Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
گاهنامۀ ادبی avatar
گاهنامۀ ادبی
گاهنامۀ ادبی avatar
گاهنامۀ ادبی
اول:
مجموعه اشعاری معروف به جُنگ 900 در کتابخانۀ مجلس محفوظ است که در بسیاری از تحقیقات ادبی مورد توجه محققان بوده است. مقدمۀ این مجموعه، ناقص است و از ابتدا، افتادگی دارد. کاتب و جامع جنگ دیگری (ش 721 در کتابخانۀ لالااسماعیل ترکیه) این مقدمه را کاملاً رونویسی کرده است. رونویسی این کاتب، بخش افتادۀ مقدمۀ جنگ 900 را احیا می‌کند.
آنچه در تصویر سمت راست، در کادر قرمز آمده، مقدمۀ جنگ لالااسماعیل‌ست که بخش ناقصِ مقدمۀ جنگ 900 است. در تصویر سمت چپ، ابتدای موجودِ جنگ 900 آمده که با «ثم الصلوة ...» آغاز می‌شود و جای دقیق آن در مقدمۀ کامل جنگ لالااسماعیل، با علامت آبی رنگ مشخص شده است.
دوم:
جناب نجیب مایل‌ هروی، به اعتبار بیتی از مقدمه یعنی: راحت روح‌های مجروح‌ست/ راست گویی سفینۀ نوح‌ست؛ جنگ 900 را سفینۀ نوح نامیده است. در مقدمۀ جنگ انیس‌الخلوة ملطوی نیز همین بیت با دوبیت تازۀ دیگر آمده و مشخص‌ است «سفینۀ نوح»، نمی‌تواند عنوان مجموعۀ شعر باشد بلکه تشبیهی برای آن و مورد توجه جامعان سفینه‌های شعری بوده است. چنانکه توجه ایشان به «سفینۀ نوحی و مجموعۀ روحی» در مقدمۀ برخی متون دیگر سابقه دارد.
*
https://t.me/gahnameyeadabi
16.01.202515:33
*نقائص دیوان کمال
آقای حسین کیا، دیوان کمال قاشانی را تصحیح کرده است (میراث بهارستان، دفتر سوم، سال 89). ایشان در مقدمه به تخلیط اشعار کمال قاشانی و کمال خجندی اشاره کرده و تعداد 22 غزل مندرج در دیوان کمال خجندی را در اصل متعلق به کمال قاشانی خوانده‌اند. اما ایشان فقط به همین تعداد اشتراک رسیده و به دیگر اشعار مشترک این دو شاعر که بسی بیش از این است، التفات ننموده‌اند. زیرا 23 غزل مشترک دیگر نیز بین دو کمال وجود دارد که ایشان به این اشعار اشارتی نکرده است. لذا تکلیف انتساب این غزلیات همچنان مبهم است و صحّت نسبت آن به کمالین نامعلوم.

اما توجه به این اشعار باعث می‌شد که مصحح محترم آن مصاریع و ابیاتی را که نتوانسته‌اند بخوانند و تصحیح کنند از طریق دیوان کمال خجندی تصحیح نمایند:
- مثلاً جای مصراع اول از بیت سوم غزل: دیدی که یار وعدۀ خود را وفا نکرد ... خالی گذاشته شده و مصحح می‌توانست این شعر را از طریق دیوان خجندی کامل کند.
-جای مصراع دوم مقطع غزل: تن در پی جان می‌رود ای بخت کجایی ... نیز خالی‌ست و با شعر خجندی کامل می‌شود.

مصحح برخی کلمات و مصاریع را نیز با وجود ثبت در نسخه نتوانسته‌ بخواند و خالی گذاشته؛ نمونه:
-باید مقطع غزل اول در ص 37 چنین باشد: کمال اگر قدمت بوسه داد پردۀ عفو.
-در غزل دوم از ص 33، مصراع اول بیت دوم چنین است: جانم به جای بود که از خود نرفته بود.
-از مصراعی از قصیدۀ اول فقط واژۀ جهانگیرت ثبت شده که صحیح آن چنین است: به دور داوری و ملکت جهانگیریت.
-در ص 90 بیتی آمده و گفته‌اند مصراع دوم به همین شکل کتابت شده و خارج از وزن و مفهوم است:
هر آن چیزی که می‌جستی نهاد اقبال در پیشت
نیست در عالم یکی عیب و دوم ثانی
طبق متن، مصراع دوم ابداً به این شکل کتابت نشده و مصحح نتوانسته به شکل صحیح دست یابد:
دو چیزت نیست در عالم یکی عیب و دوم ثانی.

جز آنچه گفته شد، مهمترین اشکال کار مصحح، نقض امانتداری است؛ زیرا اغلب، آن دسته از اشعار را که نتوانسته‌اند بخوانند بدون اشاره به ناتوانی خویش در خوانش، به کنار نهاده‌اند. یعنی از آن دسته از اشعار مندرج در نسخۀ کوپرولو که به دلیل از بین رفتن کاغذ و نیز درج شدن آنها در حواشی نسخه برای ایشان قابل خواندن نبوده است، سخنی نگفته‌اند.

اما با تلاش بیشتر می‌توان برخی ابیات را خواند و به نکاتی ارزنده دست یافت:
-بررسی یکی از این اشعار نشان می‌دهد قاشانی به تدریس رصد مشغول بوده است و به نظر می‌رسد این شعر را در شکایت از عزل خویش برای ممدوح سروده باشد. او در این قطعه که در دیوان چاپی به ثبت نرسیده، گفته:
نعل خنگت بر زمین نقش هلالی چون نمود
آسمان را بر زمین هست از برای آن حسد
ملک و دین را هست از ذات شریعت ناگزیر
آری آری ذات تو نور است و ملک و دین جسد
خسروا بر ملکت؟ و فرمان مثال اشرفت
شد به من منصوب مدت‌هاست تدریس رصد
این زمان هر کس به نقص آن حدیثی می‌کنند
پیش من مسموع کی باشد حدیثی بی‌سند
این چنین تدریس را فحلی بباید از فحول
زشت باشد جستن روباه بر جای اسد

و در ادامه گوید:
کار اهل علم بخل است و کسی غمخواره نیست
وای اگر لطفت نگردد حال ایشان را مدد

در بخشی از این شعر در مصراعی که نیمی از آن قابل خواندن است نکتۀ مهمی آمده که حائز اهمیت است: من ابا عن جد به علم و فضل ...
این مصاریع روشن می‌دارد که کمال قاشانی از خاندانی فاضل بوده است و خود به شغل رصد اشتغال داشته است.


-در شعر دیگری که در مدح شاه شجاع سروده از وی چنین یاد کرده است:
بوالفوارس فارس میدان شاهی شه شجاع
هم بلاغت هم شجاعت داری ای صد بوفراس


-شعر دیگری در این منبع به ثبت رسیده که به نظر می‌رسد ممدوح آن شخصی به نام عبدالرحمان تبریزی (ناخوانا است) باشد که از وی با القاب الصاحب الاعظم السید الشهید یاد کرده است. مطلع این شعر چنین است:
زهی نظیر تو نادیده دیده بینا
وجود تو غرض از سیر گنبد خضرا
چند بیت دیگر از این شعر نیز قابل خواندن است.


-در بخشی نسخۀ کوپرولو قطعه‌ای در دو بیت آمده که بیت اول آن گویا چنین باشد:
گر از شراب نخوردن مراد جمع زر است
به رغم زاهد ممسک شراب خواهم خورد


-قطعۀ دیگری در دو بیت به ثبت رسیده و به نظر می‌رسد چنین باشد:
من آن پیاده شاهم که در میان؟ نبرد
ز پیل رخ بنتابم اگر شود فرزین
به قصر چرخ برانم بر اسب بخت سوال؟
پیادگان در شه چنین زدند چنین
؟

-در شعری که در مدح هوشنگ نامی سروده شده ابیاتی قابل خواندن است:
خلاصۀ همه اوصاف آن که دریابم
قبول حضرت شاهنشه غریب‌نواز
جلال دولت و دین خسرو کیان هوشنگ
که چرخ بر در او می‌کند به صدر نماز
تغیر؟ ذات شریفش ندید در عالم
اگر نگشت بسی آسمان نشیب و فراز
اساس مملکتش در ازل ممهّد بود
نبود دایرۀ چرخ را هنوز آغاز
چنان ز معدلتش ظلم از جهان برخاست
که صعوه آمد و بازی کند به جنگل باز


در متن چاپی، مدح شاه شجاع و هوشنگ سابقه دارد.
*
https://t.me/gahnameyeadabi
08.11.202410:41
*دربارۀ تصحیح تازه از دیوان قطران تبریزی

آقایان دکتر عابدی و دکتر جعفری جزی با همکاری خانم‌ها دکتر معرفت و دکتر عطایی تصحیحی تازه و درخشان از اشعار قطران ارائه کرده‌اند که با آنچه جناب نخجوانی در شش دهه پیش منتشر کرده بود، قابل قیاس نیست. بی سخن بیشتر نکاتی عرض می‌کنم:
با وجود بهره‌مندی مصححان ارجمند از منابع بسیار، منبع بسیار مهمی به ایشان رخ نشان نداده است:

الف) خلاصةالاشعارِ کتابخانۀ مرکزی به ش 11120، دیوان‌چه‌ای از اشعار قطران، بسیار قابل اعتنا و قدیمی‌ترین منبعی است که اشعار بسیاری را از قطران، یک‌جا به ثبت رسانیده است. چنانکه کمّاً و کیفاً برای تصحیح اشعار قطران می‌توانست به عنوان نسخۀ اساس قرار گیرد. بیش از سه‌هزار بیت به نام قطران دارد و در نسخۀ اقدم مصححان، که سالها بعد ازان تحریر شده، حدود 1000 بیت به نام این شاعر آمده است.
نکتۀ حائز اهمیت این است که تقی کاشی، خود اشعار مندرج در این منبع را بازبینی و با درج علامت‌هایی مشخص، تصحیح نموده است. از برخی ضبطهای مختار و تصحیحات وی، در تصحیح تازه از دیوان قطران -نه در متن و نه در نسخه‌بدلها- اثری نیست. چنان‌که مثلاً در بیت زیر:
تا ز بوی نسترن یابد دل مردم نشاط
تا ز زخم خاربن یابد دل مردم شخن
مصححان گفته‌اند: شخن در نسخ، تبدیل به صورتهای آشناتری چون شجن و حزن شده و باید به اعتبار معنا و ضبط فرهنگ جهانگیری شخن باشد (1065).
ضبط این بیت در خلاصةالاشعار، شجن آمده است. چنانکه همین معنا در قصیدۀ دیگر آمده و قطران در برابر طرب -معادل نشاط در بیت بالا- شجن آورده است:
دشمنانش را شجن باشد همیشه بی طرب
دوستانش را طرب باشد همیشه بی شجن (477)

نیز در بیت:
بنوازدم به ناز و بیندازدم به رنج
در خواندم ز بام و برون راندم ز در (215)

تقی کاشی در مصراع دوم اصلاحاتی انجام داده که در نسخ مصححان درج نشده است:
در خواندم زبام و دراندازدم ز در.
ضبط «دراندازدم» با بنوازدم و بیندازدم، با اشتراک حرف ز، تناسبی بیشتر از برون راندم دارد و کلام آهنگین‌تر است. حداقل پسند کاشی چنین بوده است.

نیز بیت:
گر کسی با وی خلاف آرد به روز کارزار
موی بر اندام وی مانندۀ ثعبان کند (105)
در متن خلاصةالاشعار به جای موی، پشت آمده و کاشی در حاشیه صحیح آن را شیب به معنی تازیانه دانسته است. طبعاً بهتر است تازیانه مشبه باشد تا موی.

ب) کاشی 12رباعیِ چهارقافیه‌ای در صفحۀ رباعیات با توضیح «قوبل باصله» به ثبت رسانیده و اصالت آن را تأیید کرده است. این رباعیات در تصحیح جدید جای ندارند:

1) تا عمر مرا چو سیم نقصان افتاد
یک روز نبودم از دل و دلبر شاد
از جملۀ عاشقان چو من خلق مباد
عمر و درم و دلبر و دل داده به باد

2) نی دیده توان به دیدنت بارگشاد
نی نیز توان به مهر دل بر تو نهاد
چشم و دل من که بد به تو روشن و شاد
پالونۀ آب گشت و پیمانۀ باد

3) تا در دلم آتش فراقت گسترد
روزی نبد این دل از دم سردم فرد
آید عجبم که این دل بی غم و درد
می‌سوزد و زو همی برآید دم سرد

4) دنیا به مرادت ار برآرد نفسی
از دنیا راستی ندیده‌ست کسی
هان تا تو به سر درون نیاری هوسی
کو چون من و چون تو را برانداخت بسی

5) ای یار جفا مکن تو با من زین بیش
بیشم مزن این تیر جفا بر دل ریش
ای جان جهان یکی ز فردا بندیش
باشد که چو روز منت روز آید پیش

6) گفتم ز غمت چه مویم ای هجران‌خوی
گفت امشب آب وصل را سیم بجوی
گفتم که مرا با تو ببیند بدگوی
گفتا که به شب کجا توان دیدن موی

7) خورشید من آن شکرلب مشکین‌بوی
گفتا امشب وصال را سازم روی
دل گفت مرا به شب ازو دست بشوی
خورشید به شب به خلق ننماید روی

8) تا شد دلت از آهن و سنگ ای سرهنگ
دلسوخته را نماند در وصل تو چنگ
در برت ازان نیارم آوردن تنگ
کآتش گیرد سوخته از آهن و سنگ

9) تا دامن آشتی گرفتیم به چنگ
از بهر چه می‌کنی تو با ما همه جنگ
از بهر خرد بگوی بود ای سرهنگ
از ما همه آشتی و از تو همه جنگ

10) روی تو چو لاله و دل چون روی
روی تو به باغ لاله را گفت مروی
گشتم ز غم تو چشم چون چشمه و جوی
از ناله چو نال گشتم از مویه چو موی

11) تا تیغ تو شاه نور بار آید/آمد؟ و نار
زین هر دو فتاد بر بداندیش تو کار
چون دست تو بر قبضۀ او دید سوار
شد بخش تو نور بخش اعدای تو نار

12) ای دوست تو را ز من که بد گفت بگوی
کز صحبت من همی بگردانی روی
از مهر پشیمان مشو و کینه مجوی
زنهار مها به خون من دست مشوی

ج) قصیدۀ: چون او بتی شمن نستاید ... در بخش اشعار غیر اصیل و ملحقات به ثبت رسیده که با عنایت به درج آن در خلاصةالاشعار، باید به بخش اشعار اصیل افزوده شود. رباعی: دی بر سر لطف و مهربانی بودی ... نیز چنین است.

د) روشن‌تنی به خوبی هم‌چون لطیف جانی ... با چهار بیت در بخش ملحقات آمده است (853).
این شعر با شش بیت در دیوان لامعی به تصحیح دکتر دبیرسیاقی (161) و در تصحیح چاپ نشدۀ شموشکی با نه بیت به ثبت رسیده است.
ادامه دارد ...
*
https://t.me/gahnameyeadabi
23.03.202514:08
*رباعی حافظ در دوران زندگانی وی
- نسخۀ ش 328 نافذپاشا، حاوی کتبی چون خردنامه است که استاد مجتبی مینوی به معرفی آن پرداخته و دکتر ثروت آن را تصحیح نموده است. تاریخ کتابت نسخه را، مینوی 574ق و ثروت 504ق دانسته‌ و هر دو در موضعی دیگر به 510ق نیز اشارتی نموده‌اند. در حاشیۀ این دستنویس، رباعی زیر بدون ذکر نام شاعر، کتابت شده است:

چون جامه ز تن برکند آن مشکین‌خال
آن بت که نظیر خود ندارد به جمال
در سینه معاینه دلش بتوان دید
مانندۀ [اصل: مانندی] سنگ خاره در آب زلال

قلم تحریر این رباعی و چند شعر دیگر، با آنچه کاتب اول، خردنامه و متون دیگر را در سدۀ ششم کتابت کرده متفاوت است. نکتۀ جالب توجه این است که کاتب دوم، در حاشیۀ یکی از اوراق، تاریخ کتابت و نام خویش را به ثبت رسانیده است؛ آنچه من توانستم بخوانم و مبتنی بر حدس بنده است، چنین است:
«تحریراً فی غره ذیلقعده سنه ست سبعین سبعمائه العبد ... ضعیف نظام‌الدین ...[؟]»

هیچ یک از جنابان، مینوی و ثروت که دستنویس نافذپاشا را در اختیار داشته‌اند، به بررسی این رباعی نپرداخته‌اند. این شعر در دواوین چاپی حافظ به ثبت رسیده و در نسخ دستنویس دیوان وی در اوایل سدۀ نهم درج شده است. نسخ هندوستان مورخ 818ق و 824ق، نورعثمانیه مورخ 825ق و خلخالی مورخ 827ق از جمله منابع درج این رباعی به نام حافظ‌اند.

اگر خوانش راقم این کلمات از متن تاریخ کتابت کاتب دوم، صحیح باشد -و در سبعمائه کمتر می‌توان شک کرد- این رباعی در سال 776ق و شانزده سال پیش از درگذشت حافظ روایت و کتابت شده است. بنابراین، این متن اقدم منابعی است که به واسطۀ شخصی به نام نظام‌الدین، رباعی منسوب به حافظ را در زمان حیات وی در خود حفظ کرده است.

شعر مذکور، با استناد به همین منابع در دواوین چاپی حافظ به تصحیح خلخلالی، قزوینی، خانلری و نذیر احمد به ثبت رسیده است. نیساری نیز با استناد به نسخۀ بادلیان مورخ 843ق و نسخ دیگر -که مشخص نیستند- به ثبت رباعی به نام حافظ پرداخته است. اختلاف ضبط این رباعی در نسخ چاپی در مقایسه با حاشیۀ دستنویس مذکور جالب توجه است:
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین‌خال
ماهی که نظیر خود ندارد به کمال
در سینه ز نازکی دلش بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (خانلری: 1102)

نیساری رباعی را بر اساس نسخۀ بادلیان آورده و چنین ضبط کرده است:
چون جامه ز تن برکشد آن مشکین‌خال
حقّا که نظیر خود ندارد به جمال
در سینه ز نازکی دلش بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (560)

این رباعی از جمله اشعاری است که مدعی دیگری جز حافظ ندارد و در انتساب آن به شخصی جز حافظ سخنی نرفته و مثلاً جزو رباعیاتی که جناب دکتر امین‌ریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ بدان‌ها پرداخته و نسبت آن‌ها را به حافظ رد نموده، نیست. هرچند ایشان، سخنی افراطی مبنی بر این دارند که نسبت هیچ رباعی‌ای به حافظ صحیح نیست و حافظ که غزلیاتی آسمانی دارد، شعر متوسط ندارد و رباعیات مندرج در دواوین خواجه، که به شاعران دیگر نیز منسوب نیست، اشعاری متوسط‌اند؛ لذا حافظ رباعی ندارد.


* خیامیاتی از سدۀ هشتم
- در همان صفحه از دستنویس نافذپاشا که تاریخ احتمالیِ 776ق ثبت شده، کاتب رباعی دیگری به ثبت رسانیده است:
یاران موافق همه از دست شدند ... این شعر در رباعیاتی که هدایت به نام خیام گردآورده، مشاهده می‌شود.
- در برگ پایانی دستنویس نیز رباعی دیگری به ثبت رسیده است:
در دهر کسی به گلعذاری نرسید
تا بر دلش از زمانه خاری [اصل: خواری] نرسید
چون شانه که تا سرش به صد پاره نشد
دستش به سر زلف نگاری نرسید
این رباعی در سدۀ نهم در متونی چون دستنویس ش 3892 نورعثمانیه مورخ 865ق -که اقدم مجموعه‌رباعیات منسوب به خیام است- به نام خیام آمده است و یکانی با استناد به منابع متأخر آن را به نام خیام ذکر کرده است.

زیر این رباعی در دستنویس نافذپاشا نیز تاریخی به شکل محو و ناخوانا مشاهده می‌گردد که سبعمائۀ آن خواناتر و محتمل‌تر است. رباعیِ منسوب به خیام در سدۀ نهم، یک قرن پیشتر در دستنویس نافذپاشا به ثبت رسیده و پیشتر از آن، بی ذکر نام در اوامرالعلائیه (ص 19) و با ذکر نام سید مرتضی، در نزهةالمجالس (چ2، ص 328) آمده است.
(نیز بنگرید به یادداشت: شانه و زلف نوشتۀ جناب میرافضلیِ فاضل، که رباعی منسوب به خیام را پیشتر معرفی نموده‌اند).

*
https://t.me/gahnameyeadabi
02.01.202510:10
برای تصحیح و جمع‌آوریِ اشعار شاعران سدۀ پنجم تا هفتم، در صورت وجود منبع یا منابع متقدم از اشعار شاعر -که بسیار کمیاب و با ارزش‌اند- مصحح نمی‌تواند یکسره منابع متأخر را به کناری نهد و از آن‌ها چشم بپوشد.

2) خلاصةالاشعارِ کاشی
(نسخ مجلس ش 272 و مرکزی ش 11120)
خانم محمودی از بین تمام نسخ متأخر، فقط همان نسخۀ مجلس 996ق را بکار گرفته که بهره‌مندی ایشان از همین منبع نیز ناقص بوده است. اگر ایشان از منبع معتبری چون خلاصةالاشعارِ کاشی چشم نمی‌پوشید، درمی‌یافت که برخی از اشعار چاپ چایکین و مهدوی دامغانی، و نیز برخی از اشعاری که در نسخۀ مجلس وجود داشته و از آن غافل بوده، در این منبع به ثبت رسیده است.
بهره‌مندی از منبعی چون خلاصةالاشعار در رفع نقائص دواوین متقدم بسیار راهگشاست و گاه حاوی اشعار اصیلی است که بی توجهی به آن منجر به نقص دیوان آن شاعر خواهد شد.
برخلاف نظر محمودی، تمام اشعار موجود در منابع چایکین که در تصحیح ایشان جای نداشته، متعلق به رکن دعویدار نیست. این اشعار در تصحیح مهدوی دامغانی، با استناد به چاپ چایکین در بخش ملحقات جای گرفته است. از آن‌جا که اغلب این اشعار در منابع معتبر دیگر چون خلاصةالاشعار به ثبت رسیده است و درج آن به نام رونی لازم می‌نماید، تمام اشعاری که در خلاصةالاشعار به نام رونی آمده و در تصحیح خانم محمودی درج نشده معرفی خواهد شد.
نکتۀ مهم این که، برخی از اشعار مندرج در خلاصةالاشعار، تاکنون در هیچ یک از چاپ‌های سه‌گانۀ دیوان رونی مشاهده نشده است:

قصاید و قطعات
1- شاد باش ای مطاع فتنه‌نشان
2- سپاه دولت و دین اندر آمدند به زین
3- حضرتی شد بزرگ چون غزنین
4- میل کرد آفتاب سوی شمال
5- خسروا گیتی به عدل آباد کن
6- ثقةالملک خاص و خازن شاه
7- تویی به رای رزین ای به حق سپهسالار
8- به مادر گفتم ای بدمهر مادر
9- سورتی کاندرو یک آیت را
رباعیات
10- یکچند مرا به وعده می‌فرسایی
11- از روز نخست کاین دلم رای تو جست
12- از شیرینی چون به سخن بنشینی
13- تا جان مرا بادۀ مهرت سوده‌ست
14- یک‌چند بدم جمال هر انجمنی
15- شاهی که ملوک را ز عدلش بیم‌ست
16- ای کرده گران غمت سبکباری من
17- پروین خواهد که طرف‌ساز تو شود
18- مه بر سر وی نهاده کاین روی من است
19- بر خاک سر کوی تو ای عشوه‌پرست

بررسی صحت انتساب این اشعار به رونی از حوصلۀ این جستار خارج است. اما مثلاً رباعی ش 18 در جنگ ش 14456 کتابخانۀ گنج‌بخش که در سدۀ هشتم تحریر شده نیز به نام ابوالفرج ذکر شده و در منابع متأخر نیز به نام رونی آمده است (نیز رک. میرافضلی).

3) جنگها و سفاین شعری
از اشتباهات مهدوی دامغانی در تصحیح دیوان رونی این بوده که ایشان اشعار منسوب به رونی در منابعی چون المعجم و لباب‌الالباب را در مقدمه ذکر کرده و وارد متن نکرده است. خانم محمودی که به مقدمۀ مهدوی دامغانی در چاپ پیشین دیوان رونی بسیار علاقه‌مند بوده، برخی از اشعار معرفی شده از سوی مهدوی دامغانی را به مانند وی، در بخش مقدمه رونویسی کرده است. لذا، ابیاتی که در لباب و المعجم و دیگر متون به نام رونی به ثبت رسیده، در متن دیوان مصحح ایشان نیز جای ندارند.
خانم محمودی برخی ابیات رونی در منابعی چون عرفات‌العاشقین و آتشکده را نیز در همان مقدمه آورده و از رونی ندانسته، چون «در دیوان او دیده نمی‌شود». در حالی که مثلاً قطعۀ: گفتم کنون به بوسه لبت را ادب کنم ... را که در عرفات‌العاشقین آمده و ایشان آن را نسبتی غلط پنداشته، در برگ 14 از نسخۀ مورخ 996ق مجلس -که در دسترس ایشان و از منابع ایشان بوده- و نیز در نسخۀ ش 670 حکیم اوغلو به ثبت رسیده است. در جای دیگر گفته‌اند، شعر: نامه نوشتم به خون دیده ولیکن ... در مجمع‌الفصحا به نام رونی آمده «که در دیوان ابوالفرج ثبت نیست» (42 مقدمه). این شعر هم در نسخۀ مورخ 996ق و نسخۀ ش 670 حکیم اوغلو به ثبت رسیده است. یا دو شعر: یک‌چند مرا به وعده می‌فرسایی ... و به مادر گفتم ای بی مهر مادر ... را در آتشکده دیده و گفته‌اند، در دیوان رونی نیست. این اشعار در دیوان رونی که تقی کاشی در خلاصةالاشعار گرد آورده، به ثبت رسیده است. نیز گفته‌اند: رباعی: ای کرده غمت گران سبک‌باری من ... در تاریخ ادبیات دکتر صفا با استناد به چاپ چایکین آمده و در نسخ معتبر ثبت نشده است. عرض می‌کنم این رباعی، در متن –نه حواشی- نسخۀ مورخ 996ق که منبع شمارۀ چهارم ایشان بوده و نیز در نسخۀ ش 670 حکیم اوغلو و ایضاً در خلاصةالاشعار کاشی به ثبت رسیده است.
خانم محمودی که جنگ‌ها و سفینه‌های شعری قدیم را از نظر نگذرانیده و به مطالعاتی که در این حوزه بر اشعار رونی صورت گرفته روی نشان نداده، از قصیدۀ بلند رونی در مونس‌الاحرار کلاتی، یعنی: گرم بگیرد از رخت ای دلبر آفتاب ... که نذیر احمد به معرفی آن پرداخته نیز اطلاعی نداشته است.

(بخش اول و دوم نقد من)
ادامه دارد ...
*
https://t.me/gahnameyeadabi
13.09.202411:18
*قطعات به‌هم‌پیوستۀ سلمان ساوجی و تدوین الفبایی آن

قطعه‌ای در اکثر نسخ دیوان سلمان ساوجی وجود دارد که مضمون آن همچون بیشتر قطعات وی، مدح ممدوح و طلب مال و منال است؛ مطلع آن به شرح زیر است:
ای خداوندی که پر شد گنبد پیروزه‌رنگ
گوش تا گوش از صدای کوس فتح و نصرتت
(ص 429 تصحیح عباسعلی وفایی).

در اواخر این قطعه بیت زیر آمده است:
گفته‌ام در باب خود فصلی دو سه آن را بخوان
دارم این امّید از درگاه گردون حشمتت

از فحوای کلام سلمان، آرایش ابیات و عناوین قطعات بعد از این قطعه در دست‌نویس‌های دیوان سلمان، مشخص است که منظور از «فصلی دو سه»، قطعه‌هایی است با قوافی مختلف، که از لحاظ مضمون به هم پیوسته و مرتبط هستند.

طبق ضبطِ عموم نسخِ دست‌نویس دیوان سلمان، سه قطعۀ زیر، باید متوالی و به‌هم‌ پیوسته و پس از قطعۀ بالا، در دیوان چاپی چنین به ثبت می‌رسید:

قطعۀ اول
اول آن‌ست که چون نیّت عزلت دارد
بنده زین دایرۀ جمع جدا خواهد بود

گوشۀ خانه‌ای امروز وطن خواهدساخت
کش خداوند جهان خانه‌خدا خواهد بود

مدّتی مالک ملک شعرا بود به حق
این زمان خادم جمع فقرا خواهد بود

پیش ازین در پی مخلوق به سر می‌گردید
بعد ازین بر در معبود به پا خواهد بود

بنده تا زنده بود وجه معاش بنده
هیچ شک نیست کز احسان شما خواهد بود

لیک دارم طمع آن که معیّن باشد
که مرا وجه معیشت ز کجا خواهد بود

قطعۀ ثانی
دیگر آن‌ست که محبوب جهان مُقری شاه
آمد از بندگی شاه که می‌فرماید

رو بگو بندۀ دیرینۀ ما سلمان را
که بخواه از کرمم هرچه تو را می‌باید

بنده بر حسب اشارت طلبی کردم و شاه
داشت مبذول چنان کز کرم شاه آید

وعده دین‌ست و ز دین من اگر زان‌چه کند
ذمّت همّت خود شاه بری می‌شاید

قطعۀ ثالث
دیگر از خرج پر و دخل کمش قرضی چند
هست و فرض‌ست که قرض غرما باز دهد

بنده را غیر در شاه دری دیگر نیست
قرض باید که ز انعام شما باز دهد

وجه این قرض که از من غرما می‌خواهند
گر نخواهد ز تو سلمان ز کجا باز دهد

این قطعات، در عموم دواوین دست‌نویس به طُرق گوناگون _گاه با عنوانی که آن‌ها را به هم مرتبط کرده و گاه با ایضاً_ پشت سر هم آمده‌اند؛ حال مصحح محترم، آقای دکتر عباسعلی وفایی، هر قطعه را طبق فهرست الفبایی از هم جدا کرده و بین مضمونِ به‌هم‌پیوستۀ آن‌ها فاصله انداخته و نه تنها به مضمون آن‌ها توجهی نداشته بلکه به واژگان اول مطالع نیز بی‌توجه بوده است؛ به صورتی که بین قطعۀ اول و قطعۀ دوم 70 قطعۀ دیگر آمده است. قطعۀ اول و سه قطعۀ پیوسته به آن، به ترتیب در صفحات 429، 454، 458 و 456 دیوان چاپی به ثبت رسیده است.

توجه به مطالع بالا و واژگان آغازین آن‌ (آن، دگر، دیگر) روشن می‌کند که سلمان در این «فصلی دو سه» خواسته‌های خود را با ممدوح در میان گذاشته و ذکر هر قطعه‌ به تنهایی در متن دیوان، طبق حروف الفبا، اشتباهی فاحش است؛ زیرا کاملاً واضح است که پیش از بیت: دگر آن است که محبوب ...، سخنی دیگر آمده که با آن مرتبط بوده است؛ سخنی پیش از آن گفته شده و شاعر سخنی و خواسته‌ای «دیگر» را مطرح کرده است.
حتی در برخی نسخ، در پایان قطعۀ اول و دوم، در تایید سخن و درخواست سلمان، دو بیت در اوزانی دیگر که فرمان سلطان اویس است، به ثبت رسیده:

هرچه تا غایت به نام او مقرّر بوده است
همچنان باشد به نام او مقرّر همچنین
و:
ده ایرین که در حدود ری‌ست
بدهندش که التماس وی‌ست

و در برخی نسخ بعد از قطعۀ سوم آمده: ادای قرض او فرض است بر ما.

این نکات، در دست‌نویس‌هایی که مصحح برای تصحیح در اختیار داشته کاملاً واضح و مشهود ذکر شده است؛ اما تصمیم ایشان بر این بوده که حتی در پانویس، به پاسخِ موزونِ منسوب به سلطان اویس اشارتی نداشته باشند و قطعات را به ترتیب الفبایی، از هم جدا کنند.

آیا مبدع این نوع تفنن در قطعه‌سرایی یعنی سرودن قطعات متوالیِ هم‌وزن و مختلف‌‌القافیه، سلمان ساوجی است؟ طبعاً وی می‌توانست سه درخواست خویش را در قالب یک قطعه بسراید.
آیا شاعران دیگری نیز چنین طبع‌آزمایی کرده‌اند؟

از رباعیات به هم پیوسته در موسیقی شعر دکتر شفیعی کدکنی سخن رفته که سابقۀ آن به سال 731ق می‌رسد. همو با استناد به تاریخ عصر حافظِ دکتر غنی گوید که شمس فخری در معیار جمالی نیز هشت رباعی به‌هم‌پیوسته سروده است که البته از منبع پیش‌گفته تازه‌تر است. جناب میرافضلی نیز که به سخن دکتر شفیعی کدکنی اشاره کرده‌اند، سه رباعی به‌هم‌پیوسته را در متنی از سال 827ق نشان داده‌اند.

اما در قالب قطعه، بررسی بنده در برخی منابع دست‌نویس و چاپی از جمله کتابِ قطعه و قطعه‌سرایی در شعر فارسی راه به جایی نبرده و رسیدن به پاسخی دقیق‌تر نیازمند بررسی بیشتر است. نگارنده اکنون در موضوع موردبحث، سندی قدیم‌تر از دواوین سلمان در سدۀ هشتم نمی‌شناسد و چیزی بیشتر نمی‌داند.
*
https://t.me/gahnameyeadabi
24.02.202513:05
چند ماهی است که مشغول تحقیق بر روی مطالب مندرج در دستنویس ش 2841 کتابخانۀ شهیدعلی پاشا هستم. روز گذشته مقالات ش 101 مجلۀ گزارش میراث منتشر شد و مقالۀ جناب علی صفری آق‌قلعه دربارۀ بخشی از همین دستنویس و کتاب «الوسایل الی الرسایل» بوده و ایشان لغات مغولی ثبت شده در این رساله و معانی آن را منتشر نموده‌اند. سخن جناب صفری فقط ناظر به رسالۀ الوسایل الی الرسایل است. ایشان تاریخ تحریر این مجموعه را حدود سدۀ 7 دانسته است.


از صفحۀ ۹۲ تا ۱۲۷ این مجموعه، منشآت ابراهیم بن محمد حموی (حمویه)، همام تبریزی، قطب‌الدین شیرازی و اختسان دهلوی و مطالبی از خواجه نصیر و ... آمده که با مطالب تازه و نویافته، مهم‌ترین بخش مجموعه به شمار می‌رود.
در این جستار به منشأتی که مربوط به اختسان دهلوی -ادیب و سیاستمدار هندی سدۀ هشتم- است، بسیار موجز و خلاصه خواهم پرداخت.
کتاب بساتین‌الانس اختسان را دکتر نذیر احمد تصحیح کرده و سال تولد وی را 700ق و مرگ او را 752ق خوانده است. دکتر بهروز ایمانی نیز نامه‌های اختسان به عماد فقیه کرمانی را منتشر کرده است. طبق نامه‌های اختسان به عماد و مطابق با تحقیق جناب ایمانی، می‌دانیم که اختسان «مدتی در کرمان مقیم بوده» و در خانقاهی که عماد برای وی ترتیب داده بوده، سکونت داشته است (رک. ص 66 مهنّدات).

می‌گویم: مطابق با مطالب مندرج در دستنویس شهیدعلی پاشا، نامه‌های دیگری از اختسان دهلوی به دست می‌آید که خطاب به شخصیتهای مختلف نوشته شده است. نیز اشعاری از وی به دست می‌آید که حائز اهمیت فراوان است. آنچه باعث می‌شود این ظن تقویت شود، وجود تخلص «اختسان» است: ای اختسانت بنده و چون اختسان هزار؛ یا: به خاطرت که تو را اختسان هوادار است. در اغلب نامه‌ها -به مانند نامه به عماد فقیه- از «خانقاه» با احترام سخن گفته است.
نیز در اثنای نامه‌ای خود را «از دودمان آل عبدوس» خوانده است که در برخی منابع چنین نامی برای اختسان مسبوق است (رک. 11 بساتین‌الانس و 61 مهنّدات).
به صدرالدین صدرالشریعه و دیگران نامه نوشته و نامه و شعر وی خطاب به غیاث‌الدین محمد فرزند خواجه رشیدالدین فضل‌الله نیز به ثبت رسیده است. اختسان از وی با لقب «سلطان‌الوزراء» یاد کرده و در شعرش وی را آصف ثانی نامیده است. شعر ظهیر را در حق وی به کار برده و برای خوشایند وی تغییر داده است:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب وزیر جهان دهد

در اغلب این نامه‌ها، به صدرالشریعه اشاره شده و گویای ارادت بسیار اختسان به اوست. سلطان‌المجتهدین، مولانا، استاد علماءالعالم، افضل بلغاء عرب و عجم از جمله عناوینی است که برای وی به کار رفته است.
در عنوان یکی از نامه‌ها آمده که صدرالشریعه در هرات بوده است و درص ۴۴۵ ترجمۀ سفرنامه ابن بطوطه آمده:
«در بخارا با فقیه دانشمند صدرالشریعه که از هرات آمده بود و از صلحا و فضلا به شمار می‌رفت ملاقات کردم».
نتیجه‌گیری‌ها با عنایت به پریشانی نسخه بسیار دشوار است؛ اما گمان می‌کنم اختسان چهار نامه را خطاب به همسر یا معشوق خویش نگاشته باشد. در جایی از وی با عناوینی چون: «جان و جهان و ملکۀ خوبان» یاد کرد است. نیز در اثنای نامه‌ای به او گفته:
«می‌دانم که خوش می‌گذرد و خرم؛ اما اگر بی من یک نفس خوش داری بخدای رب‌العالمین که هرگزت بحل نکنم. اما از آنجا که بی‌اعتقادی زنان باشد دانم که در بند این سخن نباشی؛ باری به ظاهر دل من نگاه دار که بر نهان هر یک خدای مطلع است».

نیز به نظر می‌رسد وی بسیاری از شهرهای ایران چون: همدان، بسطام، زنجان و جاجرم و بغداد را از نزدیک دیده باشد.

دو تاریخ 720ق و 735ق در این دستنویس به ثبت رسیده و نشان می‌دهد دستنویس در سدۀ هشتم و مصادف با دوران حیات اختسان تحریر شده است. نیز خط زدن «ادام‌الله» و جایگزین کردن «طاب ثراه» برای غیاث‌الدین وزیر معلوم می‌کند که کاتب این دستنویس تا حدود سال 736ق که زمان مرگ این وزیر است، در حال تحریر آن بوده است. نیز معلوم است که کاتب شخصی جز اختسان بوده، زیرا برای وی جملۀ «دام ظلّه» به کار برده است. جملات دعایی که در حق صدرالشریعه به کار رفته نیز نشان می‌دهد وی در زمان کتابت این منشأت زنده بوده است.
اختسان، در شعری مصراع: مرا امید وصال تو زنده می‌دارد؛ را به کار برده که اصل آن طبق گزارش دکتر حمیدیان در شرح شوق (ص ۳۰۴۶ و ۳۰۴۷) از ظهیر است و عماد فقیه و حافظ نیز آن را تضمین نموده‌اند. شبیه‌ترین بیت به حافظ از اختسان است و چه بسا بیت او الگوی شعر حافظ بوده باشد:
اختسان: مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
وگرنه زیستنم بی تو سخت دشوارست

اشعار ظهیر و عماد و حافظ چنین است:
ظهیر:
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
وگرنه بی تو نه عینم بماند و نه اثرم

عماد: مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
که تازه می‌شودم جان به تحفۀ املت

حافظ: مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
*
https://t.me/gahnameyeadabi
22.12.202415:55
نقد تصحیح دیوان ابوالفرج رونی و معرفی اشعار تازه از او

خانم دکتر مریم محمودی در تصحیح دیوان ابوالفرج رونی، هم منابعی را ندیده‌اند و هم از منبعی که در اختیار ایشان بوده به شکل ناقص استفاده کرده‌اند. نگارنده برای نوشتن این نقد، منابع دستنویس دیوان رونی را که در اختیار مصحح بوده و نیز منابعی را که ایشان نادیده گرفته، بررسی کرده است. در این بخش از نقد خویش (بخش اول نقد من اینجاست) نکاتی دیگر دربارۀ این تصحیح و نیز دو تصحیح پیشین ارائه خواهم کرد:

1) دستنویس مجلس مورخ 996ق
خانم محمودی در مقدمه گفته‌اند که 63 نسخۀ از دیوان اشعار رونی موجود است و ایشان برای تصحیح به چهار نسخه بسنده کرده‌اند:
1- مجموعه دواوین چستربیتی، 699ق
2- مجموعه دواوین موزۀ بریتانیا، 692ق
3- مجموعه دواوین حکیم اوغلو ش 699، سدۀ هشتم و نهم
4- مجموعه دواوین مجلس ش 4841، 996ق
یکی از دست‌نویس‌های دیوان رونی که در اختیار خانم محمودی بوده و در مقدمه به معرفی آن پرداخته‌اند، نسخۀ ش 4841 کتابخانۀ مجلس (996ق) است. چایکین مصحح اول دیوان رونی و مهدوی دامغانی مصحح دوم این منبع را ندیده بودند. محمودی گفته: «این نسخه شامل 1100 بیت است ... در حاشیۀ نسخه با خطی متفاوت اشعاری بیشتر در قالب قصیده و رباعی آمده است که برخی از آنها متعلق به ابوالفرج رونی نیست و تعدادی از آنها را مهدوی دامغانی در ملحقات دیوان آورده است و شاعر آن رکن‌الدین دعویدار قمی است».
می‌گویم: کاتب، اشعار رونی را در متن و حاشیه آورده است و در کنار حواشی، اشعاری به نام رونی با قلمی دیگر اضافه شده است. یعنی حاشیۀ اول، اصیل است و به قلم هدایت‌الله قمی در سال 996ق تحریر شده است. هرچند محمودی این حواشی اصیل را در مواضعی در تصحیح دخالت داده، گاهی نیز آن را با حواشی دیگری که خط متفاوت دارد خلط کرده است. این اشتباه عجیب باعث شده برخی از اشعار اصیل و جدید رونی که در منابع دیگر محمودی وجود نداشته، مجال ثبت در دیوان نداشته باشند. البته عمل ایشان در این مواضع بیشتر از این که ناشی از اشتباه باشد، نشان از سهل‌انگاری دارد. زیرا بسیاری از قطعات و رباعیاتی که در این نسخه به ثبت رسیده و مورد بی‌توجهی ایشان واقع شده، دقیقاً در متن نسخه کتابت شده، نه در حواشی. برخلاف نظر ایشان، این اشعار هیچ نسبتی با رکن دعویدار ندارند و جز چند نمونۀ معدود -که مدعی دیگر دارند- متعلق به ابوالفرج رونی هستند. عدم توجه مصحح در انتشار این اشعار، تصحیح ایشان را دچار نقصی بزرگ کرده است. اغلب قطعات و رباعیات موجود در این منبع، در منابع دیگری که ایشان ندیده به نام رونی آمده است:
مقطعات:
1- خسروا گیتی به عدل آباد کن
2- حضرتی شد بزرگ چون غزنین
3- ساقیا جام دل‌افروز بیار
4- گفتم کنون به بوسه لبت را کنم ادب
5- نامه نوشتم به خون دیده ولیکن
6- مرا گویی که تو خصمی حقیری
7- چنان درست به تو شد مبانی تعویق
8- گویی اگر بخواهم یک دانه شعر کارم
رباعیات:
9- با تو حسنا نماند خواهد حسنات
10- ای چون درد دیده بی تو دریا و تو نه
11- ابری است تنک جامۀ صبرم ای یار
12- از وهم به مه بر خبرست آن لب نیست
13- یک‌چند بدم جمال هر انجمنی
14- ای کرده گران غمت سبکباری من
15- تا تن به غم عشق تو نابود شده‌ست
16- جانا به تماشای سمن رای تو هست
17- با ما به تماشا سزد ار نایی تو
18- با من بت من ناز نچندین کردی
19- عاشق چو شدی راز نگه‌دار چو خاک
20- ای خوی تو از بنده‌نوازی خوشتر
21- گردون فلک [جفا] به ما کرد آخر
22- ای رفته و ناسیر من از دیدن تو
23- گر سوز دلم بر تو گمارم چه کنی
24- دی رفت مرا با بت خود گفتاری
25- دلدار به من گفت اگر دلداری
26- با روزه چنانم که زر اندر دم گاز
27- شاهی که ملوک را ز عدلش بیم است

تمام اشعار در دست‌نویس ش 670 حکیم اوغلو که به قلم ابن محمدقاسم اصح الکرمانی* در سال 1003ق تحریر شده نیز به ثبت رسیده است. منبع سوم محمودی نسخۀ ش 669 و این دستنویس جدید در کتابخانۀ حکیم اوغلو ش 670 دارد. به نظر می‌رسد دستنویس مورخ 996ق در دسترس اصح الکرمانی بوده یا منبع دو دستنویس مشترک بوده باشد. زیرا توالی اشعار و ترتیب بسیاری از اشعار رونی در دو نسخه، و ضبط آنها، به‌ویژه در بخش رباعیات و قطعات یکسان است. اشعار ش 1، 2، 13، 14 و 27 در خلاصةالاشعار نیز به ثبت رسیده است.

بنظر می‌رسد تصحیح کنونی رونویسی از 14 برگ شعر رونی در نسخۀ چستربیتی باشد که در متن آمده و اختلافات این 14 برگ با نسخ دیگر بشکل ناقص بررسی شده است. زیرا آنچه در نسخ دیگر ثبت شده و در این نسخه نبوده، در متن درج نشده است: اشعار ش 3، 6 و 8 چنین‌اند.
......

*کاتب این دستنویس شاهنامۀ شاملو را نیز تحریر کرده و به نظر می‌رسد اولین بار نام وی در مقالۀ: «پژوهشی برای معرفی شاهنامه مصور نو یافته از دوره صفوی» نوشتۀ عبدالمجید حسینی راد آمده باشد.

ادامه دارد ...

*
https://t.me/gahnameyeadabi
07.08.202419:01
*رهی‌نامه از رهی معیری (در هزل و شوخی)
منظومۀ عبرت‌نامۀ عبرت نائینی در دیوان وی و به خط همو قلمی شده و در کتابخانۀ مجلس محفوظ است. آل داود در مقاله‌ای آن را معرفی کرده: «ده سال قبل از وفات، این منظومه را در ونک سرود و ضمن آن شاعران و دوستان نزدیک خود را تا حدی با زبانی طنزآمیز به سخره گرفت».

این منظومه حاوی مطایبات و شوخی‌های مردانه‌ای‌ست که عبرت با دوستان خویش چون رهی معیری، امیری فیروزکوهی، ناصح و دیگران داشته است. اخوانیاتی‌ست در نوع هزلیات!
عبرت‌نامه یک سال پیش از مرگ عبرت و در بهمن 1320 برای احمد گلچین‌ معانی نیز کتابت شد. یعنی ده سال پس از اقامت عبرت در ونک که تاریخ سرایش عبرت‌نامه نیز هست:
«به خط گویندۀ آن محمدعلی مصاحبی نائینی متخلّص به عبرت به رسم یادگار برای دوست عزیز احمد گلچین نوشته شد؛ به تاریخ 6 محرم 1361 مطابق 5 بهمن‌ماه 1320». (گلچین معانی، تاریخ مرگ عبرت را 19 دیماه 1321 گفته است).

اما دوستانِ عبرت -که مخاطب او بوده‌اند- یعنی: رهی معیری، محمدعلی نجاتی و سیدعلی عظامی به شوخی‌های او در قالب شعر پاسخ گفته‌اند که به نظر می‌رسد تاکنون در پژوهش‌های ادبی سخنی از آن نرفته باشد. شرح دقیق این اشعار به خط گلچین معانی در تاریخ 28 آذر سال 1331 شمسی به ثبت رسیده و در دفتری که حاوی عبرت‌نامه نیز هست درج شده است.

آنچه برای نگارنده جالب توجه است، پاسخ هزل-طنزآمیز رهی معیری در 204 بیت است که سابقه‌ای از این نوع گفتار در دیوان اشعار وی مشاهده نمی‌گردد؛ چنانکه گلچین وی را با ایرج سنجیده و در حق او گفته: «رهی معیری از شعراء طراز اول معاصر است. بطوری که ملاحظه می‌شود پاسخ منظوم مرحوم عبرت را بسیار استادانه ساخته و از عارفنامۀ ایرج میرزا جلال‌الملک که در عهد ما شهرتی بسزا یافت بمراتب نکوتر پرداخته است». گوید:

صبا گر راه یابی سوی عبرت
برافشان گل به روی و موی عبرت
بگوی آن نغمه‌پرداز کهن را
که ای نو کرده آیین سخن را
گزیدی سایۀ باغ ونک را
که نوشی در ونک آب خنک را
ز تهران غیر دلتنگی نزاید
که از زنگی به جز زنگی نزاید
بمانی شاد کز ما یاد کردی
به مکتوبی دل ما شاد کردی

عبرت در ابیاتی که برای رهی سروده، بواسیر وی را به دلیل ناگفتنی مرتبط کرده است و گفته: ... گرفتش عاقبت رنج بواسیر!
رهی نیز سخن وی را تأیید و از سوزاک و بواسیر خویش شکایت‌ها کرده:
زند هر دم به جان من دو صد نیش/ بواسیر از پس و سوزاک از پیش
و خود را اسیر زندان بیماری خوانده است.

نیز ناگفتنی‌هایی در حق عبرت ایراد نموده، به او نهیب زده که: سر پیری هوای دلبرت چیست؛ و افزوده:

دو پا داری تو ای چشم و دلت کور
یکی اینجا و آن یک بر لب گور
کنون باید که دور از ساده باشی
به کار سبحه و سجاده باشی
نجنبیده‌ست تا سیلاب مرگی
به گور خویشتن بفرست برگی
سر پیری ز کار بد حیا کن
ز ما شرم ار نداری از خدا کن

برخی از ابیات دیگر رهی در پاسخ به ابیاتی‌ست که عبرت در حق امیری فیروزکوهی نوشته است:
گهی گویی امیری بی نظیر است
امیری ملک خوبی را امیر است
شوی از سحر چشمش قصه‌پرداز
که کم‌کم چشم و گوشش را کنی باز
دروغی چند می‌بندی به ریشش
که با این شیوه سازی رام خویشش
نمی‌دانی که رندان حقه‌بازند
تو هرچه ریسی آنان پنبه سازند
گر آن گل سر نهد بالین زیاد است (نسخه بدل دارد!)
ولی او را طبیعت پاک زاده است
دل سنگش نگردد نرم با شعر
وز او آبی نگردد گرم با شعر
امیر کشور دانش امیری‌ست
نظیر صائب و جفت نظیری‌ست
به صورت خرد و در معنی بزرگ‌ست
چو آهو بره اما پیر گرگ‌ست
اگر یاقوت و گوهر باشی اینجا
عموجان ول‌معطّل باشی اینجا
مباد از گفتۀ بی حاصل تو
برد بویی ز اسرار دل تو
که همچون نی میان بندد به کینت
نماید چوب اندر آستینت
گلچین پنج قطعۀ دیگر از رهی نقل کرده که اینها نیز بر سبیل مطایبه ساخته شده‌ و احتمالاً (سه مجموعۀ شعری وی را دیده‌ام) جز یکی، در دیوان اشعار وی جای ندارند. ازجمله شعری در مذمت زنان که ایشان را در حد کالای جنسی دیده و احتمالاً پس از جدایی از مریم فیروز سروده شده باشد.
قطعه‌ای دیگر دارد در دو بیت که سخت سوزنی‌وار است!

یکی ازین اشعار -با سابقه‌ای که از بیماری رهی گفتیم- گویا زبان حال وی باشد و واقعی می‌نماید:
مهی مبتلای بواسیر بود
به عهد جوانی ز جان سیر بود
همه شب ز سوز درون میگریست
شنیدم که می‌گفت و خون میگریست
سر و چشم عاشق‌فریبی مراست
ولی جون حسرت‌نصیبی مراست
و خطاب به سپهر گوید:
اگر دولتی رو کند مرد را
گماری بر او گونه‌گون درد را

این‌مجموعه حاوی طنزیات گلچین نیز هست که خود نوشته و اغلب در دیوان وی جای‌ ندارد.
ایضاً چیزنامۀ میرزاحبیب اصفهانی بخط عبرت به ثبت رسیده که منظومه‌ای بلند در هزلیات است. کسروی اشعار او و عبرت را به شدت نقد کرده است.

این مجموعه در 1332 از سوی گلچین به سفیر ترکیه عالی ترک گلدی اهدا شده و اکنون با شمارۀ 1591 در کتابخانۀ استانبول محفوظ است.

*
https://t.me/gahnameyeadabi
31.01.202511:21
*رونی، بهار، تهران، آرزوی مرگ، بی‌کتابی!
از جمله شاعران بداقبال ابوالفرج رونی است که مصححان دیوان اشعار وی از دیرباز تا کنون چندان حوصلۀ بررسی و تتبع در دست‌نویس‌های دواوین وی را نداشته‌اند و با این وجود، به تصحیح ناقص از دیوان وی پرداخته‌اند.
یکی از منابع چایکین برای نشر اشعار رونی، نسخۀ ملک‌الشعرای بهار بوده است؛ اما او –یعنی چایکین- نیز به شکل ناقص ازین منبع بهره برده و به دلیل نامعلوم، برخی اشعار منسوب به رونی را ثبت نکرده است. چنانکه مثلاً شعری را از یک صفحه از این دستنویس نقل کرده و به شعر پس و پیش آن توجهی ننموده است.
به تبع چایکین، مهدوی دامغانی که در ذکر اشعاری که در نسخ اصلی وی نبوده، فقط به چاپ چایکین استناد کرده و ازین اشعار بی‌خبر مانده و آنها را در ملحقات ذکر نکرده است. طبیعتاً، نشانی از این اشعار در چاپ خانم محمودی نیز نمی‌یابیم. برخی از این اشعار بدین شرح است که در منابع دیگر نیز به نام رونی آمده است:
1- به مادر گفتم ای بدمهر مادر
2- سورتی کاندرو یک آیت را
3- خسروا گیتی به عدل آباد کن
4- نامه نوشتم به خون دیده ولیکن
5- چنان درست به تو شد مبانی تعویق
6- گفتم کنون به بوسه لبت را کنم ادب
اشعار زیر نیز از جمله قطعاتی است که در متون دیگر دیده نشده است:
1- کارها اصلی نیابد ورزش آن را اصل شد
2- اگر الفغده بستدند از من
3- جهانی به جان باقی آمد تنش
4- خورشید سایه دار بود گشت سایه خوار

برخی از این اشعار در منابعی چون نسخۀ مورخ 996ق مجلس و خلاصةالاشعار کاشی به نام رونی ثبت شده است. این منبع مهم، در تصحیح اول ناقص بررسی شده و در دو تصحیح بعدی فراموش شده است.

این دستنویس از جهات دیگر نیز حائز اهمیت و جالب توجه است؛ ملک‌الشعرای بهار، خود این نسخه را ترتیب داده و البته بخش اعظمی از آن را دیگری کتابت کرده است. این نسخه سالیان دراز مونس بهار بوده و حاوی حواشی ارزشمندی از بهار طی چند دهه است. شمّ ادبی و تمایز قائل شدن بین سبک اشعار رونی با اشعاری که خود وی در نسخ دیگر به نام رونی دیده و در حواشی به ثبت رسانیده -و متعلق به رکن دعویدار و دیگران است- حائز اهمیت و جالب توجه است.

از نکات مهم دیگر، توجه بهار به یکی از رباعیات رونی است. او ابتدا یکی از رباعیات رونی را تصحیح نموده، سپس به استقبال آن رفته است؛ رونی:
تا چون گل لعل چهره بفروخته‌ایم
چون نیلوفر جامۀ غم دوخته‌ایم
بیداری شب ز نرگس آموخته‌ایم
زیرا که چو لاله با دل سوخته‌ایم
بهار:
چون شمع بسی رشتۀ جان سوخته‌ایم
دامن ز سرشک دیده اندوخته‌ایم
صد شعله ز عشق در دل افروخته‌ایم
یک سوز ز پروانه نیاموخته‌ایم

این رباعی در دیوان چاپی بهار، ضبطی دیگر دارد:
چون شمع بسی رشتهٔ جان سوخته‌ایم
آتش به دل سوخته افروخته‌ایم
صد دامن از اشک دیده اندوخته‌ایم
یک سوز ز پروانه نیاموخته‌ایم

در بخشی دیگر، بهار با سخنی حیرت‌آور به شکایت از تهران پرداخته و آرزوی مرگ کرده، زیرا اشتغال در تهران، وی را از زندگی و لذت حقیقی یعنی کتاب دور نموده است:

«دریغا حیات تهران که مرا از کتاب و از زندگی دور کرده و از لذایذ حقیقی مهجور نموده است. با چنین زندگی خدایا مرگ! حرره ملک‌الشعرا بهار 1334»
«بعد از ده سال از بی کتابی و اشغال سیاسی خلاص شدم و جبران گذشته شد. خداوند توفیق دهاد 1344»
این دستنویس اکنون با ش 2686 در کتابخانۀ مجلس محفوظ است و اشعار دیگران چون مسعود سعد و یادداشت‌های بهار دربارۀ ایشان را نیز شامل است.
(بخش اول، دوم و سوم نقد من)
ادامه دارد ...
*
https://t.me/gahnameyeadabi
14.12.202408:47
*یادآوری!

آقای دکتر مهدی طباطبایی در مقالۀ «ضرورت بازتصحیح دیوان مجیرالدین بیلقانی» خبر از بازتصحیح این دیوان داده‌اند (متن‌شناسی ادب فارسی، زمستان 403). این مقاله بخشی دارد تحت عنوان: «انتساب شعر دیگر شاعران به مجیرالدین».
بخش عمده‌ای از آنچه ایشان در این قسمت دربارۀ اشتراکات فی مابین مجیر با اثیر و جمال گفته، پیشتر در دو یادداشت بنده آمده است. من چند سال قبل، در همین گاهنامه به نسبت مشترک اشعار مجیر با اثیر اخسیکتی و جمال اصفهانی پرداخته بودم (اینجا و اینجا). اشعار مشترک مجیر و اثیر اولین یادداشت گاهنامه است.

چنان که در یادداشت نگارنده آمده: «یکی از منابع مورد استفادۀ مصحح دیوان مجیر بیلقانی در تصحیح دیوان اشعار این شاعر، دستنویس مورخ سال 1262ق بوده که از کتب اهدایی مرحوم نخجوانی به کتابخانۀ ملی تبریز است. این دستنویس که با علامت اختصاری ن مشخص شده، تذکرۀ دولتشاه و بخشی از اشعار اثیر اخسیکتی را نیز شامل است. منبع بسیاری از اشعار ثبت شده در دیوان مجیر، همین نسخۀ متأخر بوده و مصحح با اعتماد بر همین دستنویس، اشعار بسیاری را به نام مجیر درج کرده است. اما نکتۀ حائز اهمیت این است که برخی از این اشعار در دیوان اثیر نیز به ثبت رسیده و محتمل است کاتب نسخۀ نخجوانی، اشعار این دو شاعر را خلط کرده باشد». در ادامۀ سخن خود به این نکته نیز اشاره کرده‌ام که خانم عاطفه طیه به ضعف نسخۀ ن و اشتراک یکی از اشعار در کانال خود توجه داده‌اند.
در آنجا به این اشعار مشترک اثیر و مجیر اشاره کرده‌ام:
1- رسید کان مروت به قعر گوهر جود/ ز صائن‌الدین دریای مکرمت محمود
2- در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست/ در دیدۀ افلاک نشانی ز حیا نیست
3- شکست دور سپهرم به پایمال زحیر/ بریخت خون جوانیم غبن عالم پیر
4- دست مخالف ببست تیغ جهان پهلوان/ کار موافق گشاد دست قزل ارسلان
5- ای یازده امهات و نه آب/ نازاده خلف‌تر از تو فرزند
6- خسروا بر بساط خدمت توست/ قدم طبع آسمان سایم

و این دو شعر مشترک در دیوان مجیر و جمال را آورده:
1- کسی که قصد سر زلف آن نگار کند
چو زلف او دل خود زار و بیقرار کند

2- اگر شکایت گویم ز چرخ نیست صواب
وگر عتاب کنم با فلک چه سود عقاب

و گفته‌ام: «مصحح دیوان مجیر با استناد به نسخۀ ف، یعنی فقط دستنویس مورخ 1016ق، دو قصیده با مطالع بالا را به مجیر بیلقانی نسبت داده و در دیوان وی به ثبت رسانیده است». سپس اشعار را در دیوان چاپی جمال و دو دستنویس کتابخانۀ مجلس نشان داده‌ام.

آقای طباطبایی که یادداشت مرا ندیده -و این وجیزه با جستجوی کلیدواژگانِ مرتبط با موضوعاتِ مقالۀ ایشان، در اینترنت قابل رؤیت است- تقریباً همین‌ مطالب دربارۀ نسخۀ نخجوانی و نسخۀ دیگر را تکرار کرده و اشعار مشترکی را که در یادداشت من بررسی شده، مجدداً به شکل ناقص بررسی نموده است. لذا اشعار مشترکِ مجیر با اثیر و جمال -که در یادداشت من معرفی شده- در نوشتۀ منتشر شدۀ ایشان در سال 403 تکرار شده است.

جناب طباطبایی، در بخش دیگری از مقاله، دربارۀ نسخۀ اساس و دیگر نسخ دیوان مجیر به تصحیح دکتر محمد آبادی گفته‌اند: «نسخۀ اساس چاپ آبادی، جُنگ خطی شمارۀ 669 حکیم اوغلو علی‌پاشاست که در کتابخانۀ لالااسماعیل استانبول نگهداری می‌شود [کذا فی‌الاصل] مصحح احتمال داده است که تاریخ کتابت نسخه، پیش از سال 1097 باشد. بیشتر نسخه‌های این چاپ، تاریخ کتاب ندارند، اما به نظر می‌رسد که نسخه‌های پیشتر از قرن دهم در آن به کار نرفته باشد».
نسخۀ ش 669 حکیم اوغلو، از منابع شعری بسیار معروف است و امروزه معلوم شده در سدۀ هشتم و نهم کتابت شده است. طباطبایی که از قدمت این نسخه آگاهی دارد، بهتر بود بر سال 1097 تأکید نمی‌کرد و نسخه‌های مصحح فقید را مربوط به پس از قرن دهم معرفی نمی‌نمود. چنان که مخاطب گمان کند حالا که نسخۀ اساس جناب آبادی، مربوط به سدۀ یازدهم است -که نیست- پس تکلیف اعتبار نسخ دیگر معلوم است.
آقای طباطبایی از بهره‌مندی خویش از 30 نسخه در تصحیح تازه سخن گفته، اما هیچ کدام را معرفی ننموده‌اند تا مخاطب دریابد منابع پیش از سدۀ دهم ایشان چیست و برتری آن در مقایسه با منابع مصحح پیشین تا چه حد است.
در مقالۀ ایشان، از برخی نسخ، با هدف مقایسه با ضبط اشعار در تصحیحِ آبادی سخن رفته و هیچ یک پیشتر از سدۀ دهم کتابت نشده‌اند.

*
https://t.me/gahnameyeadabi
25.07.202418:30
*سخن که نظم دهند آن درست باید و راست! (رک. پانویس)

مقاله‌ای با عنوان «بررسی جعل ترقیمه در مجموعۀ 14017 کتابخانۀ مجلس» به قلم آقای دکتر امید سروری در کتاب فرزانۀ ایران‌مدار ما (یادنامۀ ایرج افشار، 1394) منتشر شده که به مانند اغلب مقالاتی که در یادنامه‌ها منتشر می‌شوند، دیر به دست نگارنده رسیده است.
ایشان در این مقاله سعی کرده تا به تکمیل نظرات جنابان میرافضلی و مایل هروی بپردازد و دو جُنگ دست‌نویس شمارۀ 900 مجلس و شمارۀ 14017 مجلس را با یکدیگر مقایسه کند.
یکی از نتایجی که ایشان در مقالۀ خویش گرفته این است که نگارنده، یعنی محسن شریفی صحی در مقالۀ: (اشعاری نویافته در جنگ خطی 900 مجلس)، در ضمن مقایسۀ این جنگ با مجموعۀ 14017:

1- متوجه جابجایی اوراق سفینۀ 900 و مجموعۀ 14017 نشده
2- نتایجی اشتباه گرفته
3- متوجه انتساب اشتباه اشعار فردوسی و رفیع‌الدین لنبانی به شرف شفروه در دو نسخه نشده و گزارشی از این‌ها ارائه نداده است!

به اشکالات ایشان نه به ترتیبی که ذکر شد، پاسخ می‌گویم:
1) چنانکه از عنوان مقالۀ نگارنده بر می‌آید، هدف فقط و فقط معرفی اشعاری نویافته از چند شاعر بوده است. چنان که واضح است و بر اهل تحقیق پوشیده نیست، مبحث انتسابات اشتباه با مبحث اشعار نویافته ارتباطی ندارد و اشکال ایشان بر این بنده، وارد نیست، بلکه بسیار بی‌جاست!

مگر می‌توان بر ادیب طوسی خرده گرفت که چرا در حین بررسی فهلویات باباطاهر در جنگ 900، مثلاً به اشعار معزی اشارتی نداشته است؟! یا بر قاسم غنی طعنه زد که اگر به رباعیات خیام در این مجموعه پرداختی، چرا به اشعار منسوب به فردوسی نپرداختی!؟
با کمال تعجب، جناب سروری همین اشکال را بر سعید نفیسی نیز گرفته و گفته: چرا نفیسی که با عنایت به نسخۀ 14017 اشعار نظامی را گردآورده و در متون دیگر وارد نموده، تمام مجموعه را بررسی نکرده و متوجه انتسابات اشتباه در اشعار شاعران دیگر نشده است!

2) نگارنده در هیچ مقاله‌ای این دو جُنگ و سفینۀ اشعار را با یکدیگر مقایسه نکرده است. وی در مقالۀ خویش، ضمن معرفی اشعار نویافته از انوری و مجیر گفته که برخی ازین اشعار مندرج در جنگ 900 مجلس، در جنگ شمارۀ 14017 نیز به ثبت رسیده است. از هیچ کجای این سخن، مقایسۀ دو متن فهمیده نمی‌شود!
مبنای تحقیق بنده، جنگ 900 مجلس بوده و آن هم برای معرفی اشعار تازه از معزی، انوری، مجیر و سعدی؛ اگر این اشعار تازه در جنگ 900، در متن دیگر نیز وجود داشته باشد، طبعاً به دلیل تقویت این انتساب به آن متن دوم ارجاع داده خواهد شد. حال چرا باید تمام آن متن دوم و محتویات آن -که هیچ ارتباطی با موضوع اصلی ندارد- بررسی شود؟!

3) با این که هدف نگارنده در آن جستار معرفی اشعار نویافته بوده، در بخشی از مقاله آورده: «به دلیل اشتباهی که در بین اشعار مجیر و در وصالی کردن اوراق این نسخه [یعنی نسخۀ 14017] رخ داده است، دو بیت اول غزل مانحن‌فیه از چهار بیت بعدی آن جدا شده است و در واقع صفحات 194 و 167، برگی را که غزل مورد نظر به مجیر منتسب شده است تشکیل می‌دهند».
یعنی راقم این سطور، در موضعی که به هدف پژوهش و تحقیق وی مرتبط بوده، از جابجایی اوراق سخن گفته و دلیلی ندیده که اشعار ده‌ها شاعر را بررسی کند؛ اگر قرار بر این بود، کتاب می‌نوشت نه مقاله!

4) چند ساعتی است که به آن قسمت که فرموده‌اند: شریفی صحی نتایج اشتباهی گرفته فکر می‌کنم و منظور ایشان را درک نمی‌کنم؛ لذا به این اشکال ایشان نمی‌توانم پاسخی بدهم!


جناب سروری در فرازی دیگر از مقالۀ خویش گفته‌اند: در دو نسخه، دو قصیده از معزی به اشتباه به مختاری منسوب شده است و دو مطلع را نیز ذکر کرده‌اند.
ایشان در مقالۀ دیگری که در کتاب فرزند هرات (جشن‌نامۀ نجیب مایل هروی، 1395) به ثبت رسانیده، نسبت اشتباه اشعار معزی به مختاری را تکرار کرده است.

اما نگارنده در همان مقالۀ معرفی اشعار نویافته در جنگ 900 که در دسترس جناب سروری بوده، به دو قصیدۀ مورد نظر که به اشتباه به مختاری نسبت داده شده و در دیوان معزی موجود است پرداخته و توضیحاتی نیز در این باره ارائه کرده است.

حال چگونه می‌شود که ایشان آنچه در مقالۀ بنده آمده را، بدون ارجاع در دو مقاله به خویش بسته‌ و آنچه را که به هدف مقالۀ مذکور مرتبط نبوده، عیب دیده و به راقم این سطور نسبت داده است؟!
—————————————————————-

- عنوان این جستار، برگرفته از مطلع قصیدۀ لبیبی است که جناب سروری در مقاله‌ای آن را معرفی کرده و نویافته خوانده‌اند.
اما چندین دهه پیشتر از ایشان، امیرحسن عابدی -محقق هندی- این قصیده را با استناد به سفینۀ ترمد، به شکل کامل معرفی و نقل کرده است. عابدی علاوه بر این شعر، به اشعار شاعران دیگر در این سفینه نیز پرداخته است. آقای سروری -مصحح سفینۀ ترمد- در این مقاله، نامی از عابدی نبرده و فضل تقدم ایشان را یادآور نشده‌اند.
*
https://t.me/gahnameyeadabi
दिखाया गया 1 - 12 का 12
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।