❒مانیا:فروید مانیا را در پی افسردگی میداند. در مقالهی "عزا و مالیخولیا"، او توضیح میدهد که در افسردگی، موضوع عشقی از دست رفته درونفکنی میشود (سوژه آن را در خود فرو میبرد) و خود را سرزنش میکند.در مانیا، این سوگواری ناتمام بهطور ناگهانی به پایان میرسد؛ نه به این دلیل که حل شده، بلکه چون واپسزده شده است. در نتیجه، انرژی روانی آزاد میشود و خلق بالا میرود، ولی این شادی، در واقع دفاعی است، نه واقعی.نوعی انکار فقدان در کار است. شور و انرژی مانیا، شاید طغیانی علیه سوگواری باشد؛ به شکلی افراطی و دفاعی.
❒افسردگی:در افسردگی، «من»در برابر فشارهای«فرامن»تسلیم میشود. سرزنشها، احساس گناه، و کاهش لیبیدو (میل زندگی) همه نشانهی این است که سوژه با درونیسازیِ یک فقدان، به خود حمله میکند.
❒از دید لکان:لکانیها با مفاهیمی مانند سوژهی شقاقیافته، میل، ابژهی a، و نظمهای خیالی، نمادین، و واقع کار میکنند. از این منظر، دوقطبی نوعی شکست در تنظیم جایگاه سوژه در زبان و میل است.
❒مانیا:در وضعیت مانیایی، سوژه وارد نوعی فقدانِ فقدان میشود. یعنی آن فاصلهای که میان سوژه و میلاش هست (که باعث حرکت و معنا میشود)، از بین میرود.سوژهی مانیایی ممکن است خود را کاملاً با "نام پدر" یا نظم نمادین یکی بپندارد؛ گویی قانون را پشت سر گذاشته، در مرکز جهان ایستاده، و دیگر میل ندارد چون همهچیز دارد. این یک توهم است، اما توهمی شدیداً پرنشاط.مانیا میتواند شکلی از انکار شکاف سوژه باشد. شور کاذب، نتیجهی عدم پذیرش خلأ بنیادین میل است.
❒افسردگی:در افسردگی، این بار سوژه با واقعِ فقدان مواجه میشود، اما نه بهشیوهای که آن را بپذیرد، بلکه در شکل انفعال کامل. گویی ابژهی میل بهکلی محو شده، و هیچ دلیلی برای کنش یا سخن وجود ندارد.اینجا هم ما با میل مواجهایم، اما نه بهشکل حرکت، بلکه بهشکل فلج روانی.
💎 مرزگزاری همیشه خوب است! اما اگر سلسله مراتبی در آن رعایت نشود، بجای یک رفتار سالم، به یک رفتار پاتولوژیک بدل می گردد؛ البته که مرزگزاری ناسالم بهتر از بدون مرز و حریم بودم است!
📝 سلسله مراتب مرزبندی :
۱. مرزها مبتنی بر واقعیت باشند؛
۲. بیان حد و حدودات ها به شکل سالم و متناسب باشرایط باشد.
۳. رفتار مقابله ای با متجاوزان متناسب با نوع و میزان تجاوز ایشان باشد.
۴. در نهایت بپذیریم گاهی محکوم به مورد تجاوز واقع شدنیم و این جبرا بخت تلخ ماست!
۵. مرزها و معیارهای ما باید شناور و پویا باشد و نه بدون انعطاف.
❒کودک، پیش از آنکه سخن بگوید، در زبان دیگری متولد میشود زبان میل دیگران. مادر، پدر، اجتماع؛ همگی حامل دالهایی هستند که ناخودآگاه کودک را میسازند. کودک نمیفهمد، بلکه تجربه میکند؛ و آنچه تجربه میکند، بعدها در ناخودآگاهش، چون زخمی نمادین، تکرار خواهد شد.
❒وقتی تنبیه، نخستین دالیست که کودک با آن مواجه میشود، این دال به ساختار روانی او راه مییابد. خشونت، تنها رفتاری بیرونی نیست؛ بدل میشود به زبان درونی ذهن. تشویق، اگر هیچگاه حاضر نباشد، غایب نمیماند بلکه چون «امر واقع» لکانی، بازمیگردد: در سکوت، در لکنت، در ترس بینام. کودک به زبان سکوت، از چیزی حرف میزند که هرگز بر زبان نیاوردهاند: دالِ محبت.
❒فروید میگفت که ابرمن، وجدان سختگیر درونی، از تنبیه بیرونی متولد میشود. هرچه خشونت بیرونی بیشتر، ابرمن درونی بیرحمتر. کودک نه تنها تنبیه میشود، بلکه خود را مستحق آن میداند؛ این همان لحظهایست که میل، تحت امر سرکوب درمیآید.
❒لکان اما نشان میدهد که فاجعه، در ندانستن نیست، در غیاب دال است. کودک نمیتواند «تشویق» را بفهمد، زیرا آن را در نظام نمادین خود ندارد. این ندانستن، ناآگاهانه نیست بلکه ساختاریست. او تشویق را تجربه نکرده، پس نمیتواند آن را بازنمایی کند.
✍این کودکان، نه از راه بدن، بلکه از راه زبان تنبیه شدهاند.و جهانِشان، بازنمایی خشونت است؛ چون جهان ناخودآگاه، همان زبان است.و آنکه زبانش، زبانِ کتک است،عشق را یا فراموش میکند، یا با ترس میشناسد.
❒رواندرمانی دیالکتیکی (DBT) روشی موثر برای مدیریت اختلالات هیجانی و رفتارهای خودتخریبی است که بر اساس مفهوم "دیالکتیک"، یعنی ترکیب دو ایده متضاد (پذیرش و تغییر) بنا شده است. این دو مفهوم به افراد کمک میکند تا واقعیتهای دشوار زندگی را بپذیرند و در عین حال به سمت تغییر مثبت حرکت کنند.
➊ذهنآگاهی (Mindfulness): ~ توجه آگاهانه به تجربیات بدون قضاوت. ~ شامل تمرینهای مشاهده، توصیف و مشارکت کامل در لحظه.
➋تحمل پریشانی (Distress Tolerance): ~یادگیری مدوام در شرایط دشوار بدون گرایش به رفتارهای خودتخریبی. ~ تکنیکهای کلیدی شامل پرت کردن حواس و آرامسازی خود با پنج حس.
➌تنظیم هیجانی (Emotion Regulation): ~شناسایی و مدیریت هیجانات. ~تقویت هیجانات مثبت و کاهش شدت هیجانات منفی.
➍ارتباط بینفردی (Interpersonal Effectiveness): ~برقراری ارتباط مؤثر با دیگران. ~بیان نیازها و حفظ روابط سالم.
❒پذیرش رادیکال: چتری در میان باران مفهوم "پذیرش رادیکال" یکی از مهمترین عناصر DBT است که با استعاره تصویر همخوانی عمیقی دارد. رابینز و چاپمن این مفهوم را به عنوان"پذیرش کامل واقعیت بدون مقاومت" تعریف میکنند.
✔️ تصدیق کامل: وجود مشکلات، بیماریها، فقدانها) ✔️درک اینکه مقاومت در برابر واقعیت غیرقابل تغییر، تنها رنج را افزایش میدهد ✔️گشودگی به تجربه لحظه حاضر، حتی اگر دردناک باشد
① رنج بخشی از زندگی است و نمیتوان آن را حذف کرد(باران) ②ما میتوانیم مهارتهایی بیاموزیم که به ما کمک کنند در میان رنج، روشنایی و معنا را حفظ کنیم(چتر) ③این مهارتها نیازمند تلاش، آموزش و ممارست مستمر هستند (بالا رفتن از نردبان)
✍روان درمانی دیالکتیک به افراد این امکان را میدهد که با یادگیری این مهارتها، کیفیت زندگی خود را بهبود بخشند و به زندگیای ارزشمند و سالم دست یابند. این رویکرد همچنین به ترمیم آسیبهای هیجانی و بهبود روابط بینفردی کمک می کند.
❒کودک، پیش از آنکه سخن بگوید، در زبان دیگری متولد میشود زبان میل دیگران. مادر، پدر، اجتماع؛ همگی حامل دالهایی هستند که ناخودآگاه کودک را میسازند. کودک نمیفهمد، بلکه تجربه میکند؛ و آنچه تجربه میکند، بعدها در ناخودآگاهش، چون زخمی نمادین، تکرار خواهد شد.
❒وقتی تنبیه، نخستین دالیست که کودک با آن مواجه میشود، این دال به ساختار روانی او راه مییابد. خشونت، تنها رفتاری بیرونی نیست؛ بدل میشود به زبان درونی ذهن. تشویق، اگر هیچگاه حاضر نباشد، غایب نمیماند بلکه چون «امر واقع» لکانی، بازمیگردد: در سکوت، در لکنت، در ترس بینام. کودک به زبان سکوت، از چیزی حرف میزند که هرگز بر زبان نیاوردهاند: دالِ محبت.
❒فروید میگفت که ابرمن، وجدان سختگیر درونی، از تنبیه بیرونی متولد میشود. هرچه خشونت بیرونی بیشتر، ابرمن درونی بیرحمتر. کودک نه تنها تنبیه میشود، بلکه خود را مستحق آن میداند؛ این همان لحظهایست که میل، تحت امر سرکوب درمیآید.
❒لکان اما نشان میدهد که فاجعه، در ندانستن نیست، در غیاب دال است. کودک نمیتواند «تشویق» را بفهمد، زیرا آن را در نظام نمادین خود ندارد. این ندانستن، ناآگاهانه نیست بلکه ساختاریست. او تشویق را تجربه نکرده، پس نمیتواند آن را بازنمایی کند.
✍این کودکان، نه از راه بدن، بلکه از راه زبان تنبیه شدهاند.و جهانِشان، بازنمایی خشونت است؛ چون جهان ناخودآگاه، همان زبان است.و آنکه زبانش، زبانِ کتک است،عشق را یا فراموش میکند، یا با ترس میشناسد.
❒رواندرمانی دیالکتیکی (DBT) روشی موثر برای مدیریت اختلالات هیجانی و رفتارهای خودتخریبی است که بر اساس مفهوم "دیالکتیک"، یعنی ترکیب دو ایده متضاد (پذیرش و تغییر) بنا شده است. این دو مفهوم به افراد کمک میکند تا واقعیتهای دشوار زندگی را بپذیرند و در عین حال به سمت تغییر مثبت حرکت کنند.
➊ذهنآگاهی (Mindfulness): ~ توجه آگاهانه به تجربیات بدون قضاوت. ~ شامل تمرینهای مشاهده، توصیف و مشارکت کامل در لحظه.
➋تحمل پریشانی (Distress Tolerance): ~یادگیری مدوام در شرایط دشوار بدون گرایش به رفتارهای خودتخریبی. ~ تکنیکهای کلیدی شامل پرت کردن حواس و آرامسازی خود با پنج حس.
➌تنظیم هیجانی (Emotion Regulation): ~شناسایی و مدیریت هیجانات. ~تقویت هیجانات مثبت و کاهش شدت هیجانات منفی.
➍ارتباط بینفردی (Interpersonal Effectiveness): ~برقراری ارتباط مؤثر با دیگران. ~بیان نیازها و حفظ روابط سالم.
❒پذیرش رادیکال: چتری در میان باران مفهوم "پذیرش رادیکال" یکی از مهمترین عناصر DBT است که با استعاره تصویر همخوانی عمیقی دارد. رابینز و چاپمن این مفهوم را به عنوان"پذیرش کامل واقعیت بدون مقاومت" تعریف میکنند.
✔️ تصدیق کامل: وجود مشکلات، بیماریها، فقدانها) ✔️درک اینکه مقاومت در برابر واقعیت غیرقابل تغییر، تنها رنج را افزایش میدهد ✔️گشودگی به تجربه لحظه حاضر، حتی اگر دردناک باشد
① رنج بخشی از زندگی است و نمیتوان آن را حذف کرد(باران) ②ما میتوانیم مهارتهایی بیاموزیم که به ما کمک کنند در میان رنج، روشنایی و معنا را حفظ کنیم(چتر) ③این مهارتها نیازمند تلاش، آموزش و ممارست مستمر هستند (بالا رفتن از نردبان)
✍روان درمانی دیالکتیک به افراد این امکان را میدهد که با یادگیری این مهارتها، کیفیت زندگی خود را بهبود بخشند و به زندگیای ارزشمند و سالم دست یابند. این رویکرد همچنین به ترمیم آسیبهای هیجانی و بهبود روابط بینفردی کمک می کند.
💎 مرزگزاری همیشه خوب است! اما اگر سلسله مراتبی در آن رعایت نشود، بجای یک رفتار سالم، به یک رفتار پاتولوژیک بدل می گردد؛ البته که مرزگزاری ناسالم بهتر از بدون مرز و حریم بودم است!
📝 سلسله مراتب مرزبندی :
۱. مرزها مبتنی بر واقعیت باشند؛
۲. بیان حد و حدودات ها به شکل سالم و متناسب باشرایط باشد.
۳. رفتار مقابله ای با متجاوزان متناسب با نوع و میزان تجاوز ایشان باشد.
۴. در نهایت بپذیریم گاهی محکوم به مورد تجاوز واقع شدنیم و این جبرا بخت تلخ ماست!
۵. مرزها و معیارهای ما باید شناور و پویا باشد و نه بدون انعطاف.
❒مانیا:فروید مانیا را در پی افسردگی میداند. در مقالهی "عزا و مالیخولیا"، او توضیح میدهد که در افسردگی، موضوع عشقی از دست رفته درونفکنی میشود (سوژه آن را در خود فرو میبرد) و خود را سرزنش میکند.در مانیا، این سوگواری ناتمام بهطور ناگهانی به پایان میرسد؛ نه به این دلیل که حل شده، بلکه چون واپسزده شده است. در نتیجه، انرژی روانی آزاد میشود و خلق بالا میرود، ولی این شادی، در واقع دفاعی است، نه واقعی.نوعی انکار فقدان در کار است. شور و انرژی مانیا، شاید طغیانی علیه سوگواری باشد؛ به شکلی افراطی و دفاعی.
❒افسردگی:در افسردگی، «من»در برابر فشارهای«فرامن»تسلیم میشود. سرزنشها، احساس گناه، و کاهش لیبیدو (میل زندگی) همه نشانهی این است که سوژه با درونیسازیِ یک فقدان، به خود حمله میکند.
❒از دید لکان:لکانیها با مفاهیمی مانند سوژهی شقاقیافته، میل، ابژهی a، و نظمهای خیالی، نمادین، و واقع کار میکنند. از این منظر، دوقطبی نوعی شکست در تنظیم جایگاه سوژه در زبان و میل است.
❒مانیا:در وضعیت مانیایی، سوژه وارد نوعی فقدانِ فقدان میشود. یعنی آن فاصلهای که میان سوژه و میلاش هست (که باعث حرکت و معنا میشود)، از بین میرود.سوژهی مانیایی ممکن است خود را کاملاً با "نام پدر" یا نظم نمادین یکی بپندارد؛ گویی قانون را پشت سر گذاشته، در مرکز جهان ایستاده، و دیگر میل ندارد چون همهچیز دارد. این یک توهم است، اما توهمی شدیداً پرنشاط.مانیا میتواند شکلی از انکار شکاف سوژه باشد. شور کاذب، نتیجهی عدم پذیرش خلأ بنیادین میل است.
❒افسردگی:در افسردگی، این بار سوژه با واقعِ فقدان مواجه میشود، اما نه بهشیوهای که آن را بپذیرد، بلکه در شکل انفعال کامل. گویی ابژهی میل بهکلی محو شده، و هیچ دلیلی برای کنش یا سخن وجود ندارد.اینجا هم ما با میل مواجهایم، اما نه بهشکل حرکت، بلکه بهشکل فلج روانی.
♦️کارگاههای رایگان،دکترصاحبی،دکترمکری، دکترحمیدپور،دکتر پیری،سوالات آزمون صلاحیت،سمینار عشق و سکس،استخدام فوری روانشناس،ACT،جزوات رایگان کنکور روانشناسی،مقاله و پایان نامه روانشناسی ،CBT،پرسشنامهMMPI، NEO ، فیلم جلسات درمان یالوم ،عزت نفس ناتانیل براندان ، مارتین سلیگمن،کتابهای روانشناسی و روانپزشکی،روانکاوی و روانپویشی، نوروساینس، pdf روانشناسی📌