کشور دیگری قبل از ارسال آن خبر میدهد. این هم نشانه دیگری از متفاوت بودن ترامپ است.
اما رسانهای کردن نامه به این شکل در وهله نخست بیانگر این است که تصویر رسانهای به هر دلیل و انگیزهای برای ترامپ در مواجهه با پروندههای مختلف از اهمیت ویژهای برخوردار است. همچنین نشان میدهد که او در پرونده ایران نیز همچون بحران اوکراین عجله دارد و به دنبال رسیدن به نتیجه و توافق مطلوب خود است. در این خصوص آنچه برای ترامپ اهمیت است، رسیدن سریع به نتیجه دلخواه است؛ ولو این که بعد از رد مذاکرات از جانب ایران نامهنگاری کند.
حالا باید دید آیا نامه به مقصد میرسد و اگر هم برسد، چه برخوردی با آن میشود، آیا همان برخورد مشابه با پیام ترامپ در سال 1398 که از طریق شینزو آبه نخست وزیر سابق ژاپن فرستاد، انجام خواهد شد؟ پس از آن باید دید محتوای نامه چیست. آیا مثل این چند کلمهای که ترامپ درباره آن در مصاحبه با فاکس بیزنس گفته، تلفیقی از چماق و هویج است؛ یا توافق یا تهدید به حمله؟
در هر صورت به دلایلی چندان محتمل نیست که نامه جدید ترامپ مورد توجه جدی تصمیمسازان در ایران قرار گیرد.
واقعیت این است که اولویت نخست ترامپ مذاکره و توافق است، اما با شروط و خواستههای خودش. اگر غیر از این بود، ترامپ یکسره و بیدرنگ میرفت سراغ پلان بعدی. شخصيت و تفكر او هم اینگونه نیست که بخواهد با سخن گفتن مداوم از مذاکره و توافق برای اقدام دیگری مقدمهسازی دیپلماتیک انجام دهد.
ترامپ برای تحقق این هدف خود همزمان و همراستا با بازگرداندن سیاست فشار حداکثری، تهدیدها به صفر کردن صادرات نفتی ایران، توقف کشتیهای نفتی و احتمالا اقداماتی ایذایی از چند کانال تلاش میکند که این مذاکرات هر چه زودتر کلید بخورد.
در این میان، کانالی که احتمالا ترامپ بیش از همه بر روی آن حساب باز میکند، «فعلا» پوتین و روسیه است.
در این خصوص بعید نیست که پوتین در چارچوب بده بستانی با ترامپ به صورت جدی برای شکستن بنبست در پروندههای بینالمللی همچون پرونده هستهای ایران ورود کند. در این باره نیز تاکید دیمتری پسکوف سخنگوی کرملین مبنی بر ضرورت حل مسائل میان آمریکا و ایران با «گفتگو» نیز در سایه مخالفت تهران با آن در این شرایط در این راستا قابل تامل است.
در کل میتوان گفت که وساطت روسیه رفته رفته جدیتر میشود. به دیدار امروز سفیر ایران در روسیه با ریابکوف معاون لاوروف نیز میتوان از این زاویه نگریست.
اما وساطت پوتین میان تهران و واشنگتن و پرونده ایران به نوعی با سرنوشت جنگ اوکراین گره خورده است؛ چرا که کرملین نیز که نگران چرخشهای ناگهانی ترامپ است، بعید است که قبل از اطمینان خاطر کامل نسبت به پایان یکجانبه این جنگ به نفع کشورش و نقد کردن مواضع ترامپ تمام توان خود را برای شروع مذاکرات تهران و واشنگتن به کار گیرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
23.04.202514:19
🔺بستر منطقهای برجام 2!
مذاکرات میان ایران و آمریکا این بار بر خلاف دوران اوباما در شرایط منطقهای متفاوتی شروع شده است.
وقتی برجام 2015 امضا شد، بستر منطقهای کاملا نامساعد بود و جنگهای نیابتی و بعضا مستقیم در اوج بود که حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطعی روابط این فضا را تشدید کرد. از این رو، وقتی ترامپ در 2016 به قدرت رسید، ریاض و ابوظبی به همراه اسرائیل گمشده خود را یافتند و با لابیگری، ترامپ را به خروج از برجام و اجرای وعدهاش متقاعد کردند و راهبرد سیاست فشار حداکثری کلید خورد.
اما ترامپ در ژانویه 2025 به قدرت بازگشت که شرایط خاورمیانه بسیار متفاوت از دوره قبل است. البته این شرایط میتواند کارکردی دوگانه داشته باشد؛ هم میتواند مشوق پیگیری فشار حداکثری و تشدید آن علیه ایران باشد و هم تسهیلگر مذاکره و توافق.
اما مشوق تشدید فشار حداکثری از این جهت که فروکاست نقش منطقهای ایران در نتیجه تحولات چند ماه اخیر در سوریه، لبنان و تا حدود زیادی عراق فی نفسه میتواند طرف آمریکایی را برای فشار بیشتر و خودداری از عجله در مذاکره و توافق وسوسه کند.
اما به نظر میرسد که عوامل تسهیلگر مذاکره و توافق میان ایران و آمریکا نقش پررنگتری دارند. در راس این متغیرها خود ترامپ و عجله او برای مذاکره و توافق با ایران قرار دارد.
کاتالیزور دیگر این است که شکافی عمیق میان مثلث اسرائیل، عربستان و امارات در لابیگری مشترک علیه تهران رخ داده است. کما این که به صورت جداگانه هم ریاض نه تنها بر خلاف چهار سال اول ترامپ علیه مذاکره و توافق با ایران در آمریکا لابیگری نمیکند، بلکه مشوق مذاکره و توافق دو طرف آمریکایی و ایرانی نیز هست. اما این چرخش ریاض را نباید دوری از آمریکا و تلاش برای همکاری با تهران علیه سیاستهای واشنگتن دانست که اگر این طور بود شاهد حداقل همکاری مشترک برای توقف جنگ غزه میبودیم اما هیچ تحرک جدی شکل نگرفت.
ریاض چند سالی است که معطوف به چشم انداز کلان توسعه و طرحهای بلندپروازانه بن سلمان و تجربه یک دهه اخیر به ویژه جنگ یمن، راهبرد روابط خارجی متوازن با شرق و غرب، تنشزدایی در روابط منطقهای خود ابتدا با محور قطر و ترکیه و سپس با ایران را در پیش گرفته است. عربستان در دوره ملک عبدالله به جنگ آمریکا علیه ایران متمایل بود، اما در این دوره بنا به الزامات پروندههای پیشگفته با چنین جنگی نظر به تبعات منطقهای ویرانگر آن مخالف است.
آشتی با ایران در این چارچوب رخ داد و در کنار آن هم حمله هفتم اکتبر حماس و جنگ نسلکشی در غزه پروژه عادیسازی روابط میان عربستان و اسرائیل را دستکم به تعویق انداخت و مانع همکاری نزدیک و همافزایی میان دو طرف شد و همین خود اسرائیل را در مواجهه با شرایط کنونی تنها گذاشته است.
البته با وضعیت پیش آمده در سوریه، لبنان، عراق و دست بالا پیدا کردن عربستان در این ساحات، اختلافات منطقهای تهران و ریاض هم به شکل جدی کاهش یافته است. تثبیت چنین وضعیتی و پیامدهای منطقهای سنگین گزینه جایگزین شکست دیپلماسی میان آمریکا و ایران میطلبد که عربستان بر خلاف اسرائیل خواهان موفقیت این روند باشد.
اما کاتالیزور دیگر مذاکرات، بحران داخلی نتانیاهو ناشی از باتلاق غزه است که قدرت مانور و تحرک او را در فشار بر دولت آمریکا در پرونده ایران کاهش داده است. اسرائیل اکنون با شکاف داخلی عمیق و بیسابقه و لاغر شدن نهاد قدرت در اسرائیل در مقابل فربه شدن فردگرایی مستبدانه نتانیاهو مواجه است. همین وضعیت باعث شده است که منافع کلان اسرائیل قربانی منافع شخصی نخست وزیر آن شود که تمام هم و غمش ماندن در قدرت است و لو به قیمت کنار آمدن با دیپلماسی جدید آمریکا با ایران. به این علت هم اساسا نمیخواهد خود را در تقابل با ترامپ قرار دهد. از این رو هم از روزی که مذاکرات شروع شده، بی بی برخلاف گذشته عملا سکوت کرده است.
با وجود اهمیت عوامل تسهیلگر منطقهای پیشگفته در مذاکرات ایران و آمریکا، اما عامل تعیینکننده همان متغیر ترامپی است که تاکنون پیشران شروع مذاکرات و پیشبرد آن بوده است وباید دید این رویکرد او تا پایان ادامه مییابد یا…..
لکن یک احتمال و لو ضعیف را نباید از نظر دور داشت و آن هم این که با توجه به پیچیدگی شخصیت ترامپ بعید نیست که در لحظهای مشخص در جریان مذاکرات دست اسرائیل را برای انجام حملهای بسیار محدود یا خرابکاری بزرگی باز بگذارد. اما چه زمانی؟ احتمالا وقتی مذکرات در آستانه توافق نهایی قرار گیرد که هم از توافق تقریبا آماده به عنوان اهرمی برای مهار واکنش تهران استفاده شود و نیز تصویر دیگری از توافق از موضع قدرت ساخته شود.
مساله دیگر این که به احتمال زیاد مذاکره و توافق احتمالی با ایران بخشی از پروژه خاورمیانهای ترامپ است که عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان نیز بخشی از آن است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
مذاکرات میان ایران و آمریکا این بار بر خلاف دوران اوباما در شرایط منطقهای متفاوتی شروع شده است.
وقتی برجام 2015 امضا شد، بستر منطقهای کاملا نامساعد بود و جنگهای نیابتی و بعضا مستقیم در اوج بود که حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطعی روابط این فضا را تشدید کرد. از این رو، وقتی ترامپ در 2016 به قدرت رسید، ریاض و ابوظبی به همراه اسرائیل گمشده خود را یافتند و با لابیگری، ترامپ را به خروج از برجام و اجرای وعدهاش متقاعد کردند و راهبرد سیاست فشار حداکثری کلید خورد.
اما ترامپ در ژانویه 2025 به قدرت بازگشت که شرایط خاورمیانه بسیار متفاوت از دوره قبل است. البته این شرایط میتواند کارکردی دوگانه داشته باشد؛ هم میتواند مشوق پیگیری فشار حداکثری و تشدید آن علیه ایران باشد و هم تسهیلگر مذاکره و توافق.
اما مشوق تشدید فشار حداکثری از این جهت که فروکاست نقش منطقهای ایران در نتیجه تحولات چند ماه اخیر در سوریه، لبنان و تا حدود زیادی عراق فی نفسه میتواند طرف آمریکایی را برای فشار بیشتر و خودداری از عجله در مذاکره و توافق وسوسه کند.
اما به نظر میرسد که عوامل تسهیلگر مذاکره و توافق میان ایران و آمریکا نقش پررنگتری دارند. در راس این متغیرها خود ترامپ و عجله او برای مذاکره و توافق با ایران قرار دارد.
کاتالیزور دیگر این است که شکافی عمیق میان مثلث اسرائیل، عربستان و امارات در لابیگری مشترک علیه تهران رخ داده است. کما این که به صورت جداگانه هم ریاض نه تنها بر خلاف چهار سال اول ترامپ علیه مذاکره و توافق با ایران در آمریکا لابیگری نمیکند، بلکه مشوق مذاکره و توافق دو طرف آمریکایی و ایرانی نیز هست. اما این چرخش ریاض را نباید دوری از آمریکا و تلاش برای همکاری با تهران علیه سیاستهای واشنگتن دانست که اگر این طور بود شاهد حداقل همکاری مشترک برای توقف جنگ غزه میبودیم اما هیچ تحرک جدی شکل نگرفت.
ریاض چند سالی است که معطوف به چشم انداز کلان توسعه و طرحهای بلندپروازانه بن سلمان و تجربه یک دهه اخیر به ویژه جنگ یمن، راهبرد روابط خارجی متوازن با شرق و غرب، تنشزدایی در روابط منطقهای خود ابتدا با محور قطر و ترکیه و سپس با ایران را در پیش گرفته است. عربستان در دوره ملک عبدالله به جنگ آمریکا علیه ایران متمایل بود، اما در این دوره بنا به الزامات پروندههای پیشگفته با چنین جنگی نظر به تبعات منطقهای ویرانگر آن مخالف است.
آشتی با ایران در این چارچوب رخ داد و در کنار آن هم حمله هفتم اکتبر حماس و جنگ نسلکشی در غزه پروژه عادیسازی روابط میان عربستان و اسرائیل را دستکم به تعویق انداخت و مانع همکاری نزدیک و همافزایی میان دو طرف شد و همین خود اسرائیل را در مواجهه با شرایط کنونی تنها گذاشته است.
البته با وضعیت پیش آمده در سوریه، لبنان، عراق و دست بالا پیدا کردن عربستان در این ساحات، اختلافات منطقهای تهران و ریاض هم به شکل جدی کاهش یافته است. تثبیت چنین وضعیتی و پیامدهای منطقهای سنگین گزینه جایگزین شکست دیپلماسی میان آمریکا و ایران میطلبد که عربستان بر خلاف اسرائیل خواهان موفقیت این روند باشد.
اما کاتالیزور دیگر مذاکرات، بحران داخلی نتانیاهو ناشی از باتلاق غزه است که قدرت مانور و تحرک او را در فشار بر دولت آمریکا در پرونده ایران کاهش داده است. اسرائیل اکنون با شکاف داخلی عمیق و بیسابقه و لاغر شدن نهاد قدرت در اسرائیل در مقابل فربه شدن فردگرایی مستبدانه نتانیاهو مواجه است. همین وضعیت باعث شده است که منافع کلان اسرائیل قربانی منافع شخصی نخست وزیر آن شود که تمام هم و غمش ماندن در قدرت است و لو به قیمت کنار آمدن با دیپلماسی جدید آمریکا با ایران. به این علت هم اساسا نمیخواهد خود را در تقابل با ترامپ قرار دهد. از این رو هم از روزی که مذاکرات شروع شده، بی بی برخلاف گذشته عملا سکوت کرده است.
با وجود اهمیت عوامل تسهیلگر منطقهای پیشگفته در مذاکرات ایران و آمریکا، اما عامل تعیینکننده همان متغیر ترامپی است که تاکنون پیشران شروع مذاکرات و پیشبرد آن بوده است وباید دید این رویکرد او تا پایان ادامه مییابد یا…..
لکن یک احتمال و لو ضعیف را نباید از نظر دور داشت و آن هم این که با توجه به پیچیدگی شخصیت ترامپ بعید نیست که در لحظهای مشخص در جریان مذاکرات دست اسرائیل را برای انجام حملهای بسیار محدود یا خرابکاری بزرگی باز بگذارد. اما چه زمانی؟ احتمالا وقتی مذکرات در آستانه توافق نهایی قرار گیرد که هم از توافق تقریبا آماده به عنوان اهرمی برای مهار واکنش تهران استفاده شود و نیز تصویر دیگری از توافق از موضع قدرت ساخته شود.
مساله دیگر این که به احتمال زیاد مذاکره و توافق احتمالی با ایران بخشی از پروژه خاورمیانهای ترامپ است که عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان نیز بخشی از آن است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
11.04.202516:27
🔺فردا چه اتفاقی میافتد؟
امروز چه اسرائیل به عنوان مخالف جدی مذاکرات فردا شنبه در عمان میان تهران و واشنگتن و چه مخالفان و موافقان آن در ایران و آمریکا چشم به نتایج آن دوختهاند و بازار تحلیل و گمانهزنی داغ است. از این رو پرسش کانونی ساعتهای مانده به مذاکرات مسقط درباره نتایج آن و دورنمایی اولین دور دیپلماسی هستهای با ترامپ است.
پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است و خط خبری تحلیلی کاخ سفید و ناظران نزدیک به آن در سایه وجود رئیسجمهوری پیشبینیناپذیر هم کمکی نمیکند. با این حال، نگارنده معتقد است که اولا مذاکرات فردا دور اول و آخر نخواهد بود و در این دور بیشتر درباره شکل و دستور کار گفتگو خواهد شد.
ثانیا احتمالا دو طرف پس از پایان این دور از مذاکرات خواه یک روزه باشد یا دو روزه تلاش خواهند کرد که تصویری نسبتا مثبت ارائه کنند؛ حتی اگر پیشرفتی واقعی هم در کار نباشد. علت هم این است که هر دو طرف به تداوم این مذاکرات نیاز دارند و قبل از شروع مذاکرات فردا به احتمال زیاد، هم تهران هم ترامپ میدانند که در این گفتگوی چند ساعته نمیتوان به نتیجه خاص و پیشرفت بزرگی رسید و با این علم، مذاکرات را شروع میکنند که ادامهدار خواهد بود.
ادامه مذاکرات هم میطلبد دستکم تصویری منفی از مذاکرات فردا ارائه نشود و برای ریلگذاری جهت تداوم آن، واجد چشمانداز معرفی شود.
در این میان به نظر میرسد طرف ایرانی همچنان در پیوست رسانهای خود بسیار محتاطانه عمل کند و منتظر موضعگیری و واکنش تیم آمریکایی و کاخ سفید بماند؛ مگر این که تجربه این مدت و نگرانی از موجسواری مجدد رئیس جمهور آمریکا موجب بازنگری در این رویه قدیمی و کلیشهای شده باشد.
به احتمال زیاد ترامپ فردا چه در اثنای مذاکرات و چه بعد از آن در ارتباط نزدیک و سریع با استیو ویتکاف فرستاده خود باشد. ویتکاف نیز بعید است که یک نوع جمعبندی را ارائه کند که حکایتگر شکست زودهنگام ماموریتش باشد. بنابراین همچنان که ترامپ با پیوست رسانهای غافلگیر کننده برای اولین بار از نشست فردا شنبه در شامگاه دوشنبه گذشته خبر داد، ممکن است همین رویه را نیز پس از مذاکرات مسقط در پیشگیرد.
اما اگر هم ترامپ فرضا تصویری خوشبینانه درباره نتایج این مذاکرات و دورنمای آن ارایه دهد و حتی از قریب الوقوع بودن توافق سخن گوید، لزوما به این معنا نیست که عملا چنین است و این اتفاق میافتد. او همین رفتار را هم در قبال مذاکرات خود با روسیه و اوکراین در پیش گرفت و بدون این که اساسا پیشرفتی جدی در کار باشد، از صلح قریبالوقوع و غیره گفت و خیلیها هم باور کردند؛ اما گذشت اندک زمانی نشان داد که سخنان ترامپ نوعی خوشبینی فاقد پشتواند عملی بوده است.
اما یک تفاوت جدی این مذاکرات ایران با غرب با دورهای قبلی در عهد بایدن و اوباما این است که ترامپ کلا اروپا را بیخبر از گفتگوهای خود با تهران گذاشته و هماهنگی خاصی با آنها در این باره انجام نمیدهد. به نوعی میشود گفت که ترامپ همزمان خود نقش پلیس خوب و بد را ایفا میکند و پیوست رسانهای را هم در انحصار خود گرفته است و نقش سخنگو را هم بازی میکند.
بعدا درباره جوانب مثبت و منفی این سیاست در قبال اروپا خواهم نوشت.
تا ببینیم نتیجه مذاکرات فردا چه میشود و جمعبندی ترامپ درباره آن چه خواهد بود.
اگر دو طرف بتوانند در مذاکرات به یک جمعبندی درباره دستور کار برسند، بعدا بهتر میتوانست درباره چشمانداز و احتمالات پیشرو سخن گفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
امروز چه اسرائیل به عنوان مخالف جدی مذاکرات فردا شنبه در عمان میان تهران و واشنگتن و چه مخالفان و موافقان آن در ایران و آمریکا چشم به نتایج آن دوختهاند و بازار تحلیل و گمانهزنی داغ است. از این رو پرسش کانونی ساعتهای مانده به مذاکرات مسقط درباره نتایج آن و دورنمایی اولین دور دیپلماسی هستهای با ترامپ است.
پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است و خط خبری تحلیلی کاخ سفید و ناظران نزدیک به آن در سایه وجود رئیسجمهوری پیشبینیناپذیر هم کمکی نمیکند. با این حال، نگارنده معتقد است که اولا مذاکرات فردا دور اول و آخر نخواهد بود و در این دور بیشتر درباره شکل و دستور کار گفتگو خواهد شد.
ثانیا احتمالا دو طرف پس از پایان این دور از مذاکرات خواه یک روزه باشد یا دو روزه تلاش خواهند کرد که تصویری نسبتا مثبت ارائه کنند؛ حتی اگر پیشرفتی واقعی هم در کار نباشد. علت هم این است که هر دو طرف به تداوم این مذاکرات نیاز دارند و قبل از شروع مذاکرات فردا به احتمال زیاد، هم تهران هم ترامپ میدانند که در این گفتگوی چند ساعته نمیتوان به نتیجه خاص و پیشرفت بزرگی رسید و با این علم، مذاکرات را شروع میکنند که ادامهدار خواهد بود.
ادامه مذاکرات هم میطلبد دستکم تصویری منفی از مذاکرات فردا ارائه نشود و برای ریلگذاری جهت تداوم آن، واجد چشمانداز معرفی شود.
در این میان به نظر میرسد طرف ایرانی همچنان در پیوست رسانهای خود بسیار محتاطانه عمل کند و منتظر موضعگیری و واکنش تیم آمریکایی و کاخ سفید بماند؛ مگر این که تجربه این مدت و نگرانی از موجسواری مجدد رئیس جمهور آمریکا موجب بازنگری در این رویه قدیمی و کلیشهای شده باشد.
به احتمال زیاد ترامپ فردا چه در اثنای مذاکرات و چه بعد از آن در ارتباط نزدیک و سریع با استیو ویتکاف فرستاده خود باشد. ویتکاف نیز بعید است که یک نوع جمعبندی را ارائه کند که حکایتگر شکست زودهنگام ماموریتش باشد. بنابراین همچنان که ترامپ با پیوست رسانهای غافلگیر کننده برای اولین بار از نشست فردا شنبه در شامگاه دوشنبه گذشته خبر داد، ممکن است همین رویه را نیز پس از مذاکرات مسقط در پیشگیرد.
اما اگر هم ترامپ فرضا تصویری خوشبینانه درباره نتایج این مذاکرات و دورنمای آن ارایه دهد و حتی از قریب الوقوع بودن توافق سخن گوید، لزوما به این معنا نیست که عملا چنین است و این اتفاق میافتد. او همین رفتار را هم در قبال مذاکرات خود با روسیه و اوکراین در پیش گرفت و بدون این که اساسا پیشرفتی جدی در کار باشد، از صلح قریبالوقوع و غیره گفت و خیلیها هم باور کردند؛ اما گذشت اندک زمانی نشان داد که سخنان ترامپ نوعی خوشبینی فاقد پشتواند عملی بوده است.
اما یک تفاوت جدی این مذاکرات ایران با غرب با دورهای قبلی در عهد بایدن و اوباما این است که ترامپ کلا اروپا را بیخبر از گفتگوهای خود با تهران گذاشته و هماهنگی خاصی با آنها در این باره انجام نمیدهد. به نوعی میشود گفت که ترامپ همزمان خود نقش پلیس خوب و بد را ایفا میکند و پیوست رسانهای را هم در انحصار خود گرفته است و نقش سخنگو را هم بازی میکند.
بعدا درباره جوانب مثبت و منفی این سیاست در قبال اروپا خواهم نوشت.
تا ببینیم نتیجه مذاکرات فردا چه میشود و جمعبندی ترامپ درباره آن چه خواهد بود.
اگر دو طرف بتوانند در مذاکرات به یک جمعبندی درباره دستور کار برسند، بعدا بهتر میتوانست درباره چشمانداز و احتمالات پیشرو سخن گفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
28.03.202507:42
🔺ایران و آمریکا؛ سرانجام چه میشود؟!
در سیاست تهدید و تطمیع ترامپ در قبال ایران چاشنی تهدید و عصا غلیظتر است و میتوان گفت که تقریبا به استثنای مواردی نادر در حدود پنج دهه گذشته، هیچ دورهای از روابط تنشآلود فیمابین شاهد کاربست چنین تهدیدهای آشکاری به توسل به زور و حمله نظامی نبوده است. این ادبیات نظامی آمریکا با افزایش تحرکات در پایگاه دیهگو گارسیا در اقیانوس هند و همچنین پایگاههای آن در منطقه خلیج فارس قرین است. بنابراین پرسش کانونی این روزها این است که بالاخره تنش ایران و آمریکا و اسرائیل در دوره دوم ترامپ به درگیری نظامی میانجامد و تعیین تکلیف میشود یا ممکن است که به یک توافق ختم شود.
تهران به نظر میرسد ضمن جدی تلقی کردن تهدیدها به دنبال کنترل و مدیریت این تنش نسبتا بیسابقه از طریق ترکیبی از تاکتیکهای متفاوت است و به احتمال زیاد رونمایی از شهرهای موشکی، بازدید از تنگه هرمز و اقدامات نظامی دیگری را با هدف تاثیر گذاشتن بر محاسبات طرفهای مقابل دنبال کرده است. کما این که نوع تعامل ایران با نامه ترامپ و دادن پاسخ رسمی به آن، همچنین برداشتن پرچم آمریکا از زمین ورودی شهر جدید موشکی، باز گذاشتن مسیر گفتگوی غیرمستقیم پس از مخالفت با مذاکره مستقیم، بخشی از تاکتیکهای تهران برای مدیریت تنش است.
در مقابل به نظر میرسد که ترامپ و تیمش خیلی عجله دارند و حل و فصل سریع پرونده ایران را بخشی از تلاش خود برای «احیای ابهت و عظمت» آمریکا در جهان و خاورمیانه میدانند. در این راستا، گویا سرّ مهار و تاثیرگذاری بیشتر بر دیگر بازیگران منطقه از عربستان و ترکیه، تضمین امنیت و ادغام اسرائیل در نظم منطقهای و پیشبرد «پیمان ابراهام» را در نتیجهبخش کردن سریع سیاست فشار حداکثری در قبال تهران جستجو میکنند.
اما آیا سرانجام این فشار حداکثری در سایه تهدیدهای فزاینده مبنی بر کاربرد گزینه نظامی به درگیری نظامی و جنگ ختم میشود؟ در پاسخ به این پرسش، جمعبندی نگارنده این است که جنگ به معنای یک جنگ متعارف و گسترده بعید است و آنچه بیشتر مطرح است حمله به تاسیسات هستهای و نظامی ایران است؛ این حمله هم که البته نوعی جنگ با اهداف محدود است، زمانی اتفاق میافتد که ترامپ و تیم کاری او به این جمعبندی برسند که این کار بدون وقوع جنگی پرهزینه در منطقه امکانپذیر است. در واقع همان ادراکی که ترامپ را به سمت صدور دستور ترور بلندپایهترین مقام نظامی ایرانی کشاند، اگر درباره حمله بیهزینه به تاسیسات هستهای نیز شکل بگیرد، اقدام خواهد کرد؛ چه خود آمریکا اقدام کند چه اسرائیل را به دلایلی پیش بفرستد.
در حال حاضر ظاهرا ترامپ بیشتر به تهدید به کاربرد زور تمرکز دارد تا استفاده از آن و میخواهد تحت فشار این فضا مذاکره و توافقی دستکم درباره برنامه هستهای شکل بگیرد که همان نتیجه حمله احتمالی به تاسیسات هستهای را در پی داشته باشد.
بازی در لبه پرتگاه جنگ یک شیوه مذاکراتی ترامپ است که با طرح حداکثر خواستهها در کنار وارد کردن حداکثر فشارهای سیاسی و اقتصادی در بستر فضایی نظامی از جمله بستن کامل منافذ صادراتی ایرانی و در راس آنها صفر کردن صادرات نفت و چه بسا گسیل داشتن تجهیزات جنگی به منطقه در نهایت توافق و معاملهای را رقم بزند که در آن دست بالا را داشته باشد و لو این که به کلیه خواستهها هم نرسد.
اما همین بازی در لبه پرتگاه جنگ هزینههای سنگینی برای ایران در ابعاد اقتصادی و اجتماعی دارد و محصول بارز آن رکورد شکنیهای پیدرپی دلار در این روزها و به تبع آن قهقرای تصاعدی وضعیت معیشتی است.
در کنار آن هم بعید نیست که فشارهای چندلایه با حملات غیر علنی محدود و حوادثی امنیتی در ماههای پیشرو همراه شود؛ چنین اتفاقاتی هم اهداف متعددی را دنبال میکند، از پیشرانی نظامی امنیتی برای شروع مذاکرات و رسیدن به توافق تا سنجش واکنش تهران و برنامهریزی برای تحرکات نظامی تدریجی مبتنی بر آن.
اما در این میان دو متغیر در ماههای آتی سلبا و ایجابا بر ماهیت سیاست ترامپ در قبال ایران تاثیر جدی دارد؛ نخست تحولات داخلی اسرائیل و ماندن و نماندن نتانیاهو در قدرت در سایه بیسابقهترین بحران سیاسی و قانونی داخلی و دوم سرنوشت جنگ اوکراین در جهت انعقاد یک قرارداد صلح یا تداوم جنگ. ورود جدی پوتین به وساطت میان آمریکا و ایران با پایان این جنگ گره خورده است.
در عین حال، اكنون چند کانال در این رابطه فعال هستند و پیغام پسغامها را رد و بدل میکنند؛ اما هنوز مذاکره غیرمستقیم جدی شکل نگرفته است و باید دید سرانجام دیپلماسی نامه به کجا ختم میشود. فعلا که بعید است این نوع دیپلماسی و مذاکره غیر مستقیم به گشایشی جدی منجر شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
در سیاست تهدید و تطمیع ترامپ در قبال ایران چاشنی تهدید و عصا غلیظتر است و میتوان گفت که تقریبا به استثنای مواردی نادر در حدود پنج دهه گذشته، هیچ دورهای از روابط تنشآلود فیمابین شاهد کاربست چنین تهدیدهای آشکاری به توسل به زور و حمله نظامی نبوده است. این ادبیات نظامی آمریکا با افزایش تحرکات در پایگاه دیهگو گارسیا در اقیانوس هند و همچنین پایگاههای آن در منطقه خلیج فارس قرین است. بنابراین پرسش کانونی این روزها این است که بالاخره تنش ایران و آمریکا و اسرائیل در دوره دوم ترامپ به درگیری نظامی میانجامد و تعیین تکلیف میشود یا ممکن است که به یک توافق ختم شود.
تهران به نظر میرسد ضمن جدی تلقی کردن تهدیدها به دنبال کنترل و مدیریت این تنش نسبتا بیسابقه از طریق ترکیبی از تاکتیکهای متفاوت است و به احتمال زیاد رونمایی از شهرهای موشکی، بازدید از تنگه هرمز و اقدامات نظامی دیگری را با هدف تاثیر گذاشتن بر محاسبات طرفهای مقابل دنبال کرده است. کما این که نوع تعامل ایران با نامه ترامپ و دادن پاسخ رسمی به آن، همچنین برداشتن پرچم آمریکا از زمین ورودی شهر جدید موشکی، باز گذاشتن مسیر گفتگوی غیرمستقیم پس از مخالفت با مذاکره مستقیم، بخشی از تاکتیکهای تهران برای مدیریت تنش است.
در مقابل به نظر میرسد که ترامپ و تیمش خیلی عجله دارند و حل و فصل سریع پرونده ایران را بخشی از تلاش خود برای «احیای ابهت و عظمت» آمریکا در جهان و خاورمیانه میدانند. در این راستا، گویا سرّ مهار و تاثیرگذاری بیشتر بر دیگر بازیگران منطقه از عربستان و ترکیه، تضمین امنیت و ادغام اسرائیل در نظم منطقهای و پیشبرد «پیمان ابراهام» را در نتیجهبخش کردن سریع سیاست فشار حداکثری در قبال تهران جستجو میکنند.
اما آیا سرانجام این فشار حداکثری در سایه تهدیدهای فزاینده مبنی بر کاربرد گزینه نظامی به درگیری نظامی و جنگ ختم میشود؟ در پاسخ به این پرسش، جمعبندی نگارنده این است که جنگ به معنای یک جنگ متعارف و گسترده بعید است و آنچه بیشتر مطرح است حمله به تاسیسات هستهای و نظامی ایران است؛ این حمله هم که البته نوعی جنگ با اهداف محدود است، زمانی اتفاق میافتد که ترامپ و تیم کاری او به این جمعبندی برسند که این کار بدون وقوع جنگی پرهزینه در منطقه امکانپذیر است. در واقع همان ادراکی که ترامپ را به سمت صدور دستور ترور بلندپایهترین مقام نظامی ایرانی کشاند، اگر درباره حمله بیهزینه به تاسیسات هستهای نیز شکل بگیرد، اقدام خواهد کرد؛ چه خود آمریکا اقدام کند چه اسرائیل را به دلایلی پیش بفرستد.
در حال حاضر ظاهرا ترامپ بیشتر به تهدید به کاربرد زور تمرکز دارد تا استفاده از آن و میخواهد تحت فشار این فضا مذاکره و توافقی دستکم درباره برنامه هستهای شکل بگیرد که همان نتیجه حمله احتمالی به تاسیسات هستهای را در پی داشته باشد.
بازی در لبه پرتگاه جنگ یک شیوه مذاکراتی ترامپ است که با طرح حداکثر خواستهها در کنار وارد کردن حداکثر فشارهای سیاسی و اقتصادی در بستر فضایی نظامی از جمله بستن کامل منافذ صادراتی ایرانی و در راس آنها صفر کردن صادرات نفت و چه بسا گسیل داشتن تجهیزات جنگی به منطقه در نهایت توافق و معاملهای را رقم بزند که در آن دست بالا را داشته باشد و لو این که به کلیه خواستهها هم نرسد.
اما همین بازی در لبه پرتگاه جنگ هزینههای سنگینی برای ایران در ابعاد اقتصادی و اجتماعی دارد و محصول بارز آن رکورد شکنیهای پیدرپی دلار در این روزها و به تبع آن قهقرای تصاعدی وضعیت معیشتی است.
در کنار آن هم بعید نیست که فشارهای چندلایه با حملات غیر علنی محدود و حوادثی امنیتی در ماههای پیشرو همراه شود؛ چنین اتفاقاتی هم اهداف متعددی را دنبال میکند، از پیشرانی نظامی امنیتی برای شروع مذاکرات و رسیدن به توافق تا سنجش واکنش تهران و برنامهریزی برای تحرکات نظامی تدریجی مبتنی بر آن.
اما در این میان دو متغیر در ماههای آتی سلبا و ایجابا بر ماهیت سیاست ترامپ در قبال ایران تاثیر جدی دارد؛ نخست تحولات داخلی اسرائیل و ماندن و نماندن نتانیاهو در قدرت در سایه بیسابقهترین بحران سیاسی و قانونی داخلی و دوم سرنوشت جنگ اوکراین در جهت انعقاد یک قرارداد صلح یا تداوم جنگ. ورود جدی پوتین به وساطت میان آمریکا و ایران با پایان این جنگ گره خورده است.
در عین حال، اكنون چند کانال در این رابطه فعال هستند و پیغام پسغامها را رد و بدل میکنند؛ اما هنوز مذاکره غیرمستقیم جدی شکل نگرفته است و باید دید سرانجام دیپلماسی نامه به کجا ختم میشود. فعلا که بعید است این نوع دیپلماسی و مذاکره غیر مستقیم به گشایشی جدی منجر شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
18.03.202510:19
🔺جنگ در بن بست!
یکصد جنگنده اسرائیلی سحرگاه امروز مناطق مختلف باریکه غزه را هدف حملات سنگینی خود قرار دادند که تاکنون بیش از 412 فلسطینی کشته شدهاند که غالبا زن و کودک هستند. در عین حال هم بیش از 500 نفر مجروح شدهاند. این ارقام حتی فراتر از روزهای نخست شروع جنگ در اکتبر 2023 است. تصاویر منتشر شده نشان میدهد که خیمههای آوارگان و مراکز تجمع آنها در مدارس و غیره هدف مستقیم قرار گرفته است.
به گفته وزیر خارجه نروژ آنچه از بامداد امروز در غزه در جریان است، کابوس وحشتناکی است که بعد از 17 روز قطع غذا، دارو و برق و بحران آب رخ میدهد. این شکل محاصره غیر اخلاقی دو میلیون و 300 هزار نفر در چنین باریکهای در تاریخ معاصر جهان بیسابقه است و بیشتر به سبک جنگهای اولیه بشر در تاریخ است که چاههای آب را به روی خصم خود میبستند، مواد غذایی را به آتش میکشیدند و سپس میکشتند.
اما فارغ از ابعاد انسانی حملات امروز اسرائیل به غزه، در بعد سیاسی و امنیتی این حملات را میتوان در سه بستر و به عبارتی بنبست دید؛ نخست بن بست در مذاکرات آتش بس میان حماس و اسرائیل. دوم در بستر بحران سیاسی داخلی در اسرائیل و سوم هم در بستری منطقهای در تتمه حملات سنگین آمریکا به یمن، تشدید حملات اسرائیل به سوریه و لبنان و افزایش تهدیدها علیه ایران.
با توافق آتش بس در ژانویه گذشته و توقف جنگ و مبادله گروگانها، رفته رفته پیامدهای آن در اسرائیل به موازات تشدید تبعات حمله هفتم اکتبر و تحقیقات ارتش پدیدار شد. این وضعیت نتانیاهو را در تنگنای دشواری قرار داد که به تبع آن از خیلی از تعهدات بر اساس توافق از جمله اجرای پروتکل انسانی و شروع مذاکرات مرحله دوم آتش بس از روز شانزدهم آتش بس شانه خالی کرد.
بحران داخلی در اسرائیل در روزهای اخیر به وضعیت بیسابقهای در تاریخ آن رسیده و کار به تهدید به افشاگری میان رئیس شاباک و نتانیاهو کشیده شد. بی بی تصمیم به برکناری بار گرفت که ناظر قضایی آن را اقدامی غیر قانونی توصیف کرد. در کنار آن هم مساله خدمت نظامی حریدیها و بحران بودجه همچنان لاینحل مانده و اگر تا 12 روز دیگر تا پایان مارس بودجه تصویب نشود، خود به خود دولت نتانیاهو که با چنگ و دندان آن را حفظ کرده، سقوط میکند و باید انتخابات زودهنگام برگزار شود.
در واقع بن بست مذاکرات آتش بس در وهله نخست به همین بن بست داخلی در اسرائیل باز میگردد که علت آن هم بن بستی است که عامل آن نتایج جنگ 16 ماهه در نوار غزه است. در حقیقت اگر جنگ بر اساس آنچه اسرائیل و نتانیاهو برنامه ریزی کرده بودند، پیش میرفت و هفتم اکتبر جبران شده بود، نه نتانیاهو با چنین وضعیت داخلی پیچیدهای مواجه میشد و نه چنین بحران داخلی بیسابقهای شکل میگرفت. در این وضعیت ورود به مرحله دوم آتش بس با حماس حکم خودکشی را برای نتانیاهو داشت و پایان دولت را رقم میزد.
در این شرایط، بیبی بر خلاف متن توافق به جای مذاکره در سایه تداوم آتش بس برای ورود به مرحله دوم و سپس مرحله سوم توافق، به دنبال برون سپاری بحران داخلی رفت و با حمایت دولت ترامپ پیشنهاد تمدید مرحله اول را مطرح کرد، اما حماس نپذیرفت و بر اجرای متن توافق تاکید کرد. در روزهای اخیر هم ویتکوف فرستاده ترامپ در راستای پیشنهاد تمدید مرحله نخست آتش بس طرحی را به حماس ارائه کرد که مبتنی بر آزادی نیمی از گروگانهای زنده در غزه بود که این تشکیلات هم در مقابل پیشنهاد آزادی یک گروگان دو تابعیتی اسرائیلی آمریکایی و جنازه چهار اسیر دیگر را به شرط شروع مذاکرات مرحله دوم آتش بس مطرح کرد؛ اما اسرائیل نپذیرفت.
در این باره حملات امروز به غزه دو هدف عمده را دنبال میکند؛ نخست تحمیل توافقی بر حماس و دیگری ایجاد فضای امنیتی و جنگی برای به حاشیه بردن بحران داخلی و پیشبرد تصویب بودجه و جلوگیری از فروپاشی دولت. فعلا نتانیاهو منتظر نتایج این حمله در جهت تحقق دستکم یکی از دو هدف پیشگفته است که اگر محقق نشد، به حملات خود به صورت تدریجی تصاعدی در روزهای آینده ادامه دهند و عملا جنگ کاملا از سرگرفته شود.
در نهایت باز بعید است که دور دوم جنگ غزه هم چون دور اول آن بدون توافق و مذاکره متوقف شود؛ اما در صورت بالا گرفتن جنگ احتمالا دوباره حرف و حدیث از کوچاندن مردم غزه تحت فشار جنگ مطرح شود.
در کنار آن، پوشیده نیست که حملات امروز به غزه با موافقت ترامپ صورت گرفته است؛ موافقتی که پس از حملات به یمن رساندن منطقه به لبه پرتگاه جنگی منطقهای را دنبال میکند تا فشار حداکثری را بر تهران برای تحقق «صلحی از موضع قدرت» به حد اعلای خود برساند. البته رساندن اوضاع به لبه پرتگاه جنگ لزوما به معنای ورود به آن نیست؛ اما شنهای روان و سوزان منطقه با سرعت در حرکتند و فعلا نقطه توقف آنها روشن نیست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
یکصد جنگنده اسرائیلی سحرگاه امروز مناطق مختلف باریکه غزه را هدف حملات سنگینی خود قرار دادند که تاکنون بیش از 412 فلسطینی کشته شدهاند که غالبا زن و کودک هستند. در عین حال هم بیش از 500 نفر مجروح شدهاند. این ارقام حتی فراتر از روزهای نخست شروع جنگ در اکتبر 2023 است. تصاویر منتشر شده نشان میدهد که خیمههای آوارگان و مراکز تجمع آنها در مدارس و غیره هدف مستقیم قرار گرفته است.
به گفته وزیر خارجه نروژ آنچه از بامداد امروز در غزه در جریان است، کابوس وحشتناکی است که بعد از 17 روز قطع غذا، دارو و برق و بحران آب رخ میدهد. این شکل محاصره غیر اخلاقی دو میلیون و 300 هزار نفر در چنین باریکهای در تاریخ معاصر جهان بیسابقه است و بیشتر به سبک جنگهای اولیه بشر در تاریخ است که چاههای آب را به روی خصم خود میبستند، مواد غذایی را به آتش میکشیدند و سپس میکشتند.
اما فارغ از ابعاد انسانی حملات امروز اسرائیل به غزه، در بعد سیاسی و امنیتی این حملات را میتوان در سه بستر و به عبارتی بنبست دید؛ نخست بن بست در مذاکرات آتش بس میان حماس و اسرائیل. دوم در بستر بحران سیاسی داخلی در اسرائیل و سوم هم در بستری منطقهای در تتمه حملات سنگین آمریکا به یمن، تشدید حملات اسرائیل به سوریه و لبنان و افزایش تهدیدها علیه ایران.
با توافق آتش بس در ژانویه گذشته و توقف جنگ و مبادله گروگانها، رفته رفته پیامدهای آن در اسرائیل به موازات تشدید تبعات حمله هفتم اکتبر و تحقیقات ارتش پدیدار شد. این وضعیت نتانیاهو را در تنگنای دشواری قرار داد که به تبع آن از خیلی از تعهدات بر اساس توافق از جمله اجرای پروتکل انسانی و شروع مذاکرات مرحله دوم آتش بس از روز شانزدهم آتش بس شانه خالی کرد.
بحران داخلی در اسرائیل در روزهای اخیر به وضعیت بیسابقهای در تاریخ آن رسیده و کار به تهدید به افشاگری میان رئیس شاباک و نتانیاهو کشیده شد. بی بی تصمیم به برکناری بار گرفت که ناظر قضایی آن را اقدامی غیر قانونی توصیف کرد. در کنار آن هم مساله خدمت نظامی حریدیها و بحران بودجه همچنان لاینحل مانده و اگر تا 12 روز دیگر تا پایان مارس بودجه تصویب نشود، خود به خود دولت نتانیاهو که با چنگ و دندان آن را حفظ کرده، سقوط میکند و باید انتخابات زودهنگام برگزار شود.
در واقع بن بست مذاکرات آتش بس در وهله نخست به همین بن بست داخلی در اسرائیل باز میگردد که علت آن هم بن بستی است که عامل آن نتایج جنگ 16 ماهه در نوار غزه است. در حقیقت اگر جنگ بر اساس آنچه اسرائیل و نتانیاهو برنامه ریزی کرده بودند، پیش میرفت و هفتم اکتبر جبران شده بود، نه نتانیاهو با چنین وضعیت داخلی پیچیدهای مواجه میشد و نه چنین بحران داخلی بیسابقهای شکل میگرفت. در این وضعیت ورود به مرحله دوم آتش بس با حماس حکم خودکشی را برای نتانیاهو داشت و پایان دولت را رقم میزد.
در این شرایط، بیبی بر خلاف متن توافق به جای مذاکره در سایه تداوم آتش بس برای ورود به مرحله دوم و سپس مرحله سوم توافق، به دنبال برون سپاری بحران داخلی رفت و با حمایت دولت ترامپ پیشنهاد تمدید مرحله اول را مطرح کرد، اما حماس نپذیرفت و بر اجرای متن توافق تاکید کرد. در روزهای اخیر هم ویتکوف فرستاده ترامپ در راستای پیشنهاد تمدید مرحله نخست آتش بس طرحی را به حماس ارائه کرد که مبتنی بر آزادی نیمی از گروگانهای زنده در غزه بود که این تشکیلات هم در مقابل پیشنهاد آزادی یک گروگان دو تابعیتی اسرائیلی آمریکایی و جنازه چهار اسیر دیگر را به شرط شروع مذاکرات مرحله دوم آتش بس مطرح کرد؛ اما اسرائیل نپذیرفت.
در این باره حملات امروز به غزه دو هدف عمده را دنبال میکند؛ نخست تحمیل توافقی بر حماس و دیگری ایجاد فضای امنیتی و جنگی برای به حاشیه بردن بحران داخلی و پیشبرد تصویب بودجه و جلوگیری از فروپاشی دولت. فعلا نتانیاهو منتظر نتایج این حمله در جهت تحقق دستکم یکی از دو هدف پیشگفته است که اگر محقق نشد، به حملات خود به صورت تدریجی تصاعدی در روزهای آینده ادامه دهند و عملا جنگ کاملا از سرگرفته شود.
در نهایت باز بعید است که دور دوم جنگ غزه هم چون دور اول آن بدون توافق و مذاکره متوقف شود؛ اما در صورت بالا گرفتن جنگ احتمالا دوباره حرف و حدیث از کوچاندن مردم غزه تحت فشار جنگ مطرح شود.
در کنار آن، پوشیده نیست که حملات امروز به غزه با موافقت ترامپ صورت گرفته است؛ موافقتی که پس از حملات به یمن رساندن منطقه به لبه پرتگاه جنگی منطقهای را دنبال میکند تا فشار حداکثری را بر تهران برای تحقق «صلحی از موضع قدرت» به حد اعلای خود برساند. البته رساندن اوضاع به لبه پرتگاه جنگ لزوما به معنای ورود به آن نیست؛ اما شنهای روان و سوزان منطقه با سرعت در حرکتند و فعلا نقطه توقف آنها روشن نیست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
12.03.202516:43
🔺چرا امارات؟!
بالاخره نامه ترامپ رسید و انور قرقاش مشاور دیپلماتیک رئیس امارات آن را عصر امروز در سفری به تهران و دیدار با وزیر خارجه ایران تحویل داد.
فعلا خبری از محتوای نامه نیست؛ اما چه بسا در حال حاضر مهمتر از آن کشف راز ارسال این نامه از طریق امارات باشد. پاسخ به این پرسش چه بسا به فهم محتوای نامه هم کمک کند. ویتکوف فرستاده خاورمیانهای ترامپ دیروز در سفری به امارات این نامه را تحویل داده است؛ اما خود ویتکوف ارتباطات بسیار نزدیکی با قطر دارد؛ پس چرا این کار از کانال دوحه انجام نشده است؟
چرا آمریکای ترامپ دیگر کانالهای سنتی رد و بدل کردن پیام با تهران از جمله عمان، سوئیس و قطر را نیز دور زده است؟
آیا صرفا به علت ارتباطات خاصی است که امارات با خود ترامپ و نزدیکان او دارد؟ آیا کانالهای دیگر نظر به مواضع تهران و تجربه شینزو آبه در سال 1398 از آوردن نامه انصراف دادهاند؟ البته بعید است که مثلا ترامپ از مسقط یا دوحه خواسته باشد نامه را برسانند و آنها مخالفت کرده باشند.
آیا ترامپ خواسته است که با ارسال نامه از کانال جدیدی و آن هم امارات بگوید که محتوای نامه متفاوت و جدید است؟
آیا قرار است که امارات هم به جرگه میانجیگران اضافه شود؟ و در کنار روسیه به دو کانال جدید و مهمتر از کانالهای سنتی تبدیل شود؟
سوال دیگر این است که چرا امارات یک مقام در سطح مشاور رئیس خود را برای رساندن نامه اعزام کرد؟ آیا سطح نامهرسان ابوظبی در سایه مواضع تهران و نوعی بیتوجهی به نامه بعد از اعلام آن از طریق ترامپ نشانگر این است که اماراتیها هم امید چندانی به کارگر افتادن نامه و تاثیر آن بر مواضع جمهوری اسلامی در خصوص مذاکره با دولت آمریکا ندارند؟
فعلا باید دید فحوای نامه چه بوده است. در هر صورت بعید است که نامه و واکنش به آن موجب گشایشی شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بالاخره نامه ترامپ رسید و انور قرقاش مشاور دیپلماتیک رئیس امارات آن را عصر امروز در سفری به تهران و دیدار با وزیر خارجه ایران تحویل داد.
فعلا خبری از محتوای نامه نیست؛ اما چه بسا در حال حاضر مهمتر از آن کشف راز ارسال این نامه از طریق امارات باشد. پاسخ به این پرسش چه بسا به فهم محتوای نامه هم کمک کند. ویتکوف فرستاده خاورمیانهای ترامپ دیروز در سفری به امارات این نامه را تحویل داده است؛ اما خود ویتکوف ارتباطات بسیار نزدیکی با قطر دارد؛ پس چرا این کار از کانال دوحه انجام نشده است؟
چرا آمریکای ترامپ دیگر کانالهای سنتی رد و بدل کردن پیام با تهران از جمله عمان، سوئیس و قطر را نیز دور زده است؟
آیا صرفا به علت ارتباطات خاصی است که امارات با خود ترامپ و نزدیکان او دارد؟ آیا کانالهای دیگر نظر به مواضع تهران و تجربه شینزو آبه در سال 1398 از آوردن نامه انصراف دادهاند؟ البته بعید است که مثلا ترامپ از مسقط یا دوحه خواسته باشد نامه را برسانند و آنها مخالفت کرده باشند.
آیا ترامپ خواسته است که با ارسال نامه از کانال جدیدی و آن هم امارات بگوید که محتوای نامه متفاوت و جدید است؟
آیا قرار است که امارات هم به جرگه میانجیگران اضافه شود؟ و در کنار روسیه به دو کانال جدید و مهمتر از کانالهای سنتی تبدیل شود؟
سوال دیگر این است که چرا امارات یک مقام در سطح مشاور رئیس خود را برای رساندن نامه اعزام کرد؟ آیا سطح نامهرسان ابوظبی در سایه مواضع تهران و نوعی بیتوجهی به نامه بعد از اعلام آن از طریق ترامپ نشانگر این است که اماراتیها هم امید چندانی به کارگر افتادن نامه و تاثیر آن بر مواضع جمهوری اسلامی در خصوص مذاکره با دولت آمریکا ندارند؟
فعلا باید دید فحوای نامه چه بوده است. در هر صورت بعید است که نامه و واکنش به آن موجب گشایشی شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
04.03.202517:40
🔺غزه؛ ازسرگیری جنگ یا تداوم آتشبس!
بامداد یکشنبه مرحله اول آتشبس غزه به پایان رسید و اسرائیل همزمان اقدام به بستن همه گذرگاههای نوار غزه و جلوگیری از ورود غذا و دارو کرد؛ رفتاری که با اعتراض شدید دو میانجیگر و ضامن مصری و قطری روبرو شد و آن را ناقض توافق دانستند.
قرار بود که مذاکرات درباره مرحله دوم آتشبس در روز شانزدهم مرحله اول شروع شود، اما به علت مخالفت نتانیاهو این اتفاق نیفتاد.
اکنون هم به جای مذاکره درباره این مرحله به دنبال تمدید همان مرحله اول است و از طرح فرستاده آمریکا در این زمینه با هدف آزادی تعداد بیشتری از گروگانها گفته است؛ اما حماس مخالفت و تاکید کرده است که مفاد توافق باید اجرا و مذاکرات درباره مرحله دوم آغاز شود.
در عین حال نتانیاهو تهدید کرده که اگر حماس با تمدید مرحله نخست آتشبس موافقت نکند، جنگ را از سر خواهد گرفت.
اکنون پرسش این است که سرنوشت این تنش و بنبست به کجا ختم میشود؟ آیا جنگ از سرگرفته خواهد شد؟ یا مذاکرات مرحله دوم آتشبس شروع خواهد شد؟ یا نه جنگی از سرگرفته میشود و نه توافقی شکل میگیرد و برای مدتی وضعیت بنبست ادامه مییابد؟
روشن است که هدف نتانیاهو از تمدید مرحله نخست آتشبس بدون ورود به مرحله دوم صرفا آزادی گروگانها و گرفتن این اهرم فشار از حماس و بعد از آن پیشبرد طرح خود در قبال این تشکیلات و غزه چه از طریق محاصره همه جانبه و سلاح گرسنگی چه حملات هوایی بدون جنگی تمام عیار مثل قبل است.
دو عامل بر مرحله دوم پرپیامد آتشبس سایه افکنده است و مانع نتانیاهو در انتقال به آن شده است؛ نخست بحرانهای داخلی او در اسرائیل است و دیگری هم آینده نوار غزه در سایه نتایج جنگ، تداوم حیات تشکیلاتی حماس و ادامه حکمرانی آن است.
نتانیاهو اکنون با معضل تصویب بودجه 2025 تا پایان مارس مواجه است که اگر تا این تاریخ بودجه تصویب نشود، خود به خود دولت منحل و باید انتخابات زودهنگام برگزار شود و این چیزی نیست که بی بی میخواهد. اکنون هم تصویب بودجه با مشکل خدمت نظامی حریدیها پیوند خورده است.
اما از یک طرف اسموتریچ از شرکای نتانیاهو به شدت مخالف معافیت نظامی حریدیهاست و از دیگر سو، شرکای حریدی او در قدرت، مخالف رفتن به سربازی و مانع تصویب بودجه هستند. این وسط راضی کردن دو طرف برای نتانیاهو بسیار دشوار است؛ اما اخیرا به بهانه فضای جنگآلود توانسته است که شکافی میان حریدیها ایجاد کند؛ به نحوی که بخشی از آنها ممکن است با تصويب بودجه کنار بیایند.
از این رو، نتانیاهو به فضای تصاعدی تنش و تهدید جنگی در غزه و منطقه نیاز دارد. رفتن به مرحله دوم آتشبس و پیشدرآمد آن یعنی عقب نشینی از فیلادلفیا و تعهداتی دیگر هم خشم اسموتریچ و شرکای دیگر را به شدت بر میانگیزد و نیز به معنای پایان فضای تهدید و جنگ است که حریدیها را دوباره متحد میکند و مانع تصویب بودجه و در نتیجه فروپاشی دولت میشود.
در عین حال نیز از سرگیری جنگ نتیجهای در جهت آزادی گروگانها ندارد و چه بسا موجب کشتن تعداد دیگری از آنها و دردسرهای جدیدی شود.
در این وضعیت دشوار چند جانبه، سناریوی ارجح برای نتانیاهو تا عبور از بحران بودجه و غیره تداوم فضای تنش و تهدید بر مدار قاعده نه جنگ نه توافق است.
در این راستا هم بعید نیست که در روزهای آینده شاهد حملات و یا برخی عملیاتهای خاص اسرائیل در نوار غزه باشیم؛ اما بعید است جنگ از سرگرفته شود.
اما در نهایت نتانیاهو برای آزادی گروگانها چارهای جز ورود به مذاکرات مرحله دوم ندارد. به نظر میرسد که حماس این بار در این مذاکرات حساس سختگیرانهتر برخورد کند تا باقیمانده اهرم فشار خود را برای کنترل بحرانهای پیشرو نقدتر کند.
حماس که از جنگ ویرانگر جان سالم به در برد و به گفته منابع اسرائیلی توان رزم خود را بازسازی کرده است، با ابربحران بازسازی و وضعیت انسانی غزه مواجه است و اسرائیل تلاش میکند آنچه را در جنگ به دست نیاورد، با همراهی آمریکا بعد از جنگ با اهرم محاصره به دست آورد و به حکمرانی حماس پایان دهد و آن را خلع سلاح کند. در این زمینه هم برخی کشورهای عربی نیز فرصت را برای این دو هدف مغتنم میدانند. ته طرح مصر برای آینده نوار غزه نیز در درازمدت همین است.
در واقع برخی بازیگران عرب به دنبال تبدیل مخالفت خود با طرح ترامپ برای کوچاندن ساکنان نوار غزه و بازسازی آن به اهرمی برای پیشبرد خلع سلاح حماس و پایان یکجانبه به حکمرانی آن در این منطقه هستند. در مورد آینده اداره نوار غزه بعید است حماس چارچوبی فراتر از کمیته پشتیباتی اجتماعی متشکل از تکنوکراتها را بپذیرد که مصر قبل از توقف جنگ در گفتگوی فلسطینی در قاهره پیشنهاد و حماس با آن موافقت کرد.
در کل پس از جنگ برای حماس دشوارتر از خود جنگ به نظر میرسد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بامداد یکشنبه مرحله اول آتشبس غزه به پایان رسید و اسرائیل همزمان اقدام به بستن همه گذرگاههای نوار غزه و جلوگیری از ورود غذا و دارو کرد؛ رفتاری که با اعتراض شدید دو میانجیگر و ضامن مصری و قطری روبرو شد و آن را ناقض توافق دانستند.
قرار بود که مذاکرات درباره مرحله دوم آتشبس در روز شانزدهم مرحله اول شروع شود، اما به علت مخالفت نتانیاهو این اتفاق نیفتاد.
اکنون هم به جای مذاکره درباره این مرحله به دنبال تمدید همان مرحله اول است و از طرح فرستاده آمریکا در این زمینه با هدف آزادی تعداد بیشتری از گروگانها گفته است؛ اما حماس مخالفت و تاکید کرده است که مفاد توافق باید اجرا و مذاکرات درباره مرحله دوم آغاز شود.
در عین حال نتانیاهو تهدید کرده که اگر حماس با تمدید مرحله نخست آتشبس موافقت نکند، جنگ را از سر خواهد گرفت.
اکنون پرسش این است که سرنوشت این تنش و بنبست به کجا ختم میشود؟ آیا جنگ از سرگرفته خواهد شد؟ یا مذاکرات مرحله دوم آتشبس شروع خواهد شد؟ یا نه جنگی از سرگرفته میشود و نه توافقی شکل میگیرد و برای مدتی وضعیت بنبست ادامه مییابد؟
روشن است که هدف نتانیاهو از تمدید مرحله نخست آتشبس بدون ورود به مرحله دوم صرفا آزادی گروگانها و گرفتن این اهرم فشار از حماس و بعد از آن پیشبرد طرح خود در قبال این تشکیلات و غزه چه از طریق محاصره همه جانبه و سلاح گرسنگی چه حملات هوایی بدون جنگی تمام عیار مثل قبل است.
دو عامل بر مرحله دوم پرپیامد آتشبس سایه افکنده است و مانع نتانیاهو در انتقال به آن شده است؛ نخست بحرانهای داخلی او در اسرائیل است و دیگری هم آینده نوار غزه در سایه نتایج جنگ، تداوم حیات تشکیلاتی حماس و ادامه حکمرانی آن است.
نتانیاهو اکنون با معضل تصویب بودجه 2025 تا پایان مارس مواجه است که اگر تا این تاریخ بودجه تصویب نشود، خود به خود دولت منحل و باید انتخابات زودهنگام برگزار شود و این چیزی نیست که بی بی میخواهد. اکنون هم تصویب بودجه با مشکل خدمت نظامی حریدیها پیوند خورده است.
اما از یک طرف اسموتریچ از شرکای نتانیاهو به شدت مخالف معافیت نظامی حریدیهاست و از دیگر سو، شرکای حریدی او در قدرت، مخالف رفتن به سربازی و مانع تصویب بودجه هستند. این وسط راضی کردن دو طرف برای نتانیاهو بسیار دشوار است؛ اما اخیرا به بهانه فضای جنگآلود توانسته است که شکافی میان حریدیها ایجاد کند؛ به نحوی که بخشی از آنها ممکن است با تصويب بودجه کنار بیایند.
از این رو، نتانیاهو به فضای تصاعدی تنش و تهدید جنگی در غزه و منطقه نیاز دارد. رفتن به مرحله دوم آتشبس و پیشدرآمد آن یعنی عقب نشینی از فیلادلفیا و تعهداتی دیگر هم خشم اسموتریچ و شرکای دیگر را به شدت بر میانگیزد و نیز به معنای پایان فضای تهدید و جنگ است که حریدیها را دوباره متحد میکند و مانع تصویب بودجه و در نتیجه فروپاشی دولت میشود.
در عین حال نیز از سرگیری جنگ نتیجهای در جهت آزادی گروگانها ندارد و چه بسا موجب کشتن تعداد دیگری از آنها و دردسرهای جدیدی شود.
در این وضعیت دشوار چند جانبه، سناریوی ارجح برای نتانیاهو تا عبور از بحران بودجه و غیره تداوم فضای تنش و تهدید بر مدار قاعده نه جنگ نه توافق است.
در این راستا هم بعید نیست که در روزهای آینده شاهد حملات و یا برخی عملیاتهای خاص اسرائیل در نوار غزه باشیم؛ اما بعید است جنگ از سرگرفته شود.
اما در نهایت نتانیاهو برای آزادی گروگانها چارهای جز ورود به مذاکرات مرحله دوم ندارد. به نظر میرسد که حماس این بار در این مذاکرات حساس سختگیرانهتر برخورد کند تا باقیمانده اهرم فشار خود را برای کنترل بحرانهای پیشرو نقدتر کند.
حماس که از جنگ ویرانگر جان سالم به در برد و به گفته منابع اسرائیلی توان رزم خود را بازسازی کرده است، با ابربحران بازسازی و وضعیت انسانی غزه مواجه است و اسرائیل تلاش میکند آنچه را در جنگ به دست نیاورد، با همراهی آمریکا بعد از جنگ با اهرم محاصره به دست آورد و به حکمرانی حماس پایان دهد و آن را خلع سلاح کند. در این زمینه هم برخی کشورهای عربی نیز فرصت را برای این دو هدف مغتنم میدانند. ته طرح مصر برای آینده نوار غزه نیز در درازمدت همین است.
در واقع برخی بازیگران عرب به دنبال تبدیل مخالفت خود با طرح ترامپ برای کوچاندن ساکنان نوار غزه و بازسازی آن به اهرمی برای پیشبرد خلع سلاح حماس و پایان یکجانبه به حکمرانی آن در این منطقه هستند. در مورد آینده اداره نوار غزه بعید است حماس چارچوبی فراتر از کمیته پشتیباتی اجتماعی متشکل از تکنوکراتها را بپذیرد که مصر قبل از توقف جنگ در گفتگوی فلسطینی در قاهره پیشنهاد و حماس با آن موافقت کرد.
در کل پس از جنگ برای حماس دشوارتر از خود جنگ به نظر میرسد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
18.04.202515:52
🔺ترامپ و تضمین؟!
خبرگزاری رویترز امروز به نقل از یک «مقام ایرانی» نوشت که تهران خواستار «دریافت تضمینهایی» شده است که ترامپ بار دیگر از توافق احتمالی خارج نشود. نمیدانم این نقل قول تا چه اندازه صحت دارد و اگر هم درست است، صرفا ابزاری برای چانه زنی در مذاکرات است یا واقعا به عنوان یک هدف و شرط برای تحقق دنبال میشود.
اگر این گونه باشد که چنین هدفی اساسا محقق شدنی نیست؛ به ویژه وقتی که طرف توافق ترامپ باشد!
اگر منظور تضمین حقوقی است که ترامپ کلا میانهای با چنین تضمینهایی ندارد؛ نمونه آن برجام بود که متکی به بالاترین تضمین در حقوق بینالملل یعنی قطعنامه شورای امنیت بود، اما ترامپ نه به آن وقعی نهاد و نه به امضای کشورش و از برجام خارج شد. حال چه رسد به دیگر تضمینها!
تضمینهای سیاسی هم چیزی فراتر از وعده و قول نیستند.
در واقع مهمترین تضمین برای پایبندی طرفهای یک توافق به آن، ادامه منافع آن برای دو طرف است. در این میان فعلا پای منافع شخصی ـ روانی ترامپ در ثبت یک توافق به نام خود به ویژه در سایه بنبستها در پروندههای خارجی از جنگ غزه و گروگان تا اوکراین و جنگ تجاری مطرح است.
حالا اگر فرضا چنین توافقی حاصل شود، اما رفع تحریمها منافعی اقتصادی برای آمریکایِ ترامپ در پی نداشته باشد و او در آینده مشاهده کند که در نتیجه این توافق صرفا چین و اروپا و دیگر بازیگران کاسب شدهاند، ممکن است تصمیم بگیرد که به نوعی و حتی بدون خروج از توافق بازی را به هم بزند و در مسیر رفع تحریمها مانع تراشی کند و یا تحریمهای رفع شده را به شکل دیگری با فشار بر طرفهای معامله اعلام نشده اعمال کند.
نمونه چنین رفتاری پس از توافق آتش بس در ژانویه گذشته در جنگ غزه رخ داد. این توافق با فشار خود ترامپ بر نتانیاهو به دست آمد؛ اما بعدا که دید گروگانها (بر اساس خود همان توافق) قطره چکانی آزاد میشوند، عصبانی شد و ضرب الاجلی برای آزادی همه آنها تعیین کرد؛ اما حماس نپذیرفت. با این حال بعدا دست نتانیاهو را برای نقض توافق و از سرگیری حملات به غزه باز گذاشت.
فعلا شاید منافع شخصی خود ترامپ با توجه به شخصیت خاصی که دارد، پیشران و کاتالیزور یک توافق باشد، اما به تنهایی تضمین کننده بقای توافق نیست و منافع اقتصادی چنین توافقی میتواند مکمل آن و تضمین کننده باشد.
اینجا این پرسش شکل میگیرد که تهران تا چه اندازه آمادگی شروع مناسبات تجاری با آمریکا را دارد؟ که با برخورداری واشنگتن از منافع اقتصادی توافق احتمالی به نوعی بقای این توافق تضمین شود و این که چه برنامهای برای این کار دارد؟ اگر هم فرضا دولت برنامهای داشته باشد، تا چه اندازه قابلیت اجرا دارد؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
خبرگزاری رویترز امروز به نقل از یک «مقام ایرانی» نوشت که تهران خواستار «دریافت تضمینهایی» شده است که ترامپ بار دیگر از توافق احتمالی خارج نشود. نمیدانم این نقل قول تا چه اندازه صحت دارد و اگر هم درست است، صرفا ابزاری برای چانه زنی در مذاکرات است یا واقعا به عنوان یک هدف و شرط برای تحقق دنبال میشود.
اگر این گونه باشد که چنین هدفی اساسا محقق شدنی نیست؛ به ویژه وقتی که طرف توافق ترامپ باشد!
اگر منظور تضمین حقوقی است که ترامپ کلا میانهای با چنین تضمینهایی ندارد؛ نمونه آن برجام بود که متکی به بالاترین تضمین در حقوق بینالملل یعنی قطعنامه شورای امنیت بود، اما ترامپ نه به آن وقعی نهاد و نه به امضای کشورش و از برجام خارج شد. حال چه رسد به دیگر تضمینها!
تضمینهای سیاسی هم چیزی فراتر از وعده و قول نیستند.
در واقع مهمترین تضمین برای پایبندی طرفهای یک توافق به آن، ادامه منافع آن برای دو طرف است. در این میان فعلا پای منافع شخصی ـ روانی ترامپ در ثبت یک توافق به نام خود به ویژه در سایه بنبستها در پروندههای خارجی از جنگ غزه و گروگان تا اوکراین و جنگ تجاری مطرح است.
حالا اگر فرضا چنین توافقی حاصل شود، اما رفع تحریمها منافعی اقتصادی برای آمریکایِ ترامپ در پی نداشته باشد و او در آینده مشاهده کند که در نتیجه این توافق صرفا چین و اروپا و دیگر بازیگران کاسب شدهاند، ممکن است تصمیم بگیرد که به نوعی و حتی بدون خروج از توافق بازی را به هم بزند و در مسیر رفع تحریمها مانع تراشی کند و یا تحریمهای رفع شده را به شکل دیگری با فشار بر طرفهای معامله اعلام نشده اعمال کند.
نمونه چنین رفتاری پس از توافق آتش بس در ژانویه گذشته در جنگ غزه رخ داد. این توافق با فشار خود ترامپ بر نتانیاهو به دست آمد؛ اما بعدا که دید گروگانها (بر اساس خود همان توافق) قطره چکانی آزاد میشوند، عصبانی شد و ضرب الاجلی برای آزادی همه آنها تعیین کرد؛ اما حماس نپذیرفت. با این حال بعدا دست نتانیاهو را برای نقض توافق و از سرگیری حملات به غزه باز گذاشت.
فعلا شاید منافع شخصی خود ترامپ با توجه به شخصیت خاصی که دارد، پیشران و کاتالیزور یک توافق باشد، اما به تنهایی تضمین کننده بقای توافق نیست و منافع اقتصادی چنین توافقی میتواند مکمل آن و تضمین کننده باشد.
اینجا این پرسش شکل میگیرد که تهران تا چه اندازه آمادگی شروع مناسبات تجاری با آمریکا را دارد؟ که با برخورداری واشنگتن از منافع اقتصادی توافق احتمالی به نوعی بقای این توافق تضمین شود و این که چه برنامهای برای این کار دارد؟ اگر هم فرضا دولت برنامهای داشته باشد، تا چه اندازه قابلیت اجرا دارد؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
08.04.202506:16
🔺مذاکرات شنبه و ریلگذاری ترامپ!
ساعاتی بعد از اظهارات دیشب ترامپ، وزیر خارجه ایران بامداد امروز در پستی، گفته او درباره مذاکرات بلندپایه روز شنبه آتی را تایید کرد، اما گفت که غیر مستقیم گفتگو خواهند کرد.
وی در این پست میگوید که ایران و ایالات متحده روز شنبه در عمان «برای گفتگوهای غیرمستقیم» در سطح مقامات عالی «ملاقات» خواهند کرد.
با این حال، احتمالا سخنان دونالد ترامپ درباره مستقیم بودن مذکرات میان دو طرف نیز واقعیت پیدا کند. حسین موسویان مذاکره کننده ارشد سابق ایران در این باره گفته است که احتمالا همان مدل قبلی مذاکرات قبل از برجام دنبال شود که ابتدا عراقچی وزیر خارجه ایران و ویتکاف فرستاده ترامپ مذاکراتی غیر مستقیم در مسقط داشته باشند و سپس در صورت مثبت بودن نتایج، مذاکرات مستقیم میان مذاکرهکنندگان دو طرف شروع شود.
طرف ایرانی که معمولا در این مواقع تمایل دارد که کارها محرمانه پیش برود، اما گویا شیوه خاص ترامپ و پیوست رسانهای سریعش راهی برای ادامه این رویکرد باقی نگذاشته و توئیت سریع وزیر خارجه هم موید این مدعاست.
اما حالا که قرار است مذاکراتی در سطح بالا روز شنبه کلید بخورد، بیشتر سرّ سفر غیر منتظره نتانیاهو به آمریکا نمایان میشود. چنان که در یادداشت قبلی هم گفته شد، عواملی فوریتدار باعث شد کاخ سفید نخست وزیر اسرائیل را به سفری غیر منتظره دعوت کند؛ یکی سفر ترامپ به عربستان و دیگری تحولات پرونده ایران.
به نظر میرسد که با توجه به مذاکرات پیشرو در عمان، ترامپ و برخی اعضای تیمش امثال ویتکاف که به دیپلماسی با ایران تمایل دارند، نگران واکنش و «اقدام خرابکارانه» احتمالی اسرائیل برای در نطفه خفه کردن این مذاکرات بودهاند. به همین خاطر احتمالا راه چاره را در دعوت نتانیاهو قبل از مذاکرات شنبه دیدهاند تا خود ترامپ مستقیما با او سخن بگوید و او را بر حذر بدارد.
جالب هم اینجاست که در این مدت که تهران و واشنگتن در حال برنامهریزی برای چنین دیداری بودهاند، هیچ اطلاعاتی از آن در رسانههای آمریکایی و اسرائیلی درز پیدا نکرد و همین نشان میدهد که طرف آمریکایی تا زمان اعلام خبر از جانب ترامپ و آن هم در نشست خبری با نتانیاهو مساله را محرمانه نگاه داشته است؛ دلیل آن هم احتمالا نگرانی از واکنش اسرائیل برای دست زدن به کاری و اقدامی با هدف ممانعت از برگزاری این مذاکرات بوده است.
دیشب که نشست کاخ سفید را دنبال میکردم، نشانهای از یک اتفاق تصنعی و پیش برنامه ریزی شده ندیدم و چهره نتانیاهو متفاوت از دیدارهای قبلی بود.
او در این نشست به طرق مختلف تلاش داشت که وضعیت را آرام مدیریت کند و مانع اتفاقی غیر منتظره و از کوره در رفتن ترامپ شود. به نوعی شخصیت خودشیفته او را قلقک داد. در موضوع تعرفهها، با تملق خاصی این سیاست را ستود و تلاش داشت از این طریق مدخلی برای کاهش تعرفه 17 درصدی برای کالاهای اسرائیلی پیدا کند، اما موفق نشد و ترامپ گفت که آمریکا کمکهای زیادی به اسرائیل میکند و فکر نمیکند تعرفهها را کاهش دهد. با این حال بعید نیست که در آینده آن را کاهش دهد.
درباره نقش ترکیه در سوریه هم که بخشی از دستور کار نتانیاهو برای اقناع ترامپ به اتخاذ موضع علیه آن بود، تلاش کرد دستکم در برابر دوربینها از مدخل روابط خوب ترامپ و اردوغان به این مساله ورود کند. در مقابل هم رئیس جمهور آمریکا از دوستیاش با همتای ترک خود گفت و از نتانیاهو خواست که مشکلات را با ترکیه عقلایی حل کند.
فعلا با وجود مغازله کلامی ترامپ برای نتانیاهو، اما او دست خالی از آمریکا بازگشت. او که مخالف دیپلماسی با ایران است، انتظار نداشت ترامپ در حضورش مدام از مذاکره آن هم مستقیم سخن بگوید. همین نارضایتی شرکای اولترا راست در کابینه اسرائیل را به دنبال خواهد داشت.
در کل ادبیات دیشب ترامپ آن هم در حضور نتانیاهو نوعی ریلگذاری برای مذاکرات و توافق بود. اما شروع مذاکرات در عُمان به معنای در دسترس بودن توافق نیست و راه سختی در پیش است، از یک طرف ترامپ عجله و شتاب دارد و از طرف دیگر رسیدن به توافقی مرضی الطرفین در بازه زمانی کوتاه و سریع آن هم در میانه انبوه موانع و چالشها بسیار سخت و دشوار است.
همچنین باید منتظر خروجی مذاکرات شنبه در جهت تعیین دستور کار مذاکراتی بود و همین خود خان بسيار مهمی است.
اما در کل با توجه به شخصیت خود ترامپ و فارغ از این که اطرافیان تندروی او چه میخواهند، احتمالا به دنبال توافقی در پرونده هستهای است که در آن امتیازی را کسب کند که بتواند آن را در مقابل برجام اوباما و بایدن علم کند و بر روی آن مانور دهد. تا ببینیم چه میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
ساعاتی بعد از اظهارات دیشب ترامپ، وزیر خارجه ایران بامداد امروز در پستی، گفته او درباره مذاکرات بلندپایه روز شنبه آتی را تایید کرد، اما گفت که غیر مستقیم گفتگو خواهند کرد.
وی در این پست میگوید که ایران و ایالات متحده روز شنبه در عمان «برای گفتگوهای غیرمستقیم» در سطح مقامات عالی «ملاقات» خواهند کرد.
با این حال، احتمالا سخنان دونالد ترامپ درباره مستقیم بودن مذکرات میان دو طرف نیز واقعیت پیدا کند. حسین موسویان مذاکره کننده ارشد سابق ایران در این باره گفته است که احتمالا همان مدل قبلی مذاکرات قبل از برجام دنبال شود که ابتدا عراقچی وزیر خارجه ایران و ویتکاف فرستاده ترامپ مذاکراتی غیر مستقیم در مسقط داشته باشند و سپس در صورت مثبت بودن نتایج، مذاکرات مستقیم میان مذاکرهکنندگان دو طرف شروع شود.
طرف ایرانی که معمولا در این مواقع تمایل دارد که کارها محرمانه پیش برود، اما گویا شیوه خاص ترامپ و پیوست رسانهای سریعش راهی برای ادامه این رویکرد باقی نگذاشته و توئیت سریع وزیر خارجه هم موید این مدعاست.
اما حالا که قرار است مذاکراتی در سطح بالا روز شنبه کلید بخورد، بیشتر سرّ سفر غیر منتظره نتانیاهو به آمریکا نمایان میشود. چنان که در یادداشت قبلی هم گفته شد، عواملی فوریتدار باعث شد کاخ سفید نخست وزیر اسرائیل را به سفری غیر منتظره دعوت کند؛ یکی سفر ترامپ به عربستان و دیگری تحولات پرونده ایران.
به نظر میرسد که با توجه به مذاکرات پیشرو در عمان، ترامپ و برخی اعضای تیمش امثال ویتکاف که به دیپلماسی با ایران تمایل دارند، نگران واکنش و «اقدام خرابکارانه» احتمالی اسرائیل برای در نطفه خفه کردن این مذاکرات بودهاند. به همین خاطر احتمالا راه چاره را در دعوت نتانیاهو قبل از مذاکرات شنبه دیدهاند تا خود ترامپ مستقیما با او سخن بگوید و او را بر حذر بدارد.
جالب هم اینجاست که در این مدت که تهران و واشنگتن در حال برنامهریزی برای چنین دیداری بودهاند، هیچ اطلاعاتی از آن در رسانههای آمریکایی و اسرائیلی درز پیدا نکرد و همین نشان میدهد که طرف آمریکایی تا زمان اعلام خبر از جانب ترامپ و آن هم در نشست خبری با نتانیاهو مساله را محرمانه نگاه داشته است؛ دلیل آن هم احتمالا نگرانی از واکنش اسرائیل برای دست زدن به کاری و اقدامی با هدف ممانعت از برگزاری این مذاکرات بوده است.
دیشب که نشست کاخ سفید را دنبال میکردم، نشانهای از یک اتفاق تصنعی و پیش برنامه ریزی شده ندیدم و چهره نتانیاهو متفاوت از دیدارهای قبلی بود.
او در این نشست به طرق مختلف تلاش داشت که وضعیت را آرام مدیریت کند و مانع اتفاقی غیر منتظره و از کوره در رفتن ترامپ شود. به نوعی شخصیت خودشیفته او را قلقک داد. در موضوع تعرفهها، با تملق خاصی این سیاست را ستود و تلاش داشت از این طریق مدخلی برای کاهش تعرفه 17 درصدی برای کالاهای اسرائیلی پیدا کند، اما موفق نشد و ترامپ گفت که آمریکا کمکهای زیادی به اسرائیل میکند و فکر نمیکند تعرفهها را کاهش دهد. با این حال بعید نیست که در آینده آن را کاهش دهد.
درباره نقش ترکیه در سوریه هم که بخشی از دستور کار نتانیاهو برای اقناع ترامپ به اتخاذ موضع علیه آن بود، تلاش کرد دستکم در برابر دوربینها از مدخل روابط خوب ترامپ و اردوغان به این مساله ورود کند. در مقابل هم رئیس جمهور آمریکا از دوستیاش با همتای ترک خود گفت و از نتانیاهو خواست که مشکلات را با ترکیه عقلایی حل کند.
فعلا با وجود مغازله کلامی ترامپ برای نتانیاهو، اما او دست خالی از آمریکا بازگشت. او که مخالف دیپلماسی با ایران است، انتظار نداشت ترامپ در حضورش مدام از مذاکره آن هم مستقیم سخن بگوید. همین نارضایتی شرکای اولترا راست در کابینه اسرائیل را به دنبال خواهد داشت.
در کل ادبیات دیشب ترامپ آن هم در حضور نتانیاهو نوعی ریلگذاری برای مذاکرات و توافق بود. اما شروع مذاکرات در عُمان به معنای در دسترس بودن توافق نیست و راه سختی در پیش است، از یک طرف ترامپ عجله و شتاب دارد و از طرف دیگر رسیدن به توافقی مرضی الطرفین در بازه زمانی کوتاه و سریع آن هم در میانه انبوه موانع و چالشها بسیار سخت و دشوار است.
همچنین باید منتظر خروجی مذاکرات شنبه در جهت تعیین دستور کار مذاکراتی بود و همین خود خان بسيار مهمی است.
اما در کل با توجه به شخصیت خود ترامپ و فارغ از این که اطرافیان تندروی او چه میخواهند، احتمالا به دنبال توافقی در پرونده هستهای است که در آن امتیازی را کسب کند که بتواند آن را در مقابل برجام اوباما و بایدن علم کند و بر روی آن مانور دهد. تا ببینیم چه میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
22.03.202516:17
🔺کودکانی که گرسنه کشته میشوند!
جغرافیای کوچک غزه، این روزها صحنهِ خلق فجیعترین و در عین حال شرمآورترین مناظر آخر الزمانی سورئالی، آن هم در قرن بیست و یکم و در روزگار اوج مانور نگرشهای انسانگرایی و حقوق بشری است! مدت سه هفته است که اسرائیل با گردنکشی و گستاخی تمام و با بیاعتنایی به همهِ ارزشهای حقوقی و تمدنی، همهٔ گذرگاهها را به روی مردمان گرسنه و بیخانمان نوار غزه بسته است و اجازهِ ورود هیچ نوع مواد غذایی و دارویی را نمیدهد!
این در حالی است که اندک کالاهای موجود در انبارها نیز، به رغم صرفهجویی شدید، رو به اتمام است و گرسنگی در این منطقه، وارد مرحله بسیار خطرناک قحطی شده است؛ اما کشورها همگی در قبال رقص شوم ددمنشان و خونآشامان و درماندگی رقتانگیز و جگرسوز کودکان و زنان غزه، دچار نوعی بیهوشی و انفعال حیرتانگیز گشته و فقط نظارهگرند و جز محکومیت لفظی، هیچ فشاری بر اسرائیل برای باز کردن گذرگاهها و اجازهِ ورود مواد غذایی نمیآورند! دیشب هم، تروئیکای اروپایی (فرانسه، آلمان و انگلیس)، بیانیهٔ شدید اللحنی در محکومیت مرحلهٔ تازهٔ یورش بر غزه و بستن گذرگاهها صادر کرد، اما معطوف به اقدامی عملی نیست و در این فضای محرک سوءاستفاده، اسرائیل خیالش هم از جانب شرق و هم از غرب، بیش از هر زمانی آسوده گشته است و با افسار گسیخته و آبروی ریخته، کار خود را میکند!
مظلومستان غزه، اکنون نه فقط قتلگاه کودکان و زنان بیگناه، بلکه مسلخ انسانیت و قربانگاه اخلاق، حقوق، تمدن و نمایشگاه اهریمن مجهز به فناوری نیز شده است! عمق، حجم و نوع جنایات هولناکی که باند اهریمنی راستگرایان تندرو اسرائیلی در غزه و بر ضد اهالی بیپناه و فروکوفتهِ آن انجام میدهد، در تاریخ بشر بیسابقه است و دشوار بتوان در دوران باستان و قرون وسطی نیز، نمونهای برای آن یافت؛ چه رسد به تاریخ معاصر و عصر تمدن، توسعه و پیشرفت!
کودکان، قربانیان اصلی این کشتار کور و ویرانگری بینقاب و رقتبارند: یا همانند برگهای پاییزی به تاراج خزان میروند و پیکرهای خونآلود و تکه پارهشان در اوج مظلومیت بر زمین میافتد ــ چنان که در این سه روز 200 کودک خردسال قتل عام شدهاند ــ یا یتیم و بیسرپرست و آواره میشوند و یا گرسنه، تشنه، مجروح و بیمار، ثانیههای زندگانی زهرگونه را در میانهٔ انواع رنجها و مصیبتها تجرع میکنند!
دیدن چهره تکیده و غمبار کودکان پابرهنه غزه در جستجوی دلهرهآور غذا و آب دل هر دردمندی را به درد میآورد.
دیروز هم آخرین پناهگاه کودکان سرطانی نوار غزه، یعنی بیمارستان الصداقه در مرکز این منطقه آنلاین بمباران و منفجر گشت!
قطع غذا و دارو از بیش از دو میلیون نفر به ویژه کودکان و زنان، بمباران بیمارستانها، چاههای آب و چادرهای آوارگان پس از 16 ماه جنگ ویرانگر و ریختن 90 هزار تن بمب (معادل 4 بمب اتم)، از این منطقهِ بسیار کوچک، بزرگترین کشتارگاه و شکنجهگاه را ساخته است که ساکنان آن پس از کاربست انواع شکنجه جسمی و روحی و روانی، سرانجام با بمباران و حملات توپخانهای به کشتار سپرده میشوند! این نسلکشی آشکار، در ماه رمضان شکل جدیدی به خود گرفته است و حملات و قتلعامها غالباً یا هنگام سحری اتفاق میافتد یا افطار، تا اگر احیاناً تکه نانی یا اندک غذایی برای گرفتن روزه یا شکستن آن یا کم کردن آه و ناله کودکان گرسنه پیدا میکنند، یا جانشان ستانده شود و به شکم نرسد یا در فضای زوزهٔ هراسانگیز توپها و غرش موشکها و انفجارها و در حالت آغشتگی به خون و باروت، مصرف شود.
این سطح از توحش و محاصره، حتی در 16 ماه جنگ هم سابقه نداشت؛ اما هم اکنون با حمایت دولت ترامپ اتفاق میافتد و هدف از آن نیز صرفاً آزاد کردن گروگانها یا فشار بر حماس برای تسلیم نیست؛ بلکه راضی کردن تندروهای فاشسیت امثال بن گویر، ابقای نتانیاهو در قدرت، به حاشیه بردن بحرانهای داخلی و در نهایت، فراری دادن غزهایها از این منطقه است. اما گویا ایستادگی و تحمل این همه فاجعه و گرسنگی و کشتار، برای مردم غزه آسانتر از جلای وطن و خروج از آن است!
البته در روزهای اخیر، درخواستهایی در فضای مجازی عربی از حماس مطرح شده است که در واکنش به قطع غذا و دارو از ساکنان غزه، تصمیم مشابهی درباره بقیه گروگانهای اسرائیلی که نظامی هم هستند، اتخاذ کند تا طرف اسرائیلی، مجبور به بازگشایی گذرگاهها شود؛ اما حماس همچنان در مقابل این فشارها و درخواستها مقاومت کرده است.
حال اگر چنین تصمیمی، چه در واکنش به محاصره غذایی غزه و یا مجبور ساختن اسرائیل به توقف حملات گرفته میشد که البته تصمیم درستی هم نیست، آیا باز جهانِ قدرت، همین گونه ساکت مینشست؟! گویا اگر در برخی کشورها، شهروندان درجه دوم و سوم داریم، در عرصهٔ بینالمللی اساساً برخی ملتها را انسان هم به حساب نمیآورند!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
جغرافیای کوچک غزه، این روزها صحنهِ خلق فجیعترین و در عین حال شرمآورترین مناظر آخر الزمانی سورئالی، آن هم در قرن بیست و یکم و در روزگار اوج مانور نگرشهای انسانگرایی و حقوق بشری است! مدت سه هفته است که اسرائیل با گردنکشی و گستاخی تمام و با بیاعتنایی به همهِ ارزشهای حقوقی و تمدنی، همهٔ گذرگاهها را به روی مردمان گرسنه و بیخانمان نوار غزه بسته است و اجازهِ ورود هیچ نوع مواد غذایی و دارویی را نمیدهد!
این در حالی است که اندک کالاهای موجود در انبارها نیز، به رغم صرفهجویی شدید، رو به اتمام است و گرسنگی در این منطقه، وارد مرحله بسیار خطرناک قحطی شده است؛ اما کشورها همگی در قبال رقص شوم ددمنشان و خونآشامان و درماندگی رقتانگیز و جگرسوز کودکان و زنان غزه، دچار نوعی بیهوشی و انفعال حیرتانگیز گشته و فقط نظارهگرند و جز محکومیت لفظی، هیچ فشاری بر اسرائیل برای باز کردن گذرگاهها و اجازهِ ورود مواد غذایی نمیآورند! دیشب هم، تروئیکای اروپایی (فرانسه، آلمان و انگلیس)، بیانیهٔ شدید اللحنی در محکومیت مرحلهٔ تازهٔ یورش بر غزه و بستن گذرگاهها صادر کرد، اما معطوف به اقدامی عملی نیست و در این فضای محرک سوءاستفاده، اسرائیل خیالش هم از جانب شرق و هم از غرب، بیش از هر زمانی آسوده گشته است و با افسار گسیخته و آبروی ریخته، کار خود را میکند!
مظلومستان غزه، اکنون نه فقط قتلگاه کودکان و زنان بیگناه، بلکه مسلخ انسانیت و قربانگاه اخلاق، حقوق، تمدن و نمایشگاه اهریمن مجهز به فناوری نیز شده است! عمق، حجم و نوع جنایات هولناکی که باند اهریمنی راستگرایان تندرو اسرائیلی در غزه و بر ضد اهالی بیپناه و فروکوفتهِ آن انجام میدهد، در تاریخ بشر بیسابقه است و دشوار بتوان در دوران باستان و قرون وسطی نیز، نمونهای برای آن یافت؛ چه رسد به تاریخ معاصر و عصر تمدن، توسعه و پیشرفت!
کودکان، قربانیان اصلی این کشتار کور و ویرانگری بینقاب و رقتبارند: یا همانند برگهای پاییزی به تاراج خزان میروند و پیکرهای خونآلود و تکه پارهشان در اوج مظلومیت بر زمین میافتد ــ چنان که در این سه روز 200 کودک خردسال قتل عام شدهاند ــ یا یتیم و بیسرپرست و آواره میشوند و یا گرسنه، تشنه، مجروح و بیمار، ثانیههای زندگانی زهرگونه را در میانهٔ انواع رنجها و مصیبتها تجرع میکنند!
دیدن چهره تکیده و غمبار کودکان پابرهنه غزه در جستجوی دلهرهآور غذا و آب دل هر دردمندی را به درد میآورد.
دیروز هم آخرین پناهگاه کودکان سرطانی نوار غزه، یعنی بیمارستان الصداقه در مرکز این منطقه آنلاین بمباران و منفجر گشت!
قطع غذا و دارو از بیش از دو میلیون نفر به ویژه کودکان و زنان، بمباران بیمارستانها، چاههای آب و چادرهای آوارگان پس از 16 ماه جنگ ویرانگر و ریختن 90 هزار تن بمب (معادل 4 بمب اتم)، از این منطقهِ بسیار کوچک، بزرگترین کشتارگاه و شکنجهگاه را ساخته است که ساکنان آن پس از کاربست انواع شکنجه جسمی و روحی و روانی، سرانجام با بمباران و حملات توپخانهای به کشتار سپرده میشوند! این نسلکشی آشکار، در ماه رمضان شکل جدیدی به خود گرفته است و حملات و قتلعامها غالباً یا هنگام سحری اتفاق میافتد یا افطار، تا اگر احیاناً تکه نانی یا اندک غذایی برای گرفتن روزه یا شکستن آن یا کم کردن آه و ناله کودکان گرسنه پیدا میکنند، یا جانشان ستانده شود و به شکم نرسد یا در فضای زوزهٔ هراسانگیز توپها و غرش موشکها و انفجارها و در حالت آغشتگی به خون و باروت، مصرف شود.
این سطح از توحش و محاصره، حتی در 16 ماه جنگ هم سابقه نداشت؛ اما هم اکنون با حمایت دولت ترامپ اتفاق میافتد و هدف از آن نیز صرفاً آزاد کردن گروگانها یا فشار بر حماس برای تسلیم نیست؛ بلکه راضی کردن تندروهای فاشسیت امثال بن گویر، ابقای نتانیاهو در قدرت، به حاشیه بردن بحرانهای داخلی و در نهایت، فراری دادن غزهایها از این منطقه است. اما گویا ایستادگی و تحمل این همه فاجعه و گرسنگی و کشتار، برای مردم غزه آسانتر از جلای وطن و خروج از آن است!
البته در روزهای اخیر، درخواستهایی در فضای مجازی عربی از حماس مطرح شده است که در واکنش به قطع غذا و دارو از ساکنان غزه، تصمیم مشابهی درباره بقیه گروگانهای اسرائیلی که نظامی هم هستند، اتخاذ کند تا طرف اسرائیلی، مجبور به بازگشایی گذرگاهها شود؛ اما حماس همچنان در مقابل این فشارها و درخواستها مقاومت کرده است.
حال اگر چنین تصمیمی، چه در واکنش به محاصره غذایی غزه و یا مجبور ساختن اسرائیل به توقف حملات گرفته میشد که البته تصمیم درستی هم نیست، آیا باز جهانِ قدرت، همین گونه ساکت مینشست؟! گویا اگر در برخی کشورها، شهروندان درجه دوم و سوم داریم، در عرصهٔ بینالمللی اساساً برخی ملتها را انسان هم به حساب نمیآورند!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
15.03.202519:48
🔺پیام ترامپ از حمله به یمن!
امشب جنگندههای آمریکایی به دستور دونالد ترامپ به چند سایت در یمن حمله کرده و به نوشته روزنامه نیویورک تایمز این حملات چند روز ادامه مییابد. ترامپ در این باره به انصار الله یمن نسبت به ادامه حملات به کشتیهای آمریکایی در آبهای منطقه هشدار داده و در عین حال هم خطاب به ایران گفته است که «باید فورا» حمایت خود را از حوثیها قطع کند.
یمن در طول جنگ غزه بارها هدف حملات آمریکاییها بوده است و از این منظر حملات امشب اتفاق جدیدی نیست، اما با این حال به چند دلیل از اهمیت خاصی برخوردار است. نخست است که اولین حملات در دوران دونالد ترامپ است. دوم این که اهداف این عملیات را میتوان فراتر از تلاشی برای توقف حملات حوثیها در دریای سرخ و باب المندب به کشتیهای عازم به اسرائیل دانست. از این رو، حملات امروز آمریکا به یمن را میتوان پیامی به ایران و بخشی از فشار عملی حداکثری با هدف وادار کردن آن به مذاکره و همچنین واکنشی به رد درخواست مذاکره دانست.
چنان که نوعی واکنش نیز نسبت به بیتوجهی تهران به نامهای است که ترامپ ارسال کرده است و هنوز محتوای آن روشن نیست؛ اما برخی رسانهها گفتهاند که به نوعی از ایران خواسته شده است که از حمایت متحدان خود در یمن، لبنان و عراق دست بکشد.
در واقع حملات به یمن، آینده آن و واکنش انصار الله سنجه مهمی برای شناخت گامهای بعدی ترامپ در خاورمیانه خواهد بود. این که این عملیات تا کی ادامه خواهد یافت و تا چه اندازه میتواند بر تصمیمات و عملیاتهای انصار الله و همچنین ایران اثرگذار باشد.
بر اساس تجربه یک سال و نیم گذشته، بعید است که حوثیها به حملات خود پایان دهند؛ هر چند ممکن است وقفهای کوتاه در آن روی دهد؛ اما به احتمال زیاد هم یمن و هم ایران توقف این حملات را در این شرایط پالس ضعفی به ترامپ بپندارند که موجب جریتر شدن آن میشود. از این رو، به احتمال زیاد چنین حملاتی همچنان ادامه یابد، اما مدیریت شده و در سطح خاصی و بدون تشدید آنها.
در چنین حالتی، در مقابل باید دید ترامپ چکار خواهد کرد و تا کجا پیش میرود. آیا حملات به یمن را تشدید خواهد کرد و فشارهای خود بر ایران را افزایش خواهد داد؟ یا در صورت ادامه عملیاتهای انصار الله در نهایت برای توافق میان حماس و اسرائیل و بازگشایی گذرگاههای نوار غزه فشار خواهد آورد تا از این طریق حملات حوثیها نیز پایان یابد و کار به درگیری گسترده در منطقه کشیده نشود.
اینجاست که نوع واکنش ترامپ برای پیشبینی دورنمای سیاست او در قبال ایران از اهمیت زیادی برخوردار خواهد بود.
فعلا تا این لحظه پس از حملات امشب آمریکا به یمن کار مذاکره و گفتگو به صورت غیر مستقیم نیز به دلایلی دستکم برای مدتی دشوارتر از قبل میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
امشب جنگندههای آمریکایی به دستور دونالد ترامپ به چند سایت در یمن حمله کرده و به نوشته روزنامه نیویورک تایمز این حملات چند روز ادامه مییابد. ترامپ در این باره به انصار الله یمن نسبت به ادامه حملات به کشتیهای آمریکایی در آبهای منطقه هشدار داده و در عین حال هم خطاب به ایران گفته است که «باید فورا» حمایت خود را از حوثیها قطع کند.
یمن در طول جنگ غزه بارها هدف حملات آمریکاییها بوده است و از این منظر حملات امشب اتفاق جدیدی نیست، اما با این حال به چند دلیل از اهمیت خاصی برخوردار است. نخست است که اولین حملات در دوران دونالد ترامپ است. دوم این که اهداف این عملیات را میتوان فراتر از تلاشی برای توقف حملات حوثیها در دریای سرخ و باب المندب به کشتیهای عازم به اسرائیل دانست. از این رو، حملات امروز آمریکا به یمن را میتوان پیامی به ایران و بخشی از فشار عملی حداکثری با هدف وادار کردن آن به مذاکره و همچنین واکنشی به رد درخواست مذاکره دانست.
چنان که نوعی واکنش نیز نسبت به بیتوجهی تهران به نامهای است که ترامپ ارسال کرده است و هنوز محتوای آن روشن نیست؛ اما برخی رسانهها گفتهاند که به نوعی از ایران خواسته شده است که از حمایت متحدان خود در یمن، لبنان و عراق دست بکشد.
در واقع حملات به یمن، آینده آن و واکنش انصار الله سنجه مهمی برای شناخت گامهای بعدی ترامپ در خاورمیانه خواهد بود. این که این عملیات تا کی ادامه خواهد یافت و تا چه اندازه میتواند بر تصمیمات و عملیاتهای انصار الله و همچنین ایران اثرگذار باشد.
بر اساس تجربه یک سال و نیم گذشته، بعید است که حوثیها به حملات خود پایان دهند؛ هر چند ممکن است وقفهای کوتاه در آن روی دهد؛ اما به احتمال زیاد هم یمن و هم ایران توقف این حملات را در این شرایط پالس ضعفی به ترامپ بپندارند که موجب جریتر شدن آن میشود. از این رو، به احتمال زیاد چنین حملاتی همچنان ادامه یابد، اما مدیریت شده و در سطح خاصی و بدون تشدید آنها.
در چنین حالتی، در مقابل باید دید ترامپ چکار خواهد کرد و تا کجا پیش میرود. آیا حملات به یمن را تشدید خواهد کرد و فشارهای خود بر ایران را افزایش خواهد داد؟ یا در صورت ادامه عملیاتهای انصار الله در نهایت برای توافق میان حماس و اسرائیل و بازگشایی گذرگاههای نوار غزه فشار خواهد آورد تا از این طریق حملات حوثیها نیز پایان یابد و کار به درگیری گسترده در منطقه کشیده نشود.
اینجاست که نوع واکنش ترامپ برای پیشبینی دورنمای سیاست او در قبال ایران از اهمیت زیادی برخوردار خواهد بود.
فعلا تا این لحظه پس از حملات امشب آمریکا به یمن کار مذاکره و گفتگو به صورت غیر مستقیم نیز به دلایلی دستکم برای مدتی دشوارتر از قبل میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
11.03.202511:33
🔺سوریه در میانه ناآرامی و اتحادی تاریخی!
سوریه در روزهای اخیر شاهد دو اتفاق مهم اما ناهمگون بود؛ نخست ناآرامیهای خونین در ساحل سوریه که در آنها صدها نفر کشته شدند و متعاقب آن خیلیها از تجزیه «حتمی» سوریه به چند کشور «علویستان و دروزستان و کردستان» نوشتند و غیره. اما رخداد دوم نه صرفا یک اتفاق بلکه بیشتر یک تحول بود و آن هم توافق «تاریخی» احمد الشرع رئیس جمهور موقت سوریه و مظلوم عبدی فرمانده نیروهای دموکراتیک «قسد» بود. این تحول و توافق با معتمدان درزوی سویدا خط بطلانی بر تحلیل دم دستی بالا بود.
در واقع شمال شرقی سوریه مستعدتر از هر نقطه دیگری در آن برای جدایی بود؛ هم نیروهای قسد توان نظامی بالایی دارند هم از حمایت خارجی نیز برخوردار هستند، اما این حمایت به دلایل مختلف داخلی و خارجی از جمله پیچیدگیهای اوضاع به ویژه در ارتباط با ترکیه در جهت جدایی و تجزیه این منطقه نیست. حتی اسرائیل هم بیشتر به دنبال «آشوبها و ناامنیهای مستمر اما کنترل شده» در سه منطقه دروزی، علوی و کردی با دولت مرکزی در دمشق است تا استقلال پرهزینه این مناطق. اما کنترل شده از این جهت که اوضاع قمر در عقرب و از کنترل خارج نشود؛ چون خود اسرائیل میتواند متضرر نخست ناامنی افسارگسیخته شود. رصد و کنترل چنین فضایی بسیار دشوار است و فرصتی را برای شکلگیری و فعالیت گروههای مسلح ضد اسرائیلی فراهم میکند و این چیزی نیست که اسرائیل بخواهد.
در خصوص مناطق علوینشین میتوان گفت که حملات چریکی هر از چند گاهی به احتمال زیاد ادامه یابد و ممکن است در آینده شاهد حملات پهبادی هم باشیم، اما سقوط این مناطق و خروج آن از کنترل دمشق بعید است.
به نظر میرسد که تحرکات مسلحانه اخیر مخالفان در مناطق ساحلی «فعلا» بیشتر به نفع دمشق تمام شد؛ هم اختلافات و چالشهای درونی حکومت جدید سوریه را و لو موقتا به حاشیه راند و موجب اتحاد همه آنها در مواجهه با چالش امنیتی در ساحل سوریه شد، هم سنسورهای دستگاه حاکمه را نسبت به این مناطق برای تحکیم سیطره امنیتی و نظامی خود بر آنها فعالتر کرد و در کنار آنها هم برخی قدرتهای منطقهای همچون عربستان و ترکیه که نگران بازگشت نفوذ ایران به سوریه از دروازه ساحل هستند، بیش از قبل به تقویت دولت مرکزی دمشق و ارائه کمکهای اطلاعاتی و امنیتی اقدام خواهند کرد.
اما درباره «توافق تاریخی» الشرع و عبدی میتوان گفت که هنوز جزئیات این توافق 8 مادهای روشن نیست و سوالات بیپاسخی وجود دارد. این توافق متضمن کلیاتی عمده است که ترجیع بند آن ادغام نهادهای مدنی و نظامی حکومت خودمختار کردی در حکومت جدید سوریه و همچنین تضمین مشارکت کردها در قدرت و حیات سیاسی و غیره است.
احتمالا توافق پیوستهایی درباره جزئیات هر کدام از 8 بند دارد که منتشر نشده است یا این که قرار است در مدت زمان تعیین شده برای اجرای توافق تا پایان سال 2025 درباره آنها مذاکره شود. به عنوان مثال، مشخص نشده است که ادغام نیروهای نظامی قسد در ارتش سوریه در قالب یک تشکیلات جداگانه خواهد بود که عبدی بر آن اصرار داشت یا به صورت پراکنده در دستههای مختلف ارتش که الشرع میخواست.
کما این که توافق هیچ اشارهای نکرده است که نهادهای کُردی در چه فرمتی در دولت مرکزی ادغام میشوند. آیا وضعیتی مشابه دیگر استانهای سوریه خواهند داشت که مستقیما توسط دولت مرکزی اداره میشوند یا وضعیتی خومختار یا فدرال شبیه اقلیم کردستان عراق با حکومت و پارلمانی محلی پیدا میکنند. فعلا که چنین تفسیری در فضای حاکم بر توافق در دمشق وجود ندارد.
برخی منابع هم به الجزیره گفتهاند که به زودی گروهی از نیروهای وزارت دفاع سوریه به حسکه خواهند رفت و این وزارتخانه زندانها را از قسد تحویل خواهد گرفت.
این توافق هر چند در بعد رسانهای غیرمنتظره بود، اما نتیجه دو ماه مذاکره فشرده بود. با این حال عواملی داخلی و خارجی باعث تسریع در امضای آن و موکول کردن بحث و گفتگو درباره برخی اختلافات به آینده شد. اولا توافق در هنگامهای رخ داد که دمشق پس از حوادث ساحل سوریه در مواجهه با مخالفان در داخل و خارج و جلوگیری از کاربست اهرم کُردی برای تثبیت پایههای قدرت دمشق به آن نیاز مبرم داشت.
ثانیا مذاکرات صلح در ترکیه با پ.ک.ک نیز تاثیر خاص خود را در تسریع توافق داشت. ثالثا نگرانی از موضع ترامپ و خروج نیروهای آمریکایی و نیز حمایت دولت آمریکا پیشرانی مهم برای توافق بود. دولت ترامپ به دنبال ورود به چالش جدی دیگر در این منطقه نبوده و خواهان توافق دو طرف بوده است. گفتههای امروز عبدی مبنی بر حمایت آمریکا از گفتگو با دمشق هم بر آن صحه میگذارد.
طبیعی است که این توافق با چالشهایی در دو بعد اجرا و تفسیر مواجه شود و باید دید دو طرف چگونه بر آنها چیره میشوند و نظامیان آمریکا بعد از توافق در منطقه خواهند ماند یا خارج میشوند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
سوریه در روزهای اخیر شاهد دو اتفاق مهم اما ناهمگون بود؛ نخست ناآرامیهای خونین در ساحل سوریه که در آنها صدها نفر کشته شدند و متعاقب آن خیلیها از تجزیه «حتمی» سوریه به چند کشور «علویستان و دروزستان و کردستان» نوشتند و غیره. اما رخداد دوم نه صرفا یک اتفاق بلکه بیشتر یک تحول بود و آن هم توافق «تاریخی» احمد الشرع رئیس جمهور موقت سوریه و مظلوم عبدی فرمانده نیروهای دموکراتیک «قسد» بود. این تحول و توافق با معتمدان درزوی سویدا خط بطلانی بر تحلیل دم دستی بالا بود.
در واقع شمال شرقی سوریه مستعدتر از هر نقطه دیگری در آن برای جدایی بود؛ هم نیروهای قسد توان نظامی بالایی دارند هم از حمایت خارجی نیز برخوردار هستند، اما این حمایت به دلایل مختلف داخلی و خارجی از جمله پیچیدگیهای اوضاع به ویژه در ارتباط با ترکیه در جهت جدایی و تجزیه این منطقه نیست. حتی اسرائیل هم بیشتر به دنبال «آشوبها و ناامنیهای مستمر اما کنترل شده» در سه منطقه دروزی، علوی و کردی با دولت مرکزی در دمشق است تا استقلال پرهزینه این مناطق. اما کنترل شده از این جهت که اوضاع قمر در عقرب و از کنترل خارج نشود؛ چون خود اسرائیل میتواند متضرر نخست ناامنی افسارگسیخته شود. رصد و کنترل چنین فضایی بسیار دشوار است و فرصتی را برای شکلگیری و فعالیت گروههای مسلح ضد اسرائیلی فراهم میکند و این چیزی نیست که اسرائیل بخواهد.
در خصوص مناطق علوینشین میتوان گفت که حملات چریکی هر از چند گاهی به احتمال زیاد ادامه یابد و ممکن است در آینده شاهد حملات پهبادی هم باشیم، اما سقوط این مناطق و خروج آن از کنترل دمشق بعید است.
به نظر میرسد که تحرکات مسلحانه اخیر مخالفان در مناطق ساحلی «فعلا» بیشتر به نفع دمشق تمام شد؛ هم اختلافات و چالشهای درونی حکومت جدید سوریه را و لو موقتا به حاشیه راند و موجب اتحاد همه آنها در مواجهه با چالش امنیتی در ساحل سوریه شد، هم سنسورهای دستگاه حاکمه را نسبت به این مناطق برای تحکیم سیطره امنیتی و نظامی خود بر آنها فعالتر کرد و در کنار آنها هم برخی قدرتهای منطقهای همچون عربستان و ترکیه که نگران بازگشت نفوذ ایران به سوریه از دروازه ساحل هستند، بیش از قبل به تقویت دولت مرکزی دمشق و ارائه کمکهای اطلاعاتی و امنیتی اقدام خواهند کرد.
اما درباره «توافق تاریخی» الشرع و عبدی میتوان گفت که هنوز جزئیات این توافق 8 مادهای روشن نیست و سوالات بیپاسخی وجود دارد. این توافق متضمن کلیاتی عمده است که ترجیع بند آن ادغام نهادهای مدنی و نظامی حکومت خودمختار کردی در حکومت جدید سوریه و همچنین تضمین مشارکت کردها در قدرت و حیات سیاسی و غیره است.
احتمالا توافق پیوستهایی درباره جزئیات هر کدام از 8 بند دارد که منتشر نشده است یا این که قرار است در مدت زمان تعیین شده برای اجرای توافق تا پایان سال 2025 درباره آنها مذاکره شود. به عنوان مثال، مشخص نشده است که ادغام نیروهای نظامی قسد در ارتش سوریه در قالب یک تشکیلات جداگانه خواهد بود که عبدی بر آن اصرار داشت یا به صورت پراکنده در دستههای مختلف ارتش که الشرع میخواست.
کما این که توافق هیچ اشارهای نکرده است که نهادهای کُردی در چه فرمتی در دولت مرکزی ادغام میشوند. آیا وضعیتی مشابه دیگر استانهای سوریه خواهند داشت که مستقیما توسط دولت مرکزی اداره میشوند یا وضعیتی خومختار یا فدرال شبیه اقلیم کردستان عراق با حکومت و پارلمانی محلی پیدا میکنند. فعلا که چنین تفسیری در فضای حاکم بر توافق در دمشق وجود ندارد.
برخی منابع هم به الجزیره گفتهاند که به زودی گروهی از نیروهای وزارت دفاع سوریه به حسکه خواهند رفت و این وزارتخانه زندانها را از قسد تحویل خواهد گرفت.
این توافق هر چند در بعد رسانهای غیرمنتظره بود، اما نتیجه دو ماه مذاکره فشرده بود. با این حال عواملی داخلی و خارجی باعث تسریع در امضای آن و موکول کردن بحث و گفتگو درباره برخی اختلافات به آینده شد. اولا توافق در هنگامهای رخ داد که دمشق پس از حوادث ساحل سوریه در مواجهه با مخالفان در داخل و خارج و جلوگیری از کاربست اهرم کُردی برای تثبیت پایههای قدرت دمشق به آن نیاز مبرم داشت.
ثانیا مذاکرات صلح در ترکیه با پ.ک.ک نیز تاثیر خاص خود را در تسریع توافق داشت. ثالثا نگرانی از موضع ترامپ و خروج نیروهای آمریکایی و نیز حمایت دولت آمریکا پیشرانی مهم برای توافق بود. دولت ترامپ به دنبال ورود به چالش جدی دیگر در این منطقه نبوده و خواهان توافق دو طرف بوده است. گفتههای امروز عبدی مبنی بر حمایت آمریکا از گفتگو با دمشق هم بر آن صحه میگذارد.
طبیعی است که این توافق با چالشهایی در دو بعد اجرا و تفسیر مواجه شود و باید دید دو طرف چگونه بر آنها چیره میشوند و نظامیان آمریکا بعد از توافق در منطقه خواهند ماند یا خارج میشوند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
28.02.202520:46
🔺دعوای ترامپ و زلنسکی!
دیدار امشب ترامپ و زلنسکی به نشستی پرتنش ختم شد و در نهایت هم رئیس جمهور اوکراین کاخ سفید را بدون امضای توافق معادن نادر ترک کرد که منابع آمریکایی میگویند ترامپ او را اخراج کرده است.
دیدار دو طرف آغازی خوب داشت و هر دو از اهمیت صلح گفتند، اما وقتی که زلنسکی خواستار دریافت تضمینهای امنیتی شد و با آتش بس مخالفت کرد، کار به بگو مگو و مشاجره تند میان او و ترامپ و معاونش کشیده شد.
اکنون داوری درباره این اتفاق در ایران متفاوت است که بیشتر تابع برخی پیشفرضهای ذهنی قبلی درباره خود جنگ و روسیه است. واقعیت این است که ترامپ و معاونش بسیار بد با زلنسکی برخورد کردند که به نوعی تحقیرآمیز بود، اما نباید فراموش کرد که این رفتار آنها واکنشی بود به دست رد و «نه» رئیس جمهور اوکراین و مخالفت او با آنچه ترامپ در خصوص آتش بس و توافق معادن میخواست که چیزی جز تسلیم کییف و واگذاری آن به آمریکا (معادن) و روسیه (اراضی اشغال شده) نیست.
همین موضع او سخت ترامپ را برآشفت و به این واکنش انفعالی واداشت؛ تا جایی که مهمان خود را به «بیاحترامی» و ... متهم کرد.
واقعیت این است که برنده این دعوا کسی نبود جز رئیس جمهور روسیه که با خرسندی نظاره میکرد و بازنده آن هم در وهله نخست خود شخصیت خودشیفته ترامپ، آمریکا به عنوان یک ابرقدرت و روابط تاریخیاش با متحدان آمریکاست. البته اگر زلنسکی بر سر مواضع خود و پای این «نه» خود بایستد، میتوان او را هم در آینده جزو برندگان این دیدار تاریخی دانست.
برخورد بسیار بدی که ترامپ و معاونش با زلنسکی کردند، معمای سکوت ملک عبدالله در دیدار اخیر خود با ترامپ در کاخ سفید را حل کرد. در واقع پادشاه اردن چنین صحنهای را پیشبینی میکرد و با دستپاچگی خاصی از موضعگیری مستقیم در برابر دوربینها در قبال ترامپ خودداری و بعد از دیدار مواضع خود را در چند توئیت بیان کرد.
این دومین بار طی دو هفته اخیر است که تیر ترامپ به سنگ میخورد؛ دو هفته قبل ضرب الاجلی تعیین کرد که اگر حماس همه گروگانها را یکجا آزاد نکند، جهنمی برپا میکند؛ اما این تهدید او کارساز نبود و بعد از آن توپ را در زمین نتانیاهو و اسرائیل انداخت که باید در واکنش به عدم آزادی همه گروگانها تصمیم بگیرند. در روزهای اخیر هم تبلیغات زیادی به راه انداخت و امیدها را به پایان جنگ اوکراین بالا برد؛ پایانی یکجانبه با تقسیم اوکراین میان آمریکا و روسیه؛ اما این اتفاق نیفتاد و اکنون ترامپ بیشتر از هر زمانی خشمگین است و باید دید خشم خود را کجا و سر چه طرفی خاورمیانه، چین، اروپا، ایران و یا غزه تخلیه میکند.
ناگفته هم نماند که نمیتوان پایان تنشآلود و بینتیجه دیدار ترامپ و زلنسکی را به معنای کان لم یکن شدن آتش بس و پایان جنگ اوکراین دانست. ترامپ قابل پیشبینی نیست و ممکن است که در آینده بر خلاف رفتارهای کنونی از او سر بزند. کما این که باید دید آیا از زلنسکی میگذرد یا اوکراین را مجازات میکند. در این صورت هم باید دید رئیس جمهور اوکراین تا کجا مقاومت میکند و اروپا تا کجا پشت اوکراین میایستد.
البته رئیس جمهور اوکراین هم پس از دیدار ضمن تاکید بر نیاز به «صلحی عادلانه و همیشگی» تلاش کرد که با تشکر از آمریکا و ترامپ از عصبانیت او و تبعات آن بکاهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دیدار امشب ترامپ و زلنسکی به نشستی پرتنش ختم شد و در نهایت هم رئیس جمهور اوکراین کاخ سفید را بدون امضای توافق معادن نادر ترک کرد که منابع آمریکایی میگویند ترامپ او را اخراج کرده است.
دیدار دو طرف آغازی خوب داشت و هر دو از اهمیت صلح گفتند، اما وقتی که زلنسکی خواستار دریافت تضمینهای امنیتی شد و با آتش بس مخالفت کرد، کار به بگو مگو و مشاجره تند میان او و ترامپ و معاونش کشیده شد.
اکنون داوری درباره این اتفاق در ایران متفاوت است که بیشتر تابع برخی پیشفرضهای ذهنی قبلی درباره خود جنگ و روسیه است. واقعیت این است که ترامپ و معاونش بسیار بد با زلنسکی برخورد کردند که به نوعی تحقیرآمیز بود، اما نباید فراموش کرد که این رفتار آنها واکنشی بود به دست رد و «نه» رئیس جمهور اوکراین و مخالفت او با آنچه ترامپ در خصوص آتش بس و توافق معادن میخواست که چیزی جز تسلیم کییف و واگذاری آن به آمریکا (معادن) و روسیه (اراضی اشغال شده) نیست.
همین موضع او سخت ترامپ را برآشفت و به این واکنش انفعالی واداشت؛ تا جایی که مهمان خود را به «بیاحترامی» و ... متهم کرد.
واقعیت این است که برنده این دعوا کسی نبود جز رئیس جمهور روسیه که با خرسندی نظاره میکرد و بازنده آن هم در وهله نخست خود شخصیت خودشیفته ترامپ، آمریکا به عنوان یک ابرقدرت و روابط تاریخیاش با متحدان آمریکاست. البته اگر زلنسکی بر سر مواضع خود و پای این «نه» خود بایستد، میتوان او را هم در آینده جزو برندگان این دیدار تاریخی دانست.
برخورد بسیار بدی که ترامپ و معاونش با زلنسکی کردند، معمای سکوت ملک عبدالله در دیدار اخیر خود با ترامپ در کاخ سفید را حل کرد. در واقع پادشاه اردن چنین صحنهای را پیشبینی میکرد و با دستپاچگی خاصی از موضعگیری مستقیم در برابر دوربینها در قبال ترامپ خودداری و بعد از دیدار مواضع خود را در چند توئیت بیان کرد.
این دومین بار طی دو هفته اخیر است که تیر ترامپ به سنگ میخورد؛ دو هفته قبل ضرب الاجلی تعیین کرد که اگر حماس همه گروگانها را یکجا آزاد نکند، جهنمی برپا میکند؛ اما این تهدید او کارساز نبود و بعد از آن توپ را در زمین نتانیاهو و اسرائیل انداخت که باید در واکنش به عدم آزادی همه گروگانها تصمیم بگیرند. در روزهای اخیر هم تبلیغات زیادی به راه انداخت و امیدها را به پایان جنگ اوکراین بالا برد؛ پایانی یکجانبه با تقسیم اوکراین میان آمریکا و روسیه؛ اما این اتفاق نیفتاد و اکنون ترامپ بیشتر از هر زمانی خشمگین است و باید دید خشم خود را کجا و سر چه طرفی خاورمیانه، چین، اروپا، ایران و یا غزه تخلیه میکند.
ناگفته هم نماند که نمیتوان پایان تنشآلود و بینتیجه دیدار ترامپ و زلنسکی را به معنای کان لم یکن شدن آتش بس و پایان جنگ اوکراین دانست. ترامپ قابل پیشبینی نیست و ممکن است که در آینده بر خلاف رفتارهای کنونی از او سر بزند. کما این که باید دید آیا از زلنسکی میگذرد یا اوکراین را مجازات میکند. در این صورت هم باید دید رئیس جمهور اوکراین تا کجا مقاومت میکند و اروپا تا کجا پشت اوکراین میایستد.
البته رئیس جمهور اوکراین هم پس از دیدار ضمن تاکید بر نیاز به «صلحی عادلانه و همیشگی» تلاش کرد که با تشکر از آمریکا و ترامپ از عصبانیت او و تبعات آن بکاهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
14.04.202520:34
🔺میانجیگر اصلی و عجله ترامپ!
سفر ویتکاف به روسیه و دیدار چهار و نيم ساعته او با پوتین و پرواز مستقیمش از این کشور به عمان در شنبه گذشته برای گفتگو با وزیر خارجه ایران، سفر آخر هفته عراقچی به مسکو و احتمال دیدار او با رئیس جمهور روسیه، آن هم قبل از شروع دور دوم گفتوگوها، نشانگر نقش مهمی است که کرملین در این دور مذاکرات بر خلاف گفتگوهای منتهی به برجام در سال 2015 بازی میکند.
به نظر میرسد که نقش روسیه در این مذاکرات میان دو طرف ایرانی و آمریکایی فراتر از عمان است. با این نقش پررنگی که مسکو ایفا میکند، بعید نیست در آینده به ایستگاهی و چه بسا مهمترین آنها در مسیر گفتگوهای ایران و آمریکا بدل شود و اگر این اتفاق بیفتد، مذاکرات از حیث شکل و محتوا متفاوتتر از قبل آن خواهد بود.
این نقشآفرینی مسکو در بحبوحه مذاکرات خود با آمریکا پیرامون جنگ اوکراین بیانگر قسمی پیوند میان سرنوشت هر دو مذاکرات است. اما این لزوما بدان معنا نیست که توافق احتمالی میان تهران و واشنگتن حتما تالی زمانی توافق احتمالی در جنگ اوکراین خواهد بود، بلکه ممکن است عکس آن اتفاق بیفتد.
در این میان، اما سفر گروسی مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، در دستور کار قرار گرفتن لوایح مربوط به پیوستن ایران به «فاتف»، اعلام خرسندی گسترده در منطقه از گفتگوها به استثنای اسرائیل، رضایت بالای دو طرف ایرانی و آمریکایی از نتایج دور اول مذاکرات در مسقط، همه و همه منعکس کننده «تحولات و تحرکاتی جدی و سریع» در روند مذاکرات برای دستیابی به توافق است.
پیشران همه این تحولات هم خود ترامپ است که عجله عجیبی برای توافق با ایران دستکم در بعد اعلامی از خود نشان میدهد. به نظر میرسد که او در مواجهه با بنبستها در پروندههای متعدد خارجی خود از جنگ غزه و آزادی گروگانها گرفته تا جنگ اوکراین و جنگ تجاری به دنبال ثبت و ترویج یک «موفقیت بزرگ» است و از این رو، معتقد است که چه بسا حل و فصل پرونده هستهای ایران آسانتر از بقیه پروندهها باشد. علت هم این است که در پرونده ایران، آمریکا خود مستقیما طرف مذاکره است، اما در پرونده جنگ اوکراین و غزه اینگونه نیست و مساله در اصل میان مسکو و کییف و حماس و اسرائیل است.
در همین حال اگر واقعا موضوع مذاکرات ایران و آمریکا صرفا در این پرونده خلاصه شود و خواسته اصلی آمریکا برچیدن برنامه هستهای ایران نباشد، احتمالا در سایه وجود متن آماده برجام با اندک تغییراتی زمانی در آن توافق سریعتر از آن چیزی که گمان میرود حاصل شود.
در این راستا، فعلا در بعد اعلامی، ترامپ صرفا درباره برنامه هستهای و نه پروندههای دیگر سخن میگوید و حرفی از برچیدن کل این برنامه هم نمیزند و هدف خود را جلوگیری از دستیابی تهران به بمب اتمی عنوان میکند.
با این دور تندی که ترامپ در مذاکره با وجود تکرار تهدیدهایش برای بمباران تاسیسات هستهای ایران در صورت عدم توافق برداشته است، هیچ بعید نیست که حتی به توافقی همسطح برجام هم راضی شود، ولی در مقابل در بعد روایت بر آن مانور بزرگی دهد و از موفقیت عظیم خود در منع دستیابی ایران به بمب اتم و شکست بایدن و اوباما در این باره بگوید.
این رویکرد ترامپ به شدت موجب نگرانی تصمیمسازان و نهادهای امنیتی اسرائیلی هم شده است؛ اما بنیامین نتانیاهو که فعلا به فکر ماندن در قدرت است و به هیچ وجه قصد ورود به چالش با ترامپ را هم ندارد و حتی اگر بتواند ما به ازای آن را با هدف حفظ قدرت در تداوم جنگ غزه و آزاد گذاشتن بیشتر دست اسرائیل در منطقه کسب کند، ممکن است حداقل در بعد اعلامی از توافقی که ممکن است ترامپ با ایران امضا کند، حمایت هم بکند.
اما گویا ترامپ خواهان یک توافق جامع و سریع درباره برنامه هستهای است، ولی تهران توافق مرحله به مرحله را برای راستی آزمایی درباره رفع تحریمها بیشتر میپسندد. به هر حال، تعهدات ایران قابلیت اجرای سریع را دارد اما رفع تحریمها تا حدودی زمانبر است.
فعلا هیچ کسی جز خود ترامپ نمیداند که در سر او چه میگذرد و این که علت واقعی این همه عجله او برای توافق با ایران چیست؟ آیا صرفا همانی است که شرحش رفت؟ یا انگیزههای دیگری دارد؟ فعلا که حتی توجهی به هشدارها و توصیههای برخی ناظران جمهوریخواه و اسرائیل نمیکند که معتقد هستند در این شرایط منطقه و در سایه تحولات لبنان و سوریه با تشدید فشارها بر ایران میتواند در آینده در شرایط واجد فرصتهای بیشتری مذاکره کند و به توافق بهتری دست یابد.
باید منتظر ماند و دید که آیا این رویکرد ترامپ در جریان مذاکرات با ورود به جزئیات فنی و پیچیده ادامه مییابد، یا ممکن است با پیشرفت گفتگوها درباره پرونده هستهای در مرحله مشخصی ترامپ خواستههای سختگیرانه و چالشی در این حوزه و یا دیگر پروندههای چالشی مطرح کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
سفر ویتکاف به روسیه و دیدار چهار و نيم ساعته او با پوتین و پرواز مستقیمش از این کشور به عمان در شنبه گذشته برای گفتگو با وزیر خارجه ایران، سفر آخر هفته عراقچی به مسکو و احتمال دیدار او با رئیس جمهور روسیه، آن هم قبل از شروع دور دوم گفتوگوها، نشانگر نقش مهمی است که کرملین در این دور مذاکرات بر خلاف گفتگوهای منتهی به برجام در سال 2015 بازی میکند.
به نظر میرسد که نقش روسیه در این مذاکرات میان دو طرف ایرانی و آمریکایی فراتر از عمان است. با این نقش پررنگی که مسکو ایفا میکند، بعید نیست در آینده به ایستگاهی و چه بسا مهمترین آنها در مسیر گفتگوهای ایران و آمریکا بدل شود و اگر این اتفاق بیفتد، مذاکرات از حیث شکل و محتوا متفاوتتر از قبل آن خواهد بود.
این نقشآفرینی مسکو در بحبوحه مذاکرات خود با آمریکا پیرامون جنگ اوکراین بیانگر قسمی پیوند میان سرنوشت هر دو مذاکرات است. اما این لزوما بدان معنا نیست که توافق احتمالی میان تهران و واشنگتن حتما تالی زمانی توافق احتمالی در جنگ اوکراین خواهد بود، بلکه ممکن است عکس آن اتفاق بیفتد.
در این میان، اما سفر گروسی مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، در دستور کار قرار گرفتن لوایح مربوط به پیوستن ایران به «فاتف»، اعلام خرسندی گسترده در منطقه از گفتگوها به استثنای اسرائیل، رضایت بالای دو طرف ایرانی و آمریکایی از نتایج دور اول مذاکرات در مسقط، همه و همه منعکس کننده «تحولات و تحرکاتی جدی و سریع» در روند مذاکرات برای دستیابی به توافق است.
پیشران همه این تحولات هم خود ترامپ است که عجله عجیبی برای توافق با ایران دستکم در بعد اعلامی از خود نشان میدهد. به نظر میرسد که او در مواجهه با بنبستها در پروندههای متعدد خارجی خود از جنگ غزه و آزادی گروگانها گرفته تا جنگ اوکراین و جنگ تجاری به دنبال ثبت و ترویج یک «موفقیت بزرگ» است و از این رو، معتقد است که چه بسا حل و فصل پرونده هستهای ایران آسانتر از بقیه پروندهها باشد. علت هم این است که در پرونده ایران، آمریکا خود مستقیما طرف مذاکره است، اما در پرونده جنگ اوکراین و غزه اینگونه نیست و مساله در اصل میان مسکو و کییف و حماس و اسرائیل است.
در همین حال اگر واقعا موضوع مذاکرات ایران و آمریکا صرفا در این پرونده خلاصه شود و خواسته اصلی آمریکا برچیدن برنامه هستهای ایران نباشد، احتمالا در سایه وجود متن آماده برجام با اندک تغییراتی زمانی در آن توافق سریعتر از آن چیزی که گمان میرود حاصل شود.
در این راستا، فعلا در بعد اعلامی، ترامپ صرفا درباره برنامه هستهای و نه پروندههای دیگر سخن میگوید و حرفی از برچیدن کل این برنامه هم نمیزند و هدف خود را جلوگیری از دستیابی تهران به بمب اتمی عنوان میکند.
با این دور تندی که ترامپ در مذاکره با وجود تکرار تهدیدهایش برای بمباران تاسیسات هستهای ایران در صورت عدم توافق برداشته است، هیچ بعید نیست که حتی به توافقی همسطح برجام هم راضی شود، ولی در مقابل در بعد روایت بر آن مانور بزرگی دهد و از موفقیت عظیم خود در منع دستیابی ایران به بمب اتم و شکست بایدن و اوباما در این باره بگوید.
این رویکرد ترامپ به شدت موجب نگرانی تصمیمسازان و نهادهای امنیتی اسرائیلی هم شده است؛ اما بنیامین نتانیاهو که فعلا به فکر ماندن در قدرت است و به هیچ وجه قصد ورود به چالش با ترامپ را هم ندارد و حتی اگر بتواند ما به ازای آن را با هدف حفظ قدرت در تداوم جنگ غزه و آزاد گذاشتن بیشتر دست اسرائیل در منطقه کسب کند، ممکن است حداقل در بعد اعلامی از توافقی که ممکن است ترامپ با ایران امضا کند، حمایت هم بکند.
اما گویا ترامپ خواهان یک توافق جامع و سریع درباره برنامه هستهای است، ولی تهران توافق مرحله به مرحله را برای راستی آزمایی درباره رفع تحریمها بیشتر میپسندد. به هر حال، تعهدات ایران قابلیت اجرای سریع را دارد اما رفع تحریمها تا حدودی زمانبر است.
فعلا هیچ کسی جز خود ترامپ نمیداند که در سر او چه میگذرد و این که علت واقعی این همه عجله او برای توافق با ایران چیست؟ آیا صرفا همانی است که شرحش رفت؟ یا انگیزههای دیگری دارد؟ فعلا که حتی توجهی به هشدارها و توصیههای برخی ناظران جمهوریخواه و اسرائیل نمیکند که معتقد هستند در این شرایط منطقه و در سایه تحولات لبنان و سوریه با تشدید فشارها بر ایران میتواند در آینده در شرایط واجد فرصتهای بیشتری مذاکره کند و به توافق بهتری دست یابد.
باید منتظر ماند و دید که آیا این رویکرد ترامپ در جریان مذاکرات با ورود به جزئیات فنی و پیچیده ادامه مییابد، یا ممکن است با پیشرفت گفتگوها درباره پرونده هستهای در مرحله مشخصی ترامپ خواستههای سختگیرانه و چالشی در این حوزه و یا دیگر پروندههای چالشی مطرح کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
07.04.202521:06
🔺ترامپ و سفر شتاب زده نتانیاهو!
نشست خبری دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در کاخ سفید در مورد خاورمیانه دو نکته مهم و قابل تامل در دل خود داشت.
از یک سو، ترامپ بیان داشت که مذاکرات مستقیم با ایران آن هم «در سطوح عالی» شروع شده و از نشست مهمی در روز شنبه آتی خبر داد. از دیگر سو هم گفت که میخواهد جنگ غزه به زودی پایان یابد.
فعلا باید منتظر واکنش تهران به اظهارات ترامپ بود که مدام با هر گونه مذاکره مستقیم با دولت آمریکا در سطوح مختلف مخالفت کرده است. جالب هم اینجاست که در حالی ترامپ از شروع مذاکرات مستقیم سخن گفت که وزارت خارجه ایران امروز و دیروز تاکید داشت که مذاکرات غیر مستقیم هنوز هم شروع نشده است.
آیا تفسیر ترامپ از همین رد و بدل کردن پیامها از کانال عمان و غیره نوعی مذاکره مستقیم است یا واقعا بر خلاف مواضع رسمی کنونی چنین مذاکراتی در جریان است یا قرار است شروع شود؟
در کل ادبیات امروز ترامپ در قبال ایران و خاورمیانه دیپلماتیک و سیاسی بود و خبری از تهدیدهای مستمر چند وقت قبل نبود؛ به این معنا که این بار «تطمیع» غیظتر از «تهدید» بود؛ هر چند هم بیان داشت که اگر مذاکرات به توافقی منجر نشود، ایران در «خطری بزرگ» خواهد بود.
اما ادبیات «دیپلماتیک» امشب ترامپ از آن جهت اهمیت دارد که در نشستی خبری با نتانیاهو به کار گرفته شد که چه بسا برخی انتظار داشتند تهدیدها با این سفر "عجلهای" به اوج خود برسد.
این هم جلوهای دیگر از پیشبینی ناپذیری دونالد ترامپ.
نتانیاهو سخنانش را با چاشنی تملق برای ترامپ شروع کرد و از جنگ تجاری او با جهان استقبال کرد، اما در مقابل سخنانی ناخوشایند از ترامپ شنید؛ تاکید مکرر ترامپ بر مذاکره مستقیم و اهمیت توافق با تهران و همچنین درخواستش برای توقف جنگ غزه. به هر حال، بی بی مخالف هر نوع دیپلماسی با ایران است و در مورد جنگ غزه نیز بیشتر به دنبال خرید زمان برای تداوم آن است. حتی در پرونده سوریه نیز که گویا نتانیاهو میخواست رئیس جمهور آمریکا را به اتخاذ مواضعی علیه ترکیه وادار کند، اما او از دوستیاش با اردوغان گفت.
البته در این میان ترامپ به شکلی دیگر کوچاندن ساکنان غزه را البته نه با غلظت قبلی تکرار کرد که بعید نیست بیشتر برای راضی کردن مهمان اسرائیلیاش در سایه اظهاراتش در قبال ایران و جنگ غزه بود.
اما ترامپ در حالی امشب در نشست خبری با نتانیاهو تا حدودی متفاوت از قبل ظاهر شد و سخنانی ناخوشایندِ مهمان بر زبان جاری ساخت که خود سفر نخست وزیر اسرائیل چندان طبیعی نبود.
به نوشته منابع اسرائیلی این سفر از قبل برنامهریزی شده نبود و غیرمنتظره بود. ظاهرا عواملی فوریتدار و «پنهان» باعث شده است که دونالد ترامپ بنیامین نتانیاهو را به سفر و دیداری شتاب زده به کاخ سفید دعوت کند.
در مورد این عوامل میتوان گفت که ترامپ در حال برنامهریزی برای سفر به عربستان است و بر روی این سفر «حساب ویژهای» برای پیشبرد سیاست خاورمیانهای خود به ویژه در سایه بنبستهای کنونی در پروندههای خارجی دولتش از جنگ غزه و ایران گرفته تا جنگ اوکراین باز کرده است. اساس این سیاست هم معاملات منطقهای و فعالسازی پیمان ابراهیم است.
این سفر و دستور کاری آن میطلبد که در فضای منطقهای و لو به ظاهر آرام انجام شود که قبل از آن جنگ غزه متوقف شده و آتش بس مجددا برقرار و به تبع آن هم حملات حوثیها و حملات آمریکا به یمن متوقف شود. در کل فضای دیپلماتیک و لو موقتا جایگزین فضای جنگ و درگیری در منطقه شود.
در این راستا هم احتمالا ترامپ خواسته است که اندکی فضای تنش با ایران را تلطیف کند و سخنانش بیشتر تلاشی برای ابراز تمایلش به توافق بود که از این طریق گویا خواست اندکی از بازی «در لبه پرتگاه جنگ» فاصله گیرد. در این باره چنان که قبلا هم تاکید شده، واقعیت این است که ترامپ به دنبال جنگ با ایران نیست و تهدیدهای اخیر نیز نوعی بازی در لبه این پرتگاه به عنوان یک مسلک مذاکراتی بود.
حالا باید دید جریان مذاکره مستقیم چیست و چه دیداری قرار است روز شنبه آینده با ایران برگزار شود که ترامپ آن را مهم توصیف کرد؟ موضع ایران درباره اظهارات امشب رئیس جمهور آمریکا چه خواهد بود؛ تکذیب یا سکوت؟
با وجود شرحی که رفت، روشن نیست که رویکرد نسبتا متفاوت و دیپلماتیک امشب ترامپ و تاکید او بر مذاکره مستقیم نوعی تاکتیک بود یا ....
آیا همین رویکرد «تطمیع» ترامپ ادامه مییابد یا دوباره «تهدید» بر آن غلبه میکند؟
و این که در پشت پرده سیاست چه میگذرد؟
به احتمال زیاد تحولات هفتههای پیشرو نشان خواهد داد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
نشست خبری دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در کاخ سفید در مورد خاورمیانه دو نکته مهم و قابل تامل در دل خود داشت.
از یک سو، ترامپ بیان داشت که مذاکرات مستقیم با ایران آن هم «در سطوح عالی» شروع شده و از نشست مهمی در روز شنبه آتی خبر داد. از دیگر سو هم گفت که میخواهد جنگ غزه به زودی پایان یابد.
فعلا باید منتظر واکنش تهران به اظهارات ترامپ بود که مدام با هر گونه مذاکره مستقیم با دولت آمریکا در سطوح مختلف مخالفت کرده است. جالب هم اینجاست که در حالی ترامپ از شروع مذاکرات مستقیم سخن گفت که وزارت خارجه ایران امروز و دیروز تاکید داشت که مذاکرات غیر مستقیم هنوز هم شروع نشده است.
آیا تفسیر ترامپ از همین رد و بدل کردن پیامها از کانال عمان و غیره نوعی مذاکره مستقیم است یا واقعا بر خلاف مواضع رسمی کنونی چنین مذاکراتی در جریان است یا قرار است شروع شود؟
در کل ادبیات امروز ترامپ در قبال ایران و خاورمیانه دیپلماتیک و سیاسی بود و خبری از تهدیدهای مستمر چند وقت قبل نبود؛ به این معنا که این بار «تطمیع» غیظتر از «تهدید» بود؛ هر چند هم بیان داشت که اگر مذاکرات به توافقی منجر نشود، ایران در «خطری بزرگ» خواهد بود.
اما ادبیات «دیپلماتیک» امشب ترامپ از آن جهت اهمیت دارد که در نشستی خبری با نتانیاهو به کار گرفته شد که چه بسا برخی انتظار داشتند تهدیدها با این سفر "عجلهای" به اوج خود برسد.
این هم جلوهای دیگر از پیشبینی ناپذیری دونالد ترامپ.
نتانیاهو سخنانش را با چاشنی تملق برای ترامپ شروع کرد و از جنگ تجاری او با جهان استقبال کرد، اما در مقابل سخنانی ناخوشایند از ترامپ شنید؛ تاکید مکرر ترامپ بر مذاکره مستقیم و اهمیت توافق با تهران و همچنین درخواستش برای توقف جنگ غزه. به هر حال، بی بی مخالف هر نوع دیپلماسی با ایران است و در مورد جنگ غزه نیز بیشتر به دنبال خرید زمان برای تداوم آن است. حتی در پرونده سوریه نیز که گویا نتانیاهو میخواست رئیس جمهور آمریکا را به اتخاذ مواضعی علیه ترکیه وادار کند، اما او از دوستیاش با اردوغان گفت.
البته در این میان ترامپ به شکلی دیگر کوچاندن ساکنان غزه را البته نه با غلظت قبلی تکرار کرد که بعید نیست بیشتر برای راضی کردن مهمان اسرائیلیاش در سایه اظهاراتش در قبال ایران و جنگ غزه بود.
اما ترامپ در حالی امشب در نشست خبری با نتانیاهو تا حدودی متفاوت از قبل ظاهر شد و سخنانی ناخوشایندِ مهمان بر زبان جاری ساخت که خود سفر نخست وزیر اسرائیل چندان طبیعی نبود.
به نوشته منابع اسرائیلی این سفر از قبل برنامهریزی شده نبود و غیرمنتظره بود. ظاهرا عواملی فوریتدار و «پنهان» باعث شده است که دونالد ترامپ بنیامین نتانیاهو را به سفر و دیداری شتاب زده به کاخ سفید دعوت کند.
در مورد این عوامل میتوان گفت که ترامپ در حال برنامهریزی برای سفر به عربستان است و بر روی این سفر «حساب ویژهای» برای پیشبرد سیاست خاورمیانهای خود به ویژه در سایه بنبستهای کنونی در پروندههای خارجی دولتش از جنگ غزه و ایران گرفته تا جنگ اوکراین باز کرده است. اساس این سیاست هم معاملات منطقهای و فعالسازی پیمان ابراهیم است.
این سفر و دستور کاری آن میطلبد که در فضای منطقهای و لو به ظاهر آرام انجام شود که قبل از آن جنگ غزه متوقف شده و آتش بس مجددا برقرار و به تبع آن هم حملات حوثیها و حملات آمریکا به یمن متوقف شود. در کل فضای دیپلماتیک و لو موقتا جایگزین فضای جنگ و درگیری در منطقه شود.
در این راستا هم احتمالا ترامپ خواسته است که اندکی فضای تنش با ایران را تلطیف کند و سخنانش بیشتر تلاشی برای ابراز تمایلش به توافق بود که از این طریق گویا خواست اندکی از بازی «در لبه پرتگاه جنگ» فاصله گیرد. در این باره چنان که قبلا هم تاکید شده، واقعیت این است که ترامپ به دنبال جنگ با ایران نیست و تهدیدهای اخیر نیز نوعی بازی در لبه این پرتگاه به عنوان یک مسلک مذاکراتی بود.
حالا باید دید جریان مذاکره مستقیم چیست و چه دیداری قرار است روز شنبه آینده با ایران برگزار شود که ترامپ آن را مهم توصیف کرد؟ موضع ایران درباره اظهارات امشب رئیس جمهور آمریکا چه خواهد بود؛ تکذیب یا سکوت؟
با وجود شرحی که رفت، روشن نیست که رویکرد نسبتا متفاوت و دیپلماتیک امشب ترامپ و تاکید او بر مذاکره مستقیم نوعی تاکتیک بود یا ....
آیا همین رویکرد «تطمیع» ترامپ ادامه مییابد یا دوباره «تهدید» بر آن غلبه میکند؟
و این که در پشت پرده سیاست چه میگذرد؟
به احتمال زیاد تحولات هفتههای پیشرو نشان خواهد داد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
20.03.202518:22
🔺تكانه امام اوغلو در ترکیه!
خبر بازداشت اکرم امام اوغلو شهردار استانبول و رقیب جدی اردوغان در انتخابات ریاست جمهوری آتی در 2028 یا در انتخابات زودهنگام و پیش از موعد به همراه 105 نفر دیگر تکانه سنگینی بود که ترکیه را لرزاند و معترضان را به خیابانها کشاند.
امام اوغلو با طیفی از اتهامات از جمله فساد و کمک به «سازمانی تروریستی» مواجه است؛ اما مخالفان اردوغان و حکومت این اتهامات را سیاسی و با هدف حذف امام اوغلو از صحنه رقابت در انتخابات ریاست جمهوری میدانند. ولي این اتهامات و تشکیل پرونده قضایی برای شهردار استانبول، باعث حذف او نمیشود و قبلا هم صلاح الدین دیمرتاش رهبر زندانی کُرد با چنین اتهاماتی مواجه بوده و در انتخابات ریاست جمهوری 2018 نامزد شده است.
اما آنچه امام اوغلو را کاملا از رقابت در هر انتخابات ریاست جمهوری حذف میکند، ابطال مدرک تحصیلی «مدیریت بازرگانی» او پس از 31 سال از دریافت آن از جانب دانشگاه استانبول است. یکی از شروط نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری داشتن مدرک تحصیلی دانشگاهی است و اکنون شهردار بازداشت شده استانبول فاقد این شرط شده است.
ابطال مدرک اکرم امام اوغلو هم درست در زمانی اتفاق افتاد که حزب جمهوریخواه خلق ترکیه در آستانه اعلام نامزدی او برای انتخابات آتی ریاست جمهوری بود. همین خود شائبه سیاسی بودن این اقدامات علیه امام اوغلو را تقویت کرده است.
وزیر دادگستری ترکیه امروز در واکنش به اعتراضات و اتهامات به دولت به «کودتا علیه رئیس جمهور آینده» از بازداشت امام اوعلو و نزدیکان او دفاع کرد و آن را قانونی دانست.
در این بحبوجه اما عقبنشینی منصور یاواش شهردار آنکارا و همحزبی امام اوغلو از اظهارات تندش در واکنش به زنجیره بازداشتها مورد توجه ناظران قرار گرفته است. یاواش گفته است که «هیچ کسی فراتر از قانون نیست و هر کسی اگر جرمی مرتکب شده باشد، میتواند محاکمه و مجازات شود».
این «عقبنشینی» شهردار آنکارا بیارتباط با نگرانی او از احتمال مواجه شدن با اتهاماتی مشابه در آینده نیست. یواش با حذف امام اوغلو یکی از گزینههای مطرح حزب جمهوریخواه خلق است و از این منظر میتوان به این دست سخنان او نگریست.
اما در مورد پیامدهای این بازداشت در ترکیه بعید است که این اعتراضات به ناآرامیها و آشوبهای گسترده ختم شود. اما تبعات این اقدامات جدا از تنگتر شدن عرصه به روی مخالفان، فربهکردن اقتدارگرایی و لاغر شدن دموکراسی معیوب ترکیه، بیشتر از ناحیه اقتصادی است و با افت شدید 15 درصدی لیر ترکیه خود را نشان داد و این روند با گسترش نااطمینانی در اقتصاد این کشور میتواند در آینده هم تشدید شود.
اقتصاد در این دو دهه همواره برگ برنده حزب عدالت و توسعه و اردوغان با وجود بحران اقتصادی سالهای اخیر و افت پایگاه اجتماعی آن بوده است، اما در عین حال نیز بزرگترین چالش و تهدید فراروی آن برای تداوم حکمرانی است.
از دیگر سو، نتایج بازدداشتهای اخیر به نوعی با «آشتی» با اوجالان و پ.ک.ک پیوند دارد. در واقع توافق دولت ترکیه و رهبر حزب کارگران کردستان راه را برای تعدیل قانون اساسی و حذف امام اوغلو هم راه را برای پیروزی اردوغان در انتخابات زودهنگام فراهم میکند. به نظر میرسد که راه تداوم ریاست جمهوری اردوغان بدون مواجهه با موانع قانونی برگزاری انتخابات پیش از موعد با موافقت 360 نماینده از 600 نماینده مجلس است. چنین انتخاباتی هم ممکن است در 2027 برگزار شود و اردوغان در صورت پیروزی در آن میتواند تا 2032 در قدرت بماند.
نظر به تحولات «تاریخی» جاری و ادامه دار در خاورمیانه، هر گونه تغییر و تحول در ترکیه طی سالیان آتی فراتر از ابعاد داخلی آن، واجد ابعاد منطقهای بسیار مهمی خواهد بود. در حقیقت هر گونه نظم نوین منطقهای در سالهای پیشرو به دور از تحولات مرتبط با ایران و ترکیه شکل نمیگیرد که هر چند هر دو بازیگر رقیب یکدیگرند، اما در عین حال «دولت پنهان جهانی» در نظام بینالملل نظمی منطقهای در خاورمیانه با نقشآفرینی تاثیرگذار اسرائیل را میخواهد که جایگاه این دو بازیگر در این نظم در حد و اندازه دو کشور تعریف شود نه دو قدرت منطقهای.
همه ساله بختتان پیروز باد
شبان سیه بر شما نوروز باد
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
خبر بازداشت اکرم امام اوغلو شهردار استانبول و رقیب جدی اردوغان در انتخابات ریاست جمهوری آتی در 2028 یا در انتخابات زودهنگام و پیش از موعد به همراه 105 نفر دیگر تکانه سنگینی بود که ترکیه را لرزاند و معترضان را به خیابانها کشاند.
امام اوغلو با طیفی از اتهامات از جمله فساد و کمک به «سازمانی تروریستی» مواجه است؛ اما مخالفان اردوغان و حکومت این اتهامات را سیاسی و با هدف حذف امام اوغلو از صحنه رقابت در انتخابات ریاست جمهوری میدانند. ولي این اتهامات و تشکیل پرونده قضایی برای شهردار استانبول، باعث حذف او نمیشود و قبلا هم صلاح الدین دیمرتاش رهبر زندانی کُرد با چنین اتهاماتی مواجه بوده و در انتخابات ریاست جمهوری 2018 نامزد شده است.
اما آنچه امام اوغلو را کاملا از رقابت در هر انتخابات ریاست جمهوری حذف میکند، ابطال مدرک تحصیلی «مدیریت بازرگانی» او پس از 31 سال از دریافت آن از جانب دانشگاه استانبول است. یکی از شروط نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری داشتن مدرک تحصیلی دانشگاهی است و اکنون شهردار بازداشت شده استانبول فاقد این شرط شده است.
ابطال مدرک اکرم امام اوغلو هم درست در زمانی اتفاق افتاد که حزب جمهوریخواه خلق ترکیه در آستانه اعلام نامزدی او برای انتخابات آتی ریاست جمهوری بود. همین خود شائبه سیاسی بودن این اقدامات علیه امام اوغلو را تقویت کرده است.
وزیر دادگستری ترکیه امروز در واکنش به اعتراضات و اتهامات به دولت به «کودتا علیه رئیس جمهور آینده» از بازداشت امام اوعلو و نزدیکان او دفاع کرد و آن را قانونی دانست.
در این بحبوجه اما عقبنشینی منصور یاواش شهردار آنکارا و همحزبی امام اوغلو از اظهارات تندش در واکنش به زنجیره بازداشتها مورد توجه ناظران قرار گرفته است. یاواش گفته است که «هیچ کسی فراتر از قانون نیست و هر کسی اگر جرمی مرتکب شده باشد، میتواند محاکمه و مجازات شود».
این «عقبنشینی» شهردار آنکارا بیارتباط با نگرانی او از احتمال مواجه شدن با اتهاماتی مشابه در آینده نیست. یواش با حذف امام اوغلو یکی از گزینههای مطرح حزب جمهوریخواه خلق است و از این منظر میتوان به این دست سخنان او نگریست.
اما در مورد پیامدهای این بازداشت در ترکیه بعید است که این اعتراضات به ناآرامیها و آشوبهای گسترده ختم شود. اما تبعات این اقدامات جدا از تنگتر شدن عرصه به روی مخالفان، فربهکردن اقتدارگرایی و لاغر شدن دموکراسی معیوب ترکیه، بیشتر از ناحیه اقتصادی است و با افت شدید 15 درصدی لیر ترکیه خود را نشان داد و این روند با گسترش نااطمینانی در اقتصاد این کشور میتواند در آینده هم تشدید شود.
اقتصاد در این دو دهه همواره برگ برنده حزب عدالت و توسعه و اردوغان با وجود بحران اقتصادی سالهای اخیر و افت پایگاه اجتماعی آن بوده است، اما در عین حال نیز بزرگترین چالش و تهدید فراروی آن برای تداوم حکمرانی است.
از دیگر سو، نتایج بازدداشتهای اخیر به نوعی با «آشتی» با اوجالان و پ.ک.ک پیوند دارد. در واقع توافق دولت ترکیه و رهبر حزب کارگران کردستان راه را برای تعدیل قانون اساسی و حذف امام اوغلو هم راه را برای پیروزی اردوغان در انتخابات زودهنگام فراهم میکند. به نظر میرسد که راه تداوم ریاست جمهوری اردوغان بدون مواجهه با موانع قانونی برگزاری انتخابات پیش از موعد با موافقت 360 نماینده از 600 نماینده مجلس است. چنین انتخاباتی هم ممکن است در 2027 برگزار شود و اردوغان در صورت پیروزی در آن میتواند تا 2032 در قدرت بماند.
نظر به تحولات «تاریخی» جاری و ادامه دار در خاورمیانه، هر گونه تغییر و تحول در ترکیه طی سالیان آتی فراتر از ابعاد داخلی آن، واجد ابعاد منطقهای بسیار مهمی خواهد بود. در حقیقت هر گونه نظم نوین منطقهای در سالهای پیشرو به دور از تحولات مرتبط با ایران و ترکیه شکل نمیگیرد که هر چند هر دو بازیگر رقیب یکدیگرند، اما در عین حال «دولت پنهان جهانی» در نظام بینالملل نظمی منطقهای در خاورمیانه با نقشآفرینی تاثیرگذار اسرائیل را میخواهد که جایگاه این دو بازیگر در این نظم در حد و اندازه دو کشور تعریف شود نه دو قدرت منطقهای.
همه ساله بختتان پیروز باد
شبان سیه بر شما نوروز باد
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
15.03.202517:33
🔺قانون اساسی سوریه و چند نکته!
نیروهای سوریه دموکراتیک «قسد»، علویان و درزویها و برخی کنشگران سکولار سوری به اعلامیه قانون اساسی موقت 53 مادهای جدید که در واقع ششمین از نوع خود از سال 1920 است، شدیدا اعتراض کردهاند.
برخی از این مخالفتها و نه همه آنها بیش از آن که با خود متن اعلامیه در پیوند باشد، به نگرانیهای اقلیتها نسبت به ماهمیت حاکمیت اسلامگرای سوریه و نزاع فیمابین بر میگردد. و الا آنچه درباره مسلمان بودن رئیس جمهور، فقه اسلامی به عنوان منبع اصلی قانونگذاری در این اعلامیه آمده، عینا همان متنی است که در قوانین اساسی پیشین از جمله آخرین قانون اساسی دوره اسد مصوب سال 2012 در ماده سه آن ذکر شده است.
نظام سیاسی برآمده از اعلامیه جدید ریاستی مبتنی بر تفکیک قوا است؛ اما شاکله آن در کل با قوانین اساسی قبلی سوریه تفاوت بنیادین ندارد. پس مساله کجاست؟ مساله در ماهیت تهیه کنندگان و مجریان قانون اساسی جدید و قوانین اساسی قبلی است. متون قبلی را نظامی سکولار و بعثی مینوشت و متن جدید را نظامی اسلامگرا. به همین علت اقلیتها جدا از پارهای انگیزهها و اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک، نگران تفسیر موسع فقه اسلامی در امر قانونگذاری هستند.
تقریبا در قوانین اساسی همه کشورهای عربی به استثنای تونس شریعت اسلامی به عنوان اساس قانونگذاری ذکر شده است؛ اما با تفسیری که از رابطه اسلام و قدرت در این کشورها وجود دارد، صرفا در برخی قوانین مدنی و احوال شخصیه عینیت پیدا کرده و تفسیر موسعی در جهت مداخله در آزادیهای عمومی و اجتماعی نداشته است.
در سوریه پسا اسد نیز تاکنون چنین تفسیری نمودی نداشته است و از این به بعد هم باید دید که آیا همین رویه کشورهای عربی را طی میکنند یا راه دیگری بر میگزینند. البته فرهنگ مردم سوریه هر چند غالبا محافظهکار و اسلامی است، اما چنین تفسیر و مداخلهای را بر نمیتابد و پس میزند.
همچنین برخی گروهها و فعالان اسلامگرا نیز به الشرع اعتراض کرده و خواستار تعریف غلیظ مبانی اسلامی حکومت جدید شده و بعضا تاکید بر «آزادی عقیده» را برنتافتهاند.
اما اعتراض حکومت خودمختار کردی سوریه نسبت به متن قانون اساسی با بقیه معترضان یک تفاوت جدی دارد. کُردها این متن را در تعارض با توافق مظلوم عبدی با احمد الشرع میدانند و نسبت به پسوند «عربیت» جمهوری سوریه و غیر متمرکز شدن قدرت اعتراض دارند. البته قانون اساسی جدید به تضمین «تنوع فرهنگی همه عناصر تشکیل دهنده جامعه سوریه و حقوق فرهنگی و زبانی همه سوریها» اشاره کرده، اما به اندازه کافی رضایت بخش نیست.
اعلامیه قانون اساسی دستکم در بعد قانونی تکلیف فدرالیسم و خودمختاری به منطقه کُردی سوریه را روشن کرد و این که در آینده در بعد میدانی چه اتفاقی خواهد افتد، باید منتظر ماند. واقعیت هم این است که توافق الشرع و عبدی نیز متضمن اشارهای به حفظ اداره خودمختار و یا تشکیل حکومتی فدرال نیست. جدا از این که خود الشرع پس از سقوط نظام اسد بارها بر عدم تقسیم قدرت بر اساس نژاد و مذهب تاکید داشت، اما معادلات و موازنههای منطقهای و بینالمللی نیز در جهت حمایت از این خواسته کردها نبوده و نیست.
چنان که قبلا نیز گفته شده است بین سطور مواضع غرب و آمریکا حاکی از حمایت آنها از این خواستهها نبوده و اتفاقا در این مدت پس از سقوط اسد به ادغام در قدرت دمشق تصریح داشتند. توافق الشرع و عبدی هم در هنگامهای امضا شد که دمشق در سایه ناآرامیها در ساحل از آن منتفع شد و چنان که امروز روزنامه وال استریت ژورنال به نقل از افسران آمریکایی در سوریه آورده، با میانجیگری آنها و فشار دولت آمریکا بر کردها به دست آمده است. لب موضع آمریکا به عنوان مهمترین «متحد» کردهای سوریه در این باره این بود که حاضر به مداخله برای تحمیل شروط کردها بر حکام جدید سوریه نیستند و آنها باید با دمشق توافق کنند.
واقعیت این است که کُردها در منطقه از زمان سایکس پیکو همواره غالبا قربانی مناسبات و منافع پیچیده قدرتهای منطقهای و بینالمللی و بعضا خوانش غیر واقعبینانه خود نسبت به اوضاع و موازنههای قدرت و کنشورزی بر این اساس بودهاند.
گویا موضع اعلامی اسرائیل در حمایت از اداره خودمختار کردی سوریه همان خوانشی را ایجاد کرده که در 2017 در اربیل به دنبال مواضع مشابه نتانیاهو در حمایت از همه پرسی شکل گرفت. در حالی که چنین مواضعی به دلایل مختلفی جنبه عملی به خود نمیگیرد. هر گونه حمایت عملی اسرائیل به معنای ورود به جنگ با ترکیه است و تل آویو نگران این است که اگر عملا مداخله کند، در مقابل آنکارا نیز که تاکنون از هر گونه کمک نظامی به حماس در غزه خودداری کرده است، به این مساله ورود کند. کما این که سیاست اسرائیل در خصوص اقلیتها بیشتر معطوف به تداوم حالت درگیری و تنشها در منطقه است تا حل آنها.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
نیروهای سوریه دموکراتیک «قسد»، علویان و درزویها و برخی کنشگران سکولار سوری به اعلامیه قانون اساسی موقت 53 مادهای جدید که در واقع ششمین از نوع خود از سال 1920 است، شدیدا اعتراض کردهاند.
برخی از این مخالفتها و نه همه آنها بیش از آن که با خود متن اعلامیه در پیوند باشد، به نگرانیهای اقلیتها نسبت به ماهمیت حاکمیت اسلامگرای سوریه و نزاع فیمابین بر میگردد. و الا آنچه درباره مسلمان بودن رئیس جمهور، فقه اسلامی به عنوان منبع اصلی قانونگذاری در این اعلامیه آمده، عینا همان متنی است که در قوانین اساسی پیشین از جمله آخرین قانون اساسی دوره اسد مصوب سال 2012 در ماده سه آن ذکر شده است.
نظام سیاسی برآمده از اعلامیه جدید ریاستی مبتنی بر تفکیک قوا است؛ اما شاکله آن در کل با قوانین اساسی قبلی سوریه تفاوت بنیادین ندارد. پس مساله کجاست؟ مساله در ماهیت تهیه کنندگان و مجریان قانون اساسی جدید و قوانین اساسی قبلی است. متون قبلی را نظامی سکولار و بعثی مینوشت و متن جدید را نظامی اسلامگرا. به همین علت اقلیتها جدا از پارهای انگیزهها و اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک، نگران تفسیر موسع فقه اسلامی در امر قانونگذاری هستند.
تقریبا در قوانین اساسی همه کشورهای عربی به استثنای تونس شریعت اسلامی به عنوان اساس قانونگذاری ذکر شده است؛ اما با تفسیری که از رابطه اسلام و قدرت در این کشورها وجود دارد، صرفا در برخی قوانین مدنی و احوال شخصیه عینیت پیدا کرده و تفسیر موسعی در جهت مداخله در آزادیهای عمومی و اجتماعی نداشته است.
در سوریه پسا اسد نیز تاکنون چنین تفسیری نمودی نداشته است و از این به بعد هم باید دید که آیا همین رویه کشورهای عربی را طی میکنند یا راه دیگری بر میگزینند. البته فرهنگ مردم سوریه هر چند غالبا محافظهکار و اسلامی است، اما چنین تفسیر و مداخلهای را بر نمیتابد و پس میزند.
همچنین برخی گروهها و فعالان اسلامگرا نیز به الشرع اعتراض کرده و خواستار تعریف غلیظ مبانی اسلامی حکومت جدید شده و بعضا تاکید بر «آزادی عقیده» را برنتافتهاند.
اما اعتراض حکومت خودمختار کردی سوریه نسبت به متن قانون اساسی با بقیه معترضان یک تفاوت جدی دارد. کُردها این متن را در تعارض با توافق مظلوم عبدی با احمد الشرع میدانند و نسبت به پسوند «عربیت» جمهوری سوریه و غیر متمرکز شدن قدرت اعتراض دارند. البته قانون اساسی جدید به تضمین «تنوع فرهنگی همه عناصر تشکیل دهنده جامعه سوریه و حقوق فرهنگی و زبانی همه سوریها» اشاره کرده، اما به اندازه کافی رضایت بخش نیست.
اعلامیه قانون اساسی دستکم در بعد قانونی تکلیف فدرالیسم و خودمختاری به منطقه کُردی سوریه را روشن کرد و این که در آینده در بعد میدانی چه اتفاقی خواهد افتد، باید منتظر ماند. واقعیت هم این است که توافق الشرع و عبدی نیز متضمن اشارهای به حفظ اداره خودمختار و یا تشکیل حکومتی فدرال نیست. جدا از این که خود الشرع پس از سقوط نظام اسد بارها بر عدم تقسیم قدرت بر اساس نژاد و مذهب تاکید داشت، اما معادلات و موازنههای منطقهای و بینالمللی نیز در جهت حمایت از این خواسته کردها نبوده و نیست.
چنان که قبلا نیز گفته شده است بین سطور مواضع غرب و آمریکا حاکی از حمایت آنها از این خواستهها نبوده و اتفاقا در این مدت پس از سقوط اسد به ادغام در قدرت دمشق تصریح داشتند. توافق الشرع و عبدی هم در هنگامهای امضا شد که دمشق در سایه ناآرامیها در ساحل از آن منتفع شد و چنان که امروز روزنامه وال استریت ژورنال به نقل از افسران آمریکایی در سوریه آورده، با میانجیگری آنها و فشار دولت آمریکا بر کردها به دست آمده است. لب موضع آمریکا به عنوان مهمترین «متحد» کردهای سوریه در این باره این بود که حاضر به مداخله برای تحمیل شروط کردها بر حکام جدید سوریه نیستند و آنها باید با دمشق توافق کنند.
واقعیت این است که کُردها در منطقه از زمان سایکس پیکو همواره غالبا قربانی مناسبات و منافع پیچیده قدرتهای منطقهای و بینالمللی و بعضا خوانش غیر واقعبینانه خود نسبت به اوضاع و موازنههای قدرت و کنشورزی بر این اساس بودهاند.
گویا موضع اعلامی اسرائیل در حمایت از اداره خودمختار کردی سوریه همان خوانشی را ایجاد کرده که در 2017 در اربیل به دنبال مواضع مشابه نتانیاهو در حمایت از همه پرسی شکل گرفت. در حالی که چنین مواضعی به دلایل مختلفی جنبه عملی به خود نمیگیرد. هر گونه حمایت عملی اسرائیل به معنای ورود به جنگ با ترکیه است و تل آویو نگران این است که اگر عملا مداخله کند، در مقابل آنکارا نیز که تاکنون از هر گونه کمک نظامی به حماس در غزه خودداری کرده است، به این مساله ورود کند. کما این که سیاست اسرائیل در خصوص اقلیتها بیشتر معطوف به تداوم حالت درگیری و تنشها در منطقه است تا حل آنها.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
08.03.202517:05
🔺ایران و اوکراین؛ چرخش منافع!
ایران در طول سه سال جنگ اوکراین با وجود اتخاذ موضع بیطرفی اعلامی، اما از نگاه آمریکا و اروپا متهم به حمایت از روسیه شد و به این علت تحت فشار و تحریمهای جدیدی نیز قرار گرفت.
جمهوری اسلامی نظر به خصومتش با غرب به شکل کلی و آمریکا به شکل خاص نوعی همراهی و حمایت از روسیه را واجد منافعی در این مواجهه مشترک میدید. حالا منافعی به دست آمد یا نه، موضوع این یادداشت نیست. اما اکنون که آمریکایِ ترامپ علیه اوکراین و زلنسکی ساز پوتینی میزند، پرسش این است که آیا همراهی با روسیه باز همان کارکرد را دارد؟
آیا کوتاه آمدن و به نوعی تسلیم شدن اوکراین و به تبع آن اروپا در این جنگ در مقابل ترامپ و پوتین به نفع ایران است؟
آیا پیروزی روسیه در جنگ اوکراین با فشار ترامپ همان منافعی را برای تهران دارد که اگر مسکو به تنهایی در مقابل اوکراین، اروپا و آمریکا به دست میآورد؟
پاسخ به این پرسشها منفی است و چه بسا منافع طرفهایی که ترامپ علیه آنها شمشیر فشار حداکثری را میکشد، در این باشد که اوکراین کوتاه نیاید و مقاومت کند. چرا؟
یک دلیل ساده این است که کوتاه آمدن زلنسکی به ویژه پس از نشست پرتنش با ترامپ و فشارهای شدید بر او برای عذرخواهی، شخصیت خودشیفته ترامپ را بسیار فربه و جری خواهد کرد؛ تا جایی که او ترغیب خواهد شد که همین الگو را در مواجهه با دیگر طرفها از جمله ایران در پیش گیرد.
دلیل دیگر این است که ترامپ با حل و فصل یکجانبه و این شکلی بحران اوکراین وقت و تمایل بیشتری برای تمرکز بر پرونده ایران از طریق فشارهای شدیدتر را پیدا خواهد کرد.
از این رو میتوان گفت که منفعت تهران اکنون در این است که ترامپ نتواند فعلا از سد زلنسکی و اوکراین عبور کند. ناگفته هم نماند که احتمال چنین عبوری بیشتر از عدم آن است.
کما این که عبور از این سد و «اتحاد» آمریکایِ ترامپ و روسیهِ پوتین میتواند برگردانهای مهمی نه تنها در خاورمیانه و خلیج فارس بلکه در قفقاز داشته باشد. دورخیز مسکو برای وساطت میان تهران و واشنگتن چه با درخواست ترامپ چه از سر تمایل خود روسیه پیشدرآمدی بر این امر است. به نظر میرسد که ترامپ به دنبال دادن نقش بیشتری به روسیه برای محدود کردن چین است.
دنیای سیاست همین است؛ غالبا دوستی و دشمنی ابدی و به تبع آن هم منافع همیشگی با این و آن وجود ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
ایران در طول سه سال جنگ اوکراین با وجود اتخاذ موضع بیطرفی اعلامی، اما از نگاه آمریکا و اروپا متهم به حمایت از روسیه شد و به این علت تحت فشار و تحریمهای جدیدی نیز قرار گرفت.
جمهوری اسلامی نظر به خصومتش با غرب به شکل کلی و آمریکا به شکل خاص نوعی همراهی و حمایت از روسیه را واجد منافعی در این مواجهه مشترک میدید. حالا منافعی به دست آمد یا نه، موضوع این یادداشت نیست. اما اکنون که آمریکایِ ترامپ علیه اوکراین و زلنسکی ساز پوتینی میزند، پرسش این است که آیا همراهی با روسیه باز همان کارکرد را دارد؟
آیا کوتاه آمدن و به نوعی تسلیم شدن اوکراین و به تبع آن اروپا در این جنگ در مقابل ترامپ و پوتین به نفع ایران است؟
آیا پیروزی روسیه در جنگ اوکراین با فشار ترامپ همان منافعی را برای تهران دارد که اگر مسکو به تنهایی در مقابل اوکراین، اروپا و آمریکا به دست میآورد؟
پاسخ به این پرسشها منفی است و چه بسا منافع طرفهایی که ترامپ علیه آنها شمشیر فشار حداکثری را میکشد، در این باشد که اوکراین کوتاه نیاید و مقاومت کند. چرا؟
یک دلیل ساده این است که کوتاه آمدن زلنسکی به ویژه پس از نشست پرتنش با ترامپ و فشارهای شدید بر او برای عذرخواهی، شخصیت خودشیفته ترامپ را بسیار فربه و جری خواهد کرد؛ تا جایی که او ترغیب خواهد شد که همین الگو را در مواجهه با دیگر طرفها از جمله ایران در پیش گیرد.
دلیل دیگر این است که ترامپ با حل و فصل یکجانبه و این شکلی بحران اوکراین وقت و تمایل بیشتری برای تمرکز بر پرونده ایران از طریق فشارهای شدیدتر را پیدا خواهد کرد.
از این رو میتوان گفت که منفعت تهران اکنون در این است که ترامپ نتواند فعلا از سد زلنسکی و اوکراین عبور کند. ناگفته هم نماند که احتمال چنین عبوری بیشتر از عدم آن است.
کما این که عبور از این سد و «اتحاد» آمریکایِ ترامپ و روسیهِ پوتین میتواند برگردانهای مهمی نه تنها در خاورمیانه و خلیج فارس بلکه در قفقاز داشته باشد. دورخیز مسکو برای وساطت میان تهران و واشنگتن چه با درخواست ترامپ چه از سر تمایل خود روسیه پیشدرآمدی بر این امر است. به نظر میرسد که ترامپ به دنبال دادن نقش بیشتری به روسیه برای محدود کردن چین است.
دنیای سیاست همین است؛ غالبا دوستی و دشمنی ابدی و به تبع آن هم منافع همیشگی با این و آن وجود ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
28.02.202515:54
🔺فراخوان اوجالان؛ آغاز مسیری دشوار!
عبدالله اوجالان دوشنبه گذشته در زندان امرلی، پیامی تحت عنوان «فراخوانی برای صلح و جامعه دموکراتیک» نوشت که پنجشنبه احمد تورک شهردار سابق ماردین (عزل شده توسط دولت) آن را در نشستی خبری قرائت کرد.
پیام اوجالان را میتوان محصول دو عامل دانست؛ نخست بازنگری خود او در افکار و اندیشههایش و مانیفست پ.ک.ک که البته اتفاق جدیدی نیست و دو فراخوان قبلی اوجالان در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ موید این مدعاست. اما عامل دوم هم گفتگوهای مستمر میان او و دستگاه اطلاعاتی ترکیه به ویژه در یک سال اخیر است.
اما پیام اوجالان از دو منظر یکی محتوا و دیگری بسترهای داخلی، منطقهای و بینالمللی با دو نامه یک دهه قبل متفاوت است. دو فراخوان قبلی دعوت به توقف عملیاتها علیه ترکیه بود، اما تصریحی بر بر زمین گذاشتن سلاح نداشت. اما پیام جدید اوجالان هم خواستار خداحافظی همیشگی با سلاح و هم انحلال پ.ک.ک و ورود به یک فرایند سیاسی شده است.
رهبر حزب کارگران کردستان ترکیه در پیام جدید خود تلاش کرده است که ماحصل بازاندیشی خود در این دو دهه و اندی را در چارچوبی نظری و در قالب یک مانفیست و نقشه راه جدید برای حل مساله کردی در ترکیه با بازنمایی تاریخی و عوامل شکلگیری این حزب ارائه دهد. از این جهت این پیام هر چند غیر مستقیم دولت و حاکمیت و ملت ترکیه را نیز خطاب قرار میدهد؛ اما مخاطب اصلی آن خود پ.ک.ک است.
اوجالان هر چند از اعضای حزب خواسته است که سلاح خود را زمین گذاشته و حزب را منحل کنند، اما فراخوانش در این باره به معنای اعتراف به اشتباه بودن حمل آن از ابتدای کار نیست؛ بلکه حتی آن را به نوعی برای برههای در واکنش به انکار واقعیت کردها در ترکیه و در سایه محدودیتهای گسترده موجه هم میداند؛ اما بر این باور است که پ.ک.ک با فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» در دهه نود و کاهش انکار هویت کردها در ترکیه و غیره باید با کنار گذاشتن کار نظامی و انحلال خود با تئوری، برنامه، راهبرد و تاکتیک قبلی خود خداحافظی کند و مسیر کار سیاسی را با تشکیلات و برنامه و راهبردی جدید آغاز کند.
سپس هدف از کار سیاسی را ساخت یک جامعه و نظام سیاسی دموکراتیک اعلام میکند و اینجا مخالفت خود را با راهکارهایی چون دولت-ملت جداگانه، فدرالیسم، خودمختاری اداری و راهکارهای فرهنگیمحور ابراز میدارد.
واقعیت هم این است که آنچه پیشران اصلی دولت ترکیه و اوجالان به سمت صلح و آشتی بوده نوعی بنبست است که دو طرف به آن واقف هستند. هر دو طرف به این جمع بندی رسیدهاند که این مواجهه مسلحانه فراز و نشیب دارد؛ اما پایانی و برندهای ندارد و یک وضعیت فرسایشی بیحاصلی را برای آنها رقم زده است.
در این میان دولت ترکیه با درک شرایط نوین منطقه و بینالملل و نگرانی نسبت به عقب ماندن از چرخه توسعه در سایه دورخیز کشورهای عربی خلیج فارس و چالش تداوم حکمرانی عدالت و توسعه در آینده، مساله کُردی و وجود پ.ک.ک را مهمترین چالش و مانع فراروی خود در این زمینه میداند. کما این که اردوغان به دنبال اصلاحاتی داخلی از جمله اصلاح قانون اساسی است که بدون حمایت حدودا 60 نماینده کُرد عضو حزب «برابری و دموکراسی خلقها» میسر نیست. البته خود کردها هم از بخشی از این اصلاحات منتفع میشوند.
اما اکنون پرسش کانونی این است که سرنوشت فراخوان اوجالان چه میشود؟
آیا فرماندهان و اعضای پ.ک.ک به ندای رهبر حزب سلاح خود را بر زمین میگذارند و آن را منحل میکنند؟
فعلا پاسخ روشنی نمیتوان داد و برای داوری هم زود است. پیام اوجالان با وجود اهمیت و تاریخی بودن آن اما سرآغاز یک راه بسیار دشوار در مسیر صلح در ترکیه است که با چالشهای پیچیده و فراوانی در دو عرصه داخلی و خارجی مواجه است. اما از واکنش هواداران پ.ک.ک در ترکیه پیداست که فراخوان رهبر این حزب موافقان و مخالفان خود را دارد و همین خود در سایه عوامل منطقهای و بینالمللی میتواند مانعی در رسیدن رهبران و اعضای آن به یک جمعبندی واحد باشد و باعث انقسام و دو دستگی شود. مخالفان معتقدند که هنوز روشن نیست که دولت ترکیه در مقابل بر زمین گذاشتن سلاح و انحلال پ.ک.ک چه امتیازاتی میدهد و دست به چه اصلاحاتی میزند.
در این زمینه اما به نظر میرسد که دولت ترکیه نظارهگر وضعیت و سبک سنگین کردن آن است. پلان بعدی میتواند آزادی اوجالان در آینده و سخنرانی او در پارلمان باشد که تحرکات ایشان با توجه به جایگاه خاصی که دارد، میتواند نوعی پویایی به سپهر سیاست کُردی در ترکیه در جهت پیشبرد مانیفست جدیدش ببخشد و در مقابل مخالفان آن را در منگنه و وضعیت سختی قرار دهد.
فعلا باید منتظر آزادی احتمالی اوجالان و آثار آن در جهت پیشبرد فراخوان و اهدافش ماند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
عبدالله اوجالان دوشنبه گذشته در زندان امرلی، پیامی تحت عنوان «فراخوانی برای صلح و جامعه دموکراتیک» نوشت که پنجشنبه احمد تورک شهردار سابق ماردین (عزل شده توسط دولت) آن را در نشستی خبری قرائت کرد.
پیام اوجالان را میتوان محصول دو عامل دانست؛ نخست بازنگری خود او در افکار و اندیشههایش و مانیفست پ.ک.ک که البته اتفاق جدیدی نیست و دو فراخوان قبلی اوجالان در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ موید این مدعاست. اما عامل دوم هم گفتگوهای مستمر میان او و دستگاه اطلاعاتی ترکیه به ویژه در یک سال اخیر است.
اما پیام اوجالان از دو منظر یکی محتوا و دیگری بسترهای داخلی، منطقهای و بینالمللی با دو نامه یک دهه قبل متفاوت است. دو فراخوان قبلی دعوت به توقف عملیاتها علیه ترکیه بود، اما تصریحی بر بر زمین گذاشتن سلاح نداشت. اما پیام جدید اوجالان هم خواستار خداحافظی همیشگی با سلاح و هم انحلال پ.ک.ک و ورود به یک فرایند سیاسی شده است.
رهبر حزب کارگران کردستان ترکیه در پیام جدید خود تلاش کرده است که ماحصل بازاندیشی خود در این دو دهه و اندی را در چارچوبی نظری و در قالب یک مانفیست و نقشه راه جدید برای حل مساله کردی در ترکیه با بازنمایی تاریخی و عوامل شکلگیری این حزب ارائه دهد. از این جهت این پیام هر چند غیر مستقیم دولت و حاکمیت و ملت ترکیه را نیز خطاب قرار میدهد؛ اما مخاطب اصلی آن خود پ.ک.ک است.
اوجالان هر چند از اعضای حزب خواسته است که سلاح خود را زمین گذاشته و حزب را منحل کنند، اما فراخوانش در این باره به معنای اعتراف به اشتباه بودن حمل آن از ابتدای کار نیست؛ بلکه حتی آن را به نوعی برای برههای در واکنش به انکار واقعیت کردها در ترکیه و در سایه محدودیتهای گسترده موجه هم میداند؛ اما بر این باور است که پ.ک.ک با فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» در دهه نود و کاهش انکار هویت کردها در ترکیه و غیره باید با کنار گذاشتن کار نظامی و انحلال خود با تئوری، برنامه، راهبرد و تاکتیک قبلی خود خداحافظی کند و مسیر کار سیاسی را با تشکیلات و برنامه و راهبردی جدید آغاز کند.
سپس هدف از کار سیاسی را ساخت یک جامعه و نظام سیاسی دموکراتیک اعلام میکند و اینجا مخالفت خود را با راهکارهایی چون دولت-ملت جداگانه، فدرالیسم، خودمختاری اداری و راهکارهای فرهنگیمحور ابراز میدارد.
واقعیت هم این است که آنچه پیشران اصلی دولت ترکیه و اوجالان به سمت صلح و آشتی بوده نوعی بنبست است که دو طرف به آن واقف هستند. هر دو طرف به این جمع بندی رسیدهاند که این مواجهه مسلحانه فراز و نشیب دارد؛ اما پایانی و برندهای ندارد و یک وضعیت فرسایشی بیحاصلی را برای آنها رقم زده است.
در این میان دولت ترکیه با درک شرایط نوین منطقه و بینالملل و نگرانی نسبت به عقب ماندن از چرخه توسعه در سایه دورخیز کشورهای عربی خلیج فارس و چالش تداوم حکمرانی عدالت و توسعه در آینده، مساله کُردی و وجود پ.ک.ک را مهمترین چالش و مانع فراروی خود در این زمینه میداند. کما این که اردوغان به دنبال اصلاحاتی داخلی از جمله اصلاح قانون اساسی است که بدون حمایت حدودا 60 نماینده کُرد عضو حزب «برابری و دموکراسی خلقها» میسر نیست. البته خود کردها هم از بخشی از این اصلاحات منتفع میشوند.
اما اکنون پرسش کانونی این است که سرنوشت فراخوان اوجالان چه میشود؟
آیا فرماندهان و اعضای پ.ک.ک به ندای رهبر حزب سلاح خود را بر زمین میگذارند و آن را منحل میکنند؟
فعلا پاسخ روشنی نمیتوان داد و برای داوری هم زود است. پیام اوجالان با وجود اهمیت و تاریخی بودن آن اما سرآغاز یک راه بسیار دشوار در مسیر صلح در ترکیه است که با چالشهای پیچیده و فراوانی در دو عرصه داخلی و خارجی مواجه است. اما از واکنش هواداران پ.ک.ک در ترکیه پیداست که فراخوان رهبر این حزب موافقان و مخالفان خود را دارد و همین خود در سایه عوامل منطقهای و بینالمللی میتواند مانعی در رسیدن رهبران و اعضای آن به یک جمعبندی واحد باشد و باعث انقسام و دو دستگی شود. مخالفان معتقدند که هنوز روشن نیست که دولت ترکیه در مقابل بر زمین گذاشتن سلاح و انحلال پ.ک.ک چه امتیازاتی میدهد و دست به چه اصلاحاتی میزند.
در این زمینه اما به نظر میرسد که دولت ترکیه نظارهگر وضعیت و سبک سنگین کردن آن است. پلان بعدی میتواند آزادی اوجالان در آینده و سخنرانی او در پارلمان باشد که تحرکات ایشان با توجه به جایگاه خاصی که دارد، میتواند نوعی پویایی به سپهر سیاست کُردی در ترکیه در جهت پیشبرد مانیفست جدیدش ببخشد و در مقابل مخالفان آن را در منگنه و وضعیت سختی قرار دهد.
فعلا باید منتظر آزادی احتمالی اوجالان و آثار آن در جهت پیشبرد فراخوان و اهدافش ماند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
दिखाया गया 1 - 24 का 169
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।