
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

حسین سناپور
یادداشتهایی در ادبیات و فرهنگ
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateApr 19, 2025
Added to TGlist
Apr 19, 2025Records
19.04.202523:59
534Subscribers26.01.202523:59
0Citation index30.04.202523:59
112Average views per post30.04.202523:59
112Average views per ad post22.04.202512:03
0.00%ER19.02.202523:59
0.00%ERR14.04.202507:44
در مرگ یوسا
یوسا نویسندهی متفاوتی برای خوانندهها و نویسندههای ایرانی بود، متفاوت با همهی نویسندههای آمریکای لاتین و آمریکا و اروپا. درگیریاش با سیاست و نگاه عمیقش به تاریخ مردم آمریکای لاتین و نقش دیکتاتورها و آنچه آنها را تا به آن جا و جایگاه میکشاند، بخش مهمی از آن چیزی بود که رمانها و نگاه او را به ما نزدیک میکرد و میتوانستیم خودمان و کشورمان را در پرتو کارهاش ببینیم. از "گفتوگو در کاتدرال" گرفته تا "جنگ آخرالزمان" و "سور بز" و اغلب کارهاش، ما تصویر خودمان را در آینهی روابط پر از خشونت و نقش مذهب و سنت در شکلگیری روابط قدرت میدیدیم.
اما فقط نزدیکی تاریخی و فرهنگی نبود که کارهای او را برای ما آشنا میکرد، مدرنبودنش هم بود؛ توجه همزمان به وضعیت اجتماع و نقش فرد و بهخصوص درون فرد هم بود. شگردهایی از رماننویسی که اجازه میداد درونیترین و حسیترین احساسات فرد را هم، در همانزمان که مهمترین تحولات سیاسی اتفاق میافتاد، ببینیم و نقش فرد را در هر غائلهی کوچک و بزرگی بدانیم.
انتخاب بزنگاههای مهم سیاسی ـ که تاریخ معاصر کشورهایی مثل پرو و برزیل و دومینیکن را رقم میزدند ـ و نقش چهرههایی از طبقات و قشرهای مختلف اجتماع در آن بزنگاه، تصویری سراسری و کامل میداد از آنچه در آن بزنگاهها گذشته بود، چه کشتن تروخیلو بود و تغییر قدرت در دومینیکن، چه در پرو، چه رویارویی مذهب و آریستوکراسی بود در برزیل.
دیکتاتوری و جنگ قدرت، گرچه موضوع اغلب رمانهاش بود، اما نقطهی عزیمتش فرهنگ بود و آنچه بسترسازِ جنگ قدرت و شکلگیری و تغییر قدرت در این کشورها میشد. فرهنگِ برآمده از تاریخی پرخشونت همان چیزی بود که، باوجود تمام تغییرات سیاسی، دیکتاتوری را با دیکتاتوری دیگر عوض میکرد، یا دستکم اجازهی برقراری دموکراسی را نمیداد.
رمانهای یوسا همزمان تجسم تاریخ بود و سیاست، اهمیت فرد بود و جامعه، نمایش درون بود و بیرون. او جزو نویسندهگان استثنایی بود که توانست همزمان تصویری همهجانبه و شاید بینقص از جوامع آمریکای لاتین بدهد و درعینحال درونیترین احساسهای بشر گرفتار در اجتماعِ دیکتاتورپرور را نشان بدهد. نشان بدهد که چهطور تاریخ خود را در سرنوشت امروز بازسازی میکند و چهطور خشونتهای سیاسی راه به خشونتهای فردی باز میکنند و چهطور کلنجار مداوم نیروهای سیاسی با قدرتْ تابعی از فرهنگ و سنتهای آن کشور میشود. همهی آنچه باعث شد کتابهاش، باوجود سختخوانبودن، در کشور ما هم خوانندهی زیادی داشته باشند و ما بتوانیم خودمان را در آثار او ببینیم و او را نویسندهیی بدانیم از خودمان.
۲۵ فروردین ۱۴۰۴
#ماریو_بارگاس_یوسا
#حسین_سناپور
@sanapourhossein


19.04.202510:53
کارگاه رماننویسی
از اوایل اردیبهشت کارگاهی برای رماننویسی برگزار خواهم کرد که دورهی اول آن (٧ جلسه) مختص پروراندن طرح و نوشتن خلاصه خواهد بود.
هزینهی این دوره: ١/۴٠٠ هزار تومان
زمان: جمعهها از ساعت ١١ تا ١٣.
علاقهمندان متن اعلان را بخوانند.
#کارگاه_رماننویسی
#حسین_سناپور
@sanapourhossein
از اوایل اردیبهشت کارگاهی برای رماننویسی برگزار خواهم کرد که دورهی اول آن (٧ جلسه) مختص پروراندن طرح و نوشتن خلاصه خواهد بود.
هزینهی این دوره: ١/۴٠٠ هزار تومان
زمان: جمعهها از ساعت ١١ تا ١٣.
علاقهمندان متن اعلان را بخوانند.
#کارگاه_رماننویسی
#حسین_سناپور
@sanapourhossein
06.04.202512:35
آرزوکنندهگانِ رابطهی مرید و مرادی
☑️احمد غلامی در یادداشتِ سرمقالهی روزنامهی شرق ۱۵ فروردین در موضوع یاد بزرگان فرهنگی و رابطهی مرید و مرادی نوشته است: «... مگر نه آنکه بسیار بودند شاگردان و مریدان گلشیری و براهنی که نمیگذاشتند کسی دست به ردایشان بساید. اینک کجایند آن مریدان، عاشقان و شیفتگان آن مردان بزرگ! دریغ از یادی و در ایام سالمرگشان، بگذریم از تحلیل آثار و زنده نگهداشتن میراث ادبی و نگاهی انتقادی به آثارشان.»
☑️عجیب نیست این حرف از آدمی با تجربهی روزنامهنگاری و سردبیری و داستاننویسی و تحلیلهای سیاسی نوشتن؟ واقعاً ممکن است کسی با چنین تجربههایی تفاوت مرید و مرادی و شاگرد و معلمی را نداند؟ واقعاً ایشان یا کسانی مانند ایشان انتظار رفتار مرید و مرادی از آدمهای امروزی دارند، آن هم از نویسندهگان؟
ظاهراً هنوز کسانی هستند مانند احمد غلامی که اگر هم فرصت حضور در کلاسها یا جلسات گلشیری (کموکیف جلسات براهنی و دیگران را چندان نمیدانم) را نداشتهاند، فرصت شنیدن از شاگردان و حاضران جلسات داستان و نقد کتابهای گلشیری را داشتهاند و هنوز دارند. لابد فرصت یا علاقهیی نداشتهاند، وگرنه میشد به کتاب تاریخ شفاهی نشر ثالث دربارهی گلشیری رجوع کنند (یا ارجاع شان داد) یا به جُنگی که نشر باران درآورد، یا به کتاب "احضار مغان" که دوستم محمد تقوی دربارهی گلشیری در نشر نیلوفر درآورده، یا به دو مقالهی مفصل از خودم در کتاب "آغازکنندهگان رمان مدرن ایران"، یا کتابی که از مقالههای اهل ادبیات جمعآوری کردهام با نام "همخوانی کاتبان"، و بسیار یادداشتهایی که دربارهی گلشیری امثال من نوشتهاند در مطبوعات و فضای مجازی. اما لابد ایشان فرصت دیدن این کارها و خواندنشان را نداشتهاند که چنین تصوری دارند، مطالبی که اتفاقاً بیشتر نقد و شرح داستانهای گلشیری است و گاهی هم ذکر خاطرات و رفتارهای گلشیری.
☑️اما مسئله اینها نیست. مسئلهی اصلی این است که آدمهایی مثل غلامی ترجیح میدهند تصوراتشان را بر اتفاقات و پدیدهها بار کنند و آنها را همانطور ببینند که خودشان دوست دارند، نه آنطور که واقعاً بوده یا هست. اگر غیر از این بود، حتماً تحقیق میکردند، یا همانوقتها در چنین جلسات و کلاسهایی شرکت میکردند تا میدیدند هیچکس مانع دست ساییدنشان به ردای گلشیری نیست، و مهمتر از همه اینکه رفتار در این جلسات آکادمیک و آموزشی بوده است، نه مرید و مرادی، که اگر غیر از این بود حاصلش هم جز آن میشد که شد.
☑️اگر احمد غلامی یا کسانی مثل ایشان حسرت روابط مرید و مرادی را میخورند، مسئلهی خودشان است و تصورات خودشان. درستتر است که چنین تصوراتی را بر آن جلسات بار نکنند تا نتایجی از قبیل آنچه در بالا نقل شد، نگیرند. حتا کاش مثل بعضی از کسانی که در دهههای هفتاد و هشتاد با حُب و بُغض دربارهی آن جلسات حرف میزدند و آن را مرید و مرادی میدانستند، از موضع انتقادی با روابط مرید و مرادی برخورد میکردند، نه اینکه در این زمان و تغییر همهی روابط اجتماعی و بهخصوص ادبی، آرزوی چنان روابطی را داشته باشند.
#حسین_سناپور
#هوشنگ_گلشیری
#احمد_غلامی
@sanapourhossein
☑️احمد غلامی در یادداشتِ سرمقالهی روزنامهی شرق ۱۵ فروردین در موضوع یاد بزرگان فرهنگی و رابطهی مرید و مرادی نوشته است: «... مگر نه آنکه بسیار بودند شاگردان و مریدان گلشیری و براهنی که نمیگذاشتند کسی دست به ردایشان بساید. اینک کجایند آن مریدان، عاشقان و شیفتگان آن مردان بزرگ! دریغ از یادی و در ایام سالمرگشان، بگذریم از تحلیل آثار و زنده نگهداشتن میراث ادبی و نگاهی انتقادی به آثارشان.»
☑️عجیب نیست این حرف از آدمی با تجربهی روزنامهنگاری و سردبیری و داستاننویسی و تحلیلهای سیاسی نوشتن؟ واقعاً ممکن است کسی با چنین تجربههایی تفاوت مرید و مرادی و شاگرد و معلمی را نداند؟ واقعاً ایشان یا کسانی مانند ایشان انتظار رفتار مرید و مرادی از آدمهای امروزی دارند، آن هم از نویسندهگان؟
ظاهراً هنوز کسانی هستند مانند احمد غلامی که اگر هم فرصت حضور در کلاسها یا جلسات گلشیری (کموکیف جلسات براهنی و دیگران را چندان نمیدانم) را نداشتهاند، فرصت شنیدن از شاگردان و حاضران جلسات داستان و نقد کتابهای گلشیری را داشتهاند و هنوز دارند. لابد فرصت یا علاقهیی نداشتهاند، وگرنه میشد به کتاب تاریخ شفاهی نشر ثالث دربارهی گلشیری رجوع کنند (یا ارجاع شان داد) یا به جُنگی که نشر باران درآورد، یا به کتاب "احضار مغان" که دوستم محمد تقوی دربارهی گلشیری در نشر نیلوفر درآورده، یا به دو مقالهی مفصل از خودم در کتاب "آغازکنندهگان رمان مدرن ایران"، یا کتابی که از مقالههای اهل ادبیات جمعآوری کردهام با نام "همخوانی کاتبان"، و بسیار یادداشتهایی که دربارهی گلشیری امثال من نوشتهاند در مطبوعات و فضای مجازی. اما لابد ایشان فرصت دیدن این کارها و خواندنشان را نداشتهاند که چنین تصوری دارند، مطالبی که اتفاقاً بیشتر نقد و شرح داستانهای گلشیری است و گاهی هم ذکر خاطرات و رفتارهای گلشیری.
☑️اما مسئله اینها نیست. مسئلهی اصلی این است که آدمهایی مثل غلامی ترجیح میدهند تصوراتشان را بر اتفاقات و پدیدهها بار کنند و آنها را همانطور ببینند که خودشان دوست دارند، نه آنطور که واقعاً بوده یا هست. اگر غیر از این بود، حتماً تحقیق میکردند، یا همانوقتها در چنین جلسات و کلاسهایی شرکت میکردند تا میدیدند هیچکس مانع دست ساییدنشان به ردای گلشیری نیست، و مهمتر از همه اینکه رفتار در این جلسات آکادمیک و آموزشی بوده است، نه مرید و مرادی، که اگر غیر از این بود حاصلش هم جز آن میشد که شد.
☑️اگر احمد غلامی یا کسانی مثل ایشان حسرت روابط مرید و مرادی را میخورند، مسئلهی خودشان است و تصورات خودشان. درستتر است که چنین تصوراتی را بر آن جلسات بار نکنند تا نتایجی از قبیل آنچه در بالا نقل شد، نگیرند. حتا کاش مثل بعضی از کسانی که در دهههای هفتاد و هشتاد با حُب و بُغض دربارهی آن جلسات حرف میزدند و آن را مرید و مرادی میدانستند، از موضع انتقادی با روابط مرید و مرادی برخورد میکردند، نه اینکه در این زمان و تغییر همهی روابط اجتماعی و بهخصوص ادبی، آرزوی چنان روابطی را داشته باشند.
#حسین_سناپور
#هوشنگ_گلشیری
#احمد_غلامی
@sanapourhossein
13.04.202511:21
شکلهای زندگی: درباره یک رمان از یاد رفته، «هیچکاک و آغاباجی»
نادر شهریوری (صدقی)
🔘تاریخ، فلسفه تاریخ، قوانین تاریخی و کلمات یا عباراتی مشابه تنها درک ما را از تاریخ دشوار میسازند. شاید تاریخ همانی باشد که راوی «هیچکاک و آغاباجی» روایت میکند، آنگاه که یاد مادر مادر مادرش میافتد و از او میپرسد «نَنجان بزرگترین جادوگر کیه؟ چند بار پلک میزند و مرا سیر نگاه میکند. بادبزنی را که در دست دارد میاندازد توی حوض، یکی دیگر را که روی آب شناور است برمیدارد، شروع میکند زیر گردنش را باد زدن، باز بوی حصیر خیس بلند میشود، بعد مثل اینکه با خودش حرف بزند میگوید: عمر ماست که میگذرد». عمری که میگذرد، زمانی که سپری میشود و سپس به گذشته بدل میشود، گذشتهای که بعدها راوی کودکی و نوجوانیاش را روایت میکند.
🔘راوی «هیچکاک و آغاباجی» نوجوانی است که با لحنی دلنشین و باورپذیر داستان زندگیاش را حکایت میکند. در پنج داستان خواندنی این مجموعه با سکانسهایی از زندگی راوی آشنا میشویم که بیشتر شبیه به یک فیلم است. این به عشق و علاقه او به سینما برمیگردد، تا بدان حد که هر یک از فصلهای پنجگانه رمان خود را به مشاهیر سینما اختصاص داده است، مانند «هیچکاک و آغاباجی» که عنوان اصلی داستان است یا نامهای دیگر مانند «باله دریاچه قو» و یا «من و اینگرید برگمن».
🔘علاقه راوی به دیدن فیلم در سینما او را بهناگزیر با فضای شهر آشنا میکند. راوی به توصیف دقیق از سینماهایی میپردازد که هر یک به فراخور موقعیتی که دارند و فیلمهایی که اکران میکنند، محل تماشا و بیان گرایشهای گوناگون جامعه در حال تحولی است که تازه با پدیده سینما و دنیای جادویی آن آشنا شده است. راوی با دوستان همکلاسیاش که به سینما علاقهمندند اوقات فراغت خود را به دیدن فیلمهایی میگذراند که در سینماهای شهر به نمایش گذارده میشود. «میرسیم جلوی سینما نیاگارا، خلوت است و تکوتوک آدمها پلاساند. میرویم طرف سینما آسیا، آسیا راه بزرگ آبی را نشان میدهد با شرکت ایو مونتان... ایستگاه بعدی سینما ایفل است که فیلم دوستان وفادار را میدهد... میرسیم سر چهارراه استانبول، سینما همای دشمن زن با شرکت ناصر ملکمطیعی و ویدا قهرمانی... جلوی سینما سهیلا و سینما متروپل باز میزند توی ذوقمان...». ادبیات حتی در شکل رمان
تاریخی، تاریخ نیست. اگرچه روایتی از گذشته و تاریخ به دست میدهد اما تاریخنگاری نمیکند، با این حال ادبیات گاه حتی عمیقتر از تاریخنویسی به گذشته میپردازد و خواننده را بهتر در حالوهوای گذشته قرار میدهد. این به ماهیت ادبیات برمیگردد. علاوه بر این، ادبیات حتی بیشتر رفتار، احساسات و کنشهای انسان را در قالب شخصیت و تیپهای داستانی به نمایش درمیآورد و تنشهای درونی آنان را برملا میسازد و بازیهای جور واجور سرنوشت را نشان میدهد و این همان مزیتی است که ادبیات بر تاریخ و گزارشنویسی تاریخی دارد.
🔘در این شرایط ادبیات با دستی بازتر به پیرامون خود مینگرد و این همان کاری است که مجموعه داستان «هیچکاک و آغاباجی» مبادرت به انجام آن میکند. مضمون داستان «هیچکاک و آغاباجی» اگرچه سینما است اما این مانع از آن نمیشود که راویِ کنجکاو به اتفاقات مهمی که پیرامونش در حال وقوع است توجه نکند. ازجمله وقایع تاریخی 28 مرداد است که در اینجا راوی بهتر از هر گزارشنویس حالوهوای آن واقعه را انعکاس میدهد: «... هوا تاریک است که از صدای تقوتوق تیراندازی بیدار میشوم. اول فکر میکنم خواب دیدهام اما نه خواب ندیدهام، صدا از طرف پادگان باغشاه میآید. تقتقی پوک و جداجدا مثل نکزدن دارکوب به تنه درختی خشک در جنگلی ساکت... از طرف خیابان حشمتالدوله همهمهای بلند میشود، سروصدای گروهی آدم است، داد و فریاد میکنند، شاید هم دارند شعار میدهند... عجیب این است که این سروصداها در حال حرکت است». راوی که بازیگوش است و یکجا بند نمیشود، آن روز نیز میخواهد مثل قبل با دوستان و همکلاسیهایش بازی کند اما زود درمییابد که آن روز با سایر روزها فرق میکند و بازی بو میدهد: «دوباره برمیگردیم سر بازی خودمان، اما دستمان گرم نیست، بازی بو میدهد.
{ادامهی مطلب را در instant view بخوانید}
#نادر_شهریوری
#بهنام_دیانی
#هیچکاک_و_آغاباجی
@sanapourhossein
https://telegra.ph/%D9%87%DB%8C%DA%86%DA%A9%D8%A7%DA%A9-%D9%86%D8%A7%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-04-13-2
نادر شهریوری (صدقی)
🔘تاریخ، فلسفه تاریخ، قوانین تاریخی و کلمات یا عباراتی مشابه تنها درک ما را از تاریخ دشوار میسازند. شاید تاریخ همانی باشد که راوی «هیچکاک و آغاباجی» روایت میکند، آنگاه که یاد مادر مادر مادرش میافتد و از او میپرسد «نَنجان بزرگترین جادوگر کیه؟ چند بار پلک میزند و مرا سیر نگاه میکند. بادبزنی را که در دست دارد میاندازد توی حوض، یکی دیگر را که روی آب شناور است برمیدارد، شروع میکند زیر گردنش را باد زدن، باز بوی حصیر خیس بلند میشود، بعد مثل اینکه با خودش حرف بزند میگوید: عمر ماست که میگذرد». عمری که میگذرد، زمانی که سپری میشود و سپس به گذشته بدل میشود، گذشتهای که بعدها راوی کودکی و نوجوانیاش را روایت میکند.
🔘راوی «هیچکاک و آغاباجی» نوجوانی است که با لحنی دلنشین و باورپذیر داستان زندگیاش را حکایت میکند. در پنج داستان خواندنی این مجموعه با سکانسهایی از زندگی راوی آشنا میشویم که بیشتر شبیه به یک فیلم است. این به عشق و علاقه او به سینما برمیگردد، تا بدان حد که هر یک از فصلهای پنجگانه رمان خود را به مشاهیر سینما اختصاص داده است، مانند «هیچکاک و آغاباجی» که عنوان اصلی داستان است یا نامهای دیگر مانند «باله دریاچه قو» و یا «من و اینگرید برگمن».
🔘علاقه راوی به دیدن فیلم در سینما او را بهناگزیر با فضای شهر آشنا میکند. راوی به توصیف دقیق از سینماهایی میپردازد که هر یک به فراخور موقعیتی که دارند و فیلمهایی که اکران میکنند، محل تماشا و بیان گرایشهای گوناگون جامعه در حال تحولی است که تازه با پدیده سینما و دنیای جادویی آن آشنا شده است. راوی با دوستان همکلاسیاش که به سینما علاقهمندند اوقات فراغت خود را به دیدن فیلمهایی میگذراند که در سینماهای شهر به نمایش گذارده میشود. «میرسیم جلوی سینما نیاگارا، خلوت است و تکوتوک آدمها پلاساند. میرویم طرف سینما آسیا، آسیا راه بزرگ آبی را نشان میدهد با شرکت ایو مونتان... ایستگاه بعدی سینما ایفل است که فیلم دوستان وفادار را میدهد... میرسیم سر چهارراه استانبول، سینما همای دشمن زن با شرکت ناصر ملکمطیعی و ویدا قهرمانی... جلوی سینما سهیلا و سینما متروپل باز میزند توی ذوقمان...». ادبیات حتی در شکل رمان
تاریخی، تاریخ نیست. اگرچه روایتی از گذشته و تاریخ به دست میدهد اما تاریخنگاری نمیکند، با این حال ادبیات گاه حتی عمیقتر از تاریخنویسی به گذشته میپردازد و خواننده را بهتر در حالوهوای گذشته قرار میدهد. این به ماهیت ادبیات برمیگردد. علاوه بر این، ادبیات حتی بیشتر رفتار، احساسات و کنشهای انسان را در قالب شخصیت و تیپهای داستانی به نمایش درمیآورد و تنشهای درونی آنان را برملا میسازد و بازیهای جور واجور سرنوشت را نشان میدهد و این همان مزیتی است که ادبیات بر تاریخ و گزارشنویسی تاریخی دارد.
🔘در این شرایط ادبیات با دستی بازتر به پیرامون خود مینگرد و این همان کاری است که مجموعه داستان «هیچکاک و آغاباجی» مبادرت به انجام آن میکند. مضمون داستان «هیچکاک و آغاباجی» اگرچه سینما است اما این مانع از آن نمیشود که راویِ کنجکاو به اتفاقات مهمی که پیرامونش در حال وقوع است توجه نکند. ازجمله وقایع تاریخی 28 مرداد است که در اینجا راوی بهتر از هر گزارشنویس حالوهوای آن واقعه را انعکاس میدهد: «... هوا تاریک است که از صدای تقوتوق تیراندازی بیدار میشوم. اول فکر میکنم خواب دیدهام اما نه خواب ندیدهام، صدا از طرف پادگان باغشاه میآید. تقتقی پوک و جداجدا مثل نکزدن دارکوب به تنه درختی خشک در جنگلی ساکت... از طرف خیابان حشمتالدوله همهمهای بلند میشود، سروصدای گروهی آدم است، داد و فریاد میکنند، شاید هم دارند شعار میدهند... عجیب این است که این سروصداها در حال حرکت است». راوی که بازیگوش است و یکجا بند نمیشود، آن روز نیز میخواهد مثل قبل با دوستان و همکلاسیهایش بازی کند اما زود درمییابد که آن روز با سایر روزها فرق میکند و بازی بو میدهد: «دوباره برمیگردیم سر بازی خودمان، اما دستمان گرم نیست، بازی بو میدهد.
{ادامهی مطلب را در instant view بخوانید}
#نادر_شهریوری
#بهنام_دیانی
#هیچکاک_و_آغاباجی
@sanapourhossein
https://telegra.ph/%D9%87%DB%8C%DA%86%DA%A9%D8%A7%DA%A9-%D9%86%D8%A7%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-04-13-2
Log in to unlock more functionality.