Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Hαмιd ѕαlιмι avatar
Hαмιd ѕαlιмι
Hαмιd ѕαlιмι avatar
Hαмιd ѕαlιмι
08.05.202513:36
یه‌جوری 🤔 میذارین انگار باز پرسپولیس قهرمان شده. از این اتفاق‌های کمیاب لذت ببرین دیگه😌❤️
06.05.202521:53
شب بخیر ❤️
04.05.202516:02
فکر کردم می‌توانم ببوسمت و بعد بروم. یعنی دست بکشم روی بال رنگی تو، نفسی عمیق در فاصله‌ی گلو و سینه‌ات بکشم، در چشم‌هایت چهارشنبه‌سوری‌های ناکام کودکیم را بالاخره جشن بگیرم، و اجازه بدهم تو آهسته با دست‌های مهربانت کفنم کنی، و زنگ بزنی به آمبولانس، و همان‌طور که منتظری نعش‌کش برسد آهسته موهایم را به هم بریزی و برایم شعر علی کوچولوی فروغ را با حزن مقیم صدایت بخوانی، و من مرده‌ی آرام و خوشبختی باشم. ساده بودم. من همیشه ساده بوده‌ام، عزیز آزرده‌ی من.

گذاشتم تو بروی، و فکر کردم می‌توانم رفتنت را با کلمه‌ها بنویسم، و گلوبندی از شعر برای غروب بسازم، و کلاغ‌های کوهستان را برادر صدا کنم، و از دنیا کناره بگیرم مثل نهنگی از اقیانوس، و برایت بدون این‌که بدانی یا بخواهی یا بشنوی سعدی بخوانم، و عصرها که کاج‌های کف کوچه منتظر لگد رهگذرانند کنارشان دراز بکشم و وانمود کنم دیگر دردم نمی‌گیرد. گذاشتم تو بروی و فکر کردم از پس دنیای بعد از بودن تو برمی‌آیم. گفتم که، همیشه ساده بوده‌ام.

لمسم کردی و ترسیدی. گفته‌بودم دستت را می‌سوزانم. مرا بوسیدی و ترسیدی. گفته‌بودم لبت را می‌سوزانم. در آغوشم خندیدی و گریه کردی. گفته‌بودم گیجت می‌کنم. و رهایم کردی، مثل قاصدکی فلج در بادهای کوهستان. گفته‌بودم گم می‌شوم. خواستی نقاشی نیمه‌کاره‌ات باشم، و من از بوم گریختم، و از پنجره دیدم نقاشی بعدیت چطور لبانت را به ارتعاش ناله‌ی لذت رساند. فکر کردم دنبالم خواهی‌گشت. ساده‌ام عزیزم. همیشه ساده بوده‌ام.

این سرگذشت درختی است که زوال خودش را لالایی کرد تا موریانه بخوابد و خستگی در کند. و بعد، چشم‌های خودش را بست و فکر کرد تو می‌آیی و به شاخه‌هایش تاب می‌بندی و کودکیت را می‌خنداند. ای ملک عذاب من، ببخش که هزار سال است در فراموش‌کردنت ناتوانم. مردها جایی را که گریسته‌اند از یاد نمی‌برند. فردا شاید فراموشت کنم، یا شعر دیگری برایت بنویسم، یا قصه‌ای بخوانم که از صبح صدای تو شروع می‌شود. امشب، دوستت دارم و به ساده‌بودنم ادامه می‌دهم.
مثل همیشه.
همین.
#حمیدسلیمی

@hamid59salimi
14.04.202520:36
شب بخیر ❤️
02.04.202520:37
شب بخیر ❤️
31.03.202520:30
امشب با یک سگ دوست شدم. جلوی سوپرمارکت محل منتظر صاحبش بود. به نظرم آمد کمی هراسان و مضطرب است، کنارش ماندم و نوازشش کردم. زن زیبایی آمد و تشکر کرد و گفت سگش را دو هفته پیش در پارک کتک زده‌اند و اولین‌بار است طفلک دوباره به خیابان آمده. بعد نشست و سگ را بغل کرد. لابد توهم زده‌ام که حس کردم چشم‌های سگ از اضطراب خالی شد.

تو نسبتا خوشبختی سگ پیر. خیلی‌ها بعد از کتک‌خوردن به خیابان‌ها برنگشتند، و کسی را نداشتند که بداند باید بنشیند و بغلشان کند. تو نسبتا خوشبختی.

@hamid59salimi

شب بخیر ❤️
08.05.202512:47
تقدیم به طرفداران تراکتور ایران، قهرمان شایسته‌ی لیگ فوتبال مملکت.

@hamid59salimi
05.05.202520:44
شب بخیر ❤️
01.05.202520:33
شب بخیر ❤️
14.04.202509:42
آهنگو انگار شهره‌ی فرانسه خونده 🦦

@hamid59salimi
02.04.202510:52
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز تار امید عمر ما پودی کو؟

چندین سر و پای نازنینان جهان
می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو؟
#خیام

@hamid59salimi
رابطه‌ی سالم انسانی احتمالا تمامش همین است: یادگرفتن هنر جابجاشدن مدام برای محافظت از خود و دیگری. این که بلد باشی خودت را با ریتم معمولا مخرب زندگی و ریتم معمولا متفاوت کسی که برایت اهمیت دارد تطبیق بدهی، بدون این‌که از خودت یک مترسک بیهوده بسازی.

دونفره رقصیدن نیاز به دو نفر با شوق یکسان برای ماندن در همین لحظه دارد، همین‌جا، اکنون و حالا. کافی‌ست از یاد نبری دیگری هم به اندازه‌ی تو برای رسیدن به این مواجهه‌ی خوشایند راه رفته و آسیب دیده و گذر کرده. کافی‌ست همه‌چیز را بدل به جستجویی کودکانه برای منافع خودت نکنی، و درک کنی تنها در هم‌نوایی بدن‌ها و چشم‌ها و صداهاست که گریختن از جهنم ممکن می‌شود.

کاش وقتی جوان‌ بودم کسی یادم می‌داد نبرد قلب با قلب برنده ندارد، لازم نیست همه دوستم داشته‌باشند، و یک آغوش کوتاه دلخواه تسکین هزارسال تنهایی است.
همین.
#حمیدسلیمی

"تا حالا اون‌قدر از خودت دور بودی که صدای کسایی که دوستت دارن رو نشنوی؟"

#سوادرابطه

@hamid59salimi
07.05.202520:31
شب بخیر آدمای ساکت. آدمای بی‌دوست. وصله‌های نچسب جمع‌های خوشحال. شب بخیر آدم‌های عاشق جزییات بیهوده. شب بخیر مهربونای از مهربونی خیرندیده. شب بخیر مامان باباهای خوب بالقوه، با هیچ امیدی به بالفعل‌شدن. شب بخیر جوونای خسته، میانسال‌های پیر، پیرهای مستأصل.
شب بخیر ❤️

@hamid59salimi
05.05.202508:25
برای رخوت ظهر گرم اردی‌بهشت.

@hamid59salimi
15.04.202521:15
می‌خواستم بدنت را در باد...
می‌خواستم پیراهنم را بر تن تو...
می‌خواستم برای پرنده‌های گلویت...
می‌خواستم برای بوسیدن بین دو کتفت...
می‌خواستم تا تو...
می‌خواستم با تو...

ای قصه‌ی نیمه‌کاره عزیز که در قلب تاریک من زندگی می‌کنی، کاش می‌دانستی چقدر دلم می‌خواهد برای تو...

@hamid59salimi

شب بخیر ❤️
03.04.202520:30
لابد به گوش تو هم رسیده کسی که همیشه از خودش به تو فرار می‌کرد، بعد از تو با خودش کنار آمد. لابد فهمیده‌ای آدم حتی به جهنم هم عادت می‌کند.

@hamid59salimi

و شب بخیر ❤️
01.04.202520:37
شب بخیر❤️
30.03.202520:34
چیزهای خیلی ساده دردهای خیلی پیچیده را یادآوری می‌کنند.

@hamid59salimi

شب بخیر ❤️
07.05.202515:21
در بازی سینمایی و فراموش‌نشدنی دیشب اینتر-بارسا مردی که در آخرین دقایق گل زد و اینتر را نجات داد، فرانچسکو آچربی بود. دفاع وسط ۳۷ ساله‌ای که چهار سال قبل قرار بود فوتبال را کنار بگذارد.
آچربی تاکنون دوبار سرطان را شکست داده.
همین.

@hamid59salimi
04.05.202520:56
شب بخیر ❤️
15.04.202507:53
یاد گرفتن درد است. بیماری درد است. عشق درد است. خواستن درد است. پیر شدن درد است. مردن درد است. داشتن درد است. نداشتن درد است. دیدن و ندیدن آدم‌ها درد است. آویختن به زندگی درد است.
شراب خام/اسماعیل فصیح

@hamid59salimi
03.04.202519:46
غریبه‌ی دلخواه، به یاد بیاور باد را به بوسیدن موهایت آوردم، و از تمام شهرها به تو برگشتم، و نامت را مثل تعویذ به تمام ابرها آویختم تا خورشید چشم نخورد. مرا به یاد بیاور پرنده، مرا که درخت زنده‌ای بودم.

تو نجوای ستارگان بودی با برکه‌های کوهستان، و بلد بودی طوری مرا ببوسی که گویی برای رام‌کردن شیاطین قلبم فرستاده شده‌ای. ای تنی‌ترین غریبه که نبودنت تمام بودن‌ها را سوزاند.

برهنه در تخت، بالابلند در خیابان، رقصنده زیر برف، خندان در مراسم تدفین، گریان روی کاناپه وقت تماشای بدترین فیلم دنیا، من تو را در تمام احوالت شعر کرده‌ام. تو را، ای غیاب قدیمی که دستم همیشه هوس کمرت را دارد.

سپید پوشیده‌ای و برایش می‌رقصی. سیاه پوشیده و برایت می‌رقصد.سپید مثل موهایم، سیاه مثل شب‌هایم.
و از تمام شعرها همین فقط مانده: خوب است که دوری و نمی‌توانم دوباره غمگینت کنم.

پریزاد، آیا امشب به خواب من خواهی‌آمد، با کلمات و بازوانت؟ آیا مرا با بوسه‌ای به دنیای زندگان برمی‌گردانی؟ نه. تو رفته‌ای، و این کودک گمشده باید باور کند او را عمدا در بازار گم کرده‌اند. باید دست بردارد و بفهمد صدای گریه‌اش از این دالان تاریک بیرون نخواهدرفت.

دارم قصه‌ای می‌نویسم درباره‌ی تو، درباره‌ی کسی که رفتنش شکستم داد، بدون این‌که از شعرهایم به خانه‌ام آمده‌باشد. و امیدوارم هرگز یادت نرود تو از تمام قصه‌ها زیباتری، حتی اگر آن‌قدر پیر شدم که فراموش کردم یادت بیاورم.
حالا دیگر کفن را ببند و برو، خسته می‌خواهد بخوابد.
همین.
#حمیدسلیمی

@hamid59salimi
01.04.202509:05
من مث خیلی‌ها یه "مرز تحمل" درباره‌ی رفتار آدم‌های اطرافم دارم. از اون‌که رد میشم، واکنشی نشون نمیدم فقط آدمی که من رو به اونجا رسونده دیگه برام مث قبل نیست. و این وضعیت برام برگشت‌ناپذیره.
این‌روزها اطرافم پر از آدماییه که نمی‌دونن دیگه برام مث قبل نیستن...
همین.

@hamid59salimi
30.03.202505:57
دوره تمرین داستان کوتاه
میانی (تمربن دوره پیشرفته)
مدرس: حمید سلیمی

داستان‌خوانی، بررسی داستان‌ها
و مرور ارکان داستان کوتاه
چهار جلسه/ سه‌شنبه‌ها از ساعت ۱۸/ عمارت ژرفا
حضوری یا غیرحضوری
از سه‌شنبه ۱۹ فروردین
یک‌میلیون و دویست‌هزارتومان

پیش‌نیاز: تسلط نسبی به داستان‌نویسی
اگر دوره‌ پیشرفته را کنار ما نبوده‌اید، لازم است برای تعیین سطح یک نمونه از داستان‌های خود بفرستید.

ثبت‌نام: ۰۹۱۲۱۴۳۸۷۰۵
تماس، پیامک، واتساپ، تلگرام
به امید دیدار.

@hamid59salimi
दिखाया गया 1 - 24 का 41
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।