
سپهرداد
کانال تلگرام وبلاگ سپهرداد
haghighattalab.ir
راه ارتباطی:
@peyman_haghighattalab
peyman_hagh47@yahoo.com
haghighattalab.ir
راه ارتباطی:
@peyman_haghighattalab
peyman_hagh47@yahoo.com
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateJan 12, 2017
Added to TGlist
Mar 25, 2025Linked chat
Subscribers
487
24 hours00%Week
2-0.4%Month
10.2%
Citation index
0
Mentions0Shares on channels0Mentions on channels0
Average views per post
76
12 hours650%24 hours76
9%48 hours880%
Engagement rate (ER)
6.58%
Reposts0Comments0Reactions5
Engagement rate by reach (ERR)
15.61%
24 hours0%Week0%Month
10.91%
Average views per ad post
76
1 hour00%1 – 4 hours00%4 - 24 hours00%
Total posts in 24 hours
0
Dynamic
-
Latest posts in group "سپهرداد"
13.05.202503:18
برای اینکه توی مسیر طولانیها سبکتر بشود ترکبندش را باز کرده بودم. دیروز خواستم دوباره ببندم که دوچرخه را کامل تحویل داده باشم. دیدم پیچهایش را پیدا نمیکنم. بیخیال شدم. همانجوری لخت تحویل دادم رفت. طرف هم چیزی نگفت بنده خدا. تو عکسهای آگهی هم البته لخت بود هریکوان. امروز دیدم ای دل غافل پیچها رو به خود ترکبند بسته بودم. ترکبنده همینجوری خودش بدون اینکه رنگ آفتاب مهتاب ببیند زنگ زده. شدت رطوبت هوای سنگاپور عجیب است.
@sepehrdad_channel
@sepehrdad_channel


12.05.202514:51
شنبه صبح به خودم گفته بودم آخرین دوچرخهسواری سنگاپورم را هم انجام بدهم و بعد هم هریکوآن را شوهر بدهم برود. صبح شنبه باران شدیدی باریدن گرفت و تا ۹ صبح بارید. ساعت ۱۰ صبح به بعد آفتاب سنگاپور برای دوچرخه سواری مناسب نیست. رها کردم. دیروز صبح هم بسکه خسته بودم دیر از خواب بیدار شدم. نشد دیگر هریکوآن را سوار شوم. توی carousel (دیوار سنگاپوریهاست) آگهی کردم. اولش دیدم گزینهی هوش مصنوعی دارد بهم پیشنهاد میدهد. اینجوری بود که یک فیلم ۳۰ ثانیهای از دوچرخه میگرفتم و چند تا جمله در مورد دوچرخه میگفتم. بعد خودش عکس و متن آگهی را آماده میکرد. هوشمند هم بود. مثلا من در مورد رنگ و مارک دوچرخه هیچی نگفتم. خودش از روی فیلم فهمید. ولی در نهایت متنی که آماده کرده بود به دلم ننشست. یک متن خودم آماده کردم و کمی اطلاعات فنی از دوچرخه گفتم که مثلا دندهاش ۶ تایی شیمانو است و سایر لاستیک ۲۶ اینچ است و برای چه کاری مناسب است و اینها. اولش نصف قیمت یک دوچرخهی نو گذاشتم. بعد یادم امد که پیمان نامرد تو از زندان چانگی در شرق سنگاپور تا جزیرهی جورونگ در غرب سنگاپور و از مرز مالزی در شمال سنگاپور تا مارینا بی در جنوب سنگاپور را باهاش رکاب زدی. ریقش را درآوردی. درست است که خیلی جاها مانده. ولی تو هم پدرش را درآوردی. قیمت پایینتر گذاشتم.
صبح امروز بیدار شدم. گفتم وقت زیاد نیست. بروم با بوتانیک گاردنز خداحافظی کنم. آخرین دوچرخهسواریام شد همان که با کاشف رفتیم تا پل معلق وسط جنگلهای مرکزی سنگاپور. شانسم باران نبود. بیشتر اوقات بوتانیک گاردنز را دم غروب رفته بودم. سر صبح اما دوستداشتنیتر هم بود. یک دور کامل چرخیدمش. با خیلی از درختهایش دوباره عکس انداختم. بهش گفتم دلم برای ماهیگانیهای دوستداشتنیات تنگ میشود. بهش گفتم نفهمیدم چه طور این چند ماه گذشت. ولی خیلی زود گذشت. بس که خوش گذشت. بس که احساس امنیت و راحتی داشتم. بهش گفتم اکثر آدمها میآیند سنگاپور و مارینا بی و پاساژهای لاکچری آن را عاشق میشوند. من اما عاشق تو بودم. ممنون که در تمام ایام سال سبز بودی. وسط گویه واگویههایم با درختهای مختلفش، چند نفر پیام دادند که دوچرخهات را میخواهیم. گفتم من بوتانیک گاردنزم بیایید دوچرخه را ببینید خوشتان امد ببرید. همهشان هم میپرسیدند سالم هست؟ کار میکند؟ یکیشان همان اول کار نهایی کرد. گفت این قیمت. ۲۰ درصد از قیمت من پایینتر بود. یکی دیگر نصف قیمت پیشنهاد داده بود. حوصله چانه زدن نداشتم. وقتش را هم نداشتم. گفتم بیا ببر. تا او بیاید سریع رفتم دوچرخه را سوار شدم. تا فروشگاه فیرپرایس جنگی راندمش. برای صبحانهام نان و کایا و اسنک پنجرهای خریدم و برگشتم. صبحانهام را خوردم. دیدم مشتری پیام داده که من جلوی کالج گرینم. دوچرخه را بردم بهش دادم. اشانتیون بهش قفل دوچرخه را هم دادم. به نظرم توی سنگاپور قفل دوچرخه مسخره است. بهش نیازی نیست واقعا. من هم اگر میبستم بنابر عادت بود. نگهبان خوابگاه (مورگان) هم داشت سیگار میکشید آنجا. گفت فروختیش؟ گفتم آره. گفت عه. اگر میدانستم من میخواستمش. گفتم دیگر فروختمش. پسری که آمده بود یک کارگر بنگلادشی بود. چانه هم نزد. سریع پول دوچرخه را برام واریز کرد و رفت. وقت نشد حتی از رفتن هری کوان با صاحب جدیدش عکس بگیرم.
اینجوری شده است زندگی دیگر. فرصت سوگواری برای از دست دادنها نیست دیگر. یکهو یادم آمد دفعهی پیش که آمدم ایران، درخت مقدسم را بریده بودند. عمیقا ناراحت شده بودم آن وقت. آن چند روزی که ایران بودم خیلی بهم برخورده بود که درخت به ان زیبایی و شکوه را نابود کرده بودند. هی مقایسه میکردم که دهنتان سرویس، این درخت اگر توی سنگاپور بود میپرستیدندش. ولی بعد یکهو یادم آمد که سوگواریام فقط همان چند روز حضورم در ایران بود. ماهوگانیهای بوتانیک گاردنز دلم را برده بودند دوباره. آدمیزاد عجیب است. وقتی که روان است، گویا نمیتواند غم را بپذیرد. سریع تر از چیزی که فکرش را میکنی فراموش میکند. البته فقط به این شرط که روان باشد. روانه باشد. هریکوان هم امروز رفت و به نظرم از فردا این فصل از زندگیام هم تمام شده است. فکر کنم بتوانم آخر عمری یک کتاب بنویسم اسمش را بگذارم «تمام دوچرخههای من». هر دوچرخه خاطرات یک شهر. پاندا شهر تهران. کوشین لاهیجان. هریکوان سنگاپور. بعدش چه میشود؟ واقعا نمیدانم!
#هری_کوآن
صبح امروز بیدار شدم. گفتم وقت زیاد نیست. بروم با بوتانیک گاردنز خداحافظی کنم. آخرین دوچرخهسواریام شد همان که با کاشف رفتیم تا پل معلق وسط جنگلهای مرکزی سنگاپور. شانسم باران نبود. بیشتر اوقات بوتانیک گاردنز را دم غروب رفته بودم. سر صبح اما دوستداشتنیتر هم بود. یک دور کامل چرخیدمش. با خیلی از درختهایش دوباره عکس انداختم. بهش گفتم دلم برای ماهیگانیهای دوستداشتنیات تنگ میشود. بهش گفتم نفهمیدم چه طور این چند ماه گذشت. ولی خیلی زود گذشت. بس که خوش گذشت. بس که احساس امنیت و راحتی داشتم. بهش گفتم اکثر آدمها میآیند سنگاپور و مارینا بی و پاساژهای لاکچری آن را عاشق میشوند. من اما عاشق تو بودم. ممنون که در تمام ایام سال سبز بودی. وسط گویه واگویههایم با درختهای مختلفش، چند نفر پیام دادند که دوچرخهات را میخواهیم. گفتم من بوتانیک گاردنزم بیایید دوچرخه را ببینید خوشتان امد ببرید. همهشان هم میپرسیدند سالم هست؟ کار میکند؟ یکیشان همان اول کار نهایی کرد. گفت این قیمت. ۲۰ درصد از قیمت من پایینتر بود. یکی دیگر نصف قیمت پیشنهاد داده بود. حوصله چانه زدن نداشتم. وقتش را هم نداشتم. گفتم بیا ببر. تا او بیاید سریع رفتم دوچرخه را سوار شدم. تا فروشگاه فیرپرایس جنگی راندمش. برای صبحانهام نان و کایا و اسنک پنجرهای خریدم و برگشتم. صبحانهام را خوردم. دیدم مشتری پیام داده که من جلوی کالج گرینم. دوچرخه را بردم بهش دادم. اشانتیون بهش قفل دوچرخه را هم دادم. به نظرم توی سنگاپور قفل دوچرخه مسخره است. بهش نیازی نیست واقعا. من هم اگر میبستم بنابر عادت بود. نگهبان خوابگاه (مورگان) هم داشت سیگار میکشید آنجا. گفت فروختیش؟ گفتم آره. گفت عه. اگر میدانستم من میخواستمش. گفتم دیگر فروختمش. پسری که آمده بود یک کارگر بنگلادشی بود. چانه هم نزد. سریع پول دوچرخه را برام واریز کرد و رفت. وقت نشد حتی از رفتن هری کوان با صاحب جدیدش عکس بگیرم.
اینجوری شده است زندگی دیگر. فرصت سوگواری برای از دست دادنها نیست دیگر. یکهو یادم آمد دفعهی پیش که آمدم ایران، درخت مقدسم را بریده بودند. عمیقا ناراحت شده بودم آن وقت. آن چند روزی که ایران بودم خیلی بهم برخورده بود که درخت به ان زیبایی و شکوه را نابود کرده بودند. هی مقایسه میکردم که دهنتان سرویس، این درخت اگر توی سنگاپور بود میپرستیدندش. ولی بعد یکهو یادم آمد که سوگواریام فقط همان چند روز حضورم در ایران بود. ماهوگانیهای بوتانیک گاردنز دلم را برده بودند دوباره. آدمیزاد عجیب است. وقتی که روان است، گویا نمیتواند غم را بپذیرد. سریع تر از چیزی که فکرش را میکنی فراموش میکند. البته فقط به این شرط که روان باشد. روانه باشد. هریکوان هم امروز رفت و به نظرم از فردا این فصل از زندگیام هم تمام شده است. فکر کنم بتوانم آخر عمری یک کتاب بنویسم اسمش را بگذارم «تمام دوچرخههای من». هر دوچرخه خاطرات یک شهر. پاندا شهر تهران. کوشین لاهیجان. هریکوان سنگاپور. بعدش چه میشود؟ واقعا نمیدانم!
#هری_کوآن
10.05.202502:59
روز ششم
۵۰۰ کیلومتر دیگر قطارسواری از یوگیاکارتا تا جاکارتا (پایتخت اندونزی). با مناظری که آدم دلش میخواست شاعر شود، بسکه دلانگیز بودند و دلربا.
جاکارتا؟ یک چیزهایی تو مایههای تهران. به همان اندازه خر تو خر و شلوغ. هر چهقدر بقیهی شهرهای اندونزی تمیز و خوشایند بودند جاکارتا کثیف و آلوده بود.
شام مهمان فقیه شدیم که گرمای وجودش بیش از نازیباییهای جاکارتا بود و در مورد اندونزی حرف زدیم خیلی زیاد.
آخر شب هم رفتیم بازار ماهیهای آکواریومی جاکارتا (جاکارتا نزدیک دریاست و انواع و اقسام ماهیهای کوچولوی زیبای اقیانوسی به راحتی برایشان در دسترس).
@sepehrdad_channel
۵۰۰ کیلومتر دیگر قطارسواری از یوگیاکارتا تا جاکارتا (پایتخت اندونزی). با مناظری که آدم دلش میخواست شاعر شود، بسکه دلانگیز بودند و دلربا.
جاکارتا؟ یک چیزهایی تو مایههای تهران. به همان اندازه خر تو خر و شلوغ. هر چهقدر بقیهی شهرهای اندونزی تمیز و خوشایند بودند جاکارتا کثیف و آلوده بود.
شام مهمان فقیه شدیم که گرمای وجودش بیش از نازیباییهای جاکارتا بود و در مورد اندونزی حرف زدیم خیلی زیاد.
آخر شب هم رفتیم بازار ماهیهای آکواریومی جاکارتا (جاکارتا نزدیک دریاست و انواع و اقسام ماهیهای کوچولوی زیبای اقیانوسی به راحتی برایشان در دسترس).
@sepehrdad_channel
10.05.202502:41
روز پنجم
شبگردی در خیابان مالیوبوروی یوگیاکارتا
#اندونزی
@sepehrdad_channel
شبگردی در خیابان مالیوبوروی یوگیاکارتا
#اندونزی
@sepehrdad_channel
10.05.202502:35
روز چهارم
مسیر قطار از حوالی بانیوانگی در شرق جاوا به یوگیاکارتا در مرکز جاوا.
https://strava.app.link/AZWk1n4efTb
ایستگاههای بین راه زیاد بودند و توقفهای زیادی داشت و ۱۲ ساعت طول کشید.
#اندونزی
@seperdad_channel
مسیر قطار از حوالی بانیوانگی در شرق جاوا به یوگیاکارتا در مرکز جاوا.
https://strava.app.link/AZWk1n4efTb
ایستگاههای بین راه زیاد بودند و توقفهای زیادی داشت و ۱۲ ساعت طول کشید.
#اندونزی
@seperdad_channel


10.05.202500:41
یک آقای سنگاپوری برای مسافرت پا شده رفته چین. بعد از کمی گشت و گذار برگشته گفته آقا سنگاپور مشهوره به استفاده از تکنولوژی و هوش مصنوعی، اما چین در یک عوالم دیگری داره قدم میزنه. ۹ تا از عجایب چین به نظر یک آقای سنگاپوری:
۱. عروسک سکسیهای تقویتشده با هوش مصنوعی
۲. آدمهایی که برای انجام هر کاری میدوند.
۳. ربات های رقصندهی تیکتاک برای تولید محتوای ویدئویی
۴. تاکسیهای خودران در هر جا
۵. عینکهای تقویتشده با هوش مصنوعی
۶. کشتی هوایی برقی
۷. پیکهای پهپادی (به خاطر ترافیک و فشردگی چین دیگر موتور جواب نیست)
۸. پلیس پهپادی (توی تصادفات رانندگی برای قضاوت و رسیدگی درون میفرستند)
۹. عروسکهای سخنگوی تقویتشده با هوش مصنوعی برای بچههای ۶ ساله که توانشان در حد یک معلم کامل است!
فیلمهای عجایب چین از نگاه یک سنگاپوری در این آدرس:
https://x.com/wayneyap/status/1920795934293979643?s=48
@sepehrdad_channel
۱. عروسک سکسیهای تقویتشده با هوش مصنوعی
۲. آدمهایی که برای انجام هر کاری میدوند.
۳. ربات های رقصندهی تیکتاک برای تولید محتوای ویدئویی
۴. تاکسیهای خودران در هر جا
۵. عینکهای تقویتشده با هوش مصنوعی
۶. کشتی هوایی برقی
۷. پیکهای پهپادی (به خاطر ترافیک و فشردگی چین دیگر موتور جواب نیست)
۸. پلیس پهپادی (توی تصادفات رانندگی برای قضاوت و رسیدگی درون میفرستند)
۹. عروسکهای سخنگوی تقویتشده با هوش مصنوعی برای بچههای ۶ ساله که توانشان در حد یک معلم کامل است!
فیلمهای عجایب چین از نگاه یک سنگاپوری در این آدرس:
https://x.com/wayneyap/status/1920795934293979643?s=48
@sepehrdad_channel
08.05.202516:02
آخرسر هم جملاتی از کتاب «وفاداری من به تاریخ» نوشتهی ونگ گونجوا را آورده بود که میگفت تاریخ هیچ وقت به صورت دقیق تکرار نمیشود. اما تاریخ میتواند به ما در انواع مهم واقعیت درسهایی بدهد. با بررسی گزینههایی که بشر در گذشته با آن روبهرو شده میتوانیم در مورد گزینههای فعلی و آینده دید داشته باشیم و این حرفها.
آمیتا آدم بسیار جالبی بود. هر بخش از اسلایدش که در مورد یکی از تمدنها بود سعی میکرد با موبایلش آهنگ مربوط به آن تمدن را هم پخش کند برایمان و خودش هم از فرصت استفاده میکرد و آب مینوشید تا برای ادامهی ارائه آماده باشد. در یک ارائهی حدودا یک ساعته آهنگهایی از تمدنهای هندی و چینی و عربی و آفریقایی برایمان پخش کرد.
قیمت کتاب ۵۶ دلار بود. خیلی دلم خواست که بخرمش و ازش امضا بگیرم و بخوانمش. اما خب، هنوز راه درازی در پیش دارم تا بتوانم ازین ولخرجیها کنم. ۵۶ دلار برایم هنوز گران است!
@sepehrdad_channel
آمیتا آدم بسیار جالبی بود. هر بخش از اسلایدش که در مورد یکی از تمدنها بود سعی میکرد با موبایلش آهنگ مربوط به آن تمدن را هم پخش کند برایمان و خودش هم از فرصت استفاده میکرد و آب مینوشید تا برای ادامهی ارائه آماده باشد. در یک ارائهی حدودا یک ساعته آهنگهایی از تمدنهای هندی و چینی و عربی و آفریقایی برایمان پخش کرد.
قیمت کتاب ۵۶ دلار بود. خیلی دلم خواست که بخرمش و ازش امضا بگیرم و بخوانمش. اما خب، هنوز راه درازی در پیش دارم تا بتوانم ازین ولخرجیها کنم. ۵۶ دلار برایم هنوز گران است!
@sepehrdad_channel
07.05.202513:42
روز دوم:
برومو- بانیووانگی
جاده اسم منو فریاد میزنه. از کوهستان برومو تا شهرهای ساحلی پروبولینگو، کراکسان، بسوکی و... تا به بانیووانگی. جادههای ساحلی و جنگلی و پر از کامیون و موتورسیکلت اندونزی.
#اندونزی
@sepehrdad_channel
برومو- بانیووانگی
جاده اسم منو فریاد میزنه. از کوهستان برومو تا شهرهای ساحلی پروبولینگو، کراکسان، بسوکی و... تا به بانیووانگی. جادههای ساحلی و جنگلی و پر از کامیون و موتورسیکلت اندونزی.
#اندونزی
@sepehrdad_channel
18.04.202503:42
The Ones Who Walk Away from Omelas
Ursula K. Le Guin
1973
#سیاست_و_سیاستگذاری
Ursula K. Le Guin
1973
#سیاست_و_سیاستگذاری
15.04.202506:48
⭕️ پیشنهاد مطالعهی بیشتر در زمینهی شبکههای اقتصادی اجتماعی:
1. Social and Economic Networks/ Matthew O. Jackson
#اقتصاد_برای_سیاستگذاری
@sepehrdad_channel
1. Social and Economic Networks/ Matthew O. Jackson
#اقتصاد_برای_سیاستگذاری
@sepehrdad_channel


11.04.202515:16
این چند وقته که دور از ایران بودهام، یاد خیلیها از خاطرم گذشته. به بهانههای مختلف. باید در موردشان مینوشتم و موکول کردم به بعد و حالاها به طرز عجیبی میدانم که بعدی وجود ندارد. کار را همین الان انجام بده:
از تد اکس اصفهان خاطرهی خوشی دارم. حالاها که نگاه میکنم ارائهی من توی تداکس اصفهان خیلی بد بود. تعداد بازدیدهای آپارات و یوتیوب از ارائهی من هم پایین بوده. دلایلش خیلی چیزها میتواند باشد. بگذریم. ولی هنوز هم وقتی به آن سفر اصفهان در بحبوحهی کرونا فکر میکنم حس خیلی خوبی بهم دست میدهد. حواشی ناگفتهی آن سفر هم هنوز دلم را، قلبم را خیلی گرم میکند.
یکی از چیزهایی که واقعا لذت بردم حرفهای بودن تیم تد اکس اصفهان بود. از همان سه ماه قبلش که هماهنگ کرده بودند تا تمام لحظههای اجرای برنامه. یکی از احساسات خوبی که بعدها هم داشتم این بود که تد اکس اصفهان به مدت طولانیای به صورت منظم برگزار شد و آدمهای خیلی مهم و بزرگ و درست و کاربلدی هم روی سکوی آن ارائه داشتند. همین که اسم من هم کنار آن اسمها است خیلی افتخارآمیز است برایم.
آن سفر با هواپیما رفتم اصفهان. وقتی به فرودگاه رسیدم، آقای زاهدی منتظرمان بود. من بودم و دکتر قاضینوری استاد تربیت مدرس و مجری برنامه. آقای زاهدی ما را سوار نیسان پیکاپ دوکابینش کرد. ماشین برای آفرود تا بن دندان مسلح شده بود. از فرودگاه اصفهان تا هتل صفوی اصفهان آقای زاهدی حرف زد. برایم آدم متشخصی شد. لهجهی اصفهانیاش را داشت. مواظب بود که همهی افراد حاضر در کابین ماشینش را در نظر بگیرد و کسی احساس غریبی نکند. حلقهی وصل خوبی بود. مدیر اصلی برگزاری تد اکس اصفهان هم خودش بود. برای من نماد یک اصفهانی فرهنگی خلاق در زمینهی پول درآوردن شد.
امروز خبر خواندم که فوت شده. نگاه به سنش کردم. سنش بالا نبود. فقط چند سال از من بزرگتر بود. یک جوریم شد. ما توی زندگی یک بار به هم برخوردیم. همان یکی دو روز برگزاری تد اکس اصفهان و همان پیکاپسواری فرودگاه اصفهان تا هتل صفوی. اما برگزاری تد اکس اصفهان به صورت منظم طی سالهای متوالی همچه کار آسانی نیست. ازین برخوردهای کوتاه عمیق بود...
@sepehrdad_channel
از تد اکس اصفهان خاطرهی خوشی دارم. حالاها که نگاه میکنم ارائهی من توی تداکس اصفهان خیلی بد بود. تعداد بازدیدهای آپارات و یوتیوب از ارائهی من هم پایین بوده. دلایلش خیلی چیزها میتواند باشد. بگذریم. ولی هنوز هم وقتی به آن سفر اصفهان در بحبوحهی کرونا فکر میکنم حس خیلی خوبی بهم دست میدهد. حواشی ناگفتهی آن سفر هم هنوز دلم را، قلبم را خیلی گرم میکند.
یکی از چیزهایی که واقعا لذت بردم حرفهای بودن تیم تد اکس اصفهان بود. از همان سه ماه قبلش که هماهنگ کرده بودند تا تمام لحظههای اجرای برنامه. یکی از احساسات خوبی که بعدها هم داشتم این بود که تد اکس اصفهان به مدت طولانیای به صورت منظم برگزار شد و آدمهای خیلی مهم و بزرگ و درست و کاربلدی هم روی سکوی آن ارائه داشتند. همین که اسم من هم کنار آن اسمها است خیلی افتخارآمیز است برایم.
آن سفر با هواپیما رفتم اصفهان. وقتی به فرودگاه رسیدم، آقای زاهدی منتظرمان بود. من بودم و دکتر قاضینوری استاد تربیت مدرس و مجری برنامه. آقای زاهدی ما را سوار نیسان پیکاپ دوکابینش کرد. ماشین برای آفرود تا بن دندان مسلح شده بود. از فرودگاه اصفهان تا هتل صفوی اصفهان آقای زاهدی حرف زد. برایم آدم متشخصی شد. لهجهی اصفهانیاش را داشت. مواظب بود که همهی افراد حاضر در کابین ماشینش را در نظر بگیرد و کسی احساس غریبی نکند. حلقهی وصل خوبی بود. مدیر اصلی برگزاری تد اکس اصفهان هم خودش بود. برای من نماد یک اصفهانی فرهنگی خلاق در زمینهی پول درآوردن شد.
امروز خبر خواندم که فوت شده. نگاه به سنش کردم. سنش بالا نبود. فقط چند سال از من بزرگتر بود. یک جوریم شد. ما توی زندگی یک بار به هم برخوردیم. همان یکی دو روز برگزاری تد اکس اصفهان و همان پیکاپسواری فرودگاه اصفهان تا هتل صفوی. اما برگزاری تد اکس اصفهان به صورت منظم طی سالهای متوالی همچه کار آسانی نیست. ازین برخوردهای کوتاه عمیق بود...
@sepehrdad_channel
11.04.202512:01
⭕️ Remittances in the ASEAN Region: Key Trends and Policy Reflections
Labor migration plays a crucial role in the ASEAN region. Countries like Singapore have been shaped by waves of migrant workers over generations and remain deeply reliant on labor migration today.
For our final project in Introduction to Coding for Public Policy Using Python, our team analyzed remittance trends across ASEAN based on World Bank Data. Here's a summary of our findings and key takeaways:
https://www.linkedin.com/pulse/remittances-asean-region-key-trends-policy-peyman-haghighattalab-uh3jf/
@sepehrdad_channel
Labor migration plays a crucial role in the ASEAN region. Countries like Singapore have been shaped by waves of migrant workers over generations and remain deeply reliant on labor migration today.
For our final project in Introduction to Coding for Public Policy Using Python, our team analyzed remittance trends across ASEAN based on World Bank Data. Here's a summary of our findings and key takeaways:
https://www.linkedin.com/pulse/remittances-asean-region-key-trends-policy-peyman-haghighattalab-uh3jf/
@sepehrdad_channel
11.04.202511:57
⭕️ انگلیسی حرف زدن فیلیپینیها
همگروهیهای درس تحلیل سیاستم فیلیپینیاند. یکیشان شاگرد دوم رشتهمان است: آنری. خب، خیلی تفاوت داریم با هم. جوری که او با جان و دل مقالهها را میخواند و هایلایت میکند و میرود تا ته معنای فلان عدد و فلان برداشت را میآورد باید هم شاگرد اول دوم باشد. از یک طرف میگویم این همه دقت چه فایده. از طرف دیگر هم میگویم خب، فرق آدمها در همین دقتها است دیگر.
باری، ازشان پرسیدم شما در فیلیپین به زبان فیلیپینی صحبت میکنید اصلا؟ قبلا هم گفتم که انگلیسی حرف زدن فیلیپینیها در یک لیگ دیگری است. جوری که تند و تیز و با لهجهی درست انگلیسی صحبت میکنند حتی خیلی از سنگاپوریها هم این طوری نیستند. مون گفت نه. ما تحت استعمار کامل آمریکاییم و زبانمان هم کاملا انگلیسی است. از همان مدرسه انگلیسی حرف میزنیم. توی دانشگاه تمام درسهایمان انگلیسی است. توی شهر مانیل هم اگر بروی همه انگلیسی صحبت میکنند. فیلیپینو هم راستش زبان ما نیست. زبان استعمارگرهای قبلیمان (اسپانیاییها) است. زیاد صحبت نمیکنیمش. فقط توی درسهایی که بحث تاریخ و جغرافیای فیلیپین است همه چیز به فیلیپینو برگزار میشود. کتاب تاریخمان هم طویل نیست. تاریخمان از استعمار اسپانیاییها شروع میشود. بعد میرسیم به زمانی که اسپانیاییها جزایر فیلیپین را فروختند یا باختند به آمریکاییها. بعدش هم تاریخ استقلال ظاهریمان از آمریکا و اینها. شما اگر بیایی مانیل حتی توی نواحی فقیرنشین هم مردم عادی انگلیسی میفهمند. شاید نتوانند حرف بزنند. ولی همه میفهمند. یک مسئلهی دیگر داریم ما. جزیره زیاد داریم. این جزیرهها زبانشان با هم متفاوت است. مثلا آنری از یکی از جزایر مرکزی فیلیپین است. زبانشان به کل متفاوت از فیلیپینو و انگلیسی است. اما این زبانها هم رو به انقراضاند. چون آموزش و پرورش رسمی به انگلیسی و فیلیپینو است و اصلا برنامهای برای حفظ این زبانها وجود ندارد. نسلهای جدید هم فقط انگلیسی صحبت میکنند.
برایم عجیب بود. سنگاپوریها هم انگلیسی زبان هستند. قومیتهای چینی و مالایی و هندی دارند. اما زبان اصلی و مشترک انگلیسی است. اما در عین حال زبانهای دیگر هم پاس نگه داشته میشود. مترو که سوار میشوی، لطفا مراقب فاصلهی سکو تا لبهی قطار باشید به چهار زبان انگلیسی و ماندارین و تامیل و مالایی تند و تیز تکرار میشود. اما فیلیپینیها، یک سر بیخیال زبان خودشان شده بودند اصلا و سر سپرده بودند به انگلیسی. مون میگفت یک مسئلهای هم که انگلیسی را خیلی بیشتر تقویت کرده و ما کلا بیخیال فیلیپینو شدهایم بحث کارگران مهاجرمان است. حدود ۳ میلیون نفر کارگر مهاجر داریم. این کارگرها بهتر است که انگلیسی بلد باشند. اگر انگلیسی بلد باشند کارشان برای خارج تضمینشده است. حدود ۱۰ درصد تولید ناخالص فیلیپین از کارگران مهاجرش است (چیزی حدود ۴۰ میلیارد دلار سالانه).
هیچی، فیلیپین هم برای خودش مورد عجیبی است. اصلا درگیر و دار تاریخ پرشکوه گذشته و اینها نیستند. از سنگاپور خب تاریخشان بیشتر است. ولی همان را هم گیر نیستند. وادادهاند به جهان انگلیسی آمریکاییها و دارند زندگیشان را میگذرانند. یک ده سالی هم هست که رشد پیوستهی سالانه ۸ درصد را دارند. شیک و تر و تمیز!
#فیلیپین
@sepehrdad_channel
همگروهیهای درس تحلیل سیاستم فیلیپینیاند. یکیشان شاگرد دوم رشتهمان است: آنری. خب، خیلی تفاوت داریم با هم. جوری که او با جان و دل مقالهها را میخواند و هایلایت میکند و میرود تا ته معنای فلان عدد و فلان برداشت را میآورد باید هم شاگرد اول دوم باشد. از یک طرف میگویم این همه دقت چه فایده. از طرف دیگر هم میگویم خب، فرق آدمها در همین دقتها است دیگر.
باری، ازشان پرسیدم شما در فیلیپین به زبان فیلیپینی صحبت میکنید اصلا؟ قبلا هم گفتم که انگلیسی حرف زدن فیلیپینیها در یک لیگ دیگری است. جوری که تند و تیز و با لهجهی درست انگلیسی صحبت میکنند حتی خیلی از سنگاپوریها هم این طوری نیستند. مون گفت نه. ما تحت استعمار کامل آمریکاییم و زبانمان هم کاملا انگلیسی است. از همان مدرسه انگلیسی حرف میزنیم. توی دانشگاه تمام درسهایمان انگلیسی است. توی شهر مانیل هم اگر بروی همه انگلیسی صحبت میکنند. فیلیپینو هم راستش زبان ما نیست. زبان استعمارگرهای قبلیمان (اسپانیاییها) است. زیاد صحبت نمیکنیمش. فقط توی درسهایی که بحث تاریخ و جغرافیای فیلیپین است همه چیز به فیلیپینو برگزار میشود. کتاب تاریخمان هم طویل نیست. تاریخمان از استعمار اسپانیاییها شروع میشود. بعد میرسیم به زمانی که اسپانیاییها جزایر فیلیپین را فروختند یا باختند به آمریکاییها. بعدش هم تاریخ استقلال ظاهریمان از آمریکا و اینها. شما اگر بیایی مانیل حتی توی نواحی فقیرنشین هم مردم عادی انگلیسی میفهمند. شاید نتوانند حرف بزنند. ولی همه میفهمند. یک مسئلهی دیگر داریم ما. جزیره زیاد داریم. این جزیرهها زبانشان با هم متفاوت است. مثلا آنری از یکی از جزایر مرکزی فیلیپین است. زبانشان به کل متفاوت از فیلیپینو و انگلیسی است. اما این زبانها هم رو به انقراضاند. چون آموزش و پرورش رسمی به انگلیسی و فیلیپینو است و اصلا برنامهای برای حفظ این زبانها وجود ندارد. نسلهای جدید هم فقط انگلیسی صحبت میکنند.
برایم عجیب بود. سنگاپوریها هم انگلیسی زبان هستند. قومیتهای چینی و مالایی و هندی دارند. اما زبان اصلی و مشترک انگلیسی است. اما در عین حال زبانهای دیگر هم پاس نگه داشته میشود. مترو که سوار میشوی، لطفا مراقب فاصلهی سکو تا لبهی قطار باشید به چهار زبان انگلیسی و ماندارین و تامیل و مالایی تند و تیز تکرار میشود. اما فیلیپینیها، یک سر بیخیال زبان خودشان شده بودند اصلا و سر سپرده بودند به انگلیسی. مون میگفت یک مسئلهای هم که انگلیسی را خیلی بیشتر تقویت کرده و ما کلا بیخیال فیلیپینو شدهایم بحث کارگران مهاجرمان است. حدود ۳ میلیون نفر کارگر مهاجر داریم. این کارگرها بهتر است که انگلیسی بلد باشند. اگر انگلیسی بلد باشند کارشان برای خارج تضمینشده است. حدود ۱۰ درصد تولید ناخالص فیلیپین از کارگران مهاجرش است (چیزی حدود ۴۰ میلیارد دلار سالانه).
هیچی، فیلیپین هم برای خودش مورد عجیبی است. اصلا درگیر و دار تاریخ پرشکوه گذشته و اینها نیستند. از سنگاپور خب تاریخشان بیشتر است. ولی همان را هم گیر نیستند. وادادهاند به جهان انگلیسی آمریکاییها و دارند زندگیشان را میگذرانند. یک ده سالی هم هست که رشد پیوستهی سالانه ۸ درصد را دارند. شیک و تر و تمیز!
#فیلیپین
@sepehrdad_channel
10.04.202508:33
ناسی لماک پیچیدهشده در برگ موز باش تا پایان نپذیرم
این پدیده رو در مورد غذاهای سنتی به خصوص مالایی دارن که از ظرف یه بار مصرف و پلاستیک برای بیرون بر استفاده نمیکنن، حتی غذاهای هندی مثل ماتن بریانی. میپیچند توی کاغذ نسوز و برگ موز. کمک به محیط زیست؟ گران بودن پلاستیک؟ چسبندگی به سنت؟ شاید.
@sepehrdad_channel
این پدیده رو در مورد غذاهای سنتی به خصوص مالایی دارن که از ظرف یه بار مصرف و پلاستیک برای بیرون بر استفاده نمیکنن، حتی غذاهای هندی مثل ماتن بریانی. میپیچند توی کاغذ نسوز و برگ موز. کمک به محیط زیست؟ گران بودن پلاستیک؟ چسبندگی به سنت؟ شاید.
@sepehrdad_channel


06.04.202504:14
این هم یکی دیگر از دریاچههای ۱۷ گانهی سنگاپور برای جمعاوری و ذخیره آب های باران: دریاچهی سلتار.
نزدیکش یک بچه سد بود. آن طرفش هم زمین های خصوصی گلف بود. کنار زمین گلفها رکاب زدم. یک فرودگاه خصوصی هم آن طرفتر بود. دور آن هم رکاب زدم.
آن قایق کنترلیها هم با روح وروانم بازی کرد. دلم خواست!
#هری_کوآن
نزدیکش یک بچه سد بود. آن طرفش هم زمین های خصوصی گلف بود. کنار زمین گلفها رکاب زدم. یک فرودگاه خصوصی هم آن طرفتر بود. دور آن هم رکاب زدم.
آن قایق کنترلیها هم با روح وروانم بازی کرد. دلم خواست!
#هری_کوآن
Records
04.05.202523:59
489Subscribers22.03.202523:59
0Citation index25.03.202523:59
176Average views per post25.03.202523:59
222Average views per ad post26.03.202520:22
15.69%ER25.03.202523:59
36.21%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
Log in to unlock more functionality.