Reposted from:
پادکست مداخله



10.05.202508:16
دیدار با سالار خوشخو و علی سلطانزاده، میزبانهای پادکست «مداخله» در غرفهی گوشهی پادکست در نمایشگاه کتاب تهران.
#نشر_چرخ #نشر_چشمه #سالار_خوشخو #علی_سلطانزاده #تاریخ #مداخله
@modakhelehpodcast
#نشر_چرخ #نشر_چشمه #سالار_خوشخو #علی_سلطانزاده #تاریخ #مداخله
@modakhelehpodcast
06.05.202509:39
🖋 [در قرن هجدهم] در جزایر هند غربی [یکی از مناطق زیرمجموعۀ قارۀ امریکای شمالی]، لوییزیانا، ساحل اقیانوس اطلس از فلوریدا تا مریلند و جزایر ماسکارین در اقیانوس هند، معدنی در کار نبود؛ در آنجا تولید کشاورزی رقیبی نداشت. بخش بزرگی از شکر و قهوۀ اروپا از جزایر هند غربی میآمد. فرانسه و انگلستان از سر حسادت این جزایر را ارزشمندترین مستعمرات خود تلقی میکردند. ایالات متحده تنباکو صادر میکرد، اما هنوز خبری از صادرات پنبه نبود؛ رواج پنبۀ الیافبلند با نام «جزیرۀ دریا» به سال 1786 برمیگشت. از آنجا که سرخپوستان کاراییب در جزایر هند غربی قلعوقمع شده بودند و مستعمرهنشینان قارۀ امریکا بومیان را از ساحل پس میراندند، کل اقتصاد این مناطق متکی بر کار بردگان سیاهپوست بود.
🖋 هومبولت [طبیعیدان و سیاح سدۀ هجدهم و نوزدهم، اهل آلمان] برآورد میکرد که چهل درصد جمعیت جزایر هند غربی سیاهپوست هستند. این رقم با درنظر گرفتنِ اینکه نکر [بانکدار و سیاستمدار سوییسی، قرن هجدهم] جمعیت سیاهان در جزایر فرانسه را 85 درصد ثبت کرده بود اندک به نظر میرسد. اینگونه تصور میشد که آنان نیمی از کل جمعیت لوییزیانا را تشکیل میدهند؛ ایالات متحده دستکم پانصدهزار سیاهپوست داشت. در سال 1790 تخمین زده میشد که تجار برده سالانه 74 هزار سیاهپوست را به امریکا انتقال میدهند. افریقا «مخزن سیاه» دنیای نو به شمار میآمد. اروپاییان جمعیت آنان را با یورشهای خود به سرزمین اصلی کاهش دادند؛ بخشی از اسرا نیز مدتی بعد در دریا مُردند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
🖋 هومبولت [طبیعیدان و سیاح سدۀ هجدهم و نوزدهم، اهل آلمان] برآورد میکرد که چهل درصد جمعیت جزایر هند غربی سیاهپوست هستند. این رقم با درنظر گرفتنِ اینکه نکر [بانکدار و سیاستمدار سوییسی، قرن هجدهم] جمعیت سیاهان در جزایر فرانسه را 85 درصد ثبت کرده بود اندک به نظر میرسد. اینگونه تصور میشد که آنان نیمی از کل جمعیت لوییزیانا را تشکیل میدهند؛ ایالات متحده دستکم پانصدهزار سیاهپوست داشت. در سال 1790 تخمین زده میشد که تجار برده سالانه 74 هزار سیاهپوست را به امریکا انتقال میدهند. افریقا «مخزن سیاه» دنیای نو به شمار میآمد. اروپاییان جمعیت آنان را با یورشهای خود به سرزمین اصلی کاهش دادند؛ بخشی از اسرا نیز مدتی بعد در دریا مُردند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
30.04.202504:03
#کتاب_هفته
چشمهایش
بزرگ علوی
چاپ پنجاه و چهارم
ص:۲
چشمهایش
بزرگ علوی
چاپ پنجاه و چهارم
ص:۲
25.03.202514:12
🗯 [سال 1922 لنین، رهبر وقت شوروی، شخصاً فهرستی از 160 روشنفکر که اونها رو عنصر «نامطلوب» میدونست، برای تبعید از کشور تهیه کرد. روزنامۀ حزب کمونیست خبر تعیدها رو تا حدود یک ماه مونده به اجرایی شدن اونها، اعلام نکرده بود، ولی حدود سه هفته مونده به اجرا، خبر رو با سروصدای زیادی منتشر کرد. مقاله بدون امضا و اسم نویسنده توی صفحۀ اول روزنامه دیده میشد و گویی مخاطبش روشنفکرهایی بودن که هنوز توی لیست تبعید نرفته بودن؛ مقاله داشت اونها رو تهدید میکرد و به طور غیرمستقیم به روشنفکرهای مخالف میگفت از کارهایی مثل انتشار گستردۀ مجلات و تشویق به اعتصاب دوری کنن. به عبارت دیگه نکتۀ اصلی این بود که طبقههای متفکر اگه میخوان توی کشور جدید شوروی بمونن، بهتره حواس خودشون رو جمع کنن. این نوشتۀ روزنامۀ شوروی در نوع خودش یه کار هنری بود؛ چون کلی اشاره و کنایه رو تونسته بود توی چند سطر جا بده. بخشی از مقاله رو ببینیم:]
🖋 دولت شوروی صبر بسیار زیادی از خود نشان داده است. در حال حاضر اولین هشدار داده میشود: تعدادی از فعالترین عناصر ضدانقلاب در میان اساتید، پزشکان، متخصصان کشاورزی و بقیه به خارج از کشور و تعدادی به استانهای شمالی تبعید میشوند. همۀ این افراد در خدمت کارگران و کشاورزانی خواهند بود که به زودی روشنفکران کارگر-کشاورز خود را خواهند داشت...
این عناصر ضدانقلاب به گروههایی تعلق داشتند که در گذشته روزنامههای خارجی طرفدار گارد سفید از مخبرهای آنها استفاده کرده بودند تا اطلاعات کذب و افتراآمیز برای مطبوعات خارجی تهیه کنند.
🖋 اخراج عناصر فعال ضدانقلاب، روشنفکران بورژوا، اولین هشدار حکومت شوروی، به این طبقه است. حکومت شوروی مانند گذشته برای روشنفکران قدیم و متخصصانی که وفادرانه با حکومت شوروی کار کنند ارزش زیادی قائل خواهد شد و از آنها به هر شکلی حمایت خواهد کرد چرا که بهترین متخصصان هماکنون با آن کار میکنند. اما مانند گذشته ریشه و شاخههای هرگونه تلاش برای سوءاستفاده از امکانات شوروی به منظور مبارزۀ مخفیانه یا جنگ علنی با حکومت کارگران و روستاییان به هدف بازگرداندن رژیم بورژوازی و مالکان زمین را خواهد خشکاند.
📚 بخشی از مقالۀ «اولین هشدار»، در روزنامۀ پراودا، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
🖋 دولت شوروی صبر بسیار زیادی از خود نشان داده است. در حال حاضر اولین هشدار داده میشود: تعدادی از فعالترین عناصر ضدانقلاب در میان اساتید، پزشکان، متخصصان کشاورزی و بقیه به خارج از کشور و تعدادی به استانهای شمالی تبعید میشوند. همۀ این افراد در خدمت کارگران و کشاورزانی خواهند بود که به زودی روشنفکران کارگر-کشاورز خود را خواهند داشت...
این عناصر ضدانقلاب به گروههایی تعلق داشتند که در گذشته روزنامههای خارجی طرفدار گارد سفید از مخبرهای آنها استفاده کرده بودند تا اطلاعات کذب و افتراآمیز برای مطبوعات خارجی تهیه کنند.
🖋 اخراج عناصر فعال ضدانقلاب، روشنفکران بورژوا، اولین هشدار حکومت شوروی، به این طبقه است. حکومت شوروی مانند گذشته برای روشنفکران قدیم و متخصصانی که وفادرانه با حکومت شوروی کار کنند ارزش زیادی قائل خواهد شد و از آنها به هر شکلی حمایت خواهد کرد چرا که بهترین متخصصان هماکنون با آن کار میکنند. اما مانند گذشته ریشه و شاخههای هرگونه تلاش برای سوءاستفاده از امکانات شوروی به منظور مبارزۀ مخفیانه یا جنگ علنی با حکومت کارگران و روستاییان به هدف بازگرداندن رژیم بورژوازی و مالکان زمین را خواهد خشکاند.
📚 بخشی از مقالۀ «اولین هشدار»، در روزنامۀ پراودا، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
Reposted from:
پادکست مداخله

22.03.202519:37
.
اپیزود دوم فصل دوم «مداخله»،
دوشنبه، چهارم فروردین ساعت ۱۶ منتشر میشود.
«مدرنیته، دکتر جکیل یا آقای هاید»
-----------------------------------
داستان مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید دربارۀ یک دارویی هست که جنبههای خوب و بد انسان را از هم جدا میکند. دکتر جکیل این دارو را روی خودش امتحان کرد و از جنبههای بد اخلاقیاش فردی به اسم آقای هاید خلق شد و خود دکتر جکیل تبدیل به یک انسان کاملاً خوب شد. بسیاری از افراد در مواجهه با تاریخ نگاه دکتر جکیلی دارند؛ آنها تصور میکنند جنگها و خشونتها و توحشها مربوط به گذشته است و با دیدن چنین مواردی در دنیای امروز تعجب میکنند که چطور ممکن است «هنوز» این مسائل وجود داشته باشد. در قسمت دوم فصل دوم مداخله به یکی از موضوعاتی میپردازیم که به اشتباه تصور میشود دربارۀ گذشته است؛ در حالی که هنوز زنده است: فاشیسم!
-----------------------------------------------
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست
نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
@modakhelehpodcast
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
@goushehpodcast
📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
منتشر میشود.
اپیزود دوم فصل دوم «مداخله»،
دوشنبه، چهارم فروردین ساعت ۱۶ منتشر میشود.
«مدرنیته، دکتر جکیل یا آقای هاید»
-----------------------------------
داستان مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید دربارۀ یک دارویی هست که جنبههای خوب و بد انسان را از هم جدا میکند. دکتر جکیل این دارو را روی خودش امتحان کرد و از جنبههای بد اخلاقیاش فردی به اسم آقای هاید خلق شد و خود دکتر جکیل تبدیل به یک انسان کاملاً خوب شد. بسیاری از افراد در مواجهه با تاریخ نگاه دکتر جکیلی دارند؛ آنها تصور میکنند جنگها و خشونتها و توحشها مربوط به گذشته است و با دیدن چنین مواردی در دنیای امروز تعجب میکنند که چطور ممکن است «هنوز» این مسائل وجود داشته باشد. در قسمت دوم فصل دوم مداخله به یکی از موضوعاتی میپردازیم که به اشتباه تصور میشود دربارۀ گذشته است؛ در حالی که هنوز زنده است: فاشیسم!
-----------------------------------------------
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست
نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
@modakhelehpodcast
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
@goushehpodcast
📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
منتشر میشود.
11.03.202512:28
🗯 [سال 1922 لنین، رهبر شوروی، شخصاً فهرستی از 160 روشنفکر که اونها رو عنصر «نامطلوب» میدونست، برای تبعید از کشور تهیه کرد. بعد از سقوط شوروی، لابهلای بررسی اسناد، یه نامهای از طرف لنین به فلیکس ژرژینسکی، بنیانگذار و رئیس چکا (کمیسیون مبارزه با ضدانقلاب) پیدا شد که چهار ماه قبل از اجرای تبعیدها نوشته شده بود. اهمیت این نامه از این جهته که یه متن محرمانه از طرف رهبر حکومت شوروی به رئیس سازمان امنیتی روسیه محسوب میشه. از طرف دیگه چکیدهای از ذهنیت لنین رو میشه توی این نامه دید. بخشی از متن نامه رو ببینیم:]
🖋 رفیق ژرژینسکی!
در مورد مسئلۀ تبعید نویسندگان و اساتیدی که به ضدانقلاب کمک میکنند. این امر نیازمند آمادگیهای زیاد است. بدون این آمادگیها ما خود را احمق جلوه خواهیم داد. لطفاً در مورد تمهیدات لازم بحث و گفتگوهای مقتضی انجام گیرد. نشستی با مسینگ، مانتسف و هر کس دیگری که در مسکو است ترتیب دهید. به اعضای پولیتبورو [= کمیسیون یا هیئت ویژه در احزاب کمونیست] اعتماد کنید و دو یا سه ساعت در هفته به بررسی تعدادی از مجلات ادواری و کتابها اختصاص دهید، نحوۀ انجام [وظایف] را کنترل کنید، مطالب را بازبینی کنید و همۀ نشریات غیرکمونیست را بدون تأخیر به مسکو بفرستید.
این بازبینیها توسط تعدادی از نویسندگان کمونیست (استکلف، آلمینسکی، اسکورتسف، بوخارین [= تئوریسین کمونیست و سردبیر روزنامۀ «پراودا»] و بقیه) انجام شود.
🖋 اطلاعات حسابشده دربارۀ اسناد سیاسی، آثار و فعالیتهای ادبی این اساتید و نویسندگان گردآوری کنید. این کار را به یک روشنفکر تحصیلکرده و مدبر در گ.پ.او [= ادارۀ سیاسی کشور] محوّل کنید.
عقیدۀ من در مورد دو نشریۀ پتروگراد [= سنتپترزبورگ]: تعطیلی نووا روسیه شمارۀ 2. توسط رفقای پتروگراد. ممکن است خیلی زود بسته شده باشد؟ اعضای پولیتبورو را در جریان بگذارید و دربارۀ آن حسابی بحث کنید. سردبیر آن لژنف چطور است؟ جمعآوری اطلاعات دربارۀ او از طریق دری امکانپذیر است؟ البته لازم نیست همۀ کسانی که در این مجله کاری میکنند تبعید شوند.
مجلۀ اکونومیس هت پتروگراد... موضوع دیگر است. فکر میکنم این مجله علناً مرکز گارد سفید است. شمارۀ 3 آن (فقط شمارۀ 3!!! توجه داشته باش) فهرستی از اعضای آن را روی جلدش دارد. فکر میکنم همۀ آنها قانوناً مستحق تبعید هستند. همۀ این افراد آشکارا ضدانقلاب هستند...
لنین
📚 بخشی از نامۀ 19 ماه مه سال 1922 لنین به ژرژینسکی، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
🖋 رفیق ژرژینسکی!
در مورد مسئلۀ تبعید نویسندگان و اساتیدی که به ضدانقلاب کمک میکنند. این امر نیازمند آمادگیهای زیاد است. بدون این آمادگیها ما خود را احمق جلوه خواهیم داد. لطفاً در مورد تمهیدات لازم بحث و گفتگوهای مقتضی انجام گیرد. نشستی با مسینگ، مانتسف و هر کس دیگری که در مسکو است ترتیب دهید. به اعضای پولیتبورو [= کمیسیون یا هیئت ویژه در احزاب کمونیست] اعتماد کنید و دو یا سه ساعت در هفته به بررسی تعدادی از مجلات ادواری و کتابها اختصاص دهید، نحوۀ انجام [وظایف] را کنترل کنید، مطالب را بازبینی کنید و همۀ نشریات غیرکمونیست را بدون تأخیر به مسکو بفرستید.
این بازبینیها توسط تعدادی از نویسندگان کمونیست (استکلف، آلمینسکی، اسکورتسف، بوخارین [= تئوریسین کمونیست و سردبیر روزنامۀ «پراودا»] و بقیه) انجام شود.
🖋 اطلاعات حسابشده دربارۀ اسناد سیاسی، آثار و فعالیتهای ادبی این اساتید و نویسندگان گردآوری کنید. این کار را به یک روشنفکر تحصیلکرده و مدبر در گ.پ.او [= ادارۀ سیاسی کشور] محوّل کنید.
عقیدۀ من در مورد دو نشریۀ پتروگراد [= سنتپترزبورگ]: تعطیلی نووا روسیه شمارۀ 2. توسط رفقای پتروگراد. ممکن است خیلی زود بسته شده باشد؟ اعضای پولیتبورو را در جریان بگذارید و دربارۀ آن حسابی بحث کنید. سردبیر آن لژنف چطور است؟ جمعآوری اطلاعات دربارۀ او از طریق دری امکانپذیر است؟ البته لازم نیست همۀ کسانی که در این مجله کاری میکنند تبعید شوند.
مجلۀ اکونومیس هت پتروگراد... موضوع دیگر است. فکر میکنم این مجله علناً مرکز گارد سفید است. شمارۀ 3 آن (فقط شمارۀ 3!!! توجه داشته باش) فهرستی از اعضای آن را روی جلدش دارد. فکر میکنم همۀ آنها قانوناً مستحق تبعید هستند. همۀ این افراد آشکارا ضدانقلاب هستند...
لنین
📚 بخشی از نامۀ 19 ماه مه سال 1922 لنین به ژرژینسکی، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
09.05.202510:52
🗯 آخرین اثر مهران مدیری که منتشر شد، سریال «قهوۀ پدری» بود که فکر میکنم پخشش اسفند 1403 تموم شد. قرار بود اسم این سریال «پدر قهوه» باشه که گویا با تذکر ساترا، به «قهوۀ پدری» تبدیل شد. داستان «قهوۀ پدری» بر اساس قصۀ فیلم «دزدهای خردهپا» از وودی آلن هست که توی اون فیلم یه آدمی با کمک شریکهاش یه پیتزافروشی باز میکنه تا بتونه از طریق پیتزافروشی یه تونل حفر کنن و از بانک دزدی کنن؛ ولی بعد از مدتی همسر این آدم که شیرینیهای خوبی میپخته، شیرینیهاش توی پیتزافروشی طرفدار پیدا میکنه و شغل شیرینیفروشی اینها پردرآمد میشه. «قهوۀ پدری» تقریباً توی همۀ رسانههایی که دربارهش نوشتن، با انتقاد روبهرو شد.
🗯 یکی نوشت «مدیری بلد نیست سریال طنز بسازه»، یکی دیگه نوشت «مدیری لوس و بیمزه شده» و یه جا هم تیتر زدن «چرا مدیری در قهوۀ تلخ شکست خورد؟». تقریباً توی خیلی از این نقدها وقتی عصاره و تهِ حرف نویسنده رو در نظر بگیرم، میبینم که تهِ حرف اینه «این اثر خوب نیست، چون مخاطب اون رو نپسندید»». احساس من اینه که تمام بقیۀ قسمتهای متن نقد، یه تزئین و زینتی هست که دور این هستۀ نقد کشیده شده تا بعضاً حتی اون رو پنهان کنه. اما مسئلهای که اینجا وجود داره اینه که ما از کجا میدونیم مخاطب یه اثر رو پسندید یا نپسندید. ما حداکثر دسترسیای که به «مخاطب» داریم اینه که میدونیم سلیقۀ خودمون چیه و گاهی اوقات هم با چند تا از اطرافیانمون حرف بزنیم و نظر اونها رو بپرسیم.
🗯 من موقعی که امسال سریال «پایتخت 7» داشت پخش میشد، از خیلی از افراد (چه مجازی و چه حقیقی) میپرسیدم که پایتخت رو میبینن یا نه، و اگه میبینن، نظرشون چیه. تعداد زیادی از افراد میگفتن که یا پایتخت رو نمیبینن و یا دست و پا شکسته دیدن؛ بخش زیاد دیگهای هم میگفتن که «میبینیم، ولی خیلی برامون مهم نیست. دیگه اون جذابیت سریهای پیش رو نداره». ولی وقتی زمان پخش سریال میرسید (ساعت 10 شب)، بعضی از این افراد رو میدیدم که کارشون رو کنار میذاشتن و مینشستن سریال رو میدیدن. نکتۀ عجیب برای من این بود که آمار تماشای قسمتهای پایتخت توی یوتیوب هم خیلی بالا بود و هست. همین الان آمار تماشای تمام قسمتهای پایتخت توی یوتیوب بالای یک میلیونه؛ با وجود اینکه هنوز 2 ماه از پخش این قسمتها نگذشته و تمام این قسمتها رو خود تلویزیون چندین بار بازپخش میکرد و احتمالاً توی تلگرام و تلوبیون و سایتهای دیگه هم قابل دسترس بوده.
🗯 در واقع گویی ما یه لایۀ ظاهری داریم توی جامعه که یه واکنشی رو نسبت به یه سریال یا فیلم (یا هر چیز دیگهای، حتی یه پدیدۀ سیاسی) نشون میده و یه لایۀ زیرین داریم که واکنش دیگهای به همون چیز نشون میده. در مورد مهران مدیری هم به نظرم همین اتفاق رخ داده. در حالی که اکثر سایتها و افراد و رسانهها از سریال «قهوۀ تلخ» انتقاد میکردن، خیلی سریع مدیری پیشتولید کار بعدیش (سریال «شیشماهه») رو شروع کرد. مسئلهای که منتقد باید بهش فکر کنه اینه که اگر اثر قبلی یه هنرمند شکست خورده، چرا یه سرمایهگذار یا تهیهکننده (حتی دولتی) حاضر میشه به این سرعت برای کار بعدی این هنرمند باهاش قرارداد ببنده؟ من فکر میکنم خیلی از منتقدها گول ظاهر جامعه رو خوردن و همچنان میخورن.
📢 من نمیخوام خیلی سریع و شتابزده توی دام «ژانر خلقیات» بیفتم و نتیجهگیری کنم که «ایرانیها دو رو هستن و این اخلاق ایرانیها علتهای تاریخی داره» یا «ایرانیها عادت کردن به دروغگویی و چیزی رو که دوست دارن، صریحاً اعلام نمیکنن». من صرفاً یه پدیدۀ اجتماعی رو که در قبال سریالها (به خصوص سریالهای طنز) مشاهده میکنم توصیف کردم (و نکتۀ عجیب اینه که در مورد سریالهای غیرطنز چنین چیزی رو ندیدم). به نظرم شبکههای اجتماعی هم به این «گول خوردن» منتقدها بیشتر کمک کرده و آدمها توی یه حبابی میافتن و به تلقی اشتباهی دربارۀ جامعه میرسن. نتیجهای که من میگیرم که اینه ما حتی دربارۀ یه پدیدۀ ساده مثل یه سریال طنز هم به درستی نمیدونیم سلیقه و نظر جامعه چیه؛ وقتی این پدیده تبدیل بشه به یه پدیدۀ پیچیدهتر که توی مقولات سیاسی، دینی و یا فرهنگی قرار بگیره، ما از این هم نسبت به نظر و سلیقۀ جامعه ناآگاهتریم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«منم اتفاقی بین اینام؛ نمیدونم کی واسه چی مهمه، چی واسۀ کیا؛ میگذرم از اینا؛ با سرعت ثانیه؛ با دقت دقیقه؛ ولی برمیگردم پیششون زود، چه مرضیمه؟ دنبال انتقامم یا میخوام که شکّم یقین شه؟ با تحمیل عقیده» (قهقرا / بهرام نورایی)
@philosophycafe
🗯 یکی نوشت «مدیری بلد نیست سریال طنز بسازه»، یکی دیگه نوشت «مدیری لوس و بیمزه شده» و یه جا هم تیتر زدن «چرا مدیری در قهوۀ تلخ شکست خورد؟». تقریباً توی خیلی از این نقدها وقتی عصاره و تهِ حرف نویسنده رو در نظر بگیرم، میبینم که تهِ حرف اینه «این اثر خوب نیست، چون مخاطب اون رو نپسندید»». احساس من اینه که تمام بقیۀ قسمتهای متن نقد، یه تزئین و زینتی هست که دور این هستۀ نقد کشیده شده تا بعضاً حتی اون رو پنهان کنه. اما مسئلهای که اینجا وجود داره اینه که ما از کجا میدونیم مخاطب یه اثر رو پسندید یا نپسندید. ما حداکثر دسترسیای که به «مخاطب» داریم اینه که میدونیم سلیقۀ خودمون چیه و گاهی اوقات هم با چند تا از اطرافیانمون حرف بزنیم و نظر اونها رو بپرسیم.
🗯 من موقعی که امسال سریال «پایتخت 7» داشت پخش میشد، از خیلی از افراد (چه مجازی و چه حقیقی) میپرسیدم که پایتخت رو میبینن یا نه، و اگه میبینن، نظرشون چیه. تعداد زیادی از افراد میگفتن که یا پایتخت رو نمیبینن و یا دست و پا شکسته دیدن؛ بخش زیاد دیگهای هم میگفتن که «میبینیم، ولی خیلی برامون مهم نیست. دیگه اون جذابیت سریهای پیش رو نداره». ولی وقتی زمان پخش سریال میرسید (ساعت 10 شب)، بعضی از این افراد رو میدیدم که کارشون رو کنار میذاشتن و مینشستن سریال رو میدیدن. نکتۀ عجیب برای من این بود که آمار تماشای قسمتهای پایتخت توی یوتیوب هم خیلی بالا بود و هست. همین الان آمار تماشای تمام قسمتهای پایتخت توی یوتیوب بالای یک میلیونه؛ با وجود اینکه هنوز 2 ماه از پخش این قسمتها نگذشته و تمام این قسمتها رو خود تلویزیون چندین بار بازپخش میکرد و احتمالاً توی تلگرام و تلوبیون و سایتهای دیگه هم قابل دسترس بوده.
🗯 در واقع گویی ما یه لایۀ ظاهری داریم توی جامعه که یه واکنشی رو نسبت به یه سریال یا فیلم (یا هر چیز دیگهای، حتی یه پدیدۀ سیاسی) نشون میده و یه لایۀ زیرین داریم که واکنش دیگهای به همون چیز نشون میده. در مورد مهران مدیری هم به نظرم همین اتفاق رخ داده. در حالی که اکثر سایتها و افراد و رسانهها از سریال «قهوۀ تلخ» انتقاد میکردن، خیلی سریع مدیری پیشتولید کار بعدیش (سریال «شیشماهه») رو شروع کرد. مسئلهای که منتقد باید بهش فکر کنه اینه که اگر اثر قبلی یه هنرمند شکست خورده، چرا یه سرمایهگذار یا تهیهکننده (حتی دولتی) حاضر میشه به این سرعت برای کار بعدی این هنرمند باهاش قرارداد ببنده؟ من فکر میکنم خیلی از منتقدها گول ظاهر جامعه رو خوردن و همچنان میخورن.
📢 من نمیخوام خیلی سریع و شتابزده توی دام «ژانر خلقیات» بیفتم و نتیجهگیری کنم که «ایرانیها دو رو هستن و این اخلاق ایرانیها علتهای تاریخی داره» یا «ایرانیها عادت کردن به دروغگویی و چیزی رو که دوست دارن، صریحاً اعلام نمیکنن». من صرفاً یه پدیدۀ اجتماعی رو که در قبال سریالها (به خصوص سریالهای طنز) مشاهده میکنم توصیف کردم (و نکتۀ عجیب اینه که در مورد سریالهای غیرطنز چنین چیزی رو ندیدم). به نظرم شبکههای اجتماعی هم به این «گول خوردن» منتقدها بیشتر کمک کرده و آدمها توی یه حبابی میافتن و به تلقی اشتباهی دربارۀ جامعه میرسن. نتیجهای که من میگیرم که اینه ما حتی دربارۀ یه پدیدۀ ساده مثل یه سریال طنز هم به درستی نمیدونیم سلیقه و نظر جامعه چیه؛ وقتی این پدیده تبدیل بشه به یه پدیدۀ پیچیدهتر که توی مقولات سیاسی، دینی و یا فرهنگی قرار بگیره، ما از این هم نسبت به نظر و سلیقۀ جامعه ناآگاهتریم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«منم اتفاقی بین اینام؛ نمیدونم کی واسه چی مهمه، چی واسۀ کیا؛ میگذرم از اینا؛ با سرعت ثانیه؛ با دقت دقیقه؛ ولی برمیگردم پیششون زود، چه مرضیمه؟ دنبال انتقامم یا میخوام که شکّم یقین شه؟ با تحمیل عقیده» (قهقرا / بهرام نورایی)
@philosophycafe
04.05.202510:01
🖋 بهرهکشی تمامی این امپراتوریها [امپراتوریهای اروپایی در سدۀ هجدهم مانند فرانسه و بریتانیا] به رویههای تجاری سبعانه [وحشیانه] ... انجامید. هر کشورِ مادر محصولاتی را که کم داشت وارد میکرد و بخشی از صادرات معمول خود را به مستعمرات میفرستاد. چنین کشوری اساساً به مستعمرۀ خویش اجازۀ کاشتن یا ساختن چیزی را نمیداد که به رقابت با محصولاتش یا دادوستد با سایر کشورها بپردازد؛ استفاده از هیچ کشتی دیگری جز کشتیهای خویش را نیز روا نمیداشت. این رویه را در فرانسه لِکسکلوزیف [سیاست اقتصادی فرانسه که فرانسه را به عنوان یگانه شریک تجاری مستعمراتش مشخص میکند] یا حقوق مستعمراتی انحصاری مینامیدند. بدینسان، سرزمینهای ماوراءالبحر مشتریان حتمی و نیز دو منبع بنیادی محرک اقتصاد اروپا را در اختیارش گذاشتند: فلزات گرانبها و محصولات گرمسیری.
سهچهارم طلا و بیش از نُهدهمِ فلزات سفید جهان را امریکای لاتین تأمین میکرد.
🖋 معادن پوتوسیِ بولیوی، که روزگاری غنی بودند، به ته رسیده بودند و اکنون مکزیک منبع اصلی نقره بود. با حفر رگههای جدید و سقوط پنجاه درصدی قیمت جیوه و پس از سازماندهی مجدد معدن فعال آلمادن به دست گروهی آلمانی، تولید نقره پس از سال 1760 جهش کرد و بین سالهای 1780 تا 1800 به بالاترین نرخ سالانۀ خود یعنی نهصد تُن رسید. طلا میبایست با خاکشویی به دست آید و به رغم افزوده شدن منابع غنی از طریق برزیل و سواحل گینه در افریقا، تولید آن کاهش یافت.
کاشت محصولات غذایی گسترش یافت و دامپروری با بهرهبرداری از مراتع وسیع رونق گرفت. کالاهای چرمی را صادر میکردند و بندر بوئنوس آیرس که در سال 1778 آزاد اعلام شد، رونق یافت. اما اروپاییها در واقع فقط به محصولات گرمسیری -در درجۀ اول نیشکر و بعد از آن قهوه، کاکائو، پنبه، نیل و تنباکو- علاقه داشتند. ... نیروی کار بیشتر از سرخپوستهایی تشکیل میشد که مجبور به اقامت در مناطق خاص و کار اجباری بودند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
سهچهارم طلا و بیش از نُهدهمِ فلزات سفید جهان را امریکای لاتین تأمین میکرد.
🖋 معادن پوتوسیِ بولیوی، که روزگاری غنی بودند، به ته رسیده بودند و اکنون مکزیک منبع اصلی نقره بود. با حفر رگههای جدید و سقوط پنجاه درصدی قیمت جیوه و پس از سازماندهی مجدد معدن فعال آلمادن به دست گروهی آلمانی، تولید نقره پس از سال 1760 جهش کرد و بین سالهای 1780 تا 1800 به بالاترین نرخ سالانۀ خود یعنی نهصد تُن رسید. طلا میبایست با خاکشویی به دست آید و به رغم افزوده شدن منابع غنی از طریق برزیل و سواحل گینه در افریقا، تولید آن کاهش یافت.
کاشت محصولات غذایی گسترش یافت و دامپروری با بهرهبرداری از مراتع وسیع رونق گرفت. کالاهای چرمی را صادر میکردند و بندر بوئنوس آیرس که در سال 1778 آزاد اعلام شد، رونق یافت. اما اروپاییها در واقع فقط به محصولات گرمسیری -در درجۀ اول نیشکر و بعد از آن قهوه، کاکائو، پنبه، نیل و تنباکو- علاقه داشتند. ... نیروی کار بیشتر از سرخپوستهایی تشکیل میشد که مجبور به اقامت در مناطق خاص و کار اجباری بودند.
📚 از کتاب «انقلاب فرانسه از خاستگاههای آن تا 1793»، نوشتۀ ژرژ لوفور، ترجمۀ مریم هاشمیان 📚
@philosophycafe
08.04.202508:05
🗯 [سال 1917 انقلاب بلشویکی توی روسیه به پیروزی رسید. سال بعدش فردی به اسم توماش ماساریک رئیسجمهور چکسلواکی شد. ماساریک استاد فلسفۀ دانشگاه چارلز بود. چارلز یه دانشگاه توی جمهوری چکه که اسمش معمولاً بین 1000 دانشگاه برتر دنیاست. ماساریک مدتها بود که مسائل روسیه رو زیر نظر داشت و انتظارش این بود که بلشویکها خیلی زود از قدرت برکنار میشن و خلأ سیاسی و فرهنگیای که بعد از سقوط حکومت شوروی ایجاد میشه، توسط دانشگاهیها و سیاستمدارهای لیبرال پر میشه. توی این مدت چکسلواکی خیلی از روسهای تبعیدشده و پناهندۀ بعد از انقلاب 1917 رو به کشور خودش راه میداد، ازشون محافظت میکرد، به خانوادههاشون جا و مکان میداد، و بچههاشون رو تربیت میکرد. ماساریک به دنبال این بود که با این سیاست هم از دانش و مهارت این افراد تبعیدشده استفاده کنه و هم اینکه بعد از سقوط شوروی، این افراد به روسیه برمیگشتن و چکسلواکی روشون نفوذ داشت. یکی از همکارهای ماساریک توی دانشگاه این سیاست رو اینطور ارزیابی کرده:]
🖋 حکومت چک فکر میکرد بلشویکها نمیتوانند قدرت را حفظ کنند. چهار ماه، شش ماه، شاید یک سال، اما احتمالاً نمیتوانستند بیش از این مدت در قدرت بمانند. این بلشویکها چه کسانی بودند؟ هیچ کس. تروتسکی؟ لنین؟ روسیه کشور بزرگی بود، کشوری بینظیر... استادهایی داشت که مهاجرت میکردند... در حالی که فقط دارودستهای از دزدها و راهزنان بیاهمیت در کشور مانده بودند... آنها [حکومت چک] امیدوار بودند در عرض یک یا حداکثر دو سال رژیم گذشته [حکومت تزاری در روسیه] سرکار بازگردد و مهاجرهای پیر که مدیون آنها بودند در مسکو آدمهای بانفوذی شوند.
📚 بخشی از خاطرات گیورگ کاتکوف، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
🖋 حکومت چک فکر میکرد بلشویکها نمیتوانند قدرت را حفظ کنند. چهار ماه، شش ماه، شاید یک سال، اما احتمالاً نمیتوانستند بیش از این مدت در قدرت بمانند. این بلشویکها چه کسانی بودند؟ هیچ کس. تروتسکی؟ لنین؟ روسیه کشور بزرگی بود، کشوری بینظیر... استادهایی داشت که مهاجرت میکردند... در حالی که فقط دارودستهای از دزدها و راهزنان بیاهمیت در کشور مانده بودند... آنها [حکومت چک] امیدوار بودند در عرض یک یا حداکثر دو سال رژیم گذشته [حکومت تزاری در روسیه] سرکار بازگردد و مهاجرهای پیر که مدیون آنها بودند در مسکو آدمهای بانفوذی شوند.
📚 بخشی از خاطرات گیورگ کاتکوف، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
Reposted from:
پادکست مداخله

24.03.202511:47
✅منتشر شد.
🔗 لینک شنیدن
✓https://castbox.fm/vb/791030574
فصل دوم، اپیزود دوم
«مدرنیته، دکتر جکیل یا آقای هاید»
.
چرا از دل اروپای مدرن فاشیسم به وجود آمد؟ عموماً در توضیح چرایی شکلگیری فاشیسم، تحلیلها به دام روانشناسی هیتلر و یا مسائل جامعهشناحتی آلمان میافتند. مسئلۀ ما این است که چه نسبتی بین اندیشۀ سیاسی مدرن که مروج آزادی و عقلانیت است و فاشیسم وجود دارد. در این قسمت توضیح خواهیم داد که چرا فاشیسم مقولهای صرفاً تاریخی و مربوط به گذشتۀ آلمان و ایتالیا نیست؛ فاشیسم وضعیت امروز جهان ما را نیز شامل میشود.
.
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست
نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
@modakhelehpodcast
___
🎙پادکست «مداخله»
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
@goushehpodcast
__
📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علومانسانی، منتشر میشود.
@charkhpublication
___
🔗 لینک شنیدن
✓https://castbox.fm/vb/791030574
فصل دوم، اپیزود دوم
«مدرنیته، دکتر جکیل یا آقای هاید»
.
چرا از دل اروپای مدرن فاشیسم به وجود آمد؟ عموماً در توضیح چرایی شکلگیری فاشیسم، تحلیلها به دام روانشناسی هیتلر و یا مسائل جامعهشناحتی آلمان میافتند. مسئلۀ ما این است که چه نسبتی بین اندیشۀ سیاسی مدرن که مروج آزادی و عقلانیت است و فاشیسم وجود دارد. در این قسمت توضیح خواهیم داد که چرا فاشیسم مقولهای صرفاً تاریخی و مربوط به گذشتۀ آلمان و ایتالیا نیست؛ فاشیسم وضعیت امروز جهان ما را نیز شامل میشود.
.
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست
نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
@modakhelehpodcast
___
🎙پادکست «مداخله»
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
@goushehpodcast
__
📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علومانسانی، منتشر میشود.
@charkhpublication
___
18.03.202515:02
🗯 [سال 1922 لنین، رهبر شوروی، شخصاً فهرستی از 160 روشنفکر که اونها رو عنصر «نامطلوب» میدونست، برای تبعید از کشور تهیه کرد. استالین نیمههای ماجرای تبعیدها وارد داستان شد. توی اون سالها استالین به تدریج داشت قدرت میگرفت. توی ماه فوریه لنین یادداشتی برای استالین فرستاد که موضوعش بیرون کردن بعضی استادهای دانشگاه از کشور بود. این رو در نظر داشته باشیم که لنین از سال قبلش (یعنی 1921) دچار ناخوشی شدید شده بود و تا سال 1924 (سال مرگش) حالش بدتر میشد. توی سال 1922 لنین سه بار سکتۀ مغزی کرد. یادداشت لنین برای استالین بعد از یکی از همین سکتههای مغزی نوشته شد و با توجه به محتوای اون میشه گفت که هیچ ناتوانی فکری توی لنین دیده نمیشه؛ مخصوصاً اینکه توی یادداشت کلی اسم با تمرکز آورده شده. البته با توجه به وضع سلامتی لنین، نمیشه گفت که کل برنامهریزی تبعید روشنفکرها رو خودش انجام داده باشه؛ به خصوص که بعد از اولین سکتۀ مغزی اون سال، نیمۀ راست بدنش فلج شد. بخشی از یادداشت لنین برای استالین رو ببینیم:]
🖋 رفیق استالین
در مورد اخراج منشویکها [= یکی از جناحهای جنبش سوسیالیستی روسیه]، سوسیالیستهای وجیهالملّه، کادتها و بقیه از روسیه مایلم چند سؤال بپرسم. میدانید که این عملیات قبل از آن که من به مرخصی بروم شروع شده بود، حتی همین حالا هم به سرانجام نرسیده است. آیا تصمیم گرفته شده همۀ [سوسیالیستهای وجیهالملّه] قلع و قمع شوند؟ پشخونف، میاکوتین، گارنفیلد، پترشیچف، و بقیه؟ به عقیدۀ من آنها باید تبعید شوند. آنها بدتر از هر [سوسیالیست انقلابی] هستند چون مکارترند [حزب سوسیالیست انقلابی یک حزب سیاسی در اواخر امپراتوری روسیه و اوایل روسیۀ شوروی بود. آنها در سال 1918 علیه حکومت شوروی قیام کردند و و اکثرشان دستگیر شدند]. همچنین آ. ان. پوترسف، آیزوف و همۀ کسانی که در اکونومیست کار میکنند (اوزروف و خیلیهای دیگر)، ویگدور چیک، میگو و افراد دیگری مثل لوبوف نیکلایونا رادچنکو و دختر کوچکش (شنیدهام که دشمنان قسمخوردۀ بلشویسم هستند)؛ ان. آ. راشکف (او باید تبعید شود، خیلی کلهشق است)؛ اس. ال. فرانک نویسندۀ «روششناسی».
🖋 کمیسیون مانتسف و مسینگ باید فهرستها را تهیه کنند و چند صد نفر از این نجیبزادگان باید بدون هیچ رحم و شفقتی به خارج از کشور تبعید شوند. میخواهیم یک بار و برای همیشه روسیه را از وجود اینها پاک کنیم.
اوزروف مثل بقیۀ کارکنان اکونومیست دشمنی سرسخت است. همۀ آنها را باید از روسیه بیرون انداخت. این کار باید به فوریت انجام شود. تا وقتی که دادگاه سوسیالیستهای انقلابی تمام میشود، نه بعد از آن، و بدون هیچگونه توضیح علت. - بروید آقایان!
همۀ اعضای خانۀ نویسندگان ... را خوب زیرورو کنید، اصلاً نمیدانیم آنجا چه خبر است، برای ما انگار که خارج از کشور است. باید به سرعت پاکسازی کنیم...
با درودهای کمونیستی
لنین
📚 بخشی از یادداشت لنین برای استالین در فوریۀ 1922، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
🖋 رفیق استالین
در مورد اخراج منشویکها [= یکی از جناحهای جنبش سوسیالیستی روسیه]، سوسیالیستهای وجیهالملّه، کادتها و بقیه از روسیه مایلم چند سؤال بپرسم. میدانید که این عملیات قبل از آن که من به مرخصی بروم شروع شده بود، حتی همین حالا هم به سرانجام نرسیده است. آیا تصمیم گرفته شده همۀ [سوسیالیستهای وجیهالملّه] قلع و قمع شوند؟ پشخونف، میاکوتین، گارنفیلد، پترشیچف، و بقیه؟ به عقیدۀ من آنها باید تبعید شوند. آنها بدتر از هر [سوسیالیست انقلابی] هستند چون مکارترند [حزب سوسیالیست انقلابی یک حزب سیاسی در اواخر امپراتوری روسیه و اوایل روسیۀ شوروی بود. آنها در سال 1918 علیه حکومت شوروی قیام کردند و و اکثرشان دستگیر شدند]. همچنین آ. ان. پوترسف، آیزوف و همۀ کسانی که در اکونومیست کار میکنند (اوزروف و خیلیهای دیگر)، ویگدور چیک، میگو و افراد دیگری مثل لوبوف نیکلایونا رادچنکو و دختر کوچکش (شنیدهام که دشمنان قسمخوردۀ بلشویسم هستند)؛ ان. آ. راشکف (او باید تبعید شود، خیلی کلهشق است)؛ اس. ال. فرانک نویسندۀ «روششناسی».
🖋 کمیسیون مانتسف و مسینگ باید فهرستها را تهیه کنند و چند صد نفر از این نجیبزادگان باید بدون هیچ رحم و شفقتی به خارج از کشور تبعید شوند. میخواهیم یک بار و برای همیشه روسیه را از وجود اینها پاک کنیم.
اوزروف مثل بقیۀ کارکنان اکونومیست دشمنی سرسخت است. همۀ آنها را باید از روسیه بیرون انداخت. این کار باید به فوریت انجام شود. تا وقتی که دادگاه سوسیالیستهای انقلابی تمام میشود، نه بعد از آن، و بدون هیچگونه توضیح علت. - بروید آقایان!
همۀ اعضای خانۀ نویسندگان ... را خوب زیرورو کنید، اصلاً نمیدانیم آنجا چه خبر است، برای ما انگار که خارج از کشور است. باید به سرعت پاکسازی کنیم...
با درودهای کمونیستی
لنین
📚 بخشی از یادداشت لنین برای استالین در فوریۀ 1922، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
Reposted from:
پادکست مداخله



10.03.202515:41
.
انقلاب ما مرا مجبور کرد تا نیروی عظیم این اصل مسلّم، که تاریخ قصه است، را احساس نمایم و متقاعد شدهام که شانس و توطئهچینی قهرمانان بیشتری بوجود آوردهاند؛ تا فضیلت و نبوغ.
ماکسیمیلیان روبسپیر
.
🔗 لینک شنیدن
https://castbox.fm/vb/782995420
«مداخله» را در کستباکس، اپلپادکست و اسپاتیفای بشنوید.
🔗لینک مستقیم در بایوی اینستاگرام ما هست.
.
🎙سالار خوشخو و علی سلطانزاده
با شما از «مدرنیته» و «وضعیت امروز ایران» میگویند.🗞
@modakhelehpodcast
___
#پادکست_مداخله #پادکست #تاریخ #مدرنیته #سنت #کست_باکس #اپل_پادکست
انقلاب ما مرا مجبور کرد تا نیروی عظیم این اصل مسلّم، که تاریخ قصه است، را احساس نمایم و متقاعد شدهام که شانس و توطئهچینی قهرمانان بیشتری بوجود آوردهاند؛ تا فضیلت و نبوغ.
ماکسیمیلیان روبسپیر
.
🔗 لینک شنیدن
https://castbox.fm/vb/782995420
«مداخله» را در کستباکس، اپلپادکست و اسپاتیفای بشنوید.
🔗لینک مستقیم در بایوی اینستاگرام ما هست.
.
🎙سالار خوشخو و علی سلطانزاده
با شما از «مدرنیته» و «وضعیت امروز ایران» میگویند.🗞
@modakhelehpodcast
___
#پادکست_مداخله #پادکست #تاریخ #مدرنیته #سنت #کست_باکس #اپل_پادکست
06.05.202515:42
🔹 حالا فلسفه تحلیلی چی هست؟ سنتِ فلسفیای که به فرمالسازی و فرمالیسم تاکید داره، هسته مرکزیِ فلسفه تحلیلی چیزی نیست جز استفاده از منطقِ ریاضی و فرمال برای حل مسائل. فلاسفه تحلیلی درگیریشون با منطق بر سرِ ترجمهست، این که جملاتی که در زبان طبیعی بدیهی میدونیم رو چجوری به منطقِ ریاضی ترجمه کنیم، و کدوم ترجمه درسته؟ فیلسوف تحلیلی معتقده این کار کمک میکنه بفهمیم اصلا چی میگیم، و کمک میکنه که به طور کاملا مکانیکی اعتبار و درستیِ استدلالهامون رو بررسی کنیم. نه مثلِ استدلالی که اولِ پست گفته شد 😂
🔸 این روششناسی رو خیلیها قبول ندارن برای فلسفه، من خودم هم اندکی فاصله گرفتم و بُرد اش رو کم میدونم. خودِ فلاسفه تحلیلی ولی به طور ایدئولوژیکی قبولش دارن.
🔹 حالا این استدلالِ معروف رو باهاش بازی کنید بگید مشکلش چیه 😁
1️⃣ سهراب = پسرِ رستم.
2️⃣ رستم میداند که سهراب، پادشاهِ توران است.
⬅️ نتیجتا رستم میداند پسرش پادشاه توران است.
تبعا رستم نمیدونه پسرش پادشاهِ تورانه و سهراب رو میکشه 😁 هر دو مقدمه هم درسته و نتیجه غلط.
پ.ن: خاک بر سرت فیلسوفِ ایرانی که یه معادلِ بومی برای Hesperus و Phosphorus نساختی.
🔸 این روششناسی رو خیلیها قبول ندارن برای فلسفه، من خودم هم اندکی فاصله گرفتم و بُرد اش رو کم میدونم. خودِ فلاسفه تحلیلی ولی به طور ایدئولوژیکی قبولش دارن.
🔹 حالا این استدلالِ معروف رو باهاش بازی کنید بگید مشکلش چیه 😁
1️⃣ سهراب = پسرِ رستم.
2️⃣ رستم میداند که سهراب، پادشاهِ توران است.
⬅️ نتیجتا رستم میداند پسرش پادشاه توران است.
تبعا رستم نمیدونه پسرش پادشاهِ تورانه و سهراب رو میکشه 😁 هر دو مقدمه هم درسته و نتیجه غلط.
پ.ن: خاک بر سرت فیلسوفِ ایرانی که یه معادلِ بومی برای Hesperus و Phosphorus نساختی.
Reposted from:
پادکست مداخله

03.05.202509:26
✅منتشر شد.
🔗 لینک شنیدن
✓https://castbox.fm/vb/803272460
فصل دوم، اپیزود سوم
«مدرنیته، مشقاسم یا دائیجان ناپلئون»
.
شاید معروفترین جملۀ مانیفست کمونیست این باشد: «هرآنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود». مارکس این جمله را در توصیف وضعیت مدرن گفت. با اینکه ایران بیش از یک سده است که در وضعیت مدرن به سر میبرد، اما چیزی پولادین در فرهنگ سیاسی این جامعه وجود دارد که نهتنها دود نمیشود، بلکه با گذر زمان، حتی سست هم نشده است؛ این اندیشه که تحولات مهم جامعۀ ایران به دست دولتهای قدرتمند رقم خورده است. از حاکمان سیاسی گرفته تا اپوزسیون قدرتهای سیاسی، از عالم و دانشگاهی گرفته تا انسان «عامی»، گویی همهشان با تمام اختلافات فکری، در این زمینه متفقالقول میگویند که بسیاری از پدیدهها و تحولات مهم ایران معاصر، کار آمریکاییها یا «کار انگلیسیهاست». در این قسمت مداخله به این موضوع میپردازیم.
.
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
___
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
__
📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علومانسانی، منتشر میشود.
🔗 لینک شنیدن
✓https://castbox.fm/vb/803272460
فصل دوم، اپیزود سوم
«مدرنیته، مشقاسم یا دائیجان ناپلئون»
.
شاید معروفترین جملۀ مانیفست کمونیست این باشد: «هرآنچه سخت و استوار است، دود میشود و به هوا میرود». مارکس این جمله را در توصیف وضعیت مدرن گفت. با اینکه ایران بیش از یک سده است که در وضعیت مدرن به سر میبرد، اما چیزی پولادین در فرهنگ سیاسی این جامعه وجود دارد که نهتنها دود نمیشود، بلکه با گذر زمان، حتی سست هم نشده است؛ این اندیشه که تحولات مهم جامعۀ ایران به دست دولتهای قدرتمند رقم خورده است. از حاکمان سیاسی گرفته تا اپوزسیون قدرتهای سیاسی، از عالم و دانشگاهی گرفته تا انسان «عامی»، گویی همهشان با تمام اختلافات فکری، در این زمینه متفقالقول میگویند که بسیاری از پدیدهها و تحولات مهم ایران معاصر، کار آمریکاییها یا «کار انگلیسیهاست». در این قسمت مداخله به این موضوع میپردازیم.
.
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
___
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
__
📌این پادکست با حمایت «نشر چرخ»،
ناشر تخصصی علومانسانی، منتشر میشود.
04.04.202518:04
ویس جلسۀ ششم: رویکرد طبیعتگرایانه به روانپزشکی
@philosophycafe
@philosophycafe
24.03.202507:40
مردی با هِشام گفت:من برادر توام مرا در خیر خود شريك گردان!
گفت:از چه جهت؟
گفت:از جهت جدمان آدم!
فرمود او را درهمی دادند…
گفت:مرا از مال خود درهمی دهی؟
گفت:اگر بیت المال را قسمت کنم میان خویشانی که تو میگویی تو را درهم نیز نرسد.
#محاضرات_الادبا(ص۹۰)
#راغب_اصفهانی
@PhilosophyCafe💰
گفت:از چه جهت؟
گفت:از جهت جدمان آدم!
فرمود او را درهمی دادند…
گفت:مرا از مال خود درهمی دهی؟
گفت:اگر بیت المال را قسمت کنم میان خویشانی که تو میگویی تو را درهم نیز نرسد.
#محاضرات_الادبا(ص۹۰)
#راغب_اصفهانی
@PhilosophyCafe💰
16.03.202509:50
🗯 [بعد از انقلاب 1917 روسیه، بلشویکها که قدرت رو به دست گرفتن، توی شهرهای سنتپترزبورگ و مسکو کارزار کشتار جمعی راه انداختن که به «وحشت سرخ» معروف شد. این اصطلاح معمولاً در برابر «ترور سفید» مطرح میشه که توسط ارتش سفید (گروههای روسی و غیرروسی مخالف حکومت بلشویک) انجام میگرفت. وحشت سرخ بعد از چند بار سوءقصد به لنین شروع شد. خودِ بلشویکها هم عبارت «وحشت سرخ» رو به کار میبردن و از گفتنش ابایی نداشتن. مثلاً گریگوری زینوویف، که عضو پولیتبورو (کمیسیون ویژۀ حزب کمونیست) بود، توی اجلاس مقامات کمونیست در سال 1921 گفته بود: «رفقا اژدهای چندسرِ ضدانقلاب دوباره دارد سر بلند میکند. یا باید این سرها را قطع کرد یا این عفریت ما را خواهد بلعید. باید نشان دهیم که ماشین وحشت سرخ هنوز هست و درست کار میکند.» سه سال قبلش، یعنی سال 1918، یکی از دو دستیار اصلی رئیس چکا، سازمان امنیتی شوروی، ذهنیت جنگ طبقاتی توی وحشت سرخ رو به این صورت تعریف کرده بود:]
🖋 ما با افراد نمیجنگیم. ما بورژوازی را به عنوان یک طبقه نابود میکنیم. طی تحقیقات، دنبال شواهدی نباشید که متهم در عمل یا حرف، مقابل قدرت شوروی انجام داده است. اولین سؤالهایی که باید بپرسید این است: به کدام طبقه تعلق داری؟ خاستگاهت کجاست؟ تحصیلات یا تخصصت چیست؟ این سؤالهاست که باید سرنوشت متهم را تعیین کند. اهمیت و جوهر وحشت سرخ در این است.
📚 بخشی از اظهارات مارتین لاتسیس، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
🖋 ما با افراد نمیجنگیم. ما بورژوازی را به عنوان یک طبقه نابود میکنیم. طی تحقیقات، دنبال شواهدی نباشید که متهم در عمل یا حرف، مقابل قدرت شوروی انجام داده است. اولین سؤالهایی که باید بپرسید این است: به کدام طبقه تعلق داری؟ خاستگاهت کجاست؟ تحصیلات یا تخصصت چیست؟ این سؤالهاست که باید سرنوشت متهم را تعیین کند. اهمیت و جوهر وحشت سرخ در این است.
📚 بخشی از اظهارات مارتین لاتسیس، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
19.01.202513:03
🖋 میهلانتز در نقدی همدلانه [به نظریۀ نظامجهانی از امانوئل والرشتاین] متذکر میشود که این تقابل سفت و سخت [بین امپراتوریهای جهانی و نظامجهانی] باعث میشود که بسیاری از عوامل مهم مربوط به توسعۀ سرمایهداری، که از پیش در دوران پیشاسرمایهداریِ امپراتوریهای جهانی مستقر بودهاند، نادیده گرفته شوند. او استدلال میکند که میتوان در چرخههای درازمدتِ بین 1100 و 1500 [میلادی]، دورههای «گذار»، «شتاب» یا «انقلاب» تجاری را تشخیص داد. در این دوران نه تنها شاهد تغییرات اساسی در ساختار زراعی جامعه بودیم، بلکه تولید شهری و تجارت نیز تحولاتی را تجربه کردند که برای تحکیم و غلبۀ آتی سرمایهداری امری حیاتی محسوب میشد.
🖋 برای مثال، فلورانسِ سدۀ دوازدهم تحت سلطۀ منافع تجاری و مالیای قرار گرفته بود که منجر به توسعۀ صنایع بافندگی و ریسندگی پیچیدهای شده بود، در حالی که فلاندر بر مبنای «تقسیم کار گستردهای که گروه بزرگی از کارگران نیمهماهر و ناماهر را به کار میگرفت»، موفق شده بود به یک صنعت منسوجات صادراتی ریشهدار توسعه بخشد. علاوه بر این، صنعت معدن در توسکانیِ سدۀ دوازدهم با شراکت خصوصی اداره میشد که از کار مزدی و حقوق مالکیت سرمایهداری استفاده میکرد. احیای زمینها -استفاده از «زمین به عنوان کالایی که میتوان آن را تصاحب کرد، ارتقا داد و از آن سود برد»- قوامبخش جنبهای مهم از صورتبندی سدۀ چهاردهمیِ سرمایه هم در فروبومان و هم شمال ایتالیا بود. عمق این تحولات در زمین، منسوجات و معادن چنان بود که میهلانتز را واداشت فلاندر و شمال ایتالیا را «شیوۀ تولید واقعاً سرمایهداری» توصیف کند که مبتنی بر کار مزدی است.
📚 از کتاب «غرب چگونه حاکم شد؟»، نوشتۀ الکساندر آنیهواس و کرم نیشانجی اوغلو، ترجمۀ علیرضا خزائی 📚
@philosophycafe
🖋 برای مثال، فلورانسِ سدۀ دوازدهم تحت سلطۀ منافع تجاری و مالیای قرار گرفته بود که منجر به توسعۀ صنایع بافندگی و ریسندگی پیچیدهای شده بود، در حالی که فلاندر بر مبنای «تقسیم کار گستردهای که گروه بزرگی از کارگران نیمهماهر و ناماهر را به کار میگرفت»، موفق شده بود به یک صنعت منسوجات صادراتی ریشهدار توسعه بخشد. علاوه بر این، صنعت معدن در توسکانیِ سدۀ دوازدهم با شراکت خصوصی اداره میشد که از کار مزدی و حقوق مالکیت سرمایهداری استفاده میکرد. احیای زمینها -استفاده از «زمین به عنوان کالایی که میتوان آن را تصاحب کرد، ارتقا داد و از آن سود برد»- قوامبخش جنبهای مهم از صورتبندی سدۀ چهاردهمیِ سرمایه هم در فروبومان و هم شمال ایتالیا بود. عمق این تحولات در زمین، منسوجات و معادن چنان بود که میهلانتز را واداشت فلاندر و شمال ایتالیا را «شیوۀ تولید واقعاً سرمایهداری» توصیف کند که مبتنی بر کار مزدی است.
📚 از کتاب «غرب چگونه حاکم شد؟»، نوشتۀ الکساندر آنیهواس و کرم نیشانجی اوغلو، ترجمۀ علیرضا خزائی 📚
@philosophycafe
06.05.202515:42
منطقِ فلسفی، فلسفه تحلیلی
یه استدلالِ سنتی برای وجود خدا مطرح میشد:
1️⃣ خدا کاملترین موجود است. (تعریف)
2️⃣ چیزی که وجود دارد، کاملتر از چیزیست که وجود ندارد.
⬅️ نتیجتا خدا وجود دارد.
🔹 شاید با خودتون بگید که چی شد؟! هیچ کی با این استدلال خداباور نمیشه. ولی اشکالش کجاست؟ هزاران سال استدلالاتی از این قبیل که به زبانِ طبیعی و روزمره مطرح میشدن کلی فلاسفه رو گیج کرده بود. این گیجی تا حدی بخاطر ابهامِ زبانِ روزمره و انسانی بود، مفاهیمی مثل "کاملترین" یا "وجود" اندکی مبهمان. تا این که در اواخر قرن 19 و اوایل 20 منطقِ فرمال/ریاضی به کمک فلاسفه اومد.
🔸 حالا قبل این که بگیم سوپرمنِ داستان کیه، لازمه که بدونیم فرمالیسم چیه؟ کلی به این مسئله فکر کردم. جواب دم دستیام اینه که فیزیکدانها، کامپیوتر ساینتیستها، و حتی فلاسفه، مسائلشون رو فرمال میکنن، یعنی به زبانِ ریاضیات بیانشون میکنن. یک زبانِ مصنوعی که گرامر و معنیِ دقیق و واضحی داره و یه سری ریاضیدان معنای عبارتها رو فیکس کردن. به تصویرِ پیوست شده نگاه کنید. I و II دو تا فرمالسازی هست از جمله "خدا وجود دارد". III داره میگه "خدا یکتاست"، بهش فکر کنید 😏
یه استدلالِ سنتی برای وجود خدا مطرح میشد:
1️⃣ خدا کاملترین موجود است. (تعریف)
2️⃣ چیزی که وجود دارد، کاملتر از چیزیست که وجود ندارد.
⬅️ نتیجتا خدا وجود دارد.
🔹 شاید با خودتون بگید که چی شد؟! هیچ کی با این استدلال خداباور نمیشه. ولی اشکالش کجاست؟ هزاران سال استدلالاتی از این قبیل که به زبانِ طبیعی و روزمره مطرح میشدن کلی فلاسفه رو گیج کرده بود. این گیجی تا حدی بخاطر ابهامِ زبانِ روزمره و انسانی بود، مفاهیمی مثل "کاملترین" یا "وجود" اندکی مبهمان. تا این که در اواخر قرن 19 و اوایل 20 منطقِ فرمال/ریاضی به کمک فلاسفه اومد.
🔸 حالا قبل این که بگیم سوپرمنِ داستان کیه، لازمه که بدونیم فرمالیسم چیه؟ کلی به این مسئله فکر کردم. جواب دم دستیام اینه که فیزیکدانها، کامپیوتر ساینتیستها، و حتی فلاسفه، مسائلشون رو فرمال میکنن، یعنی به زبانِ ریاضیات بیانشون میکنن. یک زبانِ مصنوعی که گرامر و معنیِ دقیق و واضحی داره و یه سری ریاضیدان معنای عبارتها رو فیکس کردن. به تصویرِ پیوست شده نگاه کنید. I و II دو تا فرمالسازی هست از جمله "خدا وجود دارد". III داره میگه "خدا یکتاست"، بهش فکر کنید 😏
02.05.202513:06
🗯 همایون کاتوزیان کتابی داره به اسم «دولت و جامعه در ایران» که در سال 2000 میلادی منتشر شد. عنوان فرعی کتاب اینه: «انقراض قاجار و استقرار پهلوی». این کتاب با ترجمۀ حسن افشار و توسط نشر مرکز توی ایران منتشر شد. ایران اولین کشور خاورمیانهست که یه انقلاب سیاسی رو تجربه کرد که خواست عمومی این انقلاب حاکمیت قانون و تشکیل حکومت مبتنی بر مجلس شورای ملی بود؛ منظورم انقلاب مشروطه ست که در سال 1285 شمسی رخ داد. یکی از مسائل مهم برای توضیح تاریخ معاصر ایران اینه که چی شد این انقلاب سیاسی رخ داد. کاتوزیان توی این کتاب میخواد یه الگویی رو ارائه بده که پدید اومدن چنین انقلابی رو توی ایران توضیح بده. در واقع ادعای کاتوزیان اینه که چارچوب نظریش برای توضیح کل تاریخ، دولت و جامعۀ ایران کار میکنه.
🗯 چارچوب نظری کاتوزیان برای توضیح تاریخ ایران «نظریۀ حکومت استبدادی» هست که از اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ 1970 این نظریه رو تدوین کرده و به مرور اون رو گسترش داده. یکی از دغدغههای اصلی کاتوزیان توی این کتاب اینه که نظریۀ حکومت استبدادی رو برای توضیح دورهای از تاریخ معاصر ایران استفاده کنه که توی اون ما هم انقلاب میبینیم، هم کودتا و هم جنگ خارجی. مثلاً یکی از ویژگیهای خاص این دوران، سوءقصد منحصر به فرد به جان حاکم ایرانه. توی تاریخ ایران سوءقصد به جان حاکم یه راه معمول و رایج برای این بوده که حاکم رو از راه به در ببرن، ولی سابقه نداشت که یه «دستفروش روشنفکر میانهحال مثل میرزا رضای کرمانی» پادشاهی مثل ناصرالدینشاه رو از بین ببره؛ و از اون مهمتر اینکه این قتل رو به اسم «قانون و عدالت و ترقی» انجام بده.
🗯 سابقۀ عصیان هم توی تاریخ ایران رو میشه به دوران هخامنشی و به زمان سلطنت داریوش و خشایارشا رسوند، ولی تاریخ ایران سابقه نداشت که یه حکومت استبدادی رو انقلابیون ساقط کنن با این نیت که «حکومت قانون را جانشین آن سازند». به اعتقاد کاتوزیان ما توی تاریخ ایران، همیشه بعد از سقوط حکومت استبدادی، شاهد هرج و مرج بودیم، ولی هیچ وقت اینطور نبود که این هرج و مرج به اسم آزادی یا قانون توجیه بشه و یا این درگیریهای سیاسی شکل «رویارویی قوای مقننه و مجریه» رو به خودش نگرفته بود. این هم توی تاریخ ایران پرسابقه بود که هرج و مرج با ظهور یه حکومت استبدادی به پایان برسه، ولی هیچ وقت این حکومت استبدادی در طول تاریخ این شعار رو نداده بود که «من میخوام کاری کنم که میهن از قافلۀ تمدن عقب نیفته و میهن رو به ترقی و تجدد برسونم».
🗯 کاتوزیان معتقده کل تاریخ ایران رو میشه به صورت یه الگوی چرخهای و تکراری توضیح داد: «حکومت استبدادی- شورش و هرج و مرج- حکومت استبدادی». ولی از اواسط دورۀ قاجار این الگوی تکراری در نتیجۀ برخورد با تجربۀ اروپای مدرن، صورت تازهای به خودش میگیره. به همین دلیل این الگوی کهنِ چرخهای توی شکلهایی ظاهر میشه که هیچ سابقهای توی تاریخ اروپای مدرن نداره؛ مثلاً اینجا انقلاب رخ میده با این هدف که قانون استقرار پیدا کنه؛ یا به اسم آزادی، هرج و مرج رخ میده؛ یا افراد جامعه بعد از مدتی به دنبال احیای رژیم سیاسی قبلی و سقوط کرده میرن. کاتوزیان معتقده برای توضیح این دوره از تاریخ ایران، دو تا پدیده (که حدود یک سال و نیم با هم اختلاف زمانی دارن) اهمیت خیلی زیادی دارن: یکی قرارداد 1919 هست که وثوقالدوله این قرارداد رو امضا میکنه، و یکی هم کودتای 1299 هست که رضاخان و سیدضیا اون رو عملی میکنن.
📢 حوزۀ پژوهشی کاتوزیان رو میشه «جامعهشناسی تاریخی» دونست. جاهایی توی نظریۀ کاتوزیان وجود داره که میشه دربارهش تأمل انتقادی کرد. مثلاً اینکه کاتوزیان تمام شورشها علیه حکومت رو بخشی از یه چرخۀ تکراری میبینه؛ اما میشه در این باره تأمل کرد که آیا دورههای تاریخی مثل سالهای بعد از انقلاب مشروطه، یا سالهای بعد از انقلاب 57، یا سالهای قبل از انقلاب 57، بیشتر شبیه به یه استثنا نیستن که کاتوزیان به طرزی نامناسب داره اون رو به کل تاریخ ایران تعمیم میده؟ نکتۀ دوم اینکه کاتوزیان کل تاریخ ایران رو با نوعی نگاه «تداوممحور» بررسی میکنه. اما میشه اینطور پرسید که آیا تأسیس دولت مدرن در هیئت سلطنت پهلوی رو نمیشه یه گسست در مسیر تاریخی ایران دونست؟ سالار خوشخو و من توی پادکست مداخله، سعی کردیم به کمک تأملاتی از این دست و با فاصلهگیری از روایتهایی شبیه به روایت کاتوزیان، تاریخ معاصر ایران رو روایت کنیم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«پتکم رو برداشتم و زدم توی سینهت؛ یه تاریخ از استبداد پاشید رو پیرهنت؛ با ارّه بریدم اجزات رو از نو؛ من دستهام آلودهست به خون تخیل» (مجسمه / سورنا)
@philosophycafe
🗯 چارچوب نظری کاتوزیان برای توضیح تاریخ ایران «نظریۀ حکومت استبدادی» هست که از اواخر دهۀ 1960 و اوایل دهۀ 1970 این نظریه رو تدوین کرده و به مرور اون رو گسترش داده. یکی از دغدغههای اصلی کاتوزیان توی این کتاب اینه که نظریۀ حکومت استبدادی رو برای توضیح دورهای از تاریخ معاصر ایران استفاده کنه که توی اون ما هم انقلاب میبینیم، هم کودتا و هم جنگ خارجی. مثلاً یکی از ویژگیهای خاص این دوران، سوءقصد منحصر به فرد به جان حاکم ایرانه. توی تاریخ ایران سوءقصد به جان حاکم یه راه معمول و رایج برای این بوده که حاکم رو از راه به در ببرن، ولی سابقه نداشت که یه «دستفروش روشنفکر میانهحال مثل میرزا رضای کرمانی» پادشاهی مثل ناصرالدینشاه رو از بین ببره؛ و از اون مهمتر اینکه این قتل رو به اسم «قانون و عدالت و ترقی» انجام بده.
🗯 سابقۀ عصیان هم توی تاریخ ایران رو میشه به دوران هخامنشی و به زمان سلطنت داریوش و خشایارشا رسوند، ولی تاریخ ایران سابقه نداشت که یه حکومت استبدادی رو انقلابیون ساقط کنن با این نیت که «حکومت قانون را جانشین آن سازند». به اعتقاد کاتوزیان ما توی تاریخ ایران، همیشه بعد از سقوط حکومت استبدادی، شاهد هرج و مرج بودیم، ولی هیچ وقت اینطور نبود که این هرج و مرج به اسم آزادی یا قانون توجیه بشه و یا این درگیریهای سیاسی شکل «رویارویی قوای مقننه و مجریه» رو به خودش نگرفته بود. این هم توی تاریخ ایران پرسابقه بود که هرج و مرج با ظهور یه حکومت استبدادی به پایان برسه، ولی هیچ وقت این حکومت استبدادی در طول تاریخ این شعار رو نداده بود که «من میخوام کاری کنم که میهن از قافلۀ تمدن عقب نیفته و میهن رو به ترقی و تجدد برسونم».
🗯 کاتوزیان معتقده کل تاریخ ایران رو میشه به صورت یه الگوی چرخهای و تکراری توضیح داد: «حکومت استبدادی- شورش و هرج و مرج- حکومت استبدادی». ولی از اواسط دورۀ قاجار این الگوی تکراری در نتیجۀ برخورد با تجربۀ اروپای مدرن، صورت تازهای به خودش میگیره. به همین دلیل این الگوی کهنِ چرخهای توی شکلهایی ظاهر میشه که هیچ سابقهای توی تاریخ اروپای مدرن نداره؛ مثلاً اینجا انقلاب رخ میده با این هدف که قانون استقرار پیدا کنه؛ یا به اسم آزادی، هرج و مرج رخ میده؛ یا افراد جامعه بعد از مدتی به دنبال احیای رژیم سیاسی قبلی و سقوط کرده میرن. کاتوزیان معتقده برای توضیح این دوره از تاریخ ایران، دو تا پدیده (که حدود یک سال و نیم با هم اختلاف زمانی دارن) اهمیت خیلی زیادی دارن: یکی قرارداد 1919 هست که وثوقالدوله این قرارداد رو امضا میکنه، و یکی هم کودتای 1299 هست که رضاخان و سیدضیا اون رو عملی میکنن.
📢 حوزۀ پژوهشی کاتوزیان رو میشه «جامعهشناسی تاریخی» دونست. جاهایی توی نظریۀ کاتوزیان وجود داره که میشه دربارهش تأمل انتقادی کرد. مثلاً اینکه کاتوزیان تمام شورشها علیه حکومت رو بخشی از یه چرخۀ تکراری میبینه؛ اما میشه در این باره تأمل کرد که آیا دورههای تاریخی مثل سالهای بعد از انقلاب مشروطه، یا سالهای بعد از انقلاب 57، یا سالهای قبل از انقلاب 57، بیشتر شبیه به یه استثنا نیستن که کاتوزیان به طرزی نامناسب داره اون رو به کل تاریخ ایران تعمیم میده؟ نکتۀ دوم اینکه کاتوزیان کل تاریخ ایران رو با نوعی نگاه «تداوممحور» بررسی میکنه. اما میشه اینطور پرسید که آیا تأسیس دولت مدرن در هیئت سلطنت پهلوی رو نمیشه یه گسست در مسیر تاریخی ایران دونست؟ سالار خوشخو و من توی پادکست مداخله، سعی کردیم به کمک تأملاتی از این دست و با فاصلهگیری از روایتهایی شبیه به روایت کاتوزیان، تاریخ معاصر ایران رو روایت کنیم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«پتکم رو برداشتم و زدم توی سینهت؛ یه تاریخ از استبداد پاشید رو پیرهنت؛ با ارّه بریدم اجزات رو از نو؛ من دستهام آلودهست به خون تخیل» (مجسمه / سورنا)
@philosophycafe


25.03.202516:03
💐دوستان عزیز به کانال لیست برگزیدگان خوشآمدید💐
کانال لیست برگزیدگان، متشکل از معتبرترین کانالهای علمی و آکادمیک تلگرامی ایران در حوزههای فلسفه و منطق، علومشناختی، روانشناسی، علوم اعصاب، هوش مصنوعی و … است. این کانال به شما این امکان را میدهد تا بتوانید از مطالب معتبر در حوزههای مختلف علمی بهره ببرید و بنابر علاقه خود در رویدادهای علمی مرتبط شرکت نمایید. لطفا برای پیدا کردن کانال معتبر مورد علاقه خود، روی لینک دعوتنامه کلیک کنید.
⭐️پ.ن: محتمل است کانال شما نیز برگزیده باشد اما تاکنون افتخار ارتباط حاصل نشده باشد. بدین منظور به آیدی مدیر تبلیغات پیام دهید تا عضو برگزیدگان شوید:
@advertis_manager
📌لینک دعوتنامه تقدیمتان⬇️:
https://t.me/addlist/aebE-Recwuc3MTI0
کانال لیست برگزیدگان، متشکل از معتبرترین کانالهای علمی و آکادمیک تلگرامی ایران در حوزههای فلسفه و منطق، علومشناختی، روانشناسی، علوم اعصاب، هوش مصنوعی و … است. این کانال به شما این امکان را میدهد تا بتوانید از مطالب معتبر در حوزههای مختلف علمی بهره ببرید و بنابر علاقه خود در رویدادهای علمی مرتبط شرکت نمایید. لطفا برای پیدا کردن کانال معتبر مورد علاقه خود، روی لینک دعوتنامه کلیک کنید.
⭐️پ.ن: محتمل است کانال شما نیز برگزیده باشد اما تاکنون افتخار ارتباط حاصل نشده باشد. بدین منظور به آیدی مدیر تبلیغات پیام دهید تا عضو برگزیدگان شوید:
@advertis_manager
📌لینک دعوتنامه تقدیمتان⬇️:
https://t.me/addlist/aebE-Recwuc3MTI0
23.03.202511:35
🗯 [سال 1922، لنین، رهبر شوروی، فهرستی از 160 روشنفکر که اونها رو عنصر «نامطلوب» میدونست، برای تبعید از کشور تهیه کرد و تبعیدها توی همون سال انجام شد. حدود یک ماه قبل از تبعید این روشنفکرها، لئون تروتسکی، به عنوان «کمیسر خلق برای ارتش» مصاحبهای با یه خبرنگار غربی داشت و توی این مصاحبه برای اولین بار خبر تبعید روشنفکرها به صورت رسمی از زبان یه مقام رسمی حکومت شوروی تأیید شد. این مصاحبه توی «پراودا»، روزنامۀ رسمی حزب کمونیست شوروی، منتشر شد. توی این مصاحبه تروتسکی به چند تا از اتفاقات مهم سال 1922 اشاره میکنه؛ از جمله کنفرانس بینالمللی جنوا که گردهمایی 34 کشور جهان توی شهر جنوا ایتالیا بود. یکی از اهداف این کنفرانس مذاکره برای برقراری رابطه بین کشورهای سرمایهداری و نظام جدید بلشویک شوروی بود. هر چند اهداف کنفرانس محقق نشد، ولی شوروی و آلمان عهدنامهای امضا کردن که باعث عادیسازی روابط دو کشور شد. تروتسکی با اشاره به چنین رویدادهایی میخواسته نشون بده که شوروی به قواعد نظم بینالمللی پایبنده. بخشی از حرفهای تروتسکی دربارۀ تبعید روشنفکرها رو ببینیم:]
🖋 از من [تروتسکی] میپرسید توضیحتان برای اخراج عناصر متخاصم با رژیم شوروی به خارج از کشور چیست. و آیا به این معنی نیست که ما از بودن آنها در داخل کشور بیشتر میترسیم تا آن سوی مرزها؟
پاسخ من بسیار ساده است. همین اواخر شاهد محاکمۀ انقلابیون سوسیالیست [یک حزب سیاسی مخالف حکومت شوروی] بودید که در جنگ داخلی به عنوان عوامل حکومتهای بیگانه با ما میجنگیدند. دادگاه آنها را به مرگ محکوم کرد. مطبوعات شما [رسانههای غرب] کارزاری ناامیدانه علیه خشونت ما به راه انداختند. اگر ما درست بعد از اکتبر [یعنی انقلاب 1917] به فکر فرستادن این آقایان اس. آر [انقلابیون سوسیالیست] به خارج از کشور بودیم دیگر شما ما را به این اسم نمینامیدید.
🖋 آن عناصری که به [خارج از کشور] میفرستیم یا خواهیم فرستاد به لحاظ سیاسی بیارزش هستند. اما سلاحی بالقوه در دستهای دشمنان احتمالی ما تلقی میشوند. در صورت بروز آشفتگیهای نظامی تازه -که به رغم عشقی که ما به صلح و آرامش داریم [احتمال رخ دادن آن] منتفی نیست- همۀ این عناصر ناراضی و اصلاحناپذیر تبدیل به مأموران سیاسی-نظامی دشمن خواهند شد. و ما مجبور خواهیم شد مطابق قاعدۀ جنگ، آنها را تیرباران کنیم. به همین خاطر ترجیح میدهیم در دوران صلح، آنها را به خوشی و خوبی به خارج از کشور بفرستیم. امیدوارم شما هم این دوراندیشی ما را از روی بشردوستی بدانید و از آن در نزد افکار عمومی دفاع کنید.
📚 بخشی از اظهارات لئون تروتسکی، در مصاحبه با لوئیس بریانت، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
🖋 از من [تروتسکی] میپرسید توضیحتان برای اخراج عناصر متخاصم با رژیم شوروی به خارج از کشور چیست. و آیا به این معنی نیست که ما از بودن آنها در داخل کشور بیشتر میترسیم تا آن سوی مرزها؟
پاسخ من بسیار ساده است. همین اواخر شاهد محاکمۀ انقلابیون سوسیالیست [یک حزب سیاسی مخالف حکومت شوروی] بودید که در جنگ داخلی به عنوان عوامل حکومتهای بیگانه با ما میجنگیدند. دادگاه آنها را به مرگ محکوم کرد. مطبوعات شما [رسانههای غرب] کارزاری ناامیدانه علیه خشونت ما به راه انداختند. اگر ما درست بعد از اکتبر [یعنی انقلاب 1917] به فکر فرستادن این آقایان اس. آر [انقلابیون سوسیالیست] به خارج از کشور بودیم دیگر شما ما را به این اسم نمینامیدید.
🖋 آن عناصری که به [خارج از کشور] میفرستیم یا خواهیم فرستاد به لحاظ سیاسی بیارزش هستند. اما سلاحی بالقوه در دستهای دشمنان احتمالی ما تلقی میشوند. در صورت بروز آشفتگیهای نظامی تازه -که به رغم عشقی که ما به صلح و آرامش داریم [احتمال رخ دادن آن] منتفی نیست- همۀ این عناصر ناراضی و اصلاحناپذیر تبدیل به مأموران سیاسی-نظامی دشمن خواهند شد. و ما مجبور خواهیم شد مطابق قاعدۀ جنگ، آنها را تیرباران کنیم. به همین خاطر ترجیح میدهیم در دوران صلح، آنها را به خوشی و خوبی به خارج از کشور بفرستیم. امیدوارم شما هم این دوراندیشی ما را از روی بشردوستی بدانید و از آن در نزد افکار عمومی دفاع کنید.
📚 بخشی از اظهارات لئون تروتسکی، در مصاحبه با لوئیس بریانت، به نقل از کتاب «کشتی فیلسوفان»، نوشتۀ لزلی چمبرلین، ترجمۀ شهربانو صارمی 📚
@philosophycafe
14.03.202519:14
🗯 فیلم «سکوت برّهها» یه فیلم در ژانر وحشت روانشناختی و به کارگردانی جاناتان دمی هست که توی سال 1991 میلادی منتشر شد. فیلم بر اساس رمان «سکوت برّهها» نوشتۀ توماس هریس که سال 1988 چاپ شده بود، ساخته شده. این فیلم و رمان یکی از قصههای مربوط به هانیبال لکتر هست؛ قاتل سریالیای که مقتولهاش رو میخوره. ولی توی این فیلم، هانیبال بازداشت شده و توی زندانه. داستان این فیلم دربارۀ کلاریس استارلینگ (با بازی جودی فاستر) هست که یه کارآموز افبیآی هست و به دنبال یه قاتل سریالی به اسم بیل بوفالو میگرده. بیل بوفالو دخترها رو میدزده، اونها رو میکشه، سپس پوستشون رو از بدنشون جدا میکنه و در نهایت با پوست اونها لباس درست میکنه و اون رو میپوشه.
🗯 استارلینگ برای اینکه بتونه بیل بوفالو رو بازداشت کنه، به طور مرتب میره زندان که هانیبال رو ملاقات کنه تا از توصیههای هانیبال (که هم خودش یه قاتل سریالیه و هم یه روانپزشک باهوشه) استفاده کنه تا بتونه بیل بوفالو رو دستگیر کنه. استارلینگ توی بخش علوم رفتاری افبیآی کار میکنه و جک کرافورد که رئیس این بخش هست، بهش این اجازه رو میده که بتونه با دکتر هانیبال لکتر (با بازی آنتونی هاپکینز) توی زندان مصاحبه کنه. در واقع جک کرافورد حدس میزد که هانیبال علیرغم اینکه چندان مایل نیست با افبیآی همکاری کنه، ولی با کلاریس استارلینگ همکاری میکنه. در واقع اون جایی که هانیبال توش زندانیه، به معنای دقیق کلمه زندان نیست، بلکه یه بیمارستانه؛ بیمارستان دولتی بالتیمور که مجرمهای روانپریش رو توی اونجا شبیه زندانیها نگهداری میکنن.
🗯 توی اولین دیداری که استارلینگ با هانیبال داره، هانیبال چندان روی خوش به استارلینگ نشون نمیده و استارلینگ ناامید میشه از اینکه هانیبال همکاریای با اون بکنه. موقعی که استارلینگ داره از سلول زندان بیرون میره، یکی از روانپریشها که بعد از مدت طولانی یه زن دیده بود و داشت خودارضایی میکرد، آب منی خودش رو پرت میکنه روی صورت استارلینگ. لکتر از این صحنه بدش میاد. چند روز بعد به استارلینگ خبر میرسه که جسد اون مجرم توی سلولش پیدا شده، در حالی که زبون خودش رو قورت داده. حدس زده میشه که این کار رو لکتر انجام داده، ولی اینکه چطوری این قتل انجام شد، مشخص نمیشه؛ چون سلول لکتر هیچ راهی به سلول اون مجرم نداشت.
🗯 از اون سمت بیل بوفالو دخترهای بیشتری رو میکشه تا اینکه یکی از این دخترهایی که میدزده، فرزند یه سناتوره. اینجای داستان جک کرافورد به استارلینگ میگه حتماً به کمک هانیبال نیاز دارن. هانیبال میپذیره که کمک کنه ولی به یک شرط. شرط هانیبال برای همکاری با افبیآی اینه که جزئیاتی از زندگی استارلینگ رو بدونه. استارلینگ قبول میکنه و از زندگیش اطلاعات شخصی میده؛ مثلاً اینکه پدرش افسر پلیس بوده و وقتی که استارلینگ 10 سالش بوده، کشته میشه. در کنار این اطلاعات، هانیبال اطلاعات زندگی بیل بوفالو رو هم مرور میکنه. چرا بیل پوست دخترهایی که میکشه رو میپوشه؟ فرضیۀ افبیآی این بود که احتمالاً بیل ترنسکشواله. ولی هانیبال به این نتیجه میرسه که اون حقیقتاً ترنسکشوال نیست، بلکه آدمیه که توسط کلینیکهایی که جراحی تغییر جنسیت انجام میدن، رد شده و با درخواستش برای جراحی تغییر جنسیت موافقت نشده. و از اینجا مسیری باز میشه برای پیدا کردن بیل بوفالو.
📢 من قبلاً یه مطلبی دربارۀ فصل اول سریال هانیبال نوشته بودم. اونجا گفته بودم که شخصیت هانیبال برای من نمادی از «انسان متمدن» توی نظریات فرویده. منتها الان احساس میکنم میشه از زاویۀ دیگهای هم به شخصیت هانیبال نگاه کرد. ما کلی قاتل سریالی دیگه هم توی مجموعه داستانهای مربوط به هانیبال میبینیم؛ ولی هانیبال با اکثر اونها یه تفاوتی داره. هانیبال عقده نداره، یه انسان وحشی نیست، خشمگین نیست، اسیر احساساتش نمیشه. هانیبال کاملاً با اتکا به عقل و منطقش عمل میکنه و آدم میکشه. چنین تیپ مجرمی، منو یاد شخصیت ژولیت توی آثار مارکی دو ساد میندازه. این تیپ مجرم متفاوت با اون برداشت و تصویر عمومی دربارۀ جرم و جنایته. عموماً تصور میشه جرم و جنایت یه انحراف از عقل انسانیه؛ در حالی که ژولیتِ مارکی دو ساد و هانیبالِ توماس هریس نه انحراف از عقل، بلکه دقیقاً نتیجۀ نهایی عقلانیت هستن. به نظرم عموماً موقع صحبت دربارۀ مقولههایی مثل «انسان» یا «عقلانیت»، مصداقهایی مثل ژولیت یا هانیبال استثناهایی بیاهمیت تلقی میشن.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«هنوز زندهم از همون جام ناب؛ هیجان مستی که شرورانه بام؛ رو طناب سقوط میرقصه؛ ما زندهایم حرومزادهها» (بندباز مست / سورنا)
@philosophycafe
🗯 استارلینگ برای اینکه بتونه بیل بوفالو رو بازداشت کنه، به طور مرتب میره زندان که هانیبال رو ملاقات کنه تا از توصیههای هانیبال (که هم خودش یه قاتل سریالیه و هم یه روانپزشک باهوشه) استفاده کنه تا بتونه بیل بوفالو رو دستگیر کنه. استارلینگ توی بخش علوم رفتاری افبیآی کار میکنه و جک کرافورد که رئیس این بخش هست، بهش این اجازه رو میده که بتونه با دکتر هانیبال لکتر (با بازی آنتونی هاپکینز) توی زندان مصاحبه کنه. در واقع جک کرافورد حدس میزد که هانیبال علیرغم اینکه چندان مایل نیست با افبیآی همکاری کنه، ولی با کلاریس استارلینگ همکاری میکنه. در واقع اون جایی که هانیبال توش زندانیه، به معنای دقیق کلمه زندان نیست، بلکه یه بیمارستانه؛ بیمارستان دولتی بالتیمور که مجرمهای روانپریش رو توی اونجا شبیه زندانیها نگهداری میکنن.
🗯 توی اولین دیداری که استارلینگ با هانیبال داره، هانیبال چندان روی خوش به استارلینگ نشون نمیده و استارلینگ ناامید میشه از اینکه هانیبال همکاریای با اون بکنه. موقعی که استارلینگ داره از سلول زندان بیرون میره، یکی از روانپریشها که بعد از مدت طولانی یه زن دیده بود و داشت خودارضایی میکرد، آب منی خودش رو پرت میکنه روی صورت استارلینگ. لکتر از این صحنه بدش میاد. چند روز بعد به استارلینگ خبر میرسه که جسد اون مجرم توی سلولش پیدا شده، در حالی که زبون خودش رو قورت داده. حدس زده میشه که این کار رو لکتر انجام داده، ولی اینکه چطوری این قتل انجام شد، مشخص نمیشه؛ چون سلول لکتر هیچ راهی به سلول اون مجرم نداشت.
🗯 از اون سمت بیل بوفالو دخترهای بیشتری رو میکشه تا اینکه یکی از این دخترهایی که میدزده، فرزند یه سناتوره. اینجای داستان جک کرافورد به استارلینگ میگه حتماً به کمک هانیبال نیاز دارن. هانیبال میپذیره که کمک کنه ولی به یک شرط. شرط هانیبال برای همکاری با افبیآی اینه که جزئیاتی از زندگی استارلینگ رو بدونه. استارلینگ قبول میکنه و از زندگیش اطلاعات شخصی میده؛ مثلاً اینکه پدرش افسر پلیس بوده و وقتی که استارلینگ 10 سالش بوده، کشته میشه. در کنار این اطلاعات، هانیبال اطلاعات زندگی بیل بوفالو رو هم مرور میکنه. چرا بیل پوست دخترهایی که میکشه رو میپوشه؟ فرضیۀ افبیآی این بود که احتمالاً بیل ترنسکشواله. ولی هانیبال به این نتیجه میرسه که اون حقیقتاً ترنسکشوال نیست، بلکه آدمیه که توسط کلینیکهایی که جراحی تغییر جنسیت انجام میدن، رد شده و با درخواستش برای جراحی تغییر جنسیت موافقت نشده. و از اینجا مسیری باز میشه برای پیدا کردن بیل بوفالو.
📢 من قبلاً یه مطلبی دربارۀ فصل اول سریال هانیبال نوشته بودم. اونجا گفته بودم که شخصیت هانیبال برای من نمادی از «انسان متمدن» توی نظریات فرویده. منتها الان احساس میکنم میشه از زاویۀ دیگهای هم به شخصیت هانیبال نگاه کرد. ما کلی قاتل سریالی دیگه هم توی مجموعه داستانهای مربوط به هانیبال میبینیم؛ ولی هانیبال با اکثر اونها یه تفاوتی داره. هانیبال عقده نداره، یه انسان وحشی نیست، خشمگین نیست، اسیر احساساتش نمیشه. هانیبال کاملاً با اتکا به عقل و منطقش عمل میکنه و آدم میکشه. چنین تیپ مجرمی، منو یاد شخصیت ژولیت توی آثار مارکی دو ساد میندازه. این تیپ مجرم متفاوت با اون برداشت و تصویر عمومی دربارۀ جرم و جنایته. عموماً تصور میشه جرم و جنایت یه انحراف از عقل انسانیه؛ در حالی که ژولیتِ مارکی دو ساد و هانیبالِ توماس هریس نه انحراف از عقل، بلکه دقیقاً نتیجۀ نهایی عقلانیت هستن. به نظرم عموماً موقع صحبت دربارۀ مقولههایی مثل «انسان» یا «عقلانیت»، مصداقهایی مثل ژولیت یا هانیبال استثناهایی بیاهمیت تلقی میشن.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«هنوز زندهم از همون جام ناب؛ هیجان مستی که شرورانه بام؛ رو طناب سقوط میرقصه؛ ما زندهایم حرومزادهها» (بندباز مست / سورنا)
@philosophycafe
Could not access
the media content
the media content
18.01.202513:01
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
اوریانا فالاچی
یغما گلرویی
@Philosophycafe ♨️
اوریانا فالاچی
یغما گلرویی
@Philosophycafe ♨️
Shown 1 - 24 of 25
Log in to unlock more functionality.