Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
سوتی های زنونه 😅😉❤❤ avatar

سوتی های زنونه 😅😉❤❤

خاطرات و سوتی های جالب خودتونو (نامزدی، متاهلی، هر چیزه جالب) برامون بفرستین تا توی کانال بزنیم
@mehrbanQ

تعرفه تبلیغات👇👇
@zaannoon

🥰💄کانال #جالبب چالشششمون عضو بشین 👇👇
@zaanoone

کانال مشاوره درهم رو عضو بشیین 👇👇
@zaannonne
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापित
विश्वसनीयता
अविश्वसनीय
स्थानІран
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिЛют 06, 2025
TGlist में जोड़ा गया
Серп 06, 2024

समूह "سوتی های زنونه 😅😉❤❤" में नवीनतम पोस्ट

ونمونه بعدی حالا اداممممه دارد گفتم کتابه اسمم برای خودم انتخاب نمیکنم که شما هم یادتون بره کدوم یکی بودم آنقدرساده بودم😂😂😂البته این شوخی میگم متوجه بودم ولی هر کس بدی داره خوبی هم داره خوب بودیم با هم بهمون خوش هم می‌گذشت کنار هم بچه هام همسرم حالشون خوب بود کنارشون ومنم دوستشون داشتم❤️قبلا گفتم همسرم یه مدت شهری کار میکرد دوستانی داشت که خیلی مهمان نواز هستن برادر شوهرم همون منطقه کار میکرد یه روز می‌ره دیدن همسرم ❤️دوستای همسرم به احترام برادر شوهرم گوسفند ذبح میکنن کباب و دیگه کلا خیلی تحویل میگیرن 😍چند وقت گذشت دوستمون اومد خونه ما برادر شوهرم دیده بودش وجاریم زنگ زد به من که شام با دوستتون بیاید خونه ما شوهرم میگه رفتم خیلی احترام گذاشتن و مهمان نواز بودن منم تشکر کردم گفتم بهشون بگم اطلاع میدم به شما 😎به دوستمون گفتیم گفت که ما خونه شما راحتیم ولی داداشتون گفتن چشم میایم حالا هر چی زنگ میزنم جاری جواب نمیده😱😱😱😱خدا شاهده اصلا دوست نداشتم برم ولی تو روی دوستمون که اصلا یه اخلاقی دارن نمیدونم با نوشتن مهمان نوازی اینا رو بگم😍خدایا چرا جواب نمیده من حالا چی بگم بعد یه کم پیام دادم که ما شام میایم دیدم جواب نداد بعد بیست دقیقه دیگه زنگ زدم جواب داد گفتم چرا جواب نمیدی گفت عه ببخشید گوشیم بی صدا بود گفتم پیام دادم گفت نماز می‌خواندم متوجه نشدم گفتم باشه ما شب میایم گفت عه خبر ندادی فکر کردم نمی‌آید با عروسم رفتم یه سالن آرایشی کارهاشون ببینیم برای عروسی پسرم شب برمیگردیم یه وقت دیگه حالا عروسی هم ۸ماه بعد بود😳😳😳😳دیگه نمیدونم چه دروغی به دوست گفتیم شام خونه خودمون بودیم😢😢😢دیگه هم کم اومدن خونه خودمون اومدن جاری هم اصلا یادم نکرد

#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
💥ست بهاره 💥عبا و کفتان  💥کت مجلسی  
هرچی جدیده اول تو این کانال میزارن👇👇


کارامون نرسیده  تموم میشن🤭🤩
چون ازنظرتنوع وکیفیت غیرقابل رقابتیم ⚠️⛔


🔴بیا و  قیمتهارو ببین 👇👇👇
بدون واسطه مستقیم از تولیدکننده بخر

https://t.me/+kuX5fHv_iYVlZmE0
https://t.me/+kuX5fHv_iYVlZmE0
https://t.me/+kuX5fHv_iYVlZmE0
یکی دیگر بگم لال ازدنیا نرم😂یه بارم امشب خونه جاری زرنگ بودیم همراه دوتا جاری دیگم😜😜 همسرم اومد از سر کار خونه داداشش گفت فردا بریم تفریح همه گفتن👍👍👍بعد گفتن نهار چی همسرم گفت کباب کوبیده گفتن خوبه ولی ما کوبیده بلد نیستیم همسرم گفت همه چی با من 😎فکر کنید با بچه کوچک برنج ۴تاخانواده ظرفش ومیوه همه چی صفر تا صد آماده کردم همسرم هم اگر پول داشته باشه خیلی دست و دل بازه مخصوصا علاقه شدیدی به داداش داشت سنگ تموم گذاشت😂😂جای خیلی با صفایی رفتیم خیلیم خوش گذشت آتش وکباب همه چی عالی برگشتیم چند وقته بعد واکسن یک سالگی پسرم زده بودم جاریم تماس گرفت امشب می‌خوایم بریم پارک گفتم واکسن برای پسرم زدم گفت بیا آروم میشه گفتم شام درست نکردم گفت ما داریم کوکوسبزی درست میکنیم توهم درست کن. گفتم سبزی کوکو ندارم گفت این شماره پیک میاره در خونه گفتم بابا یه کوکو درست کن دیگه من درست نکنم 😂😂گفت عه من که میدونی خیلی تنبلم خودت درست کن😁😁😁😁


#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
🟠 اگه اون موقع که طلا پرواز کرد، از خرید جا موندی...
اگه تو اوج خریدی و الان تو ضرری...
الان، قیمت طلا ایده‌آل شده و وقت افزایش سرمایه‌ست.

با وال‌گلد، از فرصت‌ها استفاده کن!

خرید طلای‌ آب‌شده از وال‌گلد 👇👇👇
https://wallgold.ir/app/buy?utm_source=telegram&utm_medium=banner&utm_campaign=4_1_10001_tlg_bulk_economic_channels_buy_chance
یه خاطره دیگه از بچگیم ،😂😂
کلاس اول ابتدایی که بودم یروز بغل دستیم گفت فلانی ما هر روز زنگ آخر میریم زنگ خونه هارو میزنیم فرار میکنیم نمیدونی چقدر کیف میده امروز توهم بیا منم گفتم باشه و زنگ آخر رفتیم ، آقا چشمتون روز بد نبینه همین که زنگ یه خونه رو زدیم یه خانومه از حیاط پرید بیرون و گرفتمون 😂😂😂😂😂😂 مثل چی کتکمون زد😆😆 منم تپل و سفید بودم تمام لپام قرمز شده بود انقدر زنه زده بودم 😂😂😂 نگو چون اینا هر روز میرفتن زنگشون و میزدن زنه تو حیاط کمین کرده بود 😂😂😂😂😂 خلاصه من بدبخت همون روز اول گیر افتادم و یه کتک حسااااابی خوردم 😂😂😂
مامان تنها




#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
اخذ مدارک دانشگاه آزاد
واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا
با استعلام
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilat_iau

Instagram : H۲۶
👇👇👇👇
Https://instagram.com/iranntahsiilat
سلام به همه عزیزان و مهربانو جون 😍 سال نو همه مبارک ایشالا امسال سال خوبی باشه برای هممون، به پسر کوردتسلیت میگم روح عزیز اسمونیشون شاد 🖤
یه خاطره یادم اومد از بچگی و خنگول بودن خودم گفتم با شما به اشتراک بزارم😊 خدایی ما دهه شصتی ها خیلی ساده و مظلوم بودیم 😂😂 تقریبا ۴_۵ سالم بود که میگفتن عکس امام خمینی توی ماه هست ، من هر چیییی نگاه ماه میکردم نمیدیدمش🙈🙈🙈 باور کنید هر بار ماه کامل میشد من همش تو حیاط بودم و نگاهم به آسمون بود😂 ولی هیچی به هیچی بعد که نمیدیمش خیلی غصه میخوردم و فکر میکردم چون گناهکارم نمیبینمش😂😂😂😂 آخه بچه ۴_۵ساله چه به گناه 😍
مامان تنها





#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
🔥 بخور نخورهای لاغری و چاقی

🎦... بزن رو وزنت تا بگم چی بخوری و چی‌کار کنی که خوش‌اندام بشی و سالم 👇

🍏 60 📝 🍏 65 📝 🍏 70

🍏 80 📝 🍏 85 📝 🍏 90

🍏 95 📝 🍏 100 📝 🍏 105

🍏 110 📝 🍏 115 📝 🍏 +120

📣 « سالِ 1404 👈 سالِ سلامتی و زیبایی همراه با تناسب اندامِ دائمی »✨

🤝 مثل کوره چربی بسوزونید 👇
تخصصی زیر نظر دکتر مردانی مشاور تغذیه و به‌سرعت چاقی و بیماری‌های ناشی از چاقی رو درمان کنید 🤩🔥²⁶
👇
ʲᵒⁱⁿ➪[
https://t.me/+DHYyec5xZX0yMWI0 ]
سلام به همه دوستان گلم سال نو رو به همگی تبریک میگم ان شاالله برای همه پر از شادی وسلامتی وبرکت باشه تک تکتون رو دوست دارم از همه دوستانم که به یادم هستند ودعام میکنند ممنونم مخصوصا (مادر )عزیز وگرامی لطف دارید

به من امیدوارم همیشه سلامت باشی

واما باوان عزیز واقعا از سرگذشت مادر بزرگ شما متآثر شدم خیلی ناراحت کننده بود خدا رحمتشون کنه

پریشیطونک عزیزم ممنون که ارزوی شفای منو داری چقدر خوشحال شدم به خاطر داشتن همتون شاید باور نکنی ولی همیشه تو ذهنم هستی خدا رحمت کنه مادر عزیزتو امیدوارم برادر وپسرتون همیشه سلامت وموفق باشند وعمر۱۲۰ساله داشته باشند

راستش من خیلی سوتی نمیدم یا اصلا فراموش میکنم وگرنه هرشب حتما توی کانال هستم و سوتی نخونده نمیخوابم

این بار دوست دارم از ی معلم مهربان براتون بگم دوران دبیرستان ما اکثر معلم هامون خداییش خوب بودند وآقای مستشفی معلم ریاضی ما یکی از بهترین ها بود ایشون آقای لاغری بود که با صبوری کامل با بچها رفتار میکرد وقتی هم امتحان میگرفت بعد که برگه هارو میداد میگفت اگه توی صحیح کردن موردی هست بگین واینجا بود که همه برگه به دست صف میگرفتیم وبه نوبت پیشش میرفتیم میگفتیم آقا این سوال نمره کم دادی میگفت چند گرفتی مثلا میگفتیم ۱۶ میگفت بیا ۱۹ شد برو بشین بعدی مثلا ۹ گرفته بود نمرش ۱۵ میکردو نمره همه عالی میشدحتی اوناییکه تک میگرفتند ودل همه رو شاد میکرد الان واقعا نمیدونم زنده هستند یانه اما براشون دعا کردم ان شاالله که خدا توی ۲ دنیا شادش کنه 😍😍😍😍
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
زنی پسری سیاه پوست به دنیا آورد و
شوهرش از او طلاق گرفت اما 20سال بعد
اتفاق غیرقابل تصوری افتاد ...
😱👇

https://t.me/+_igcCWpb4ZU0YTY0

   ❌مشاهده کامل کلیپ و ماجرا ❌
این #محصول عالی وارداتیه💥💥💥
فقط ۲۰ تا از این مونده بیا تا تموم نشدههه

😍😍
کلی لوازم کاربری داریم که از دیدنش واقعا لذت میبری
✅ارسال_فوری به تمام نقاط
#ایران🇮🇷
✅پرداخت_درب_منزل


https://t.me/+Q7_wwt-do-UcdCrp
https://t.me/+Q7_wwt-do-UcdCrp
👆👆تلگرام
خیلی گفتین براتون لینک کانالشو بفرستم من خودم جنساشونو تضمین میکنم😉
@zaanone
کـارهایی را بکن که دوست داری،
جوری بـاش که دوست داری
و راهی را بـرو که حالت را بهتر می کند.
به اینکه دیگران دربـاره تو چه فکری می کنند،
فكر نكن ما اینجا نیستیم که بـاب میل دنيا و دیگران باشیم.
ما آمده ایم تا خودمـان،
تعبير رویـاهای خودمان، و برای خودمان باشیم

@zaanone
سلااام
صبح سه‌شنبه‌تون بخیر❤️
🚨 قیمت خودرو بعد از توافق بشدت ریزشی شد

🚨 امروز1404/01/26قیمت جدید خودروها توسط خودروسازان اعلام شد

🔴 قیمت جدید و شرایط فروش پس از اعلام قیمت ایرانخودرو + سایپا + پارس خودرو را در لینک زیر بخوانید 👇👇👇

https://t.me/+EQG0RvJgVJNhM2Zk
https://t.me/+EQG0RvJgVJNhM2Zk
این خانمه که سوره توحید به حای حمد خونده..😊..یه جریانی برا خیلی سال پیشه شاید هفتاد هشتاد سال پیش ...بزرگترا تعریف کردن....تو روستای دایی پدرم اتفاق افتاده...یه بار یه روحانی که اونوفتا شیخ میگفتن میاد روستا و مردم رو جمع میکنه...میگه کی بلده سوره حمد رو بخونه؟؟؟این بنده خداها هی به هم نگاه میکنن و نمتونن بخونن.😳 بالاخره یکی دل به دریا میزنه میگه بفرستید سراع فلانی(دایی پدرم  که مرد قرآنی و مومنی بوده)...یکی میره این دایی رو میاره میگه والا شیخ داره یه چیزی میپرسه که هیچ کدوم بلد نیستیم....دایی میاد خدمت شیخ و میگه بفرمایید بپرسید بینم چیه؟؟؟شیخ میگه والا خیلی ساده پرسیدم میگم سوره حمد بخونید ...دایی به مردم میگه یعنی شما هیچکدوم بلد نبودید بخونید؟؟؟؟خودش شروع میکنه میخونه...میگه بسم الله الرحمن الرحیم..الحمدلله رب العالمین....یدفعه مردم داد میرنن چی میگی گیج اون فاتحه است شیخ میگه حمد بخونید😁😁😁😘😐😐😐





#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️

रिकॉर्ड

06.02.202513:04
39.4Kसदस्य
06.08.202423:59
100उद्धरण सूचकांक
23.03.202508:49
2.1Kप्रति पोस्ट औसत दृश्य
23.03.202506:21
2.4Kप्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य
26.02.202523:59
12.55%ER
23.03.202523:59
5.34%ERR

विकास

सदस्य
उद्धरण सूचकांक
एक पोस्ट का औसत दृश्य
एक विज्ञापन पोस्ट का औसत दृश्य
ER
ERR
ЖОВТ '24СІЧ '25КВІТ '25

سوتی های زنونه 😅😉❤❤ के लोकप्रिय पोस्ट

13.04.202506:37
بچه هارودرآوردم آهوشلوار شوازترس خیس کرده بودهمه شون خیلی ترسیده بودن اومدیم بالا ازپنجره نگاکردم سوارهلی کوپترشدن رفتن ب هرخونه ای میرفتم چند نفرغرق خون بودن روزای بدی بود همه داغ دارعزیزاشون بودن اوناییم ک مونده بودن تو وسایل خونه قایم شده بودن سهرابو توجاش دوتاگلوله زده بودن بهیه قایم شده بود تو کندوی ارد بابچه های برادرش شاید سی چهل نفر ازروستا شهید شدن مجبوربودیم بمونیم چندباردیگ ب روستامون اومدن ازترس قالب تهی کرده بودم بازم رفتیم توهمون زاغه این دفعه خودمم پیششون موندم بای چاقو پشت در. تا گورشونو گم کردن رفتن خواهرکوچیکم زبونش تامدتها بنداومده بود فرداش رفتم شهر طلاهامو فروختم دوتیکه زمین خریدم وشروع کردم ب کشاورزی کردن درخت کاشتم سبزیجات وگوجه وخیار پیازو سیب زمینی شکرخدا جنگ داشت تموم میشد وبچه ها بزرگ شده بودن ده سالی گذشته دوسالیه جنگ تموم شده اوضاع زیادخوب نبود ولی امن بود افتادم دنبال حقوق حسین ولی مادرشوهرم زودتراقدام کرده بود چیزی دست من نبوددیگ ولش کردم وقتی اون ب یتیمای من رحم نکرد دنبال چی وبگیرم خلاصه ک کم کم براخواهرم خواستگاراومد شوهرش دادم پسرخوبی بود ازتوهمون خانواده دوتا دخترم واسه برادرام پیداکردم اونام بعدس سال زنشون دادم تواوج جوونی پیرشدم خورشید دخترخودمم ک نگو هرروز ی جور دلمو می شکست بعد 5 سال اونم شوهردادم ک عمر شوهرش زیاد ب دنیانبود بعد ده سال زندگی توتصادف مرد بازم داغ بچه دیدم آهوی عزیزم طفلک بیچاره م کبدش وازدست داده بود و من خیلی دیرفهمیدم و فوت کرد داغ فرزند خیلی سخته 😭😭😭😭😭😭خداسره هیچ مادری نیاره حسن مثل دیونه ها شده بود😭😭😭 هیچ جا آروم نداشت خیلی ب هم وابسته بودن خلاصه ک خیلی سختی کشیدم حسن درس وول کرد ورفت کارگری منم توخونه کارمیکردم تاخرج خونه دربیاد من ی دختر داغ دیده ی سر سخت کورد هستم برای رشد کردن ب هیچ مردی محتاج نیستم من ب تنهایی 6تا بچه کوچیک روبزرگ کردم بعضی وقتا شلوارمردانه پوشیدم تا مرداب چشم ضعیف نگاهم نکنن ونتونن بهم نزدیک بشن من ماکوان دخترکوردم پایان. خودم باتک تک کلماتش گریه کردم 😭😭😭
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
03.04.202509:59
وگفتم ازخونه تردشدم وبیرونم کردن چادرزدن ومنو همراه خودشون بردن توچادر بعدا فهمیدم دکترن هردوشون خلاصه ک شب موقع خواب منو بردن خونمون و درزدن پدرم دروباز کرد و این آقاوخانم گفتن مادکتریم واینجاگم شدیم صورت منو پوشوندن و ی لباس بلند تن من کردن ک کسی منو نشناسه اول صحبت کردن وگفتن ازماجرای من خبر دارن و گفتنک دکترن میخوان چندروز اینجا رایگان مردمو ویزیت کنن خلاصه چند روز مادرم برام غذامی آورد ونمیدونست ک من دخترشم منم ازدرون داغون بودم پنج روزموندن وهمه رو دارودرمان دادن واعتمادمردم وب دست آوردن بعدم این خانم دکترک خانم امینی اسمش بود گفت اتفاقی ک تو روستاتون افتاده رو شنیدم اون دختریو ک ازروستا بیرون انداختین وباید من ببینم ومعاینه کنم اگ دختریشو ازدست داده باشه بهتون حق میدم اگ نه ک خداهمتون و ببخش همهمه ای افتاد توروستا ک نگو دوتا ازخانمای همسایه روباخودش آورد توخونه پدرم پاشد وخانم دکتر روسری واز صورت من بازکردو ب پدرم گفت بروبیرون و موقع معاینه ب اونا توضیح دادک این هنوز دختره و من باخودم میبرمش شهرو ازاونایی ک این بلاروسرش آوردن شکایت می کنم بازبهیه حوچی گری درآورد واین دفعه خانم دکتر حسابی جوابشوداد وگفت ی پدری ازتو دربیارم تاابد توزندان بپوسی بهیه ی کم ترسید پدرم گریون متعجب ب دست وپام افتاد ازم حلالیت خواست خانم دکتر مهربون فردامنو پدر ومادرمو همون دوتا خانم و بعنوان شاهد باخودش بردمون شهر اونجا ی دکتر دیگه اومد وجریان وبراشون تعریف کرد پنج تا دکتر تایید کردن وروکرد ب پدرمادرم و بهشون گفت دختره روسفید باشید ومن اونجا تازه متولدشدم ووپدرومادرم بگربع افتادن پدرم وهانم دکتر ازم خواستن خواستن ازشون شکایت کنیم ک نزاشتم چون دیگ آبرویی برام نمونده بود ک جمش کنم آبرومثل ی بالش پره وقتی بادبزنه هر ی دونش و ی جامیبره ذهن چندنفرو پاک کنم بابا واگذارشون کردم ب خدا بعدها ک شش ماه گذشت خانواده این خانم دکتر اومدن روستامون پسرشون حسین منو دید و ی دل نه صددل عاشقم شد بعدها بهم گفت وقتی دیدمت تودلم ب خلقت خداآفرین گفتم اونا ازم خواستگاری کردن ما باهم ازدواج کردیم وبرای همیشه ازروستا رفتم و بعد چند سال شنیدم سهراب از درخت افتاده و فلج شد ه و بهیه شوهرش مرده و بخاطر پرستاری ازبرادرش اومدده.موقع غذادرست کردن پیکنیک می ترکه و کل صورتش می سوزه ووقتی خودشو توآینه میبینه مثل دیوونه ها میره بیرون و جیغ میکشه اونجا عدالت خدارودیدم چندبار فرستادن دنبالم ک حلالشون کنم نرفتم نتونستم ببخشمشون.. من جای خودمو شوهرموتوبهشت دیدم.برای بی کسی و بی پناهی مادربزرگم پاب پاش گریه کردم اونشب وروزای دیگ بیشتر بهش محبت میکردم تازه غم توچشماشو درک میکردم این چند سال هیچ کس نفهمیدچ غم بزرگی تودل مادربزرگمه😭😭😭 آخ عزیزترینم. رفیقم چندماه بعدمریض شد و فوت کرد😭
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
14.04.202505:57
سلام و درود بیکران به همه دوستان از تک تک نقاط ایران زمین،وسلام ویژه به مهربانوی ایران ❤️❤️❤️❤️
به پسر کورد تسلیت میگم بابت از دست دادن رفیق وپسرخاله شون،غم اخرتون باشه و روحش قرین رحمت حق🖤🖤🖤
سپاس ازمعلم بازنشسته اصفهانی که زحمت کشیده بودن ودرمورد جادوگر شهر اوز تحقیق کرده بودن ،راستش دلیل نامگذاری مادرشوهرم هم به دلیل آزار واذیتهاش وهم اینکه دزد آینده وارزوهام بود،نمیدونم قبلاً اینجا گفتم یا نه ولی من هر کاری کردم که جادوگر دست از سر من برداره از فحش وناسزا تا انداختن کفشاش تو‌کوچه،ولی پرروتر ازاین حرفها بود بهش گفتم من پسر تورو نمیخوام می‌خوام درس بخونم،گفت خب بخون مگه مانمیزاریم بخونی😈😈😈مامانم بهش گفت دختر من ناز پرورده س،کارنکرده،گفت همه ی اینارومیدونم من دختر تورو ،روتخم چشام نگه میدارم نمیزارم‌ آفتاب بهش بخوره،طوری نگهش میدارم که همه با انگشت نشونش بدن👈👈👈👺👺👺راست هم می‌گفت طوری پدرمودراوردن که همه با انگشت نشونم دادن،فقط میگم اخرتش سوزان🔥 🔥🔥🔥🔥هرچقدر می‌خوام که بدیهاشو فراموش کنم ولی نمیتونم💔💔💔💔💔❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹

تو همون مسافرت مشهدمون که گفتم 4ماهه حامله بودم ،رفتیم بازار،یه لباس حاملگی بلندمجلسی بود که جلوش کلا کارشده بودقیمتش هم سال 87،پنج هزار تومن بود دقت کنین یه دونه 5هزاری فقط،به شوهرم گفتم این لباس هم خیلی قشنگه هم ارزون،اینو برای من بخر،جادوگر شهر اوز برگشت به پسرش گفت که نه تو نباید بخری وظیفه ی مادرشه ،مادرش باید برای اولین بچه ش لباس حاملگی بخره ،قدر پولتو بدون ،حالا ازاین ورنمیزاشت برای من یه جفت جوراب بخره ازاونور بهترین ها رو هم برای خودش هم برای عروس وپسروداماد ودختر ونوه ونتیجه هاش می‌خریدو شوهرم حساب میکرد🤬🤬🤬🤬
یه روز رفتیم عکاسی ،عکس بگیریم دوتا عکس گرفتیم که قاب بگیریم تو هردوتاش این جادوگر بی دین چسبید به ما👥👥👥👥(حالا اون موقع من اصلا به فکرم هم نمی‌رسیدکه عکس دونفره باشوهرم بگیرم)شوهرم داشت نمونه عکسهارونگا میکرد وبه فارسی به عکاس می‌گفت که منو با لباس عربی تو عکس ادیت کن، منم با شوهرم بحث میکردم که من خوشم نمیادو باکت و شلوار بهتره،جادوگر شهر اوز هم منو چپ چپ نگامیکرد (بیا منوبخور😂😂😂😂)خلاصه شب که خسته و کوفته رسیدیم سوییت شوهرم رفت خرید کنه،منو تنها گیر آورد که هوی دختر(بخدا با همین لفظ)بشین سرجات ها،تومیخای پسرمنو از من جدا کنی ولی دیدی که پسر من ازاونا نیس ها حرف حرف منه اون منو با صدتا زن مث تو عوض نمیکنه،منم😳😳😳😳😳 اینجوری نگاش میکردم که چی داره میگه🧐🤔🤔🤔گفتم چی میگی باخودت چیکار کردم که پسرتو ازت بگیرم ؟؟؟؟
گفت فکر نکن نفهمیدم ،تو تو عکاسی داشتی میگفتی که نمیخوام مادرت پیش ما وایسه تو عکس😑😑😑😑😑 گفتم از کی تا حالا آنقدر روان فارسی متوجه میشی،خلاصه شوهرم اومد بهش گفتم ماتو عکاسی سرچی بحث میکردیم ،گفت چطور ،چیزی شده؟؟
گفتم فقط بگو سرچی بحث میکردیم،شوهرم گفت سرلباس عربی تو عکس،گفتم ببین مادرت چه تزی میده پس😏😏😏😏
شوهرم برگشت به مادر جادوگرش گفت از خودت حرف درنیار ،کسی حرف تورو نزد که دور برمیداری👿👿👿👿
اینا یه گوشه از همون قول‌های قبل ازدواج من بود که می‌گفت نمیزارم‌ آب تو دلت تکون بخوره 👺👺👺 به نظر شما هم نزاشت آب تو دلم تکون بخوره؟؟؟


#ساری قیز
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
17.03.202516:09
سلام وعرض ادب باوان هسدم آغا چندروز پیش مهمون داشتیم سه تا خانواده بودن دوستای شوهرم ازی شهردیگ اومده بودن حالا من برحسب عادت هفته ای دوبار چون مورچه داریم زیرفرشارو جاروبرقی می کشم دستمال هم می کشم خلاصه ک قشنگ برق انداحته بودم اینا اومدن قورمه سبزی بارگذاشتم سالادمم درست کردم خورش خلالم گذاشته بودم 🥴🥴🥴 باراول بود می دیدمشون زنااااشون میرفتم چایی بیارم برگشتنی زیرفرشامونگامیکردن 🙁🙁 جلو میزآرایشم عطرامونو بو میکردن 🙁🙁حالا گفتم چیزی می خواین اصلا خجالت نکشید چندباریم یکی ازخانما از برس من سردخترشو شونه زد😡😡😡 کلا پررووبی ادب بودن کل کارای پذیرایی باخودم بود شستن ظرفا جم کردنشون 🥲🥲🥲 عادت خیلی بدیم داشتن جلوی شوهرمن حجاب نداشتن ساعت 3 می رفتن بازار تا 7 غروب تاساعت ۱نمی خوابیدن من بازبون روزه خیلی سختم بود صباهم تا ساعت 1 ظهرمی خوابیدن همش ب کنار بخاطر بی حجابیشون انقد اعصابم خوردبود حالا شوهرم داشت ازخجالت میمرد گردن دردگرفته بود بس ک فرشارونگاکرد گفتم حقته تاتوباشی دوستای اینجوری نداشته باشی سه روز موندن واقعا اذیت شدیم دیسک کمرم زده ب پای چپم ینی درد غیرقابل تحملی داره می دیدن درد دارم ولی دریغ ازی ذره کمک ب شوهرم گفتم ی بار دیگ بااینا معاشرت کنی خودتم باهاشون پرت میکنم توکوچه🥴🥴🥴🥴🥲 باخودم میگم ازکجااومده بودن ک حتی یکیشون بویی ازانسانیت نبرده بود 🥲تازه برا حجاب ونمازخوندنمم جلو شوهرم مسخرم میکردن 😏😏😏حالامن درجواب گفتم من بی حجابیتون و جلو این همه نامحرم مسخره کردم؟ این تاج بندگیه ک رو سرم گذاشتم
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
15.04.202506:14
یه خاطره دیگه از بچگیم ،😂😂
کلاس اول ابتدایی که بودم یروز بغل دستیم گفت فلانی ما هر روز زنگ آخر میریم زنگ خونه هارو میزنیم فرار میکنیم نمیدونی چقدر کیف میده امروز توهم بیا منم گفتم باشه و زنگ آخر رفتیم ، آقا چشمتون روز بد نبینه همین که زنگ یه خونه رو زدیم یه خانومه از حیاط پرید بیرون و گرفتمون 😂😂😂😂😂😂 مثل چی کتکمون زد😆😆 منم تپل و سفید بودم تمام لپام قرمز شده بود انقدر زنه زده بودم 😂😂😂 نگو چون اینا هر روز میرفتن زنگشون و میزدن زنه تو حیاط کمین کرده بود 😂😂😂😂😂 خلاصه من بدبخت همون روز اول گیر افتادم و یه کتک حسااااابی خوردم 😂😂😂
مامان تنها




#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
12.04.202505:41
بی قرار یاررررم
موتورم روشن شد

چند سال پیش که بچه هام کوچیک بودن من نمی‌تونستم به تنهایی اینارو سر سامان بدم اکثر روزهای هفته خونه مامانم بودم
اکثر هم با آژانس میرفتم موقعه که میشستم تو ماشین دخترم میدید راننده غریبه اس گریه میکرد تا خونه مامانم دیگه تصور کنید اعصاب وروان من بیچاره رو
اون زمان داداشم تازه ازدواج کرده بود خونه پدرم زندگی میکرد خانم برادرم دختر خالم بود خیلی شباهت به مادرم داشت
خلاصه اینارو گفتم که اصل ماجرا بگم
یک روز مامانم داشته از وانتی جلو در خرید می‌کرده یکی از همسایه ها که تازه آمده بود به اون کوچه با مامانم سلام علیک می‌کنه فضول خانم آمار مارو داشت
به مامانم گفت حاج خانم چه عروس خوبی داری هر روز هر روز اون دوتا بچه برمیداره میاد خونه شما راستی نوه ات چه مریضی داره همش گریه می‌کنه
ولی چه خوب دخترت پیش خودت ولی اصلا خوب نیست داماد پرو کنی
مامان من گیج شده بود این چی میگه
که تو همین میان من همیشه در صحنه با صدا گوشنواز 😵‍💫😵‍💫😵‍💫 دخترم از ماشین پیاده شدم خانم همسایه فضول تا منو دید گفت خوبی عروس خانم که مامانم تازه فهمید این چی میگه
😂😂😂😂😂😂😂😂😂
که گفت عزیزم اطلاعات خیلی غلط این دخترم
اینا نوه های دختریم هستن این نوه من از راننده آژانس می‌ترسه گریه می‌کنه
اونی که تو خونه ام داره زندگی می‌کنه عروس وپسرم
🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪😂😂😂😂😂😂
محض تکمیل فرم شما عروسم دختر خواهرم بخاطر همین شباهت داره به خودم 😂😂😂😂😂😂
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
14.04.202505:57
حالا که دست به قلم شدم میخواستم یه سوتی که نه از ابروریزیم بگم البته من تقصیری ندارم ها همش تقصیر این شوهر ننه قشنگه😈😈😈
البته اولش یه عذرخواهی هم بکنم از آقایون گروه،با عرض پوزش از همتون 🙏🙏🙏🙏
ما بهاروتابستون،اکثرا میریم باغ وچون تابستونا هوای باغ خنکتره وکارمازیاد بیشتر وقتا شبا هم می‌مونیم ،برای همین من اکثرا چندتا لباس زیریدکی تو باغ دارم
امسال بعد برداشت انگور من خونه باغ و تمیز کردم ولباسهاروجمع کردم ،یکی ازش *و*ر*ت هارو محض احتیاط گزاشتم تو‌یه کیف دستی آویزون کردم
امسال زمستون هم چون چاه باغ آب نداشت شوهرم چندروز تو باغ کارگر داشت برای کندن چاه
چاه باغ ما با همسایه باغمون که یه پیرمرده مشترکه،برای همین اونم کمک میکرد وکارگرا تو خونه باغ ما صبحونه وناهاروشام میخوردن
نمی‌دونم شوهرم دنبال چی می‌گشته که این کیف دستی رو هم گشته بود ،نگو‌موقع گشتن لباس زیر من که به رنگ مشکی بود یه قسمتش تور بود رو زمین میمونه

خلاصه شوهرم شب اومد خونه موقع خواب یادش افتاد وشروع کرد به غرزدن،منه ازهمه جا بیخبر هم گفتم چی شده?میگه چی میخواستی بشه سر ظهر به همسایه همون پیرمرده گفتم غذا رواز روگاز بزار زمین ،دیدم دستش یه دستمال گرفته که توری ومشکیه با اون قابلمه روبرداشته😂😂😂😂😂😂 یه لحظه عرق سرد نشست روم ،بهش گفتم بزار زمین خودم بکشم،بعدشم شورتو برداشتم پشت بالش قایم کردم دیگه نمی‌دونم متوجه شد یانه😡😡😡
گفتم خب تقصیر خودته دیگه میخواستی وقتی کیف ومیگردی باز بزاری سرجاش
چندروز پیش رفتیم باغ همون شورتو از زیر بالش درآورد گفت اینو از جلو چشمای من گم و گور کن که باز اداهات یادم افتاد😂😂😂😂 تقصیر منه آیا ????,

#ساری قیز

#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
22.03.202514:58
سلام به همگی ومهربانو جونم 😍😍آقای پسر کورد گفتند پسر دایی شون اون چیزی که نباید بدانست یادش داد🤦‍♂🤦‍♂🙈🙈🙈ما یک همچنین پسر دایی داریم🤦‍♂🤦‍♂ ۳۰ سال پیش داداشم ۱۲ سالش بود مامانم باردار بود داداشم از مامانم می پرسه که بچه چطوری به دنیا می آید مامانم میگه از شکم مو پاره می‌کند بعد بچه را در می آیند خلاصه خونه ی دایی م روستا هستند داداشم میره چند روز مونده اونجا دایی م یکی از گوسفند هاش داشت زایمان می کرد پسرم که اون موقع ۱۶ سالش بود به داداشم میگه بیا نگاه کن بعد داداشم کامل می بینه که چه طور گوسفند زایمان می کنه🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂بعد پسر داییم بهش میگه می دانی خانم ها چه طور زایمان می کنه 🙈🙈🙈داداشم میگه آره شکم شون پاره می‌کند 😜😜😜پسر داییم یدونه می زنه توی سرش میگه خاک توی سرت خانم ها ببخشید مثل گوسفند ها زایمان می کنه 🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂خلاصه داداشم از خونه داییم می آید دوباره از مامانم می پرسه که بچه چطوری به دنیا می آید مامانم قاطی میکنه میگه چند بار می پرسی گفتم از شکم😡😡😡داداشم میگه چرا دورغ میگی من دیدم گوسفند ها چه طور زایمان می کند 😱😱😱بعد پسر دایی گفت خانم ها اینجوری زایمان می کنه 🙈🙈🙈😂😂😂😂خلاصه فکر کنم توی همه ی خانواده ها یک همچنین پسردایی ی هست😜😜😜 چرا یکی از سوتی ها را یکی اینجوری لایک😐😐 میکنه بقیه هم کار می‌کنند این همه زحمت میکشم. تایپ میکنیم اخرش جواب ش اینه اصلا درست لایک نمیکنه😏😏😏😏پری از قم از طایفه بزرگ لرهای بختیاری 😍😍
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
12.04.202505:40
بی قرار یاررررم
یادتون نره منو
آمدم با یه اتفاق جالب
همان چطور که گفتم من چهرم هزار ماشاالله به سنم نمیخوره
ماشاالله دخترم قد و قامتش بلند کنار من می ایسته همه فکر میکن ما با هم خواهر هستیم اینم بگم دخترم اصلا شبیه من نیست کپی برابر اصل مامانم صورت گرد هیکل تو پر درشت
تو یکی از مراسم هامون دیدم دخترم با چشمان خونی صورت قرمز داره میاد سمتم
یهویی گفتم یا خدا چته دختر
دیدم با خشم دست منو گرفته میگه بیا بیا
رفتم دیدم به خانمه میگه ایشونو میگی اونم گفت بله مامانم بود داشت از خنده ریسه می‌رفت
نگو خانم ببخشید ها( بی عقل ) رفته به مامانم که دخترم پیشش بوده گفته حاج خانم ما یه پسر خیلی خوب مومن خلاصه ...... همه چیز تموم داریم میخواستم دخترتونو خواستگاری کنم
مامانم گفته من یدونه داشتم اونم رفته گفت نه بابا شما دوتا داری چهره دخترم 😳😳😳
مادری که نمیدونه چندتا دختر داره 😵‍💫😵‍💫😵‍💫🤨🤨🤨🤨
گفته دختر کوچیکه که زود براش برای دختر بزرگتون خواستگاریم
دخترم فهمید آتیشی شده بودددددد حسابی همش حرص میخورد که مامان کمتر به خودت برس گفتم چیه مثل پیر زنها صورتم چروک بود خوب بود یا لباس های شلخته بپوشم خوبه
ولی بهش گفتم تا میتونی این داستان به فامیل های بابات با آب و تاب تعریف کن 😂😂😂😂😂😂😂😂😂
برگشت گفت همینو کم داشتیم مادر از دختر خواستگاری کننن
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
11.04.202516:08
سلام
آتشی هستم
این برق رفتن ها هم باعث مزاحمت تلفنی برا آتش نشانی شده
تلفن آتش نشانی 125
اتفاقات برق 121
تا برق قطع میشه تلفن آتش نشانی هم زیاد زنگ میزنن چرا برق رفت کی میاد
اما خاطره 😁 یه شب برق رفته بود تلفن زنگ آتش نشانی زنگ خورد
گفتم بفرما یه خانم بود حسابی تحویل گرفت سلام خوبی خسته نباشید خدا قوت ما هم خوشحال که یکی تحویلمون گرفت 😊☺️
ببخشید یهو گفت🙈( ر ی د م)🙈 رو کله همتون چرا برق رو قطع کردین 😂گفتم والا ما خودمون منتظر برق هستیم اشتباه گرفتی اینجا آتش نشانی هست گفت ببخشید و قطع کرد 😃😃😃




#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
14.04.202515:12
سلام مهربانو جانم و سلام به همه دوستای قشنگم💕
اینی ک میگم سوتی نیس، یه تیکه از زندگیمه ک دوس داشتم بهتون بگم
ایشالا ک حتی شده یه ریزه براتون جذاب باشه😊
یه روز خیلی حالم بد بود اعصابم داغون بود حوصله هیشکیم نداشتم، چن ماه بود طلاق گرفته بودم ک یه پسری بودش ک خیلی دوسم داشت، حالا دروغ چرا، منم بش علاقه مند شده بودم،(پسره اشنامون بود و از روزی ک طلاق گرفته بودم شروع کرده بود ابراز علاقه) چرا؟ چون قبل ازدواج خواستگارم بود ولی بنا به دلایلی نشد ازدواج کنیم، خلاصه
اولش فک کردم خیلی عاشقمه ولی چن ماه ک باش حرف زدم حس کردم یکم مشکل روانی داره
خیلی بیش از حد بهم وابسته بود و خواسته های گاها نامعقول ازم داشت و بعضی رفتار دیگش منو به این نتیجه رسونده بود..
دیگه میخواستم برا همیشه بذارمش کنار ولی خودمم اذیت بودم
اون روز ک اصن اعصاب نداشتم دیدم تلوزیون داره یه مرکز مشاوره رو تبلیغ میکنه، یه مرکز خیلی معروفیه ولی دیگه اسم نمیبرم چون تقریبا همه میشناسن😅
مرکز تو تهران بودش و اینکه میتونستی مبلغی پرداخت کنی و تلفنی مشاوره بشی
اغا من زنگ زدم همه کاراشو کردم و وقت مشاوره مو اکی کردم
یکی دو روز بعد مشاورم بهم زنگ زد و من همه مشکلاتمو گفتم، از ازدواجم گرفته تا رابطم با اون پسره و مشکلات زندگی قبلم و اعصاب خوردی اون موقع و و و...
خلاصه این اقا خیلی خوب بهم مشاوره داد و کلی برام وقت بیشتر گذاشت
بعد ازم پرسید کجایی هستین گفتم تبریز این جناب مشاور گل از گلش شکفت و یکم تبریز و تعریف کرد و فلان بعدشم از خاطراتش ک به تبریز اومده بوده و خیلی خوش گذشته و عاشق تبریزه😊😍
این جریانا گذشت و من یه روز دیدم این اقا عوض سه ساعت مشاوره 10 ماهه داره به من مشاوره میده😆😆
البته هر روز نه ها، مثلا هفته ای یبار پیگیری میکرد ک مشکلتون چی شد فلان...
بعدش ک دیگه مطمعن شد من قصد ازدواج با اون اقا و هیچ کس دیگه رو ندارم یه روز گفت عکس پروفایلتون برا خودتونه گفتم بله و اینجوری شد ک بحثای جدی شکل گرفت و دیگه درمورد خودمون صحبت کردیم و قرار شد اگه به تفاهم رسیدیم قرار خواستگاری و اینا گذاشته بشه ک من چون تجربه بدی داشتم حدود یه سال باهم صحبت کردیم و چن بار همو دیدیم و بیرون رفتیم و اینا ک دیدم هیچ اخلاق بدی نداره ک نتونم باش زندگی کنم، چه از لحاظ خرج کردن چه بد دلی چه بد دهنی چه بداخلاقی و...
بعده یه سال هم اومدن خاستگاری و عقد و اینا و الانم نزدیک دوسال و نیمه ک داریم باهم زندگی میکنیم
خدارو هزار مرتبه شکر خیلی ازش راضیم🥰
اینم بگم همسرم اینا درسته تهران هستن ولی اصالتا کرمانشاهین
قبل ازدواج بهم گفت میتونی بیای تهران ک گفتم خونواده من بخاطر تک دختر بودنم خیلی بهم وابستن و اگه بیام اونجا هم من افسرده میشم هم اینا ک همسرم بخاطر فهم و شعور فوق العادش گفتش ک نه انصاف نیس اذیت شین و خودش اومد تبریز
ک بخاطر این کارشم بابام خیلی خوشش اومد و یه اپارتمان برامون خرید ک همسرم تو شهر غریب حس تنهایی نکنه و همیشه بهش میگه هر مشکلی داشتی رو ما حساب کن
چه داداشام چه بابام
مامانمم ک انقد بش محبت میکنه گاهی وقتا همسرم میگه حس نمیکنم از مادرم دورم❤️
حالا اینارو گفتم ولی از زندگی قبلیم و عذابایی ک کشیدم هنوز هیچی نگفتم!!!!!
از اون اهریمنایی ک جدا شدم...😖😖😖
از اون قوم یعجوج و معجوج ک هیچ بویی از انسانیت نبرده بودن و یه خونواده عقده ای دور هم جمع شده بودن ک هیچ کسی رم قبول نداشتن!!
خیلی ممنونم ازتون با اینکه خیلی طولانی بود وقت گذاشتین و خوندین♥
اگه دوس داشتین بقیه زندگیمم براتون میگم
عذابایی ک کشیدم و بلاهایی ک سرم اوردن و خیلی چیزای دیگه...
خیلی دوستون دارم♥

#کک مکی

#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
09.04.202505:54
یبار یه آقا به بابام پیله کرده بود
که بهم پول قرض بده بابا هم واقعا نداشت
هرچی میگف ندارم قبول نمیکرد
یه روز بابا رفت تو باغ گفت اگه اومد بهش بگین رفته مسافرت تا چند روز نمیاد
بعد از ظهر این بنده خدا اومد در زد داداشم رفت دم در بهش گفته بود که بابا سه روزه رفته مسافرت
یهو مامان اومده بود گفت حاجی صبح رفته مسافرت 😂
همینجوری که صحبت میکردن بابا با موتور از سر کوچه پیچید بیاد خونه دیده بود این در خونه هست هول شده بود خواست برگرده با موتور خورد زمین قیافه اون آقا دیدنی بود 😄😄😄



#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
05.04.202505:47
سلام و درود به همه ی اهالی سوتی،مخصوصا بانوی ایران زمین مهربانو جان که همه ی ما رودور هم جمع کرده واز هردیارو ولایتی دوستان خیلی خوبی دورهم جمع کرده❤️❤️❤️❤️❤️

از برادر گلمون امیر جزیره ی عزیز خیلی ممنونم که همه رو یاد میکنن واحسنت به این حافظه ی عالیتون،🌹🌹🌹دمتون گرم میگم به کلاس فوق العاده ای که تشکیل دادین،به نظر من نوشته هاتونوپاک نکنین وبفرستین تو گروه که من خودم خیلی مشتاقم برای کلاس شما👍👍👍👍👍❤️❤️❤️❤️❤️
واما تصوراتتون از من تا حدی درسته،من ۱۷۰قدمه،نسبتا تو پر ،با صورت کشیده وپیشونی بلند و موهای بلند وحالت دار فر،واما در مورد شباهتم به خانوم شاکردوست،باید بگم چشمهامون خیلی شبیهه،👀👀👀 ،از نظر ظاهری من خیلی شبیه خانوم مرجان محتشم(بازیگر سریال پس ازباران،نقش شهربانو که دهه ۸۰پخش میشد) هستم البته خودم نمیگم‌ها هرکی منو میبینه نظرش همینه👍👍👍
پری شیطونک عزیز گفته بود که کم پیدا شدم،والا خودمم نمی‌دونم چم شده،سگ سیاه افسردگی دنبالم کرده😂😂😂😂یه مدته تو لاک خودمم،وحوصله ی هیچی رو ندارم😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨

در مورد جادوگر شهر اوز هم بعضی وقتا دلم براش میسوزه ،بااینکه ۸تا بچه داره ولی هیچکدوم سراغی ازش نمیگیرن،البته اینم باز برمیگرده به سنگدلی خودش🖤🖤🖤🖤
تو کانال چالش بحث حلالیت داغ بود یه مدته فکرم درگیره اینه که آیا میتونم حلالش کنم یانه,وقتی به گذشته ها فکر میکنم به زمانی که قدرت دستش بود ،از هیچ ظلمی دریغ نمی‌کرد،اون موقع ها با خودم عهد کرده بودم که منم مث خودش باهاش رفتار کنم،ولی الان که از عرش به فرش رسیده با اینکه بازم بدیهاش دلمو میسوزونه بازم نمیتونم مث خودش باشم وجدان و ذاتم اجازه نمیده که تلافی کنم،یه سال بعد عروسیمون قسمت شد و مارفتیم مشهد،منم ۴ماهه حامله بودم و به شدت بدویار،باعرض معذرت هرچی می‌خوردم بلافاصله بالا میاوردم🤢🤢🤢🤢🤮🤮🤮🤮🤮
تو نزدیکی حرم سوییت گرفته بودیم و پیاده می‌رفتیم زیارت وبرمیگشتیم من یه جفت کفش اسپورت سفید داشتم که خیلی سنگین بودن،وچون طول روز برای زیارت وخریدپای پیاده می‌رفتیم من ازدرد پاهام و اینکه کفشا سنگین بود نمی‌تونستم راه برم🦵🦵🦵🦵روز دوم یا سوم بود که به شوهرم گفتم برای من یه جفت دمپایی طبی بخر من با این کفشا نمیتونم راه برم،جلو کفش فروشی برگشت گفت دمپایی میخای چیکار خونه پر دمپاییه،پسرم پولش کجا بود برای تو دمپایی بخره ،اونموفع نمی‌دونم این زبون دومتری👅👅👅من کدوم گوری بود که جوابشو بدم،شوهرم هم منگلتر از خودم بجای اینکه بهش محل نزاره راهشو کشید رفت،فردای اونروز بعدنماز صبح جادوگر شهر اوز کفشاشو‌ گم کرده بود اومدنی سرراه به شوهرم گفت برام دمپایی بخر،دمپایی ها روخرید ظهر پوشید رفت حرم کفشای خودشو پیدا کرد ،دمپایی ها روگزاشت تو کیسه آورد گزاشت تو چمدونش😶😶😶 مایه هفته تو مشهد بودیم من با اون کفشا نصف مشهد وگشتم یه شب که دیگه اصلا نمی‌تونستم راه برم وخیابون هم خیس بود از حرصم کفشارو‌پرت کردم وپا برهنه برگشتم سوییت👣👣👣👣شوهرم کفشا رو برداشته بود آورده بود ،دیگه برگشتنی من پاشنه ی کفشا رو خوابونده بودم ،تو راه آهن تهران وقتی داشتیم از پله برقی پایین می‌رفتیم ووسایلمون زیاد بود لبه ی تیز پله برقی گیر کرد به پاشنه ی پام و گوشت پامو کند طوری که کفشم پر خون شده بود،این یکی از صدها ظلمی بود که اولین سفربه من روا داشت،ولی الان وقتی به اون روزا فکر میکنم میبینم که مقصر خودم بودم تا مظلومی نباشه ظالمی وجود نداره،البته الان هیچ کس حریف زبون من نیس 👅👅👅ولی نمی‌دونم چرا اون موقع لالمونی میگرفتم😃😃😃 خدا همه مونو به راه راست هدایت کنه


#ساری قیز
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
05.04.202505:43
سلام مهربانوی عزیز ممنون بابت کانال خوبت تازه عضو شدم ولی ازبس خندیدم پیچای رودم صاف شده❤️

سوتی که میگم مال مامانمه

سال گذشته ماه رمضون بود وقت دکتر چشم پزشکی داشتم
مامانمم بامن اومده بود از قضا یه خانوم و آقای مسنی هم اومده بودن تا چشمای عمل کرده حاج آقارو نشون بدن

اینا کارشون که تموم شد منتظر بودن تا بیان دنبالشون یهو درباز دوتا پسر هیکلی با موهای ژولیده و لباسای بهم ریخته اومدن تو مامان منم تازه یه چای خرما ازمنشی گرفته بود داشت افطار میکردتا اینارو دید چایی پرید توی گلوش و لیوانو پرت کرد وسط مطب و جیغ زد؛یا امام هشتم جنگ جویان کوهستان حمله کردن 😁😁
🤣🤣🤣

بعدش تازه فهمیدیم نوه های اون حاج آقا بودن بنده خدا ها خودشونو از سرکار رسونده بودن

حالا مامان منم کلی خجالت کشید ومعذرت خواهی کرد ولی مریضا که هر کدوم داشتن میرفتن میومدن ازمامانم تشکر میکردن که روح و روانشونو شاد کرده😝😝😂😂
🤣🤣🤣🤣

#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
17.03.202516:08
اخ اخ اینم بگم😂

عموی من که زن گرفت اون زمان رسم بود ماه رمضون خانواده عروس وداماد افطاری دعوت میکردن خانواده مقابل رو😍😍😍


اقاااا خانواده زن عمو،ماهاروهمگی دعوت کردن،این عموی منم همچییین شیک وباکلاس منتظرنشسته بود اذان تمام بشه تابعدافطارکنه😎😎😎

بعداذان هم گفت نه اول نمازبخونم بعدمعدم سنگین میشه نمیتونم😊😊😊😊
خانمش اشاره زد به برادرش که یه بامیه بده بخوره اول بعدنماز😍😍😍


نمیدونم چراحس خودشیرینیم گل کردگفتم زنعموجوش نزن عموکه روزه نیس قبلی که بیاد یکم خاک مالیدبه لباش ک فک کنی روزه اس😊😊😊

عموم😡😡😡
زن عموم😒😒😒😒
من مامانم عمه هام وبقیه خانمها🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣


#پریشیطونکم 😎😎😎

#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।