
فلورانس ؛
همآن رنگی که میان سياهي ها پوشانده و از یاد رفت ؛
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापितविश्वसनीयता
अविश्वसनीयस्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिOct 30, 2024
TGlist में जोड़ा गया
Jan 01, 2025सदस्य
323
24 घंटों
3-1%सप्ताह
23-6.6%महीना
92-22.1%
उद्धरण सूचकांक
0
उल्लेख0चैनलों पर शेयर0चैनलों पर उल्लेख0
प्रति पोस्ट औसत दृश्य
15
12 घंटों90%24 घंटों15
649.9%48 घंटों2
91.7%
सगाई (ER)
0%
रिपोस्ट0टिप्पणियाँ0प्रतिक्रियाएँ0
सगाई दर (ERR)
0%
24 घंटों0%सप्ताह0%महीना0%
प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य
92
1 घंटा55.43%1 - 4 घंटे00%4 - 24 घंटे5155.43%
समूह "فلورانس ؛" में नवीनतम पोस्ट
24.03.202512:47
24.03.202511:50
24.03.202511:50
-
24.03.202511:05
-
24.03.202510:55
24.03.202510:55
متن خیلی متفاوت و خیلی قشنگی بود ، بی نقص بود
से पुनः पोस्ट किया:
𝖢𝗅𝖺𝗌𝗌𝗂𝖼 𝖢𝖺𝖿𝖾ㅤ

24.03.202510:54
روزی روزگاري سنگ طلایی بود که به دست مأمور جهنم آب شد!
دختری بود به نام سنگِ طلا، پدر دخترک تاجر مشهور در روستایشان بود..
دخترک روزی برای کاووش در بازار با بازرگاني به نامِ جهنم آشنا شد
جهنم با نگاهِ اولی به چشمانِ زمردی دخترک یک دل نه بلکه صد دل عاشق او شد و در همان لحظه تصمیم گرفت دل دخترک را بدست آورد
دخترک که از نقشه شومِ مأمور مقابلش بی خبر و غافل بود، از پسرک درخواست کرد تا راهي برای بدست آوردن طلایِ درونی اش کند
پسر به او راهي را نشان داد که به آتشگاهی قدیمی میرسید، دختر لحظه ای درنگ کرد و پاسخی از زبانش جاری نشد
اما پسر که مشامِ تیز و قوی داشت.. و بویِ ترس را از صد فرسخی تشخیص میداد!
متوجه هراسِ دخترک که شجاعانه و استوار رو به رویش ایستاده ، شد
پس با تر کردن لب پایینی و بردن انگشتانِ دستش در تار های موهایش، پیشنهادِ وسوسه انگیزی به دخترک داد؛
من هم تا آتشگاه تو را همراهی میکنم اگر مایل باشی؟
دخترک که از فرط درماندگی چاره ای نداشت و بلعکس خرسند میگشت، پیشنهاد را قبول کرد
و با مأمورِ جهنم به آتشگاهِ خونین روانه شدند.
در مسیر پسرک و سنگ طلا درباره وضعیت خانوادگي شان و سخت گیری های تاجر بزرگ(پدرِ سنگ طلا) به صحبت نشستند ...
تا بالاخره به آتشگاه رسیدند
و
پسرک با نقشه شومی که در سر داشت، سنگ طلا را در آتشگاهِ مذاب که سنگ را هم آب میکرد ، بی افکند...
پیش از آنکه سنگ طلا درنگ کند، دستان فریبندهٔ جهنم او را به سوی گدازهها کشاند. سنگ طلا در آتشگاه مذاب ذوب شد؛ خلوصی بیپایان که دیگر نمیتوانست به سنگی بیاحساس بازگردد.
از آن پس، نامِ او را "طلایِ 24 عیار" گذاشتند .
24.03.202510:32
24.03.202510:31
@arxarad
24.03.202510:29
24.03.202510:27
24.03.202510:27
یه حس با تلفیق خیلی قشنگی از عشق و درد رو به مخاطب القا میکنه و از قشنگی قلمت هرچی بگم کمه
24.03.202510:24
रिकॉर्ड
07.02.202523:59
442सदस्य04.12.202423:59
0उद्धरण सूचकांक08.02.202517:04
92प्रति पोस्ट औसत दृश्य07.02.202520:54
92प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य25.03.202506:05
0.00%ER08.02.202523:59
20.96%ERRअधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।