23.04.202509:39
سلام شب خوش
دوستان ما در شهر بخارا هستند و یاد شما را گرامی داشتند و این فیلم را برای شما شخصا فرستادند.
دوستان ما در شهر بخارا هستند و یاد شما را گرامی داشتند و این فیلم را برای شما شخصا فرستادند.
20.04.202522:14
20.04.202518:41
20.04.202510:08
صبح جمعه، بیست و نهم فروردین ۱۴۰۴
19.04.202515:11
شب تالاب انزلی
با سخنرانی سعید نادری، علیرضا میرزاجانی، نسیم طوافزاده، پونه نیکوی، محمد کهنسال، آلن پطروسیان، علی دهباشی و مانیا شفاهی
همراه با اجرای موسیقی فولکلور گیلان با سخنان و آواز امین حقره (جوما)
و افتتاح نمایشگاه عکس پرندگان تالاب انزلی (آثار آلن پطروسیان)
جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
فرهنگسرای ارسباران
با سخنرانی سعید نادری، علیرضا میرزاجانی، نسیم طوافزاده، پونه نیکوی، محمد کهنسال، آلن پطروسیان، علی دهباشی و مانیا شفاهی
همراه با اجرای موسیقی فولکلور گیلان با سخنان و آواز امین حقره (جوما)
و افتتاح نمایشگاه عکس پرندگان تالاب انزلی (آثار آلن پطروسیان)
جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
فرهنگسرای ارسباران


23.04.202509:39
20.04.202522:03
چکچک باران یکی از زیباترین و خاطرهانگیزترین ترانههای دلیر نظرف خوانندۀ برجستۀ تاجیکستانی است. دلیر نظرف با سبک موسیقی منحصر به فرد خود ترکیبی از موسیقی سنتی فارسیزبانان و سبکهای مدرن را ارائه میدهد. این ترانۀ دلنشین با ملودی آرام و اشعار لطيف حس باران بهاری و دلتنگیهای شاعرانه را در دل شنونده زنده میکند.
20.04.202518:29
سخنرانی استاد حسن انوری
در شب زبان و ادب فارسی
یکشنبه سی و یکم فروردینماه ۱۴۰۴
خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، تالار فردوسی
در شب زبان و ادب فارسی
یکشنبه سی و یکم فروردینماه ۱۴۰۴
خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، تالار فردوسی


20.04.202510:07
19.04.202515:11


22.04.202511:41
21.04.202504:01
نخستین شماره سال جدید مجله «عصر روشن» با تصویر «پوری سلطانی» بر روی جلد منتشر شد.
در شماره نهم مجله فرهنگی هنری عصر روشن، روایت آخرین روزهای زندگی «بهرام صادقی» در کرج از زبان محمدباقر رضایی و نگاهی به شعر و چیستی «نصرت رحمانی» به بهانه 95 سالگیاش، از نگاه هادی خوانساری آمده است.
همچنین تحلیلهایی از فریدون مجلسی، علی بیگدلی، کامیار عابدی و علیاصغر سیدآبادی بر کتاب «از مصدق تاریخی تا مصدق اسطورهای»، نقد فاطمه سادات حسینی شفیق بر شعر ضیاءالدین خالقی، نقد جعفر محمدی واجارگاهی بر کتاب «تغییر» اثر محمدرضا یار و نقد هلن اولیایینیا بر کتاب «عینک فوتوکرم» از محبوبه راد، از مطلبهای مندرج شده در بخش «قفسه پشتی» (ادبیات و کتاب) این شماره از عصر روشن است. مهدی خطیبی نیز در همین بخش، در مطلبی با عنوان گزاره و گزینهای در باب غزل نوکلاسیک و یکی از پیشگامان آن محمد ذکایی (هومن)، بر کتاب «شکفتن در شعر» شرحی نوشته است.
بررسی اتهام سرقت ادبی «صادق هدایت»، یادداشتی درباره حق دسترسی به کتاب کودکان نسل دیجیتال از محمدمهدی سیدناصری و ستایش مقام علمی «محمود جعفری دهقی» به قلم محمود معتقدی، از دیگر مطلبهای این بخش است.
در بخش «حوض روغن« (هنرهای تجسمی) نیز یادداشتهایی درباره اقتصاد هنر به قلم سعید پورعلی و حسین هاشمپور آمده است.
دراماتورژی تئاتر «یخزده» نوشته سحر محمدبیگی، داستان دنبالهدار «همخونه» اثر مائده مرتضوی، «انسان» در شعر سعدی از نگاه ابراهیم واحدی و نقدی بر سلیقه فرهنگی هنری انسانها به قلم سیدمحمد حسینی از مطلبهای بخشهای «کارگاه نمایش» (تئاتر)، «سریال ایرانی» و «تور لحظه آخری» این شماره از عصر روشن است.
در بخش انجمن شاعران زنده چند غزل از رؤیا باقری در کنار شعرهایی از سیدمرتضی کاظمی، محسن حسینخانی، عباس کریمی عباسی و زهره غیاثوند آمده است. داستانهایی از بابک نبی و مهدی خاکیفیروز هم در این شماره از مجله به چشم میخورد.
مجله فرهنگی هنری «عصر روشن» از شماره نهم خود بخش جدیدی دارد، زیر عنوان «گنجنامه» که به شکل تخصصی به موضوع کتابداری و کتابخانههای عمومی از نوع شهری، روستایی، سیار و غیره میپردازد.
در نخستین گام، پروندهای در نکوداشت مقام «پوری سلطانی»، مادر کتابداری نوین ایران و همسر «مرتضی کیوان» از قلم و زبان سیدمحمد طباطبایی، سیدعبدالله انوار، نوشآفرین انصاری، بهاءالدین خرمشاهی، کامران فانی، هوشنگ ابتهاج و احمد شاملو آمده است.
گفتوگو با کتابدار سیار در خراسان رضوی، شرحی از اقدام خلاقانه کتابداران گرگانی، پیشنهاد یک کتابدار جوانرودی و گزارش از چتباتها در خدمت کتابخانههای عمومی، به قلم کتابداران تهرانی، دیگر مطلبهای این بخش را تشکیل میدهند.
مجله فرهنگی هنری عصر روشن به مدیریت و سردبیری علیرضا بهرامی منتشر میشود.
عکس روی جلد شماره نهم مجله «عصر روشن» اثر «جواد آتشباری»، متعلق به شب پوری سلطانی است که چند سال پیش بخارا برگزار کرد.
در شماره نهم مجله فرهنگی هنری عصر روشن، روایت آخرین روزهای زندگی «بهرام صادقی» در کرج از زبان محمدباقر رضایی و نگاهی به شعر و چیستی «نصرت رحمانی» به بهانه 95 سالگیاش، از نگاه هادی خوانساری آمده است.
همچنین تحلیلهایی از فریدون مجلسی، علی بیگدلی، کامیار عابدی و علیاصغر سیدآبادی بر کتاب «از مصدق تاریخی تا مصدق اسطورهای»، نقد فاطمه سادات حسینی شفیق بر شعر ضیاءالدین خالقی، نقد جعفر محمدی واجارگاهی بر کتاب «تغییر» اثر محمدرضا یار و نقد هلن اولیایینیا بر کتاب «عینک فوتوکرم» از محبوبه راد، از مطلبهای مندرج شده در بخش «قفسه پشتی» (ادبیات و کتاب) این شماره از عصر روشن است. مهدی خطیبی نیز در همین بخش، در مطلبی با عنوان گزاره و گزینهای در باب غزل نوکلاسیک و یکی از پیشگامان آن محمد ذکایی (هومن)، بر کتاب «شکفتن در شعر» شرحی نوشته است.
بررسی اتهام سرقت ادبی «صادق هدایت»، یادداشتی درباره حق دسترسی به کتاب کودکان نسل دیجیتال از محمدمهدی سیدناصری و ستایش مقام علمی «محمود جعفری دهقی» به قلم محمود معتقدی، از دیگر مطلبهای این بخش است.
در بخش «حوض روغن« (هنرهای تجسمی) نیز یادداشتهایی درباره اقتصاد هنر به قلم سعید پورعلی و حسین هاشمپور آمده است.
دراماتورژی تئاتر «یخزده» نوشته سحر محمدبیگی، داستان دنبالهدار «همخونه» اثر مائده مرتضوی، «انسان» در شعر سعدی از نگاه ابراهیم واحدی و نقدی بر سلیقه فرهنگی هنری انسانها به قلم سیدمحمد حسینی از مطلبهای بخشهای «کارگاه نمایش» (تئاتر)، «سریال ایرانی» و «تور لحظه آخری» این شماره از عصر روشن است.
در بخش انجمن شاعران زنده چند غزل از رؤیا باقری در کنار شعرهایی از سیدمرتضی کاظمی، محسن حسینخانی، عباس کریمی عباسی و زهره غیاثوند آمده است. داستانهایی از بابک نبی و مهدی خاکیفیروز هم در این شماره از مجله به چشم میخورد.
مجله فرهنگی هنری «عصر روشن» از شماره نهم خود بخش جدیدی دارد، زیر عنوان «گنجنامه» که به شکل تخصصی به موضوع کتابداری و کتابخانههای عمومی از نوع شهری، روستایی، سیار و غیره میپردازد.
در نخستین گام، پروندهای در نکوداشت مقام «پوری سلطانی»، مادر کتابداری نوین ایران و همسر «مرتضی کیوان» از قلم و زبان سیدمحمد طباطبایی، سیدعبدالله انوار، نوشآفرین انصاری، بهاءالدین خرمشاهی، کامران فانی، هوشنگ ابتهاج و احمد شاملو آمده است.
گفتوگو با کتابدار سیار در خراسان رضوی، شرحی از اقدام خلاقانه کتابداران گرگانی، پیشنهاد یک کتابدار جوانرودی و گزارش از چتباتها در خدمت کتابخانههای عمومی، به قلم کتابداران تهرانی، دیگر مطلبهای این بخش را تشکیل میدهند.
مجله فرهنگی هنری عصر روشن به مدیریت و سردبیری علیرضا بهرامی منتشر میشود.
عکس روی جلد شماره نهم مجله «عصر روشن» اثر «جواد آتشباری»، متعلق به شب پوری سلطانی است که چند سال پیش بخارا برگزار کرد.
20.04.202522:03
20.04.202518:28
20.04.202505:22
بخشی از قسمت چهارم پادکست «گفتگو در باغ»، از امیر میرزامحمود؛ دربارۀ علی دهباشی و مجلۀ بخارا
نسخۀ کامل پادکست را در نشانی زیر بشنوید:
https://linktr.ee/GardenWhiisper
نسخۀ کامل پادکست را در نشانی زیر بشنوید:
https://linktr.ee/GardenWhiisper
19.04.202512:48
تصنیف وطن
همایون شجریان و گروه دستان
آهنگساز: سعید فرجپوری
کلام: سیاوش کسرایی
همایون شجریان و گروه دستان
آهنگساز: سعید فرجپوری
کلام: سیاوش کسرایی
21.04.202509:35


21.04.202504:01
20.04.202518:41
سخنرانی کامیار عابدی
در شب زبان و ادب فارسی
یکشنبه سی و یکم فروردینماه ۱۴۰۴
خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، تالار فردوسی
در شب زبان و ادب فارسی
یکشنبه سی و یکم فروردینماه ۱۴۰۴
خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، تالار فردوسی
20.04.202510:08
آقای دهباشی عزیز
این نامه هیچ بهانه مناسبتی خاصی ندارد، نه تولد شماست، نه کتاب جدیدی از شما یا درباره شما منتشر شده، نه هیچ بهانه مناسبتی خاص دیگری. این نامه فقط یک نامه است، از آن جنس نامههایی که مرتضی کیوان برای رفقایش مینوشت در حالی که تقریبا هر روز آنها را میدید. شاید بهانهاش دلگرفتگی من باشد از اوضاع فرهنگ در این روزهای وانفسا. یا بهانهاش حصاری باشد که دور تئاترشهر کشیدهاند و دارد خفهاش میکند. شاید بهانه نگارش این نامه ویدئوی کوتاهی باشد که دیروز دیدم از شما و خانه دوست داشتنی بخارا. خانهای که برای من زمان را بیمعنا میکند. ویدئو را ساعتی پس از آن دیدم که با یک دوست درباره شما حرف زده بودم. درست همان ساعتی که شما مشغول برگزاری «شب معنای زندگی» بودید و من بهتر از هر کسی میدانستم چه دردی را این روزها تحمل میکنید در جسم و چقدر مشغول است ذهنتان بابت مشکلاتی که در بخارا پیش آمده و کمتر کسی از آن خبر دارد. میدانم که شما بهتر از من و بهتر از خیلیهای دیگر میدانید که ماندن در کار فرهنگ جز با دغدغهمند بودن صورت نمیپذیرد و از همین منظر است که هیچ مانعی شما را متوقف نمیکند و هیچ مشکلی مایوستان نمیکند که اگر این چنین بود در طول این سالها، بارها انتشار مجله بخارا و برگزاری رویداد شب بخارا متوقف شده بود. اما خب شما در مشکلات و شرایط حل نمیشوید، بلکه شرایط را در خود حل میکنید. شرایط را حل میکنید که ایستادهاید پای بخارا و فرهنگ. چه کسی جز علی دهباشی با این همه درد و بیماری پای کار فرهنگ میایستد؟ یادتان هست؟ چند روز قبل گفتم حالتان خوب نیست برنامههای این هفته را تعطیل کنید، شما اما گفتید کار فرهنگ و بخارا تعطیل شود میمیرم. و من در دل گفت عمرت به عمر آب مرد حسابی، دور از جانت.
آقای دهباشی شما خوب میدانید شرایط کار درست انجام دادن در عرصه فرهنگ در روزگار ما چقدر سخت شده است، از یک طرف هجوم جذابیتهای فستفودی و زرد در این عرصه و از سوی دیگر سختگیری های حاصل از تنگنظری مثل دو لبه گیره به استخوانهای فرهنگ و کار فرهنگی و اهل فرهنگ فشار میآورد و هر روز فشار بیشتر میشود. آدم حسابیها هر روز کنجنشینتر میشوند و سلبریتیهای لاکچری با برگزاری رویدادی گرانقیمت هر روز عرصه را برای آدمهای فرهنگ تنگتر میکنند. در این وانفسا شبهای بخارا، مجله بخارا، صبح و عصر بخارا نعمت است برای فرهنگ و اندیشه و اهل فرهنگ و اندیشه. راستش را بخواهید من هر زمان خسته میشوم از کار به علی دهباشی و بخارایش نگاه میکنم، نه فقط به حالایش، به روزهای سختی که در همه سالها و دهههای گذشته تحمل کرده است. به روزهای تلخ پایان حضور در کلک، به روزهای پس از شب پنجاه و پنجم بخارا و ممانعت از برگزاریاش و رفت و آمدهای شما برای از سر گیری این رویداد، به آن شب تلخ آخرین برنامه بخارا در بنیاد موقوفات افشار و خانه به دوشی پس از خروج از آنجا، به چند باری که در تامین کاغذ بخارا دچار مشکل و مجبور شدید برای انتشارش چیزی از زندگی بفروشید تا کاغذ بخرید از بازار آزاد و هزینه چاپخانه را بپردازید، به روزهای تلخ جراحی و دردهای پس از آن و سرباز ماندن زخمها، به همین درد و دغدغه این روزهایتان، به اینها نگاه میکنم و راست قامتی شما را که میبینم خستگی یادم میرود.
آقای دهباشی عزیز نمیخواهم از شما اسطوره بینقص بسازم، ممکن است حتی من هم نقدهایی داشته باشم به بخارا، این به جای خود، آنچه اما برایم بیشتر جلوهگری میکند ایستادگی شماست برای فرهنگ و اندیشه ایران. و ایران اصل است برای شما، حرف اول و آخر است، خط قرمزتان است. دیگران را نمیدانم، من اما دیدهام که به خاطر ایران حتی حاضرید با افرادی که هیچ قرابتی با شما ندارند هم همراه شوید اگرچه در میان آنها غریبهاید، حتی حاضرید از آبرو خرج کنید برای ایران، چه چیز مهمتر از آبروست؟ یادتان هست؟ چند روز قبل گفتید حاضرم از عمر من کم شود و به عمر استاد فلانی اضافه شود، چرا که عمر او برای فرهنگ و ایران بسیار مفید است. این علی دهباشی را کمتر کسی دیده است، آدمها بیشتر شما را پشت تریبون بخارا دیدهاند، رسمی و جدی و بدون حرف و تعریف از خود.
مثلا کسی خبر ندارد از نگاه قدرشناسانه بزرگان فرهنگ به شما چرا که نگفتهاید جایی. خیلی چیزها نمیدانند آدمها چرا که خیلی حرفها را نمیشود گفت. مثل همین حالا که در نامه نمیتوانم حرفهایی را بگویم پس بهتر است سکوت کنم.
و در آخر لطف روزگار است به من، دوستی با شما. هر بار که در حضور دیگران، پشت تریبون یا در دیدارهای دو نفره، لطفتان را بر من روا میدارید هم خجالت میکشم و هم سرمست میشوم از باده کلام شما. و چه لذتی دارد این حس دوگانه.
عمرتان به عمر آب که سر بر آفتاب دارید.
پانوشت: هیچ واهمهای ندارم اگر این نامه تعبیر به مدح شود اگرچه در نظر نگارنده این نبوده و نیست.
این نامه هیچ بهانه مناسبتی خاصی ندارد، نه تولد شماست، نه کتاب جدیدی از شما یا درباره شما منتشر شده، نه هیچ بهانه مناسبتی خاص دیگری. این نامه فقط یک نامه است، از آن جنس نامههایی که مرتضی کیوان برای رفقایش مینوشت در حالی که تقریبا هر روز آنها را میدید. شاید بهانهاش دلگرفتگی من باشد از اوضاع فرهنگ در این روزهای وانفسا. یا بهانهاش حصاری باشد که دور تئاترشهر کشیدهاند و دارد خفهاش میکند. شاید بهانه نگارش این نامه ویدئوی کوتاهی باشد که دیروز دیدم از شما و خانه دوست داشتنی بخارا. خانهای که برای من زمان را بیمعنا میکند. ویدئو را ساعتی پس از آن دیدم که با یک دوست درباره شما حرف زده بودم. درست همان ساعتی که شما مشغول برگزاری «شب معنای زندگی» بودید و من بهتر از هر کسی میدانستم چه دردی را این روزها تحمل میکنید در جسم و چقدر مشغول است ذهنتان بابت مشکلاتی که در بخارا پیش آمده و کمتر کسی از آن خبر دارد. میدانم که شما بهتر از من و بهتر از خیلیهای دیگر میدانید که ماندن در کار فرهنگ جز با دغدغهمند بودن صورت نمیپذیرد و از همین منظر است که هیچ مانعی شما را متوقف نمیکند و هیچ مشکلی مایوستان نمیکند که اگر این چنین بود در طول این سالها، بارها انتشار مجله بخارا و برگزاری رویداد شب بخارا متوقف شده بود. اما خب شما در مشکلات و شرایط حل نمیشوید، بلکه شرایط را در خود حل میکنید. شرایط را حل میکنید که ایستادهاید پای بخارا و فرهنگ. چه کسی جز علی دهباشی با این همه درد و بیماری پای کار فرهنگ میایستد؟ یادتان هست؟ چند روز قبل گفتم حالتان خوب نیست برنامههای این هفته را تعطیل کنید، شما اما گفتید کار فرهنگ و بخارا تعطیل شود میمیرم. و من در دل گفت عمرت به عمر آب مرد حسابی، دور از جانت.
آقای دهباشی شما خوب میدانید شرایط کار درست انجام دادن در عرصه فرهنگ در روزگار ما چقدر سخت شده است، از یک طرف هجوم جذابیتهای فستفودی و زرد در این عرصه و از سوی دیگر سختگیری های حاصل از تنگنظری مثل دو لبه گیره به استخوانهای فرهنگ و کار فرهنگی و اهل فرهنگ فشار میآورد و هر روز فشار بیشتر میشود. آدم حسابیها هر روز کنجنشینتر میشوند و سلبریتیهای لاکچری با برگزاری رویدادی گرانقیمت هر روز عرصه را برای آدمهای فرهنگ تنگتر میکنند. در این وانفسا شبهای بخارا، مجله بخارا، صبح و عصر بخارا نعمت است برای فرهنگ و اندیشه و اهل فرهنگ و اندیشه. راستش را بخواهید من هر زمان خسته میشوم از کار به علی دهباشی و بخارایش نگاه میکنم، نه فقط به حالایش، به روزهای سختی که در همه سالها و دهههای گذشته تحمل کرده است. به روزهای تلخ پایان حضور در کلک، به روزهای پس از شب پنجاه و پنجم بخارا و ممانعت از برگزاریاش و رفت و آمدهای شما برای از سر گیری این رویداد، به آن شب تلخ آخرین برنامه بخارا در بنیاد موقوفات افشار و خانه به دوشی پس از خروج از آنجا، به چند باری که در تامین کاغذ بخارا دچار مشکل و مجبور شدید برای انتشارش چیزی از زندگی بفروشید تا کاغذ بخرید از بازار آزاد و هزینه چاپخانه را بپردازید، به روزهای تلخ جراحی و دردهای پس از آن و سرباز ماندن زخمها، به همین درد و دغدغه این روزهایتان، به اینها نگاه میکنم و راست قامتی شما را که میبینم خستگی یادم میرود.
آقای دهباشی عزیز نمیخواهم از شما اسطوره بینقص بسازم، ممکن است حتی من هم نقدهایی داشته باشم به بخارا، این به جای خود، آنچه اما برایم بیشتر جلوهگری میکند ایستادگی شماست برای فرهنگ و اندیشه ایران. و ایران اصل است برای شما، حرف اول و آخر است، خط قرمزتان است. دیگران را نمیدانم، من اما دیدهام که به خاطر ایران حتی حاضرید با افرادی که هیچ قرابتی با شما ندارند هم همراه شوید اگرچه در میان آنها غریبهاید، حتی حاضرید از آبرو خرج کنید برای ایران، چه چیز مهمتر از آبروست؟ یادتان هست؟ چند روز قبل گفتید حاضرم از عمر من کم شود و به عمر استاد فلانی اضافه شود، چرا که عمر او برای فرهنگ و ایران بسیار مفید است. این علی دهباشی را کمتر کسی دیده است، آدمها بیشتر شما را پشت تریبون بخارا دیدهاند، رسمی و جدی و بدون حرف و تعریف از خود.
مثلا کسی خبر ندارد از نگاه قدرشناسانه بزرگان فرهنگ به شما چرا که نگفتهاید جایی. خیلی چیزها نمیدانند آدمها چرا که خیلی حرفها را نمیشود گفت. مثل همین حالا که در نامه نمیتوانم حرفهایی را بگویم پس بهتر است سکوت کنم.
و در آخر لطف روزگار است به من، دوستی با شما. هر بار که در حضور دیگران، پشت تریبون یا در دیدارهای دو نفره، لطفتان را بر من روا میدارید هم خجالت میکشم و هم سرمست میشوم از باده کلام شما. و چه لذتی دارد این حس دوگانه.
عمرتان به عمر آب که سر بر آفتاب دارید.
پانوشت: هیچ واهمهای ندارم اگر این نامه تعبیر به مدح شود اگرچه در نظر نگارنده این نبوده و نیست.


19.04.202517:05
«رابطهی من با ايران، رابطهی آدمی است که از مادرش دلخور است. نمیتواند از مادرش ببرد چون شديداً وابسته است به او و در ضمن ازش دلخور است ديگر. حالا چيز بيشتری نگويم. شايد بد نباشد يادآوری بکنم حرف «توماس مان» را، مثل اينکه مربوط به دورهی تبعيدش از آلمان است. وقتی از او میپرسند که وطن تو کجاست؛ میگويد: وطن من زبان آلمانی است... وطن من اين است، اين فرهنگ است، فرهنگ ايران است. اگرچه خيلی از جنبههايش را نميپسندم. ولی درآن زندگی مي کنم.
و در دورهای که در فرنگ هستم بیش از دورهای که در ايران بودم در فرهنگ ايران به سر میبرم. درمورد زندگي شخصی هم خيلی بستگي دارد به
سرنوشت. راستش حتی يک ماه ديگر را هم نمیدانم. تا ببينم چه میشود.»
شاهرخ مسکوب
علی دهباشی به همراه شاهرخ مسکوب، مصطفی فرزانه و همسرش خانم خواجه نوری در منزل پاریس
و در دورهای که در فرنگ هستم بیش از دورهای که در ايران بودم در فرهنگ ايران به سر میبرم. درمورد زندگي شخصی هم خيلی بستگي دارد به
سرنوشت. راستش حتی يک ماه ديگر را هم نمیدانم. تا ببينم چه میشود.»
شاهرخ مسکوب
علی دهباشی به همراه شاهرخ مسکوب، مصطفی فرزانه و همسرش خانم خواجه نوری در منزل پاریس
19.04.202512:48
Shown 1 - 24 of 239
Log in to unlock more functionality.