Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
پروانه‌سیاه avatar

پروانه‌سیاه

دفتر خاطره من 🦋
جهت صحبت و گفت‌‌و‌گو ؛
t.me/HidenChat_Bot?start=2113648601
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
Location
LanguageOther
Channel creation dateMay 13, 2023
Added to TGlist
Mar 30, 2025

Latest posts in group "پروانه‌سیاه"

امروز هم ناز بود.
خیلی بچه دوست دارم. پس کی ده تا بچه خواهم داشت؟
زخمی شدن در طبیعت رو دوست دارم؛ دویدن، پریدن و افتادن. دراز کشیدن. پابرهنه قدم زدن روی علف‌ها و سنگ‌ریزه‌های تیزی که زیر سبزی زمین پنهان شدن. خراش‌های کوچکی که پوست زمخت و ناهموار درخت، وقت بالا رفتن از درخت روی پوست حساس ساق‌ پا و کف دست‌ها‌ به جا می‌ذاره.
می‌ری، نفس می‌کشی، می‌بینی و دردهای نامحسوس و کوچک، تو رو بیشتر از هر زمان دیگری به زندگی وصل می‌کنن. زمین ناامید کردن رو بلد نیست؛ حتی در زخم‌ها. هیچ‌کجا. هیچ‌وقت.
کاش یه سریال بودم. امروز قسمت آخرم منتشر شده بود.
قضیه اینه که تو فردا بیدار می‌شی و بر خلاف انتظارت می‌بینی دیگه حالت اصلاً و ابداً بد نیست. اگر هم فردا نشد، پس فردا. اگر اون هم نشد، پس اون فردا. اگر اون هم نه، یه روزی، یه فردایی. بالاخره. مطمئن باش. بالاخره.
‏چشم‌هام رو با دستات بپوشون، لبت رو مماس با گوشم قرار بده و با صدای تحلیل رفته‌ت زمزمه کن که قراره اوضاع بهتر شه. بهم دروغ های زیبا بگو. و من هم سعی می‌کنم وانمود کنم از ابتدا تا پایانم، یک فرد احمق و ساده‌لوح زاده شدم.
واقعا میتونم مدت زمان مدیدی رو صرف به اشتراک گذاشتنِ جای‌جای اصفهان کنم.
“سنبلستان، اصفهان.
Reposted from:
Dark Deep Depression avatar
Dark Deep Depression
واقعا چه چیزی ارزش این را دارد که به جای آنکه بیرون از خانه از این هوای لطیف و دل‌انگیز لذت ببرم، تنها در گوشه‌ای از اتاق نشسته‌ام و پنجره را باز گذاشته‌ام؟
‏هیچ موزیک و کتابی حالمو بد نمیکرد،
من انتخاب میکردم کدوم موزیک و کتاب حال بدم رو بدتر کنه و بیشتر غرق شم.
‏تو صاحب‌ غمگین‌ترین چشم‌‌های جهانی، حتی وقتی می‌خندی.
اون منو یاد دستام مینداخت. وقتی خیس بودن و به سمت خورشید میگرفتمشون که خشک بشن.
مثل اون نور خورشیدی بود که از لابه‌لای انگشتام به صورتم میتابید. با اینکه چشمام تا مرز کور شدن میرفت به زور باز نگهشون میداشتم تا اون صحنه ی زیبا رو بیشتر تماشا کنم.
به قیمت چشمام، برای دیدن دستای خیسم جلوی خورشید چشمام قرمز میشد و وقتی به خونه برمیگشتم اولین چیزی که مامان میپرسید این بود؛ “گریه کردی؟
زن،خود وطن است.
بیاید باهم بخونیمش.
“بازار قیصریه، اصفهان.

Records

21.04.202523:59
294Subscribers
09.03.202523:59
0Citation index
26.04.202523:59
71Average views per post
22.04.202502:06
0Average views per ad post
01.04.202523:59
7.14%ER
30.03.202514:55
44.44%ERR
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
MAR '25MAR '25MAR '25APR '25APR '25APR '25

Popular posts پروانه‌سیاه

25.03.202514:55
یک بوسه با تمامِ وجود ضربان قلب رو از 60 بار در دقیقه به 110 می‌رسونه، گردش خون رو سریع‌تر می‌کنه و در دقیقه سه برابر بیشتر هوا به شش‌ها می‌رسونه، 30 ماهیچه‌ی صورت رو به کار میندازه و ماهیچه‌های گردن و کمر رو فعال می‌کنه، عزت نفس رو تقویت می کنه، هورمون‌های شادی اکسی‌توسین و همچنین دوپامین آزاد می‌شن، و مهم تر از همه، به تسکین درد کمک می‌کنه، همدیگه‌رو ببوسید.
21.04.202520:30
خیلی بچه دوست دارم. پس کی ده تا بچه خواهم داشت؟
Reposted from:
خطِ فاج avatar
خطِ فاج
30.03.202514:46
تو احترام به احساساتت، تواضع به خرج نده!
03.04.202518:58
شما روزی آغوشی را پیدا میکنید که به آن تعلق دارید.
01.04.202510:25
توی این دنیای پر از شلوغی و هیاهو، ما مثل جزیره‌های دور افتاده تو اقیانوس زندگی می‌کنیم. هر کدوم از ما داستانی منحصر به فرد داریم که تو دلمون نگه‌ داشتیم و محبوس کردیم، اما وقتی به همدیگه نزدیک میشیم، در تلاشیم تا با کلمات، این جزیره‌ها رو به هم متصل کنیم. اما واقعاً می‌تونیم عمق وجود همدیگه رو درک کنیم؟ تو این سفرِ پر از ابهام، ما با لبخندهای مصنوعی و جملات سطحی به هم نزدیک میشیم، در حالی که توی دلمون، ترس‌ها و ناامیدی‌های خودمون‌ رو پنهان کردیم. واقعا می‌تونیم تو این دنیای پر از سر و صدا، صدای واقعی همدیگه‌رو بشنویم؟ یا تنها به تکرار داستان‌های تکراری ادامه میدیم؟
21.04.202517:14
قضیه اینه که تو فردا بیدار می‌شی و بر خلاف انتظارت می‌بینی دیگه حالت اصلاً و ابداً بد نیست. اگر هم فردا نشد، پس فردا. اگر اون هم نشد، پس اون فردا. اگر اون هم نه، یه روزی، یه فردایی. بالاخره. مطمئن باش. بالاخره.
26.03.202519:18
یه جایی بالاخره به این می‌رسی که دیگه خیلی نباید تلاش ‌کنی جلوی فاصله افتادنا و جدا شدن مسیرت با یه عده رو به زور بگیری و بزاری اتفاقی که می‌خواد، بیفته؛ فارغ از میزان خاطره‌ و صمیمیتی که با هم داشتین. قبول می‌کنی که یه بخش bitter sweet از زندگیه و خیلی وقتا ضروری.
03.04.202519:31
بیاید باهم بخونیمش.
31.03.202510:45
‏یعنی جای خالیِ من چجوریه؟
25.03.202520:26
وَ تَنِتْ، وَطَنَمْ .
06.04.202519:48
‏چشم‌هام رو با دستات بپوشون، لبت رو مماس با گوشم قرار بده و با صدای تحلیل رفته‌ت زمزمه کن که قراره اوضاع بهتر شه. بهم دروغ های زیبا بگو. و من هم سعی می‌کنم وانمود کنم از ابتدا تا پایانم، یک فرد احمق و ساده‌لوح زاده شدم.
31.03.202515:31
یه افسانه‌ قدیمی میگه وقتی انسانی روی زمین می‌میره و کسی نیست براش گریه کنه، یه انسان دیگه تعیین میشه برای غمگین شدن؛ برای همین هم هست که گاهی دلمون بی‌نهایت می‌گیره بدون اینکه بدونیم چرا.
06.04.202519:38
واقعا میتونم مدت زمان مدیدی رو صرف به اشتراک گذاشتنِ جای‌جای اصفهان کنم.
03.04.202520:28
‏تو صاحب‌ غمگین‌ترین چشم‌‌های جهانی، حتی وقتی می‌خندی.
03.04.202511:38
″به نظر می‌رسد که همهٔ انسان‌های برجسته، چه در حیطهٔ فلسفه، چه در سیاست، چه در قلمرو هنر، شاعری یا هنرهای تجسّمی، انسان‌هایی افسرده‌اند.″
Log in to unlock more functionality.