Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
دورازخانه. avatar

دورازخانه.

جای دوری نیست، شاید هم باشه، ذهن زنگ زدمو میگم.

@Annkj_bot
✉️ 🩵 پیام رسان آپاراتچی
@somepeacehere
🎧❤️‍🩹 صندوق موزیک
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापित
विश्वसनीयता
अविश्वसनीय
स्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिЖовт 29, 2024
TGlist में जोड़ा गया
Бер 02, 2025

समूह "دورازخانه." में नवीनतम पोस्ट

همیشه هم که نباید رفت، یه وقتایی هم باید ایستاد.
وینسنت عزیز، سلام.
آخرین لبخند من موقعی بود که تو آخرین نقاشیت رو تموم کردی. خوب یادمه برق چشمات با همیشه فرق می‌کرد. انگار تموم هنر و علاقه‌ت رو صرف آخرین طرحت کرده بودی و حالا وقت کنار گذاشتن نقاشی بود. برام سواله چطوری تونستی چیزی که برات مثل مسکن بود و کنار بذاری؟ مگه میشد ترک کرد چیزیو که بخشی از وجودته؟ بعدش یادم افتاد که یه بار بهم گفته بودی آدم وقتی چیزی که دوست داره رو رها کنه اونوقت میتونه رشد کنه؛ شاید درد داشته باشه، شاید جونت در بره ولی میارزه که بشی یه آدم جدید. با یک رویای جدید. با یک دنیای جدید. ولی وینسنت عزیزم تو دنیای جدیدت جایی برای من وجود نداشت. چرا برلی من یک جای کوچک باقی نذاشتی؟ میدونستی که من لابه لای قلمو هات زندگی میکردم؟ میدونستی چقدر میون رنگ هات لبخند زدم و گریه کردم؟ ولی وقتایی که میفروختیشون خشمگین می‌شدم. تابلو هات و دونه دونه به صاحب جدیدشون میرسیدن و انگار یه تیکه از من با اونا گم میشد. دوست نداشتم خلقت کوچک دستات مال یکی دیگه بشه. اگر چه تمام تو مال من نبود ولی دنیای نقاشی‌هاتو میتونستی برای من به جا بزاری. تو که نمیخواستیش. شاید یک دلخوشی میشد برای من و زندگی غمگینم.
چقدر تنبل شدم خدایا.
واقعا چطوری می‌تونید تو هوای بارونی، شیرکاکائو داغ خوردن کنار جدول و به کافه ترجیح بدید؟
بله چشمای این دختر خانم.
این کوچولوی ناز نازی و عرض میکردم✨
هزاران شعر و غزل هم که به صف شوند
تا از چشمان تو گویند
باز هم کم است
آخر شاهکار خلقت تو را که تواند شرح دهد؟
تو همانی که فراتر از کلماتی
فراتر از این دنیای فانی
و من دوستت دارم
امید زندگانی.
- برای پری جنگی.
اگه قراره جوونه بزنم، تو گلدونم میشی؟
همیشه آدما اون جوری ک روز اول بودن نمیمونن.
همیشه آدما لایق فرصت دوباره نیستن.
همیشه آدما سر حرفاشون نمیمونن.
همیشه آدما لیاقت بخشیدن ندارن.
انقدر با علاقه ازت متنفرم که صد سال دیگه‌ام بگذره،نمیبخشمت.
انقدر این آهنگ خوشگل و اکلیلی بود نمیدونم چیکار کنم✨✨
کجا بمیرم که با بوسه های تو چشم باز کنم؟
من هرچه ام با تو زیبا ترم!

रिकॉर्ड

07.04.202523:59
40सदस्य
31.03.202523:59
200उद्धरण सूचकांक
30.03.202515:02
15प्रति पोस्ट औसत दृश्य
24.04.202512:10
0प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य
15.03.202523:59
42.86%ER
30.03.202523:59
42.86%ERR

विकास

सदस्य
उद्धरण सूचकांक
एक पोस्ट का औसत दृश्य
एक विज्ञापन पोस्ट का औसत दृश्य
ER
ERR
БЕР '25БЕР '25БЕР '25БЕР '25КВІТ '25КВІТ '25КВІТ '25

دورازخانه. के लोकप्रिय पोस्ट

29.03.202522:08
وینسنت عزیز، سلام.
آخرین لبخند من موقعی بود که تو آخرین نقاشیت رو تموم کردی. خوب یادمه برق چشمات با همیشه فرق می‌کرد. انگار تموم هنر و علاقه‌ت رو صرف آخرین طرحت کرده بودی و حالا وقت کنار گذاشتن نقاشی بود. برام سواله چطوری تونستی چیزی که برات مثل مسکن بود و کنار بذاری؟ مگه میشد ترک کرد چیزیو که بخشی از وجودته؟ بعدش یادم افتاد که یه بار بهم گفته بودی آدم وقتی چیزی که دوست داره رو رها کنه اونوقت میتونه رشد کنه؛ شاید درد داشته باشه، شاید جونت در بره ولی میارزه که بشی یه آدم جدید. با یک رویای جدید. با یک دنیای جدید. ولی وینسنت عزیزم تو دنیای جدیدت جایی برای من وجود نداشت. چرا برلی من یک جای کوچک باقی نذاشتی؟ میدونستی که من لابه لای قلمو هات زندگی میکردم؟ میدونستی چقدر میون رنگ هات لبخند زدم و گریه کردم؟ ولی وقتایی که میفروختیشون خشمگین می‌شدم. تابلو هات و دونه دونه به صاحب جدیدشون میرسیدن و انگار یه تیکه از من با اونا گم میشد. دوست نداشتم خلقت کوچک دستات مال یکی دیگه بشه. اگر چه تمام تو مال من نبود ولی دنیای نقاشی‌هاتو میتونستی برای من به جا بزاری. تو که نمیخواستیش. شاید یک دلخوشی میشد برای من و زندگی غمگینم.
07.04.202522:28
همیشه هم که نباید رفت، یه وقتایی هم باید ایستاد.
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।