19.04.202504:57
دهاتِ «نصفِ جهان»
لبش خندان باشد و دلش آرام، نانش گرم و آبش سرد، روزگارش سپید باشد موی سرش سیاه. او که نوشت اصفهان روستاست و قواعد و قوائم شهر نایافته، با خود گفتم مگر اصفهان چگونه است که شیراز چنان نیست، یا تبریز، یا کرمانشاهان، یا حتی قم که سالها در آن زیستهام؟!!
بعد دیدم الحق و الانصاف اصفهان با جاهای دیگر فرق میکند! همه جا هم روستا باشد، اینجا میشود دهات!
کدام شهر را در ایران میشناسید که یک عدهای، البته خیلی اتفاقی و بدون هماهنگی! راه بیفتند در خیابانهایش، و البته بدون هیچ قصد و غرضی! به صورت چهار تا زن و دختر، اسید بپاشند! بعد هم بیش از یک دهه بگذرد و سه دولت هم بیاید و حتی کسی جرأت نکند نام این اسیدپاشان را ببرد؟!
خدا شاهد است قم، با تمام قم بودنش! این طوری نیست!!
و البته که میتوان یک کاری بکنند که عطسه کند، تب کند، لرز کند...
گفتن ندارد که تغییر وضعیت همیشه حساس کنونی، به جریان افتادن چرخ تولید و تجارت، برقراری روابط متعادل و متعارف با جهان خارج، مقبول و مطلوب برخی نیست!
«برخی» که تَنِش زی هستند! «برخی» که تنها هنرشان دعوا و درگیری و فحش و ناسزا گفتن به همه افکار و سلیقهها، به جز خودشان، و همه کشورها و حکومتها، الا روسیه، است!
حالا چکار کنند؟! چکار کنند که تنش فروکش نکند و آسمان ایران آبی نشود و زمینش آرام نگیرد و مردمانش آسوده خاطر نشوند!
چکار کنند که تحریمها بماند و بازار سیاه در دستشان باقی باشد و همه را دور بزنند و واردات و صادرات دور سرشان بچرخد؟!
یک جایی شلوغ شود! یک جرقهای بزند! موتور استارت بخورد! آشوب شروع بشود! اغتشاش، «إغَش» جور بشود! کافی است!
شلوغ که شد، جمعیت که ریختند تو خیابانها و چندصد نفری کشته شدند، منطقِ «حالا وسط آتشسوزی، وقت این حرفها نیست»، «فعلا حفظ اصل نظام لازم و واجب است» پیش میآید و وفاق پزشکیان میشود چلاق، و خودِ نهج البلاغه خوانش هم میآید وسط میدان و میکشد شلاق و میخورد چماق!
خوب حالا استارت را چه کسی بزند؟! زغال را چه کسی فوت کند؟!
کی بشود سنگ چخماق؟!
این جاست که نقش بیبدیل اصفهان آشکار میشود! قانونش که قبلاً نوشته شده! همه عقلای قوم، راست و چپ و میانهاش هم بگویند این که نوشته یعنی آشوب، مرغش یک پا دارد! اصلا پا ندارد!
تهران نمیگذارد که قانونمان اجرا شود، اصفهان که دست خودمان است! اولش رصد است و پیامک، بعدش لباس شخصی و گشت خودمانی! کمکم که تنور گرم شد و دوسه بار کنار سیوسهپل و زیر پل خواجو و دروازه دولت و متروی کاوه و دامنه صفه، چند مشت و لگد زدیم و خوردیم، بالاخره یکجا استارت میخورد و یکی دندهاش میشکند یا ضربه مغزی میشود یا سکته میکند و یا چاقو کبد و طحالش را پیاده میکند و آتش شعله میگیرد و بساط کوبیده و جوجِ حضرات به راه میشود!
همزمان مسأله آب هم هست! ببند، نبند زایندهرود و دعوای بالاده و پایین ده، بگومگوی دهکردیها و اصفهانیا و یزدیها هم مزید بر علت! دینامیت نیز در دسترس!
اصفهان هم اسیدپاشش را دارد، هم زایندهرود خشکش دل آشوب میکند، قانونش هم که نوشته و همه چیزش را هم گردن گرفته!
بچههای بالا! برادران نیم گمنام و تمام گمنام! گفته باشم! فردای اغتشاشات زنگ نزنید به چهارتا مثل من! که تو در کلاسهایت چه گفتهای؟! من در کلاسهایم صرف و نحو و بلاغت و اعراب القرآن و تفسیر و قرائت تدریس میکنم! بروید جلوی اسیدپاشها را بگیرید! همونها که دنبال جرقه زدن هستند! نشستهاند به زغال فوت کردن!
اینها برای آنکه نرسند به مرحله «تهران غلط کرده»، اصفهان را آتشگیره میکنند تا ایران داغ شود، نانشان پخته شود و «تهران» دیگه نتواند هیچ غلطی بکند!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
لبش خندان باشد و دلش آرام، نانش گرم و آبش سرد، روزگارش سپید باشد موی سرش سیاه. او که نوشت اصفهان روستاست و قواعد و قوائم شهر نایافته، با خود گفتم مگر اصفهان چگونه است که شیراز چنان نیست، یا تبریز، یا کرمانشاهان، یا حتی قم که سالها در آن زیستهام؟!!
بعد دیدم الحق و الانصاف اصفهان با جاهای دیگر فرق میکند! همه جا هم روستا باشد، اینجا میشود دهات!
کدام شهر را در ایران میشناسید که یک عدهای، البته خیلی اتفاقی و بدون هماهنگی! راه بیفتند در خیابانهایش، و البته بدون هیچ قصد و غرضی! به صورت چهار تا زن و دختر، اسید بپاشند! بعد هم بیش از یک دهه بگذرد و سه دولت هم بیاید و حتی کسی جرأت نکند نام این اسیدپاشان را ببرد؟!
خدا شاهد است قم، با تمام قم بودنش! این طوری نیست!!
اصفهان عطسه کند، ایران سرما میخورد!
و البته که میتوان یک کاری بکنند که عطسه کند، تب کند، لرز کند...
گفتن ندارد که تغییر وضعیت همیشه حساس کنونی، به جریان افتادن چرخ تولید و تجارت، برقراری روابط متعادل و متعارف با جهان خارج، مقبول و مطلوب برخی نیست!
«برخی» که تَنِش زی هستند! «برخی» که تنها هنرشان دعوا و درگیری و فحش و ناسزا گفتن به همه افکار و سلیقهها، به جز خودشان، و همه کشورها و حکومتها، الا روسیه، است!
حالا چکار کنند؟! چکار کنند که تنش فروکش نکند و آسمان ایران آبی نشود و زمینش آرام نگیرد و مردمانش آسوده خاطر نشوند!
چکار کنند که تحریمها بماند و بازار سیاه در دستشان باقی باشد و همه را دور بزنند و واردات و صادرات دور سرشان بچرخد؟!
یک جایی شلوغ شود! یک جرقهای بزند! موتور استارت بخورد! آشوب شروع بشود! اغتشاش، «إغَش» جور بشود! کافی است!
شلوغ که شد، جمعیت که ریختند تو خیابانها و چندصد نفری کشته شدند، منطقِ «حالا وسط آتشسوزی، وقت این حرفها نیست»، «فعلا حفظ اصل نظام لازم و واجب است» پیش میآید و وفاق پزشکیان میشود چلاق، و خودِ نهج البلاغه خوانش هم میآید وسط میدان و میکشد شلاق و میخورد چماق!
خوب حالا استارت را چه کسی بزند؟! زغال را چه کسی فوت کند؟!
کی بشود سنگ چخماق؟!
این جاست که نقش بیبدیل اصفهان آشکار میشود! قانونش که قبلاً نوشته شده! همه عقلای قوم، راست و چپ و میانهاش هم بگویند این که نوشته یعنی آشوب، مرغش یک پا دارد! اصلا پا ندارد!
تهران نمیگذارد که قانونمان اجرا شود، اصفهان که دست خودمان است! اولش رصد است و پیامک، بعدش لباس شخصی و گشت خودمانی! کمکم که تنور گرم شد و دوسه بار کنار سیوسهپل و زیر پل خواجو و دروازه دولت و متروی کاوه و دامنه صفه، چند مشت و لگد زدیم و خوردیم، بالاخره یکجا استارت میخورد و یکی دندهاش میشکند یا ضربه مغزی میشود یا سکته میکند و یا چاقو کبد و طحالش را پیاده میکند و آتش شعله میگیرد و بساط کوبیده و جوجِ حضرات به راه میشود!
همزمان مسأله آب هم هست! ببند، نبند زایندهرود و دعوای بالاده و پایین ده، بگومگوی دهکردیها و اصفهانیا و یزدیها هم مزید بر علت! دینامیت نیز در دسترس!
اصفهان هم اسیدپاشش را دارد، هم زایندهرود خشکش دل آشوب میکند، قانونش هم که نوشته و همه چیزش را هم گردن گرفته!
بچههای بالا! برادران نیم گمنام و تمام گمنام! گفته باشم! فردای اغتشاشات زنگ نزنید به چهارتا مثل من! که تو در کلاسهایت چه گفتهای؟! من در کلاسهایم صرف و نحو و بلاغت و اعراب القرآن و تفسیر و قرائت تدریس میکنم! بروید جلوی اسیدپاشها را بگیرید! همونها که دنبال جرقه زدن هستند! نشستهاند به زغال فوت کردن!
اینها برای آنکه نرسند به مرحله «تهران غلط کرده»، اصفهان را آتشگیره میکنند تا ایران داغ شود، نانشان پخته شود و «تهران» دیگه نتواند هیچ غلطی بکند!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
06.04.202504:14
🟢 اندیشه تابان
☀️ یکشنبه روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا هم خود راست و استوار بیندیشیم و هم اندیشه دیگران را به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر چهار بخش گذشت:
ادعای بیدلیل
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر
دلیل، همراستا با ادعا
و اینک بخش پنجم:
♦️ نیمه دلیل، نیمچه حقیقت
ناراستی و فریب پنجم آن است که برای اثبات ادعای خود، تنها آن بخش از حقیقت را ببینند و بگویند که به نفع آنهاست و ادعایشان را پشتیبانی میکند،
و آن بخشی از حقیقت که به زیان آنان است و ادعای آنان را نقض میکند، نادیده بگیرند و نگویند،
بلکه در برخوردی خشن، اگر کسی شواهد نقیض و آن حقایق دیگر را گفت، برایش پروندهسازی و جرم-تراشی کنند و با تهدید و کیفر ساکتش کنند!
این مغالطه در محیط انگلیسی زبانان به
Cherry Picking
(چیدن گیلاس)
معروف است؛ گویی کارگر در یک مزرعه، از میان همه کارها، تنها چیدن گیلاس را به عهده میگیرد که هم آسان است، و هم نتیجه شیرین و خوش طعمی دارد!
در فرهنگ ما نیز داستانی نشاندهنده این گونه ناراستی و فریبکاری است:
روزی پادشاه هوس خوردن بادنجان کرد و خورد و خوشش آمد. وزیر چاپلوس در باب فواید بادنجان بسیار سخن گفت...
روزی دیگر پادشاه بادنجان خورد و آزرده شد، و وزیر از زیانهای بادنجان بسیار گفت!
در هر دو نوبت، آن چاپلوس، گوشه و بخشی از حقیقت را گفت که به سود وی باشد و مایه خشنودی قبله عالم او شود! و آن بخش که به زیان وی بود را مسکوت گذاشت...
در عموم نزاعهای مذهبی و کشمکشهای سیاسی- رسانهای، این مغالطه جریان دارد، و دو سوی درگیری، تنها آن بخشی از حقیقت را میگویند که به نفع آنهاست، حتی اگر آن بخش اندک و کوچک باشد،
و آن بخشی که به زیان اوست نادیده و ناشنیده میگیرد، حتی اگر بخش بزرگی از حقیقت را شامل شود! و این گونه است که تصویر ارائه شده، وارونه و دروغین خواهد بود!
یک نمونه نمکین از این گونه مغالطه را بگویم:
برخی از مردان و زنان در گفتگو با دوستان و آشنایان خویش، تنها از دشواریهای زندگی مشترک یا کژرفتاریهای همسر خود میگویند! بخش شیرینیها و خوشیها را نمیگویند! آن بخش، روابط خصوصی است و نباید برای دیگران گفت! ولی سختیها و ناگواریها عمومی است و گفته میشود!!
نباید و نشاید که از تجربههای مثبت و نتیجهبخش مذاکرات و معاهدات بینالمللی هیچ نگفت، از کشورهایی که از توافق سود بردهاند، هیچ نام نبرد؛ گویی که تنها کشور جهان که عهد بست و توافق کرد، لیبی است، و تنها علت سقوط حکومت قذافی نیز توافق با آمریکا بوده است!
و از آن سو، زیانهای بیپایان و رنجهای روزافزون جنگ را نیز نادیده گرفت و ناگفته گذاشت، این گونه سخن مغالطه است!
جنبش مقاومت اسلامی حماس، در هفت اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲) به اسراییل حمله کرد.
آیا این حمله نظامی، به سود فلسطینیان تمام شد؟!
آورده این حمله برای مردم ستمدیده غزه چه بوده است؟!
و زیان آن چه؟
عملکرد حماس در غزه بیشتر به سود فلسطینیان بوده است یا عملکرد فتح در کرانه باختری؟!
نباید و نشاید که در پشتیبانی یا مردود دانستن این حرکت، بخشی از حقیقت را دید و گفت، و بخش دیگر را نادیده گرفت و نگفت!
لحظهای از بامداد جمعه گذشته (۱۵ فروردین) در غزه را بنگرید....
پس
هر ادعایی، باید دلیل داشته باشد،
دلیلی مستقل و جدا از ادعا،
دلیلی آشکار و روشنا،
و در راستا و همسنخ با مدعا...
و دلیل هر ادعایی باید همه حقیقت را دربرداشته باشد، نه تنها بخشی از آن را!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
☀️ یکشنبه روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا هم خود راست و استوار بیندیشیم و هم اندیشه دیگران را به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر چهار بخش گذشت:
ادعای بیدلیل
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر
دلیل، همراستا با ادعا
و اینک بخش پنجم:
♦️ نیمه دلیل، نیمچه حقیقت
ناراستی و فریب پنجم آن است که برای اثبات ادعای خود، تنها آن بخش از حقیقت را ببینند و بگویند که به نفع آنهاست و ادعایشان را پشتیبانی میکند،
و آن بخشی از حقیقت که به زیان آنان است و ادعای آنان را نقض میکند، نادیده بگیرند و نگویند،
بلکه در برخوردی خشن، اگر کسی شواهد نقیض و آن حقایق دیگر را گفت، برایش پروندهسازی و جرم-تراشی کنند و با تهدید و کیفر ساکتش کنند!
این مغالطه در محیط انگلیسی زبانان به
Cherry Picking
(چیدن گیلاس)
معروف است؛ گویی کارگر در یک مزرعه، از میان همه کارها، تنها چیدن گیلاس را به عهده میگیرد که هم آسان است، و هم نتیجه شیرین و خوش طعمی دارد!
در فرهنگ ما نیز داستانی نشاندهنده این گونه ناراستی و فریبکاری است:
روزی پادشاه هوس خوردن بادنجان کرد و خورد و خوشش آمد. وزیر چاپلوس در باب فواید بادنجان بسیار سخن گفت...
روزی دیگر پادشاه بادنجان خورد و آزرده شد، و وزیر از زیانهای بادنجان بسیار گفت!
در هر دو نوبت، آن چاپلوس، گوشه و بخشی از حقیقت را گفت که به سود وی باشد و مایه خشنودی قبله عالم او شود! و آن بخش که به زیان وی بود را مسکوت گذاشت...
در عموم نزاعهای مذهبی و کشمکشهای سیاسی- رسانهای، این مغالطه جریان دارد، و دو سوی درگیری، تنها آن بخشی از حقیقت را میگویند که به نفع آنهاست، حتی اگر آن بخش اندک و کوچک باشد،
و آن بخشی که به زیان اوست نادیده و ناشنیده میگیرد، حتی اگر بخش بزرگی از حقیقت را شامل شود! و این گونه است که تصویر ارائه شده، وارونه و دروغین خواهد بود!
یک نمونه نمکین از این گونه مغالطه را بگویم:
برخی از مردان و زنان در گفتگو با دوستان و آشنایان خویش، تنها از دشواریهای زندگی مشترک یا کژرفتاریهای همسر خود میگویند! بخش شیرینیها و خوشیها را نمیگویند! آن بخش، روابط خصوصی است و نباید برای دیگران گفت! ولی سختیها و ناگواریها عمومی است و گفته میشود!!
البته شرایط حساس کنونی که همیشه بوده و هست! ولی چندی است که سایه سرد و سهمگین جنگ بر وطن عزیزمان سنگینی میکنداین ناراستی و فریب است که در پشتیبانی از هر یک از دو گزینه جنگ یا صلح، مذاکره یا درگیری، آن بخش از حقیقت که به سود ماست، بگوییم، و آن بخش که به زبان است، ناگفته باقی بگذاریم.
و سخن از دوگانه مذاکره (ترک مخاصمه) و جنگ بسیار گفته و شنیده میشود...
نباید و نشاید که از تجربههای مثبت و نتیجهبخش مذاکرات و معاهدات بینالمللی هیچ نگفت، از کشورهایی که از توافق سود بردهاند، هیچ نام نبرد؛ گویی که تنها کشور جهان که عهد بست و توافق کرد، لیبی است، و تنها علت سقوط حکومت قذافی نیز توافق با آمریکا بوده است!
و از آن سو، زیانهای بیپایان و رنجهای روزافزون جنگ را نیز نادیده گرفت و ناگفته گذاشت، این گونه سخن مغالطه است!
جنبش مقاومت اسلامی حماس، در هفت اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲) به اسراییل حمله کرد.
آیا این حمله نظامی، به سود فلسطینیان تمام شد؟!
آورده این حمله برای مردم ستمدیده غزه چه بوده است؟!
و زیان آن چه؟
عملکرد حماس در غزه بیشتر به سود فلسطینیان بوده است یا عملکرد فتح در کرانه باختری؟!
نباید و نشاید که در پشتیبانی یا مردود دانستن این حرکت، بخشی از حقیقت را دید و گفت، و بخش دیگر را نادیده گرفت و نگفت!
لحظهای از بامداد جمعه گذشته (۱۵ فروردین) در غزه را بنگرید....
پس
هر ادعایی، باید دلیل داشته باشد،
دلیلی مستقل و جدا از ادعا،
دلیلی آشکار و روشنا،
و در راستا و همسنخ با مدعا...
و دلیل هر ادعایی باید همه حقیقت را دربرداشته باشد، نه تنها بخشی از آن را!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
20.03.202507:55
راز و نیاز
به آنِ گذر سال پیشین
و آمدن سال نوین
دست نیاز به سوی بینیاز پسندیده رفتار برداشتهایم؛
پروردگارا،
ما ایرانیان، به گاه نوروز،
از پدرانمان چشمروشنی میگیریم و شادمانه...
ای پدر آسمانی ما،
ای که نوروز را روز نو نهادی،
روزگار ما را نوین کن؛
اندوه ما را شادی،
بیم ما را آرامش،
چنددستگی ما را یگانگی،
و نابسامانی ما را بسامان نما
ای والا پدر،
سرزمین ما،
و دیگر سرزمینها را از
دشمن و دروغ و خشکسالی
رهایی بخش
ای پایدارِ راستین،
دروغ پردازان و فریبکاران و نیرنگ بازان را برافکن،
زیان باری و ناراستی و فریبکاری آنان را به خودشان واگذار،
ای جان آفرین،
جان تو دادهای،
مپسند که دیگری آن را بستاند به ستم؛
بر سر دار،
یا به گلوله آتشین،
یا به جنگ افزاری سهمگین،
ای مهربانترین،
بیخردان خشمناک بر ما فرمان نرانند،
ای همه آرامش و آسودگی از تو،
جنگ خواهان همواره بر کنار میدان نشسته،
جوانان ما را پیشمرگ خویش نکنند،
رودخانههای خشک شده ما،
چشم به آسمان مهربانی تو دوخته،
زمین کِشت ناشده ما،
لب از تشنگی، ترک برداشته،
آسمان آبی ما،
از آلودگیها، تیره و تار شده،
روشنای امید ما به خاموشی گذاشته،
ما را باران فرهمندی و خردمندی و مهربانی و دانایی و روشنایی ببخش،
ای همه آبادانی از تو،
ایران
ویران
مبادا....
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
به آنِ گذر سال پیشین
و آمدن سال نوین
دست نیاز به سوی بینیاز پسندیده رفتار برداشتهایم؛
پروردگارا،
ما ایرانیان، به گاه نوروز،
از پدرانمان چشمروشنی میگیریم و شادمانه...
ای پدر آسمانی ما،
ای که نوروز را روز نو نهادی،
روزگار ما را نوین کن؛
اندوه ما را شادی،
بیم ما را آرامش،
چنددستگی ما را یگانگی،
و نابسامانی ما را بسامان نما
ای والا پدر،
سرزمین ما،
و دیگر سرزمینها را از
دشمن و دروغ و خشکسالی
رهایی بخش
ای پایدارِ راستین،
دروغ پردازان و فریبکاران و نیرنگ بازان را برافکن،
زیان باری و ناراستی و فریبکاری آنان را به خودشان واگذار،
ای جان آفرین،
جان تو دادهای،
مپسند که دیگری آن را بستاند به ستم؛
بر سر دار،
یا به گلوله آتشین،
یا به جنگ افزاری سهمگین،
ای مهربانترین،
بیخردان خشمناک بر ما فرمان نرانند،
ای همه آرامش و آسودگی از تو،
جنگ خواهان همواره بر کنار میدان نشسته،
جوانان ما را پیشمرگ خویش نکنند،
رودخانههای خشک شده ما،
چشم به آسمان مهربانی تو دوخته،
زمین کِشت ناشده ما،
لب از تشنگی، ترک برداشته،
آسمان آبی ما،
از آلودگیها، تیره و تار شده،
روشنای امید ما به خاموشی گذاشته،
ما را باران فرهمندی و خردمندی و مهربانی و دانایی و روشنایی ببخش،
ای همه آبادانی از تو،
ایران
ویران
مبادا....
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
21.02.202519:33
⚪ چکیده قرآن
مسلمان، در نمازِ شبانهروز، ده بار سوره حمد را میخواند تا پرشمار، به زبان و دل و اندیشه، بگوید و برگیرد و دریابد که:
🟢 همه پدیدهها، آنبهآن، هستی از او مییابند، آنچه جهان و جهانیان دارند به نام او پیوند میخورد.
🟢 خداوندگارِ قرآن، الله است. آن حقیقت ناپیدایِ بیکرانه که آفریدگان دل بر او نهاده و شیفتهاش شدهاند.
🟢 خداوندگار قرآن، رحمان رحیم است: مهرگسترِ مهربان. سفره مهرش در این جهان برای همگان گشوده و گسترده است. و در جهان واپسین، مهربان است با نیکوکارانِ پرهیزگار.
و مسلمانِ نمازگزار، به هر روز، دستکم، خداوندش را چهل بار به مهربانی مینامد و میخواند.
🟢 مسلمان، زمانه پاداش و کیفر را باور دارد. به دل و اندیشه پذیرفته که آفریدگار جهان، وی را وانگذاشته و رها نکرده، آری، به او اختیار داده که به اراده آزاد برگزیند و انجام دهد.
و روز پاداش فراخواهد رسید و خداوند بدان روز، مالک و مَلٍک است.
🟢 مسلمان، بنده اینوآن نیست، چشم امید به یاریشان نیز ندارد، تنهاوتنها بنده خداوند است و یاری از او میخواهد.
🟢 تنها دعا در سوره حمد: پروردگارا، ما را به راه راست و استوار رهنمون باش.
این تنها خواسته مسلمانِ نمازگزار است که در اختیار و آزادی خویش، رهنمایی شود.
🟢 در درازایِ تاریخ و گستره سرزمینها بخوانید و بنگرید و ببینید، پس راه کسانی را پیش بگیرید که از خداوند بهرهمندی یافتهاند. نه راه آن کسانی که جز خشم و کینه به بار نیاوردند. و نه راه آنان که خود سرگردان و گمگشتهاند.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
مسلمان، در نمازِ شبانهروز، ده بار سوره حمد را میخواند تا پرشمار، به زبان و دل و اندیشه، بگوید و برگیرد و دریابد که:
🟢 همه پدیدهها، آنبهآن، هستی از او مییابند، آنچه جهان و جهانیان دارند به نام او پیوند میخورد.
🟢 خداوندگارِ قرآن، الله است. آن حقیقت ناپیدایِ بیکرانه که آفریدگان دل بر او نهاده و شیفتهاش شدهاند.
🟢 خداوندگار قرآن، رحمان رحیم است: مهرگسترِ مهربان. سفره مهرش در این جهان برای همگان گشوده و گسترده است. و در جهان واپسین، مهربان است با نیکوکارانِ پرهیزگار.
و مسلمانِ نمازگزار، به هر روز، دستکم، خداوندش را چهل بار به مهربانی مینامد و میخواند.
🟢 مسلمان، زمانه پاداش و کیفر را باور دارد. به دل و اندیشه پذیرفته که آفریدگار جهان، وی را وانگذاشته و رها نکرده، آری، به او اختیار داده که به اراده آزاد برگزیند و انجام دهد.
و روز پاداش فراخواهد رسید و خداوند بدان روز، مالک و مَلٍک است.
🟢 مسلمان، بنده اینوآن نیست، چشم امید به یاریشان نیز ندارد، تنهاوتنها بنده خداوند است و یاری از او میخواهد.
🟢 تنها دعا در سوره حمد: پروردگارا، ما را به راه راست و استوار رهنمون باش.
این تنها خواسته مسلمانِ نمازگزار است که در اختیار و آزادی خویش، رهنمایی شود.
🟢 در درازایِ تاریخ و گستره سرزمینها بخوانید و بنگرید و ببینید، پس راه کسانی را پیش بگیرید که از خداوند بهرهمندی یافتهاند. نه راه آن کسانی که جز خشم و کینه به بار نیاوردند. و نه راه آنان که خود سرگردان و گمگشتهاند.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
05.02.202505:07
چالش شگفتترین و سنگینبارترین ادعای بدون دلیل
تا کنون پیامهای پرشماری از مخاطبان گرامی درباره شگفتترین ادعای بیدلیل دریافت کردهام.
بنا بر پیامهای شما بزرگواران،
ادعاهای بدون دلیل به دو موضوع اصلی بستگی داشت:
خدا
خدایگان!
هر آن ادعای بیدلیل که به خدایگان نسبت میبرد را میشناسیم و میدانیم، و هر روز و شب میبینیم و میشنویم!
درباره خداوند در یکی از یکشنبهها، خواهم نوشت.
از ایمان خواهم نوشت
و نسبت آن با خردمندی و دلیل و برهان،
از ایمان خواهم نوشت
و زشت و زیبایِ آن،
و نیک و پلشت آن.
همواره پذیرایِ پیامهای شما خواهم بود.
تا کنون پیامهای پرشماری از مخاطبان گرامی درباره شگفتترین ادعای بیدلیل دریافت کردهام.
بنا بر پیامهای شما بزرگواران،
ادعاهای بدون دلیل به دو موضوع اصلی بستگی داشت:
خدا
خدایگان!
هر آن ادعای بیدلیل که به خدایگان نسبت میبرد را میشناسیم و میدانیم، و هر روز و شب میبینیم و میشنویم!
درباره خداوند در یکی از یکشنبهها، خواهم نوشت.
از ایمان خواهم نوشت
و نسبت آن با خردمندی و دلیل و برهان،
از ایمان خواهم نوشت
و زشت و زیبایِ آن،
و نیک و پلشت آن.
همواره پذیرایِ پیامهای شما خواهم بود.
03.02.202503:27
دیدگاه شما
بسیاری از مخاطبان، لطف کردند و پیام فرستادند و شگفتترین و سنگینبارترین ادعای بیدلیل که شنیده بودند را به اشتراک گذاشتند.
یک نمونه از این فرستهها را بنگرید:
بسیاری از مخاطبان، لطف کردند و پیام فرستادند و شگفتترین و سنگینبارترین ادعای بیدلیل که شنیده بودند را به اشتراک گذاشتند.
یک نمونه از این فرستهها را بنگرید:
16.04.202503:15
"تهران" غلط کرده!!
سال ۱۳۹۸؛بود و اوج همهگیری کرونا و هزار حرف و حدیث درباره ویروس و منشأ این بیماری و تئوریهای توطئه... .
بنا شد مراکز پرجمعیت را قرنطینه کنند، از جمله اماکن مذهبی، و به ویژه حرم امام رضا.
و آشکار است که عدهای معترض بودند که اصولا ویروس غلط میکند در مجلس امام حسین یا حرم امام رضا پا بگذارد، این مجالس و اماکن نه تنها محل بیماری و گرفتاری نیست، بلکه کانون شفا و رفع بلاست.
شماری از این مومنان، پشت درهای بسته حرم رضوی جمع میشوند و یکی دارد توضیح میدهد که وزیر بهداشت چنین دستور داده که در حرم را ببندند و رییس جمهور چنین خواسته که...
که یک بزرگوار دستار بر سر، میفرماید: وزیر غلط کرده!
و جمعیت حاضر هم با او تکرار میکنند!
رییس جمهور غلط کرده!
آن هم که امر مسلمی است و رییسجمهورها، یکی نه یکی، غلط میکنند!
و در نوبت سوم میگوید که:
"تهران" غلط کرده!
ببینید!
تهران؟! این تهران کیست یا چیست که غلط کرده است؟!
وزیر و رییس جمهور را که گفته بود!!
آری، سالها، بلکه چند دهه است که زبان حال و مقتضای گفتار و کردار یک عدهای دقیقا همین است که...
که...
وزیر غلط کرده، رییس جمهور غلط کرده، "تهران" غلط کرده!
وقتی وزیر ارشاد مجوز صادر میکند که یک خوانندهای کنسرت بگذارد و مقام والایِ استانی از برگزاری آن جلوگیری میکند، همین است که: "تهران" غلط کرده!
وقتی به یک فیلم مجوز ساخت و اکران داده میشود، یک حضرت والامرتبهای سر و پا برهنه میکند که من نمیگذارم این فیلم پخش شود یعنی که "تهران" غلط کرده!
پس از بیست ماه مذاکرات، معاهدهای بسته میشود، جمع میشوند و یک موشک عبری-نویس هوا میکنند، یعنی که "تهران" غلط کرده!
این اندک جمعیتِ بلندفریادِ و همیشه طلبکار، اولا که مهم نیست تحصیلات و دانششان چیست و چه مقدار؛ آنان همهچیزدان هستند! از سیاست خارجی گرفته تا فروش نفت، تا انتخابات و مجلس شورا، تا فرهنگ و فیلم و موسیقی، تا دارو و درمان و کرونا، تا تاریخ و مذهب و عرفان، در همه علوم و معارف، رأی و نظر دارند!
دوم آنکه رأی و نظرشان هم قطعی و جزمی است، «لا شکّ دَرَش، و لا شبهة دور و وَرَش»!
سوم آنکه هیچ جایی برای پرسش، نقد، یا مخالفت در برابر آنان وجود ندارد! پرسش از آنان، نامش میشود: شبهه! و هر کسی هم که با آنان مخالفت کند: غلط کرده!
آن یکی، باراک حسین اوباما بود و درسخوانده و حقوقدان. نهایتش شد برجام نافرجام و ظریف ناکام!
این دفعه که طرف حساب ترامپِ کفِ بازار است و
Kissing my ass *
و یا با هم حال کنیم یا حالیت میکنم،...
سه حالت دارد
یا با یک راکتی، موشکی، ترورِ کیهاننشانی باز مذاکرات میرود روی هوا،
برمیگردیم به همان «نه جنگ، نه صلح» و جنابِ هکتور و زیر سایه آقازادگان و گزارشهای مهمل و آماربافی پوچ،
یا آنکه مراد دل این حضرات حاصل میشود و یک جنگ آخرالزمانی درمیگیرد و نشانهای ظهور تکمیل میشود، حالا فرض کنید ده دوازده میلیون ایرانی هم بمیرند و ایران ویران شود، البته که به نظر حضرات، ارزشش را دارد!!
یا آنکه خدای ناکرده! مذاکراتِ منحوس به یک نتیجهای برسد و وضعیت حساس کنونی پایان گیرد و آژیر سفید نواخته شود، که در این صورت:
"تهران" غلط کرده!
* البته که اصطلاح است و به معنای پاچه-خواری و ؟؟ مالی!!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
سال ۱۳۹۸؛بود و اوج همهگیری کرونا و هزار حرف و حدیث درباره ویروس و منشأ این بیماری و تئوریهای توطئه... .
بنا شد مراکز پرجمعیت را قرنطینه کنند، از جمله اماکن مذهبی، و به ویژه حرم امام رضا.
و آشکار است که عدهای معترض بودند که اصولا ویروس غلط میکند در مجلس امام حسین یا حرم امام رضا پا بگذارد، این مجالس و اماکن نه تنها محل بیماری و گرفتاری نیست، بلکه کانون شفا و رفع بلاست.
شماری از این مومنان، پشت درهای بسته حرم رضوی جمع میشوند و یکی دارد توضیح میدهد که وزیر بهداشت چنین دستور داده که در حرم را ببندند و رییس جمهور چنین خواسته که...
که یک بزرگوار دستار بر سر، میفرماید: وزیر غلط کرده!
و جمعیت حاضر هم با او تکرار میکنند!
رییس جمهور غلط کرده!
آن هم که امر مسلمی است و رییسجمهورها، یکی نه یکی، غلط میکنند!
و در نوبت سوم میگوید که:
"تهران" غلط کرده!
ببینید!
تهران؟! این تهران کیست یا چیست که غلط کرده است؟!
وزیر و رییس جمهور را که گفته بود!!
آری، سالها، بلکه چند دهه است که زبان حال و مقتضای گفتار و کردار یک عدهای دقیقا همین است که...
که...
وزیر غلط کرده، رییس جمهور غلط کرده، "تهران" غلط کرده!
وقتی وزیر ارشاد مجوز صادر میکند که یک خوانندهای کنسرت بگذارد و مقام والایِ استانی از برگزاری آن جلوگیری میکند، همین است که: "تهران" غلط کرده!
وقتی به یک فیلم مجوز ساخت و اکران داده میشود، یک حضرت والامرتبهای سر و پا برهنه میکند که من نمیگذارم این فیلم پخش شود یعنی که "تهران" غلط کرده!
پس از بیست ماه مذاکرات، معاهدهای بسته میشود، جمع میشوند و یک موشک عبری-نویس هوا میکنند، یعنی که "تهران" غلط کرده!
این اندک جمعیتِ بلندفریادِ و همیشه طلبکار، اولا که مهم نیست تحصیلات و دانششان چیست و چه مقدار؛ آنان همهچیزدان هستند! از سیاست خارجی گرفته تا فروش نفت، تا انتخابات و مجلس شورا، تا فرهنگ و فیلم و موسیقی، تا دارو و درمان و کرونا، تا تاریخ و مذهب و عرفان، در همه علوم و معارف، رأی و نظر دارند!
دوم آنکه رأی و نظرشان هم قطعی و جزمی است، «لا شکّ دَرَش، و لا شبهة دور و وَرَش»!
سوم آنکه هیچ جایی برای پرسش، نقد، یا مخالفت در برابر آنان وجود ندارد! پرسش از آنان، نامش میشود: شبهه! و هر کسی هم که با آنان مخالفت کند: غلط کرده!
آن یکی، باراک حسین اوباما بود و درسخوانده و حقوقدان. نهایتش شد برجام نافرجام و ظریف ناکام!
این دفعه که طرف حساب ترامپِ کفِ بازار است و
Kissing my ass *
و یا با هم حال کنیم یا حالیت میکنم،...
سه حالت دارد
یا با یک راکتی، موشکی، ترورِ کیهاننشانی باز مذاکرات میرود روی هوا،
برمیگردیم به همان «نه جنگ، نه صلح» و جنابِ هکتور و زیر سایه آقازادگان و گزارشهای مهمل و آماربافی پوچ،
یا آنکه مراد دل این حضرات حاصل میشود و یک جنگ آخرالزمانی درمیگیرد و نشانهای ظهور تکمیل میشود، حالا فرض کنید ده دوازده میلیون ایرانی هم بمیرند و ایران ویران شود، البته که به نظر حضرات، ارزشش را دارد!!
یا آنکه خدای ناکرده! مذاکراتِ منحوس به یک نتیجهای برسد و وضعیت حساس کنونی پایان گیرد و آژیر سفید نواخته شود، که در این صورت:
"تهران" غلط کرده!
* البته که اصطلاح است و به معنای پاچه-خواری و ؟؟ مالی!!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
02.04.202507:15
ناخن درمانی!
یکی از نزدیکان دچار دیسک کمر شده بود، انواع و اقسام درمانها را تجربه میکرد و از سر ناچاری به حضرات طب اسلامی نیز متوسل شد، به او گفته بودند که باید ناخنهای دودست و دوپای خودش را بچیند و بر محل درد خود بچسباند تا در طی چند روز درد برطرف و بیماری درمان شود.
به او گفتم: چگونه قانع شدی که چنین کاری برای درمان انجام بدهی؟! گفت: به نظرم رسید شاید این کار نوعی درمان با سلول بنیادین باشد!!
پیگیری کردم، دانستم جناب والاطبیب آیة الله تبریزیان این درمان چشمگیر و خردبرافکن را بیان فرموده است. بیآنکه درباره اعتبار کتاب "طب الائمه"، وثاقت مولفان آن کتاب و راویان روایت مورد استنادش و یا تجربه و آزمون این شِبه درمان، سخنی بگوید!
این نمونه کوچکی است از سوءاستفاده از "دین"، یک خبط و خطای چندجانبه، نادیده گرفتن اصول و قواعد همزمان علم و تجربه و منطق، خودداناپنداری به دور از هر تعهد و آزمون و پاسخگویی، ادعاهای جزمی و فراگیر و پوچ.
ناخن چیده بر محل درد گذاشتن، هر چند کاری بیفایده و به دور از دانش و آزمون است، ولی زیانی هم به جایی نمیرساند!
ولی حال اگر تنها به جهت برداشتی ناروا از یک روایت، برای بیش از چهل میلیون زن و دختر ایرانی گواهینامه موتورسواری صادر نشود!
یا به استناد چند حکم و آموزه، چندین دهه، در پی تصور و تصویر یک سامانه و چارچوب اقتصادی باشند که "اقتصاد اسلامی" نام بگیرد و پول و تجارت و بودجه یک سرزمین را پوشش دهد!
یا بر اساس یک روایت، قانونی به تصویب برسد تاپدری که فرزندش را به ستم کشته است، قصاص نشود (قاتلان آسودهخاطر).
یا آنکه بخواهند بر اساس روایاتی آخرالزمانی، مسیر سیاست خارجی کشور را تعیین کنند!
یا آنکه بنا بر تفسیری ناروا و اجتهادی خونبار، هر گونه اعتراض خیابانی را بدون محاکمه و حق دفاع، مستوجب اعدام بدانند!
یا آنکه بر پایه برداشتی پندارین و قابل مناقشه از متون دینی، درباره دوگانه جنگ و صلح داوری کنند!
چه خواهد شد؟!!
دین، در جایگاه خویش، برای حفظ و تضمین اخلاق، برای ایجاد رابطه آدمی و پروردگارش، برای پیراستگی و معنویت، به کمال، شایسته و والاست.
ولی آنگاه که کسانی آن را از جایگاه خود خارج کنند، و به دیگر حوزههای زندگی سرایتش دهند،
و به ویژه آنکه با سهل انگاری و ساده پنداری، بخواهند متون دینی، حتی ناموثق یا کم اعتبار، را بر همه سامانههای علمی-تجربی حاکم سازند؛
آنگاه است که از دین پیراسته و شایسته، سلولی سرطانی ساختهاند که بر همه اندامهای زندگی آدمی چنگ میافکند، همه نظامهای علمی و تجربی را نابسامان کند،
و خود نیز ناتوان از گشایش گرهها
و درمانده از پاسخگویی به پرسشها،
روزبهروز، ناتوانتر میشود
و در چشم و دل و اندیشه مردمان، پوچتر و ناگوارتر پنداشته شود... .
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
یکی از نزدیکان دچار دیسک کمر شده بود، انواع و اقسام درمانها را تجربه میکرد و از سر ناچاری به حضرات طب اسلامی نیز متوسل شد، به او گفته بودند که باید ناخنهای دودست و دوپای خودش را بچیند و بر محل درد خود بچسباند تا در طی چند روز درد برطرف و بیماری درمان شود.
به او گفتم: چگونه قانع شدی که چنین کاری برای درمان انجام بدهی؟! گفت: به نظرم رسید شاید این کار نوعی درمان با سلول بنیادین باشد!!
پیگیری کردم، دانستم جناب والاطبیب آیة الله تبریزیان این درمان چشمگیر و خردبرافکن را بیان فرموده است. بیآنکه درباره اعتبار کتاب "طب الائمه"، وثاقت مولفان آن کتاب و راویان روایت مورد استنادش و یا تجربه و آزمون این شِبه درمان، سخنی بگوید!
این نمونه کوچکی است از سوءاستفاده از "دین"، یک خبط و خطای چندجانبه، نادیده گرفتن اصول و قواعد همزمان علم و تجربه و منطق، خودداناپنداری به دور از هر تعهد و آزمون و پاسخگویی، ادعاهای جزمی و فراگیر و پوچ.
ناخن چیده بر محل درد گذاشتن، هر چند کاری بیفایده و به دور از دانش و آزمون است، ولی زیانی هم به جایی نمیرساند!
ولی حال اگر تنها به جهت برداشتی ناروا از یک روایت، برای بیش از چهل میلیون زن و دختر ایرانی گواهینامه موتورسواری صادر نشود!
یا به استناد چند حکم و آموزه، چندین دهه، در پی تصور و تصویر یک سامانه و چارچوب اقتصادی باشند که "اقتصاد اسلامی" نام بگیرد و پول و تجارت و بودجه یک سرزمین را پوشش دهد!
یا بر اساس یک روایت، قانونی به تصویب برسد تا
یا آنکه بخواهند بر اساس روایاتی آخرالزمانی، مسیر سیاست خارجی کشور را تعیین کنند!
یا آنکه بنا بر تفسیری ناروا و اجتهادی خونبار، هر گونه اعتراض خیابانی را بدون محاکمه و حق دفاع، مستوجب اعدام بدانند!
یا آنکه بر پایه برداشتی پندارین و قابل مناقشه از متون دینی، درباره دوگانه جنگ و صلح داوری کنند!
چه خواهد شد؟!!
دین، در جایگاه خویش، برای حفظ و تضمین اخلاق، برای ایجاد رابطه آدمی و پروردگارش، برای پیراستگی و معنویت، به کمال، شایسته و والاست.
ولی آنگاه که کسانی آن را از جایگاه خود خارج کنند، و به دیگر حوزههای زندگی سرایتش دهند،
و به ویژه آنکه با سهل انگاری و ساده پنداری، بخواهند متون دینی، حتی ناموثق یا کم اعتبار، را بر همه سامانههای علمی-تجربی حاکم سازند؛
آنگاه است که از دین پیراسته و شایسته، سلولی سرطانی ساختهاند که بر همه اندامهای زندگی آدمی چنگ میافکند، همه نظامهای علمی و تجربی را نابسامان کند،
و خود نیز ناتوان از گشایش گرهها
و درمانده از پاسخگویی به پرسشها،
روزبهروز، ناتوانتر میشود
و در چشم و دل و اندیشه مردمان، پوچتر و ناگوارتر پنداشته شود... .
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
18.03.202514:25
آنها گاو شیرده نیستند!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
21.02.202502:47
✅ پرسش شما
منظور از این جمله چیست؟
☀️ پاسخ:
به طنز گویند که کسی به آب افتاده بود و نزدیک بود غرق شود، هر چه میگفتند دستت را بده، دست نمیداد؛ دانایی سررسید و گفت: این که قصد نجاتش را دارید، هیچ گاه چیزی به کسی نمیداد و نمیدهد، به او بگویید دستم را بگیر! فوری دستشان را گرفت و نجات یافت!
یکی از معایب طبقه روحانیان «دستِ گیرنده» داشتن است، به گفته جناب ملامحسن فیض:
«دستِ نهفته گیر، به هر سو دراز کرد».
حال اگر کسی در کسوت روحانیان یافتید که دست دهنده داشته باشد و به دادودهش* شهره باشد، سلام مرا به او برسانید!
و کسانی را این چنین دیدهام، یکی همین زندهیاد مستجابی.... .
* «داد و دهش»، دادگری و عطا کردن، عدالت و بخشایش.
بزرگ حکیمِ سخن، فردوسی آن را بسیار به کار بسته است:
به نیکی گراییم و فرمان کنیم
به دادودهش، دل گروگان کنیم
که خوبی و زشتی ز ما یادگار
بماند، تو جز تخمِ نیکی مَکار
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
از او داد و دهش دیده بودند و دست بگیر نه!
منظور از این جمله چیست؟
☀️ پاسخ:
به طنز گویند که کسی به آب افتاده بود و نزدیک بود غرق شود، هر چه میگفتند دستت را بده، دست نمیداد؛ دانایی سررسید و گفت: این که قصد نجاتش را دارید، هیچ گاه چیزی به کسی نمیداد و نمیدهد، به او بگویید دستم را بگیر! فوری دستشان را گرفت و نجات یافت!
یکی از معایب طبقه روحانیان «دستِ گیرنده» داشتن است، به گفته جناب ملامحسن فیض:
«دستِ نهفته گیر، به هر سو دراز کرد».
حال اگر کسی در کسوت روحانیان یافتید که دست دهنده داشته باشد و به دادودهش* شهره باشد، سلام مرا به او برسانید!
و کسانی را این چنین دیدهام، یکی همین زندهیاد مستجابی.... .
* «داد و دهش»، دادگری و عطا کردن، عدالت و بخشایش.
بزرگ حکیمِ سخن، فردوسی آن را بسیار به کار بسته است:
به نیکی گراییم و فرمان کنیم
به دادودهش، دل گروگان کنیم
که خوبی و زشتی ز ما یادگار
بماند، تو جز تخمِ نیکی مَکار
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
04.02.202508:53
قاتلان آسودهخاطر
روزنامه اعتماد: طی دو هفته اخیر (از آغاز تا ۱۳ بهمن ماه جاری) ۷ زن و دختر به دست «پدر و همسر» خود در شهرستانهای «اسدآباد، بروجرد، مراغه، کرمانشاه، شوشتر و پیرانشهر» به قتل رسیدهاند. آمار اینگونه قتلها سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد اعلام شده است.
آری، من با حکم اعدام مخالف هستم. ولی چنین میاندیشم که تنها «جان در برابر جان» گرفته شود، و خردمندانه است که قصاص را یکی از سه کیفر قتل عمد بدانیم، پس از عفو و دیه.
سخن مرا بپذیرید یا نه؛ بسیار جای شگفتی است که در نظام قضایی ما:
- بسیار کسان به عنوان محاربه، فساد في الارض، بَغی و سَبٌ النبي حکم اعدام میگیرند و چه بسا بر چوبه دار میروند.
- چه بسا به جرم یک قتل، دو یا چند نفر جان گرفته شوند.
ولی از آن سو؛
- مردِ قاتل در برابر زنِ مقتول قصاص نمیشود، مگر آنکه خانواده مقتول نصف دیه کامل (هماکنون ششصد میلیون ت.) به خانواده قاتل پرداخت کند.
- (حیف نامِ) پدر در برابر قتل فرزندش، قصاص نمیشود!
بر اساس این دو قانون، قاتلان قتلهای خانوادگی و ناموسی قصاص نمیشوند! یا پدر است، یا نامردی است به نام شوهر یا برادر یا حتی عمو و پسرعمو! دیه هم گرفته نمیشود، اگر هم گرفته شود، صوری است، جیب به جیب است!
تنها باقی میماند کیفر جرم قتل عمد از جنبه عمومی که قاضی میتواند قاتل را به سه تا ده سال حبس محکوم کند.
این کیفر را بگذاریم کنار کیفرهای موجود در قانون بانکی پور اینا (ح. ع) که برای برهنگی یا پوششی که عرفا برهنگی به شمار میآید، در فضای حقیقی یا مجازی، حبس درجه چهار، یعنی پنج تا ده سال زندان در نظر گرفته است، و در صورت تکرار ، به حبس درجه سوم، یعنی ده تا پانزده سال محکوم میشود!
و به گفته جناب آقای دکتر برهانی، اینجاست که میفهمیم در ذهن و دل و عقل حضرات، ران از جان مهمتر است!
مجموعه این قوانین موجب شده که قاتلان خانوادگی-ناموسی احساس امنیت کنند، و حتی گاه با افتخار تمام، سر بریده زن را به دست بگیرند و به خیابان بیاورند و نمایش دهند!
زن را جان میگیرند، حداکثر ده سال حکم حبس میگیرند، نیمی از حبس هم که گذشت، در صف عفو عمومی زندانیان قرار میگیرند: قاتلان آسودهخاطر!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استاد پیشکسوت ادبیات دانشگاه اصفهان، جناب آقای دکتر شریفی سرودند:
از عادت این مردم معتاد به غم
پرکینه و بیمهر و بداخلاق و دِژَم
خون گریه کنم، کم است از این ماتم*
ماتـــم به خدا، فسرده و زار از غم
* ماتم نخست به معنای مصیبت، و ماتـــم دوم به معنای متحیٌرم.
-------------------------
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
روزنامه اعتماد: طی دو هفته اخیر (از آغاز تا ۱۳ بهمن ماه جاری) ۷ زن و دختر به دست «پدر و همسر» خود در شهرستانهای «اسدآباد، بروجرد، مراغه، کرمانشاه، شوشتر و پیرانشهر» به قتل رسیدهاند. آمار اینگونه قتلها سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد اعلام شده است.
آری، من با حکم اعدام مخالف هستم. ولی چنین میاندیشم که تنها «جان در برابر جان» گرفته شود، و خردمندانه است که قصاص را یکی از سه کیفر قتل عمد بدانیم، پس از عفو و دیه.
سخن مرا بپذیرید یا نه؛ بسیار جای شگفتی است که در نظام قضایی ما:
- بسیار کسان به عنوان محاربه، فساد في الارض، بَغی و سَبٌ النبي حکم اعدام میگیرند و چه بسا بر چوبه دار میروند.
- چه بسا به جرم یک قتل، دو یا چند نفر جان گرفته شوند.
ولی از آن سو؛
- مردِ قاتل در برابر زنِ مقتول قصاص نمیشود، مگر آنکه خانواده مقتول نصف دیه کامل (هماکنون ششصد میلیون ت.) به خانواده قاتل پرداخت کند.
- (حیف نامِ) پدر در برابر قتل فرزندش، قصاص نمیشود!
بر اساس این دو قانون، قاتلان قتلهای خانوادگی و ناموسی قصاص نمیشوند! یا پدر است، یا نامردی است به نام شوهر یا برادر یا حتی عمو و پسرعمو! دیه هم گرفته نمیشود، اگر هم گرفته شود، صوری است، جیب به جیب است!
تنها باقی میماند کیفر جرم قتل عمد از جنبه عمومی که قاضی میتواند قاتل را به سه تا ده سال حبس محکوم کند.
این کیفر را بگذاریم کنار کیفرهای موجود در قانون بانکی پور اینا (ح. ع) که برای برهنگی یا پوششی که عرفا برهنگی به شمار میآید، در فضای حقیقی یا مجازی، حبس درجه چهار، یعنی پنج تا ده سال زندان در نظر گرفته است، و در صورت تکرار ، به حبس درجه سوم، یعنی ده تا پانزده سال محکوم میشود!
و به گفته جناب آقای دکتر برهانی، اینجاست که میفهمیم در ذهن و دل و عقل حضرات، ران از جان مهمتر است!
مجموعه این قوانین موجب شده که قاتلان خانوادگی-ناموسی احساس امنیت کنند، و حتی گاه با افتخار تمام، سر بریده زن را به دست بگیرند و به خیابان بیاورند و نمایش دهند!
زن را جان میگیرند، حداکثر ده سال حکم حبس میگیرند، نیمی از حبس هم که گذشت، در صف عفو عمومی زندانیان قرار میگیرند: قاتلان آسودهخاطر!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استاد پیشکسوت ادبیات دانشگاه اصفهان، جناب آقای دکتر شریفی سرودند:
از عادت این مردم معتاد به غم
پرکینه و بیمهر و بداخلاق و دِژَم
خون گریه کنم، کم است از این ماتم*
ماتـــم به خدا، فسرده و زار از غم
* ماتم نخست به معنای مصیبت، و ماتـــم دوم به معنای متحیٌرم.
-------------------------
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
02.02.202505:38
اندیشه تابان
یکشنبه، روزِ خورشید، مِهرروز ، میخواهیم قوانین اندیشمندی را بشناسیم و دامهای فریبکاری را...
بخش پیش-یکم گذشت، و اینک...
بخش یکم: ادعایِ بیدلیل
ادعا گونهای درخواست است. و مدعی، «خواهان» است، خواهانِ آنکه چیزی را بر دیگری اثبات کند، حقی را بر خود بخواهد یا ناحقی را بر دیگری قرار دهد.
و آنچه میانِ مدعی (خواهان) و ادعا، ربط و بستگی و پیوستگی ایجاد میکند؛ دلیل است، بَیٌنه، شاهد، و مدرک.
اگر من همینک ادعا کنم که سیارهای مناسب با زیست انسان در فاصله سیزده سال نوری به دور ستاره کَپتین، در گردش است؛ باید دلیل، مدرک و شاهدی متناسب با این ادعا ارائه بدهم.
آن کسی که ادعایی را بدون دلیل و برهان بپذیرد، از مرزهای انسانیت خارج شده است.
آری، اندیشه آدمی بر پایه پیگیری رابطهها، بستگی و وابستگیها استوار است، انسان در پیِ نشانه، به مدرک میرسد، و بر اساس مدرک، ادعایی را میپذیرد.
و کسی که ادعایی را بدون دلیل، بپذیرد، عقل خود را فروانداخته و به خرد خویش ستم کرده است.
پذیرش ادعای بدون دلیل، قانون عِلیٌَت (causality, سببیت، دلیلمندی، چِرایی) را نقض میکند. و قانون عِلیٌَت، بنیان اندیشه، دانش و شناخت آدمی است.
اگر ادعا بدون دلیل پذیرفته شود؛ هیچ ضابطه و قاعدهای برای انسان باقی نمیماند. قانون عِلیٌَت، قانونِ مادر است، و مادرِ همه قانونها است.
و اگر بنا شود ادعایی را بدون دلیل بپذیریم، نقیضِ همان ادعا را نیز باید بپذیریم؛ زیرا آن ادعا و نقیضِ آن برابر هستند: هر دو مدرک و برهان و دلیلی ندارند!
آی انسانها، به عقل خود، ستم نکنید! هیچ ادعایی را از هیچ کسی، بدون دلیل و برهان و مدرک و شاهد نپذیرید!
کسی که ادعای بیدلیل میآورد، شما را تهی از خردمندی و به دور از عقلانیت فرض کرده است!
این فرضِ توهینآمیز او را نپذیرید! سخنش را فروشکنید! و ادعایش را ابطال کنید!
چالش
شگفتترین یا پرپیامدترین و یا سنگینبارترین ادعایِ بدون دلیل و برهان که تا به حال شنیدهاید را به اشتراک بگذارید:
@msr600600
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
یکشنبه، روزِ خورشید، مِهرروز ، میخواهیم قوانین اندیشمندی را بشناسیم و دامهای فریبکاری را...
بخش پیش-یکم گذشت، و اینک...
بخش یکم: ادعایِ بیدلیل
ادعا گونهای درخواست است. و مدعی، «خواهان» است، خواهانِ آنکه چیزی را بر دیگری اثبات کند، حقی را بر خود بخواهد یا ناحقی را بر دیگری قرار دهد.
و آنچه میانِ مدعی (خواهان) و ادعا، ربط و بستگی و پیوستگی ایجاد میکند؛ دلیل است، بَیٌنه، شاهد، و مدرک.
اگر من همینک ادعا کنم که سیارهای مناسب با زیست انسان در فاصله سیزده سال نوری به دور ستاره کَپتین، در گردش است؛ باید دلیل، مدرک و شاهدی متناسب با این ادعا ارائه بدهم.
آن کسی که ادعایی را بدون دلیل و برهان بپذیرد، از مرزهای انسانیت خارج شده است.
آری، اندیشه آدمی بر پایه پیگیری رابطهها، بستگی و وابستگیها استوار است، انسان در پیِ نشانه، به مدرک میرسد، و بر اساس مدرک، ادعایی را میپذیرد.
و کسی که ادعایی را بدون دلیل، بپذیرد، عقل خود را فروانداخته و به خرد خویش ستم کرده است.
پذیرش ادعای بدون دلیل، قانون عِلیٌَت (causality, سببیت، دلیلمندی، چِرایی) را نقض میکند. و قانون عِلیٌَت، بنیان اندیشه، دانش و شناخت آدمی است.
اگر ادعا بدون دلیل پذیرفته شود؛ هیچ ضابطه و قاعدهای برای انسان باقی نمیماند. قانون عِلیٌَت، قانونِ مادر است، و مادرِ همه قانونها است.
و اگر بنا شود ادعایی را بدون دلیل بپذیریم، نقیضِ همان ادعا را نیز باید بپذیریم؛ زیرا آن ادعا و نقیضِ آن برابر هستند: هر دو مدرک و برهان و دلیلی ندارند!
آی انسانها، به عقل خود، ستم نکنید! هیچ ادعایی را از هیچ کسی، بدون دلیل و برهان و مدرک و شاهد نپذیرید!
کسی که ادعای بیدلیل میآورد، شما را تهی از خردمندی و به دور از عقلانیت فرض کرده است!
این فرضِ توهینآمیز او را نپذیرید! سخنش را فروشکنید! و ادعایش را ابطال کنید!
چالش
شگفتترین یا پرپیامدترین و یا سنگینبارترین ادعایِ بدون دلیل و برهان که تا به حال شنیدهاید را به اشتراک بگذارید:
@msr600600
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
09.04.202502:57
🔴 دشمنان مردم ایران
ما ایرانیان دشمنانی داریم؛
دشمنانی که میخواهند
ما روزبهروز تهیدستتر باشیم،
میخواهند
همه فکر و ذکرمان بشود تأمین حداقل مسکن و خوراک و پوشاک،
میخواهند
هر نوروز صدها خانواده ایرانی داغدار بشود، به تصادف در جادهها،
میخواهند
هر سال هزاران ایرانی بمیرند به آلودگی هوا و نداشتن دارو و درمان،
میخواهند
همه داراییهای ایران و ایرانی را مالک باشند؛ نفت و گاز و معادن را، قشم و کیش و مکران را، خوزستان و گیلان و کرمان را،
میخواهند
زاینده رود، کینه برآرد و دشنام و برادرکشی،
میخواهند
همواره تنش باشد و وضعیت حساس و شیپور جنگ و بیم از فردا،
میخواهند
قلم بشکند و دهان حقیقتگو در هم کوفته شود و آزادمرد به زندان پیر شود،
آنان ایران و ایرانی را جز به ناتوانی و ناداری و نادانی نمیخواهند...
آنان، همراه و همسخن با
نتانیاهو
نام لیبی و قذافی را میبرند،
تا ایران و ایرانی روی آرامش نبیند،
آنان از
ویتنام و کره و ژاپن و سنگاپور
و حتی از عراق،
هیچ نام نمیبرند،
آنان نه شجاعت جنگ دارند، و نه حکمت صلح،
آنان نه مرد میدان نبرد هستند، و نه میاندار آشتی،
آنان در گرگومیشِ نه جنگ نه صلح، سودهای کلان دارند،
آنان از سیه روزی ما، بهرهها میبرند،
از تحریم ایران و ایرانی، کسب و کاری پررونق دارند،
آنان برای فرزندان ما جز حسرت نمیخواهند، و برای فرزندان خودشان، دارایی و برازندگی،
ایرانیان،
دشمنان خود را بشناسید؛
یاورانِ نتانیاهو،
جنگ آوران شنبه،
دلسوزانِ قذافی،
نفتخواران بینام و نشان،
سیه رویانِ کیهان،
ویران کنندگان ایران...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
ما ایرانیان دشمنانی داریم؛
دشمنانی که میخواهند
ما روزبهروز تهیدستتر باشیم،
میخواهند
همه فکر و ذکرمان بشود تأمین حداقل مسکن و خوراک و پوشاک،
میخواهند
هر نوروز صدها خانواده ایرانی داغدار بشود، به تصادف در جادهها،
میخواهند
هر سال هزاران ایرانی بمیرند به آلودگی هوا و نداشتن دارو و درمان،
میخواهند
همه داراییهای ایران و ایرانی را مالک باشند؛ نفت و گاز و معادن را، قشم و کیش و مکران را، خوزستان و گیلان و کرمان را،
میخواهند
زاینده رود، کینه برآرد و دشنام و برادرکشی،
میخواهند
همواره تنش باشد و وضعیت حساس و شیپور جنگ و بیم از فردا،
میخواهند
قلم بشکند و دهان حقیقتگو در هم کوفته شود و آزادمرد به زندان پیر شود،
آنان ایران و ایرانی را جز به ناتوانی و ناداری و نادانی نمیخواهند...
آنان، همراه و همسخن با
نتانیاهو
نام لیبی و قذافی را میبرند،
تا ایران و ایرانی روی آرامش نبیند،
آنان از
ویتنام و کره و ژاپن و سنگاپور
و حتی از عراق،
هیچ نام نمیبرند،
آنان نه شجاعت جنگ دارند، و نه حکمت صلح،
آنان نه مرد میدان نبرد هستند، و نه میاندار آشتی،
آنان در گرگومیشِ نه جنگ نه صلح، سودهای کلان دارند،
آنان از سیه روزی ما، بهرهها میبرند،
از تحریم ایران و ایرانی، کسب و کاری پررونق دارند،
آنان برای فرزندان ما جز حسرت نمیخواهند، و برای فرزندان خودشان، دارایی و برازندگی،
ایرانیان،
دشمنان خود را بشناسید؛
یاورانِ نتانیاهو،
جنگ آوران شنبه،
دلسوزانِ قذافی،
نفتخواران بینام و نشان،
سیه رویانِ کیهان،
ویران کنندگان ایران...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
31.03.202507:27
سندرمِ قذافی، دردِ لیبی!
معمر قذافی از سال ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۱ بر لیبی حکومت کرد، کشوری که از ایران بزرگتر است، ولی هفت میلیون جمعیت دارد! یکی از ده تولیدکننده نفت در دنیا، صحرایی نشسته بر ساحل مدیترانه.
قذافی
همچون دیگر رییس جمهورهای دروغینِ عربی؛ خودکامگی، جنایت، کشتار و فساد همهجانبه و فراگیر را به نمایش گذاشت.
قذافی
دموکراسی را در کردار و گفتار خود به سخره میگرفت، او میگفت: دموکراسی واژهای عربی است؛ «دوام کراسی»، کرسی ریاست، دائم و همیشگی و تا آخرین نفس!
قذافی
در سال ۱۹۷۷ اعلام کرده بود که از قدرت کناره میگیرد و به عنوان رییس شورای انقلاب، تنها یک نماد ملی برای یگانگی ملت لیبی خواهد بود،
قذافی هیچ گاه بدین عهد خود با مردم لیبی وفا نکرد، او همه قدرت و ثروت را برای همیشه میخواست، او و خانوادهاش میلیاردها دلار ثروت اندوختند..
قذافی
به تقلید از مائوتسه که «کتاب سرخ» نوشته بود، «کتاب سبز» نوشت. او کتاب سبزش را همچون کتابی مقدس میانگاشت، سالها دانشآموزان در لیبی مجبور بودند کتاب سبز وی را در مدارس آموزش ببینند
قذافی
در کنفرانس سران عرب، به سال ۲۰۰۹، خود را «بزرگ خردمندان عرب، شاه شاهان آفریقا و امیرمومنان مسلمانان» نامید!
قذافی
معترضان به حکومت خویش را در خیابانها اعدام میکرد، و صحنه اعدام آنها را بارها از تلویزیون پخش میکرد.
قذافی
صدامِ آفریقا بود؛ با همان کژرفتارها و تبلیغات پوشالی ضداسراییلی و ادعای اسلام و نزدیکی به بلوک شرق، زندانها و شکنجههای هراسناک.
قذافی
به مهمانِ ایرانیِ خود، سیدموسی صدر، رحم نکرد؛ او را کشت و پیکرش را چنان از میان برد که هیچ اثری از وی باقی نماند!*
پس از دستگیری و اعدام صدام، قذافی ترسید و برنامه تسلیحاتی خویش را متوقف نمود، او قطعنامههای سازمان ملل را پذیرفت و به شروط آمریکا و هم پیمانانش گردن نهاد!
خوب،چه شد؟! حکومتش ادامه پیدا کرد؟! نه! مخالفان وی بر او شوریدند و در شهر بنغازی شورای انتقال قدرت تشکیل دادند.
قذافی
میتوانست با درآمد سرشار نفت، آسودگی و رفاه هم وطنان خویش را تأمین کند، لیبی را همچون آفریقای جنوبی، مالزی یا سنگاپور به توسعه و پیشرفت برساند،
میتوانست پس از دو دوره ریاست جمهوری، از قدرت کنارهگیری کند و فریفته کرسی ریاست نشود، میتوانست نلسون ماندلا یا ماهاتیر محمد بشود.
میتوانست چنان کند که پادشاه مراکش، ملک محمد، انجام داد؛ قدرت خود را محدود کند، نهادهای منتخب مردم را به رسمیت بشناسد، و برای همیشه مورد احترام مردم قرار بگیرد.
نه، قذافی نمیتوانست چنین کند و چنان باشد. او با کودتا به قدرت رسیده بود. بر سرنیزه نشسته بود و به شمشیر تکیده زده بود، او جز نوای شلیک، صدای دیگری را نمیشناخت!
عمر حکومت ۴۲ ساله قذافی سرآمده بود، در لیبی نیز همچون دیگر کشورهای عربی، "بهار" شده بود.
قذافی جنگافزارهای خود را به آمریکا تحویل داد، او تنها داشتهاش را داد. او دیگر هیچ نداشت!
همان مردمی که چند دهه نادیده گرفته شده بودند، همانها که در کشور توانگر خویش، مستمند بودند، همانها که از خشم و خشونت آکنده شده بودند، آنها سرانجام توانستند رودررو با قذافی سخن بگویند، به اسلحه، یک کلمه: شلیک، گلوله، مرگ. و پایان یکی دیگر از خدایگان پوشالی.
۱۴ سال از مرگ قذافی میگذرد، لیبی هنوز دردمند است، کابینههای ناپایدار، دولتهای زودگذر، جنگ داخلی، و گاه تشکیل دو دولت در یک سرزمین.با این همه، هماکنون پنج دینار لیبی برابر با یک دلار آمریکاست!
آری، سقوط قذافی، بیش و پیش از هر چیز، نتیجه یک بدعهدی است، بدعهدی او با مردم کشورش.
سقوط قذافی، پیامدِ نادیده گرفتن رأی و خواست و آسایش مردم لیبی است.
* از مرحوم سیدمرتضی مستجابی، چنین شنیدم.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
معمر قذافی از سال ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۱ بر لیبی حکومت کرد، کشوری که از ایران بزرگتر است، ولی هفت میلیون جمعیت دارد! یکی از ده تولیدکننده نفت در دنیا، صحرایی نشسته بر ساحل مدیترانه.
قذافی
همچون دیگر رییس جمهورهای دروغینِ عربی؛ خودکامگی، جنایت، کشتار و فساد همهجانبه و فراگیر را به نمایش گذاشت.
قذافی
دموکراسی را در کردار و گفتار خود به سخره میگرفت، او میگفت: دموکراسی واژهای عربی است؛ «دوام کراسی»، کرسی ریاست، دائم و همیشگی و تا آخرین نفس!
قذافی
در سال ۱۹۷۷ اعلام کرده بود که از قدرت کناره میگیرد و به عنوان رییس شورای انقلاب، تنها یک نماد ملی برای یگانگی ملت لیبی خواهد بود،
قذافی هیچ گاه بدین عهد خود با مردم لیبی وفا نکرد، او همه قدرت و ثروت را برای همیشه میخواست، او و خانوادهاش میلیاردها دلار ثروت اندوختند..
قذافی
به تقلید از مائوتسه که «کتاب سرخ» نوشته بود، «کتاب سبز» نوشت. او کتاب سبزش را همچون کتابی مقدس میانگاشت، سالها دانشآموزان در لیبی مجبور بودند کتاب سبز وی را در مدارس آموزش ببینند
قذافی
در کنفرانس سران عرب، به سال ۲۰۰۹، خود را «بزرگ خردمندان عرب، شاه شاهان آفریقا و امیرمومنان مسلمانان» نامید!
قذافی
معترضان به حکومت خویش را در خیابانها اعدام میکرد، و صحنه اعدام آنها را بارها از تلویزیون پخش میکرد.
قذافی
صدامِ آفریقا بود؛ با همان کژرفتارها و تبلیغات پوشالی ضداسراییلی و ادعای اسلام و نزدیکی به بلوک شرق، زندانها و شکنجههای هراسناک.
قذافی
به مهمانِ ایرانیِ خود، سیدموسی صدر، رحم نکرد؛ او را کشت و پیکرش را چنان از میان برد که هیچ اثری از وی باقی نماند!*
پس از دستگیری و اعدام صدام، قذافی ترسید و برنامه تسلیحاتی خویش را متوقف نمود، او قطعنامههای سازمان ملل را پذیرفت و به شروط آمریکا و هم پیمانانش گردن نهاد!
خوب،چه شد؟! حکومتش ادامه پیدا کرد؟! نه! مخالفان وی بر او شوریدند و در شهر بنغازی شورای انتقال قدرت تشکیل دادند.
قذافی
میتوانست با درآمد سرشار نفت، آسودگی و رفاه هم وطنان خویش را تأمین کند، لیبی را همچون آفریقای جنوبی، مالزی یا سنگاپور به توسعه و پیشرفت برساند،
میتوانست پس از دو دوره ریاست جمهوری، از قدرت کنارهگیری کند و فریفته کرسی ریاست نشود، میتوانست نلسون ماندلا یا ماهاتیر محمد بشود.
میتوانست چنان کند که پادشاه مراکش، ملک محمد، انجام داد؛ قدرت خود را محدود کند، نهادهای منتخب مردم را به رسمیت بشناسد، و برای همیشه مورد احترام مردم قرار بگیرد.
نه، قذافی نمیتوانست چنین کند و چنان باشد. او با کودتا به قدرت رسیده بود. بر سرنیزه نشسته بود و به شمشیر تکیده زده بود، او جز نوای شلیک، صدای دیگری را نمیشناخت!
عمر حکومت ۴۲ ساله قذافی سرآمده بود، در لیبی نیز همچون دیگر کشورهای عربی، "بهار" شده بود.
قذافی جنگافزارهای خود را به آمریکا تحویل داد، او تنها داشتهاش را داد. او دیگر هیچ نداشت!
همان مردمی که چند دهه نادیده گرفته شده بودند، همانها که در کشور توانگر خویش، مستمند بودند، همانها که از خشم و خشونت آکنده شده بودند، آنها سرانجام توانستند رودررو با قذافی سخن بگویند، به اسلحه، یک کلمه: شلیک، گلوله، مرگ. و پایان یکی دیگر از خدایگان پوشالی.
۱۴ سال از مرگ قذافی میگذرد، لیبی هنوز دردمند است، کابینههای ناپایدار، دولتهای زودگذر، جنگ داخلی، و گاه تشکیل دو دولت در یک سرزمین.با این همه، هماکنون پنج دینار لیبی برابر با یک دلار آمریکاست!
آری، سقوط قذافی، بیش و پیش از هر چیز، نتیجه یک بدعهدی است، بدعهدی او با مردم کشورش.
سقوط قذافی، پیامدِ نادیده گرفتن رأی و خواست و آسایش مردم لیبی است.
* از مرحوم سیدمرتضی مستجابی، چنین شنیدم.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
16.03.202512:15
🟢 اندیشه تابان
☀️روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا هم خود راست و استوار بیندیشیم و هم اندیشه دیگران را به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر سه بخش گذشت:
ادعای بیدلیل
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر
و اینک بخش چهارم:
♦️ دلیل، همراستا با ادعا
اندیشه و آدمی گسترده است؛ چشم که به این دنیا باز کرده، پیکر خود را دیده با اعضای بیرونی و درونیاش، با ناتوانیها و دردهایش. آدمی تجربه کرد و تجربهها را نوشت، و در تجربههای پیشینیان اندیشید، و دانش پزشکی به وجود آمد در همه گونهها و شاخههایش.
و اگر کسی در شناخت درد و درمان ادعایی بکند، باید دلیل و برهانی در همین چارچوب ارائه دهد؛ و به تجربه پرشمار و پرگستره درستی ادعای وی ثابت شود.
آدمی چشم به آسمان گشود،سقفی دید پرچلچراغ! چه شبها تا به صبح بیدار ماند تا تکتک برآمدن و فروشدن اختران را بنگرد و به رسم و شمار آورد. از بطلیموس، تا کوپرنیک و گالیله. این راه شناخت آسمان و اجرام چرخان در آن است.
آن گاه که مردم کشوری نه به یکدیگر اعتماد دارند و نه به زمامدارشان، آن گاه که خشم در کوچه و خیابان فریاد میزند و ناامیدی از چشمها فرومیبارد، باید خرد و کلان رفتارهای اجتماعی را به نیکی دید، به استواری اندیشید و به راستی ریشهیابی کرد، و هر جا دیدار و مشاهده کفایت نکرد، پرسشنامه و نظرسنجی به کار برد!
آشکار است که با پرگار و گونیا نمیتوان درصد تورم و شاخص فلاکت و میزان تولید ناخالص ملی را سنجید و تحلیل کرد!
نباید و نشاید که پرسشهای کلان درباره هستی و گستره ان، زندگی و معنای آن، آدمی و حقیقت او را به تجربه و مشاهده گره بزنیم.
چهارمین گونه فریب و ناراستی آن است که دلیل و برهان از شاخهای از دانش باشد، و نتیجه مدعا در شاخه دیگری! کسی بگوید چون شاه اسماعیل صفوی در جنگ با سلطان سلیم عثمانی شکست سختی خورد، پس مرد بودن شرط زمامداری نیست!
آری، صفویان در چالدران شکست خوردند. مرد یا زن بودن نیز ربطی به شایستگی برای زمامداری ندارد! ولی این دو گزاره ربطی به هم ندارند! اولی به حوزه تاریخ وابسته است و دومی به فلسفه سیاست و حقوق اساسی!
بگوید: شهرهای بزرگ و پرجمعیت، ترافیک سنگین وقتگیر دارند، از این جهت است که نظام آموزشی نتیجه مفید و سزاواری ندارد!
من مسلمان هستم و به قرآن کریم باور دارم،
و بر این باورم که دین و شریعت به پشتیبانی از اخلاق، و بههدف بهروزی و رستگاری آدمی، و خداباوری و خبر از جهان واپسین آمده است؛
پس زلزله و آلودگی هوا و بی آبی و کسادی بازار را باید در زمینشناسی و مطالعات شهرسازی و مدیریت آب و اقتصاد سیاسی بررسی کرد و پاسخ جست،
و نه در گزارههای دینی،
قانونگذاری و توسعه گردشگری و فروش صنایع دستی و شناخت فرهنگ مردمان دور و نزدیک را باید به حقوقدان، کارشناس صنعت توریست و بازاریاب و مردمشناس سپرد.
این گونه نیست که کسی با آموختههای مذهبی، پاسخگوی همه این رشتهها و شاخهها باشد!
مگر میشود که با کشف و شهود در روابط بینالمللی سیاستگذاری کرد، مگر سزا و رواست که با «حدیث» نسخه بیماری پیچید، و با فقه درباره همه چیز تصمیم گرفت؟!
آری، میشود! و کردهاند! و شده است! مگر نمیبینی که آخوند طبابت میکند، دانشآموخته فیزیک شهردار میشود و پزشک اطفال وزیر امور خارجه!
محمد علیآبادی، در راه و ساختمان تحصیل کرده بود، رییس سازمان تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک شد، یکشبه به وزارت نفت رفت و سرپرست آنجا شد، بعد هم شد رییس سازمان شیلات!
به همین درجه بیربطی!
علیاکبر صالحی، مهندسی هستهای خوانده، رییس سازمان انرژی اتمی شود، سزاست! وزیر امور خارجه چطور؟! حال رییس بنیاد ایرانشناسی را کجای دلش بگذارد!
بدانیم،
هیچ آدمی همه چیزدان نیست!
در هیچ علم و معرفت و تخصصی، پاسخ همه پرسشها یافت نمیشود!
هیچ کتابی همه دانشها و شناختها را دربر ندارد!
پس
هر ادعایی، باید دلیل داشته باشد،
دلیلی مستقل و جدا از ادعا،
دلیلی آشکار و روشنا،
و دلیلی در راستا و همسنخ با مدعا...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
☀️روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا هم خود راست و استوار بیندیشیم و هم اندیشه دیگران را به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر سه بخش گذشت:
ادعای بیدلیل
دلیل، همان ادعا
اثبات ناپذیر
و اینک بخش چهارم:
♦️ دلیل، همراستا با ادعا
اندیشه و آدمی گسترده است؛ چشم که به این دنیا باز کرده، پیکر خود را دیده با اعضای بیرونی و درونیاش، با ناتوانیها و دردهایش. آدمی تجربه کرد و تجربهها را نوشت، و در تجربههای پیشینیان اندیشید، و دانش پزشکی به وجود آمد در همه گونهها و شاخههایش.
و اگر کسی در شناخت درد و درمان ادعایی بکند، باید دلیل و برهانی در همین چارچوب ارائه دهد؛ و به تجربه پرشمار و پرگستره درستی ادعای وی ثابت شود.
آدمی چشم به آسمان گشود،سقفی دید پرچلچراغ! چه شبها تا به صبح بیدار ماند تا تکتک برآمدن و فروشدن اختران را بنگرد و به رسم و شمار آورد. از بطلیموس، تا کوپرنیک و گالیله. این راه شناخت آسمان و اجرام چرخان در آن است.
آن گاه که مردم کشوری نه به یکدیگر اعتماد دارند و نه به زمامدارشان، آن گاه که خشم در کوچه و خیابان فریاد میزند و ناامیدی از چشمها فرومیبارد، باید خرد و کلان رفتارهای اجتماعی را به نیکی دید، به استواری اندیشید و به راستی ریشهیابی کرد، و هر جا دیدار و مشاهده کفایت نکرد، پرسشنامه و نظرسنجی به کار برد!
آشکار است که با پرگار و گونیا نمیتوان درصد تورم و شاخص فلاکت و میزان تولید ناخالص ملی را سنجید و تحلیل کرد!
نباید و نشاید که پرسشهای کلان درباره هستی و گستره ان، زندگی و معنای آن، آدمی و حقیقت او را به تجربه و مشاهده گره بزنیم.
چهارمین گونه فریب و ناراستی آن است که دلیل و برهان از شاخهای از دانش باشد، و نتیجه مدعا در شاخه دیگری! کسی بگوید چون شاه اسماعیل صفوی در جنگ با سلطان سلیم عثمانی شکست سختی خورد، پس مرد بودن شرط زمامداری نیست!
آری، صفویان در چالدران شکست خوردند. مرد یا زن بودن نیز ربطی به شایستگی برای زمامداری ندارد! ولی این دو گزاره ربطی به هم ندارند! اولی به حوزه تاریخ وابسته است و دومی به فلسفه سیاست و حقوق اساسی!
بگوید: شهرهای بزرگ و پرجمعیت، ترافیک سنگین وقتگیر دارند، از این جهت است که نظام آموزشی نتیجه مفید و سزاواری ندارد!
من مسلمان هستم و به قرآن کریم باور دارم،
و بر این باورم که دین و شریعت به پشتیبانی از اخلاق، و بههدف بهروزی و رستگاری آدمی، و خداباوری و خبر از جهان واپسین آمده است؛
پس زلزله و آلودگی هوا و بی آبی و کسادی بازار را باید در زمینشناسی و مطالعات شهرسازی و مدیریت آب و اقتصاد سیاسی بررسی کرد و پاسخ جست،
و نه در گزارههای دینی،
قانونگذاری و توسعه گردشگری و فروش صنایع دستی و شناخت فرهنگ مردمان دور و نزدیک را باید به حقوقدان، کارشناس صنعت توریست و بازاریاب و مردمشناس سپرد.
این گونه نیست که کسی با آموختههای مذهبی، پاسخگوی همه این رشتهها و شاخهها باشد!
مگر میشود که با کشف و شهود در روابط بینالمللی سیاستگذاری کرد، مگر سزا و رواست که با «حدیث» نسخه بیماری پیچید، و با فقه درباره همه چیز تصمیم گرفت؟!
آری، میشود! و کردهاند! و شده است! مگر نمیبینی که آخوند طبابت میکند، دانشآموخته فیزیک شهردار میشود و پزشک اطفال وزیر امور خارجه!
محمد علیآبادی، در راه و ساختمان تحصیل کرده بود، رییس سازمان تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک شد، یکشبه به وزارت نفت رفت و سرپرست آنجا شد، بعد هم شد رییس سازمان شیلات!
به همین درجه بیربطی!
علیاکبر صالحی، مهندسی هستهای خوانده، رییس سازمان انرژی اتمی شود، سزاست! وزیر امور خارجه چطور؟! حال رییس بنیاد ایرانشناسی را کجای دلش بگذارد!
بدانیم،
هیچ آدمی همه چیزدان نیست!
در هیچ علم و معرفت و تخصصی، پاسخ همه پرسشها یافت نمیشود!
هیچ کتابی همه دانشها و شناختها را دربر ندارد!
پس
هر ادعایی، باید دلیل داشته باشد،
دلیلی مستقل و جدا از ادعا،
دلیلی آشکار و روشنا،
و دلیلی در راستا و همسنخ با مدعا...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
06.02.202504:55
کریتیاس، یکی از شاگردان سقراط بود که فرض کنید شب پیش از محاکمه وی به خانهاش رفته، و آن دو تا پاسی از شب با هم گفتگو کردند، به شادی و خرسندی!!
سقراط، ۳۹۹ سال پیش از میلاد مسیح، محکوم شد و جام شوکران را نوشید، او بیش از ۲۴۰۰ سال است که زنده است!
آنیتوس: سقراط را محاکمه کرد و به نوشیدن جام شوکران محکومش کرد، آنیتوس از کار خود پشیمان شد، اگر او سقراط را محاکمه نمیکرد، چه بسا مردمان همه سرزمینها و همه دورانها، سقراط را نمیشناختند و با اندیشههای وی آشنا نمیشدند!
-----------------
آنچه در این یادداشت نوشتهام تصویری ذهنی و داستانی از محاکمه سقراط است، و گر نه سقراط شب پیش از دادگاه نه در خانه، بلکه در زندان بوده است. و محکومیت سقراط به اخراج از آتن یا نوشیدن جام شوکران، حاصل اتفاق نظر هیئت منصفه دادگاه آتن بوده است.
ـــــــــــــــــــــــ
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
سقراط، ۳۹۹ سال پیش از میلاد مسیح، محکوم شد و جام شوکران را نوشید، او بیش از ۲۴۰۰ سال است که زنده است!
آنیتوس: سقراط را محاکمه کرد و به نوشیدن جام شوکران محکومش کرد، آنیتوس از کار خود پشیمان شد، اگر او سقراط را محاکمه نمیکرد، چه بسا مردمان همه سرزمینها و همه دورانها، سقراط را نمیشناختند و با اندیشههای وی آشنا نمیشدند!
-----------------
آنچه در این یادداشت نوشتهام تصویری ذهنی و داستانی از محاکمه سقراط است، و گر نه سقراط شب پیش از دادگاه نه در خانه، بلکه در زندان بوده است. و محکومیت سقراط به اخراج از آتن یا نوشیدن جام شوکران، حاصل اتفاق نظر هیئت منصفه دادگاه آتن بوده است.
ـــــــــــــــــــــــ
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
03.02.202520:44
تحلیل و بررسی
زنی که لباس فرم پوشیده است (شاید فرم ارتش، در کره شمالی زنان نیز باید به خدمت سربازی بروند) درباره رهبر پیشین کره شمالی، کیم جونگ ایل، سخن میگوید. وی در ۱۶ فوریه ۱۹۴۲ (۲۷ بهمن ۱۳۲۰) به دنیا آمده است. این روز در کره شمالی تعطیل رسمی است و به روز «ستاره درخشان» نامگذاری شده است.
این زن، تبلیغات حکومت کمونیست کره را بازگو میکند که در روز تولد کیم جونگ ایل، هوا بهاری شده، رنگین کمانی آسمان را زیبا ساخته، و ستاره نوینی نیز پدیدار شده است.
این ادعا به سه دلیل قابل پذیرش نیست:
* برای این ادعا، هیچ مستند یا مدرک علمی ارائه نشده است.
* این ادعا تنها از سوی هواداران حزب حاکم کره مورد تأیید و تأکید قرار میگیرد، و منابع بیطرف یا مخالف نظام حاکم بر کره، چنین رویدادی را گزارش نکردهاند.
* بر فرض که در روز تولد رهبر پیشین کره، آب و هوای زمستانی، معتدل شده باشد. این رویداد صرفا همزمانی تولد یک نفر با غلبه توده هوای معتدل در یک سرزمین است. همزمانی دو رویداد، الزاماً دلیل بر رابطه علت و معلول میان آن دو نیست. چنانکه گرفت خورشید یا ماه نیز ممکن است با مرگ فردی همزمان شود، ولی میدانیم که مرگ آن فرد، سبب گرفت نبوده است.
نکته تکمیلی:
کیم جونگ ایل، در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ (۲۶ آذر ۱۳۹۰)، پس از هفده سال حکمرانی بر کره جان سپرد. هر سال به مناسبت مرگ وی، در کره یازده روز عزای عمومی است، در این یازده روز در کره شمالی خنده و شادی ممنوع است.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
زنی که لباس فرم پوشیده است (شاید فرم ارتش، در کره شمالی زنان نیز باید به خدمت سربازی بروند) درباره رهبر پیشین کره شمالی، کیم جونگ ایل، سخن میگوید. وی در ۱۶ فوریه ۱۹۴۲ (۲۷ بهمن ۱۳۲۰) به دنیا آمده است. این روز در کره شمالی تعطیل رسمی است و به روز «ستاره درخشان» نامگذاری شده است.
این زن، تبلیغات حکومت کمونیست کره را بازگو میکند که در روز تولد کیم جونگ ایل، هوا بهاری شده، رنگین کمانی آسمان را زیبا ساخته، و ستاره نوینی نیز پدیدار شده است.
این ادعا به سه دلیل قابل پذیرش نیست:
* برای این ادعا، هیچ مستند یا مدرک علمی ارائه نشده است.
* این ادعا تنها از سوی هواداران حزب حاکم کره مورد تأیید و تأکید قرار میگیرد، و منابع بیطرف یا مخالف نظام حاکم بر کره، چنین رویدادی را گزارش نکردهاند.
* بر فرض که در روز تولد رهبر پیشین کره، آب و هوای زمستانی، معتدل شده باشد. این رویداد صرفا همزمانی تولد یک نفر با غلبه توده هوای معتدل در یک سرزمین است. همزمانی دو رویداد، الزاماً دلیل بر رابطه علت و معلول میان آن دو نیست. چنانکه گرفت خورشید یا ماه نیز ممکن است با مرگ فردی همزمان شود، ولی میدانیم که مرگ آن فرد، سبب گرفت نبوده است.
نکته تکمیلی:
کیم جونگ ایل، در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ (۲۶ آذر ۱۳۹۰)، پس از هفده سال حکمرانی بر کره جان سپرد. هر سال به مناسبت مرگ وی، در کره یازده روز عزای عمومی است، در این یازده روز در کره شمالی خنده و شادی ممنوع است.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
01.02.202512:27
نامادرانِ پدرخوانده *
رویداد باشد یا تمثیل؛
دو زن در یک نوزاد نزاع داشتند و هر یک مدعی بود که مادر آن نوزاد است.
کار به دادگاه کشید، قاضی نخست آن دو را اندرز داد که از ادعای دروغ دوری کنند.
زبان پند اثری نداشت و هر دو خود را مادر آن نوزاد میدانستند.
قاضی خردمند فرمان داد ارٌهای بیاورند که نوزاد را میان آن دو زن، نیم کنند!
ارٌه را که بر سر آن طفل گذاشتند، یکی از آن دو زن فریاد زد و از ادعای خود کنار نشست و طفل را به آن زن دیگر واگذاشت.
همو مادر بود که جگرگوشه خود را زنده میخواست، هر چند در آغوش زنی دیگر باشد.
و آن زن که آرام نشست تا نوزاد را دونیم کنند، مادر نیست، بلکه انسان نیست.
خرد و کلان وطن؛ نفت و گاز، صنایع دستی، گردشگری, جاده و راهآهن، خودروسازی، ورزش، صداوسیما، دبستان و دانشگاه، فرهنگ و هنر و... همچون طفلی بیدفاع، محل نزاعِ مدعیان است. همه، کُلٌهم اَجمعون، شیفتگانِ سینه-چاکِ خدمت هستند، و هیچ چشمداشتی هم به قدرت و آوردههای آن ندارند! بر مُنکرش لهنت!!
و ما نیز هیچ کسی را ندیدیم که نامادری بیرحمی باشد و بگذارد طفل نیمه شود، قطعهقطعه شود ولی به رقیب نرسد! آری! هیچ کس!
زبان حالِ این نامادران است که «دیگی که برای من نمیجوشد، سر سگ در آن بجوشد»، آنچه در سایه فرمانشان نشد، ویرانه باشد، زمین سوخته باشد...
این نامادران، هر یک پدرخوانده شدهاند و پیادهنظامهایی پشت سر و پیشروی خودشان دارند، برایشان شغل ساختهاند و درآمد.
برای آن پدرخوانده و این پادوها چه اهمیتی دارد که سیبزمینی و بادنجان و کدو کیلویی چند شده، که چند جوان تحصیلکرده گذاشتهاند و رفتهاند، که چند هزار نفر در سال به تصادف جادهای یا آلودگی هوا جان میدهند، که امیدها و آیمانها بر باد رفته...
حفظ وضعیت موجود، با همه این تحریمها و خونجگرها و سیهروزیها، پدرخواندگی شان را تضمین میکند!
و اگر باب مذاکره باز شود و تحریمها سبک شود و وضعیت همیشه حساس کنونی به سر آید و مبادلات مالی قانونمند شود، اگر درآمد و هزینهی کشور بهقاعده شود، و انحصارها شکسته شود، اگر مردم صغیر و سفیه پنداشته نشوند؛ آنگاه این نامادران دیگر پدرخوانده نخواهند بود.
نزد داورِ دادگستر آسمان و چشمان بهتزده زمینیان، رسواتر از همیشه باشند،
از وطنِ نوزاده و داشتههای خدادادی آن، دستانشان کوتاه باد.
* از همه بانوانی که فرزندِ شوی خویش را مادرانه پرورش دادند، پوزش میخواهم؛ نامادر نامیدن آنان ستم است، آنان را مادرآسا (همانندِ مادر) بنامیم. و همه مردانی که فرزندِ بانویِ خود را همچون فرزند خویش داشتهاند،پدرخوانده ننامیم، آنان نیز پدرآسا هستند.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
رویداد باشد یا تمثیل؛
دو زن در یک نوزاد نزاع داشتند و هر یک مدعی بود که مادر آن نوزاد است.
کار به دادگاه کشید، قاضی نخست آن دو را اندرز داد که از ادعای دروغ دوری کنند.
زبان پند اثری نداشت و هر دو خود را مادر آن نوزاد میدانستند.
قاضی خردمند فرمان داد ارٌهای بیاورند که نوزاد را میان آن دو زن، نیم کنند!
ارٌه را که بر سر آن طفل گذاشتند، یکی از آن دو زن فریاد زد و از ادعای خود کنار نشست و طفل را به آن زن دیگر واگذاشت.
همو مادر بود که جگرگوشه خود را زنده میخواست، هر چند در آغوش زنی دیگر باشد.
و آن زن که آرام نشست تا نوزاد را دونیم کنند، مادر نیست، بلکه انسان نیست.
خرد و کلان وطن؛ نفت و گاز، صنایع دستی، گردشگری, جاده و راهآهن، خودروسازی، ورزش، صداوسیما، دبستان و دانشگاه، فرهنگ و هنر و... همچون طفلی بیدفاع، محل نزاعِ مدعیان است. همه، کُلٌهم اَجمعون، شیفتگانِ سینه-چاکِ خدمت هستند، و هیچ چشمداشتی هم به قدرت و آوردههای آن ندارند! بر مُنکرش لهنت!!
و ما نیز هیچ کسی را ندیدیم که نامادری بیرحمی باشد و بگذارد طفل نیمه شود، قطعهقطعه شود ولی به رقیب نرسد! آری! هیچ کس!
زبان حالِ این نامادران است که «دیگی که برای من نمیجوشد، سر سگ در آن بجوشد»، آنچه در سایه فرمانشان نشد، ویرانه باشد، زمین سوخته باشد...
این نامادران، هر یک پدرخوانده شدهاند و پیادهنظامهایی پشت سر و پیشروی خودشان دارند، برایشان شغل ساختهاند و درآمد.
برای آن پدرخوانده و این پادوها چه اهمیتی دارد که سیبزمینی و بادنجان و کدو کیلویی چند شده، که چند جوان تحصیلکرده گذاشتهاند و رفتهاند، که چند هزار نفر در سال به تصادف جادهای یا آلودگی هوا جان میدهند، که امیدها و آیمانها بر باد رفته...
حفظ وضعیت موجود، با همه این تحریمها و خونجگرها و سیهروزیها، پدرخواندگی شان را تضمین میکند!
و اگر باب مذاکره باز شود و تحریمها سبک شود و وضعیت همیشه حساس کنونی به سر آید و مبادلات مالی قانونمند شود، اگر درآمد و هزینهی کشور بهقاعده شود، و انحصارها شکسته شود، اگر مردم صغیر و سفیه پنداشته نشوند؛ آنگاه این نامادران دیگر پدرخوانده نخواهند بود.
نزد داورِ دادگستر آسمان و چشمان بهتزده زمینیان، رسواتر از همیشه باشند،
از وطنِ نوزاده و داشتههای خدادادی آن، دستانشان کوتاه باد.
* از همه بانوانی که فرزندِ شوی خویش را مادرانه پرورش دادند، پوزش میخواهم؛ نامادر نامیدن آنان ستم است، آنان را مادرآسا (همانندِ مادر) بنامیم. و همه مردانی که فرزندِ بانویِ خود را همچون فرزند خویش داشتهاند،پدرخوانده ننامیم، آنان نیز پدرآسا هستند.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
मीडिया सामग्री तक पहुँच नहीं हो सकी
06.04.202504:19
غزه، بامداد ۱۵ فروردین ۱۴۰۳
25.03.202513:41
ماه رمضان
روزهداری
شبهای قدر...
برای من،
دینداری،
یک «تعهد به اختیار» است.
از زمانی که خودم را شناختم، از ده یازده سالگی،
به اختیار و اراده آزاد،
بی هیچ ترس و بیم و هشدار،
نماز میخواندم و روزه میگرفتم،
ماه رمضان که به تابستان افتاد، آن هم به گرمای قم، روزهداری دشوار شد، تشنه میشدم، نزدیک افطار سرگیجه میگرفتم، مفاصل مچ و زانویم درد میگرفت، ولی ارزشش را داشت، به حال خوشِ پیش از افطار، به آن «آنی» که از زمین کَنده میشوی، به چشم بر هم زدنی که خداوند در آغوشت میگیرد، نوازشت میکند... میارزید...
روزه برای من، تجربهای عرفانی بوده و هست، حتی بیحالیهای روزهایِ آخرش، حتی آنجا که میرسد به اللهم غَشِّني...
شبهای قدر، بیدارباش تا سحر بود و هزار بار نامش را زمزمه کنی و بخوانیش، به چه نظم و زیبایی و والایی؛
یا عُدتي عند شِدتي
ای توشه من به گاه دشواریم
یا رجائي عند مصیبتي
ای امید من به گاه مصیبتم
یا مونسي عند وحشتي
ای مونس من به گاه تنهاییم
یا صاحبي عند غربتي
ای همراه من در غربتم
یا وليي عند نعمتي
ای سرور من به گاه بهرهمندیام
یا غیاثي عند کربتي
ای فریادرس من به گاه گرفتاریم
یا دلیلي عند حیرتي
ای راهنمای من به گاه سردرگمیام
یا غنای عند افتقاري
ای دارایی من به گاه نیازمندیَم
یا ملجأي عند اضطراري
ای پناه من به گاه بیچارگیم
یا معیني عند مفزعي
ای یاور من به گاه درماندگیم
خدای من غافر الخطایا بود؛ و کاشف البلایا، نه آنکه کاشف الخطایا باشد و صانع البلایا...*
اندوه برافکن بود، مُنفّس الهموم؛
نه اندوه افزا...
دلدار دلها بود، أنیس القلوب؛ نه دلخراش جانها...
آشتی و سازگاری بود، سلام؛ نه تنش همواره و جنگ به دوام،
ماه رمضان، روزه روزها، و گاه رازونیاز شبها؛ نردبان ملکوت من است، گاه شهود و شام ربٌانی من است، نزدیکی به جانانِ جانآفرین من است،
رمضانم را، روزهام را، افطار آسمانیم را، و نازنین پروردگارم را، نگاه داشتهام،
عزیزتر از دیدگانم،
گرانبهاتر از جانم،
نگران از دستبردِ مدعیان
و تاراجِ بر جای خدا نشستگان،
شما نیز نگاه دارید،
پروردگار خویش را،
رازونیاز خویش را،
روزهداری و نماز خویش را،
آری، هر کسی و هر چیزی که ارزشمندتر و ارجمندتر باشد،
دغلبازان و دزدان بر آن بیشتر خواهند بود... خود،نگاهبان ایمان خویش باشیم...
ساقیا سایهٔ ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلودهٔ صوفی به می ناب بشوی
روی جانان طلبی، آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
* غافر الخطایا: آمرزنده خطاها.
کاشف الخطایا: کشف کننده خطاها!
کاشف البلایا: از میان برنده بلاها.
صانع البلایا: سازنده بلاها!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
روزهداری
شبهای قدر...
برای من،
دینداری،
یک «تعهد به اختیار» است.
از زمانی که خودم را شناختم، از ده یازده سالگی،
به اختیار و اراده آزاد،
بی هیچ ترس و بیم و هشدار،
نماز میخواندم و روزه میگرفتم،
ماه رمضان که به تابستان افتاد، آن هم به گرمای قم، روزهداری دشوار شد، تشنه میشدم، نزدیک افطار سرگیجه میگرفتم، مفاصل مچ و زانویم درد میگرفت، ولی ارزشش را داشت، به حال خوشِ پیش از افطار، به آن «آنی» که از زمین کَنده میشوی، به چشم بر هم زدنی که خداوند در آغوشت میگیرد، نوازشت میکند... میارزید...
روزه برای من، تجربهای عرفانی بوده و هست، حتی بیحالیهای روزهایِ آخرش، حتی آنجا که میرسد به اللهم غَشِّني...
شبهای قدر، بیدارباش تا سحر بود و هزار بار نامش را زمزمه کنی و بخوانیش، به چه نظم و زیبایی و والایی؛
یا عُدتي عند شِدتي
ای توشه من به گاه دشواریم
یا رجائي عند مصیبتي
ای امید من به گاه مصیبتم
یا مونسي عند وحشتي
ای مونس من به گاه تنهاییم
یا صاحبي عند غربتي
ای همراه من در غربتم
یا وليي عند نعمتي
ای سرور من به گاه بهرهمندیام
یا غیاثي عند کربتي
ای فریادرس من به گاه گرفتاریم
یا دلیلي عند حیرتي
ای راهنمای من به گاه سردرگمیام
یا غنای عند افتقاري
ای دارایی من به گاه نیازمندیَم
یا ملجأي عند اضطراري
ای پناه من به گاه بیچارگیم
یا معیني عند مفزعي
ای یاور من به گاه درماندگیم
خدای من غافر الخطایا بود؛ و کاشف البلایا، نه آنکه کاشف الخطایا باشد و صانع البلایا...*
اندوه برافکن بود، مُنفّس الهموم؛
نه اندوه افزا...
دلدار دلها بود، أنیس القلوب؛ نه دلخراش جانها...
آشتی و سازگاری بود، سلام؛ نه تنش همواره و جنگ به دوام،
ماه رمضان، روزه روزها، و گاه رازونیاز شبها؛ نردبان ملکوت من است، گاه شهود و شام ربٌانی من است، نزدیکی به جانانِ جانآفرین من است،
رمضانم را، روزهام را، افطار آسمانیم را، و نازنین پروردگارم را، نگاه داشتهام،
عزیزتر از دیدگانم،
گرانبهاتر از جانم،
نگران از دستبردِ مدعیان
و تاراجِ بر جای خدا نشستگان،
شما نیز نگاه دارید،
پروردگار خویش را،
رازونیاز خویش را،
روزهداری و نماز خویش را،
آری، هر کسی و هر چیزی که ارزشمندتر و ارجمندتر باشد،
دغلبازان و دزدان بر آن بیشتر خواهند بود... خود،نگاهبان ایمان خویش باشیم...
ساقیا سایهٔ ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلودهٔ صوفی به می ناب بشوی
روی جانان طلبی، آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
* غافر الخطایا: آمرزنده خطاها.
کاشف الخطایا: کشف کننده خطاها!
کاشف البلایا: از میان برنده بلاها.
صانع البلایا: سازنده بلاها!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://t.me/soltanirenani600
12.03.202512:52
🗿غ ل ط
یادداشتِ
غلط کردند که غلطی بکنند!
را خواندهاید؟!
پزشکیان خطاب به ترامپ:
حالا که تهدید میکنی من اصلا نمیآیم با تو مذاکره کنم، هر غلطی میخواهی بکنی، بکن!
یادداشتِ
غلط کردند که غلطی بکنند!
را خواندهاید؟!
06.02.202504:49
کریتیاس گفت:
استاد، فردا در دادگاه چه خواهی گفت، آن گاه که آنیتوس تو را متهم خواهد ساخت که ذهن جوانان آتن را مشوش ساختهای؟!
سقراط گفت: ذهنی که بسته بماند و هیچ تردید و اندیشهای در آن راه نیابد بهتر و شکوفاتر است یا آن ذهنی که باز بنگرد و باورهای پیشین خود را بررسی کند؟!
کریتیاس گفت: ولی آنیتوس و دیگر بزرگان آتن چنین نمیاندیشند، آنان میخواهند همان باورهای پیشین استوار باقی بماند!
سقراط گفت: آنان چنین خواستهاند و من میخواهم مردم آتن همچنان که هر روز میخورند و میآشامند، هر روز اندیشه کنند.
کریتیاس گفت: استاد، آنیتوس تو را متهم کرده که به خدایگان توهین کردهای و آنچه که مقدس است را کوچک شمردهای؟ آیا این چنین است؟!
سقراط گفت: اگر من بگویم که گل لیلیوم بدبو و زشت-رو ست، همگان مرا دیوانه خواهند دانست و به سخن من گوش نخواهند داد، آنچه که والا و پیراسته است، به سخن من، خُرد و پلشت نمیشود.
کریتیاس گفت: از فردا بیمی نداری، و از دادگاه آنیتوس، و از جام شوکران؟!
سقراط خندید و گفت: من از آن زمان که اندیشیدم، قطره قطره شوکران نوشیدهام، کریتیاس، جام شوکران بهتر است یا چون ابلهان زیستن و دم فروبردن ؟!
استاد، فردا در دادگاه چه خواهی گفت، آن گاه که آنیتوس تو را متهم خواهد ساخت که ذهن جوانان آتن را مشوش ساختهای؟!
سقراط گفت: ذهنی که بسته بماند و هیچ تردید و اندیشهای در آن راه نیابد بهتر و شکوفاتر است یا آن ذهنی که باز بنگرد و باورهای پیشین خود را بررسی کند؟!
کریتیاس گفت: ولی آنیتوس و دیگر بزرگان آتن چنین نمیاندیشند، آنان میخواهند همان باورهای پیشین استوار باقی بماند!
سقراط گفت: آنان چنین خواستهاند و من میخواهم مردم آتن همچنان که هر روز میخورند و میآشامند، هر روز اندیشه کنند.
کریتیاس گفت: استاد، آنیتوس تو را متهم کرده که به خدایگان توهین کردهای و آنچه که مقدس است را کوچک شمردهای؟ آیا این چنین است؟!
سقراط گفت: اگر من بگویم که گل لیلیوم بدبو و زشت-رو ست، همگان مرا دیوانه خواهند دانست و به سخن من گوش نخواهند داد، آنچه که والا و پیراسته است، به سخن من، خُرد و پلشت نمیشود.
کریتیاس گفت: از فردا بیمی نداری، و از دادگاه آنیتوس، و از جام شوکران؟!
سقراط خندید و گفت: من از آن زمان که اندیشیدم، قطره قطره شوکران نوشیدهام، کریتیاس، جام شوکران بهتر است یا چون ابلهان زیستن و دم فروبردن ؟!
03.02.202503:38
30.01.202519:16
दिखाया गया 1 - 24 का 42
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।