22.04.202515:41
من اسمشو میدازم نقطه اوج داستان....
से पुनः पोस्ट किया:
Absurd thoughts

28.03.202501:03
Fwd this msg n I'll give you a gothic pic based on your vibe.
Be sure to join.
26.03.202520:04
ویولت و ویلیام هم حرف مرا تایید کردند. این یعنی... در تمام مدت حدس ویلیام درمورد سرنخ اشتباه بود؟ اما در یک لحظه، انگار چیزی به ذهن ویولت آمد.
_ حراست! حراست ورود چالزو تایید کرد! یعنی اون واقعا اینجا.... ناگهان نور های قرمز پر نور تر شدند. و سپس شروع به چشمک زدن کردند.
_ چخبر شد؟
_ بیاید! داره واسمون مهمون میاد!
_ از کجا؟
_ از راه فرارمون!
ویلیام این را گفت و به طرف تپه ای از پسمانده و جلبک دوید. هر سه که پشت آن پنهان شدیم، ناگهان یکی از دیوار های مخزن تکانی خورد و به داخل باز شد. پشت درب یک راه پله بود که مارا به خلاصی از شر این همه کثافت میرساند. سپس دونفر با در دست داشتن یک جعبه وارد مخزن شدند. از سر و وضعشان مشخص بود کارگران روز مزدند. یکی از آنها سیگار میکشید و دیگری لحجه و گفتار پایین شهری ها را داشت.
_ میدونی بن¹! خیلی دلم میخواست ماهی های تو کورالین² رو ببینم! ما که پول موزه و این حرفا رو نداریم، گفتم شاید اینجوری...
_ بسه دیگه حرف اضافی نزن! دیدن همین پس مونده ی غذاشونم از سر ما زیاده!
_ تو چقدر احمقی! یه نظرو که کسی نمیفهمه!
_ نمیشه! اون ماهی ها واسه ی نمایش تو شهربازی گلچین شده! تا اون موقع کسی هم اجازه ی دیدنشونو نداره!
#صیرتا
#مرگبار_ترین_بازی_شهر29
_ حراست! حراست ورود چالزو تایید کرد! یعنی اون واقعا اینجا.... ناگهان نور های قرمز پر نور تر شدند. و سپس شروع به چشمک زدن کردند.
_ چخبر شد؟
_ بیاید! داره واسمون مهمون میاد!
_ از کجا؟
_ از راه فرارمون!
ویلیام این را گفت و به طرف تپه ای از پسمانده و جلبک دوید. هر سه که پشت آن پنهان شدیم، ناگهان یکی از دیوار های مخزن تکانی خورد و به داخل باز شد. پشت درب یک راه پله بود که مارا به خلاصی از شر این همه کثافت میرساند. سپس دونفر با در دست داشتن یک جعبه وارد مخزن شدند. از سر و وضعشان مشخص بود کارگران روز مزدند. یکی از آنها سیگار میکشید و دیگری لحجه و گفتار پایین شهری ها را داشت.
_ میدونی بن¹! خیلی دلم میخواست ماهی های تو کورالین² رو ببینم! ما که پول موزه و این حرفا رو نداریم، گفتم شاید اینجوری...
_ بسه دیگه حرف اضافی نزن! دیدن همین پس مونده ی غذاشونم از سر ما زیاده!
_ تو چقدر احمقی! یه نظرو که کسی نمیفهمه!
_ نمیشه! اون ماهی ها واسه ی نمایش تو شهربازی گلچین شده! تا اون موقع کسی هم اجازه ی دیدنشونو نداره!
#صیرتا
#مرگبار_ترین_بازی_شهر29
11.03.202510:11
کاراکتر ها تا حدی دیزاینشون قراره تغییر کرده
11.03.202510:08
سلاممم


20.04.202520:20
ریگن
¯\_( ◕◡◕ )_/¯
#Castemiro
¯\_( ◕◡◕ )_/¯
#Castemiro
28.03.202521:24
کارگر ها جعبه را سمت بقیه آشغال ها پرت کردند و قبل از رفتن کمی دیگر مشغول کل کل شدند. به سمت ویلیام برگشتم.
_ شنیدی ویل؟ انگار یه جای دیگه هم هست که ماهیا رو توش نگه میدارن!
_ انگار جاییه که سر زدن و دیدنش واسه همه غدغنه! و این یعنی...
_ یعنی جایی که ورودت تایید میشه، ولی پیدات نمی کنن!
سریع دویدن فایده ای نداشت. فقط تمام سعیمان را میکردیم که سر و صدای کمتری تولید کنیم. اون دونفر هنوز بر سر دید زدن ماهی ها و خطرات احتمالی آن باهم جر و بحث میکردند. و ما، سعی داشتیم بدون جلب توجه به سمت خروجی حرکت کنیم. بالاخره ویولت توانست خود را به ابتدای سطح فلزی راه پله برساند. سطحش کمی با زمین فاصله داشت و زمین نزدیک بهش گود تر میشد. ویلیام هم با یک پرش راهش را کوتاه تر کرد. فقط برای چند ثانیه چشمانم را بستم و منتظر داد و فریاد کارگران شدم. اما انگار متوجه صدای پرش ویلیام نشده بودند. داشتند حرف میزدند و واقعا هیچ مانعی در بین ما نبود. تنها کافی بود رویشان را برگردانند تا متوجه ما شوند.
#صیرتا
#مرگبار_ترین_بازی_شهر30
_ شنیدی ویل؟ انگار یه جای دیگه هم هست که ماهیا رو توش نگه میدارن!
_ انگار جاییه که سر زدن و دیدنش واسه همه غدغنه! و این یعنی...
_ یعنی جایی که ورودت تایید میشه، ولی پیدات نمی کنن!
سریع دویدن فایده ای نداشت. فقط تمام سعیمان را میکردیم که سر و صدای کمتری تولید کنیم. اون دونفر هنوز بر سر دید زدن ماهی ها و خطرات احتمالی آن باهم جر و بحث میکردند. و ما، سعی داشتیم بدون جلب توجه به سمت خروجی حرکت کنیم. بالاخره ویولت توانست خود را به ابتدای سطح فلزی راه پله برساند. سطحش کمی با زمین فاصله داشت و زمین نزدیک بهش گود تر میشد. ویلیام هم با یک پرش راهش را کوتاه تر کرد. فقط برای چند ثانیه چشمانم را بستم و منتظر داد و فریاد کارگران شدم. اما انگار متوجه صدای پرش ویلیام نشده بودند. داشتند حرف میزدند و واقعا هیچ مانعی در بین ما نبود. تنها کافی بود رویشان را برگردانند تا متوجه ما شوند.
#صیرتا
#مرگبار_ترین_بازی_شهر30
से पुनः पोस्ट किया:
🌊 🐟 : چی بگم؟

26.03.202507:06
فور کن بزارمت فولدر جذب خفن بگیری🪹🪺
-گپ حمایتی-
-گپ حمایتی-
اسپانسرجوین باش حتما چک میشه
اینجا همجوین باش برای دفعات بعد فولدری میخوام اسپانسر انتخاب کنم
-گپ حمایتی-
-گپ حمایتی-
11.03.202510:10
هم اونایی که تا الان دیدینشون و هم ندیدین
11.03.202508:26


18.04.202508:56
من یه خفاشم🦇
(つ '̀ᗣ'́)つ
#Castemiro
(つ '̀ᗣ'́)つ
بخش اعظم شخصیت من مثل یک خفاشه
چون خیلی خجالتی و محتاط هستم
تنهایی طلب هستم و جزو دسته خفاش هایی هستم که تنها زندگی میکنن
روحیه حساس و بسیار مضطربی دارم
دوست دارم توی غار خودم تنها بشینم و از نور دور باشم
دوست دارم تمام روز رو بخوابم و تمام شب رو بیدار بمونم و کتاب بخونم🦇
#Castemiro
से पुनः पोस्ट किया:
w that writer

28.03.202514:21
https://t.me/TimeToMakeADream
ویژگی فیزیکی:
ویژگی فیزیکی:
استخوان بندی حیوانی افسانهای به نام وندیگو و جمجمهای از گاومیش ایتالیایی، نیمکرهی سمت چپ متعلق به مغز انسان است و نیمکرهی سمت راست متعلق به مغز وندیگو، علاوه بر استفاده از دستگاهی که در سال 2030 قادر به پیوند اجزای بدن بوده است، از نفرین کهنی که در رابطه با مصریان بوده، استفاده نموده و هیولایی از جان و دل نفرت به وجود آمده است. این موجود دو قلب و دو شش بزرگ دارد همراه با قفسهی سینهای بزرگ و قدرتمند. دندانهایش تیز و ناخونهایش به درازای یک خیابان استاخلاقی، ادراکی:
از نفرت و خشم خاصی برخوردار است، بیشتر علاقهای به کلیساهای بلند و بزرگ دارد. رابطهی این موجود با ادیان بسیار زیاد است زیرا نفرینی که به آن دچار شده، به همین مسائل نیز اشاره دارد. بینایی بالایی ندارد اما از مشامی تحسین برانگیز برخوردار است. در بسیاری از مواقع شبها به بیرون رفته و در اطراف کلیساهای شهر چرخ میزند و وای به حال اشخاصی که در آن زمان، در آنجا رفت و آمد داشته باشن
11.03.202510:13
اگر دوباره مشکل جدیدی پیش نیاد بزودی قراره بزارمشون
11.03.202510:10
بزودی قراره بیوگرافی بدم از کاراکتر هام
11.03.202508:15
से पुनः पोस्ट किया:
🌊 🐟 : چی بگم؟

29.03.202500:14
📬 شما یک پیام ناشناس جدید دارید !
جهت دریافت کلیک کنید 👈 /newmsg
جهت دریافت کلیک کنید 👈 /newmsg
28.03.202501:05
𝙲𝚑𝚊𝚕𝚕𝚎𝚗𝚐𝚎‼️
💢Forward this message to your public channel so that i'll make you a character like this based on your vibe!
💢Forward this message to your public channel so that i'll make you a character like this based on your vibe!
🌀Limit: 20, CH
26.03.202520:04
1* Ben
2*کورالین (coralin) یا اتوموبیل های اسبی: ابزاری برای حمل و نقل در دهه های 1870تا 1896بود، که معمولا با چهار چرخ بزرگ و یک کابین جادار برای جابه جایی کالا یا مسافر ها ساخته میشدند. این اتومبیل ها قبل از اختراع دیگ بخار یاموتور های بنزینی گزینه ی بسیار محبوبی بودند. کورالین ها پس از بارگیری و در زمان حرکت، با دو چرخدنده بزرگ به اسب هایش متصل میشد.
#صیرتا
2*کورالین (coralin) یا اتوموبیل های اسبی: ابزاری برای حمل و نقل در دهه های 1870تا 1896بود، که معمولا با چهار چرخ بزرگ و یک کابین جادار برای جابه جایی کالا یا مسافر ها ساخته میشدند. این اتومبیل ها قبل از اختراع دیگ بخار یاموتور های بنزینی گزینه ی بسیار محبوبی بودند. کورالین ها پس از بارگیری و در زمان حرکت، با دو چرخدنده بزرگ به اسب هایش متصل میشد.
#صیرتا
11.03.202510:12
ولی خیلی بهتر شدن بخدا😂😀
11.03.202510:08
چخبرا
से पुनः पोस्ट किया:
Raven 🔮

11.03.202507:49
تو این سن بودن کلا خیلی عجیبه، هر روز به یه چیزی علاقه پیدا میکنی و میخوای یادش بگیری بعد فرداش یه چیز جدید پیدا میکنی که بخوای امتحانش کنی، هر روز نظرت عوض میشه که میخوای چیکار کنی و کلا سردرگمی و عجله و استرس داری که زود به همه چی برسی انگار مسابقست😭
दिखाया गया 1 - 24 का 39
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।