Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
فریبا خادمی avatar
فریبا خادمی
فریبا خادمی avatar
فریبا خادمی
19.03.202511:57
❤️

نوروز بمانی، دوست خوبم!

❤️

@fariba_khademi
से पुनः पोस्ट किया:
مهرداد رحمانی avatar
مهرداد رحمانی
04.02.202515:37
هر شب و هر سَحر تو را من به دعا بخواستم
مولانای عاشقِ دعاخو
✍ مهرداد رحمانی

دعا نزد مولانا با دیگران فرق دارد.

مولانا عاشق بود و عاشق به هر بهانه‌ای وصال معشوق را می‌طلبد. دعا نزد مولانا چنین بهانه‌ای است... بهانه‌ای عاشقانه.

دعا برای مولانا تنها یک عمل نیست که گاه‌گاه از او سر زند. دعا برای او ریسمانی است که او را از خود بیرون کشد تا برِ دوست رساند.

کلیدِ حاجت خلقانْ بدان شده‌ست دعا
که جانِ جانِ دعایی و نورِ آمینی

«دیوان شمس،  غزل ۳۰۶۳»

و این ریسمان نه از او جدا، که در جان او آویزان است... ذرّه ذرّه‌ی وجود مولانا ریسمان است؛ ریسمان دعا.

گویی جان مولانا و ریسمان دعا در همدیگر سرشته‌اند؛ این خوی آن گرفته و آن خوی این...
تا جایی که می‌گفت:

زِ بس دعا که بکَردم دعا شُدست وجودم
که هر که بیند رویَم، دعا به خاطرش آرَد

«دیوان شمس،  غزل ۹۰۳»

پس نزد مولانا خودِ دعا مهم است نه رد و قبول آن. مولانا فراسوی اجابت، تمنّای گفتگو دارد... گفتگویی عاشقانه با دوست...

ای اَخی دَست از دعا کردن مَدار
با اجابت یا رَدِ اویَت چه کار؟

«مثنوی، دفتر ششم»
*رَد را بدون تشدید بخوانید.

اگرچه که می‌دانست همین که دعا رخ می‌دهد، خود نشان اجابت است و تا لبّیک دوست نباشد، کسی به دعا نخواهد نشست... 

چون بنده آید در دعا او در نهان آمین کند
آمین او آنست کو اندر دعا ذوقش دهد
.
«غزلیات شمس،  غزل ۵۲۸»

برای دعا منافعی برشمرده‌اند:

دعا خاطرِ پراکنده‌ی آدمی را جمع می‌کند،
دعا به وجود آدمی یکرنگی می‌بخشد،
در دعا، آدمی خلوص خویش را باز می‌یابد.
و چنین خلوصی اگر لحظات او را فتح کند، عقده‌های روحش یک به یک گشوده خواهند شد. ناگاه چشم باز می‌کند و خود را با همه‌ی جهان در آشتی می‌بیند. 

این‌ها همه هست، اما مولانا نفع‌جو نیست. مقصود او از هر چیزی، چه دعا چه غیر دعا، در جوارِ دوست بودن است.
مقصود او، از خود مُردن و در او زنده شدن است.

نه زِ چَپْشان چاره بود و نه زِ راست
حیله ها چون مُرد، هنگامِ دُعاست

«مثنوی، دفتر سوم»

اصلا مولانا به همین دلیل دعا را دوست دارد؛ چون دعا اعتراف به عجز است. به شکست ترفندها و چاره‌‌جویی‌ها،  منیّت و خودبینی‌ها.
 
این حال برای مولانا خواستنی است. حالی غریب که در ژرفایش بشارتی نهفته است...
بی‌چاره شو تا چاره‌گر از راه رسد.
دردمند شو تا درمانگر از راه رسد.
و ویرانه شو تا آبادگر از راه رسد.

دست اِشکسته بَرآور در دعا
سوی اِشکسته پَرد فضلِ خدا

«مثنوی، دفتر پنجم»

زبانِ حال مولانا آن است که ای دوست، من از صید تو ناتوانم، تو مگر آیی و مرا بِبَری... مرا در دام محبّت خویش افکنی... 

و مولانا تمامِ خویش را درمی‌بازد،
و یکسره از خویش برمی‌خیزد؛ تا جا برای او باز شود...

و چه منظره‌ای...

دهان او به دعا می‌جنبد اما خداست که می‌گوید.

آن دعایِ بی‌خودانْ خودْ دیگرَست
آن دعا زو نیست، گفتِ داورَست
آن دعا حق می‌کند چون او فناست
آن دعا و آن اجابت از خداست

«مثنوی، دفتر سوم»

این بار اوست که هم دعا می‌کند و هم اجابت... و مولانا هست اما نیست...

و خدای مولانا از این هم کریم‌تر است...

کَرم او را ببینید که «بی هیچ دعاگویی، عالم شده پرآمین»..
که ناگفته دعا استجابت می‌کند و به انتظار دعا نمی‌ماند. او دل‌ها را هر دمی گشایش می‌دهد.

ای دعا ناگفته از تو مُستجاب
داده دِل را هر دَمی صد فتحِ باب

«مثنوی، دفتر پنجم»

@mehrdad_rahmani4
से पुनः पोस्ट किया:
مهرداد رحمانی avatar
مهرداد رحمانی
29.01.202515:50
مولانا و یأس
✍ مهرداد رحمانی

شاهِ لاتأسو علَی ما فاتَکُم
کی شَود از قدرتشْ مطلوبْ گُم

(مولانا، مثنوی،  دفتر ششم)

مصرع اول می‌گوید که خدا آن پادشاهی است که فرموده: «نومید نشوید و غم مخورید از آنچه از دست رفته است...»

اما همگی به تجربه فهمیده‌ایم که چه یأس‌ها؛ که در دل‌های آدمیان سر می‌زند؛ در از دست رفتن مطلوب‌ها، یا نرسیدن به مقصودها.

چه هراس‌ها و چه نگرانی‌ها که آدمی را در بر می‌گیرند، روح و تنش را می‌فشارند و در نهایت به چاه نااُمیدی می‌افکنند.

مولانا هم تلخی این هراس‌ها را چشیده، او خزیدن در چاه یأس‌ها را زیسته،
ولی گویی از آن سوی روشنایی بیرون جهیده، که از زبان خدا می‌گوید:

«نترسید! بشارت بر شما باد که هیچ مطلوبی نیست که در قلمروِ قدرت او گم شود و از کف رود».

مولانای صبح‌خو در آثارش قند مکرری دارد  که «سوی نومیدی مرو، امّیدهاست». او  چندین بار هم به بشارت گوارای «لاتأسوا» اشاره کرده که معنایش این است: «مأیوس مشو».

مثلا از زبان خدا می‌گوید:

اگر شُد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم
برآور سر زِ جودِ من که لاتأسوا نِمودَسْتم

«مولانا، دیوان شمس، غزل ۱۴۲۰»

اما گویی ماجرا ژرف‌تر ازین است.
درست است که مولانا، آدمی را از غلطیدن در کوی نومیدی برحذر می‌دارد، اما او خود در اعماق تاریک یأس‌ها نوری یافته.

نوری ماوراء همهٔ نورها...  نور ِ او....او

در چشم مولانا، نااُمیدان و ترسیدگان در نزدیک‌ترین فاصله از خداوندند.

چرا که ترس و یأس، عمیق‌ترینِ عجزها و شکستگی‌هاست....
و او همواره نزد شکستگانست...

گویی خدا درست پشت پردهٔ یأس؛ درست پشت پردهٔ ترس آن‌هاست، اما آن‌ها او را نمی‌بینند.

و این همان سرّی است که در جهان مولانا، خدا در «خفا و پنهانی» به مأیوسان شربتی می‌دهد که اگر امیدواران از آن باخبر شوند، از حسرتش خواهند سوخت.

شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی
تا فغان برناوَرد از حسرتش، اُمیدوار

«مولانا، دیوان شمس، غزل ۷۱۹»

@mehrdad_rahmani4
15.01.202513:56
❤️
یادآوری

فردا جلسات(سبک زندگی با ادبیات ) و ( مثنوی خوانی ) با یاری خدا برگزار خواهد شد .

قدم سر چشم
❤️

@fariba_khademi
❤️

شصت و هفتمین نشستِ کمیتۀ صلح و ادبیات انجمن علمیِ مطالعاتِ صلح ایران‌

صلح با خویش‌تنِ خویش

خوانش داستانِ وکیلِ صدرِ جهان از دفتر سوم‌ِ مثنویِ مولانا.


فریبا خادمی
مدیر نشست: ژاله افشار.

نشستِ سوم و پایانی:
چهارشنبه، دومِ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰.

📍غیرحضوری و رایگان


لینکِ جلسه در گوگل‌میت (Google Meet):

🔗 https://meet.google.com/gcw-cvcf-sdi




📎 فایل صوتی نشستِ اول

📎 فایل صوتی نشستِ دوم


@fariba_khademi



❤️
से पुनः पोस्ट किया:
SEPEHR-E MEHR | سپهرِ مِهر avatar
SEPEHR-E MEHR | سپهرِ مِهر
13.02.202509:42
❤️

قرآن ،
خواندنی

❤️

@fariba_khademi
04.02.202509:06
❤️

بانگ ديوان گله بان اشقیاست
بانگ سلطان پاسبان اولیاست

نگهم دار ای معين

مولانا
❤️
@fariba_khademi
27.01.202507:57
❤️

به وقت شادی غمش را بنگر
و به وقت غم شادی را

و عهد آدمی آن است که بنگردو ننگرد
عهد او ، نظاره است
و نظاره گران کیمیاگرانند.

❤️

@fariba_khademi
02.01.202505:55
❤️

سلام عزیزان
ایام ، خوش و آرام

ما هر هفته پنج شنبه ها از ساعت ۳ تا ۴ و نیم بعداز ظهر در موزه تصاویر معاصر ( کافه تاريخ ) مثنوی خوانی داریم . اگر تمایل داشتین تشریف بیارین.


این جلسات برای عموم آزاد و رایگانه و نیازی به ثبت نام و هماهنگی نداره.

قدم سر چشم دوستان
فريبا خادمی
❤️

@fariba_khademi
20.10.202404:26
✨✨✨
12.03.202517:08
❤️

تشنه می نالد که کو آب گوار
آب هم نالد که کو آن آب خوار ؟

مولانا

آن کس که خود را پاک می داند ،
آن کس که به زعم خویش گناهی نکرده ،
آن که در اوهام خویش از تیرگی می گریزد ، خویش را محروم می سازد .

نیاز، تنها راه اتصال به روح است و این نیاز ،مسیری است برای نادانان ،
برای فقیران ، برای گناهکاران و بیماران و ناامیدان

خدا آنان را می جوید !

و تویی که به اندوخته هایت ، به دانش هایت، به سال های عبادت و بندگی ات مفتخری، بدان که محرومی !

هر گناه و خطا و از دست دادنی آدمی را به میدان تواضع و بیچارگی پرتاب می کند تا با ( علمتنا ) شستشو یابد.

ناامیدی را خدا گردن زده است
چون گنه مانند طاعت آمده است

مولانا

شب خوش دوستان نازنینم
❤️

@fariba_khademi
13.02.202505:09
❤️

زآن یار دلنوازم شکری است با شکایت

بشنو تو این حکایت....
این راه بی نهایت...

برگو کجای ماندی ؟
ای کوکب هدایت ...

❤️

@fariba_khademi
03.02.202507:19
❤️

ای خمشی مغز منی
پرده آن نغز منی

کمتر فضل خمشی
کش نبود خوف و رجا

مولانا
❤️
@fariba_khademi
26.01.202505:26
❤️

کار خود کن ،
روزی حکمت بچر

مولانا

❤️

@fariba_khademi
21.10.202406:06
اصول باغ‌ها (٧)

مولانا می‌گه هر هیجانی در ما نیروی محرکه‌ایه که ما رو به‌سمتِ جلو می‌رونه و موجب اصلاحِ جهانِ اجسام و جهانِ معنا می‌شه.
هیجانِ ترس یکی از قوی‌ترین و عمده‌ترین هیجاناتِ ماست و مولانا می‌گه این نیرویِ محرکۀ قدرت‌مند ما را به حرکت و پویایی و پیدا کردن راهِ خلاصی از رنج‌ها و نقص‌هامون وادار می‌کنه.
دیدگاه شگفت‌انگیزِ مولانا رو دربارۀ ترس با هم می‌شنویم:


پادشاهی را خدا کشتی کُنَد
تا به‌ حرصِ خویش بر صف‌ها زنَد

قصدِ شه آن نه که خلق آمِمن شوند
قصدش آن‌که مُلک گردد پای‌بند

آن خَراسی می‌دَوَد، قصدش خلاص
تا بیابد او ز زخم آن دَم مَناص

قصدِ او آن نه که آبی برکَشَد
یا که کنجد را بدآن روغن کُنَد

گاو بشْتابد ز بیمِ زخمِ سخت
نه برایِ بردنِ گردون و رَخت

لیک دادش حق چنین خوفِ وَجَع
تا مصالح حاصل آید در تَبَع


هم‌چنان هر کاسبی اندر دکان
بهرِ خود کوشد، نه اصلاحِ جهان

هریکی بر درد جویَد مَرهَمی
در تَبَع قایم شده زین عالَمی

حق ستونِ این جهان از ترس ساخت
هریکی از ترس، جان در کار باخت

حمد ایزد را که ترسی را چنین
کرد او معمار و اصلاحِ زمین

این‌همه ترسنده‌اند از نیک و بد
هیچ ترسنده نترسد خود ز خَود


پس حقیقت بر همه حاکم کسی‌ست
که قریب است او، اگر محسوس نیست

هست او محسوس اندر مَکْمَنی
لیک محسوسِ حسِ این خانه نی

آن حسی که حق بر آن حِس مُظهَر است
نیست حسِّ این جهان، آن دیگر است

حسِّ حیوان گر بدیدی آن صُوَر
بایزیدِ وقت بودی گاو و خر

مولوی
مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢١٩٣-۲۲۰۷

ترس و لرزه باشد از غیری یقین
هیچ کس از خود نترسد ای حزین

آن حکیمَک وَهْم خوانَد ترس را
فهمِ کژ کرده‎ست او این درس را

هیچ وَهمی بی‌ حقیقت کِی بُوَد؟
هیچ قلبی بی‌ صحیحی کِی رَوَد؟

کِی دروغی قیمت آرَد بی ز راست؟
در دو عالَم هر دروغ از راست خاست

مولوی
مثنوی، دفتر ششم،، بیت ٢٢١٧-۲۲۲۲


مولانا راهِ خلاصی از ترس‌هایِ روانی رو این‌طور مطرح می‌کنه: اگر نیروی محرکۀ قویِ ترس رو متمرکز کنیم بر ترسِ دور از حقیقتِ این لحظه بودن، تمام ترس‌های موهومیِ ما از بین می‌رَن. ابیاتی در همین زمینه را با هم می‌شنویم:

او گناهی کرد و ما دیدیم، لیک
رحمتِ ما را نمی‌دانست نیک

خاطرِ مُجرِم ز ما ترسان شود
لیک صد اومید در ترسش بود

من بترسانم وَقیحِ یاوه را
آن‌که ترسد، من چه ترسانم وِرا؟


مولوی
مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴٣٨٠-۴۳۸۲


ایمِنان را من بترسانم به علم
خایفان را ترس بردارم به حِلم

مولوی
مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۸۴


لاتَخافوا هست نُزْلِ خایفان
هست درخور از برایِ خایف آن

هرکه ترسد، مر ورا ایمن کنند
مر دلِ ترسنده را ساکن کنند

مولوی
مثنوی، دفتر اول، بیت ١۴٢٩-۱۴۳۰


هیچ کنجی بی‌‏‌ دَد و بی ‌‌دام نیست
جز به خلوت‌‏گاهِ حق آرام نیست

مولوی
مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱


حقْ قدم بر وی نَهَد از لامکان
آن‌گه او ساکن شود از کُن‌فَکان

مولوی
مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱


آن‌که خوفش نیست، چون گویی مترس؟
درس چه‌دْهی؟ نیست او محتاجِ درس‌‌

مولوی
مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۳۱


از کَرَم دان این‌که می‌‌ترساندت
تا به مُلکِ ایمنی بنْشانَدَت‌

مولوی
مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۶۱


وحشتت هم‌چون موَکَّل می‌کَشَد
که بجو ای ضالّ، مِنهاجِ رَشَد

مولوی
مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۹


خَراس: آسیایی که با نیرویِ خر یا چارپایانِ دیگر می‌گردد و کار می‌کند.
مَناص: خلاص؛ رهایی؛ گریز.
وَجَع: درد؛ رنج.
تَبَع: دنبال؛ نتیجه.
مَکمَن: کمین‌گاه؛ محلِ پنهان شدن.
وَقیح: بی‌شرم؛ بی‌حیا.
خایف: ترسان؛ ترسنده.
موَکَّل: مأمور؛ گماشته.
ضال: گم‌راه.
مِنهاج: رَوش؛ راه آشکار و گشاده.
رَشَد: هدایت؛ راستی.

گردآوری و خوانش: فریبا خادمی
انتخابی از حکمت‌های بلند مولانا از دفاترِ شش‌گانۀ مثنوی

اصول باغ‌ها ۱-۵
اصول باغ‌ها ۶
❤️


@fariba_khadem

19.10.202413:55
آب حِلم و آتشِ خشم ای پسر
هم ز حق بینی چو بگْشایی بصر

مولوی
خوانش: شهرام شریف‌زاده


جلسۀ چهارم مثنوی‌خوانی
پنج‌شنبه، ۱۹ مهر ۱۴۰۳، کافه‌ تاریخ

جلسه‌های خوانش مثنوی
حضوری و رایگان

❤️

@fariba_khademi

से पुनः पोस्ट किया:
SEPEHR-E MEHR | سپهرِ مِهر avatar
SEPEHR-E MEHR | سپهرِ مِهر
موسسهٔ فرهنگی سپهرِ مهر با همکاری گروه زبان و ادبیات فارسیِ خانهٔ اندیشمندانِ علوم انسانی  برگزار می‌کند:

✳️ سلسله نشست‌های ماهانهٔ صبحِ امید
✳️

سخنران:
دکتر ایرج شهبازی

موضوع نشست نهم و آخر: «مراقبت از رابطۀ عاشقانه»

شعر خوانی:
خانم فریبا خادمی

اجرای موسیقی سنتی توسط هنرمندان گرامی:
صابر سوری؛ نوازندۀ عود
امیرفرهنگ حاتمی؛ نوازندۀ تار
فرهاد احمدی؛ نوازندۀ سازهای کوبه‌ای


مدیر علمی نشست:
دکتر مهرداد رحمانی

🗓 دوشنبه، ششم اسفندماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۰

🏡 خیابان نجات‌اللهی (ویلا)، نبش خیابان ورشو، خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی، سالن فردوسی

🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.

🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.

🔹 فایل صوتی جلسه در کانال قرار خواهد گرفت.

فایل صوتی نشست اول
فایل صوتی نشست دوم
فایل صوتی نشست سوم
فایل صوتی نشست چهارم
فایل صوتی نشست پنجم
فایل صوتی نشست ششم
فایل صوتی نشست هفتم
فایل صوتی نشست هشتم

🌲خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی
🌲موسسهٔ فرهنگی هنری سپهرِ مهر

#ایرج_شهبازی
#صبح_امید
#عشق
#رابطه_عاشقانه
#مراقبت

🆔 @irajshahbazi
🆔 @iranianhht
🆔 @sepehr_mehr
हटा दिया गया15.02.202511:37
12.02.202505:17
توجه ، توجه


سلام دوستان عزیزم
با عذرخواهی فراوان به اطلاع می رساند جلسات سبک زندگی با ادبیات و مثنوی خوانی فردا 25 بهمن برگزار
نمی شود ،
لطفا به دوستان دیگر نیز اطلاع دهید ،
باسپاس و عذرخواهی مجدد

فریبا خادمی
31.01.202506:45
❤️
می خواهم فقط باشم
کلمات نمی گذارند.
این واژگان ،که حروفی عاشقند.

چه کنم با عشق ؟
که ع عاشق ش است و ش عاشق ق ؟
چه کنم میان این همه عاشق و معشوق؟
میان این ربط جاودانه حروف و اضداد ؟

شاید بسنده باشد این شعر و گاه گاه ،
این بیچارگی از ادامه ،
این عجز مقدس .

شاید مرا بس است آهی و بویی .

آدینه است و تقدس آخرین روز هفته ،
خوش بادی ای سکوت ،
خوش بادی ای سکون ،
خوش بادی ای آن که دگر هیچ نامی بر تو نخواهم گذاشت .

فريبا خادمی

❤️

@fariba_khademi
से पुनः पोस्ट किया:
فریبا خادمی avatar
فریبا خادمی
رونمایی کتاب «وعده‌ی ما چشمه‌ی آب حیات»
کتاب شعر جدید خانم فریبا خادمی

جمعه، 28 دی ماه،  ساعت 16
مکان: وصال شیرازی، بین بلوار کشاورز و ایتالیا، کوچه شیرین بیانی، موزه تصاویر معاصر


حضور شما نازنینان در این رویداد، آزاد و رایگان است و  بودنتان باعث مسرت خاطر ما خواهد بود.

قدم سر چشم

@fariba_khademi

@MTMTehran
21.10.202406:00
✨✨✨
19.10.202413:55
این زبان‌‌ْ چون سنگ و هم آهن‌وَش است
وآن‌چه بجْهَد از زبان چون آتش است

سنگ و آهن را مزن برهم گزاف
گه ز رویِ نَقل و گاه از روی لاف
عالَمی را یک سخن ویران کند
روبهانِ مرده را شیران کند


مولوی

سپاس ویژه از حضورِ گرم و پُر از عشق شما دوستانِ جان.

جلسۀ چهارم مثنوی‌خوانی
پنج‌شنبه، ۱۹ مهر ۱۴۰۳، کافه‌ تاریخ

جلسه‌های خوانش مثنوی
حضوری و رایگان

❤️

@fariba_khademi

@MTMTehran

दिखाया गया 1 - 24 का 30
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।