این جملهی امیلی دیکنسون رو با تموم وجودم حسش کردم: «یک روز خودم را خواهم بخشید از آسیبی که به خویش روا داشتم از آسیبی که اجازه دادم دیگران بر من روا دارند و چنان محکم خویش را در آغوش خواهم کشید که هرگز ترک خود نکنم.»🚶♂️🚶♂️🚶♂️
05.03.202518:32
«و بعد، برای غریبیِ گریههایم گریستم…»
05.03.202518:32
در میان سینهام جایی برای غم نبود… آمدی، رفتی، و غمت در سینهام جا ماند.
05.03.202518:32
خوابهایم بوی تن تو را میدهند… نکند، آن دورترها، نیمهشب، در آغوشم میگیری؟
05.03.202518:32
زخم تبرت مانده ولی، جای شکایت، شادم که نگه داشتهام از تو نشانه :)
04.03.202521:41
و من گریستم، برای روزهایی که جوانیام همه صرف نگرانی راجع به فرداها و آینده شد.
04.03.202520:14
«و بعد، برای غریبیِ گریههایم گریستم…»
04.03.202520:14
با او قدم میزنی در مسیری که از آنِ تو نیست، و یک روز ناگهان تنها بازمیگردی!